برگردان: بهاءالدین بازرگانی گیلانی
اروپا در عصر سلطنت «اوتو»ها
در اواسط قرن دهم قلمرو یکپارچه پادشاهی شارمانی بار دیگر مورد تهاجم اوتوی اول پادشاه آلمان که پسر هانری اول و قدیسه ماتیدله (1) بود قرار گرفت. پس از آنکه اوتو به سال 936 در آخن به پادشاهی رسید توانست نواحی بسیاری را به امپراتوری خود ملحق سازد و در برابر تهاجمات علیه امپراتوری با پیروزی به مدافعه برخیزد که از قابل توجهترین آنها جنگ لشفلد (2) علیه مجارها بود. در سال 962 پاپ یوهانس دوازدهم در رم تاج امپراتوری را بر سرش گذاشت. اوتو برای اینکه مناسبات با امپراتوری بیزانس را بهبود بخشد و هم قدری خود را به رخ او بکشد برای پسرش از «تئوفانو» دختر امپراتور بیزانس خواستگاری کرد و برای آنکه به ممالک اسلاوینژاد علائم ویژهای از خود نشان دهد در سال 967 یک سراسقفنشین در ماگدبورگ تأسیس کرد که بعد از مرگش به سال 973 در آنجا به خاک سپرده شد. هر چند امپراتوری ساخته و پرداختهی اوتو تدریجاً در طول قرون وسطی قدرت واقعی خود را از دست داد، اما از منظر اروپایی این امپراتوری برخلاف امپراتوری شارلمانی، قدرت نهادینه شدهی بسیار متدام و طویل المدتی را از خود به نمایش گذاشت. بر این امپراتوری «امپراتوری مقدس رومِ ملت آلمان» نام نهادند - عنوانی که در بادی امر از ویژگی مقدس امپراتوری و آنگاه از میراث رومی آن و نیز تداعی خاطرهی شهر رم به عنوان پایتخت امپراتوری حکایت داشت و بالاخره به نقش برجستهی آلمانیها در این امپراتوری تأکید داشت.به این ترتیب افکار لوئی پرهیزکار تجدید حیات قابل ملاحظهای پیدا کرد و امتداد هرچه بیشتری یافت. ارکان و ستون فقرات یک اروپای متصور و ممکنه از شمال به جنوب و از دریای شمال تا به مدیترانه امتداد یافت و ملتهای ژرمنی و ایتالیایی را شامل گردید. آلپ که البته هیچگاه سد و مانع واقعی میان ایتالیا و شمال اروپا محسوب نمیشد بیش از هر زمان دیگر به گذرگاهی برای ترددهای مکرر میان شمال و جنوب مسیحیت «اروپایی» تبدیل شد. قشونکشیهای مداوم امپراتوری به سمت صفحات و نواحی مختلف ایتالیا در قرون وسطی به نوعی آداب و مناسک سیاسی مبدل شده بود. معابر و گذرگاههایی ایجاد گردید، منزلگاههایی برای زائرین ساخته شد و روی هم رفته با افزایش هرچه بیشتر مبادلات بازرگانی و روابط و مناسبات انسانی به اهمیت آلپ در قلب اروپای مسیحی افزوده شد. کانتونهای اوری (3)، شویتس (4) و اونتروالدن (5) به عنوان حافظان و نگهبانان ترددهای بین آلپی - به خصوص از نیمه دوم قرن سیزدهم که «پل شیطان» در شمال گوتهارت (6) احداث گردید - در سال 1291 با عنوان کنفدراسیون سوئیس به هم ملحق شدند، و به این ترتیب بود که اولین نطفهی بیتکلف و غیرمنتظره دموکراسی آیندهی اروپایی بسته شد.
«اروپای جدید» در سال 1000
اوتوی دوم، جانشین اوتوی اول ارکان امپراتوری را به نحوی اساسی تحکیم بخشید و پسرش اوتوی سوم که بلافاصله پس از مرگ پدر در سال 983 در آخن دیهیم پادشاهی بر سرش نهادند باعث شد که کلیت عالم نصرانی طلایهدار آیندهای درخشان گردد. این پادشاه سه ساله که در سال 1002 و در سن 21 سالگی از دنیا رفت بواسطهی نبوغ و درخشش فوقالعادهاش به عنوان «Mirabilia mundi - معجزه عالم» شناخته شد. او در رم تحت تعالیم و آموزشهای «آدالبرت اهل پراگ» که در تبعید به سر میبرد و نیز ژربر اوورنی (7) که از مقر سراسقفیاش در رمس (8) رانده شده بود نصیبی وافر برد. ژربر یکی از علمای فوقالعادهی زمانهی خویش محسوب میشد که در کاتالان به تأثیر از اعراب معلومات فراوانی در ریاضی، جغرافی، موسیقی و نجوم کسب کرده بود. او پس از این که در سال 999 با پشتیبانی امپراتور، پاپ سیلوستر دوم شد به همراه شاگرد تاجدارش برنامه بلندپروازانهای را طرحریزی کرد که به موجب آن میبایستی مسیحیت اروپایی راه ترقی و اعتلا بپیماید. الکساندر گییژتور (9) به نحو ممتازی نشان داده است که اسلاوها و مجارها در چارچوب طراحیهای اوتوی سوم و سیلوستر دوم در راه برپایی یک اروپای جدید نصرانی چه نقش بارزی ایفاء نمودهاند. نقوش مینیاتوری نشان میدهند که چگونه «رُمیها»، «گُلها»، «ژرمنها» و «اسکلاوینها» (10) در رکاب اعلیحضرت امپراتور او را در سرزمین اسلاوها اسکورت میکنند. در سال یک هزار آرزوی مشترک پاپ و قیصر بر اروپایی گسترش یافته به سوی شرق تعلق میگرفت و سیر تاریخ نیز این آرزو را کم و بیش محقق ساخته است. ورود دنیای اسلاوی به قلمرو مسیحیت متحده - امری اجتنابناپذیر برای اروپا - تا امروزه نیز یکی از اقدامات بزرگ در فرآیند وحدت اروپا به شمار میرود. ریشه این موضوع هم به قرون وسطی باز میگردد.