واژه شناسی
معنای لغوی شیعه و تشیع
ریشه کلمه شیعه، از مشایعت و به معنای مطاوعه و پیروی کردن است. واژه شیعه اگر تنها و بدون آمدن قیدی به دنبال آن به کار رود، برافرادی اطلاق می شود که دوستدار اهل بیت (ع) بوده و به امامت آنان اعتقاد دارند.
معنای لغوی این واژه در دو سوره مبارک قرآن نیز آمده است. یکی در قصهى موسی (ع) و فرعون در سورهى قصص آیهى پانزده که می فرماید وقتی موسی (ع) در هنگام بی خبری مردم به شهر درآمد «فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعتهى و هذا من عدوهى » ؛دیگری در سورهى صافات آیهى 83 که درباره پیروی حضرت ابراهیم (ع ) از حمضرت نوح (ع ) می فرماید : « وان شیعتهى لابراهیم »
تشیع نیز در لغت به معنای ادعای پیروی کردن است، چنانکه وقتی گفته می شود «تشیع الرجل» به معنای این است که این فرد ادعای شیعه بودن دارد، البته به مذهب شیعه نیز « تشیع» اطلاق می شود. (2)
در زبان عرب، واژهى «شیعه» را بر حزب نیز به کار می برند. از این رو، شیعه علی (ع) در مقابل شیعه معاویه قرار می گیرد. (3)
شیعه در اصطلاح
شیعه، در اصطلاح به مسلمانانی گفته می شود که حضرت علی (ع) را پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) خلیفه شرعی می دانند و عمل آنان را که در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و ابوبکر را به خلافت و جانشینی پیامبر (ص) برگزیدند، نمی پذیرند.(4) آنها این کار را نقطه آغازین انحراف در تاریخ سیاسی اسلام می دانند و معتقدند امامت علی (ع) از سوی پیامبر اکرم (ص) منصوص بوده و امامت، جز به ظلم و ستم از علی (ع) و اولاد او خارج نمی شود.(5)در تفکر شیعی امامت منصوص، معصوم است.(6) از این رو، چنین کسانی شایستگی جانشینی پیامبر (ص) را دارند.
شهرستانی در معنای اصطلاحی این واژه گفته است: شیعه به کسانی گفته می شود که تنها از علی (ع) پیروی می کنند و قائل به امامت منصوص او می باشند و او را وصی می دانند. (7)
ابن حزم نیز گفته است: شیعه به کسی گفته می شود که قائل است، علی (ع) پس از پیامبر (ص) برترین مردم سزاوارترین به امامت (جانشینی ) است.(8)
اصطلاح شیعه به سه معنا بکار رفته است: شیعه اعتقادی، شیعه در مقابل عثمانیه، و نیز به معنای دوستی اهل بیت (ع) .(9) شیعه به معنای اعتقادی، نخستین بار در زمان رسول خدا (ص) به پیروان علی (ع) اطلاق شده است، (10) چنانکه حضرت در قصیده ای فرمود:
فأوجب لی ولایته علیکم
رسول الله یوم غدیرخم (11)
با استفاده از این اصطلاح، بعدها به پیروان عثمان «شیعه عثمان» (12) و به پیروان معاویه عنوان « شیعه معاویه» (13) اطلاق شد، تا اینکه پس از جنگ صفین، این اصطلاح برای شیعیان امام علی (ع) به کار رفت و پیروانش در سال شصت هجری طی نامه ای که به امام حسین (ع) نوشتند، رسما خود را شیعه اعتقادی امام علی (ع) نامیدند.(14)
معنای لغوی و اصطلاحی رافضی
