راهنمای کاربران در فرهنگ‌ها

معمولاً این طور تصور می‌شود که هیچ کس زحمت خواندن واحدهای پیشین فرهنگ‌ها را به خود نمی‌دهد. شاید «تصور» کلمه‌ی درستی نباشد، چون این عقیده در پژوهش‌های رسمی و غیر رسمی، هر دو، یافت
پنجشنبه، 14 دی 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
راهنمای کاربران در فرهنگ‌ها
 راهنمای کاربران در فرهنگ‌ها

نویسنده: بتی کرک پاتریک (1)
ترجمه‌ی: کبری سلسله سبزی (2)

 

1. مقدمه

معمولاً این طور تصور می‌شود که هیچ کس زحمت خواندن واحدهای پیشین (3) فرهنگ‌ها را به خود نمی‌دهد. شاید «تصور» کلمه‌ی درستی نباشد، چون این عقیده در پژوهش‌های رسمی و غیر رسمی، هر دو، یافت می‌شود. نتیجه‌ی پژوهش‌های ناشران فرهنگ‌های اروپایی این بوده است که تعداد اندکی از مشتریان بالقوه‌ی آنها می‌توانند درباره‌ی کیفیت و فایده‌ی مطالب مقدماتی (4) فرهنگ‌ها قضاوت کنند.
این مسئله از چند جهت حیرت‌انگیز است و از چند جهت نه. عمدتاً ما به کتاب‌هایی عادت کرده‌ایم که بلافاصله قابل درک‌اند. احتمالاً پذیرفته‌ایم که فهرست مطالب در آغاز کتاب و نمایه‌ی مفصل در پایان آن برای سهولت مراجعه ترتیب یافته است، اما انتظار داریم که بخش اصلی متن، به خودیِ خود قابل درک باشد و احتمالاً به جز پانویس‌های گهگاه، نیازمند توضیحات دیگری نباشد.
این نظر که اساساً هر کتابی باید به عنوان یک واحد مستقل، به خودی خود قابل درک باشد برای اغلب ما بسیار جالب توجه است. در این عصر، با رواج ادبیات بازاری، عادت به خواندن مقدمه‌های طولانی در آثار بیشتر رمان‌نویسان تاریخی چون والتر اسکات در ما از بین رفته است.
این تمایل به کتابی که روشن و بی‌نیاز از توضیح باشد با تجربه‌ی نوین در دیگر رشته‌ها مغایرت دارد. در واقع، از هیچ کس انتظار نمی‌رود که بتواند به طرز کار یک قطعه‌ی پیچیده‌ی الکتریکی یا الکترونیکی پی ببرد بدون اینکه دستورالعمل‌هایی را که در بسته‌بندی آن آمده است بخواند. اما دستگاه‌های مکانیکی، دارای فناوری پیشرفته هستند و کتاب متعلق به گذشته‌های دور است. و معمولاً شناخت و آشنایی با چیزی موجب بی‌اعتنایی نسبت به آن می‌شود.
حداقل در انگلستان در این مورد آشفتگی بسیاری وجود دارد. عموماً تصور بر این است که فرهنگ‌ها بسیار شبیه همدیگرند. از این روست که مردم به «فرهنگ» درست مانند کتاب مقدس مراجعه می‌کنند. اینکه یک فرهنگ اساساً باید به حدی با فرهنگ دیگر متفاوت باشد که در این زمینه نیازمند توضیحاتی در واحدهای پیشین (5) باشد، یک عقیده‌ی نوظهور و امری بیرون از فهم است. و سرانجام اینکه فرهنگ‌ها از ترتیب الفبایی تبعیت می‌کنند و اغلب ما الفبا را در اوان کودکی یاد می‌گیریم.
حداقل تا آنجا که به فرهنگ‌هایی که برای اهل زبان نوشته شده‌اند مربوط می‌شود، تعداد قابل توجهی از معلمان و نیز دانش‌آموزان اطلاعی درباره‌ی انواع روش‌هایی که فرهنگ‌ها اطلاعات خود را ارائه می‌دهند ندارند بنابراین به ندرت به ذهنشان خطور می‌کند که آنچه را که ناشران یا مؤلفان فرهنگ‌ها به عنوان توضیح نوشته‌اند بخوانند. به هر حال معلمان مدارس، حداقل در انگلستان، همچنان احساس چندان خوبی نسبت به فرهنگ‌ها ندارند.
این مسئله در واقع بسیار تأسف برانگیز است، چون فرهنگِ معمولی یکی از بهترین کتاب‌های مرجع در آموزش زبان انگلیسی است. فرهنگ‌ها برای معلمی که علاقه‌مند به نوآوری و خلاقیت باشد گنجینه‌ای از مواد آموزشیِ بکر و بدیع را در خود دارند.
اگر همه‌ی ناشران و فرهنگ‌نویسان از این حقیقت مطلع باشند که جوهرِ تعالیمِ آنها که در آغاز کتاب‌های مرجع جای می‌گیرد عمدتاً نادیده خواهد ماند چرا به خود زحمتِ تهیه‌ی پیش گفتار و مطالب مقدماتی را می‌دهند؟ چرا با واقع‌گرایی دست به اقدامی جدی نمی‌زنند و یک‌راست سراغ اوّلین حروف نمی‌روند؟
شاید ما همه ترسو یا خوش‌بین هستیم. ترسو از آن رو که می‌ترسیم کاری را بکنیم که هیچ یک از رقیبان ما جرئت انجام آن را نداشته‌اند، یعنی اعتراف کنیم که هیچ کس مقدمه را نمی‌خواند؛ و خوش‌بین هستیم چون گمان می‌کنیم که ممکن است کسی در جایی مقدمه را بخواند و از دیدگاه‌های برتر ما در زمینه‌ی فرهنگ‌نویسی تقدیر کند.
مؤلفان فرهنگ حق دارند نگران این باشند که خوانندگانشان کورکورانه و بی‌تجربه در میانه‌ی کتاب مرجع آنها گیر بیفتند. گذشته از ملاحظات دیگر، فرهنگ‌ها به دلیل محدودیت فضا به ندرت می‌توانند کاملاً بی‌نیاز از توضیح باشند. وجود حداقل تمهیدات برای صرفه‌جویی در فضا از جمله قواعد کلی فرهنگ‌نویسی است. حتی اگر اطلاعات مقدماتی فرهنگ‌ها تنها پاسخگوی یک سؤال برای فهم اختصارات یا علایم دستگاه تلفظ باشند باز ارزش آوردن را دارند.

