جزيره ي خضرا* (1) - سند روايت
1. اولين سؤال ما درباره ي فردي است که در ابتداي روايت مي گويد: «در خزانه ي اميرالمؤمنين ... علي بن ابي طالب، رساله اي به خطّ شيخ ِ فاضل ، عالم عامل ، فضل بن يحيي طيبي يافتم. »
اين شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصيات ديگر او ،کاملاً مجهول است . با يک نظر اجمالي به ابتداي روايت مي فهميم که او که به طور قطع مرحوم مجلسي نيست ، چرا که ايشان با صراحت فرمودند: «اين داستان را از يک رساله ديگر نقل مي کنم. »
همان گونه که مرحوم سيد هاشم بحراني (از معاصران مجلسي) در نقل داستان مي گويد : «بعضي از بزرگان فرموده اند که اين حديث رابه خط شيخ فاضل ... يافته ايم. » (1)
اين جمله هم مانند عبارت مرحوم مجلسي دلالت ندارد براين که مرحوم بحراني مستقيماً از راوي شنيده باشد. بر فرض اين که بپذيريم مرحوم بحراني مستقيماً از راوي شنيده است اين سؤال مطرح مي شود که چگونه بحراني(ره) او را ديده و داستان را بدون واسطه از او شنيده ولي مرحوم مجلسي او را نديده است با اين که بحراني و مجلسي هر دو، در يک زمان مي زيسته اند . ديگر اين که به چه علت مجلسي(ره) به نقل از يک رساله ي متداول بسنده کرده و راجع به نويسنده و صاحب آن تحقيق نفرموده اند تاحقيقت داستان را از او شفاهاً سؤال کند .
2. سؤال دوم اين که چگونه اين شخص «مجهول» خط طيبي را شناخت و اطمينان يافت که آن چه را در آن رساله يافته، خط «طيبي» است .
آيا خط طيبي، که صدها سال قبل از راوي مجهول، فوت کرده است، در بين مردم آن چنان مشهور و معروف بوده که حتي اين فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟
شايد واقع مطلب براين شخص، مشتبه شده باشد به اين جهت که مثلاً وقتي که ديده طيبي، اين داستان را روايت مي کند، فکر کرده لابد کاتب آن هم اوست در صورتي که بين اين دو امر ، ملازمه اي نيست.
3. با توجه به اين نکته ما مشاهده مي کنيم که «علي بن فاضل» (کسي که در روايت به عنوان «مازندراني» توصيف مي شود و بعد خودش را در متن همين روايت، «عراقي» معرفي مي کند) تلاش زيادي براي اثبات برخي از فضايل به نفع خودش دارد و اين نکته از متن گفتارش با سيد شمس الدين، آن جا که از ملاقات با امام سخن مي گويد، به روشني معلوم مي شود :
«اي سرورم، من يکي از بندگان مخلص آن حضرت هستم با اين همه امام را نديده ام. بعد سيد شمس الدين به من فرمود : چرا، تو او را دو مرتبه ديده اي ... » و آن دو مرتبه را برايش توضيح مي دهد .
علاوه بر اين، همه ي روايت در صدد اثبات يک فضيلت بي نظير براي اوست و آن اين که او خدمت کسي رسيده که ديگران نرسيده اند و هم چنين در صدد اثبات عنايت و توجه امام به اوست .
پس وقتي ما اين نکات را مورد توجه قرار مي دهيم و بر آن، اين حقيقت را بيفزاييم که هيچ يک از معاصران علي بن فاضل ،او را توثيق نکرده و مورد اعتماد ندانسته اند و فقط کساني او را قابل اعتماد دانسته اند که صدها سال پس از او زيسته اند و جالب اين که، دليل و مستند آن ها در اعتماد به او، ظاهراً خود روايت جزيره ي خضرا است .
