عفو و گذشت در سيره عملي معصومين (عليهم السلام)
گذشت در اسلام
گذشت و عفوي که مؤمن بايد خود را بدان مزين سازد، يکي از بزرگترين کمالات انساني است، قرآن مي فرمايد:
«... و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لکم» (2)
آنها (مسلمين) بايد عفو کنند و گذشت نمايند، آيا دوست نمي داريد خداوند شما را ببخشد.
همچنين فرموده است:
«و جزاء سيئه سيئه مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علي الله انه لا يحب الظالمين» (3)
جزاي عمل زشت، مثل آن است و کسي که ببخشد و اصلاح کند، پاداش او با خداوند است و او ستمگران را دوست ندارد.
امام صادق عليه السلام از قول رسول خدا (ص) مي فرمايد:
« عليکم بالعفو، فان العفو لا يزيد العبد الا عزا، فتعافوا يعزکم الله» (4)
بر شما باد به گذشت، گذشت جز بر عزت بنده نمي افزايد. پس از يکديگر بگذريد، تا خداوند شما را عزيز گرداند.
حضرت علي (ع) مي فرمايد:
« العفو تاج المکارم» (5)
گذشت، سرآمد اخلاق نيک است.
در زندگي اجتماعي ميان افراد يا گروهها، کدورتهايي پديد مي آيد که اگر تداوم يابد اجتماع انسانها را دچار روابط تيره، سردي، تفرقه و خشونت خواهد کرد. از اين رو، کدورتها را بايد با تصميمي منطقي و انساني از ميان برد و يکي از راههاي رفع آن، گذشت است. انسان، عاطفه دارد و عاطفه، گره بسياري از مشکلات را حل مي کند. در تداوم صفا، صميميت و آرامش اجتماعي نيز احساس و عاطفه، نقش تعيين کننده اي دارد، به گونه اي که انسان خشمگين و درصدد انتقام را به شخصي رحيم و بخشنده تبديل مي نمايد.
عفو يا انتقام
«زني از يهود براي رسول خدا گوسفند کباب شده اي را که با سم مهلکي آميخته شده بود، هديه آورد تا آن حضرت را مسموم کند، ولي رسول خدا به وسيله ي وحي از آن توطئه، آگاه گرديد و ضمن احضار زن، علت اين کار را از او جويا شد، وي جواب داد: با خود انديشيدم که اگر تو در واقع فرستاده ي خدا باشي اين سم به تو اثر نمي کند و اگر پادشاه هستي، مردم از شر تو ايمن مي شوند. رسول خدا (ص) آن زن را بخشيد، در حالي که مي توانست او را به خاطر اين اقدام بکشد» (6)
علي عليه السلام فرمود:
« قله العفو، اقبح العيوب و التسريع الي الانتقام اعظم الذنوب» (7)
برترين عيب، کمي گذشت است و بزرگترين گناه عجله در انتقام جويي است.
حضرت علي (ع) در هنگام شهادت به فرزندش امام حسن (ع) درباره ي قاتل خود فرمود:
« اگر زنده ماندم، خود مي دانم چه کنم (يا قصاص مي کنم يا مي بخشم) و اگر مرگ، مرا گرفت که وعده گاه من است. اگر من او را بخشيدم و عفو کردم، موجب نزديکي من به خداوند است، عفو براي شما نيکوکاري و حسنه است، پس (بهتر است) شما نيز او را ببخشيد. » (8)
عفو از تمام اشخاص، نيکو و از رهبران الهي و معصومين (ع) نيکوتر است. قرآن مي فرمايد:
«خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلين» (9)
عفو را پيشه کن و به نيکي فرمان ده و از جاهلان رو گردان.
اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود:
« اذا قدرت علي عدوک، فاجعل العفو عنه شکرا للقدره عليه» (10)
زماني که بر دشمن غالب شدي، به شکرانه ي پيروزي از او درگذر.