رفض مصدر رَفَضَ، در لغت به معنای کنار گذاشتن و خوار کردن آمده است. این کلمه نخستین بار توسط زید بن علی (ع) به کسانی اطلاق شد که به دلیل اعتقاد او به امامت مفضول، او را رها کرده و دست از یاری اش کشیدند.(15) نیز در اصطلاح اهل سنت، هر شیعه، رافضی است به این دلیل که پیروی از خلافت سه خلیفه اول را رها کرده.(16) و به امام مفترضة الطاعه قائل شده است.(17) برخی از عالمان رجال اهل سنت، در تضعیف رجال سند برخی روایات، نسبت رافضی به آنان می دهند و معتقدند رافضیان، صحابه رسول خدا(ص) را ناسزا می گویند و روایات ساخته و مصنوع خود را به راویان موثق نسبت می دهند.(18)در مقابل کلمه رافضی، ناصبی قرار دارد. و به کسی گفته می شود که با اهل بیت رسول خدا (ص) کینه و دشمنی ورزد، گرچه آن را آشکار نسازد.(19)
اصطلاح امامیه، زیدیه، اسماعیلیه، اثنی عشریه
اصطلاح امامیه، به طور عام به تمام فرقه هایی گفته می شد که به امامت بلا فصل علی بن ابی طالب (ع) معتقد هستند، اما اصطلاح خاص امامیه، تنها بر شیعه اثنی عشری اطلاق می شود.(20)زیدیه با اینکه خلافت ابوبکر و عمر را به عنوان امامت مفضول پذیرفته اند، در شمار فرقه های شیعی قرار دارند؛ زیرا در اعتقاد آنان، امام حق امام علی (ع) است که پس از امام حسین (ع) در عموم فرزندان حضرت زهرا (س) تداوم می یابد و با قیام به شمشیر- برای گرفتن حق از غاصبان – نمود پیدا می کند.(21) از این رو، اینان، زید بن علی (ع) را به جای امام سجاد (ع ) امام دانسته اند.(22)
اسماعیلیه، از فرقه های مهم شیعه است که به امام اسماعیل بن صادق (ع) به جای امام کاظم (ع) معتقد هستند. آنان پیش از شهرت به اسماعیلیه، سبعیه (هفت امامی) نامیده می شدند که پس از رحلت امام صادق (ع) در سال 841 هجری از شیعه جدا شدند.
اصول و مبانی
اصول و مبانی اعتقادی شیعه
اصول و مبانی اعتقادی و سیاسی مذهب شیعه، بر آیات قران و روایات پیامبر (ص) استوار است. بیان این مهم از آن رو اهمیت فراوان دارد که اولا اثبات می کند شیعه مولود طبیعی اسلام است و معتقدانش ریشه در نصوص قرآنی و روایات دارد، و ثانیا نشان می دهد ظهور این مذهب، دست کم از جنبهى اعتقادی به عصر نبوت بازمی گردند نه به رویدادها و تحولات تاریخی پس از رحلت پیامبر (ص). در این قسمت، ابتدا اصول و مبانی اعتقادی شیعه را بیان کرده، آنگاه اندیشه های سیاسی آن را بررسی می کنیم.الف) ولایت و امامت تداوم نبوت
مسأله امامت، از مهم ترین و اصیل ترین مباحث زیربنایی عقیدتی و از مفاهیم کلیدی سیاسی در میان فرقه های اسلامی، در دوره های مختلف تاریخی بوده است.در نظر امامیه، امامت از اصول مذهب تشیع،(23) و بر پایه نظریه اهل سنت، از فروع دین است.(24) متکلمان شیعی، امامت را ریاستی دینی و دنیایی می دانند (25) که در باطن، نوعی ولایت بر انسان و اعمال او دارد و در ظاهر انسان را هدایت و تا مقصد همراهی می کند.(26)