2. نمونه‌های تاریخی: جانسون (6) و راجت (7)

فرهنگ‌ها از نظر کیفیت و کمیتِ واحدهای پیشین، بسیار متفاوت هستند. این تفاوت‌ها لزوماً ارتباطی با میزان مشکل بودن فرهنگ مورد نظر یا در واقع با کیفیت فرهنگ ندارد.
مقدمه‌ی مورد علاقه‌ی این نگارنده (که چندان هم برای کاربرش مفید نیست) مقدمه‌ی فرهنگ زبان انگلیسی دکتر جانسون (1755) است که از دیرباز یکی از بهترین قطعه‌های نثر انگلیسی به شمار می‌رفته است.
جانسون، بر خلاف بسیاری از فرهنگ‌نویسان که تحت فشار دو جانبه از سوی بازاریابی و بخش تولید قرار دارند، فضای بسیاری در اختیار داشت و تن به چنین محدودیت‌هایی نداد. بنابراین او نه تنها توانست بر سرنوشت فرهنگ‌نویسی پس از خود تأثیر بگذارد، بلکه اشارات مفیدی به فلسفه‌ی بنیادین کارش نیز کرده است: «هر مؤلفی آرزو دارد که مورد تحسین قرار گیرد، اما فرهنگ‌نویس تنها امیدش این است که از آفت مذمّت در امان بماند». این بدگمانی برای سایر افرادی هم که با واژه سروکار دارند نیز آشناست.
تمام کسانی که می‌خواهند فرهنگ‌نویس شوند اجباراً باید واحدهای پیشین فرهنگ جانسون را بخوانند، این کار این فایده را دارد که به هنگام احساس ناتوانی تسلّی خاطر می‌یابند. با مطالعه‌ی این مقدمه متوجه خواهند شد که هنوز برای بسیاری از مشکلات مورد بحث در آن جوابی پیدا نشده است.
اینکه چگونه واژه‌های ساده‌ای چون واژه‌های نقش نما (8) یا واژه‌های ساختاری (9) (مانند حروف اضافه و غیره) را بدون استفاده از خود این واژه‌ها یا واژه‌های مشکل‌تر تعریف کنیم، یکی از گرفتاری‌های همیشگی فرهنگ‌نویسان، به ویژه افرادی است که با فرهنگ زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم مواجه هستند. نظر جانسون که در زیر آمده است اگرچه چاره‌ساز نیست مایه‌ی دلگرمی است:
«برای توضیح یک اصطلاح یا یک واژه باید از واژه‌ها و اصطلاحاتی استفاده کرد که از خود آن واژه آسان‌تر و قابل درک‌تر باشند اما چنین اصطلاحاتی همیشه به راحتی یافت نمی‌شوند».
جانسون به شکلی کاملاً مستدل و مسلط در مسائل زبان مهجور، زبان عامیانه یا آنچه که او اصطلاحات ناپایدار می‌نامد و نیز انگلیسی تخصصی غرق می‌شود و این مقولات را از کلماتی که تعریف آنها برای او دشوار است جدا می‌کند. او چنین اعتراف می‌کند: «بعضی واژه‌ها وجود دارند که من نمی‌توانم توضیح دهم، چون آنها را نمی‌فهمم». این نکته در مورد سایر فرهنگ‌نویسان نیز صادق است. اما آنها به طور معمول و بر خلاف دکتر جانسون، به ضعف خود اقرار نمی‌کنند.
بعید است که خریدار معمولیِ امروزیِ فرهنگ به رنج و عذابی که فرهنگ‌نویس در طولِ تألیف متحمّل شده است، فکر کند. امروزه کمتر شغلی پیدا می‌شود که بدون مشکل باشد و در پایان، تنها چیزی که اهمیت دارد فقط نتیجه و حاصل کار است و نه چگونگی شکل‌گیری آن. گذشته از اینها، سازندگان کالاهای مصرفیِ بادوام نیز، در دستورالعمل‌ها و کتابچه‌های راهنمای مصرف‌کنندگان چنین مسائلی را درج نمی‌کنند.
متأسفانه، بحث در مورد فلسفه‌ی فرهنگ‌نویسی دیگر هیچ خریداری ندارد، اما مسائل ظاهری هنوز پرطرفدار است. اگر نگارنده بخواهد کتاب مرجعی را بر گزیند که هم حاوی برخی اطلاعات دربقاره‌ی فلسفه‌ی تألیف کتاب بوده و هم به توانایی کاربر برای استفاده‌ی مؤثر از آن بیفزاید، قطعاً این دیگر یک فرهنگ نخواهد بود، بلکه گنجواژه‌ی (10) راجت (1852) است که تکمله‌ای عالی بر فرهنگ است.
متأسفانه معمولاً گنجواژه را اثری قلمداد می‌کنند که استفاده از آن مشکل است و حتی آن را چیزی کمابیش خاص نخبگان می‌دانند که تنها برای تعداد محدودی افرادِ برگزیده قابل درک است. در حالی که، در واقع، این کتاب نمونه‌ی اصیلی از کتاب مرجعی است که از خواندن مقدمه‌ی آن نمی‌توان چشم‌پوشی کرد.
راجت معتقد بود که «هر کسی باید قدرت و عادت بیان هوشمندانه و صحیح افکارش را بیاموزد» و به همین جهت او خود وظیفه‌ی خطیر نظم دادن به چیزی کاملاً آشفته و نامنظم - یعنی زبان انگلیسی - را پذیرفت. توضیح بی‌نظیر خودِ او از اینکه چرا دست به کار این وظیفه‌ی مهم شد و چگونه آن را به اتمام رساند، به رغمِ انگلیسیِ نسبتاً رسمی او که امروز تا حدودی منسوخ شده، کماکان به قوّت خود باقی مانده است.
اگر زمانی توانستید بر غرابت نثر راجت چیره شوید، مقدمه‌ی راجت را راهگشای ورود به متن کتاب خواهید یافت. و فهرست مقولات گنجواژه، آن را به کتاب راهنمایی سلیس و روان تبدیل می‌کند.
در ابتدا، او با چیره‌دستی توضیح می‌دهد که ما باید دغدغه‌ی خود را درباره‌ی نظم الفبایی به فراموشی بسپاریم. نظم الفبایی زمانی که ما واژه‌ای را بدانیم و فقط در پی یافتن معنی آن باشیم به ما کمک می‌کند. اما موقعیت کاملاً متفاوت، زمانی پیش می‌آید که ما مفهومی در ذهن داشته باشیم و بخواهیم آن را بیان کنیم ولی به دلایلی نتوانیم واژه یا عبارت مناسبی برای بیان آن بیابیم. در این حالت، ما باید به دنبال چکیده‌ای (11) از مفاهیم باشیم که نه بر اساس نظم الفبایی، بلکه با توجه به موضوع و مضمون تنظیم شده باشد. آن‌گونه که راجت می‌گوید: «برای این منظور، کلمات و عبارات زبان [در اینجا] بر طبقِ آوا یا رسم‌الخط دسته‌بندی نشده‌اند، بلکه بر اساس دلالتشان (12) مرتب شده‌اند».