در میان مورخان عصر حاضر پیرامون این سؤال که آیا سال یک هزار نقطه عطفی بر آغاز رشد و ترقی گرانسنگ مسیحیت قرون وسطایی محسوب میشود یا خیر، مباحثات و مجادلات فراوانی صورت میگیرد. این نکته مسلم است که قدرت مولد اقتصادی دنیای مسیحی در فاصله میان سال 950 و 1050 افزایش فوقالعادهای داشته است. چنین رشدی بنیان رؤیاهای سیاسی و مذهبی هزاره (11) را تشکیل میدهد. همانگونه که مشاهدات راهبِ کلونیانی رودولفوس گلابر (12) به وضوح هرچه تمامتر نشان میدهد چنین تحولی سراسر دنیای مسیحیت را کم و بیش دربر میگیرد: «همین که به سال سوم بعد از سال یکهزار نزدیک میشویم، شاهد هستیم که در سراسر کره خاک به خصوص در ایتالیا و گُل چگونه بناها و کلیساهای جدیدی احداث میشوند. اگرچه بناها غالباً محکم و پایدار ساخته میشدند و نیازی هم به وجود کلیساهای بیشتری نبود اما به خاطر چشم و همچشمی هر محلهی مسیحی سعی داشت از همسایه خود کلیسای باشکوهتری داشته باشد. چنین به نظر میآمد که جهان گویا خود را میتکاند تا زنگارهای قدیم از تن بزداید و در هر کوی و برزنی آن را با ردای سپیدی از کلیساها ملبس نماید. در این دوره تقریباً تمام کلیساهای اسقفنشینان و صومعهها سوای از این که کدام قدیس آن را متبرک کرده باشد و حتی نمازخانههای کوچکِ دهات هم به همت مؤمنان به وجه هرچه زیباتری بازسازی گردید.» چنین رونقی موجب ایجاد تحولات سریع در تمام مشاغل و حرفههای مرتبط با ابنیه اعم از تولید مواد خام، حمل و نقل مواد و مصالح، تولید ابزارآلات و ادوات ساختمانی، استخدام نیروی کار و یا شیوههای تأمین مالی احداث آنها گردید. و این شروع فعالیتهای فزایندهی ساختمانسازی بود، آن چه که باعث پویایی گسترده دنیای مسیحی گردید و اروپا را از سرشاری ابنیه نوع رومانتیک و یا گوتیک مدیون خود ساخت. ضربالمثلی میگوید: «آن جا که بنا احداث میشود، کسب و کار رونق میگیرد.» و این ضرب المثل در اروپای هزاره مصداق عینی یافت. اشتغالات مادی سرزنده و پویا باعث بروز دگرگونیهای اجتماعی و ایجاد فضاهای جدید گردید و غلیانی در عرصههای مذهبی و معنوی مردمان پدید آورد. ژرژ دوبی (13) اعجاز هزاره را با معرفی آثار درخشانی نمایان ساخته است، ابتدا با نقشپردازی از آسمان، نیز با جهاد بزرگِ توبه و تطهیر، رونق زیارت اماکن مقدسه و باور به اعجاز - امتزاجی از رجاء، خوف و رؤیا. وقتی قلب اروپا میتپد، نبضش در تمام قلمرو آن با شدت بیش و کم میزند، چه در غرب و شرق و یا در شمال و جنوب. اروپایی آکنده از رقت و احساس در حال سر برآوردن است.
«تازهواردها» اسکاندیناویاییها، مجارها و اسلاوها
به آخرین موج تهاجمات و فعالیتهای تنصیری بازگردیم که در ارتباط با اوتوی سوم به آن پرداخته بودم. اسلاوها به مناطق مسیحی شده رخنه کرده و مسیر ایجاد اروپای مختلط الاقوام را هموار کرده بودند. کراوتها که طی قرون 7 و 8 در حوالی مناطق میان دریای آدریاتیک و رود دانوب، میان روم و بیزانس سکنی گزیده بودند، به موجب قرارداد سال 812 آخن تحت حاکمیت فرانکها قرار گرفتند. گرچه چرخش قومی کرواتها بیشتر به سوی لاتینیها بود، در عین حال هویت خود را که بینابین لاتینی و بیزانسی قرار داشت حفظ کرده بودند. پاپ یوهانس دهم در سال 925 تومیسلاو کروات را به پادشاهی منصوب کرد و اقوام کروات را تحت صلاحیت قضایی رم قرار داد و به موجب تصمیمات شورای جامع کلیسایی اسپلیت (14) در 925 و 928 یک سراسقفی در آنجا تأسیس گردید.«تازه واردها» مجموعاً سه گروه مردمی بودند که در گرویدن تدریجی آنان به دین مسیحیت در سال هزار تسریع به عمل آمد.
