تحقيقات مسلمين و تابش نور علم از شرق به غرب

مسلمانان پس از ترجمه و نقل علوم بيگانگان ، به تحقيق وپژوهش پرداختند و آن دانش ها را شرح و بسط دادند و ابتکاراتي بر آن افزودند و مباحثي را مطرح کردند که در اصل علمي که از ديگران به اسلام وارد شده بود وجود نداشت . مثلاً فلسفه که از يونان به حوزه ي علوم اسلامي وارد شد مسلمانان مباحثي را در آن مطرح کردند که به ذهن فلاسفه ي يونان خطور نکرده بود .
چهارشنبه، 20 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحقيقات مسلمين و تابش نور علم از شرق به غرب
تحقيقات مسلمين و تابش نور علم از شرق به غرب
تحقيقات مسلمين و تابش نور علم از شرق به غرب





مسلمانان پس از ترجمه و نقل علوم بيگانگان ، به تحقيق وپژوهش پرداختند و آن دانش ها را شرح و بسط دادند و ابتکاراتي بر آن افزودند و مباحثي را مطرح کردند که در اصل علمي که از ديگران به اسلام وارد شده بود وجود نداشت . مثلاً فلسفه که از يونان به حوزه ي علوم اسلامي وارد شد مسلمانان مباحثي را در آن مطرح کردند که به ذهن فلاسفه ي يونان خطور نکرده بود .
فروغي مي نويسد : « در تمام مدت سلطنت بني اميه در ممالک اسلامي ، گفت وگويي از علم و حکمت نبود ؛ اما همين که دوره ي عباسيان رسيد ، براي اهل نظر نسيم آزادي وزيد و مردم آن کشورها که تحت تمدن ايراني و يوناني بودند دوباره به ميدان تحقيق و معرفت پا گذاشتند و به يک نهضت علمي همت گماشتند که به اندک زماني ، تقريباً نظير نهضت علمي يونان شد و در گرم کردن اين هنگامه ، ايرانيان به اختصاص دخالت تامه داشتند و از فخر و شرفي که نصيب مسلمين شده داراي بهره ي وافي مي باشند . نخست نهضت مزبور از ترجمه ي کتب علمي و فلسفي يوناني و ايراني و سرياني و هندي به زبان عربي و فرا گرفتن آن معلومات آغاز شد و مي توان گفت در نيمه ي دوم قرن دوم هجري و تقريباً قرن سوم ، اشتغال مهم اهل فضل و دانش همين بوده است . سپس در قرن چهارم و پنجم ، فضلا و حکماي [ اسلام ] عالم علم را با تحقيقات خود روشن ساختند و در قرون بعد هم با آن که به واسطه شيوع فتنه و فساد اوضاع روزگار چندان سازگار نبود ، دانش طلبان ما از سعي و کوشش دست باز نداشتند و در هر رشته از تحقيقات علمي آثار نفيس از خود به يادگار گذاشتند. »(1)
استاد شهيد مطهري از کتاب انتقال علوم يوناني به عالم اسلام اثر ديس اوليتري نقل کرده : « آن چه از يونانيان به اعراب ( مسلمين ) رسيد تنها به صورت اصلي و دست نخورده به ديگران انتقال نيافت ، بلکه بايد گفت که علوم يوناني در محيط عربي ( اسلامي ) براي خود نشو و نماي خاصي داشته باشد . در نجوم و رياضيات ، کارهاي يونانيان و هنديان را در هم آميختند و به آنها نظم و سامان تازه بخشيدند و به همين جهت، پيشرفت قابل توجهي در اين دو رشته ي علم به دست عربي زبانان صورت گرفت ، مي توان گفت که علم جبر و مثلثات مستوي و کروي از علومي است که وسيله ي علماي عربي ( اسلامي ) ايجاد شده و توسعه يافته است . در ارصاد فلکي و تهيه ي کتاب هاي زيج ، مهارت کامل داشتند و تنها به اين هم بسنده نکردند که آن چه از يونانيان گرفتند توسعه دهند ؛ بلکه زيج ها و رصدهاي قديمي را مورد تدقيق قرار دادند و آن ها را اصلاح کردند . »