در يکي از جنگها رسول خدا (ص) به تنهايي در سايه ي درختي خوابيده بود، ناگاه يکي از دشمنان با شمشير، بالاي سر آن حضرت ايستاد و به پيامبر خطاب کرد: اينک چه کسي قدرت دارد مانع کشته شدن تو به دست من شود؟ حضرت پاسخ داد: الله. ناگهان آن مرد بر زمين افتاد و رسول خدا به سرعت شمشير را برداشت و بالاي سرش ايستاد و گفت: حال، چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ آن مرد با التماس گفت: تو بهترين حريف هستي. سپس حضرت او را به اسلام دعوت کرد که نپذيرفت، ولي تعهد کرد که با مسلمين دشمني و جنگ نکند و پيامبر (ص) نيز او را بخشيد. » (11)
از قديم گفته اند: «در عفو لذتي است که در انتقام نيست» و ليکن گاهي انتقام براي آرامش اجتماعي ضروري است به عنوان مثال قرآن درباره ي قاتل، دستور قصاص مي دهد و آن را مايه ي حيات اجتماعي مي داند و حتي با کلمه « اولوالالباب» خردمندان جامعه را مورد خطاب قرار داده تا از حکمت آن غافل نباشند.
بنابراين گذشت نيز براي خود، حد و مرزي دارد که از آن نبايد تجاوز کرد، گذشت از قاتل، سارق مسلح، افراد فاسد و خيانت پيشه، چيزي جز ساده لوحي و کمک به انهدام جامعه نيست. معصومين (ع) نيز در اين گونه موارد با قاطعيت عمل مي کردند. امام حسن عليه السلام قاتل اميرمؤمنان (ع) را گردن زد و امام سجاد (ع) پس از شنيدن خبر کشته شدن قاتلان کربلا سجده ي شکر به جا آورد. به سخن ديگر، عفو و بخشش نسبت به افرادي که به شخص معصوم (ع) بد کرده بودند، سبب بيداري و شرمندگي آنان مي شد که خود، جنبه ي تربيتي و سازندگي داشت ولي چنين رفتاري (عفو) نسبت به پايمال کنندگان حقوق اجتماعي و مفسدان في الارض «تيغ دادن به دست زنگي مست» مي باشد.
بزرگواران با گذشت
الف- عفو زيردستان
معصومين (ع) نيز از خطاي زيردستان و گنهکاران مي گذشتند و گناه آنها را با نيکي، جبران مي کردند.
امام حسن عليه السلام گوسفند زيبايي در خانه نگهداري مي کرد که به آن علاقه مند بود. روزي ديد که پاي گوسفند، شکسته است. از غلامش علت را پرسيد وي پاسخ داد: من شکستم. امام پرسيد: چرا اين کار کردي؟ گفت: مي خواستم شما را ناراحت کنم. امام (ع) لبخندي زد و فرمود: من هم در عوض تو را خوشحال مي کنم؛ تو در راه خدا آزاد هستي. (13)
سيدالشهدا (ع) در کنار بستر امام حسن (ع) حاضر شد در حالي که آن حضرت از درد زهر، به خود مي پيجيد فرمود:
«قبلا هم مرا مسموم کرده بودند ولي اين بار به مرگ مي انجامد. »
امام حسين (ع) با چشمي اشکبار پرسيد:
«برادر چه کسي تو را مسموم کرد؟ »
امام مجتبي (ع) فرمود:
«برادرم! مپرس. اگر قاتل من آن کسي است که من مي دانم، انتقام خداوند برايش کافي است و اگر غير او باشد دوست ندارم بي گناهي به خاطر من گرفتار شود. » (14)
ب- عفو جاهلان
«پس از جنگ حنين که غنايم بدست مسلمين افتاد، رسول خدا (ص) از سکه هاي غنيمتي که روي لباس بلال ريخته بود بر مي داشت و بين مردم تقسيم مي کرد؛ در اين حال فرد ناداني به پيامبر گفت: اي فرستاده خدا! عدالت را در تقسيم اموال رعايت کن! پيامبر (ص) فرمود:
واي بر تو اگر من عادل نباشم! چه کس مي تواند عدالت را اجرا کند؟
يکي از اصحاب برخاست که او را به خاطر اين جسارت، گردن بزند، پيامبر مانع شد و فرمود: پناه بر خدا از اين که مردم بگويند محمد اصحاب خود را مي کشد، آنگاه او را بخشيد» (15)
انس بن مالک مي گويد:
«يک عرب روستايي به پيامبر رسيد و عباي حضرت را به سختي کشيد، به طوري که روي گردن آن حضرت، اثر گذاشت سپس با لحني خشن گفت: اي محمد! از اموال خداوند که در نزد توست به من بده. پيامبر به وي توجهي کرد و خنديد و دستور داد تا مبلغي به او بپردازند» (16)
مردي از اهل شام که تحت تأثير تبليغات زهرآگين معاويه نسبت به اهل بيت (ع) قرار گرفته بود، وقتي امام حسين (ع) را ديد، شروع به فحش و ناسزا گفتن به امام کرد، امام حسين (ع) همچنان ساکت بود تا اينکه فحاشي مرد شامي به پايان رسيد؛ امام رو به وي کرده فرمود:
«اي پيرمرد! گمان مي کنم که غريب هستي اگر چيزي بخواهي به تو مي دهيم، اگر راه گم کرده اي نشانت مي دهيم، اگر گرسنه اي، سيرت مي کنيم، اگر نيازمندي، تو را بي نياز مي کنيم. »
مرد شامي، ساکت و مبهوت به چهره ي امام نگاه مي کرد و متحير ماند که چه بگويد و چگونه عذرخواهي کند در پايان، با شرمساري گفت: خدا خود مي داند که رسالت خويش را در کدام خاندان قرار دهد. (17)
ج- عفو مخالفان
« الا لبئس جيران النبي کنتم لقد کذبتم و طردتم و اخرجتم و آذيتم، ثم ما رصيتم حتي جئتموني في بلادي تقاتلوني؛ اذهبوا فانتم الطلقاء» (18)
بدانيد که شما بد همسايگاني براي پيامبر بوديد، و او را تکذيب کرديد، او را از خود رانديد، بيرون کرديد، و مورد اذيت قرار داديد، و به اين مقدار راضي نشديد و آمديد در ديار من و آتش جنگ را افروختيد. هم اکنون برويد همه ي شما آزاد هستيد.