با اسکاندیناویاییها شروع کنیم که عموماً وایکینگها و یا نورمانها نامیده میشوند. آنان از انتهای قرن هشتم تا اواسط قرن دهم برای مسیحیان مغرب زمین به عنوان متجاوزان و غارتپیشگان سنگدلی شناخته میشوند که غنائم به دست آمده را اغلب به روشهای مسالمتآمیز و عادی مورد داد و ستد قرار میدهند. دانمارکیها از قرن دهم پادشاهی بزرگی را تشکیل میدهند که نروژ و دریای شمال تا به گروئنلند را شامل میگردد. در ایسلند یک جامعه اولیه متشکل از اعضاء و اطرافیان چندین خانواده به وجود میآید که از آن میان یک اولیگارشی ثروتسالار تحت رهبری یک مجمع عمومی مرکزی به نام آلثینگ (15) شکل میگیرد. ایسلندیها تقریباً در اواخر قرن دهم به دین مسیحیت میگروند و در سال یکهزار برای خود قانون اساسی مینویسند. تا حدود خیلی زیادی مستقل از دانمارکیها باقی میمانند و طی قرون وسطی درخشانترین سبکهای ادبی مغرب زمین موسوم به ساگا (16) را خلق میکنند. به این ترتیب در انتهاییترین نواحی شمال غربی اروپا جامعهای دریانورد شکل میگیرد و فرهنگی پدید میآید که مسیحیت قرون وسطایی را از غنای منحصر به فردی برخوردار میسازد.
در این اثنا دانمارکیها از پایان قرن دهم سعی کردند انگلستان را به تصرف خود درآورند و موقتاً به این مهم هم توفیق یافتند. از 1018 تا 1035 کنوت کبیر پادشاه انگلستان و دانمارک بود که به طور منظم به بازسازی و تجهیز صومعهها همت گمارد و به پشتیبانی و تقویت مسیحیت روی نهاد. اولاف هارالدسون (17) قدیس و پادشاه نروژ در دوران سلطنت خویش از 1016 تا 1030، ترویج و اعتلای دین مسیحیت را که از زمان پادشاهی اولاف تروگواسون (18) از 995 تا 1000 آغاز شده بود تداوم بخشید. مساعی اولاف در تقدیس و ترویج مسیحیت تأثیر خود را بر پاپ گذاشت و وی پادشاه گرویده به دین را با عنوان قدیس پاداش داد. همراه با پادشاهان گرویده به دین مسیحیت، اقوام و ملل تحت حاکمیت آنان نیز به این دین روی نهادند. در سوئد، اولاف اریکسون موسوم به «شاه نازپرورده» اولین سلطان مسیحی این مملکت بود. نهایتاً برای این که تصویری روشنتر از الحاق کامل اسکاندیناویاییها به عالم مسیحیت به دست دهیم باید از نورمانها یاد کنیم که تحت رهبری رولو (19) در نورماندیِ گُل اسکان یافتند و دسته جمعی به دین مسیحیت گرویدند و کارولنژیان هم در پاسخ به این تبعیت منطقه نورماندی را که دوکنشین آینده شد در اختیار آنان قرار داد. ویلیام فاتح با دعا و پشتیبانی پاپ بریتانیا را به تصرف درآورد و در سال 1066 در نبرد هستینگز (20) به سلطنت آنگلوسکسنها خاتمه بخشید. به این ترتیب بود که مردمان صفحات شمالی مغرب زمین نیز جزئی از عالم نصرانی و بعدها اروپا به شمار آمدند.
مجارها در اروپای مرکزی راه مستقل خویش را به سوی مسیحیت پیمودند. آنها نمونه خاصی محسوب میشدند چرا که به هیچ یک از زبانهای متداول رومیایی، ژرمنی و یا اسلاوی تکلم نمیکردند. این ویژگی تا به امروز نیز حفظ شده و حکایت از نمونه منحصر به فردی دارد و نشان میدهد که تمایزات زبانی - صرف نظر از تمام اهمیتی که زبان محاوره دارد - دلیل عمده بازدارندهای در ایجاد یک وحدت فرهنگی و یا سیاسی به شمار نمیرود. بعداً خواهیم دید که سوئیس نمونه دیگری را در این زمینه معرفی خواهد کرد.