با توجه به اين نکات، نتيجه مي گيريم که: اطمينان به صحت آن چه او براي ما نقل مي کند امکان ندارد، چون احتمال مي دهيم اصل قضيه و ريشه داستان، از بافته هاي ذهن اوست که براي رسيدن به شهرت يا براي نايل شدن به اهداف ديگري آن را ساخته است، هم چنان که در طول تاريخ، نمونه هاي آن را مشاهده کرده ايم .
از جمله نکاتي که شک و بدگماني ما را در خصوص اين راوي و داستانش افزايش مي دهد اين است که معاصران او مانند علامه ي حلي(ره) و ابن داود، که در سال 707 قمري از تأليف کتاب رجالي خود فراغت يافته بود، و هم چنين علماي ديگر، به طور کلي او را ناديده گرفته و هيچ کدام از آنها حتي يک کلمه درباره ي او سخن نگفته اند. با اين که داستان گران بها و بي نظير او، بايد آنها را بر اشاره به داستان و راوي آن تشويق و تحريص مي کرد و بر ستودن راوي و داستانش تحريک مي نمود و آنان چنين داستاني را به عنوان يکي از دلايل امام و امامت قرار دهند و آنرا شايسته ي نقل در کتاب هاي خود بدانند.
وقتي مي بينيم دانشمندان اسلامي، مطالب و داستان هاي کم اهميت تري را در نوشته هايشان آورده اند ولي اين داستان را ناديده انگاشته اند، پي مي بريم که شايد آن را دروغ و باطل به حساب آورده اند؟
همه ي اين احتمالات وجود دارد و هم ي آن ها، ما را به شک در اين داستان و راوي آن فرا مي خواند. شايدکسي بگويد که شخصيت هاي برجسته ي ديگري هم وجود دارند که نويسندگان معاصر آن ها، نامشان را در کتاب هاي رجالي خود نياورده اند و شايد نسبت به اين راوي نيز همين مسئله اتفاق افتاده باشد.
ولي ما با دقت متوجه مي شويم که اين پاسخ در حقيقت تلاش بيهوده اي است، زيرا اين چنين شخصيت هايي اگر چه در بعضي از کتابهاي ديگري که در همان زمان تأليف گرديده، به قلم آمده و مطرح شده اند.يا اين که حداقل، مورد اعتماد بودن آن ها با قراين و شواهدي غير از آنچه خود آن ها راجع به خودشان گفته اند ثابت شده است، بر خلاف علي بن فاضل، يک داستان منحصر به فرد نداشته اند که کتاب هاي معتبر تاريخ، مانند آن را ثبت و ضبط نکرده باشند.
آري، همين که معاصران علي بن فاضل، داستان او را ناديده انگاشته اند و هيچ گونه خبري از آن نداده اند باعث برانگيخته شدن شک و بدگماني جدّي ما نسبت به او مي شود.
5. از جمله نکات جالب توجه اين که در خود روايت به صراحت آمده است: علي بن فاضل، داستان را از شروع تا پايان، در حضور طيبي و گروهي از علماي حلّه و اطراف آن، که براي زيارت شيخ آمده بودند، توضيح مي دهد. حال اين که ما هيچ فردي از اين عدّه را پيدا نکرديم که داستان را بي واسطه يا حداقل با واسطه نقل کند. در صورتي که از آن ها انتظار مي رود تا آن را در شهر ها و در بين مردم منتشر ساخته باشد و اين داستان جالب را نقل مجالس و محافل کنند، زيرا در اين حکايت، جايگاه وجود امام زمان(عج) و فرزندانش در يک موضع استثنايي و پيچيده، تعيين شده است .
هم چنين ما انتظار داشتيم مردم گروه گروه به زيارت قهرمان اين کشف عجيب، نايل شوند و به او تبرک جويند و تلاش کنند داستان را مستقيماً از خودش بشنوند و در کتاب هاي ديگر ثبت کنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش، در کتاب هاي رجالي و غير رجالي خود، تبرک بجويند .
اما هيچ يک از اين حوادث رخ نداد و تنها فردي که آن را نقل کرده، «طيبي کوفي» است. البته اين نقل هم توسط فرد ناشناس، هم در بين اوراقي در ميان گنجه اي از کتاب ها کشف شده است و عجيب اين که نويسنده ي ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف و مشهورش، توسط اين مرد ناشناس، شناخته وکشف شده است!