3. راهنمای کاربران در فرهنگ‌های جدید بریتانیایی

حال، خوب است نگاهی به کتاب‌های مرجع جدیدتر بیندازیم، به نوشته‌هایی که نه قدمتی دارند و نه آثار چندان برجسته‌ای به شمار می‌آیند. واحدهای پیشین جدید کدامین شاهکار عقل و خرد را ارائه می‌دهند؟
به لحاظِ بین‌المللی، شناخته شده‌ترین فرهنگ انگلیسی به عنوان زبانِ خارجی، فرهنگ زبان‌آموزان پیشرفته‌ی انگلیسی نوین آکسفورد (ALD) است. جدیدترین شکل این فرهنگ تاکنون، یعنی چاپ بیست و چهارم سال 1986، از لحاظ قطع و نحوه‌ی حروف‌چینی مدخل‌ها به گونه‌ای است که به راحتی و با اولین نگاه قابل تشخیص‌اند؛ شاید این ویژگیِ عصر پرشتاب ماست. اما گرایش رو به رشدی وجود دارد که ایجاب می‌کند که اطلاعات مستقیم و بی‌واسطه، کم تراکم‌تر و بیشتر دیداری باشد. این ویژگی شاید تحت تأثیر کیفیت تصویری تلویزیون باشد، هر چه که هست، با این گرایش‌ها وادار می‌شویم که از حداقل کلمات استفاده کنیم و به تصاویر و نمودارها و جدول‌ها و جز آنها پناه بریم.
مسلّم است که ارائه‌ی اطلاعات به شکل نمودار و جدول، اگرچه به لحاظ زبانی و فلسفی چندان رضایت‌بخش نیست، اما از لحاظ یادگیری نسبت به نثر دقیق، سنگین و پر اطلاعات زمان فوق‌العاده کمتری را می‌طلبد. از این روست که بخش‌های برجسته شده‌ی مدخل‌های ساده، استفاده‌ی کارآمد از یک فرهنگ را سرعت می‌بخشد. به این طریق می‌توان قواعدی را که در قالب سنتی باعث بروز مشکلاتی می‌شوند، در حداقل فضا توضیح داد و نیز می‌توان سازمان‌دهی مدخل‌ها را، که از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است، با یک نظر استنباط کرد (مانند روش ثبت اشتقاق‌ها و اصطلاحات زبانی و مانند آن).
راهنمای نموداری در واحدهای پیشینِ آخرین چاپ فرهنگ انگلیسی معاصر لانگمن، (LDOCE, 1987) گسترش بیشتری هم یافته است. این فرهنگ، دارای یک نمودار توضیحی است که مطالب عمومی و کلی را درباره‌ی چگونگی تنظیم اطلاعات فرهنگ به دست می‌دهد. علاوه بر آن، یک بخش فرعی به نام «راهنمای سریعِ استفاده از فرهنگ» دارد که به زیربخش‌هایی چون «یافتن واژه‌ها و عباراتی که مدخل اصلی نیستند» می‌پردازد و به شما می‌گوید که مثلاً اگر بخواهید خیلی فوری عبارت grasp the nettle را پیدا کنید چه بکنید.
با کمال تعجب، مشاهده می‌شود که در فرهنگ زبان انگلیسی کالینز کوبیلد (COBUILD, 1987) اطلاعات مقدماتی به ندرت به صورت نموداری ارائه شده‌اند. در واقع کوبیلد از این لحاظ با فرهنگ زبان انگلیسی کالینز (CED) که نخستین بار در سال 1979 چاپ شد، متفاوت است. آیا ممکن است این فرهنگ‌ها موجب گرایش بیشتر به روش کلامی نسبت به روش دیداری شوند؟
سؤالی که اکنون می‌خواهیم به آن بپردازیم این است که واحدهای پیشین، صرف نظر از قالب ارائه‌ی آنها، چقدر ارزشمندند و به چه موضوعاتی می‌پردازند؟ پاسخ این سؤال، گذشته از برخی شباهت‌هایِ کلی، از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از ناشری به ناشر دیگر متفاوت است.