عبدالله بن اميه برادر «ام سلمه» همسر رسول خدا (ص) که از دشمنان کينه توز و سرسخت پيامبر بود، پس از فتح مکه هر چه نزد آن حضرت مي آمد و تقاضاي ديدار مي کرد، رسول اکرم به وي اعتنا نمي کرد، تا اينکه نزد ام سلمه خواهر خود رفت و وي را واسطه قرار داد. آنگاه حضرت از گناهان و خطاهاي وي گذشت و او را مورد عفو قرار داد. (19)
علي عليه السلام پس از پيروزي در جنگ جمل، باقي مانده ي سپاه دشمن را مورد عفو و رحمت خويش قرار داد و عايشه را که از سران فتنه و دسيسه بود بخشيد و با احترام به مدينه باز گرداند. (20) از اين قبيل موارد در زندگي معصومين (ع) فراوان به چشم مي خورد که نقل آنها خود کتاب مستقلي مي طلبد.
(خلاصه مطالب)
- پيامبر و اهل بيت عليهم السلام عفو و گذشت را سرلوحه ي اخلاق اجتماعي خويش، قرار داده بودند و از خطاکاراني که نسبت به شخص آنها جفا مي کردند. به سادگي مي گذشتند ولي نسبت به مجرمان اجتماعي و کساني که حقوق ديگران را پايمال مي کردند، شدت عمل نشان مي دادند. معصومين (ع) نسبت به زيردستان خويش با کمال عطوفت برخورد مي کردند و هرگاه خطايي از آنان سر مي زد عفو مي کردند.
- همچنين کساني از روي غفلت و ناداني به ساحت مقدسشان جسارت مي کردند مي بخشيدند همينطور آن بزرگواران معصوم عفو خويش را از مخالفانشان دريغ نداشتند.
پي نوشت ها:
1. المنجد، مفردات راغب، واژه ي «عفو».
2. نور، آيه ي 22.
3. شوري، آيه ي 40.
4. وسائل الشيعه، ج 8، ص 519، بيروت.
5. شرح غرر و درر، ج 7، ص 252، دانشگاه.
6. بحارالانوار، ج 16، ص 265.
7. شرح غرر و درر، ج 7، ص 252، دانشگاه تهران.
8. نهج البلاغه، فيض، نامه 23، ص 874.
9. اعراف، آيه ي 199.
10. وسائل الشيعه، ج 8، ص 52، بيروت.
11. محجه البيضا، ج 4، ص 147، بيروت.
12. ميزان الحکمه، ج 6، ص 371، دفتر تبليغات اسلامي.
13. مقتل خوارزمي، ج 1، ص 127، چاپ مکتب مفيد.
14. الارشاد، مفيد، ج 2، ص 13، اسلاميه.
15. محجه البيضا، ج 4، ص 146، بيروت.
16. بحارالانوار، ج 16، ص 230.
17. داستان راستان، ج 1، ص 28، با اندکي تصرف، صدرا.
18. بحارالانوار، ج 21، ص 109.
19. ناسخ التواريخ، ج 1، ص 181، اسلاميه.
20. الجمل، شيخ مفيد، ص 221، داوري.
/خ