صداقت راوي دليل بر درستي مطالب داستان نيست
بر فرض صداقت «علي بن فا ضل» ما تنها مي توانيم نتيجه بگيريم که در فلان قسمت از جهان، جزيره اي به نام «خضرا» وجود دارد و در آن جزيره شخصي به نام «شمس الدين» و هم چنين گروهي ديگر زندگي مي کرده اند و اين افراد ادعا داشتند که نواده هاي حضرت مهدي(عج) مي باشند. ولي چگونه مي توان صحت ادعايشان را ثابت نمود .
شايد مي خواسته اند مردم را از اين طريق گمراه کنند و افکار آنان را بازيچه اغراض خود قرار دهند. آن گونه که افراد بسياري را مي بينيم که براي اهداف شيطاني و پليد خود به اين وسيله متوسل مي شوند. بنابر اين ما نمي توانيم وجود اين افراد را در جزيره اي که اطراف آن را آب هاي سفيد احاطه کرده است، دليل صدق ادعاي آن ها بدانيم چرا که «علي بن فاضل» نابودي دشمنان اهل بيت عليه السلام و غرق شدن کشتي هاي آن ها را به چشم خود نديده بود بلکه اين مطالب، تنها ادعاهاي رفيقش بود که از او شنيده بود.
و نيز خبر دادن نام «علي بن فاضل» و نام پدرش و ديگر خصوصيات او، به هيچ وجه براي اثبات اين ادعا مؤثر و کافي نيست، زيرا اطلاع پيداکردن از اين قبيل اطلاعات، از طرق عادي هم امکان پذير است و ممکن است آن ها مأمور ويژه اي، جهت شناخت هر تازه وارد و اطلاع يافتن در مورد خصوصيات او، درجزيره داشته باشند. علاوه بر اين که خود «علي بن فاضل» در ابتدا مي گويد:
«اين فرد را ديده که در سفر از دمشق تا مصر، همراه ما بود». صاحب کتاب تبصره الولي اين عبارت را هم اضافه مي کند که: «با ما تا جزيره اندلس هم سفر بوده، پس به او گفتم: آيا تو در سفر از دمشق به مصر، همراه ما بودي؟ گفت: نه، باز سؤال کردم: آيا در سفر از مصر به طرف اندلس هم سفر ما نبودي؟ گفت: به خدا قسم نبودم. »(2)
با دقت در اين جملات مي يابيم که «علي بن فاضل» تنها به گفته ي آن شخص که مي گويد: «به خدا قسم هم سفر شما نبودم» اکتفا کرده است! با اين ما اطمينان داريم افراد اين قافله هر چند زياد باشند، به خاطر طولاني بودن زمان سفر و اين که افراد به ناچار با يکديگر مراوده دارند، قطعاً با هم آشنا مي شوند و باز اطمينان داريم که «علي بن فاضل» در اين که اين فرد با او هم سفر بوده، شک ندارد .