استاد مطهري پس از نقل سخن بالا به تحقيق در تاريخ علوم و به ويژه فلسفه پرداخته و گفته است که تحقيق در اين مورد کار کساني نيست که با محيط اسلام کاملاً آشنا نيستند و متأسفانه دانشمندان اسلامي هم در اين باره تحقيقي نکرده اند ، بلکه بيان برخي از فلاسفه ي اسلامي ، چون شيخ اشراق و حاج ملا هادي سبزواري ، سبب گمراهي بعضي شده است . مثلاً مسئله ي اصالت وجود يا ماهيت را مطرح مي کنند و آن را به اشراقي و مشائي نسبت مي دهند و اين سبب مي شود که کسي تصور کند که اين مسئله مورد اختلاف افلاطون و ارسطو بوده ، در حالي که اصلاً اين مبحث براي آنها مطرح نبوده و حتي در کتاب بوعلي سينا که رئيس مشائيون اسلامي است ديده نمي شود ؛ بلکه اين موضوع و بسياري از مباحث فلسفي ديگر بعدها در ميان فلاسفه ي اسلامي مطرح گرديده و از ابتکارهاي علماي اسلامي است . »(2)
علما و فلاسفه ي اسلامي علوم ديگران ، از جمله فلسفه ي يونان را به صورت مواد خام گرفتند و آن را تجزيه و تحليل کردند و بر آن از خود مباحثي را افزودند و بسط و توسعه دادند و به کمال رساندند .
مسلمين علاوه بر آن که علوم بيگانه را بسط و توسعه دادند ، در بعضي مواقع از آن علوم علم جديدي را نيز پايه گذاري کردند ؛ مثلاً از فلسفه ، علم کلام را استخراج نمودند .
« مهم ترين تأثير فلسفه در اسلام آن بود که علماي اسلامي از فلسفه ، علم کلام را در آوردند و براي تأييد مسلک هاي مختلف ديني خويش به آن استناد نمودند که از جمله سيد مرتضي ، زمخشري ، يا ملاني و غيره مي باشند . طايفه ي معتزله بيش از ساير طوايف اسلامي به علم کلام توجه داشتند . »(3)
همچنين ، مسلمانان طب يونان ، ايران ، هند ، کلده ، و عرب را جمع کردند و چيزهايي از خود بر آن افزودند و اين مطلب از کتب طبي اسلامي به خوبي آشکار مي گردد ؛ مثلاً ، چه بسا که در کتب طبي اسلامي ، چيزهايي از نظريات جالينوس و بقراط و غيره ذکر شده و از آن انتقاد گرديده و يا آن را توضيح داده اند و درست و نادرستش را بيان نموده اند . به علاوه ، کتاب هايي را که ترجمه کرده اند به فصل ها و بخش هايي مرتب ساخته اند .
جرجي زيدان مي نويسد : « مسلمانان نظريات تازه اي خلاف نظر اطباي قديم داشته اند » . او نمونه هايي از آن را ياد کرده و از ابتکارها و اختراع هاي مسلمين مواردي بر شمرده و سپس گفته است : « بنا به اظهار محققين فرنگ ، عرب ها براي نخستين بار داغ کردن موضع زخم را در طب به کار بردند ، چنان که اکنون نيز آن طريقه معمول مي باشد . به همين قسم ، براي اولين بار ، تشخيص بيماري سل را از راه ناخن مريض درک کردند و معالجه ي يرقان و زردي را توصيف نمودند و براي معالجه ي ديوانگان ، مقدار زيادي افيون تجويز کردند و براي جلوگيري از خون ريزي ، آب سرد استعمال کردند. »(4)
جرجي زيدان نيز از پيشرفت مسلمين در داروسازي ياد کرده و چنين گفته :
« و فرنگيان که در رستاخيز علمي اخير خود ، در فن داروسازي مطالعه و تحقيق نمودند دريافتند که عرب ها پايه گذار اين علم بودند و براي نخستين بار ، طريقه ي داروسازي را ترتيب داده و داروهاي تازه اي پيدا کردند ...
البته پيشرفت عرب ها در داروسازي به واسطه ي پيشرفت آنان در شيمي و گياه شناسي بوده و شکي نيست که عرب ها با تجربيات و عمليات خويش ، علم جديد شيمي را پايه گذاري کرده اند ... دانشمندان فرنگ اقرار دارند که عرب ها اسيدنيتريک ، اسيد سولفوريک ، اسيد نيترو ، هيدروکلريک ، پتاس ، جوهر نشادر ، نمک نشادر ، نيترات و ... الکل و غيره را کشف کردند. »
علاوه بر اين ، علماي شيمي اسلامي چيزهايي کشف و اختراع کرده اند که خبرش به ما رسيده ، اما از چگونگي آن اطلاع نداريم . مثلاً ابن اثير در ضمن شرح واقعه ي زنگيان ( سال 269 هـ . ق ) مي گويد : « عرب ها موادي داشتند که وقتي آن را به چوب مي ماليدند چوب نمي سوخت ولي ابن اثير نام آن ماده را نبرده است . احتمال قوي مي رود که عرب ها باروت را اختراع کرده اند و نخستين مردمي هستند که موضوع تقطير ، ذوب شدن ، متبلور شدن ، تبديل مايعات و جوشاندن را دانستند. »(5)