شیعه، امامت را لطف خداوند به بندگان خود می داند. چنانکه خواجه نصیر طوسی گفته است: «الامام لطف».(27) این بدین معناست که امامت، نظیر نبوت، از مسائلی است که از اختیارات انسان بیرون است و باید از راه وحی و تعیین الهی صورت پذیرد، با این تفاوت که نبی به طور مستقیم از سوی خدا تعیین می شود و امام به واسطهى پیامبر از سوی خدا تعیین می گردد.(28)
شیعه، اصل امامت را معرف مذهب می شمارد و آن را در حوزه ایمانیات قرار می دهد؛ یعنی اگر از جنبه معنوی بنگریم، از آن نظر که امام- به اصطلاح احادیث - «حجت خدا» و « خلیفة الله» است و رابطه معنوی میان هر فرد مسلمان و انسان کامل درهر زمان ضروری است، امامت جزیی از مسائل ایمانی خواهد بود. (29)
بحث امامت در بین فرقه های اسلامی سابقه بسیار طولانی دارد، به طوری که این مسأله حتی قبل از به وجود آمدن این فرقه ها و از دوره نبوت (ص) مطرح بوده است؛ چنانکه انصار در بیعت عقبه با پیامبر (ص) بر این اساس بیعت کردند که در هر شرایطی از آن حضرت اطاعت کنند و در مسأله جانشینی با او به نزاع برنخیزند: « و لا تنازع امر اهله » (30) نیز هنگامی که قبیله بنی عامر نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: مسلمان می شویم و شما را یاری می دهیم، به شرط آنکه پس از شما، جانشینی از آن ما باشد، ایشان فرمود: «ان الامر الی الله یضعه حیث یشاء»؛ این امر به دست خداست هر که را خواست انتخاب می کند». (31)
ب) عصمت
عصمت در لغت به معنای کفّ نفس و بازداشتن آن است؛ چنانکه از آیه «لا عاصم الیوم من أمر الله» (32) چنین برمی آید. موضوع عصمت همواره محل اختلاف فرق و مذاهب اسلامی بوده و هست.متکلمان شیعه، عصمت را نیروی ربانی و خدایی دانسته اند که دارندهى آن را از ارتکاب لغزشها، گمراهی ها، خطاهای عمدی و سهوی – در عین قدرت ارتکاب – بازمی دارد. (33) آنان آیات و احادیث ذیل را گواه عصمت اهل بیت (ع) می دانند:
1. آیه تطهیر، این آیه در شأن رسول خدا (ص) و اهل بیت او، یعنی امام علی، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین - علیهم السلام- نازل شده و بر عصمت آنان دلالت دارد؛ (34) چنانکه علی (ع) می فرمود: اهل بیت در کتاب خدا ما هستیم؛ (35) کافر ما را دوست ندارد و مؤمن کینه ما را به دل نمی گیرد. (36)
2.آیه اولوالامر، این آیه نیز- چنانکه ذکر آن می آید – بر اطاعت بی قید و شرط از اولو الامر دلالت دارد؛ چنانکه امام علی (ع) فرمود: همانا خداوند بدان جهت به اطاعت صاحبان امر فرمان داد که آنان معصوم و پاکیزه هستند و هیچ گاه به گناه امر نمی کنند. (37)
3. حدیث ثقلین (38)، انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تذلوا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی، فانه قد نبأنی اللطیف الخبیر، انهما لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض...
رسول خدا (ص) در حدیث ثقلین اهل بیت خود را هم پایه و در کنار، قرآن کریم قرار داده است.
4. حدیث سفینه (38)، ان مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق
افزون بر این زندگانی پاک و بی آلایش اهل بیت (ع) که مورد تأیید همگان است دلیلی بر این مدعاست.