1-3 اطلاعات دستوری

شاید یکی از مهم‌ترین بخش‌های واحدهای پیشین در فرهنگ‌های زبان‌آموز بخشی است که به اطلاعات دستوری می‌پردازد. آشنا کردن کامل کاربر با الگوهای فعل، با هم‌آیی‌ها و غیره درهر مدخل جای بسیاری می‌گیرد. به طوری که استفاده از برخی صورت‌های کوتاه شده، به عنوان راه چاره، اجتناب‌ناپذیر است. به علاوه، تکرار مکررات، در کتاب‌هایی که فضا تنگ و گرانبهاست، هدر دادن فضا است.
پر واضح است که کسانی که از قواعد دستور زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی، مطلع نیستند، باید به تدریج مفهوم اختصارات مهمی چون C = (اسم) قابل شمارش و U = (اسم) غیرقابل شمارش را بیاموزند. تازه‌کاران ممکن است این کار را هدر دادن فضا به شمار آورند، اما برخی از فرهنگ‌های زبان‌آموز این مفاهیم و مانند آن را با بسط و تفصیل وافی، شرح می‌دهند.
مثلاً فرهنگ زبان‌آموزانِ جهانی چِیمبرز (ChULD)، چاپ سال 1980، چندین صفحه از واحدهای پیشین خود را به موضوع برچسب‌های دستوری (13) اختصاص داده است و به طور مشروح روش برچسب زنی (14) اسم‌ها، صفت‌ها و فعل‌ها را شرح داده است. این امر، خصوصاً در مورد عبارات فعلی (15) که این فرهنگ به شیوه‌ای ابتکاری مورد توجه قرار می‌دهد اهمیت دارد. اگر فرهنگ‌نویس به نحوی از قواعد از پیش تعیین شده یا سنت فاصله بگیرد، خود به خود مسئولیت توضیح قواعد جدید را نیز می‌پذیرد.
فرهنگ زبان‌آموز پیشرفته‌ی انگلیسی نوین آکسفورد در حوزه‌ی کدگذاری فعل و الگوهای فعل، از چیمبرز هم پرمایه‌تر است. این فرهنگ به درستی خاطر نشان می‌سازد که «مهم‌ترین واژه در یک جمله برای هر کسی که صحبت کردن یا نوشتن انگلیسی صحیح را می‌آموزد، فعل است». بدون فهمیدن «واژه‌ی فعل» (16) معنای جمله ناتمام است.
نمادها نقش مهمی در نحوه‌ی بیان ویژگی فعل‌ها و الگوهایشان دارند؛ اطلاعات بسیار ضروری و حیاتی را می‌توان با صرفه‌جویی فوق‌العاده در فضا، در یک نماد گنجاند. به هر حال، آکسفورد به درستی دریافته است که نمی‌توان کاربران را، بدون آماده‌سازی، یکباره درگیر سخت‌ترین قسمتِ کارکرد و رهایشان نمود تا بی‌هدف در آن دست و پا بزنند. در نتیجه، خوب است فضای قابل توجهی را در واحدهای پیشین به توضیح مسائلی چون انواع مختلف گروه‌های فعلی اختصاص داد.
واحدهای پیشین در آخرین ویرایش فرهنگ انگلیسی معاصر لانگمن نمایانگر بهترین نمونه‌ی استفاده از فضاست، و روشی که در آن برای پرداختن به برچسب‌های دستوری به کار رفته، هم از نظر کارایی و هم از نظر صرفه‌جویی در فضا مثال زدنی است. یکی از مهم‌ترین پیشرفت‌ها در ویرایش جدید این فرهنگ در مقایسه با ویرایش قبلی آن این است که در ارائه‌ی اطلاعات دستوری کمتر متکی به استفاده از نمادهاست. به عنوان مثال در مدخل deep بر چسب adv (قید) با اطلاع زیر همراه شده است: [adv. prep. +]، که نسبت به برچسب مبهم ویراستِ پیشین آن [WA5] 1 [H] روشن‌تر است. ساده کردن کدگذاریِ اطلاعات دستوری در ابتدای مدخل و نیز کاربر پسندتر کردن مدخل‌ها بارِ مطالب مقدماتی را سبک‌تر می‌کند. هر چه مطلب مدخل‌ها واضح‌تر باشد، نیاز به توضیحات مبسوط در ابتدای کتاب مرجع کمتر خواهد بود.
لانگمن به وضوح این نکته را درک کرده و در واحدهای پیشین خود با عنوان «الگوهای جملات خاص که فقط با فعل به کار می‌روند»، توانسته است فضا را افزایش دهد تا این امکان را داشته باشد که هم مثال‌های درست و هم مثال‌های نادرست را ارائه دهد.
