جزيره ي خضرا (5) - دلالت روايت

اين پرسشي است که اگر به خود سؤال توجه کنيم به اهميت آن واقف مي شويم سؤالي که برخي از آن مي گريزند؛ يعني کساني که با تمام قدرت و علاقه و احيانا به عنوان دل سوزي، از روايت جزيره دفاع مي کنند از طرح آن وحشت دارند. اين پرسش اولين و يا آخرين اشکالي نيست که از طرح آن به شدت هراس داشته و فرار مي کنند بلکه مانند آن سؤال هاي فراوان ديگري وجود دارد.
سه‌شنبه، 19 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جزيره ي خضرا (5) - دلالت روايت
 بررسي دلالت روايت جزيره ي خضرا (3)
جزيره ي خضرا (5) - دلالت روايت 





آيا امام عليه السلام داراي اولاد هستند؟!

اين پرسشي است که اگر به خود سؤال توجه کنيم به اهميت آن واقف مي شويم سؤالي که برخي از آن مي گريزند؛ يعني کساني که با تمام قدرت و علاقه و احيانا به عنوان دل سوزي، از روايت جزيره دفاع مي کنند از طرح آن وحشت دارند. اين پرسش اولين و يا آخرين اشکالي نيست که از طرح آن به شدت هراس داشته و فرار مي کنند بلکه مانند آن سؤال هاي فراوان ديگري وجود دارد.
نويسنده ي کتاب جزيره ي خضرا و مثلث برمودا از طرح چنين سؤال هايي امتناع مي ورزد و اساسا مي کوشد خواننده ي کتاب خود را به مسائل فرعي و خارج از موضوع اصلي، مشغول سازد تا او را از تأمل آرام نسبت به داستان بازدارد.
همان گونه که بسيار کوشش مي کند تا به مسائل و اشکال هاي جزيي بپردازد؛ مسائلي که مي تواند آن ها را در مقابل مخاطبان بي دقت، مطرح و سپس پيروزمندانه پاسخ خود را ارائه دهد. در نتيجه او براي رسيدن به اين هدف، اشکال هاي جزئي و کوچک را بزرگ جلوه داده و سخن را در مورد آن طولاني مي سازد و البته در بحث خود از روش هاي مختلفي استفاده کرده است. گاه به الفاظ خشن و ديگربار به سخنان شيرين تمسک نموده تا بدين وسيله شأن علما را پايين آورده و استوانه هاي تفکر و خدمت گزاران شريعت را بدنام کند. او در نظر دارد با اين کارها بر فراز خود از برخورد با اشکال هاي قوي و واقعي مانند اشکال در اصل اولاد داشتن امام عليه السلام سرپوش بگذارد.
در اين جا به موضوع اصلي خود يعني فرزند داشتن امام برگشته و به آن مي پردازيم . بايد توجه داشت که در اين مسئله جاي شک و ترديد است، البته ظاهر بعضي اخبار بر وجود فرزند براي امام دلالت دارند ولي بزرگاني از علما مانند شيخ مفيد، بياضي و طبرسي آن را نپذيرفته اند. علاوه بر آن، اخبار ديگري ذکر خواهيم کرد که بر اولاد نداشتن امام تصريح دارند. رواياتي که براي امام اولاد ثابت مي کنند از نظر سند صحيح نيستند و دلالت هم ندارند. آن روايت ها تا آن جا که ما مي دانيم عبارت اند از :
1. شيخ طوسي با سند خودش از مفضل بن عمر، از امام صادق عليه السلام روايتي نقل مي کند که در قسمتي از آن آمده است: «لا يطلع علي موضعه احد من ولده و لا غيره، الا المولي الذي يلي امره (1)؛ هيچ کس از فرزندان او، و غير آن ها بر جايگاه اش آگاه نمي شوند مگر خادمي که به کارهاي او مي پردازد. »

استدلال به اين روايت به دلايل زير صحيح نيست:

الف) همين روايت را «نعماني» نقل کرده در حالي که جمله مورد بحث را اين طور آورده است: «لا يطلع علي موضعه احد من ولي و لا غيره (2)؛ هيچ کس بر جايگاه حضرت، چه ولي يا غير آن، آگاه نمي شود. »
پس با توجه به اين که هر دو نقل طوسي و نعماني، يک روايت است و عبارت مورد بحث آن اختلاف دارد، بنابراين صلاحيت براي استدلال بر آن نخواهد داشت.(3)
ب) گفته مي شود که اشتباه يا تحريف تنها در روايت شيخ طوسي(ره) صورت گرفته است، زيرا در آن، ضمير مفرد به جاي ضمير جمع به کار رفته و اين طور آمده است: «من ولده لا غيره» (نه از فرندان اش و نه از غير او) با اين که عبارت بايد اين طور باشد «من ولده و لا غيرهم»(نه از فرزندانش و نه از غير آن ها) البته در صورتي که «هاء » در کلمه ي «ولده» از طرف ناسخان اضافه نشده باشد.
يا اين که گفته شود: مقصود از رجوع دادن ضمير مفرد «هاء» به «ولده» براي توجه دادن به اين نکته است که امام عليه السلام مثلا يک فرزند بيش تر ندارد.
و يا گفته شود: مقصود از «ولد» جنس فرزند است و به جهت رعايت لفظ آن که مفرد مي باشد؛ ضمير مفرد به آن برگشته است.
ج) اگر روايت و دلالت آن را بپذيريم ولي يادآوري مي کنيم که: در روايت، مطلبي وجود ندارد که دلالت بر وجود اولاد براي حضرت عليه السلام در آن زمان نمايد. بنابراين ممکن است بعد از گذشت قرن ها، فرزنداني براي حضرت متولد شوند...
البته با توجه و تأکيد بر اين که تنها ادعاي فرزندي آن حضرت، براي تصديق او کافي نيست و نبايد او را تصديق نمود.
2. روايت جزيره ي خضرا که مورد بحث ماست.(4) در مورد اين روايت هم قبلا آن چه را که جهت ساقط بودن آن از درجه اعتبار و عدم صلاحيت اعتماد به آن، کافي و لازم بود بيان کرديم.
3. روايت معروف به «پنج شهر» که احمد بن محمد بن يحيي انباري نقل کرده است.(5)
علما اين روايت را نه تنها ضعيف شمرده بلکه از ريشه و به گونه اي قوي مردود دانسته اند.(6)
4. آن چه را که ابن طاووس از امام رضا عليه السلام در دعا بر حضرت مهدي عليه السلام نقل کرده که در قسمتي از آن آمده است: «اللهم اعطه في نفسه و اهله و ولده و ذريته و جميع رعيته ما تقربه عينه و تسر به نفسه و تجمع له ملک المملکات کلها قريبها و بعيدها و عزيزها و ذليلها حتي يجري حکمه علي کل حکم و يغلب بحقه علي کل باطل... .»(7)
در مورد اين دو روايت هم توجه به نکته هاي ذيل لازم است:
الف) سند آن قابل اعتماد نيست؛
ب) نهايت مطلبي که از اين دعا به دست مي آيد (دعايي که بيش از نيم قرن قبل از تولد امام زمان عليه السلام توسط امام رضا عليه السلام صادر شده) اين است که در آينده امامي به نام مهدي (عج) براي امت خواهد بود و فرزنداني هم خواهد داشت.
ولي در روايت، عبارتي که بر زمان تولد اين فرزندان دلالت کند يافت نمي شود، بنابراين احتمال دارد آن حضرت در همان سال هاي اوليه عمرش صاحب فرزنداني شود و احتمال هم دارد بعد از گذشت قرن ها چنين پيش آمدي تحقق يابد و شايد فرزنددار شدن حضرت بعد از ظهورش باشد همان طور که از سياق دعا فهميده مي شود، چرا که بيش تر مضامين دعا توجه به دوران ظهور و برپايي حکومت امام عليه السلام دارد.
5. روايتي که ابن طاووس از حضرت رضا عليه السلام نقل مي کند که حضرت فرمود: « اللهم صل علي ولاه عهده، والائمه من ولده (8) ؛ خداوندا، بر حاکمان زمان او و فرمانروايان از فرزندان اش درود فرست. »
اين روايت هم به دلايل ذيل قابل اعتماد نيست:
الف) سند آن ضعيف است؛
ب) روايت ديگري از ابن طاوس نقل شده که مي فرمايد : «اللهم صل علي ولاه عهده و الائمه من بعده؛ خداوندا، بر حاکمان زمان آن حضرت و فرمانروايان بعد از او درود فرست. »
بنابراين با توجه به اختلافي که در جمله مورد استدلال روايت وجود دارد آن را از صلاحيت استدلال و استناد به آن ساقط مي کند.
ج) اگر اشکال هاي فوق را ناديده بگيريم، باز هم در روايت، عبارتي که بر زمان تولد فرزندان امام دلالت کند يافت نمي شود.
6. در نامه اي نام فرمانروايان از فرزندان حضرت عليه السلام ذکر شده است. اين نامه همراه شخص ناشناسي که خود را نامه رسان فرد ديگري به نام «قاسم بن علاء» مي دانسته ارسال شده است و اين آقاي قاسم بن علاء را تنها پيره زني گندم گون و مجهول الهويه که مدعي آگاهي به چنين مسائلي بوده، مي شناخته است.
بنابراين نامه مورد بحث را بر او عرضه و از او درخواست تأييد يا تکذيب آن را مي کند. آن زن هم نامه را براي او تأييد مي نمايد.
پس همان طور که ملاحظه مي کنيد همه اين مطالب، مجموعه اي از ناداني ها و جهالت هاست که نمي توان به آن ها استناد يا اعتماد کرد.
علاوه براين هيچ کدام از آن ها - همان طور که گفتيم - دلالت ندارند که حضرت عليه السلام در حال حاضر فرزند دارد.

دلايل عدم وجود فرزند براي امام

رواياتي که قبلا بيان کرديم هيچ کدام، شايستگي نداشتند که ثابت کنند امام عليه السلام در حال حاضر داراي فرزند مي باشد. پس عقيده شيخ مفيد و بياضي و طبرسي و ديگران - رحمه الله عليهم - تأييد مي شد . علاوه برآن شواهد و دلايل ديگري در اين زمينه وجود دارد که بيان مي کنيم:
1. مسعودي روايت کرده است که علي بن حمزه و ابن سراج و ابن ابي سعيد مکاري بر حضرت رضا عليه السلام وارد شدند، پس علي بن ابي حمزه به حضرت عرض کرد: از پدران شما روايت کرده ايم ... تا به اين مطلب رسيد و گفت: روايت کرده ايم که هيچ امامي فوت نمي کند تا اين که فرزند (جانشين) خود را ببيند . حضرت رضا فرمود: آيا در اين حديث، قيد کرده ايد: «غير از قائم» عرض کردند: خير، حضرت فرمودند: آري روايت کرده ايد ولي شما نمي دانيد براي چه اين مطلب گفته شده و معناي آن چيست . ابن ابي حمزه گفت: ولي محققا اين نکته در حديث آمده است.
حضرت رضا عليه السلام به او فرمود: واي برتو، خداوند از تو درگذرد، جرأت کرده اي که عليه من به مطلبي که بعضي از آن را با بعضي ديگر مخلوط نموده اي به اعتراض برخيزي؟
بعد از آن حضرت فرمود: خداوند فرزند (و جانشين) مرا به زودي به من نشان خواهد داد.(9)
2. از محمد بن عبدالله بن جعفر حميري از پدرش و او از علي بن سليمان بن رشيد، از حسن بن علي خزاز نقل مي کند که گفت: «علي بن حمزه برحضرت رضا عليه السلام وارد شد و به آن حضرت عرض کرد: آيا شما امام هستيد ؟ حضرت فرمود: بلي.
ابي حمزه گفت : از جد شما، جعفر بن محمد، شنيدم که مي فرمود: هيچ امامي نيست مگر اين که براي او فرزندي (و جانشيني) هست.
حضرت به او فرمود: اي شيخ! آيا تظاهر به فراموشي مي کني يا واقعا فراموش کرده اي، امام جعفر صادق عليه السلام اين طور نگفته بلکه فرمودند : هيچ امامي نيست مگر اين که پس از او فرزند (و جانشين) است؛ غير از امامي که حسين بن علي عليه السلام براو (از قبر) بيرون مي آيد. پس از آن امام، فرزند نخواهد داشت.
ابن حمزه به حضرت عرض کرد: درست فرمودي، مطلبي که از جد شما شنيدم همين بود.(10)
واضح است که مقصود، اشاره به رجوع امام حسين عليه السلام و خروج آن حضرت از قبر در زمان امام مهدي(عج) مي باشد، چون در احاديث زيادي قبل از اين روايت آمده است که امام حسين عليه السلام وقت وفات حضرت مهدي(عج) براي غسل دادن آن حضرت، برمي گردند.(11)
3. اما آن چه که راجع به فرمان روايي و حکومت فرزندان مهدي عليه السلام بعد از آن حضرت گفته مي شود نيز مورد شک و ترديد است.
شيخ مفيد(ره) مي گويد: بعد از حکومت حضرت مهدي عليه السلام براي هيچ کس حکومتي نخواهد بود مگر مطلبي که در روايتي آمده و حاکي از آن است که فرزندان حضرت، اگر خدا بخواهد، پس از او قيام خواهند کرد، ولي همان طور که ملاحظه مي شود قيام فرزندان حضرت به طور قطع و جزم در روايت نيامده است، برعکس اکثر روايات دلالت دارند بر اين که «مهدي امت از دنيا نخواهد رفت مگر چهل روز قبل از قيام قيامت که در اين چهل روز فرج(12) و نشانه هاي خروج مردگان از قبور و برپايي قيامت براي رسيدگي به حساب خلايق خواهد بود. »(13)
عبارت مرحوم طبرسي هم تقريبا مشابه عبارت مفيد (ره) است با اين تفاوت که او در جمله اي مي گويد: «در روايت صحيح وارد شده که بعد از حکومت قائم عليه السلام براي هيچ کس حکومتي نخواهد بود... .» (14)
و مرحوم بياضي هم بعد از اين که روايت نقل شده از ابن عباس و انس را توصيف به شاذ مي کند- روايتي که ظاهرش بر حکومت بعد از مهدي عليه السلام دلالت دارد- مي گويد: «در اکثر روايات آمده که آن حضرت فوت نمي کند مگر چهل روز قبل از قيامت و در اين چهل روز حالت نابساماني و نشانه هاي خروج مردگان براي رسيدگي به حساب آن ها آشکار خواهد بود. » (15)
ايشان هم چنين بعد از نقل روايتي با اين مضمون که «بعد از ائمه اثناعشر، دوازده مهدي ديگر خواهد بود» مي فرمايد : «روايت قائل به دوازده مهدي بعد از دوازده امام، نادر و مخالف روايات صحيح و مشهور و متواتر است، چون روايات مشهور دلالت دارند براين که بعد از قائم آل محمد(عج) دولتي نخواهد بود و آن حضرت از دنيا فوت نخواهند کرد مگر چهل روز که در آن آشفتگي و نشانه هاي خروج مردگان و برپايي قيامت آشکار خواهد بود. »(16)
مرحوم حر عاملي نيز درباره ي روايات فوت حضرت مهدي عليه السلام قبل از چهل روز - که به آن اشاره شد- مي فرمايد: « خبر وفات حضرت مهدي عليه السلام چهل روز قبل از قيامت از طرق گوناگوني روايت شده که منابع آن، در حال حاضر پيش من نيست. »(17)
شايد مقصود حر عاملي(ره) رواياتي باشد با اين مضمون که مي گويد : «زمين از حجت خدا خالي نخواهد بود و حجت خدا از زمين قطع نخواهد شد مگر چهل روز قبل از قيامت. »(18)
علاوه بر آن مي توان مضمون آن ها را با روايتي که از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده تأييد کرد، حضرت صلي الله عليه و آله در آن روايت مي فرمايد: « دوازده خليفه بعد از من خواهند بود که همگي آن ها از قريش هستند. »
از حضرت سؤال شد: «پس از آن چه خواهد شد؟ »
فرمود: «پس از آن آشفتگي و نابساماني خواهد بود. »(19)
به طور کلي از بعضي نقل ها روشن مي شود که اعتقاد به اين نکته جزء اعتقادهاي شيعه بوده است؛ به عنوان نمونه، عبدالله بن جعفر حميري مي گويد: «من و شيخ ابوعمر- رحمه الله - نزد احمد بن اسحاق بوديم، پس احمد بن اسحاق با چشم به من اشاره کرد که از او درباره مسئله جانشيني سؤال کنم که من خودم در آن شک و ترديد ندارم. اعتقاد و دين من اين است که: زمين از حجت برداشته و درهاي توبه بسته خواهد شد... .»(20)
و البته مقصود از حجت، امام عليه السلام مي باشد همان طور که از سياق اين خبر و هم چنين روايت هاي ديگر به دست مي آيدکه : زمين از حجت خالي نخواهد بود.(21)
و باز از جمله رواياتي که دلالت بر عدم وجود حکومت بعد از حضرت مهدي عليه السلام مي کند رواياتي است که مي گويد: اگر حتي دو نفر بر روي زمين باقي بمانند يکي از آن ها امام خواهد بود.(22)
بعد از ملاحظه مطالبي که گذشت ما نمي توانيم آن چه را که در مورد فرزند داشتن امام در روايت جزيره ي خضرا يا غير آن گفته مي شود تأييد کنيم يا به رواياتي که به عنوان «نادر و شاذ» توصيف شده اند اطمينان نماييم؛ رواياتي که مي گويند: براي حضرت فرزنداني است که پس از او به حکومت خواهند رسيد.
البته ترديد ما در مورد فرزند داشتن حضرت قبل از ظهور، مستند به دو روايتي است که قبلا ذکر کرديم.
و ترديد ما در مورد حکومت فرزندان آن حضرت بعد از او، به روايت سوم مستند است، مخصوصا با توجه به انکار قطعي بزرگاني که فرمودند: روايات صحيحي داريم که دلالت بر نفي وجود فرزند براي امام مي کند.