مجارها در جریان یک مهاجرت طویل از آسیا سر رسیدند و در دشتهای پائین دست سلسله جبال کارپات سکنی گزیدند. این قوم حدود اواخر قرن نهم یک حکومت نیمه قبیلهای به رهبری شاهزاده آرپاد (21) تشکیل دادند و از آن جا دست به سلسله یورشهای وحشیانهای در نواحی اروپای مرکزی زدند تا اینکه امپراتور اوتوی دوم به سال 955 در لشفلد شکست خُرد کنندهای را بر آنان وارد کرد. پس از آن مجارها خود را در مواجهه با مبارزان مختلف تنصیری یافتند که یا از صفحات شرق و یا از جانب غرب سر میرسیدند. نهایتاً میسیونرهای کلیسای رومی در این مجاهدات گوی سبقت را از آلمانیها، ایتالیاییها و اسلاوها که پیشتر به آئین مسیحیت گرویده بودند ربودند. از سرگذشت استفانوسِ قدیس (22) پادشاه مجارها میتوان به اهمیت امتزاجهای قومی در پیدایش یک اروپای مسیحی پی برد. استفانوس به نقش و نفوذ پیچیده و متنوعی در این مسیر پی برده بود چرا که میدید، سراسقف آدالبرت اهل پراگ که به چکی وویتش (23) نامیده میشد، همسرش گیزلا یک باواریایی و خواهر امپراتور هانری دوم، و اسقف مجارستان به نام گلرت ژاناد (24) هم - همان قدیس گرهارد معروف - کسی بود که علوم دینی خود را در صومعه سان جیور جیو ماجیوره (25) در ونیز فراآموخته بود. گلرت به سازماندهی کلیسای نوبنیاد مجارستان همت گمارد و در جریان شورش بتپرستان به سال 1046 به شهادت رسید. استفانوس که در سال 995 به مسیحیت گرویده بود در سال یکهزار صومعهی بندیکتی پانونالما (26) را در کوه مارتین که محتملاً محل تولد قدیس مارتین بود بنا نهاد. او ده اسقفنشین ایجاد کرد و فرمانی صادر کرد تا هر روستا موظف به احداث یک کلیسا بشود و مضافاً یک پندنامه شاهی به زبان لاتینی: Libellus de instructione morum تألیف کرد که اندرزهای آن خطاب به پسر و ولیعهدش امریک (27) بود که او هم به مقام قدیسی نائل شده بود. بعد از این دو پادشاه که به طور غیرعادی هر دو قدیس بودند، بالاخره فرزند آخری لادیسلاوس (1077 تا 1095) هم قدیس شد.
موج بزرگ مسیحی شدن در سال هزار صفحات غربی اسلاو را هم دربرگرفت. از کرواتها که از پیش در نواحی شمال شرقی دریای آدریاتیک ساکن شده بودند قبلاً صحبت به میان آوردیم. در این اثنا یک رویداد ضمنی نقش بسیار مهمی ایفا نمود که ضروری است به جنبههای مثبت و منفی آن در این جا اشاره شود و آن مساعی و اقدامات دو راهب بیزانسی به نامهای سیریل (کنستانتین) (28) و متود بود که سعی کردند اسلاوها را به اعتقادات یونانی - ارتدوکسی بگروانند. این دو برادر که بسیار پیشتر با محافل اسلاوی در ارتباط بودند میخواستند گرویدن اسلاوها را با تکیه بر هویت فرهنگیشان محقق سازند. در این زمینه آنان برای اسلاوها زبان و رسمالخط مخصوصی به نام الفبای گلاگولیتی (29) ابداع کردند. موراوی (30) مهمترین حوزهی میسیونری این دو برادر محسوب میشد. علیرغم اهمیت مساعی و طولانی مدت بودن نفوذ آنان در حوزههای زبانی و آئین و رسومات دینی، اما این توفیق به آنان دست نداد که مردمان چک و دیگر اقوام موراوی را به کلیسای شرق مرتبط سازند و مانع از پیوستن مردم بوهم و موراوی به مسیحیت رومی - لاتینی شوند. با این حال تأثیر اقدامات آنان بر مردمان اسلاو و دیگر اقوام حوزه اروپای مرکزی چنان عمیق بود که پاپ ژان پل دوم این دو راهب - سیریل و متود - به همراه بندیکت اهل نورسیا را به مقام فرشته نگهبانان اروپا ارتقاء بخشید.
دوران نصرانی شدن اروپای مرکزی - به استثنای تحولات در مجارستان - با اغتشاشات سیاسی توأم بود. امیر سواتوپلوک (31) (894-870) به تأسیس پادشاهی بزرگ موراوی همت گمارد که بعد از مرگش از هم فروپاشید. بوهم نیز در سال 895 مضمحل شد و در سال یکهزار بوهم و لهستان که هر دو مسیحی شده بودند بر سر استیلا بر موراوی با هم با منازعه برخاستند. در سال 966 شاهزاده میشکوی اول (32) از خاندان پیاست (33) به مسیحیت گروید. لهستان مسیحی با همسایهاش آلمان زمانی در جنگ و منازعه و زمانی نیز در صلح و صفا به سر میبرد. اولین سراسقفنشینی ناب لهستانی در سال 999 در گنیزنو (34) و بر مزار قدیس آدالبرت بنیان نهاده شد. امپراتور اوتوی سوم در سال یکهزار برای زیارت عازم آن جا شد. بالاخره بولسلاو اول در سال 1025 به عنوان پادشاه لهستان تاجگذاری کرد. مرکزیت مذهبی و سیاسی کشور در طول قرن یازدهم تدریجاً به سوی جنوب متمایل شد و نهایتاً کراکو (35) پایتخت لهستان شد.
مشاهده میشود که فرآیند نصرانی شدن جوامع چگونه هم در حوزههای کلیسایی و هم در عرصههای سیاسی به پیش میرود. عموماً باید گفت که ایجاد سراسقفیها با تاجگذاری پادشاهان مرادف و مرتبط بود. برای یافتن پاسخ به این سؤال که در قرون وسطی و اساساً در ازمنهای بس دراز، چه ویژگیهای خاصی بر اروپای مرکزی حاکم بود باز باید به عقب برگردیم. قدر مسلم این است که ساختار و چارچوب مسیحی اروپا، سوای از روند گرویدن اقوام به دین نصرانی تا چه حد به نفع روند ایجاد حکومتهای سلطنتی در این قاره عمل کرده است. اروپا اساساً یک قطعه سرزمینی متشکل از پادشاهیهای مختلف بوده است. مسیحی شدن تقریباً تمامی مناطق و ممالک اروپای غربی و مرکزی - در اواخر قرن یازدهم فقط مردم ممالک پروس و لیتوانی مشرک و بتپرست باقی مانده بودند - با تغییرات عمیق در نامگذاری اماکن و نواحی مختلف همراه بود. تعمید مکانها به همان اندازه تعمید مردمان دارای ارج و اهمیت بود. نامگذاری شبکه کاملی از اماکن و نواحی - اغلب در مسیرهای زیارتی - به اسامی مسیحی موجبات نقش گرفتن نصرانیت در اذهان مردمان را فراهم آورد. مثلاً در انتهای قرن یازدهم در سراسر دنیای مسیحی آن روزگاران از لهستان گرفته تا به اسپانیا اغلب از نام «مارتین» برای نامگذاری مکانها استفاده میشد.
«نهضت صلحخواهی» اروپایی
دنیای هزاره اول دنیایی آکنده از جنگ و خشونت بود. هرچه دامنه مبارزه علیه مشرکان - که هرچه بیشتر و بیشتر به مسیحیت میگرویدند - به نواحی دوردستتر کشیده میشد، به همان اندازه مناقشه میان عیسویان در سطوح محلی تشدید میگردید. در این دوران یعنی در سال یکهزار در عالم مسیحیت حرکت عظیم صلحخواهی به وجود آمد و تقویت گردید. صلح که در آئینهای عبادی با بوسه صلح نمادینه شده بود به صورت یکی از مهمترین آرمانهای مسیحیت متجلی گردید. عیسی مسیح، صلحجویی را تکریم کرد و آن را مهمترین ارزش دین مسیحیت برشمرد. از منظر تاریخی نهضت صلح که در اواخر سدهی دهم در جنوب فرانسه ظهور پیدا کرد و در سدهی یازدهم در اروپای غربی گسترش یافت با تولد سیستم موسوم به فئودالیته مرادف بود. در حالی که شکلگیری ارکان قدرت زمینداران در عرصههای مختلف قرین توفیق میشد، استفاده از خشونت نیز اصلی غالب محسوب میشد، مضافاً اضمحلال حکومت مرکزی در دوران آخرین سلاطین کارولنژی به نوبه خود باعث گردید که قدرت اربابان و بزرگ مالکان بدون برخورد با مانعی رو به فزونی گذارد.صلح مسیحی امری مقدس و مقولهای مرتبط با آخرت بود و معنای آرامش در بهشت برین از آن مستفاد میشد. بر این مبنا نهضت صلح در سال یکهزار شامل همایشها و گردهمآییهایی میشد که عمدتاً از شوق و جذبههای مذهبی برخوردار بود. بانیان اصلی این حرکت صلحخواهی کلیسا و تودههای دهقانی بودند. برخیها این حرکت را به نوعی عصیان مردمی تعبیر میکردند که کلیسا درصدد بهرهبرداری از آن بوده است. در قالب گردهمآییهای صلح که با حضور عامهی مردم به شکل شوراهای کلیسایی برگزار میشد، چهره دنیای مسیحیت نیز از این رهگذر و از طریق تکریم و زیارت اماکن مقدسه و اعتقاد به اعجاز قوام گرفت و توسعه پیدا کرد. در عین حال اولین موج تدابیر حمایتی از اقشار ضعیف جامعه اعم از دهقانان، کسبه، زوار، زنان که جزء طبقات وابسته به کلیسا محسوب میشدند پدیدار گردید. خلاصه کلام این که یک اروپای «غیر مسلح» در مقابل اروپای جنگآوران قد علم مینمود. البته نهضت صلحخواهی اروپا به تدریج توسط زمینداران و زمامداران حکومت مصادرهی به مطلوب شد. از یکسو برای حکومت و قانونی که بتواند در عین حال صلح و آرامش را نیز اعاده و تضمین کند کنار گذاشتن به یکباره و تمام و کمال زور و قدرت مقرون به صرفه نبود بلکه در وهله اول درصدد بود آن را کانالیزه کند و تحت نظم و قاعده درآورد. آرامشجویی الهی در نظر او زمین گذاشتن اسلحه در ایام خاصی را دیکته میکرد. از سوی دیگر تضمین صلح و یا حداقل آرامش الهی و درونی برای آنانی امکانپذیر و عملی است که در عین حال دارای قدرت نظامی وسیع بوده و از مشروعیت حکومتی لازم برای ایجاد آرامش برخوردار باشند. در سال 1023 روبرو پرهیزکار پادشاه فرانسه و قیصر هانری دوم طی ملاقاتی در کنار رود موز برپایی صلح جهانشمولی را اعلان کردند. بعدها این سلاطین وقت بودند که به اعلان صلح مبادرت میورزیدند. صلح الهی مبدل به صلح شاهی شد و یا در برخی نواحی نظیر نورماندی به صلح کُنتی تبدیل گردید. تأمین صلح به مهمترین وسیلهی تحکیم قدرت سلاطین تبدیل شد. صلح آنگونه فضای قدیسی و آخرتی را که در سال یکهزار حائز آن بود از دست داد و در عین حال کماکان آرمانی عمیقاً مذهبی باقی و برقرار ماند.
صلح چه در سطوح «ملی» و بعدها «اروپایی» و تا به امروزه نیز از اهداف و آرمانهای بزرگ و جمعی اروپا محسوب میشود. قدیس لوئی نهم پادشاه فرانسه را از آن جهت یک داور، یک صالح و یا یک مصلح مینامیدند، که وجهه و اعتبار قدیسیاش او را قادر ساخته بود وظایف اساساً مقدس خود را بهتر از دیگران به اجرا درآورد.
حرم مقدس اروپایی جدید در اسپانیا: سانتیاگو دِ کومپوستلا (36)
در سالهای یکهزار تلاش برای بازپسگیری شبه جزیره ایبری از دست مسلمین نیز که بعدها به رُکنکیستا یا فتح مجدد مشهور شد آغاز گردید. در اوایل قرن نهم یک رویداد مهم به این امر کمک کرد. به این ترتیب که در شهر کومپوستلای ایالت گالیسیا (37) در ناحیه موسوم به کمپ ستارگان (campus stellae)، در محل آرامگاه یک ویزیگوتی کهن و در زیر تلألو و درخشش فوقالعادهی نور آفتاب قبر یعقوب حواری پیدا شده بود که پس از شهادتش ظاهراً باید در یک قایق کوچک در آنجا به گِل نشسته باشد. این مدفن که بعدها به حرم مقدس هرچه باشکوهتری تبدیل میشود از زمان کشفش در سالهای 820-830 به بعد به زیارتگاه هرچه با اهمیتتری تبدیل میگردد که از قرن دوازدهم پس از اورشلیم و رُم به سومین مکان زیارتی بزرگ مسیحیان تبدیل میشود. یعقوب در جریان مبارزه علیه مسلمانان در شاکلهی یاری دهنده مسیحیان ظاهر میگردد آنگاه که در میادین نبرد حضور مییابد و نام قاتل مورها (اعراب مسلمان)، matamoros به خود میپذیرد. زوّار از سراسر عالم مسیحی به سوی یعقوب قدیس سرازیر میشوند و مزار او به یکی از اماکن زیارتی بزرگ اروپائیان تبدیل میشود. البته اخیراً ادعا شده است که چنین توفیقی و اقبال مردم به مزار یعقوب نه در قرون وسطی که بیشتر در عصر جدید اتفاق افتاده است. به هر حال تجربه سانتیاگو د کومپوستلا و پشتگرمی برآمده از آن، اهمیت موضوعات و رخدادهای ضمنی و پیرامونی در تکوین و تشکیل اروپا را مورد تأئید قرار داد.در این اثناء مسیحیان ساکن شمال اسپانیا که از تهاجمات مداوم مسلمانان محفوظ و کنار مانده بودند دست به سازماندهی خود زدند. آنان بویژه در برابر سلسله جنگهای تحت فرماندهی المنصور (ویران کردن بارسلون در 985 و سانتیاگو د کومپوستلا در 997) نه تنها ایستادگی از خود نشان میدادند، که خود را برای حملات متقابل نیز مهیا میکردند. تأسیس پادشاهی پامپلونا (38) در قرن دهم حاکی از پیشرفت قابل توجه سازمان نظامی و سیاسی مسیحیان بود که پس از مرگ المنصور در 1002 و قتل نوهاش در 1009 مهیای بهرهبرداری از بحران حاکم بر اسپانیای اسلامی شده بودند.
تحکیم اروپا
در شرق وقوع تحولات منفی مناسباتی با بیزانس باعث انشقاق قطعی میان مسیحیت رومی - لاتینی و امپراتوری بیزانس شده بود. البته امپراتوری اوتوها هنوز در تقلا بود از این انفصال ممانعت به عمل آورد. گرچه اوتوی اول در رم منصب امپراتوری را پذیرفت، اما به منظور تشنجزدایی با بیزانس در سال 972 پسرش اوتوی دوم را به عقد ازدواج تئوفانو شاهزاده خانم یونانی درآورد، زنی که در دوران طفولیت فرزندش اوتوی سوم، نیابت سلطنت امپراتوری مقدس روم را از سال 983 تا 991 به عهده گرفته بود. نفوذ بیزانس بر دربار اوتوی سوم را نباید دست کم گرفت و در سال یکهزار اروپای مسیحی خود را هرگز نه از بیزانس و نه از دنیای اسلاو ارتدوکسی بطور کامل منفصل نساخت. باید اضافه کنیم که هانری اول پادشاه فرانسه (1031-1060) نوه هوگو کاپه (39) هم در سال 1051 با آنا شاهزاده خانم کیف که یک روس ارتدوکس بود ازدواج کرده بود.در تمام دوران کارولنژیان و چندین دهه بعد از آن، در فاصله سدههای نهم و دهم کلمه و مفهوم «اروپا» اغلب در متون و نوشتهها آمده است و برخلاف آنچه که معمولاً ادعا میشود این کلمه به یک نامگذاری صرفاً جغرافیایی دلالت ندارد - که در این صورت اساساً هیچگونه معنا و منطقی نمیتواند بر آن مترتب باشد. البته نامگذاریهای جغرافیایی دیگر هم خیلی رسا و گویا نیستند. استعمال کلمه «اروپا» حاکی از بیان نوعی احساس مشترک است که کهنتر از فرآیند مسیحی شدن میباشد. گرچه چنین احساس مشترک و هویت جمعی پایدار میماند و توسط «اروپائیان» تقویت هم میشود، اما از قرن یازدهم اغلب همراه با لفظ جدیدی در محاورات به کار گرفته میشود و آن عبارت از واژه «مسیحیت» است. شنل ستارهدوزی شده قیصر هانری دوم (1002-1004) که در موزه بامبرگ نگهداری میشود ابعاد عالم شمول رؤیاهای امپراتورانه او را به تصویر میکشد. در این شنل نقش ستاره با شمایل مسیح، مریم باکره، فرشته و قدیس درهم میآمیزد. جملات لاتینی که بر حاشیههای شنل نوشته شده، سلطان را مورد اینگونه تمجید و تحسین قرار میدهد: «درود بر تو امپراتور هانری، ای زینت اروپا. بر عمر امپراتوریات افزوده باد، از بهر فرمانروایی تا به ابد». (40)
پینوشتها:
1. Mathilde زوجهی هانریش اول پادشاه آلمانی متوفی به سال 968 م که دیرهای زیادی بنا نهاد - مترجم.
2. Lechfeld یا لخفلد، دشتی است در باواریا نزدیک آوگسبورگ و رود لش آن را آبیاری میکند. - مترجم.
3. Uri
4. Schwyz
5. Unterwalden
6. Gotthardgruppe سلسله جبال فشردهی بخش شمالی آلپ که ارتفاع آنها تا حداکثر 3200 متر میرسد و تونل معروف گوتهارت در این مسیر به طول 15 کیلومتر در سال 1882 به بهرهبرداری رسید - مترجم.
7. Silvester II متولد اوورنی (جنوب - مرکز فرانسه) و نامش ژربر (آلمانی گربرت) بود. او در جوانی در مدارس مسلمانان در اسپانیا تحصیل کرد و در ریاضیات و نجوم تبحر یافت. بعدها به خدمت امپراتور اوتوی سوم رسید و هم او موجبات نیل او را به پاپی فراهم ساخت. وی نخستین پاپ فرانسوی بود و در میان پاپهای قرن دهم یگانه کسی بود که اهمیتی یافته بود - مترجم.
8. Reims
9. Alexander Gieysztor
10. Sclavinia اولین تشکیلات و ساختارهای اجتماعی اقوام اسلاو محسوب میشود که پس از مهاجرت و رخنه آنان به مقدونیه در اواخر قرن هفتم میلادی و ایجاد یک قلمرو اسلاوی به وجود آمد. قلمرو مذکور سپس تحت حاکمیت امپراتوری بیزانس و بلغارستان قرار گرفت. پس از فروپاشی امپراتوری بلغارستان و فترت امپراتوری بیزانس، ساموئیل که جنگاوری ماهر بود اولین حکومت مقدونیه را ایجاد کرد (1018-976) که پادشاهی او از جمله شامل مقدونیه، تسالی؛ آلبانی و نواحی ساحلی اسکلاوینیا، صربستان و نیز قسمتهایی از بلغارستان میشد - مترجم.
11. منظور اعتقاد به حکومت الهی سال هزار عیسی مسیح میباشد - مترجم.
12. Rodulfus Glaber یا Ralf Glaber 985-1047 م. راهب و وقایع نگار هزاره اول عالم نصرانی که یکی از منابع اصلی تاریخ تحولات فرانسه در دوره مذکور به شمار میرود - مترجم.
13. Georges Duby 1919-1996 مورخ فرانسوی و متخصص تاریخ سدههای 10 تا 13 قرون وسطی است. او به همراه مارک بلوخ و لوسین فبر «مدرسه تاریخ» در فرانسه را بنیان نهاد - مترجم.
14. Split بندری سیاحتی در کنار دریای آدریاتیک در کرواسی امروز که کلیسای جامع آن از بزرگترین و مهمترین بناهای رومی در کشور یوگسلاوی سابق محسوب میشد - مترجم.
15. Allthing یا پارلمان ایسلند که در سال 930 تشکیل شد و قدیمیترین پارلمان اروپا محسوب میشود. پارلمان مذکور در سال 1800 منحل شد و مجدداً در سال 1874 برقرار گردید - مترجم.
16. Saga در ادبیات ایسلندی و نروژی داستانی منظوم یا منثور است که هسته مرکزی آن را شخص یا خاندانی افسانهای تشکیل میدهد. دوره تألیف ساگاها بین قرون 12 و 14 میلادی میباشد - مترجم.
17. Olaf Haraldsson یا اولاف قدیس 995-1030 م. که از او در تواریخ، قدیس حامی نروژ یاد میشود - مترجم.
18. Olaf Tryggvason 936-1000 م.
19. Rollo یا رولف یا رو 860-932 اولین دوک نورماندی که به همراه نورمانها، روان را به تصرف درآورد و در سال 912 شارل سوم پادشاه فرانکها در واقع مجبور شد سرزمینی را که بعدها نورماندی نام گرفت به او واگذار کند. رولو بعداً مسیحی شد و دختر شارل را به زنی گرفت. وی نیای مستقیم ویلیام فاتح است - مترجم.