بنابراین وقتی با [obj. (i)+obj. (d) +] برخورد کنیم در می‌یابیم که «فعل مورد نظر دو مفعول می‌گیرد یکی مستقیم (بی‌واسطه) و دیگری غیر مستقیم (با واسطه)» و نیز اینکه «فعل‌هایی با این الگو، اغلب می‌توانند در الگوی فعل + مفعول مستقیم + to + مفعول غیرمستقیم نیز به کار روند». همین طور می‌فهمیم که ما به درستی می‌توانیم بگوییم: «I handed her the plate و I handed the plate to her »، اما نمی‌توانیم بدون افزودن اطلاعات بیشتر به جمله [افزودن مفعول مستقیم]، بگوییم «I hended her».
احتمالاً معقول است که فرض کنیم مسئله‌ی واحدهای پیشین فرهنگ‌ها پیوسته در حال تغییر است. اگر قرار باشد اطلاعات جانبیِ فرهنگ که بیرون از متن اصلی می‌آیند جدی گرفته شود، مطمئناً باید با برنامه باشد و برای آن قواعدی وضع شود، نه اینکه فقط صفحاتی را سیاه کنند تا ناشر یا چاپخانه‌دار بی‌کار نماند.
برخی برنامه‌ریزی‌ها البته الزامی است. اگر از علایم یا اصطلاحات غیرمعمول استفاده شده باشد، همان طور که قبلاً گفتیم، در مقدمه‌ها باید توضیحی در این باره ارائه شود. اما باز هم آزادی عمل وجود دارد.
در شکل‌گیری یک کتاب، برنامه‌ریزی قبلی اهمیت بسیار دارد، همان طور که در هنگام تأسیس یک نظام گردش پول نقد، پیش‌بینی مهم است. ایجاد تعادل بین آنچه که بیشترین ارتباط را با تک تک مدخل‌ها دارد و آنچه که به طور عمومی‌تر و کلی‌تر در واحدهای پیشین ذکر می‌شود مستلزم مهارت ویرایشی قابل توجهی است، خصوصاً اگر با کاربرانی مواجه باشیم که احتمالاً عادت دارند مطالب مقدماتی را نادیده بگیرند.
کوبیلد، بیشتر از سایر فرهنگ‌های زبان‌آموز در جست و جوی متن مستقل است. با این حال، دارای یک «راهنمای استفاده از فرهنگ» است که در مقایسه با متن نسبتاً پر حجم، چندان مفصل نیست، اما بخش اصلی اطلاعات دستوری در خودِ فرهنگ توضیح داده شده است.
قراردادهای دستوری از قبیلِ phrasal verb، qualit. adj. ، attrib. ، n count و غیره در مقدمه توضیح داده نشده، بلکه در محلی که این کلمات به طور طبیعی در ترتیب الفبایی فرهنگ ظاهر می‌شوند، شرح داده شده است. adj. qualit بین adjournment و adjudge آمده است و مانند آن. تنها تفاوت این است که برای سهولت ارجاع درون کادر قرار داده شده اند و به این ترتیب برجسته شده‌اند.
البته با این شیوه نمی‌توان در فضا صرفه‌جویی کرد، چون به هر حال اطلاعات دستوری و کدگذاری باید در جایی جای بگیرد. ضمن اینکه فرد همچنان مجبور است که به بخش قبلی یعنی به مقدمه مراجعه کند - اگر چه در عمل، میزان مراجعه به بخش قبلی یعنی به مقدمه یا به بخش دیگری از متن اصلی، با تمرین و آشنایی کاهش می‌یابد.
اما احتمالاً کاربر از کتابی که انسجام کلی بیشتری دارد، احساس رضایت بیشتری خواهد کرد. در این صورت مطمئناً استفاده از فرهنگ برای کاربرانی که اصرار دارند به مقدمه مراجعه نکنند راحت‌تر خواهد بود. اما آیا آنها به راحتی به «ستون اضافی» همراه با ارجاع به مدخل‌های برجسته شده در متن اصلی، که همانند واحدهای پیشین است، توجه می‌کنند و احساس نخواهند کرد که مراجعه به هر دو، یک بارِ اضافی است.
در این عصرِ ارتباطات بین‌المللی شاید بد نباشد فهرست کاملی از آنچه یک کاربر معمولی فرهنگ خواستارِ آن است (و نیز جایی که او انتظار دارد را پیدا کند) تهیه کنیم. نظرسنجی، که در دیگر زمینه‌ها امری ناگزیر و اجتناب‌ناپذیر شده است (مانند انتخابات محلی)، ممکن است در این مورد بسیار سودمند باشد. وانگهی احتمالاً، و نه قطعاً، به همان میزان که کاربران خاص وجود دارند، به همان اندازه هم فرهنگ‌های متفاوت وجود خواهد داشت.