پزشکي و بيمارستان

مسلمانان در طب پزشکي ، مخصوصاً طب باليني و داروشناسي ، پيشرفت قابل توجهي کردند و در جهان از نخستين کساني هستند که به ساختن و تأسيس بيمارستان پرداختند و ابتکاراتي در مورد معالجه ي بيماران داشتند و حتي براي جراحي ، بيمار را بي هوش مي کردند ؛ چنان که ويل دورانت نوشته :
« مسلمانان چون از تشريح موجودات زنده يا پيکر اموات ابا داشتند ، جراحي از همه ي علوم ضعيف تر و طب باليني و داروشناسي از همه ي رشته ها قوي تر بود . مسلمين عنبر ، کافور ، فلوس ، ميخک ، جيوه ، سناي مکي بر علم قرابادين(6) کهن افزودند و مرکبات طبي تازه اي چون اقسام شربت و گلاب و امثال آن را بر صف داروها افزودند. »
ويل دورانت ادامه مي دهد که : « نخستين بار ، داروخانه به وسيله ي مسلمانان ايجادشد و هم آن ها نخستين مدرسه ي داروشناسي را بنياد کردند . طبيبان مسلمان به شست وشو ، مخصوصاً به هنگام تب ، و به حمام بخار اهميت فراوان مي دادند . پزشکي کنوني به معالجات آن ها درباره ي آبله و سرخک چيز تازه اي نيفزوده است . بي هوشي به وسيله ي استنشاق را در بعضي امور جراحي به کار مي بردند و از حشيش و ديگر مواد مخدر ، براي ايجاد خواب عميق استفاده مي کردند . نام سي و چهار بيمارستان را که در آن دوره در قلمرو اسلام برپا بوده است مي دانيم که ظاهراً همگي به شيوه ي انجمن علمي و بيمارستان ايراني جندي شاپور به وجود آمد . بزرگ تر از همه ي بيمارستان ها در قلمرو اسلام بيمارستاني بود که سال 88 هـ . ق ( 978 م ) بيست و چهار طبيب در آن جا بود ... طبيباني بودند که همه روزه به زندان ها سر مي زدند و زندانيان را معالجه مي کردند. »(7)