ج) علم امام
بر اساس احادیث متواتر، اهل بیت عصمت و طهارت، یعنی پیشوایان دوازده گانه شیعه، داناترین مردم به امر الهی اند. حفظ دین، اصلاح امور مردم و هدایت آنها به سوی حق، از مهم ترین شئون امام است که این امر بدون علم و آگاهی کامل از دین ممکن نیست. از این رو، خداوند فرمود: آنکه خلق را به راه هدایت و طریق سعادت رهبری می کند، سزوار پیروی است(یونس، 35) (39) در روایات نیز آمده است که اگر امام عالم نباشد، ممکن است شرایع و احکام الهی را تغییر دهد(40). بنابراین، علم به قرآن، با همه مراتب آن نزد آنان است و همین علم، آنها را به پیامدهای اعمال آگاه می کند و مانع گمراهی و سبب عصمت آنان است. البته این علم غیر اکتسابی بوده و سرچشمه آن فضل خداوند است؛ چنانکه در آیه 113 سوره یوسف، فضل الهی به این نوع از علم تفسیر شده است (41) و حدیث امام صادق (ع) که فرمود: به خدا سوگند علم تمام کتابت نزد ماست (42)، نیز گواه بر آن است.د ) سابقه
پیشی گرفتن در اسلام، به لحاظ جایگاه ویژه ای که در بین مسلمانان داشته است، مورد توجه تاریخ نگاران و متکلمان قرار گرفته و به صورت یک مفهوم سیاسی درآمده است، به طوری که خلفای اولیه برای بیان مشروعیت سیاسی خود بدان استناد کرده و چنانکه ذکر خواهد شد، اهل سقیفه نیز آن را مهم ترین دلیل انتخاب ابوبکر دانستند. این در حالی است که سبقت علی (ع) در اسلام و مجاهداتش در راه دین، با صحابه دیگر قابل مقایسه نیست چنانکه روایات فراوان شیعه و سنی او را به عنوان اولین مسلمان یاد کرده و سابقه او را مورد تأیید قرار داده اند. (43)ه) قرابت
از آنجا که امام و جانشین پیامبر(ص) باید تحت نظارت مستقیم پیامبر(ص) و در پرتو آیین الهی تربیت شود، خداوند جانشینان پیامبر را ازبین نزدیکان و خویشاوندان او برگزید. البته انتخاب جانشین از خویشاوندان، در میان انبیای گذشته نیز وجود داشته که آیات حدید، 26؛ انعام، 84 و بقره، 124 بدان تصریح دارد؛ با توجه به این زمینه ها، در ذهن مسلمانان نیز قرابت جایگاه خاصی داشته است. بر این اساس، از دلایل مهمی که قریش برای امامت خود در اجتماع سقیفه بنی ساعده مطرح کردند، قرابت با رسول خدا (ص) بود. هنگامی که انصار به فضیلتهای خود استدلال کردند، ابوبکر گفت: عرب هرگز راضی نمی شود که مردی غیر از نزدیکان رسول خدا (ص) حکومت کند؛ ما خویشاوند و عشیره او هستیم، بدین جهت کسی را یارای معارضه با ما نیست (44). حضرت علی (ع) وقتی استدلال مهاجران را شنید، فرمود: با استدلال به انتسابشان به شجره پیامبر (ص)، ثمره و میوه را ضایع کردند.(45) حضرت در مقام بحث با قریش که امامت را با توجه به قرابت با رسول (ص) به دست آوردند، می فرمود: اقربای حضرت اهل بیت (ع) هستند، نه قریش. از این رو، هنگامی که مردی از قبیله بنی اسد از حضرت پرسید: چگونه شما را از این مقام بازداشتند، در حالی که بدان سزوار بودید؟ فرمود: أما الاستبداد علینا بهذا القمام و نحن الأعلون نسبا(46) ؛ پس بدان که خودسرانه خلافت را عهده دار شدند و ما را که نسبمان برتر و پیوندمان با رسول خدا (ص) استوارتر است، به حساب نیاوردند.و) وصایت و وراثت
سیره و سنت پیامبران الهی برای ادامه راهشان، انتخاب وصی برای خویش بوده است. (47)وصی، جانشین کسی است که او را انتخاب کرده تا پس از مرگ کارهای مربوط بدو را انجام دهد. وصایت که اسم مصدر است، نزد متکلمان شیعه همواره وصیت پیامبر (ص) به هنگام بیعت مردم با حضرت علی(ع) را در ذهن متبادر می سازد. بنابراین این مسأله قبل از اصل امامت مطرح بوده است. بعد از سقیفه، کلمه وصی مکرر به کار رفته است. از آن شمار می توان به زور بیعت با علی (ع) (48)، و هنگام جنگهای جمل (49)، صفین، نهروان،(50) و نیز سخنان امام حسن (ع) (51) اشاره کرد.