2-3 انواع دیگر اطلاعات

مادام که فرهنگ‌های مختلف از ناشران مختلف سبک‌های خاص خود را دارند، نیاز به برخی توضیحات درباره‌ی آرایش مدخل‌ها در هر فرهنگ وجود خواهد داشت. بدیهی است که کاربر با تمرین و تکرار و حتی با روش آزمون و خطا می‌تواند هر چیزی را دیر یا زود پیدا کند، اما قدری صرفه‌جویی دراین کوشش نیز لازم است. بیشتر فرهنگ‌های انگلیسیِ یک زبانه حداقل در پیشگفتار نشان می‌دهند که آیا از روش «لانه‌گیریِ» (17) فرهنگی چون فرهنگ قرن بیستم چیمبرز (ChTCD) - آخرین ویرایش 1983- پیروی کرده‌اند یا نه. در این روش کلماتِ دارایِ رابطه‌ی ریشه‌شناختیِ نزدیک، در یک مدخل و همگی در یک جا مورد توجه قرار می‌گیرند و در مدخل‌های جداگانه ارائه نمی‌شوند.
البته به کارگیری نظام مدخل‌های مجزا، نیاز به توضیح مشروح ندارد، اما با این همه، برای کاربر مفید است که بداند عبارت‌های فعلی و نیز اصطلاحات زبانی‌ای که از چند واژه تشکیل شده‌اند در کجای فرهنگ قرار گرفته‌اند.
همچنین واحدهای پیشین به کاربر نشان می‌دهند که آیا فرهنگ بر طبق ترتیبِ تاریخیِ تعاریف تنظیم شده است یا نه. این مسئله نه تنها در درک مبنای نظری فرهنگ مورد نظر اهمیت دارد، بلکه به مراجعه نیز سرعت می‌بخشد. مثلاً از پیشگفتار فرهنگ قرن بیستم چیمبرز در می‌یابیم که این فرهنگ به جای آنکه جدیدترین معنی را در ابتدا ذکر کند، ترتیب تاریخی را برگزیده است، به دلیل اینکه «ترتیب تاریخی شاید منطقی‌تر باشد چون با بیانی پیشینه‌ی تقریبی هر واژه، با یک نظر تکوین تاریخی آن را نشان می‌دهد».
از پیشگفتار فرهنگ زبان انگلیسی لانگمن (LDEL, 1984) بر می‌آید که سیاستی را مشابه آنچه در بالا گفته شد - البته با تقیّد و قاطعیت کمتر - دنبال می‌کند:
«معانی‌ای که در هر جایی از جهان انگلیسی زبان قابل درک است طبق ترتیب تاریخی‌شان ارائه شده‌اند، یعنی معناهای قدیمی‌تر پیش از معناهای جدیدتر».
در حالی که در مقدمه‌ی فرهنگ انگلیسی کالینز (CED) آمده است: «هر جا مدخلی بیش از یک معنی داشته، اولین معنیِ داده شده، متداول‌ترین معنی در کاربرد رایج است» به جز در مواردی که «معنی هسته‌ای (18)» واضحی تمام معانی دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهد که طبیعتاً این معنی، اول قرار می‌گیرد.
این نوع مسائل کاربردی هستند و منبع خوبی برای مقدمه‌های کاربر مدار تلقی می‌شوند. اظهارنظرهای کلی درباره‌ی حوزه (19) و بر چسب کاربردی (20) نیز مفید است. تشخیص اینکه چگونه می‌توان بین انگلیسی محاوره‌ای (21) یا غیر رسمی (22) و زبان عامیانه (23) تمایز قائل شد برای کاربران دشوار است، چه برسد به اینکه بتوانند مرزی را که در آن زبان عامیانه تا حدِ تابو و زبان انگلیسی توهین‌آمیز (24) تنزل می‌کند بشناسند. اگر چه چنین تشخیصی تا حد زیادی فطری و شمّی است.
