نویسنده: ناصر فکوهی
بحث بومی گزینی، مسئلهای است که با طرح سهمیهبندی جنسیتی آغاز شد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. پیش از هر چیز باید عنوان کرد که در ایران «نظام دانشگاهی» را نباید به معنای متعارف آن مثلاً در کشورهای توسعهیافته گرفت. در طول سی سال گذشته، نظام دانشگاهی همواره به عنوان یک عامل اصلی دگرگونی جامعهی ایرانی عمل کرده و بسیار فراتر از یک نظام آموزشی رفته است؛ به گونهای که در تاریخ معاصر جهان، کمتر میتوان مورد مشابهی برای آن سراغ گرفت (جز درکشورهای نفتی با درآمد بسیار بالا که اغلب ساختار اجتماعی پیچیده ندارند).
ولی آنچه میتوان به جرئت گفت، تأثیر اجتماعی نظام دانشگاهی و گسترش آن در تغییر کل نظام اجتماعی است و با وجود این نباید تصور کرد که این تأثیرگذاری از طریق فرضاً جنبشهای مطالباتی روی مدل مه 1968 با از طریق بالا رفتن ظرفیتهای تخصصی علمی در کشور انجام گرفته است. مسئله بیشتر، مسئلهای اجتماعی است که به افزایش سرمایههای اجتماعی از طریق تبدیل سرمایههای فرهنگی دانشگاهی به آنها به وقوع میپیوندد. در کشور ما لزوماً رابطهای منطقی میان نیازهای بازار کار و نظام دانشگاهی وجود ندارد، به عبارت دیگر افراد لزوماً درس نمیخوانند تا کاری به دست بیاورند. گروهی دارای کار هستند و مدرک دانشگاهی برایشان توجیهی است که به آنها در آن کار مشروعیت بدهد. گروهی که دختران بخش بزرگشان را تشکیل میدهند، اصولاً تحصیل دانشگاهی را برای تبدیل آن به سرمایه اجتماعی برای خود تعریف میکنند. در ایران بعد از انقلاب، روند زنانه شدن دانشگاهها، به شدت گسترش یافت. امروز ظاهراً سهمیهبندی جنسیتی راه حلی است برای جلوگیری از بالاتر رفتن این ورود از متوسطی که باید از نظر مسئولان رعایت شود. با وجود این، باید توجه داشت که این شیوه کاملاً غیر مؤثر است مگر به صورتی مکانیکی و آن هم به ایجاد سیستمهای موازی آموزشی منجر خواهد شد. چیزی که تغییر آن، باعث ورود گسترده زنان و دختران به سیستم دانشگاهی شده، تغییر رویکرد اجتماعی در کشور ما نسبت به زنان است و این امر خود حاصل حضور فعال آنها در جنبشهای اجتماعی دهههای گذشته بوده است که پدیدهای مدرن است و به شکلی غیر متعارف در ایران رخ داده. پدیدهای که بر خلاف کشورهای اروپایی، سبب اجتماعی شدن زنان نه طریق ورودشان به بازار کار، بلکه از طریق مشارکتشان در جنبشهای اجتماعی اتفاق افتاد.
در ایران، این پدیده نخست تحت تأثیر مباحث ایدئولوژیک و بعد نظام دانشگاهی، اتفاق افتاده است. پس از انقلاب، گفتمان رسمی به سمت تشویق زنان برای حضور در عرصه جامعه پیش رفت و این امر به صورت گستردهای در اجتماع ایران درونی شد؛ به این معنا که حتی خانوادهای که در شهری کوچک ساکن است و به سختی از پس تأمین مخارج زندگی بر میآید نیز، حاضر است با صرف هزینه فراوان، فرزند خود را روانه دانشگاه کند. تحصیلات دانشگاهی، بدون در نظر گرفتن بازار کار، ارزشی اجتماعی تلقی میشود.
تغییر بسیاری از رفتارها و سبکهای زندگی در ایران مدرن که گروهی به آنها به مثابه «آسیب» مینگرند، در واقع چیزی نیست که به خاطر ورود دختران و پسران به دانشگاهها ایجاد شده باشد، بلکه بخشی از عوارض طبیعی مدرنیته است. اندیشیدن به آن به مثابه «آسیب» حاصل این تفکر خیالین و اسطورهای که میتوان مدرنیتهای فناورانه را داشت، بیآنکه شاهد تغییر نظامهای فرهنگی سنتی شد.
چنین رویکردهایی در سیاستگذاری آموزشی در واقع نه تنها گویای عدم درک روندهای آموزش دانشگاهی در سطح جهان است بلکه خود عامل و مانعی برای بومیسازی علم و انطباق یافتن نیازهای رشد علمی با نیازهای محلی و بر عکس نیز هست. بدین ترتیب «بومیسازی» با روش جداسازی علم محلی از علم جهانی و تلاش برای اصلاح اخلاقی جامعه از طریق طرحهایی مانند «سهمیهبندی جنسیتی» بدون شک بزرگترین ضربات را به همان اهدافی خواهند زد که برای آن اعلام شدهاند و از جمله مسئله زنان را در جامعه ما با معضلات بسیار بیشتری رو به رو خواهند کرد و انسجام ملی را نیز دچار خدشه خواهند کرد.
جامعه ایران در آینده، باید با در پیش گرفتن رویکردی رادیکالی با مسئله جنسیت رو به رو شود و آن را حل کند. این رویکرد نیز همان ایده سیستم تبعیض مثبت، برای گروههای آسیبپذیرتر جامعه، از جمله زنان است که بر طبق آن بنگاههای اقتصادی موظف باشند درصدی از فرصتهای شغلی خود را در اختیار زنان و دیگر گروههایی که به هر دلیل متحمل نوعی محرومیت شدهاند، قرار دهند. در گذشته سیستم که خود نوعی سهمیهبندی بوده است چه در کشورهای دیگر و چه در ایران به اجرا در آمده و موفقیتآمیز بوده است. مثلاً در امریکا بیش از چهل سال است که این برنامه اجرا میشود و سبب پدید آمدن قشر جدیدی از بورژوازی سیاه شده است. در اروپا همین سیستم برای زنان به اجرا در آمده است. در ایران نیز پس از جنگ برای ایثارگران، جانبازان و خانواده شهدا به اجرا در آمد و سبب شد که این گروهها تا حد زیادی سامان بیابند. امروز نیز ما چارهای جز آن نداریم که این سیستم را برای زنان که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند و جهانبینیهایی کاملاً جدید نسبت به خود و زندگی خویش و دیگر کنشگران اجتماعی به دست آوردهاند، به اجرا گذاریم.
منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛ (1394)، صد و یک پرسش از فرهنگ، تهران: انتشارات تیسا، چاپ یکم.