در این میان حدیث لکل نبی وصی و وارث و ان علیا وصیی و وارثی (52) به حدیث وصایت معروف است. پیامبر اکرم (ص) در این حدیث، علی (ع) را به طور مطلق وصی خود معرفی کرده است؛ یعنی او مجاز است در تمام اختیاراتی که پیامبر (ص) داشته، تصرف نماید و این همان معنای خلافت است. پس از رحلت رسول خدا (ص)، کلمه وصی یکی از القاب مشهور امام علی (ع) شد.(53)
ابوذر در زمان عثمان در مسجد رسول خدا (ص) می نشست و حدیث وصایت را برای مردم بازخوانی می کرد.(54)
علی (ع) نیز درباره وراثت و وصایت اهل بیت (ع) فرمود: وصیت و وراثت رسول خدا (ص) در بین اهل بیت (ع) است.(55) چنانکه به هنگام بیعت گرفتن از ایشان نیز مکرر می فرمود: من وصی پیامبرم. (56)
ز) نص و تنصیص
بر اساس عقیدهى شیعه، امام باید از طرف خدا انتخاب شود و به منظور ابلاغ به مردم، به پیامبر معرفی گردد. از این امر به نص یا تنصیص [تعیین] تعبیر می شود. شیعه، وصایت و نص را ملاک تعیین امام می داند و منکر اصل شورا و بیعت در تعیین امام است. در حالی که اهل سنت، شورا و بیعت را، دو ملاک تعیین امام می داند و منکر وصایت و نص پیامبر(ص) بر امامت و جانشینی پس از او هستند. روایاتی که بر انتصاب و تنصیصی بودن امامت و ولایت اهل بیت (ع) دلالت می کنند، بسیارند.(57)پی نوشت :
1- فیروزآبادی، قاموس المحیط؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، ج 2، ص 642؛ دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ابن منظور، لسان العرب، ماده «شیع».
2- لغت نامه دهخدا، ماده «تشیع».
3- ولهاوزن، یولیوس، تاریخ سیاسی صدر اسلام: شیعه و خوارج، ترجمه محمود رضا افتخارزاده، ص 931.
4- دائرة المعارف الاسلامیه، ج 14، ص 57؛ لغت نامه دهخدا.
5- نوبختی- حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص 18؛ دائرة المعارف القرن العشرین، ج 2، ص 57؛ طوسی، تلخیص الشافی، ج 2، ص 57.
6- نباطی العاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، ج 1، ص 112؛ مظفر، محمد حسن؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 7. برای اطلاع بیشتر درباره عصمت. ر.ک : محسن شفاعی، شئون ولایت، ص 128-208.
7- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 130.
8- ابن حزم، علی بن احمد؛ الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، ج 2، ص 226.
9- جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، ج 1، ص 19.
10- نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، ص 264.
11- قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج 2، ص 393؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 216.
12- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج 5، ص 252.
13- مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 343.
14- یعقوبی، احمد بن ابن یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 228؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 352 و 355.
15- اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص 209.
16- لسان العرب، ماده «رفض» لغت نامه دهخدا.
17- ابن قدامه، المغنی، ج 12، ص 29.
18- ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج1، ص 42.
19- شهید ثانی، مسالک الافهام، ج 7، ص 404.
20- مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقه های اسلام تا قرن چهارم، ص 147.
21- بغدادی تمیمی، عبدالقاهربن طاهر، اصول الدین، ص 285.
22- المقالات و الفرق، ص 71.
23- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ المقنعه، ص 32؛ همو، اوائل المقالات، ص 7؛ دلائل الصدق، ص 8؛ فیاض لاهیجی، ملا عبدالرزاق، گوهر مراد، ص 467.
24- غزالی، ابوحامد محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص 236؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 4؛ بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، ص 363.
25- برخی متکلمین امامت را چنین تعریف کرده اند: «الامامأ ریاسة عامة فی امور الدین و الدنیا» قواعد المرام، ص 174؛ طوسی، محمد بن حسن، تمهید الاصول، ص 248؛ باب حادی عشر، ص 39.
26- نهج البلاغه، خطبهى 152؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی التفسیر القران، ج 1، ص 270-275.
27- حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 384.
28- مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 92.
29- ر.ک: مطهری، مرتضی، آشنایی باعلوم اسلامی، ص 179.
30- هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 6، ص 49؛ امینی، عبد الحسین، الغدیر، ج 7، ص 134. مراد از امر در اینجا، امر در آیه اولوالامر است.
31- تاریخ الطبری، ج3، ص 430؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج 2، ص 102.
32- هود، 43.
33- شئون ولایت، ص 122.
34- احزاب، 33.
35- الغارات، ج 1، ص 199.
36- همان، 303.
37- صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج 1، ص 123.
38- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 447؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 4، ص 367؛ قشیری نیشابوری، مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج 7، ص 123؛ متقی هندی، حسام الدین، کنز العمال، ج 1، ص 178؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 494.
39- صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 30؛ الغیبه، ص 44؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، مسألتان فی النص علی علی (ع)، ج 2، ص 25؛ تقوی، حامد، خلاصة العبقات، ج 2، ص 196؛ حاکم نیشابوری محمد بن عبدالله، مستدرک الحاکم، ج 2، ص 343.
40- آیاتی دیگر در قرآن وجود دارد که برای توجیه علت رهبری دادن به افراد از طرف خداوند، به علم او استدلال شده است ؛ مانند آیه 247 سوره بقره که وقتی بنی اسرائیل به سلطنت طالوت اعتراض کردند، خداوند فرمود: وزاده، بسطة فی العلم...
41- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 68، ص 390.
42- المیزان فی التفسیرالقرآن، ج 5 ص 80.
43- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، ج 1، ص 229، حدیث 5. ابن سینا نیز در شرایط امامت گفته است: و أنه عارف بالشریعة حتی لا اعرف منه. ابن سینا، الهیات شفا، ص 451.
44- برای نمونه های بیشتر ر.ک: مسند احمد، حدیث 19796 و 1722.
45- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 38 و ج 6، ص 9. عبدالرحمان بن عوف در شورای شش نفره به امام می گفت: ان لک من القرابة من رسول الله. در موارد دیگر نیز مسلمانان برای قرابت حق قائل بودند، ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 285؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 430.
46- شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 4.
47- همان، ج 9، ص 250.
48- علل الشرایع، ج 2، ص 496.
49- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 179.
50- انساب الأشراف، ج 3، ص 43. یکی از اصحاب امام علی (ع) در روز جمل می گفتند«نقتل من یخالف الوصیا».
51- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 19؛ مروج الذهب...، ج 2، ص 428، و 430؛ ج 3، ص 12؛ تاریخ الطبری، ج 4، ص 340.
52- مستدرک الحاکم، ج 3، ص 172.
53- اصول الکافی، ج 1 ص 355؛ ابن عساکر، علی بن الحسین، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 95، حدیث 1124.
54- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت، تحقیق محمد باقر محمودی، ج 1، ص 94؛ شریف مرتضی، رسائل المرتضی، ج 4، ص 93.
55- تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 171.
56- نهج البلاغه، خطبه 2.
57- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 1، ص 231.
58- ر.ک : اصول الکافی، ج 1، ص 62-255.
/س