برتري جهان اسلام و علل رکود آن
قرآن كه برهان رسالت و معجزه ى نبى اكرم (ص) مى باشد و كتاب هدايت انسان هاست، تعاليم و دستوراتى دارد كه به طبقه، گروه، جامعه و نژاد خاصى اختصاص ندارد: تبيانا لکل شيء و هدي و رحمة و بشري للمسلمين(1) و تفصيل کل شيء و هدي و رحمة لقوم يومنون(2) رسول اکرم (ص) نيز در قرآن رحمة للعالمين(3) و اني رسول الله اليکم جميعا(4) معرفى گرديده است. مسلمانان صدر اسلام نيز با تحول معنوى و معرفتى كه اسلام در روح و فكر و دل آنان بوجود آورد، پا در ميدان نهضت علمى و فرهنگى نهادند و پايه هاى تمدنى عالى و انسان ساز را به وجود آوردند. مسلمين با پذيرش اسلام كه روح تازه اى به كالبد آنان دميده بود، در سراسر كره ى زمين با تكاپو و تلاشى خستگى ناپذير معارف و مكارم را گسترش دادند. ازآنجا كه آنان هدفى پاك و خالص داشتند و نيز تعاليم اسلام منطبق با عقل و فطرت بود و از سويى جامعه ى آن زمان از ستم حكام و سلاطين و نيز جاهليت فكرى و فرهنگى رنج مى برد، مردمان جهان، اسلام را به عنوان آيينى پويا و پرتلاش پذيرفتند. نيروى رهبرى فكرى كه مسلمانان در پرتو باورهاى دينى به دست آوردند موجب گرديد كه در طول دوازده قرن از لحاظ تمدن و فرهنگ بر ديگر جوامع برترى يابند.
از سوى ديگر، جهان اسلام با جمعيتى قابل توجه كه يك چهارم سكنه جهان را تشكيل مى دهد، موقعيت حساس جغرافيايى و استراتژيكى و برخوردار بودن از منابع مهم انرژي، آب و معادن و محصولات مهم كشاورزى و دامى و نقش ارزشمند در شكوفايى اقتصاد و مبادلات بازرگانى جهان، امتيازات ويژه اى را به دست آورده است، حال سؤال اين است چرا مسلمانان با اين همه توان و برتري هاى گوناگون عقيدتى، علمى، فرهنگى، مادى و مانند آن در مسير عقب افتادگى و ضعف و خمود و جمود گام نهاده اند و از گره گشايى مشكلات خود ناتوان هستند و در برابر سياست هاى جهانى و نقشه هاى ابر قدرت ها موضعى منفعل بخود گرفته اند، وضع كنونى جهان به مسلمانان اجازه نمى دهد كه از توسعه و ترقى باز مانند و نشاط و پويايى خود را از دست بدهند، اين در حالى است كه هجرت و جهاد، تحرك و تعالى از ارزش هاى مسلم اسلام است و پيكار در راه حقيقت، حمايت از محرومان و از بين بردن تضادهاي طبقاتى در اين آيين كارى صواب است كه ثواب اخروى هم دارد، اسلام آمده است تا زنجيرهايى را كه بر پشت و دست و پاى مردم است بر دارد: و يضع عنهم اصرهم و الأغلال التي کانت عليهم(5) و مردم خود قيام به قسط کنند: ليقوم الناس بالقسط(6) پس چرا پيروان اين دين دچار سكون، ركود و بى تحركى شده اند و به وضع موجود تن در داده اند و در برابر حوادثى كه برايشان آفت زا و زيان بار است كمتر عكس العملى نشان مى دهند. ماركسيست ها كه شناختى از تأثير شگرف و شگفت دين ندارند خواسته اند اين گونه تلقى كنند كه دين افيون توده هاست يعنى پيوستگى افراد به دين موجب تخدير، راكد شدن و فلج گرديدن آنان گرديده است در حالى كه اين ادعاى سراسر كذب و به دور از واقعيت، با اسلام وفق نمى دهد چرا كه اين آيين محرك و برانگيزاننده ى مسلمين عليه ظلم، دفاع از مظلوم و محروم و كوشش براى استقرار عدالت و آزادى راستين است، اصل امر به معروف و نهى از منكر و نيز احساس مسئوليت هر مسلمان در برابر جامعه و مردم از مسايلى است كه اسلام بر آنها تأكيد دارد تا جامعه ازحركت و جنبش در مسيري درست و مقصدى عالى غافل نباشد.(7)
دلايل رکود
1- مهجوريت منابع اعتقادى و فكرى مسلمانان: يعنى دوري از قرآن و سنت كه اين ضايعه خود ريشه در عواملى دارد از جمله كشيدن حجاب بر معانى قرآن و اظهار عدم فهم آن توسط مردم، توجه به امور ظاهرى از قبيل خواندن آن به قصد ثواب و نيز استفاده از آيات آن در مجالس سوگواري، سوگندها و عروسى ها، دور افتادن از مفسران اصلى قرآن يعنى اهل بيت رسول اكرم (ص)، تفسير به رأي و علم زدگى و خودباختگى.