20. Hastings
21. Arpad مؤسس سلسله پادشاهی آرپاد که از 997 تا 1301 در مجارستان فرمانروایی کردند - مترجم.
22. Sanctus Stephanus حدود 975-1038 م. نام او را بعد از تولد Vajk به معنی قهرمان گذاشتند. او قهرمان ملی مجارها و مؤسس دولت آنان بود. استفانوس برای اینکه حکومت او از سوی کلیسای رم به رسمیت شناخته شود در ده سالگی غسل تعمید یافت. او پس از مسیحی شدن، مسیحی کردن مجارستان را وجهه همت خود قرار داد و پاپ او را پادشاه حواری نامید - مترجم.
23. Adalbert of Prague یا Vojtech اسقف پراگ که در جریان فعالیتهای خود برای گرواندن پروسیهای حوزه بالتیک در 23 آوریل 997 م. به قتل رسید.
24. Gellert Csanad
25. San Giorgio Maggiore
26. Pannonahlma
27. Emmerich یا Imre یا Henry
28. Kyrill (Lonstantin)
29. در این زمینه باید به زبان اسلاوونیک کلیسایی و یا اسلاوی کلیسایی اشاره کرد که زبان ادبی اسلاوهای شرقی و جنوبی بود و تا قرن 17 در رومانی نیز بکار میرفت. این زبان از زبان «اسلاوونیک کلیسایی کهن» تحت تأثیر زبانهای اسلاوی محلی پدید آمد و در نوشتههای عادی و هم مذهبی بکار میرفت و مانند زبان لاتین بود در غرب. معمولاً سال 1100 را سال جدا شدن اسلاوونی کلیسایی کهن و شعبههای زبان اسلاوونیک کلیسایی میشمارند. نسخههایی که به زبان اسلاوونیک کلیسایی کهن هستند به دو الفبای سیریلی و گلاگولیتی نوشته شدهاند. گویند که گلاگولیتی در حدود 863 م. وضع شد و الفبای آن مقتبس از الفبای یونانی و قبطی و جز آن است - دائرةالمعارف فارسی.
30. موراوی لفظ فرانسوی است که به زبان چکی موراوا و به آلمانی مرن Maehren خوانده میشود و شامل ناحیهای در مرکز کشور چکسلواکی سابق است. در ژانویه 1949 به موجب قانونی موراوی و دیگر ایالات چکسلواکی سابق به 19 ناحیه اداری تقسیم شدند. موراوی از لحاظ جغرافیایی شامل منطقه پهناوری است که به کوههای سودت و کارپات محدود و جزء حوزه دانوب است. مردم موراوی از شاخه اسلاوهای غربی هستند که حدود قرن ششم میلادی در آن مستقر شدند - مترجم.
31. Svatopluk
32. Mieszko
33. Piast اولین سلسله شاهان لهستان است و میشکو یا میچیسلاف اولین دوک لهستان به شمار میرفت - مترجم.
34. به آلمانی گنزن Gnesen و به لهستانی گنیزنو شهری در ایالت پوزنان لهستان که یکی از قدیمیترین شهرهای این کشور و مهد افسانهای ملت لهستان است. گنیزنو نخستین پایتخت لهستان بود و پادشاهان این کشور تا سال 1320 در آنجا تاجگذاری میکردند. کلیسای جامع آن مربوط به قرن دهم میلادی است. مترجم.
35. به لهستانی «کراکوف»، مرکز ایالت کراکو در جنوب کشور لهستان که سابقاً (از قرن 14 م. تا 1595) پایتخت این کشور بود. این شهر در حدود سال 700 م. بنا نهاده شد و از حدود سال 1000 م. اسقفنشین شد و در سال 1320 مقر شاهان لهستان شد. دانشگاهش که در سال 1364 تأسیس گردید سالیان متمادی از مراکز علمی معتبر اروپا محسوب میشد و کپرنیک از شاگردان آن بود - مترجم.
36. Santiago de Compostela که در عربی به آن شنت یاقب میگویند - مترجم.
37. یا گالیثیا و یا گالیسی و در مأخذ اسلامی جلیقیه ناحیه و مملکت قدیم در شمال غربی اسپانیا که از سال 411 تا 585 میلادی مملکت مستقلی تحت استیلای سوئبها بود که دولت آنها را ویزیگوتها بر انداختند - مترجم.
38. Pamplona و به عربی بنبلونه که امروزه شهر و مرکز ایالت ناوار در شمال اسپانیا است. باسکها در قرن دهم پادشاهی ناوار را در آنجا تأسیس کردند - مترجم.
39. Hugo Capet یا اوگ کاپه از سال 987 تا 966 پادشاه فرانسه و سرسلسله خاندان کاپسینها بود. او پسر «اوگ بزرگ» بود که در 956 جانشین پدر در قلمرو وی شد و پس از مرگ لوئی پنجم آخرین شاه کارولنژیان، اشراف و روحانیون وی را به سلطنت برگزیدند - مترجم.
40. Abbildung und Kommentare in: Michel Pastoureau und Jean-Claude Schmitt ` Europe. Memoires et Emblemes "Paris 1990" S.74f.
لوگوف، ژاک؛ (1391)، اروپا، مولود قرون وسطی (بررسی تاریخی فرآیند تکوین و تکامل اروپا در قرون وسطی (سدههای 4 تا 16 میلادی)، ترجمهی بهاءالدین بازرگانی گیلانی، تهران: انتشارات کویر، چاپ دوم.