پی‏نوشتها:

1. شيخ طوسي ، الغيبه ، ص 102؛ علامه شوشتري ، الاخبار الدخيله، ج1، ص 150؛ سيد محمد صدر، تاريخ الغيبه الکبري، ص 69؛ نجم الثاقب، ص 224.
2. نعماني، الغيبه، ص 172، الخبار الدخيله، ج1، ص150، تاريخ الغيبه الکبري، ص 69.
3. الاخبار الدخيله، ج 1، ص 150؛ تاريخ الغيبه الکبري، ص 70.
4. تاريخ الغيبه الکبري، ص 69.
5. همان، بحارالانوار ، ج 53، ص 213و 221؛ الصراط المستقيم ، ج 2، ص 264و 266؛ الانوار النعمانيه، ج 2، ص 59 و64؛ الاخبار الدخيله ، ج 1، ص 140-145، تاريخ الغيبه الکبري، ص 83 و 80 و 77 و 69 به نقل از النجم الثاقب، ص 217؛ جمال اسبوع، ص 512.
6. ر.ک : الذريعه، ج 5، ص 107و 108 (الهامش)، الاخبار الدخيله ، ج1، ص 146-152، حاشيه کتاب الانوار النعمانيه ، ج 2، ص 64-69.
7. جمال الاسبوع، ص 510-516.
8. همان، ص 512.
9. اثبات الوصيه، ص 201.
10. شيخ طوسي، الغيبه ، ص 134-135؛ دلائل الامامه، طبري، 130-131؛ الايقاظ من الهجعه، ص 354-355.
11. الايقاظ من الهجعه، ص 404، 306و301.
12. عبارت بحارالانوار به نقل از ارشاد کلمه «هرج » دارد و همين طور است عبارت طبرسي و بياضي .
13. ارشاد، ص 366، بحارالانوار، ج 53، ص 145 به نقل از ارشاد، در الايقاظ من الهجعه، ص 397 نيز اشاره شده است.
14. اعلام الوري ، ص 466
15. الصراط المستقيم ، ج 2، ص 254؛ الايقاظ من الهجعه ، ص 397 به نقل از منبع قبلي.
16. الصراط المستقيم ، ج2، ص 152.
17. الا يقاظ من الهجعه ، ص 397.
18. کمال الدين ، ج 1، ص 229؛ المحاسن، برقي ، ص 236؛ الايقاظ من الهجعه، ص 296، به نقل از کمال الدين.
19. خصال ، ج 2، ص 474-470؛ الايقاظ من الجهعه ، ص 395.
20. کافي، ج 1 ، ص 265؛ الايقاظ من الهجعه، ص 392.
21. بحارالانوار، ج 23، ص 2-56، باب الضطرار.
22. همان.

منبع:کتاب جزيره ي خضرا افسانه يا واقعيت؟




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.