2- تصور نادرست و غيرمنطقى از ارزش هاى الهى انسان ساز: از قبيل قضا و قدر، توكل و زهد. شهيد مطهرى در اين باره مى نويسد:
«در ميان كشورهاى دنيا به استثناي بعضى، كشورهاي اسلامى عقب مانده ترين كشورها هستند. چرا؟ بايد بگوئيم اسلامى كه در مغز و روح اين ملتهاست، ملتها را عقب مى برد و بايد اعتراف كنيم كه حقيقت اسلام در مغز و روح ما موجود نيست بلكه اين فكر اغلب در مغزهاي ما به صورت مسخ شده، موجود است».(8)
3- ايجاد تحريف در عقايد و اخلاق: ترويج خرافات و باورهاى موهوم و رواج سنت هاى غلط اجتماعى كه نه تنها با دستورات اسلامى موافق نيست بلكه با نص قرآن و حديث در تضاد مى باشد. برخى بدعت ها و خرافات را خلفاي اموي و عباسى در جهان اسلام رواج دادند و بخشى از آداب و رسوم منحط توسط عده اى از اقوام و قبايل به جامعه اسلامى رسوخ پيدا كرد. مراكز تبشيري مسيحى و يهوديان نيز در پيدايش تحريفات و بدعتها، نقش موثري داشته اند. اين امور ارزشهاي دينى را از محتواى اصيل و هويتى معنوى خالى نمود و نيروي اراده، قدرت و اختيار و توانايى فكرى را از مسلمين سلب كرد.
4- فاصله گرفتن از فضيلت هاى اخلاقى: همانگونه كه باورهاى عميق و ايمانى خالص مى توانند در رفتارها و اعمال مردم اثرى مفيد بر جاي گذارند و در اصلاح كردار و مناسبات فردي و اجتماعى مردم نقش مهمى ايفا كنند، خصلتهاي منفى و خلق و خوى مغاير با اعتقادات، مسلمين را از ايمان و معنويت جدا ساخته و نيروى معرفتى و توان معنوى آنان را به تحليل برده است.
5- روى آوردن به مداهنه و سازشكارى به جاى رفق و مدارا: قرآن مى فرمايد: فلا تطع المکذبين ودوا لو تدهن فيدهنون(9) يعنى از منكران پيروي مكن زيرا دوست دارند با آنان سازش كنى تا با تو سازش كنند. سازش نمودن با كافران، مشركان، منافقان، دشمنان و افرادي كه تفكري باطل و سياستى مستكبرانه را پى مى گيرند يعنى دست برداشتن از ارزشها. مدارا يعنى نرمى و ملايمت با مردم و مداهنه يعنى كوتاه آمدن از حقيقت و موافقت نمودن با دشمنان اسلام.(10)
رسول اكرم (ص) مى فرمايند: امرت بمداراة الناس کما امرت تبليغ الرسالة(11) يعنى به مدارا با مردم با مردم مأمور شده ام چنانچه به تبليغ رسالت. رسول گرامى اسلام در دورانى از نبوتش يارانى اندك داشت ولى در همين ايام هم مداهنه نكرد و پيشنهادهاى مخالفان را براي سازش رد كرد، دشمنان با شكنجه و محاصره اقتصادى و تهديد و تطميع در پى خاموش كردن فرياد فرحزاى توحيد بودند كه نبى اكرم (ص) براى روشن نگاه داشتن اين نور مى كوشيد اما هرگز سكوت و سازش ننمود، در عوض پيامبر هنگامى كه به اقتدار سياسى و اجتماعى دست يافت با مردم مدارا نمود، در هنگام فتح مكه در برخورد با آنانى كه مسلمانان را كشته بودند و بذر كينه و خصومت كاشته بودند از در رحم و نرمى وارد گرديد و مخالفان را آزاد نمود، حضرت على (ع) و ائمه هدي هم چنين روشى را پى گرفتند.