داستان جزيره ي خضرا در منابع اوليه(3)
و هم چنين در مورد محقق کرکي گفته اند که او يک ترجمه فارسي براي داستان نوشته که در ذيل کتاب «سيد شمس الدين» به چاپ رسيده است(6) ولي اين احتمال پايه ي محکمي ندارد، چون در کتاب ها و منابعي که شرح حال و تاريخ زندگي محقق کرکي و تأليفات او، آمده است، از چنين ترجمه اي خبري نيست .(7)
نکته قابل ملاحظه ديگر اين که: شيخ آقا بزرگ تهراني، گرچه در ابتدا ترجمه «جزيره ي خضرا» را به مرحوم محقق کرکي نسبت داده است(8)، اما در پايان از حرف خود برگشته با حالت ترديد فرموده اند: «شايد ترجمه اي که به محقق کرکي(ره) نسبت مي دهند همان ترجمه اي باشد که در رساله «شمس الدين محمد بن اسد الله» وارد شده يا اين که خود مرحوم سيد شمس الدين آن ترجمه را، در رساله اش داخل نموده است. »(9)
داستان جزيره ي خضرا در امالي شهيد
علاوه بر اين، مرحوم مجلسي(ره) براي نقل داستان جزيره، يک فصل، ويژه ي مطالب نادر، باز مي کنند .(11) درصورتي که اگر چنين روايتي را از شهيد(ره) ديده بود، آن را در فصل هاي ديگر مي آورد و لزومي نداشت باب جداگانه اي به عنوان «نوادر» باز کنند، با اين که مرحوم مجلسي با صراحت مي فرمايند که: «تمام کتاب ها و نامه ها و سؤال و جواب هاي شهيد(ره) را نزد خود داشته است. »(12)
بنابراين بسيار بعيد است که شهيد(ره) املا يا نوشته اي داشته و مرحوم مجلسي به آن دسترسي پيدا نکرده باشند؛ مخصوصا با توجه به تلاش فراواني که ايشان در يافتن منابع مي فرموده اند. هم چنين با توجه به اينکه هيچ کدام از منابع مربوط به شرح حال و زندگي شهيد، اشاره به چنين داستاني در نو شته ها يا املاهاي شهيد نکرده اند. (13)
و احتمال اينکه که املاي مورد بحث، در ضمن بعضي بعضي از کتاب هاي او آمده صحيح نيست، زيرا اين احتمال در غير مجموعه هاي «شيخ محمد علي جبعي» مردود است، به علت آن که بيشتر نوشته ها و کتاب هاي شهيد(ره) معروف و مشهور است هم چنان که مرحوم مجلسي(ره) در اول کتاب بحارالانوار متذکر شده اند.(14) در مجموعه ي گردآوري شده توسط شيخ محمد علي جبعي هم چنين داستاني وجود ندارد .
و نيز احتمال اين که داستان جزيره در مجموعه هايي شامل موضوعات پراکنده و متفرقه، آمده باشد صحيح نيست، چون مرحوم مجلسي تصريح مي فرمايند که: اين داستان را در هيچ کتاب معتبر نيافته است و به همين جهت، آن را در باب «نوادر» نقل مي فرمايد . (15)
بر فرض که از همه ي اين اشکال ها صرف نظر کنيم و سند بودن روايت را بپذيريم دليلي براي اعتماد به «رجال سند» نداريم و اگر راجع به همه آنها بحث و اشکال نکنيم در شخص «علي بن فاضل» مسلما بحث و اشکال مطرح مي شود. البته اين بحث را به آينده موکول مي کنيم .
پینوشتها:
*مطالب اين قسمت از بخش سوم کتاب، دراسه في علامات الظهور و الجزيره الخضراء تأليف علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه شده است.
1. تبصره الولي، ص243 .
2. همان، ص246 .
3. استاد سيد جعفر مرتضي عاملي در اين قسمت مي نويسند: «بررسي سندِ روايت جزيره خضرا را که از اين پس مي آوريم يکي از برادران فاضل - که حاضر نبود نامش فاش شود -براي من نوشته اند و به عنوان هديه در اختيارم گذاشته اند. »
4. مجالس المؤمنين، ج1، ص 78 و 79 .
5. الذريعه، ج5، ص106؛ ج4، ص94؛ ج1، ص109 .
6. همان .
7. امل الآمل، ج1، ص121؛ سيد حسن صدر، تکمله امل الآمل، ص291؛ رياض العلماء، ج3، ص441، اعيان الشيعه، ج8، ص208 .
8. الذريعه، ج4، ص94 .
9. همان، ج5، ص106.
10. مجالس المؤمنين، ج1، ص 78 و 79 .
11. بحارالانوار، ج52، ص159.
12. همان، ج1، ص10.
13. تکمله امل الآمل، ص365؛ بحارالانوار، ج 1، ص 10 و 30 .
14. بحارالانوار، ج1، ص30 .
15. همان، ج53 .
/خ