در چنین مواردی برای فرهنگ‌نگاران نیز تعیین خط مرز دقیق دشوار است، اما اگر فرهنگ‌ها برچسب‌هایی را که به کار برده‌اند توضیح دهند ودر مقدمه مثال‌هایی ارائه دهند بسیار مفید خواهد بود. در غیر این صورت کاربر خیلی زود سرگرم می‌شود و نمی‌فهمد که مثلاً منظور از مهجور (25) و کهن (26) و ادبی (27) در یک فرهنگ چیست؟
اطلاعات ارائه شده در مطالب مقدماتیِ یک فرهنگ، در بهترین حالت، ارزش فرهنگ را در نظر کاربر بالا می‌برد. مثلاً علاقه‌مندان پر شور ولی کم اطلاعِ طالب ریشه‌های کلمات، از بخش مربوط به ریشه‌شناسی در مقدمه‌ی چاپ هفتم فرهنگ فشرده‌ی آکسفورد (COD, 1982) بهره‌ی بسیاری خواهند برد. شرح قراردادهای به کار رفته و معنای آنها شاید برای کاربر فرهیخته غیرضروری باشد، اما ناشران فرهنگ آثار خود را برای محدوده‌ای گسترده‌تر از آن در نظر می‌گیرند. این مطلب برای کاربر غیر متخصص مطمئناً مفید خواهد بود.
گاهی در مقدمه‌ی یک فرهنگ، اطلاعاتی کلی‌تر از آنچه که فقط برای استفاده‌ی مؤثرتر از آن مورد نیاز است در اختیار ما قرار می‌گیرد. فرهنگ انگلیسی کالینز (CED) با یک مقاله‌ی آموزنده درباره‌ی «تلفظ انگلیسی بریتانیایی» و چند مقاله درباره‌ی تحولات «زبان انگلیسی به عنوان یک زبان جهانی» در رأس این طبقه‌ی خاص قرار می‌گیرد. این روش بر جذابیت و جلب متقاضی فرهنگ در سطح جهانی تأکید دارد و در حقیقت، شگردی فوق‌العاده برای بالا بردن میزان فروش نیز هست. زیرا به هر حال، فرهنگ‌ها نوشته می‌شوند تا به فروش برسند.
یک فرهنگ تخصصی‌تر نیز، در مقایسه با فرهنگ‌های عادی، شناخت عمیق‌تری از زبان را در اختیار کاربران خود قرار می‌دهد. فرهنگ فشرده‌ی اسکاتلندی (CSD) چاپ انتشارات دانشگاه اَبِردین، در سال 1985، نمونه‌ای از این نوع است.
مقدمه‌ی این فرهنگ، تاریخچه‌ی فشرده اما استادانه‌ای از زبان اسکاتلندی را ارائه می‌کند که نشانگر نقاط عطف عمده‌ای است که در طولِ قرن‌ها در این زبان روی داده است. این مقدمه، در واقع نه تنها اشتیاق شخص را به مطالعه‌ی خودِ کتاب، بلکه به مطالعه‌ی زبان اسکاتلندی نیز بر می‌انگیزد.
فرهنگ ریشه‌شناختی چیمبرز، - که اکنون فقط در شکل جدیدش با عنوان فرهنگ روزمره‌ی چیمبرز (28) (Ch EvD) در دسترس است، قبلاً حاوی یک «تاریخچه‌ی زبان انگلیسی» بود که برای کاربر عمومی علاقه‌مند به اطلاعاتی درباره‌ی واژه‌های قرضی مختلف از زبان‌های دیگری که به شکل‌دهی زبان انگلیسی یاری رساندند، مفید بود. آن مقدمه چیزی به توانایی و مهارت خواننده در استفاده از فرهنگ اضافه نمی‌کرد، اما علاقه‌ی او را به زبان بر می‌انگیخت که این امر برای ناشران فرهنگ باید خبر خوبی باشد.

4. نتیجه‌گیری

به نظر می‌رسد که تاکنون هیچ الگوی تثبیت شده‌ای برای مقدمه‌ی فرهنگ‌ها وجود ندارد. واحدهای پیشین پیوسته در تغییرند و این شاید نشانه‌ی خوبی باشد. نوآوری‌های سنجیده تا حدودی می‌تواند مفید باشد. اما اندکی تجربه هم برای ناشر وهم برای خواننده لازم است تا بدانند که کاربر فرهنگ چه چیزی را آن قدر مفید می‌یابد که بخواهد آن را بخواند.
 راهنمای کاربران در فرهنگ‌ها
اما مقدمه‌ی فرهنگ‌ها هیچ‌گاه از نظر آشفتگی و هرج و مرج به پای واحدهای پسین (29) فرهنگ‌ها نمی‌رسد. بسیاری از اینها، در طول سال‌ها، معجون‌هایی شده‌اند که نشان می‌دهند ناشران علی‌رغم فضای زیادی که در اختیار داشته‌اند، زمان کافی برای استفاده‌ی مفید از این فضا صرف نکرده‌اند.
البته برخی از واحدهای پسین لازم و ضروری‌اند، مانند فهرست واژگان تعریف که از آنها در تعاریف فرهنگ انگلیسی معاصر لانگمن (LDOCE) استفاده شده است. در این مورد خاص نیز می‌توان گفت چنین بخشی که تا این حد برای متن بینادی اساسی است، باید مقدم بر متن قرار گیرد و نه پس از متن.
کاربر معمولی فرهنگ که تمایلی به خواندن واحدهای پیشین ندارد، کمتر احتمال دارد مطالب پایان فرهنگ را بخواند. البته ما عادتاً آموخته‌ایم که به مطالب پایانی کتاب‌های دیگر مراجعه کنیم؛ نمایه که بخش ضروری برخی از کتاب‌هاست مثال خوبی در این زمینه به شمار می‌رود. اما به دلایلی این نگرش در کاربران فرهنگ هیچ‌گاه به وجود نمی‌آید. یک نگاه اجمالی به مطالب جدول‌وار (30) که در صفحات پایانی می‌آید، احتمالاً تمام آن چیزی است که می‌توانیم با اطمینان انتظار داشته باشیم.
با توجه به اطلاعات موجود، به نظر می‌رسد که پیام ما به ناشران کاملاً روشن است: اگر اطلاعات ضروری است، آنها را در پایان کتاب قرار ندهید، بلکه به هر طریق ممکن آن را درون متن بگنجانید. و حداقل اطمینان پیدا کنید که هر اطلاعی را که نمی‌توانید از درج آن صرف نظر کنید طوری در واحدهای پیشین بگنجانید که کاملاً به چشم بیاید. در غیر این صورت ممکن است این بخش توجه کسی را جلب نکند.
ناشران باید بیشترین توجه را به واحدهای پیشین فرهنگ مبذول دارند و کاربران فرهنگ نیز باید حداکثرِ استفاده را از آن بکنند.
بیایید امیدوار باشیم که تعداد فرهنگ‌نویسانی که با جانسون هم عقیده هستند و پیشگفتار را توجیهی کاملاً غیر تجاری می‌شمارند، اندک باشد: «من آن قدر کارم را طول دادم که بیشتر افرادی که مایل بودم رضایت آنها را جلب کنم از دنیا رفتند» و واضح است که ارواح زیاد از فرهنگ استفاده نمی‌کنند و زیاد مقدمه نمی‌خوانند.

پی‌نوشت‌ها:

1. Betty Kirkpatrick, "User's Guides in Dictionaries", in Dictionaries: An International Encyclopedia of Lexicography. edited by F. J. Hausmann et al., Berlin, New York: Walter de Gruyter, 1989; pp. 754-761.
2. دریغ که این مقاله زمانی منتشر می‌شود که مترجم آن در میان ما نیست. - ناشر
3. front matter
4. prefatory material
5. introductory material
6. Johnson
7. Roget
8. function words
9. structure words
10. Thesaurus
11. compendium
12. signification
13. signification Labels
14. labeling
15. phrasal verbs
16. doing word
17. nesting
18. core meaning
19. field
20. register labels
21. coloquial
22. informal
23. slang
24. offensive
25. obsolete
26. archaic
27. literary
28. Chambers everyday dictionary
29. end matter
30. tabular material

منبع مقاله :
ترجمه‌ی: عاطفه‌ی ابهری...[ و دیگران]، (1395)، فرهنگ‌نویسی: مباحث نظری و کاربردی، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط