برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
دوران پیش رو شامل رویدادهایی است که اغلب به عنوان اولین مساعی بزرگ و گامهای عمده در مسیر احداث و بنا نهادن اروپا از آن یاد شده است. از شارلمانی به عنوان صاحب این بنا یاد شده است، سلطانی که امپراتوری کوتاه عمرش اولین طراحیها و پیریزیهای واقعی اروپا محسوب میشود.
در اینجا تأکید بر این نکته ضروری است که مساعی شارلمانی به نوعی میتواند اولین نمونهی یک اروپای به کژراهه رفته هم باشد. نگاه او عملاً یک نگاه «ناسیونالیستی» و امپراتوریاش در مرتبهی اول یک امپراتوری فرانکی و بنا نهاده شده بر شالودههای میهنپرستانهی تمامعیار بود. به ذکر یک نمونه میپردازیم: شارلمانی حتی در نظر داشت نامهای فرانکی بر ماههای سال بگذارد. چنین جنبههایی به ندرت مورد توجه مورخان قرار گرفته است، اما من میخواهم بر آن تأکید ورزم چرا که اولین تلاش ناکام در میان تمام مساعی مشابهی محسوب میشد که میخواستند اروپا را تحت سیادت و سیطرهی یک قوم و یا یک امپراتوری بنا نهند. اروپای شارل پنجم، اروپای ناپلئون و اروپای هیتلر «در واقع امر» نه اروپایی که ضد اروپایی بودند و مساعی شارلمانی هم تقریباً بر همین سیاق با اندیشهها و آرمانهای اروپایی در تضاد و تناقض بود.
اعتلاء کارولنژیان
بالا گرفتن کار فرانکها در دو مرحله تحقق یافت: ابتدا در انتهای قرن پنجم و در اثنای قرن ششم با کلوویس و پسرانش که به طور متناوب بر پادشاهیهای یکپارچهای فرمان میراندند و بعد از آن با یک خیزش جدید در قرن هشتم مواجه هستیم. قدرت مروونژیان (1) در طول سده هفتم هرچه بیشتر و بیشتر رو به زوال مینهد. سلاطین رو به ضعف این سلسله - موسوم به «شاهان بیخاصیت»، بعدها «شاهان تنبل» یا «شاهان بی قدرت» - بیشتر به نفع کاخبانان (2) از قدرت کنار مینشستند، درست همانند امپراتوران عصر متأخر ژاپن که قدرت واقعی را به شوگونها (3) واگذار مینمودند. در قرن هشتم کاخبانان از خانواده پپن (4) از حوالی لیژ برخاستند و مقام آنان نیز موروثی بود.شارل مارتل در اواسط سال 714 به عنوان کاخبان جانشین پدرش پپن شد و از وجهه و اعتبار یک پادشاه واقعی برخوردار گردید. وجههی او به واسطهی پیروزیهای بزرگ نظامی به ویژه غلبهاش بر مسلمانان در نبرد پواتیه به سال 732 هرچه افزونتر شده بود. پس از مرگ مارتل، پسرش پپن کوتاه (5) زمام قدرت را به دست گرفت و اندکی بعد آخرین سلطان مروونژیان را از قدرت برکنار کرد و خود در سال 751 در یک مجمع حکومتی مرکب از بزرگان روحانی و معتمدان حکومتی در سواسون (6) به عنوان پادشاه تاجگذاری کرد.
آئین تدهین نهایی که پپن به همراه پسرانش شارلمن و شارل در سال 754 در سن - دنی (7) به جای آورد فوقالعاده حائز اهمیت بود. با رویکرد مجدد به این آئین سلطنتی انجیلی، شخص شاه به عنوان رئیس مذهب مسیحی تقدیس شد. انجام تدهین وجهه و اعتبار سلطنت را تقویت کرد و به آن اعتبار خاصی بخشید، امری که تا امروزه روز نیز در برخی مناطق اروپایی به جای آورده میشود. تدهین در اروپای ویزیگوتها (گوتهای غربی) هم اجرا میگردد، اما دنبال نمیشود و در عصر سلاطین اسپانیای دوران «رُکنکیستا (8) - فتح مجدد» هم دیگر به آن عمل نمیشود. فقط پادشاه انگلستان، وارث آئینهای آنگلوسکسنی در قرن هشتم بود که مراسم تدهین را به جای آورد و پادشاهی مقدسی برپا کرد. در طول قرون وسطی از این حیث رقابتی نمادین میان پادشاهان انگلستان و فرانسه جریان داشت و پادشاه فرانسه از آن جا دعوی برتری مینمود که آئین تدهین گویا ابتدائاً با غسل تعمید کلوویس به تقدیس پادشاهان فرانسه منجر شده است. از این روی پادشاه فرانسه، تنها کسی که دیهیم روحالقدسی بر سر دارد، بعدها عنوان «اعلی مسیحی Christianissimus» (9) به خود میپذیرد و از آن جا که وجههی قیصر در ادنی رتبهی خود قرار دارد، لذا این او یعنی پادشاه فرانسه است که برجستهترین سلطان دنیای مسیحیت محسوب میشود. تاریخ اروپا مشحون است از اینگونه حسادتها، رقابتها و ادعاها و هدف هم این بود که فضای سیاسی اروپا را از نوعی نظامات سلسله مراتبی برخوردار سازند.
پپن کوتاه طبق آداب و سنن فرانکی پادشاهی مقتدری را برای دو پسرش به ارث گذاشت که آنان آن را بین خود تقسیم کردند. با فوت شارلمن در سال 771، شارل جوانتر یگانه پادشاه فرانکها شد و او کسی جز شارل کبیر یا شارلمانی آیندهی ما نیست. با شروع پادشاهی او سلسله جدید کارولنژیان به قدرت میرسند.
شارلمانی، اولین اروپایی؟
هم اقوام فرانکی و هم ملل بربر، شارلمانی را طبق سنن متداول خود در وهلهی اول یک جنگ سالار بزرگ میشناسند. لشکرکشیهای شارلمانی گرچه با مجاهدات تنصیری همراه است، اما همیشه با تبعیت از قانون اقویا، مشحون از خشونت و قساوت میباشد. شرق، جنوب شرقی و جنوب هدف کشورگشاییهای شارلمانی را تشکیل میداد. با نگاهی به سمت شرق میبینیم که شارلمانی توانست در قلمرو جنوبی ژرمنها بر آوارها غلبه کند و باواریا را در سال 788 به پادشاهی فرانکها ملحق نماید. در شمال نیز از سال 772 تا 803 سلسله جنگهای سنگینی را علیه ساکسنهای بتپرست به راه انداخت.متحد اصلی پپن در جنگ علیه ژرمنها وینفرید (10) راهب آنگلوسکسنی مشهور به بونیفاتیوس (11) اسقف اعظم ماینتس بود که اسقفنشینهای زیادی از جمله در زالسبورگ، (12) رگنزبورگ (13) و پاساو (14) ایجاد کرد. او به خصوص در سال 744 شاگردش اشتورمی (15) را واداشت صومعهی فولدا (16) را در «هسن» تأسیس کند، جایی که پس از مرگ بونیفاتیوس در سال 754 - که در جریان یک کارزار میسیونری توسط فریزهای مشرک به قتل رسید - آرامگاهی برای او ساخته شد.
شارلمانی در صفحات جنوب شرقی به مهمترین فتوحات دوران فرمانروایی خود نائل شد. کشورگشایی او این بار علیه پادشاه لومباردها که به مسیحیت هم گرویده بود جهتگیری شده بود. از آنجا که این پادشاه از تعدی به متملکات پاپ در ایتالیا و از جمله رم دست برنمیداشت لذا پاپ راسا از شارلمانی درخواست مساعدت نظامی در جنگ علیه لومباردها نمود. شارلمانی به یمن برخورداری از سواران مجهز به زرههای سنگین به پیروزی درخشانی در جنگ با دزیدریوس (17) پادشاه لومباردها دست یافت و درپاویا دیهیم آهنین سنتی پادشاه لومباردها را بر سر نهاد. با این وجود لومباردها توانستند همچنان دو دوکنشین مستقل را در ایتالیای مرکزی از جمله در اسپولتر (18) و بنونت (19) برای خود حفظ نمایند.
شارلمانی در مرزهای جنوب گُل جائی که دشمنانش یعنی مسلمین استقرار داشتند کمتر با کامیابی مواجه بود. او که با اوضاع اسپانیا آشنایی اندکی داشت در ساراگوزا شکست خورد و به صفحات شمال پیرنه عقبنشینی کرد. باسکها در جریان یک نبرد به کشتار و هزیمت عقبهی لشکر او که تحت فرماندهی برادرزادهاش، رولان بود پرداختند. این رویداد که بیشتر حاشیهای مینمود بعدها به افسانهای تراژیک شکست در برابر ساراسنها تبدیل شد و از آن ترانهی مشهور رولان - شانسون دو رولان (20) - خلق شد. شارلمانی با زحمت و تقلای فراوان توانست یک مارکی نشین اسپانیایی را در کاتالان و همچنین سپتیمانی (21) را در لانگدوک در قلمرو حکومتی خود حفظ نماید. گاسکونی را هم که توانسته بود در شمال غربی پیرنه بازپس گیرد به پسرش لوئی سپرد تا او یک پادشاهی در آنجا ایجاد نماید.
اتحاد میان فرانکها و حکومت پاپی
شارلمانی در کسوت امپراتور
در این عرصه و اثناء برقراری اتحاد میان فرانکها و پاپها حائز اهمیت فوقالعادهای بود. پاپها در فرمانروایی اقوام فرانکی فرت و امکانی دنیوی جُسته و یافته بودند که توانسته بود آنان را در مقابل دشمنانشان یعنی لومباردها حفظ و حراست نماید. و در این رهگذر این پادشاه فرانکها بود که پیش از همه توانسته بود میوهی این اتحاد را بچیند، که همانا تدهین پپن و پسرانش بود. حکومت پاپی در قدم بعدی به دنبال تحقق نوعی برنامهی «اروپایی» بود که از جمله شامل بازبرپایی یک غرب مسیحی در چارچوب امپراتوری فرانکی میشد. در روز میلاد مسیح سال 800 هنگامی که شارلمانی در رم رحل اقامت افکنده بود پاپ لئوی دوم طی مراسمی دیهیم امپراتوری را بر سر سلطان فرانکها قرار داد.این واقعه، استقلال رو به اعتلای مسیحیت لاتینی دنیای غرب را در مقابل امپراتوری ارتدوکسی - یونانی بیزانس تقویت کرد. به نظر من این نوعی تحریف تاریخ است که به شارلمانی عنوان پدر اروپا میدهند. البته در متون مختلفی شاهد هستیم که در دوران حیات شارلمانی عنوان «رأس اروپا» هم به او دادهاند، اما این امر بیشتر ناشی از تکریم او و دلیل نوعی پنداره است تا واقعیت تاریخی. از نقطه نظر سرزمینی، اروپای شارلمانی قلمرو چندان گستردهای را شامل نمیشود. این قلمرو شامل جزایر بریتانیا که در دست آنگلوسکسنها و ایرلندیها قرار دارد نمیشود و البته قسمت اعظم شبه جزیره ایبری هم در تصرف مسلمانان است و جنوب ایتالیا و سیسیل که باز در دست ساراسنها است نیز به قلمرو حکومتی شارلمانی تعلق ندارد. باقی میماند اسکاندیناوی مشرک که وایکینگها از آن نواحی به قصد غارت و یا کسب منفعتهای بازرگانی دست به یورش میزنند. بالاخره پادشاهی کارولنژی منطقه شرق رودخانه راین هم غیرقابل دسترسی و کنترل است. قسمت اعظم مناطقی که نام «گرمانیا» به خود پذیرفته دور از دسترس شارلمانی است و به خصوص اسلاوها هم خارج از امپراتوری او هستند و کماکان مشرک باقی ماندهاند. وضعیت در پراگ هم از زمانی که سامو (22) در قرن هفتم به عنوان پادشاه اسلاوها انتخاب شد و مرکز بوهم در اختیار او قرار گرفت تغییری به خود نپذیرفت. سامو یک بازرگان فرانکی تبار بود که بر کار تجارت و خرید و فروش برده سیطره داشت.
تاجگذاری شارلمانی به عنوان امپراتور - هم در قالب یک اندیشه که ساخته و پرداخته پاپ بود و هم در نظر خودِ شارلمانی که با انفعال آن را پذیرفت -، اساساً فکر بازگشت به گذشته را در بطن خود داشت و تلاشی برای احیای مجدد امپراتوری روم قدیم محسوب میشد. و این همه البته حاوی هیچگونه طرح و برنامهای برای آیندهی اروپا نبود، برنامهای که بتواند سرنوشت آتی اروپا را رقم بزند. البته وقتی که شارلمانی شهر آخن واقع در مناطق کهن فرانکی را پایتخت جدید خود قرار داد و آن را توسعه بخشید در حقیقت در این اندیشه بود که از آن یک «رُم آینده» پدید آورد و مقصود البته عرض اندام در برابر «رُم جدید» یعنی همان قسطنطنیه بود. هدف اصلی این فعل و انفعالات پیش از هر چیز نگاه به دوران گذشته و به رم بود که دیگر نه مرکز یک پادشاهی کارولنژی بلکه پایتخت پاپهایی محسوب میشد که از اقتدار چندانی برخوردار نبودند. آخن بعد از شارلمانی به تدریج به حاشیه رانده شد و دیرزمانی دیگر پایتخت مغرب زمین محسوب نمیشد هرچند که اسطورهی آن در تمام دوران قرون وسطی همچنان زنده ماند. بقایای ابنیه مجلل و پر حشمت آخن رویاهای شارلمانی را در اذهان زنده میکنند و گردهماییهای اروپایی مختلفی که امروزه در بنای قدیمی «کایزرپفالز» این شهر برپا داشته میشوند مخصوصاً مراسمی نوستالژیک هستند. در یک دورنمای بلندمدت و به خصوص از نقطه نظر اروپایی باید گفت که امپراتوری کارولنژی به انتهای خود رسیده بود.
میخواهم با آراء و اندیشههای رابرت ساباتینو لوپز قرون وسطیشناس بزرگ ایتالیایی - آمریکایی هم نظر شوم که میگوید: «نمیتوان پیشزمینهای برای اروپا در نظر گرفت چه اگر با دقت و وسواس نگریسته شود، آن را هم در واقع میتوان نوعی خطای شروع (23) دانست. اگر امروزه از اروپا صحبت به میان میآید، مراد یک دین واحد و یا یک حکومت جهانشمول نیست، بلکه مقصود بیشتر یک نهاد پیچیدهی سیاسی، علوم و دانشهای دنیایی، آئین و سنتهای هنری و ادبی و منافع اقتصادی و اجتماعی است که موزائیکی از افکار آزاد و ملل و اقوام مستقل را شکل میدهد و قواره میبخشد. از این منظر امپراتوری کارولنژی هر چند تلاشی قابل توجه است، اما نهایتاً نوع نافرجام آن را در نظر ما جلوهگر میسازد». (24)
میراث اروپایی شارلمانی
در عین حال باید به این نکته تأکید کرد که برخی عناصر تشکیل دهندهی اسطورههای مدرن کارولنژی وارد زیربناهای اروپای آینده شده است. اولین عنصر مورد اشاره طرحریزی یک نهاد حقوقی واحد و یکپارچه میباشد. شارلمانی برای تمام قلمرو امپراتوری دستورالعملهایی صادر کرد که مهمترین بخشهای دولتی موظف به اجرای آنها بودند و در همه جا و برای همه کس بطور یکسان اجرا میشد. دستورالعملهایی در زمینه ادارهی اراضی بزرگ، آموزش، قانونگذاری، تنظیم و اعزام پیکهای امپراتوری و پادشاه موسوم به missi dominici (25) که در مجموعهی مشهور فرامین پادشاه کارولنژی (26) درج و جمعآوری شده بود. به همین سیاق شارلمانی سعی کرد پول واحدی ایجاد نماید و یک سیستم پولی بر مبنای مسکوکات نقره موسوم به دنار Denar را به مرحلهی اجرا درآورد. در عین حال احیاء مبادلات بازرگانی با مناطق دوردست به ویژه با جهان اسلام بسیار محدود باقی ماند. اصلاحات مهم دیگری نیز در بسیاری از زمینهها به صورت ناقص و ناتمام اجرا شد که از جمله میتوان به تدوین مبانی لازم برای حقوق و قوانین اشاره کرد. قانونگذاری بربرها به حقوق شخصی محدود میشد و از ویژگیهای قومی برخوردار بود. اقوام و ملل فرانکی، بورگونی، لومباردی و گُتی هر یک تابع قوانین خاص و مربوط به خود بودند. شارلمانی میخواست اینگونه تنوعات قانونی و حقوقی را با حقوقی اساسی تعویض نماید تا برای تمامی اقشار مردان و زنانی که در قلمرو امپراتوری زندگی میکردند از اعتبار یکسانی برخوردار باشد. این انقلابیترین اصلاحات شارلمانی هم سرانجامی نیافت، همانی که پیشتر از همه زمینههای پیدایش یک جامعه حقوقی اروپایی را هموار و میسر ساخت و مبانی آن را بازشناساند.شارلمانی و جانشینانش با توفیق خیلی بیشتری توانستند «یکپارچهسازی راهبنشینان» را عملی سازند، راهبانی که به واسطهی تعداد فراوان، وجهه و فعالیتهای محرک خود نفوذ زیادی بر اروپای قرون وسطی اعمال میکردند. در آغاز قرون وسطی، دیرها و صومعه از آئینها و مقررات متفاوتی پیروی میکردند. از آن جا که شارلمانی در همه امور دوستدار نظم و یکسانسازی بود لذا از مساعی وحدتبخش یک راهب کاتالانی که در انیان (27) نزدیک مونپلیه صومعهای تأسیس کرده بود حمایت کرد. راهب مذکور مقررات و آئین نامههای رهبانی قدیس بندیکت اهل نورسیا (28) مربوط به قرن ششم را به شکل اصلاح شدهی آن مجدداً احیاء کرد و در صومعه خود به اجرا درآورد. پذیرش مقررات اصلاح شدهی قدیس بندیکت توسط تمام صومعههای امپراتوری فرانکها موضوع مباحثات پنج شورای جامع کلیسایی بود که در سال 813 به طور همزمان تشکیل شدند. لوئی پرهیزکار پسر و جانشین شارلمانی در شورای جامع کلیسایی سال 816 آخن اجرای مقررات بندیکتی را واجب اعلام کرد. بندیکتیان به وظایف مقرر شده از سوی قدیس بندیکت برای جوامع صومعهای موظف شده بودند و طبق آن هر راهب وظیفه داشت زمانی را برای انجام عبادات دینی و مکاشفات، زمانی را برای فعالیتهای کاری، و وقتی را نیز برای فعالیتهای روحانی خود اختصاص دهد. راهب انیانی وظیفه موعظه برای ارشاد و هدایت مشرکان به سوی دین را نیز به وظایف اولیه اضافه کرد. دنیای رهبانی از قرون 9 تا 12 در سرتاسر عالم مسیحیت از جنبههای اجتماعی و فرهنگی نقش بسیار اساسی ایفاء میکرد گرچه در این نقش به قول لودو میلیس (29) قدری هم اغراق شده است.
اروپای جنگآوران...
به این ترتیب است که در قرن نهم تحت حاکمیت اسقفها و روحانیون و با اثرگذاری راهبان یک اروپای جنگآوران واحد و یکدست و یک اروپای دهقانان بوجود میآید. طبق الگوی فرانکها، در امپراتوری شارلمانی تمام رعایایی که مستقیماً زیر لوای حکومت زندگی میکنند جنگآور محسوب میشوند. همه باید به خدمت نظامی او درآیند، هر مرد آزاد عملاً یک مرد جنگی است و موظف است مستقیماً و یا در چارچوب واحدهایی که فرماندهان تعیین کردهاند از بهار تا پائیز که اسبان از علف تازه تغذیه میشوند در عملیات جنگی شرکت کند.در مدت 46 سال حکومت شارلمانی، فقط دو سال یعنی در سالهای 790 و 807 هیچ جنگی روی نداد. سواره نظام زرهپوش مقتدرترین ارکان ارتش شارلمانی را تشکیل میداد. مردان آزاد باید که تجهیزات نظامی را رأساً از محل دارائی خودی و یا با مساعده اربابانشان فراهم میکردند: یک اسب، یک سپر و یک اسلحه - یک نیزه سبک یا یک شمشیر کوتاه یک لبه، و اگر پیاده نظام بودند برای مبارزه با سوار پیش از هر چیز به یک شمیر بلند دو لبه نیازمند بودند. اگر جنگ قرین پیروزی میشد، که جنگهای شارلمانی اغلب چنین بود غنایم فراوانی هم به دست میآید. امپراتوری کارولنژی همانند امپراتوریهای بزرگ تاریخ از اسکندر گرفته تا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عمدتاً با فتوحات و غنایم جنگی روزگار میگذراندند.
سلطان مجموعاً تا پنجاه هزار مرد جنگی در اختیار داشت که از این بین 2000 تا 3000 اسب سوار بودند، اما بندرت این تعداد به یکباره گردهم میآمدند. قرون وسطی از لحاظ اجتماعی و فرهنگی عصر ارقام بالا نبود به خصوص ارقام مربوط به جنگ و کارزار که هر آن اتفاق میافتاد. فرماندهان سپاه را مردانی تشکیل میدادند که ثروت آنان عمدتاً از راه اراضی بزرگ حاصل میآمد. ملک و زمین دومین پایه رفاه و قدرت مردمان اروپای در حال شکلگیری را تشکیل میداد. زمین و اراضی چنان اهمیتی داشت که برخی پیدایش قرون وسطی را در تغییر فرآیند مالیات پرداختی به دولت به پرداخت مالیات و عوارض به زمینداران بزرگ، ملاکان و خوانین مرتبط میدانند. در املاک و اراضی اینگونه متنفذین قریب 90 درصد کل جمعیت مملکت زندگی و امرار معاش میکردند.
... و اروپای دهقانان
گرچه اروپا به خاطر استیلای اقلیتی از رزمآوران زمیندار بر آن، دنیای جنگآوران و سلحشوران محسوب میشود، اما از نقطه نظر اکثریت سکنه، دنیایی دهقانی میباشد. وضعیت اجتماعی دهقانان میتوانست بسیار متفاوت باشد. هنوز برده وجود داشت و مسیحیت در وضع و تقدیر بردگان هیچگونه تغییری ایجاد نکرده بود. از سوی دیگر وابستگی جدیدی میان زمینداران، دهقانان و اراضی مزروعی ایجاد شده بود. اراضی و مردمان هرچه رو به تزایدی تحت اختیار و سلطه زمینداران قرار میگرفت. جای برده را بنده و زمین مقیّد که زارع حق تملک بر آن را برای مبادله و یا فروش نداشت گرفته بود. مغرب زمین با وجود اولین موج توسعهی کشت و زرع در قرون 6 و 7، هنوز سرزمینی جنگلی محسوب میشد. اراضی و قلمروهای بزرگ عموماً به دو بخش تقسیم شده بود: بخش سرای و مزرعه با تمام متعلقاتش (30) که توسط مالک مستقیماً مورد بهرهبرداری قرار میگرفت و ارباب دهقانان را چند نوبت در هفته به بیگاری و کار سنگین در آن وادار میکرد. بخش دیگر شامل منطقه دهقانی وابستهای بود که دهقانان در آن برای تأمین مایحتاج خود کار میکردند و سعی میکردند علاوه بر تأمین آذوقهی خانواده، مازاد اندک و قابل فروشی تولید کنند تا از این راه بتوانند خارج از اراضی مذکور برای خویش پارهای ضروریات زندگی فراهم آورند. البته دهقانان آزاد - بیش از آن تعدادی که معمولاً ادعا میشود - هم وجود داشتند که مالک زمین بودند و به آنان «مالک تمام» (31) میگفتند.از زمان شارلمانی به بعد تحولی در اروپا به منصه ظهور رسید که یکی از بزرگترین تحولات قرون وسطی به شمار میرفت و به این قاره انگیزه و تحرک ماندگاری اعطاء کرد. دهقانان حقوق خویش را از اربابان ستاندند و آنان را به آزاد کردن خود وادار کردند و بدین سبب بود که روستائیان نیز از اقشار آزاد جامعه و فارغ از هرگونه بیگاری شدند. بنابراین اربابان ناچار از کوچکتر کردن اراضی بزرگ خود شدند و به دلیل فشارهای بیشتری که احساس کردند مجبور شدند سیاستهای جدیدی در قبال خدمتکاران در پیش گیرند. دومین گشایش و تسامح در شرق اروپا به اجرا درآمد - و این هم نشانهای از وجود افتراق و فاصله بین شرق و غرب قاره بود. شارلمانی به جایگاه جوامع روستایی، جوامعی که تا امروزه نیز یک ویژگی اروپایی محسوب میشود توجه و التفات خاصی مبذول کرد. فرمان املاک و اراضی Capitulare de villis او (سال 800) تنظیم تمام شئون زندگی زارعین حتی در اراضی بزرگ سلطنتی را نیز دربر میگرفت و به وضعیت روستا در دوران تولد قرون وسطی و اروپا سامان دوبارهای بخشید به نحوی که بسیاری از ویژگیهای روستائی این قاره پایدار و مستدام ماند.
تمدن کارولنژی، یک طبقه اروپایی
بیتردید یکی از بهترین توفیقات اروپای عصر کارولنژیان تمدنسازی آن بوده است. شارلمانی، که نباید پیرامون تعلیمیافتگیاش به اغراقگویی پرداخت - او در تشخیص حروف الفبا مشکل داشت، قادر به نوشتن نبود و فقط اندکی لاتینی میدانست -، در کار اداره مملکت از اصول بسیار استواری تبعیت میکرد. او اعتقاد داشت که علم و فرزانگی تجلی قدرت و یکی از ابزارهای ضروری آن به شمار میرود و لذا ارتقاء علم و معرفت و صیانت از آن را یکی از جدیترین وظایف حکومتی خود بر میشمرد. او از این نکته آگاه بود که پادشاه باید در انجام وظایف خویش بیش از دیگران به روحانیون تکیه کند، چرا که به عقیدهاش این قشر در عرصه روح و معنا از بهترین نوع تعلیمات بهرهمند بودهاند و مضافاً متقاعد شده بود که در اجرای برنامههای خود باید بیشتر به فرزندان ذکور اقشار قدرتمدار و متنفذین که در ادارهی دولت همواره مددکار او بودهاند متوسل شود. برای حصول به چنین اهدافی او فقط به فرانکها روی ننهاد، بلکه درصدد برآمد تمام توان و ظرفیتهای فرهنگی امپراتوری را در یک مجموعه گرد آورد. او حتی از نمایندگان ولایاتی که جزء امپراتوری نبودند مثل ایرلندیها، آنگلوسکسنها و یا اسپانیاییها هم بهره گرفت. این اغراق است که از شارلمانی یک ژول فری (32) کهن بسازیم، شخصیتی که در مدارس حاضر میشد تا دانش آموزان را به درس و مشق تشویق و ترغیب کند. مدارسی که شارلمانی تأسیس میکرد و یا مورد حمایت خود قرار میداد مختص تحصیل فرزندان ذکور اشراف بود. شارلمانی از سال 781 به بعد انبوهی از تعلیمیافتگان و فرهیختگان را در دربار خویش گردآورده بود. ژان فاویه (33) به این دسته «اندیشمندان درباری» نام نهاده بود که از آن جمله بودند: یکی پائولوس دیاکونوس اهل لومباردی که اسم واقعی او وارنفرید (34) بود، یک ایتالیایی به نام پائولینوس اهل اکیلیا، (35) دیگری تئودولف (36) اسپانیایی که در سال 797 به عنوان اسقف اورلئان و رئیس صومعه فلوری - سور - لوار (سن - بنوا - سور - لوار) (37) منصوب شد، و بالاتر از همه آلکوین (38) انگلیسی متولد سال 739 و متوفای سال 804 که مهمترین مشاور شارلمانی محسوب میشد. او سالها در لباس یک خادم ساده کلیسا خدمت کرد و نهایتاً رئیس صومعه سن - مارتین در شهر تور (39) شد، جائی که سرزندهترین مرکز علمی و فرهنگی موسوم به رنسانس کارولنژی را تأسیس کرد.اینگونه دنیای فرهیختگان، دنیایی عمدتاً مردانه محسوب میشد که البته چند شخصیت زن نیز از آن میان برخاسته بود. از جمله یکی «گیزلا» خواهر شارلمانی و رئیسه دیر شله (40) است که آلکوین مشاورت او را هم برعهده داشت و بنا به اصرار شارلمانی در دیر او کارهای علمی و فکری نشو و نما یافت و فعالیتهای تألیف و نشر کتاب گسترش پیدا کرد. دیگری دودا (41) یک زن اشرافی بزرگ از بلاد آکیتن (42) است که فارغ از دربار به دانشی نائل آمده بود و در اوایل قرن نهم میخواست آن را به پسرش «برنار» کُنتِ سپتیمانی منتقل نماید تا او از آن رسالهای پیرامون راه و روش زندگی برای او تألیف نماید.
رنسانس کارولنژی در عهد شارلمانی به هر حال محدودتر از تصویر درخشان و تحولآفرینی که از آن ساخته و پرداخته شده، بوده است. شارلمانی در دربارش به همان اندازه که مساعی فرهنگی از خود نشان داده، همانقدر شخصیت سهلانگار و تفرجطلب هم داشته است. شارلمانی و خیل تعلیمیافتگان پیرامون او یک آکادمی درباری تشکیل دادند که اعضاء آن با توسل به مطایبات ادبی، نامهای مستعار از دنیای علمی عهد باستان بر خود مینهادند. آنان در این راه به شکل جالبی اسامی یونانی، لاتینی و انجیلی را درهم میآمیختند. آلکوین، «آلبینوس» یا «فلاکوس» است یعنی همان هوراس (43)؛ «آنگیلبر» (44) هومر است؛ تئودولف، پیندار (45) است؛ یک شاعر جوان به نام «مودوان»، ناسو یعنی همان اُووید (46) است. پپن پسر شارلمانی پادشاه ایتالیا، ژولیوس سزار است، دیگران مثلاً هارون و یا شموئیل (47) هستند؛ «آدالهارد اهل کوربی»، (48) آوگوستینوس است و خودِ شارلمانی داود است، «پادشاه صلحنواز». این برنامه دقیقاً جزء طراحیهای آلکوین بود که میخواست از دربار شارلمانی یک «آتن زیباتر» از آتن کهن بسازد چرا که این «مزین به آموزههای مسیح» هم بوده است.
موج دومی از فرزانگان، «رنسانس» مزبور را پس از شارلمانی و در دوران فرمانروایی لوئی پرهیزکار و شارل کچل ادامه دادند و حتی آن را توسعه هم بخشیدند. کمکم شاهدیم که علاوه بر دربار، صومعهها و دیرهای جدید هم به صورت مرکزیتهای اصلی تعلیم و آموزش در میآیند. مثلاً اینهارت (49) در فولدا، صومعهی تازه تأسیس هسن تعلیم میبیند، جائی که هرابانوس مائوروس (50) کبیر از سال 822 ریاست صومعه مذکور را برعهده میگیرد.
بدون آن که خواسته باشیم خدمات کارولنژیان را بیاندازه بزرگ جلوه دهیم، اما در عین حال باید بگوئیم که اقدامات فرهنگی این طائفه لایههایی از فرهنگ و تمدن اروپایی را شکل داده است. شارلمانی اهمیت علم و دانش برای کسب وجهه و برای حکومت را در «Capitulare de litteris colendis - منشور فراگیری دانش» مورد تأکید قرار داده است.
برخیها، اصلاحات شارلمانی و مشاوران او را بسیار با اهمیت مورد ارزیابی قرار میدهند و در این زمینه مثلاً به اصلاح رسم الخط اشاره میکنند. رسم الخط جدید موسوم Minuskel یا الفبای ریز کارولنژی الفبایی روشن، با سبک و موزون است که به آسانی قابل خواندن و نوشتن میباشد به نحوی که برخی آن را اولین رسم الخط اروپایی دانستهاند. (51) آلکوین در مساعی خود برای ایجاد شفافیت در وظایف دیوانی و دفتریِ scriptoria مربوط به دستگاه سلطنت، صومعهها و اسقفیها که متون مربوطه بایستی در نسخههای متنوعی تهیه میشد، اصول نقطهگذاری را به کار گرفت. شارلمانی هم دستور داد متون انجیل را از نو بنویسند. مساعی مذکور برای تصحیح و اصلاح متن که حرف و حدیثهای انجیلی فراوانی را در غرب قرون وسطایی به دنبال داشت، باعث شد که انجام اصلاحات در متون اولیه کتاب مقدس مشروعیت پیدا کند و این همه به یمن پیشرفت علم و آموزش میسر شده بود.
رنسانس کارولنژی امروزه روز نیز به خصوص با ایجاد تنوع و غنا در سبکهای تهیه متون و حروف منقوش موضوعیت خود را حفظ کرده است. شاهکارهای آن دوران در متون انجیلی و سرودهای کهن مذهبی به چشم میخورد. عشق به مزامیر و سرودهای مذهبی که در تمام دوران قرون وسطی تداوم داشت باعث شد که در اروپا میل و رغبت پایداری نسبت به اشعار انجیلی به وجود آید.
فکر میکنم باید در این جا به عرف و عادت دیگری نیز اشاره کنم که هر چند خیلی هم تحت تأثیر عصر کارولنژی نیست ولی در همان زمان تکوین یافت و در تمام دوران قرون وسطی تا زمان معاصر زنده و برقرار ماند. پس از قرن ششم مکاشفهی یوحنا که نه البته بدون مقاومت و حرف و حدیث جزء کتب عهد جدید به شمار آمده بود در بادی امر چندان نظر روحانیون و مؤمنین را به خود جلب نکرده بود، اما تقریباً در پایان قرن هشتم با نوشته یک عالِم، به سرعت به افکار و ضمائر مردمان راه یافت. راهب بئاتوس (52) در سال 789 در دیر لیبانا واقع در سانتاندر (53) مبادرت به تألیف تفسیر مکاشفهی یوحنا نمود. در قرون 9 و 10 با استقبال مردم نسخههای مصوّر این تفسیر رو به افزایش نهاد. تصاویر منقوش فراوانی در چنین آثاری حکایت از نبوع هنری غرب قرون وسطایی در نشان دادن مفاهیم ترس و وحشت دارد.
قرن نهم در تعیین مسیر آینده معماری دینی مغرب زمین اهمیت زیادی ایفاء میکند. دو نوع ابتکار عمل، میراث ممتاز معماری اروپایی را در بطن خود دارد: یکی شبستانسازی مورب به عنوان نمادی از صلیب که با تالارسازی طولی بازیلیکی روم قدیم ادغام میشود و در سالهای 800 در بناهای سن - موریس - دانان (54)، در کلیسای بزرگ کلن و در کلیسای جامع بزاسو (55) ظاهر میگردد. در همین ایام صومعهی سن - ریکویه (56) نوآوری بسیار موفق دیگری را عرضه میکند که عبارت از معماری سبک غربی. Westwerk - است که برجهای آن سر دربِ کلیساهای سبک رُمانسک و گوتیک را تداعی میکند. بناهایی با این سبک احداث میشوند که از آن جملهاند: صومعهی سن. دنی، صومعهی فولدا، کایزرپفالز و کلیسای کوچک پفالز (57) در آخن. کارفرمایان و کارگاههای این ابنیه جریان سیّاری دارند و استاد معماران آنها که هنرمندان آتی هستند جای جای اروپای آینده را با آثار معماری خود که از یکدیگر نیز تأثیر و تأثر میپذیرند، مزین میسازند.
فرانسه، آلمان، ایتالیا: قلب اروپا؟
منابع متعددی شاهد بر این مدعا هستند که وحدت و یکپارچکی سلطنت در کلمه «اروپا» خلاصه شده است. Carmen de Carolo Magno لقبی است بر شارل کبیر یا شارلمانی به عنوان «رئیس عالی مقام اروپا» و «پدر اروپا». شارلمانی در سال 781 پسرش لوئی را به پادشاهی آکیتن منصوب کرد و پس از مرگش به سال 814 تمام امپراتوری را برای او به ارث گذاشت. لوئی پرهیزکار که نمیتوانست در مقابل فشار پسرانش ایستادگی نماید و قادر به حل مشکلات یک امپراتوری بزرگ نبود به ورطهی تقسیم امپراتوری فرانکها بین پسرانش افتاد. پس از مرگ لوئی پرهیزکار تقسیم امپراتوری با انعقاد پیمان اتحاد میان شارل کچل و لوئی آلمانی مورد تأکید قرار گرفت و مرحله به مرحله با انعقاد پیمانهایی مرزهای این تقسیم دقیقتر گردید: یک بار با پیمان استراسبورگ به سال 842 - این پیمان اولین متن رسمی بود که زبانهای ملی در آن به کار گرفته شد، به این ترتیب که یک طرف پیمان به زبان فرانسهی کهن و طرف دیگر آن به زبان آلمانی قدیم نوشته شده بود - و بالاخره دو بار دیگر با پیمانهای تقسیم وردن (58) به سال 843 و میندن (59) به سال 844. به دنبال این مجادلات بود که تغییر شاکلهی غرب به دو منطقه صورت تحقق به خود پذیرفت، یکی امپراتوری فرانکهای غربی و دیگری امپراتوری فرانکهای شرقی و تقدیر این بود که در آنها بعدها به ترتیب دو ملت فرانسوی و آلمانی سکنی گزینند. در بینابین این دو منطقه و از ناحیه شمال تا جنوب بخش سومی که امتدادی طویل داشت و شامل هر دو پایتخت آخن و رُم میشد - یک امپراتوری میانه شامل لوتارینگیا و ایتالیا به وجود آمد. لوتارینگیا به سرعت ماهیتش به عنوان یک شاکلهی ساختگی را آشکار ساخت و لذا به زحمت توانست تا مدتی خود را سرپا نگهدارد.واقعیت قلمروی و سیاسی عبارت از پیدایش سه منطقهی ممتازه بود که در متنی متعلق به قرن نهم از آن با عنوان prestantiores Europae species یا سه بخش مسلط اروپا» نام برده میشود: ایتالیا، گُل و گرمانیا. این واقعیت که این سه بخش نه از یک هویت کاملاً منحصر به خود و نه از یک ساختار نهادینه شدهی متعین برخوردار بودند، لذا عملاً شاکلهی اولیهی سه ملت مدرن و معاصر آتی اروپا را به وجود آوردند: فرانسه، آلمان و ایتالیا. التفات به تکوین و تحول تاریخی تدریجی اروپا نکته قابل تأملی است. در همان بادی امر قدرتهایی در عرصهی اروپایی شکل گرفتند که تفوق خود را بر دیگران اعمال نمودند. و بر این سیاق است که ساختمان امروزی اروپا به پیوند اخوت میان آلمان و فرانسه گره خورده است. پیوند مذکور در عین حالی که البته برای امنیت اروپا امری ضروری است ولی در همان حال به حسادت و نابرابری در جامعهی اروپایی نیز منجر میگردد.
پینوشتها:
1. یا مروونژینها، سلسلهای از شاهان فرانک از اعقاب مرووه (merove) سرسلسله فرانکها که پسرش شیلدریک اول و نوهاش کلوویس اول (511 م.) بودند - مترجم.
2. Majordomo و به آلمانی Hausmeier لفظ تاریخی که در دوره فرانکها به دارندهی بالاترین منصب حکومتی اطلاق میشد - مترجم.
3. Shogun در تاریخ ژاپن عنوان دیکتاتورهای نظامی بود که از قرن 12 م تا قرن 19 م فرمانروایان واقعی آن کشور بودند و لفظ شوگون اصلاً به معنی «فرمانده لشکرهای امپراتوری» بوده است. در دوره شوگونی دربار امپراتور همچنان در کیوتر برقرار بود ولی قدرت واقعی را شوگون وقت دردست داشت. رژیم شوگونی در 1867 سقوط کرد و اصلاحات میجی که سرآغاز تاریخ نوین ژاپن است به دنبال آن آمد - مترجم.
4. به آلمانی پیپین Pippin نام چند تن از کاخبانان و پادشاهان فرانکها از خاندان کارولنژیان است - مترجم.
5. Pepin the Short و به آلمانی Pippin der Kurze - مترجم.
6. Soissons
7. Saint-Denis امروزه شهری است در دپارتمان سن در شمال فرانسهی مرکزی. این شهر در اطراف صومعهای بندیکتی که در 626 بر مزار قدیس دنی بنا شد تشکیل گردید و بعدها بسیار توسعه یافت. در تاریخ قرون وسطای فرانسه نقش برجستهای داشت. کلیسای آن نماینده تحول از سبک رمانسک به سبک گوتیک است و مقبرهی بسیاری از شاهان و بزرگان فرانسه از جمله لوئی شانزدهم و ماری آنتوانت در آن است - مترجم.
8. Reconquista، واژه اسپانیایی «فتح مجدد» و منظور نبرد کشورهای مسیحی در شبه جزیره ایبری در قرون وسطی برای بازپسگیری سرزمین از مسلمانان و اخراج آنان است که تا سال 1492 ادامه یافت - مترجم.
9. most Christian لقبی بود که به پادشاه فرانسه تعلق میگرفت، همانگونه که «پاسدار دین - به لاتین Fidei Defensor» عنوان پادشاه انگلستان بود. لقب اخیر اولین بار از سوی پاپ لئوی دهم به هنری هشتم پادشاه انگلستان در اکتبر 1521 داده شد چون او در محکومیت مارتین لوتر مصلح دینی اعلامیه صادر کرده بود - دائرةالمعارف بریتانیکا.
10. Winfried
11. Bonifatius
12. Salzburg
13. Regensburg
14. Passau
15. Sturmi
16. Fulda
17. Desiderius
18. Spoleto شهری بسیار قدیمی در ایتالیای مرکزی که در 240 قبل از میلاد به دست رومیان افتاد. در حدود 571 بعد از میلاد مرکز دوکنشین بزرگی شد که لومباردها تأسیس کرده بودند و شامل بیشتر قسمت شرقی ایتالیای مرکزی میشد - مترجم.
19. Benevent یا بنونتو شهر مهم رومی، که از قرن 6 تا 11 میلادی پایتخت دوکنشین مقتدر لومباردها بود و سپس زیر فرمان پاپ درآمد. کلیسای قدیمی سانتا سوفیا در آن مشهور است. این شهر در جنگ جهانی دوم به سختی آسیب دید - مترجم.
20. Chansons de Roland
21. ناحیهای تاریخی در مناطق جنوب غربی فرانسه است - مترجم.
22. Samo
23. false start
24. Robert Sabatino Lopez ' Naissance de L ' Europe ' Paris 1962.
25. یا missus dominicus رسولانی که سلاطین فرانکی برای هدایت و مشورت دادن به مقامات و منصوبین محلی به ایالات مختلف اعزام میکردند. سلسله مروونژیان و پادشاهان نخستین کارولنژی این شیوه را مرسوم و عملی کرده بودند - مترجم.
26. به لاتین capitulum و مراد فرامین پادشاه کارولنژی پیرامون امور دینی و دنیایی بوده است - مترجم.
27. Aniane
28. Saint Benedict of Nursia- also spelled: Norcia یا «بندیکتوس نورسیایی» مؤسس فرقهی بندیکتیان - دائرةالمعارف بریتانیکا.
29. Ludo J.R. Milis استاد تاریخ قرون وسطی در دانشگاه گنت - مترجم.
30. Salland
31. به آلمانی Allod و به لاتین allodium و آن شخصی بود که زمین مزروعی به طور کامل در اختیار او و از پرداخت مالیات نیز معاف بود - مترجم.
32. Jules Ferry 1893-1832، سیاستمدار فرانسوی، نخست وزیر و وزیر فرهنگ این کشور. او دستگاه جدید آموزشی فرانسه را بنا گذاشت و آموزش ابتدایی را مجانی و اجباری کرد و تعلیمات دینی را از برنامه مدارس دولتی حذف کرد. شهرت او بیشتر به خاطر تأسیس امپراتوری مستعمراتی فرانسه است. در دورهی نخست وزیری او فرانسه تونس را اشغال کرد و در ماداگاسکار و نواحی نیجر و کنگو نفوذ کرد. عاقبت به دست یک فرد مذهبی به قتل رسید - مترجم.
33. Jean Favier
34. Paulus Diaconus (Warnefried)
35. Paulinus of Aquileia
36. Theodulf
37. Saint - Benoit - sur - Loire
38. Alkuin
39. Tours مرکز دپارتمان اندر - اِ - لوار واقع در غرب فرانسهی مرکزی بر رود لوار و پایتخت تاریخی تورن. شارل مارتل در جنگ بزرگی میان تور و پواتیه مسلمانان را در سال 732 شکست داد (بلاط الشهداء) - مترجم.
40. Chelles
41. Dhuoda
42. Aquitanien، دوکنشین پیشین واقع در جنوب غربی فرانسه که در سال 507 م. به دست فرانکها افتاد که از 781 تا 838 لوئی پسر شارلمانی و پپن نوهی شارلمانی در آن سلطنت کردند - مترجم.
43. Quintus Horatius Flaccus، شاعر رومی پیش از میلاد که بیشتر اشعار هجو میسرود - مترجم.
44. Angilbert داماد شارلمانی و رئیس صومعه مشهور سن - ریکویه - مترجم.
45. یا پینداروس بزرگترین شاعر غنایی یونان است که ترانههای او در آوازهای دسته جمعی و چکامههای پهلوانی خوانده میشد. در اوایل قرن 18 در انگلستان صورتی در شعر پیدایش یافت که به چکامهی پینداروسی معروف شد - دائرةالمعارف فارسی.
46. پوبلیوس اوویدیوس ناسو شاعر رومی 43 ق م - 18 ب م و یکی از بزرگترین نویسندگان بزرگ عصر آوگوستینوس که به علت نامعلومی به نقطهای در کنار دریای سیاه تبعید و در همان جا درگذشت - دائرةالمعارف فارسی.
47. آخرین داور قوم بنیاسرائیل و پیامبر که در ایجاد پادشاهی این قوم مؤثر بود و شائول را به پادشاهی رساند، اما از او هنگامی که از فرامین خدا سرپیچی کرد جدا شد. شموئیل داود را به پادشاهی قوم بنیاسرائیل تدهین کرد - مترجم.
48. Saint Adalhard de Corbie پسر عموی آلمانی شارلمانی و رئیس دیر کوربی (کوربی امروزه کمونی در دپارتمان Somme واقع در شمال فرانسه است). او در 822 م. دیر Corvey (Corbeia nova یا new Corbie) را در منطقه وستفالی احداث کرد و ریاست آن را برعهده گرفت - مترجم.
49. Einhard (نیز Eginhard) 775-840 م. از اهالی ماینتس و راهب و مورخ دوران فرانکها که از مشاوران شارلمانی پادشاه فرانسه بود. کتاب Vita Karoli Magni (زندگینامه شارلمانی) اثر مهم او است - مترجم.
50. Rabanus Maurus Magnetius حدود 780-856 م. مشهور به Hrabanus یا Rhabanus راهب بندیکتی، سراسقف ماینتس در آلمان و تئولوگ مشهور عالم نصرانی قرن نهم میلادی و عصر کارولنژیان که دائرةالمعارف بزرگ «پیرامون طبیعت اشیاء» از آثار عمده او است. وی آثار زیادی در زمینه آموزش، دستور زبان و تفسیر انجیل دارد - مترجم.
51. Minuskel که از کلمه لاتین minusculus گرفته شده عبارت از حروف الفبای خیلی ریز میباشد که مقابل آن حروف درشت Majuskel قرار دارد - مترجم.
52. Saint Beatus of Liebana راهب اسپانیایی قرن هشتم که در دیر «سن مارتین د تورینو» در لیبانا زندگی میکرد. بئاتوس به لاتینی یعنی آمرزیده شده (Beatified) و لقبی بود که قبل از قدیس اعلام شدن به او اطلاق کرده بودند - مترجم.
53. Santander شهر بندری در شمال اسپانیا که مرکز ایالت سانتاندر - واقع در کاستیل قدیم و در کنار خلیج بیسکی - محسوب میشود. مترجم.
54. Saint-Maurice-d`Agnaune
55. Besancon مرکز دپارتمان دو Doubs در شمال شرقی فرانسه که دارای ابنیه تاریخی فراوانی مربوط به قرون وسطی و عهد رنسانس میباشد. مترجم.
56. Saint-Riquier نام اصلی آن Centula و امروزه کمونی واقع در دپارتمان Somme فرانسه است. این شهر به خاطر صومعهای به همین نام که در 625 م. توسط ریکویه پسر شهردار وقت شهر احداث شد مشهور است. بعدها به مجد و عظمت این صومعه توسط داماد شارلمانی که رئیس آن شد افزوده شد - مترجم.
57. Pfalz در قرون وسطی و از دوران کارولنژیان به قصر و سکونتگاه و دیوان قضایی قیصرها، شاهان و امیران آلمانی پفالز میگفتند که بعدها به شهر تبدیل شدند - مترجم.
58. Verdun (شهری در منطقه لورن در شمال شرقی فرانسه)؛ پیمانی که به موجب آن امپراتوری فرانکها میان سه پسر لوئی اول تقسیم شد. لوئی آلمانی قسمت شرقی (بعداً آلمان) را به دست آورد؛ شارل دوم (شارل کچل) شاه قسمت غربی (بعداً فرانسه) شد و به لوتار اول قسمت مرکزی امپراتوری (فروبومان، لورن، آلزاس، بورگونی، پرووانس و قسمت عمده ایتالیا) رسید و عنوان امپراتور نیز به او تعلق گرفت. گرچه پیمان «مرسن» به سال 780 پیمان وردن را از میان برد، لیکن پیمان مذکور پایان وحدت سیاسی را در اروپای غربی مشخص ساخته است - دائرةالمعارف فارسی.
59. Minden شهری در شمال بخش مرکزی آلمان که در سال 798 م. به نان میمدا تأسیس شد و در سال 803 م. توسط شارلمانی اسقفنشین شد - مترجم.
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.