6- ملى گرايى و تعصبات قومي و نژادى: از عواملى كه ديانت و نقش ارزشهاى اسلامى را از متن جامعه به حاشيه كشانيد حس تعصب قومى و نژادى بود، در واقع استكبار براى درهم شكستن اتحاد جهان اسلام اين تفكر را ميان مناطق اسلامى ترويج كرد، زيرا دول استعمارى اين اتحاد و وفاق مسلمانان را براى منافع سياسى و اقتصادى خويش مضر مى دانستند. آنان با شگردى تازه كه سوگمندانه موثر هم واقع شد احساسات ملى و قومى را در ميان اعراب و ترك ها تقويت نمودند تا موفق شوند امپراتورى عثمانى را از درون متلاشى نمايند. اوج رواج اين انديشه در قرن نوزدهم ميلادى مى باشد و اولين كشورهايى كه چنين تفكرى درآنها رخنه نمود مصر و تركيه مى باشند.
ناپلئون شخصا براى بارور نمودن اين حس و برانگيختن تعصب و تفاخر مصريان نسبت به گذشته باستانى موسسه اى به نام بنياد مصر تأسيس كرد كه به ظاهر انجمن علمى و پژوهشى در تاريخ و فرهنگ مصر باستان بود ولى هدف اصلى آن تقويت ملى گرايى در برابر وحدت اسلامى و فاصله گرفتن از دولت اسلامى بود. روشنفكران غرب زده نيز پرچمدار قوميت مصرى بودند.
آرمينيوس وامبرى كه يكى از روحانيان يهودى مجارستانى بود و از خاورشناسان معروف مى باشد درباره ى لزوم احياي مليت ترك آثار زيادى منتشر نمود كه آثارش مورد توجه روشنفكران غرب زده ترك واقع شد. از اهداف عمده يهوديان از برانگيختن ملى گرايى زمينه سازى براى اشغال فلسطين بوده است. درنتيجه اين دسيسه ها نهضت ناسيوناليستى تركان جوان را ايجاد كردند كه سلطان عبدالحميد را عزل كرده و سياست برترى نژادى و حركت ضد عرب را آغاز نمودند.
قيام شريف حسين در ژوئن 1916 كه تحقق ناسيوناليزم عرب به شمار مى آمد محصول زمينه چينى ها و دخالت مستقيم دولت انگليس بود.(12)
در حالى كه بعثت رسول اكرم (ص) فكر تشكيلات قومى و قبيله اى را برانداخت و آن خاتم رسولان جامعه بى طبقه و جهانى اسلام را تأسيس كرد و مليت هاى گوناگون را در جامعه اسلامى مجتمع ساخت و رنگ ها و گرايش هاى نژادى را از آنان گرفت ضمن آنكه براى اقوام و مليت هاى گوناگون احترام قائل بود.
7- از خود بيگانگى و خودباختگى در برابر غرب: از مشكلات كشورهاي اسلامى اين است كه با نقشه هاي استعمارى از هويت اصلى خويش فاصله گرفتند و با كنار گذاشتن ارزش هاي خود به تجدد، تقليد از فرهنگ و رفتار غربى روى آوردند، بديهى است جامعه اى كه خصوصيات خويش را فراموش كند و به آداب و رسوم ملل بيگانه توجه كند ديگر نمى تواند در طريق استقلال فرهنگى، سياسى و اقتصادي گام بردارد و در ضمن زمينه ها را براي سلطه ى مهاجمين فراهم مى سازد زيرا فرهنگ وابسته اجازه نمى دهد در جوامع اسلامى ترقى و تعالى به وجود آيد.
امام خمينى در جمع نمايندگان سازمان هاى آزادى بخش جهان در 20 دى ماه 1358 چنين رهنمود داده است:
«تا ملت شرف خود اين معنا را كه خودش هم يك موجودى است، خودش هم يك ملتى است و شرق هم يك جايى است درك نكند نمى تواند استقلال خود را به دست بياورد شرق خود را در مقابل غرب باخته و گم كرده، مكتبش را گم كرده، مكتب بزرگ اسلام كه رأس همه مكاتب است راگم كرده است. شما هم مكتب داريد و هم ذخاير داريد و آنها از دست شما همه چيز را گرفته اند و از همه بالاتر اين كه در ملت ها انحراف پيش آورده اند و جوان ها را منحرف كرده اند. جوان هاى ما را از آن خاصيتى كه بايد نيروى جوانى داشته باشند تهى كرده اند تا بعد ازاين كه اين نيروهاگرفته شد خزائن و ذخائر ما را ببرند و جوان ها بى تفاوت باشند.»(13)
امام در جاي ديگر فرموده است:
«... بايد به فكر باشيم كه خودمان شخصيت پيدا بكنيم، توجه بكنيم به تاريخ اسلام ببينيم اسلام در دنيا چه كرده و چه كارهايى اسلام كرده است كه اين ها مى گويند از اسلام كاري نمى آيد... محتوا را غربى ها كشيدند و به جاي آن تزريق غربيت كردند و لهذا همه چيز را مى گويند از آنجا بياور.»(14)
البته اين عارضه ريشه در عوامل گوناگونى دارد و ملتى به خودباختگى و غرب زدگى روي مى آورد كه فرهنگ دينى و هويت مذهبى خود را فراموش كند، به رفاه طلبى و تجمل گرايى رويكرد نشان دهد، از علم و صنعت باز بماند، برنامه ريزي منفى هيأت حاكمه هم به اين ضايعه كمك مى نمايد.
8- يورش فرهنگى: دشمنان براى آن كه بر مقاصد پليد خود برسند و از بيدارى و خيزش هاى ملل مسلمان جلوگيري كنند و نيز از آنجا كه اسلام را مانعى بزرگ براى قدرت طلبى و غارت خود تلقى مى نمايند، از راههاى زير به فرهنگ و ارزشهاي مسلمانان يورش مى آورند: مخدوش نمودن تاريخ اسلام و اهانت به پيامبران و ائمه، اشاعه ي شهوات و بى بند و باري، استفاده از تجهيزات تبليغاتى پيشرفته براى ترويج مطالب غير واقع و بدبين نمودن جهانيان نسبت به اسلام و مسلمين، منزوي كردن مسلمانان و اسلام در عرصه هاى سياسى و اجتماعى. در فرهنگ مهاجم بيگانه، انسان محوري در مقابل خداباورى وجود دارد، علوم تجربى وكشف هاى دانشمندان كه برخى درسطح فرضيه هايى باقى مانده اند جاى تعاليم آسمانى را مى گيرد، به جاى توجه به سعادت اخروى، به ماده و دنيا اصالت داده مى شود، آرامش در بيكرانگى توحيد فراموش مى گردد و لذت جويى هايى كوتاه و فناپذير و توام با نگرانى و افسردگى هاى فراوان ترويج مى شود، به جاى آن كه انسان را از قيد پليدي ها و رذالت ها و قيود منفور نجات دهند، از آزادى توام با هرج و مرج صحبت مى كنندكه فساد، فحشا، پوچ گرايى، مصرف گرايى، لا ابالى گرايى، سستى بنيان خانواده و مانند آن، همراهش مى باشد، مهاجمان فرهنگى از ميان اقشار گوناگون، جوانان و بانوان را انتخاب مى كنند و از ابزارهاى هنرى، ورزش و مدگرايى بهره مى جويند و به ميدان مبارزه با فرهنگ ارزشى مى آيند تا باورها را ضعيف كنند، تحريف هاى معنوى پديد آورند، هويت اصيل را نفى كنند، مسلمانان را از تاريخ افتخار آفرين خويش جدا كنند. اسوه هاى خودى را طرد كرده و به ترور شخصيت هاى شايسته بكوشند و از روشنفكران بيمار و وابسته، نخبگان خود باخته و مانند آنها دفاع كنند. جريان هاى انحرافى مطرح كرده و تفرقه هاى قومى و نژادى را مطرح نمايند.(15)
9- تفرقه و پراكندگى: يكى ازعلل اصلى كه مسلمانان را در مخاطره قرار داده است، اختلاف قومى، مذهبى، و جغرافيايى مى باشد و با وجود آن كه قرآن مسلمانان را برادر هم خوانده: انما المومنون اخوة(16) آتش تفرقه و جدايى هاى مذهبى و قبيله اى، بر خرمن اقتدار جهان اسلام حريق افكنده است.
غالب اختلافات مسلمين ناشى از سوء تفاهم بى مورد و نا آگاهى نسبت به آراء و نظريات يكديگر مى باشد. برخلاف نظر رسول اكرم (ص) كه مى فرمايد: ليس منا من دعا الى العصير (از ما نيست كسى كه مردم را به سوى تعصب ها فرا مى خواند) ولى نوعى عصبيت قومى، نژادى، مليتى و مذهبى در رگ و خون مسلمانان نفوذ كرده است. دشمنان نيز مى كوشند بذرهاي تفرقه را در ميان جوامع اسلامى منتشر كنند. امام خمينى يادآور شده است:
«... در دول اسلامى بين طوايف مسلمين به اسم اسلام و به اسم مذهب چيزهايى پخش مى كنند، تبليغات مى كنند كه طوايف مسلمين به جان هم بيفتند و با هم اختلاف شيعه و سنى پيدا بكنند و آنها (ابر قدرت ها) به ذخايري كه مسلمين دارند دسترسى پيدا بكنند و نتوانند مسلمين كارى انجام دهند.»(17)
امام نقشه اختلاف بين مذاهب اسلامى را جنايت استكبار مى داند:
«طرح اختلاف بين مذاهب اسلامى از جناياتى است كه به دست قدرتمندان كه از اختلاف بين مسلمانان سود مى برند و عمال از خدا بى خبر آنان .... ريخته شده و هر روز بر آن دامن مى زنند و گريبان چاك مى كنند و در هر مقطعى به اميد آن كه اساس وحدت مسلمين را از پايه ويران نمايند، طرحى براى ايجاد اختلاف عرضه مى دارند.(18)
يوسف قرضاوي مى نويسد:
«حقيقت آن است كه اختلاف به خودي خود نمى تواند خطرساز باشد. آنچه خطر آفرين است، تفرقه و كينه توزى است كه خداوند و رسول اكرم (ص) پيوسته از آن نهى كرده اند».(19)
10- استبداد و اختناق سياسى: يكى از مشكلاتى كه در تعدادي از كشورهاى اسلامى قابل مشاهده است، فشارهاى سياسى و اختناق شديد از طرف حاكمانى است كه بايد با برنامه ريزى و آينده نگرى زمينه هاى ترقى و توسعه، رفاه، امنيت و رشد مادى و معنوي مردمان را فراهم سازند. آنان متاسفانه در امور مشترك انسان ها تصرف مى كنند و غالبا تأمين كننده ى منافع ابرقدرتها و نيز پيروى كننده از هوى و هوس ها و اميال بيهوده هستند. گذشته از آن، تفكر استبدادى جامعه را از نظرات اهل علم و خرد و دانشوران محروم مى نمايد. اسلام مخالف استبداد و احياگر عدل، مساوات و سفارش كننده به مشورت است و حضرت على (ع) تأكيد فرموده اند: هركسى استبداد پيشه كند هلاك مى شود. فرد مستبد ارزش هاى الهى و انسانى را مسخ مى كند و با سلطه فكرى و سياسى افراد جامعه را دچار مرگ تدريجى مى نمايد.
فرد ستمگر ثروت هاى ملى و منابع حياتى را در راه باطل و ناصحيح بكار مى گيرد و اجازه نمى دهد مردم به شيوه اي عادلانه از اين ذخائر خدادادى بهره مند شوند. در واقع استبداد فاجعه اى است از وبا سخت تر، هولناك تر از آتش و مخربتر از سيل كه سبب ضعف و سقوط اخلاق و كرامت هاى انسانى مى شود، فضيلت هاى دينى را به زوال مى برد و افكار انسانى را دچار ركود مى نمايد. اسلام نابى كه رسول اكرم (ص) براى آن رسالتى پر رنج را تحمل كرد و زجرها كشيد هيچگاه با استبداد كنار نيامده است و هميشه از حق، عدالت، آزادى و محرومين صالح دفاع كرده است.
حكام پاره اي از كشورهاى اسلامى، بويژه در يك قرن اخير، غافل از مقاصد ديانت اسلام هستند و از حقايق اسلامى آگاهى اندكى دارند، به هيمن دليل نيرنگ هاى متعدد استكبار آنها را اغفال مى كند اهم گرفتارى هاى مسلمين از همين دولى است كه نه به مصالح اسلام توجه دارند نه به امور مسلمين فكر مى نمايند، بلكه ناخواسته به دشمنان كمك مى كنند. امام خمينى خاطر نشان مى فرموده اند:
«دورى دول اسلامى از قرآن كريم، ملت اسلام را به اين وضع سياه نكبت بار مواجه ساخته و سرنوشت ملت هاي مسلمان و كشورهاى اسلامى را دستخوش سياست سازشكارانه ى استعمار قرار داده است...».(20)
امام به نكته ى جالب توجه دارند:
«يكى از مشكلاتى كه مسلمانان عموما به آن مبتلا هستند مشكل دولتها و ملت هاست، دولت ها آن قدرى كه ما اطلاع داريم و شما هم مطلع هستيد، دولتهايى هستند كه با ملتشان تفاهم ندارند. معامله ى دولت ها با ملتها هم معامله دشمن با دشمن است.»(21)
رسول اكرم (ص) كه: از نظر علم، عصمت، فضايل معنوى و پاكى در سطحى بالاتر از مردم بود با تهيدستان همنشين و با بينوايان هم غذا شد.(22) رافت و رحمت در رفتار و سيره اش تجلى داشت در معاشرت با مسلمين از خود بزرگوارى نشان مى داد، بر جفاها صبر مى كرد، تكلف در زندگى آن حضرت مشاهده نمى گرديد و به مشكلات مردم رسيدگى مى كرد. حكام كشورهاي مسلمان بايد در شيوه هاي حكومتى و مديريت كلان سرزمين هاى مسلمان، اخلاق و رفتار نبى اكرم (ص) را الگوى خويش قرار دهند و خود را تافته جدا بافته اى از مردم ندانند.
11. سكولاريزم: اين واژه جدايى دين از سياست را مى رساند، در نظام سكولار مبناى دولت ناسيوناليسم، قانون گذارى طبق خواست بشر و تأكيد بر حاكميت علوم بشرى به جاي دانش الهى مطرح است، در اين نظام، دين در دستگاه سياسى، اداري و نظام اجرايى و مناسبات مردم با حكومت مركزى جايگاهى ندارند و رسالت مذهب صرفا به ايجاد رابطه فرد با خدا منحصر مى گردد!
نغمه ى جدايى دين از سياست، به اندكى پس از رحلت رسول اكرم (ص) باز مى گردد، زيرا در همان زمان مسير خلافت از جايگاه اصلى خود منحرف گرديد، انحطاط از آنجا آغاز شد كه قرآن و عترت از هم جدا شدند در حالى كه خاتم پيامبران فرمودند: اين دو يادگار هيچ گاه ازهم جدا نمى شوند.
وقتى دو اصل استوار و اساسى را از هم دور نمودند خلافت از محتواى اصيل خود خارج شد و زوايه ي انحراف به تدريج رو به افزايش رفت و در دوره اموى آداب جاهلى به عنوان فرهنگ ترويج گرديد و كسانى رهبر جامعه اسلامى را عهده دار بودند كه با روح معنويت اسلام بيگانه بودند و تنها به تشريفات ظاهري اكتفا كردند.
بنابراين سنگ بناي سكولاريزم در سقيفه ي بنى ساعده بوجود آمد.
در اروپا سكولاريزم بازتاب طبيعى حوادثى بود كه قبل از رنسانس و در قرون وسطى رخ داد، زيرا در اين ايام كليساى كاتوليك عمدا به صورت قدرت امپراتورى در آمده و نمونه تمام عيار يك دين كامل بود، در چنين تاريكى، علم شجره ممنوعه تلقى گرديد و ميان دانش و دين تعارض پديد آمد و با هر گونه نوآورى و ابتكار و خلاقيت مقابله شد تا آن كه نهضت اصلاح دينى رفورميسم پديد آمد تا از نفوذ اين مذهب در زندگى بكاهد كه مارتين لوتر از پيشگامان آن بود، رفته رفته آنان كه مى خواستند در روند انحرافى اربابان كليسا اصلاحات پديد آورند، خود دچار انحطاط شدند و دين را از صحنه هاى سياسى و اجتماعى حذف كردند و انديشه سكولاريزم، اومانيسم، عقل مداري، علم زدگى، اصالت ماده، ليبراليسم، اباحى گرى و تساهل را در غرب و حتى در كشورهاى غيراروپايى از جمله سرزمين هاي اسلامى رواج دادند.
گرفتارى و مشكلات:
فقر و شكاف اقتصادى
نكته ى ديگر اين كه بين كشورهاى مسلمان در زمينه منبع انرژى و معدنى، توليدات و خدمات فاصله ى زيادى وجود دارد و حتى شكاف عميق اقتصادى را مى توان در داخل برخى سرزمين هاى مسلمان از شهري به شهر ديگر و روستاها و مانند آنها مشاهده كرد، اگر چه تعدادى از كشورهاى جهان اسلام در زمينه توليد انرژي هيدروكربور و صادرات آن در رتبه ى بالايى قرار دارند ولى پاره اى از سرزمين هاى مسلمان نشين از كم ترين ذخيره انرژى محروم اند. در صورتى كه مبادلاتى عادانه و مناسبات تجارى منصفانه بين كشورهاى مسلمان صورت گيرد بسيارى از مشكلات اقتصادى مورد اشاره حل مى شود و جهان اسلام از اين رهگذر مي تواند به سوى توسعه و تعالى گام بردارد.
پي نوشت :
(1). نحل، آيه 89.
(2). يوسف، آيه 111.
(3). انبياء، آيه 107.
(4). اعراف، آيه 158.
(5). اعراف، آيه 175.
(6). حديد، آيه 25.
(7). در اين زمينه بنگريد به كتاب خمود و جمود، استاد محمد اسفنديارى.
(8). ده گفتار، شهيد مطهرى، ص 144.
(9). سوره ى قلم، آيه 8 - 7.
(10). همه ما برادريم، محمد اسفنديارى، ص 140 - 138.
(11). تحف العقول، ابن شعبه حرانى، ص 48.
(12). اسلام و ملى گرايى، على محمد نقوي، ص 42 و 36.
(13). در جستجوي راه از كلام امام، دفتر 22، ص 137.
(14). همان، ص 121.
(15). گزيده مقالات فارسى دوازدهمين كنفرانس بين المللى ئحدت اسلامى، گردآرنده، سيد جلال ميرآقايى، مقاله ي حسن عاشوري لنگرودى.
(16). حجرات، آيه 10.
(17). صحيفه نور، ج اول، ص 87.
(18). در جستجوى راه ازكلام امام، دفتر 610 ص 126.
(19). بيدارى اسلامى، دكتر يوسف قرضاوى، ترجمه عبدالرسول گيلانى، ص 14 (چاپ تهران، نشر احياء).
(20). در جستجوى راه از كلام امام، دفتر 15، ص 62.
(21). همان، ص 67.
(22). بحارالانوار، ج 16 ص 228.
(23). Mono Coltor.