تأثير نهضت علمي اسلام بر نهضت علمي اروپا

با توجه به بحث ها و تحليل هاي گذشته ، مي توان گفت که از دستورها و توصيه هاي اسلام درباره ي فراگيري علم ، نهضت علمي نيرومندي پايه گذاري شد و با گذشت دو سه قرن ، اين نهال برومند رشد و نمو کرد و شاخ و برگ آن سراسر جهان اسلام را زير پوشش قرار داد وچنان به بار نشست که در مدت کوتاهي ، کتاب هاي فراوان در رشته هاي مختلف علمي اعم از معارف الهي و فلسفه و طب و بهداشت و جغرافيا و فيزيک و شيمي و غير آنها تأليف و تصنيف شد که بخشي از آن به صورت ترجمه و بخش ديگري به صورت تحقيقات جديد دانشمندان اسلام در آن رشته هاي علمي انتشار مي يافت .
اين نکته بسيار قابل توجه است که به اعتراف صريح مورخان غربي ، نهضت علمي اروپا از نهضت علمي مسلمين مايه گرفت و اروپاييان از اين حيث ، خود مديون دانشمندان اسلام هستند . دکتر « ماکس ميرهوف » مي گويد : « علوم عرب ( مسلمانان ) مانند ماه تاباني بود که تاريک ترين شب هاي اروپاي قرون وسطي را روشن ساخت و چون علوم جديد ظاهر گشت ، ماه بي رنگ شد ؛ ولي همان ماه بود که ما را در شب هاي تار هدايت کرد تا به اين جا رسانيد و مي توانيم بگوييم هنوز هم تابش آن با ماست. »(8)
و در جاي ديگر ، همين پژوهنده مي نويسد : « خلاصه ، به اين وسيله ( ترجمه ي کتب دانشمندان اسلام ) ، علوم شرق مانند باران رحمت بر خاک خشک اروپا باريد و آن را حاصلخيز ساخت و کم کم ، اروپاييان با علوم شرق آشنا شدند. »(9)
و نيز از پروفسور « گيب » ، استاد زبان عربي در دانشگاه لندن ، در مقاله اي که تحت عنوان « نفوذ ادبياتاسلامي در اروپا » نگاشته نقل مي کند :
« هنگامي که به گذشته نظر افکنيم ، مي بينيم علوم و ادبيات به منزله ي خميرمايه اي براي تمدن غرب بود ؛ به گونه اي که نفوذ روحيات و افکار شرق روح تاريک مردم قرون گذشته ي غرب راروشن ساخت و آن ها را به جهان وسيع تري هدايت نمود. »(10)
جرجي زيدان نيز درباره ي تأثير تمدن اسلام در علوم بيگانه (دخيل ) ، چنين مي نويسد :
« همين که تمدن اسلام نضج گرفت و علوم تازه ميان مسلمانان منتشر شد ، دانشمنداني از ميان مسلمانان برخاستند که افکار و عقايدشان از صاحبان اصلي علوم در پاره اي موارد عالي تر بود و در واقع ، علوم مزبور با تحقيقات جديد علماي اسلام رنگ تازه به خود گرفت ؛ مطابق مقتضيات محيط و مناسب با تمدن اسلام پيشرفت کرد و همين که فرنگيان براي اقتباس علوم يونان قيام کردند ، ناچار قسمت عمده ي آن را از زبان عربي با رنگ و بوي ( صبغه ي ) اسلام ترجمه و اقتباس نمودند. »(11)
خلاصه ، روزگاري اروپا در جهل مطلق به سر مي برد در حالي که مسلمانان به درجات علمي بالايي رسيده بودند و داراي کتابخانه هايي عظيم و دانشمنداني فرهيخته بودند و اگر زماني فلسفه و منطق و برخي علوم ديگر از يونان به اسلام وارد شد، روزي هم رسيد که از اسلام علم و دانش به غرب بازگشت . فروغي در اين زمينه مي نويسد :
«از دوره اي که مورخين اروپا قرون وسطي مي نامند ، بساط علم و حکمت برچيده بود و ناداني چنان غلبه داشت که اولياي دين هم از سواد و کمال بي بهره بودند ؛ چنان که شارل کبير ، پادشاه فرنگ ( امپراطوري شارلماني ) که در آخر قرن هشتم تقريباً بر همه ي اروپا سلطنت داشت و مردي هوشمند بود و در ترويج معارف همت مي ورزيد ، چون خواست تحصيل کمالي کند و مکتب و مدرسه اي داير نمايد ، با رنج فراوان از گوشه و کنار ، دو سه نفر از اهل فضل پيدا کرده پيش خود خواند و در سن کهولت خواندن و نوشتن آموخت و فرزندان و اعضاي خاندان خويش را شخصاً تعليم کرد و مدارس چند تأسيس نمود ؛ وليکن مساعي شارلماني نتيجه ي کامل نبخشيد ، چه هنوز اروپا چنان که بايد ، امن نشده و طبايع آن مردم براي سير در عوالم تمدن مستعد نگرديده بود. »(12)

توجه اروپاييان به علوم مسلمانان

پس از ظهور عصر رنسانس و آزاد شدن دانش پژوهان از قيد و بند کليسا و به امنيت رسيدن انديشمندان ، اروپا بيدار گشت و از علوم مسلمانان بهره ي خوبي گرفت و بر قله هاي دانش صعود کرد . بنا به نوشته ي محمدعلي فروغي ، « در قرن دهم ، از فضلا کسي که قابل ذکر است ژربر فرانسوي است که در پايان عمر به مقام پاپي رسيد ... .او يکي از نخستين کساني است که از مسلمانان ، کسب معرفت نموده ؛ يعني به اسپانيا ( اندلس ) که آن زمان مملکتي اسلامي بود رفته نيز دانشمندان آن سرزمين به زبان عربي کسب علم نموده و در رياضيات و هيئت و نجوم داراي مقامي شد و چون به فرانسه برگشت ، به نشر معلوماتي که در اسپانيا فرا گرفته بود همت گماشت و از آن پس ، دانش طلبان اروپا ممالک اسلامي را منبع علم و حکمت شناختند؛ به آن جا مسافرت کردند و به تحصيل زبان عرب و معلومات مسلمانان پرداختند و همچنان که مسلمانان با ترجمه کتب يونانيان ، کليد خزانه ي علم را يافتند ، اروپاييان نيز با ترجمه ي کتب عربي ، مفتاح دانش را به دست آوردند .
« در رياضيات و هيئت و نجوم ، کتاب حساب موسي خوارزمي و مساحه الاشکال پسر موسي بن شاکر و و رسايل ابومفسر بلخي و محمد بن جابر تباني و هيئت فرغاني و صور عبدالرحمن صوفي اصفهاني و مناظر و مرايا و رساله ي باد و باران يعقوب کندي و در جغرافيا ، نزهه المشتاق ادريسي و تقويم البلدان ابوالفداء و در طب ، کمال الصناعه و ساير کتب علي بن عباس مجوسي ، طبيب عضدالدوله ي ديلمي و کتاب حاوي و طب منصوري محمد بن زکرياي رازي و قانون شيخ الرئيس ، ابوعلي سينا و کتاب جراحي و کتاب الترياق ابوالقاسم زهراوي و همچنين کليات ابن رشد اندلسي و رسايل فارابي و ابوعلي سينا در فلسفه و مقاصد الفلاسفه ي غزالي به زبان لاتين ترجمه شد ( چون زبان اروپايي براي اداي مطالب علمي ، پخته و ورزيده نشده بود ، به زبان لاتين ترجمه مي کردند ) و بعد از اختراع چاپ ، بعضي از آن ها مکرر چاپ شده . قانون شيخ الرئيس در همان سال ها سه مرتبه تکرار يافته. »(13)

صنعت کاغذ سازي

طبق نوشته ي ويل دورانت ، صنعت کاغذ سازي از مسلمانان به غرب رسيد . در آغاز ، مسلمانان اين صنعت را از چينيان آموختند و سال ها بلکه قرن ها گذشت که اين صنعت در ميان مسلمانان رايج بود و سپس به کشورهاي غربي ، چون ايتاليا و آلمان و انگلستان رسيد : « وقتي مسلمانان سمرقند را گشودند ( 92 هـ . ق / 712 م ) ، تهيه ي خمير کتان و ديگر گياهان الياف دار را از چينيان آموختند که از آن خمير ، صفحات بسيار نازکي مي ساختند و خشک مي کردند . اين صنعت به خاور نزديک آمد و درزماني که هنوز بردي ( پاپيروس ) فراموش نشده بود ، به جاي کاغذ پوستي به کار رفت .
نخستين کارخانه ي کاغذسازي در قلمرو اسلام به سال 178 هـ . ق ( 794 م ) در بغداد ، به دست فضل بن يحيي ، وزير هارون الرشيد ، گشوده شد . آن گاه مسلمين اين صنعت را به سيسيل و اسپانيا بردند و از آن جا ، به ايتاليا و فرانسه رسيد . پيش از آن ، کاغذ در سال105 م در چين به کار رفت و سپس در سال 89 هـ . ق ( 707 م ) ، در مکه و در سال 184 هـ . ق ( 800 م )، در مصر ، و در سال 339 هـ . ق ( 950 م ) ، در اسپانيا و در سال 494 هـ. ق ( 1105 م ) ، در قسطنطنيه و در سال 393 هـ . ق ( 1102 م )، در سيسيل و در سال 548 هـ . ق ( 1154 م ) ، در ايتاليا و در سال 626 هـ . ق(1228 م ) ، در آلمان و در سال 709 هـ . ق(1309 م ) ، در انگلستان. »(14)
همين نويسنده در جاي ديگري از کتاب خود مي نويسد :
«تا سال 236 هـ . ق (850 م ) ، مهم ترين آثار يوناني در رياضيات و نجوم و طب به عربي در آمده بود . ترجمه ي عربي کتاب بطليموس ( المجسطي ) ناميده شد ... .انتقال مستمر علوم و فلسفه از مصر و هند و بابل از راه يونان و روم شرقي به قلمرو شرقي اسلام و اسپانيا و از آن جا به شمال اروپا و آمريکا از حوادث مهم و جالب تاريخ جهان بوده است. »(15)

پی‏نوشتها:

1 ـ محمد علي فروغي ،سير حکمت در اروپا ، تهران ، انتشارات زوار ، چاپ سوم ، 1372 ، ج 1 ، ص 104 .
2ـ مطهري ،مجموعه آثار ،تهران ،انتشارات صدرا ، چاپ اول ، دي 78 ، رمضان 1420 ، چ 5 ،ص23 .
3 ـ جرجي زيدان ،تاريخ تمدن اسلام ،ص 599 .
4 ـ همان ،ص 605 .
5 ـ جرجي زيدان،تاريخ تمدن اسلام ،ص 606 .
6 ـ مأخوذ از يوناني ،علم به خواص ادويه و گياهان دارويي و نام کتابي در خواص ادويه و گياهان دارويي ، حسن عميد ، فرهنگ فارسي عميد ،چاپ نوزدهم ( 1379 ) ،مؤسسه انتشارات امير کبير ،تهران ، ص 963.
7 ـ ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 4 ، کتاب دوم ، ص 315 .
8 ـ ماکس ميرهوف ،ميراث اسلام ، به قلم سيزده نفر از مستشرقين و استادان دانشگاه هاي انگلستان ، ترجمه ي مصطفي علم ، چاپ خودکار ايران ، تهران ، 1325 ، ص 134 .
9 ـ همان ، ص 111 .
10ـ همان ، ص 81 .
11ـ جرجي زيدان ، تاريخ تمدن اسلام ، ص 598 .
12ـ فروغي ، سير حکمت در اروپا ، ص 106 .
13ـ فروغي ،سير حکمت در اروپا ، ص 107 .
14ـ ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 4 ، کتاب دوم ، ص 303 .
15ـ ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 4 ، کتاب دوم ، ص 309 .

منبع: کتاب نگرش اسلام به ساير اديان و ملل




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما