محمد شبدینی پاشاکی (2)
مقدمه
طبقهبندی اطلاعات بحثی مهم و ریشهدار است که از ابتدای خلقت انسان همواره در زندگی شخصی و اجتماعی و تأثیرگذار بوده است؛ به گونهای که در بسیاری از موارد افراد زیادی جان، مال و حتی موقعیت خویش را به سبب رعایت نکردن مسائل حفاظتی و اطلاعاتی از دست دادهاند و در بسیاری از موارد افرادی بودهاند که به سبب رعایت کردن نکات امنیتی - حفاظتی توانستهاند خود را از افتادن در مهلکه نجات دهند. با نگاهی عمیق و دقیق در آیات قرآن و سیره معصومان میتوان نکات ارزشمندی در رابطه با طبقهبندی اطلاعات را مشاهده نمود. در این تحقیق با بهرهگیری از سیره معصومین (علیهم السلام)، در سه حوزه افراد، اخبار و مکاتبات، شیوه طبقهبندی معصومین مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.1. حفاظت همه جانبه از شیعیان
ائمه معصومین (علیهم السلام) با بهرهگیری از شیوههای گوناگون به حفاظت همه جانبه از شیعیان خویش پرداختهاند به عنوان نمونه، امام حسن (علیه السلام) علت اصلی پذیرش صلح را حفاظت از شیعیان مطرح مینماید و در برابر یکی از معترضان به صلح خویش فرمود: اگر من چنین نمیکردم از شیعیان ما کسی نبود جز آن که کشته میشد (ابن بابویه 1381، ج 1، ص 211).در قرداد صلح با معاویه نیز در برخی از مواد آن بر حفظ جان شیعیان تأکید شده است:
1. مردم به ویژه پیروان حضرت علی (علیه السلام) در هر نقطه از سرزمین خدا باید در امن و امان باشند:
به هیچ وجه شیعیان علی (علیه السلام) را تعقیب نکند (مجلسی، 1403، ج 44، ص 3).
2. توطئهای علیه حسن بن علی و برادرش حسین و دیگر خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیده نشود و در هیچ نقطهای از قلمرو اسلام، نسبت به آنان ارعاب و تهدیدی صورت نگیرد (مجلسی، 1403، ج 44، ص 65).
پس از صلح نیز امام در برابر ستمهای حاکمان جور از شیعیان دفاع میکرد داستان سعید بن سرح نمونهای از این حمایت است:
سعید بن سرح از دست زیاد فرار کرد و به حضرت امام حسن (علیه السلام) پناهنده شد. امام (علیه السلام) نامهای برای زیاد فرستاد و برای سعید شفاعت نمود. زیاد در جواب آن حضرت نوشت: از طرف زیاد بن ابی سفیان به سوی حسن بن فاطمه. اما بعد:
نامه تو به من رسید، تو نام خود را قبل از نام من مینویسی؟ در صورتی که تو به من احتیاج داری، من پادشاهم و تو یک شخص بازاری میباشی، از این قبیل اعتراضات به امام (علیه السلام) کرده بود. هنگامی که امام حسن (علیه السلام) نامه زیاد را خواند لبخند زد و آن را برای معاویه فرستاد. معاویه برای زیاد نوشت و او را سرزنش نمود و دستور داد تا سعید و فرزندان و زن وی را آزاد بگذارد، اموالی را که از وی به یغما برده بودند برگردانند، خانه او را که خراب کرده بودند بسازند... (مجلسی، 1403، ج 44، ص 104).
سیدالشهدا نیز، به حفاظت از جان شیعیان توجه بسیار داشتند و برای حفظ جان آنان دست به اقدامات متفاوتی میزدند روایت زیر بیان کننده نمونهای از اقدامات آن حضرت در این خصوص میباشد.
نعمان بن بشیر گوید:
من به همراه جابر بن یزید جعفی از سفر حج برمیگشتیم در بین راه ناگاه مرد قدبلند و گندمگونی را دیدم که با او نامهای بود و آن را به جابر داد، وی آن را گرفت و بوسید و به دیدههای خود کشید بر آن نوشته بود:
از طرف محمد بن علی به جابر بن یزید... جابر مهر نامه را برداشت و شروع به خواندن آن کرد و چهرهاش را درهم کشید، تا آن را به پایان رسانید و سپس نامه را بست و من دیگر او را شاد و خندان ندیدم تا به کوفه رسید و چون وارد کوفه شدیم و من شب را گذراندم و بامداد برای احترام وی به دیدار او شتافتم، دیدم از در خانه بر من بیرون شد و گلوبندی از قاب استخوان به گردن دارد و بر یک نی سوار شده است (مجلسی، 1403، ج 27، ص 24).
کودکان و مردم به گرد من و او فراهم شدند و او هم آمد تا وارد رحبه شد (میدان پهناوری بوده در کوفه) و با کودکان میچرخید و مردم هم میگفتند: جابر بن یزید دیوانه شده است.
به خدا روزی نگذشت که نامه هشام بن عبدالملک به والی کوفه رسید و در آن نوشته بود:
بررسی کن مردی را که جابر بن یزید جعفی گویند، گردن بزن و سرش را برای من بفرست، او به هم نشینان خود رو کرد و گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟ گفتند: مرد دانشمند و فاضل و حدیث دانی بود و به حج رفت و دیوانه شد و او اکنون در میدان بزرگ سوار نی است و با کودکان بازی میکند.
والی، خود به دیدار او رفت و دید با کودکان بر نی سوار است و بازی میکند، گفت: حمد خدا را که مرا از کشتن او معاف داشت.
این روایت ضمن این که بر حفاظت جان شیعیان دلالت میکند بر عناوین زیر هم دلالت میکند:
1- اطلاع امام از تصمیمات دستگاه خلافت.
2- دستور به جابر به این که خود را دیوانه جلوه دهد که بر فریب دشمن برای حفظ جان جابر دلالت دارد.
3- ارسال نامه به جابر دلالت بر شبکه ارتباطی امام با شیعیان دارد.
4- رساندن نامه توسط پیک در مکان خارج از شهر علاوه بر امنیت ارتباطات دلالت بر لزوم بهرهگیری از مکان امن در امور طبقهبندی و حفاظتی هم میکند.
اظهار برائت امام صادق (علیه السلام) و لعن ایشان نسبت به یارانش که فریب خبری نیز میباشد، اقدامی در راستای حفاظت از جان یاران خاص وی است، چنان که حضرت خطاب به عبدالله فرزند زراره میفرماید:
از جانب من به پدرت سلام برسان و بگو همانا من به جهت دفاع، از تو عیب گویی میکنم همانا مردم و دشمنان به هر که به ما نزدیک باشد رو کرده تا او را اذیت و آزار رسانند (مجلسی، 1403، ج 2، ص 247). امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان علت و فلسفه کتمان و رازداری میفرماید: کُلَّما کَثُرَ خُزّانُ الاسرارِ کَثُرَ ضِیاعُها (خوانساری، 1360، ج 4، ص 618).
هر مقدار رازداران بیشتر شوند، احتمال تباهی آن بیشتر میشود. امروزه این مورد یکی از آسیبهای امنیتی به شمار میآید.
کتمان و رازداری
یکی از سیرههای برجسته امامان توصیه آنان به کتوم و رازدار بودن شیعیان است، به عنوان نمونه در جنگ اُحد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، سعد بن ابی وقاص را به دنبال جمع آوری اخبار دشمن فرستاد و به او فرمود:اگر مطلع شدی که دشمن عزم حمله به مدینه را دارد، فقط به خودِ من خبر بده (واقدی، 1392، ج 1، ص 298).
در همین غزوه، مشابه این توصیه را به مأمور اطلاعاتی دیگر خویش، حباب بن منذر، نیز میفرماید و به وی یادآور میشود:
چون برگشتی، نزد هیچ یک از مسلمانان به من گزارش نده، مگر اینکه بگویی دشمن را اندک دیدم. وقتی حباب بن منذر گزارشی مبنی بر کثرت عِده و عُدّه آنان ارائه کرد، حضرت فرمود: «به من هم همین اخبار رسیده است، از ایشان چیزی بازگو نکن، خدای ما را بسنده و بهترین وکیل است (واقدی، 1392، ج 1، ص 207).
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان علت و فلسفه کتمان و رازداری میفرماید: کُلَّما کَثُرَ خُزّانُ الاسرارِ کَثُرَ ضِیاعُها (خوانساری، 1360، ج 4، ص 618).
هر مقدار رازداران بیشتر شوند، احتمال تباهی آن بیشتر میشود. امروزه این مورد یکی از آسیبهای امنیتی به شمار میآید. نمونه دیگر از کاربست این روش، سیره امام مجتبی (علیه السلام) است که در نامهای به شیعیان کوفه آنان را به پنهان کاری فرمان داده و در فرازی از آن مینویسد:
من امید دارم که رأی برادرم که خدا او را رحمت کند در صلح ورای من در جنگ با ستمگران درست و استوار باشد. پس تا زمانی که پسر هند زنده است، حرکتی نکنید، خود را پنهان و قصدتان را پوشیده دارید (بلاذری 1353، ج 3، ص 152).
همچنین امام باقر (علیه السلام) به جابر جعفی (درباره چگونگی ارتباط شیعیان با یکدیگر) در حالی که جمعی همراه او بودند فرمود:
اقویای شما به ضعفا کمک کنند. و اغنیای شما از فقرا دلجویی نمایند، و هر مردی از شما خیرخواه برادر دینیش باشد (آنچه برای خود میخواهد برای او نیز بخواهد) و اسرار ما را از نااهلان مخفی بدارید (مجلسی، 1403، ج 2، ص 236).
افزون بر این، سفارش به پنهان کاری و پنهان نگه داشتن اسرار اهل البیت (رازداری) به خوبی از جمله (واکتموا...) استفاده میشود.
بیشتر بخوانید: ائمه و رازداری (1)
تقیه
تقیه ، مصدر باب «اتقی یتقی» به معنای صیانت، خودنگهداری و محافظت از خویش است. فیروز آبادی میگوید: اتقیت الشیء، و تقیته أتقیه... حذرته. از چیزی تقیه کردم یعنی «از آن خود را حفظ کردم» (فیروزآبادی 1267، ج 1، ص 1731). از مجموع کلمات اهل لغت استفاده میشود که معنای لغوی تقیه ؛ صیانت، حفاظت و نگهداری چیزی از ضرر، آزار و اذیت مورد دیگر است. تقیه در اصطلاح، مخفی کردن حق و مخفی نگاه داشتن اعتقاد به حق است؛ و پردهپوشی از مخالفان؛ و اینکه در مقابل ایشان کاری را که به دین یا دنیای تو ضرر میرساند انجام ندهی. وجوب تقیه زمانی است که بدانی یا گمان قوی داشته باشی که به تو ضرری برسد؛ اما اگر چنین احتمالی نباشد، تقیه واجب نیست. امامان عدهای از طرفدارانش را وادار به مخفی نگه داشتن عقائد و عدم اظهار حق در مقابل دشمنان کردهاند تا آنان را دشمن شناسایی نکند؛ و البته این روش برای آنان بهتر بوده است. و از طرفی دیگر گروهی را نیز فرمان دادهاند تا با دشمنان سخن گفته و حق را برای آنان اظهار نمایند و آنان را به حق دعوت نمایند؛ زیرا میدانستند که در اظهار حق ضرری ایشان را تهدید نمیکند؛ پس تقیه در بعضی موارد واجب و در بعضی از موارد جایز نیست (مفید، 1388، ص 66). امین الإسلام طبرسی، تقیه را این گونه تعریف میکند: تقیه آن است که با زبان چیزی را اظهار کنی که قلب آن را پنهان کرده است؛ زیرا بر جان خویش میترسی (طبرسی، 1408، ج 2، ص 272).خواستگاه اصلی تقیه و مهمترین دلیل بر مشروعیت آن، حکم عقل و سیره عملی عقلای عالم؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان است. به عبارت دیگر: تقیه، حکمی نیست که شریعت مقدس اسلام آن را وضع کرده باشد؛ بلکه حکمی است عقلی و عقلائی که اسلام آن را تأیید و امضاء کرده و قواعد و شرائطی برای آن وضع کرده است تا با قانونمند شدن این قاعده عقلی و فطری، از آن برای حفظ و دفاع از کیان اسلام، جلوگیری از فتنه و فساد در جامعه، حفظ جان، آبرو، ناموس و اموال مسلمانان و مدارا با دیگران و... استفاده شود. از جمله توصیههای مهم امامان معصوم به شیعیان توصیه به تقیه بوده است تا جایی که تقیه دین اهل بیت معرفی گردیده است.
حضرت امیر (علیه السلام) درباره تقیه میفرماید:
لَا دینَ لِمَن لَا تَقیةَ له (خوانساری، 1360، ج 6، ص 404).
نیست دینی از برای کسی که تقیه از برای او نباشد.
امام باقر (علیه السلام) به مناسبتهای مختلف شیعیان را به تقیه و پنهان کاری در مقابل دشمنان سفارش میکردند تا مبادا بر اثر سهلانگاری آسیب ببینند. که به برخی از سخنان آن حضرت اشاره میگردد.
معمر بن خلاد گوید امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
التَّقِیَّةُ مِنْ دِینی و دینِ آبائی و لا إیمانَ لِمَن لا تَقِیَّةَ لَه (کلینی، 1389، ج 2، ص 217).
تقیه دین من و دین پدرانم میباشد، و کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد.
و ایشان درباره ضرورت تقیه میفرمایند:
التَّقیةُ فی کُلِّ ضَرورةٍ و صَاحِبُها أعْلَمُ بها حینَ تَنزلُ به (ابن بابویه، 1410، ج 3، ص 359).
تقیه، در مورد ضرورت لازم است و عامل آن بهتر میتواند موارد ضرورت را تشخیص دهد.
و نیز، میفرمایند:
التَّقیةُ فِی کلِّ شَی یضطَرُّ إلیهِ ابنُ آدَمَ فَقَدْ أحلَّهُ اللهُ لَه (مجلسی، 1403، ج 72، ص 393).
تقیه در هر چیزیست که فرزند آدم بدان ناچار است و خدا آن را بر او حلال کرده است.
نمونه عملی تقیه در سیره معصومان (علیهم السلام)
سیره امامان معصوم (علیهم السلام) در آگاه سازی حفاظتی یارانشان علاوه بر بیان مطالب، به گونه عملی نیز صورت میپذیرفته است؛ اکنون به نمونهای از تقیه در سیره امام صادق (علیه السلام) اشاره میشود:داود بن حصین با واسطه، نقل میکند که حضرت صادق (علیه السلام) هنگامی که در زمان ابوالعباس سفاح، در حیره بودند داستان خود را برای راوی حدیث چنین بیان فرمود:
من پیش ابوالعباس رفتم مردم از اینکه آن روز ماه رمضان است یا نه در شک بودند با اینکه به خدا سوگند ماه رمضان بود، سلام کردم. گفت: یا اباعبدالله شما روزه دارید گفتم: نه. سفره غذا مقابل ابوالعباس بود. گفت: بفرمایید بخورید. من جلو رفته خوردم گفتم: روزه را به دستور تو میگیریم و به دستور تو میخوریم. آن مرد که راوی حدیث بود به حضرت صادق (علیه السلام) گفت: در روز ماه رمضان روزه میخوردید؟ فرمود: آری به خدا قسم، یک روز از ماه رمضان را روزه بخورم بهتر است از اینکه گردنم زده شود (کلینی 1389، ج 4، ص 83؛ مجلسی، 1403، ج 47، ص 210).
نامشخص بودن راوی با توجه به محتوای اطلاعاتی روایت، شایسته توجه است.
از پارهای روایات استفاده میشود که یکی از علل به تأخیر افتادن حکومت امامان (علیهم السلام) رعایت نکردن «تقیه» و افشای امر امامت از سوی بعضی از شیعیان بوده است. ابوحمزه ثمالی میگوید: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که میفرمود:
ای ثابت! خداوند برای این امر (تشکیل حکومت علوی) سال هفتاد را معین کرده بود؛ چون (امام) حسین صلوات الله علیه کشته شد، خشم خداوند بر زمینیان شدت یافت؛ از این رو، آن را تا سال 140 به تأخیر انداخت. ما این موعد را برای شما باز گفتیم و شما آن را افشا کردید و پرده استتار این راز را گشودید. پس از آن خداوند برای آن، وقت و موعدی را نزد ما معین نساخت. و خدا هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد ثبت میکند (کلینی، 1389، ج 1، ص 368).
ابوحمزه میافزاید: این سخن را با ابوعبدالله (علیه السلام) در میان گذاشتم، فرمود آری، این چنین بود.
با دقت در این روایت میتوان ادعا کرد امام نه تنها به فکر تشکیل حکومت بوده بلکه برای تشکیل حکومت اقداماتی نیز انجام داده بودند حتی میتوان گفت نهضت براندازی حکومت اموی توسط امامان معصوم (علیهم السلام) رهبری و مدیریت میشد و اگر امور حفاظتی توسط شیعیان رعایت میگشت، امر تشکیل حکومت به دست امام (علیه السلام) در سال 140 (قریب 60 سالگی حضرت) تحقق پیدا میکرد، ولی در اثر تخلف حفاظتی شیعیان و نفوذ دیگران، کار به دست عباسیان افتاد.
بیشتر بخوانید: تقیه در قرآن کریم و نقش آن در انسجام اسلامی
شبکه ارتباطی
موضوع «تشکیلات و شبکه ارتباطات مخفی» در صحنه زندگی سیاسی امامان (علیهم السلام) یکی از مهمترین و در عین حال ناشناختهترین بخشهای زندگی آن بزرگواران به شمار میرود.شواهد و قراینی که وجود سازمان گستردهای را تحت رهبری ائمه (علیهم السلام) تأیید میکند فراوان است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) حمل وجوه شرعی از نقاط مختلف کشور اسلامی به مدینه، ارسال صدها نامه محتوی پرسشهای دینی به محضر امام، انبوه محدثان و راویان قمی، خراسانی، سیستانی، کوفی، بصری، یمنی، مصری و... و تبلیغ همه جا گستر به نفع تشیع و ارتباط پیوسته و تنگاتنگ شیعیان با امامان (علیهم السلام)، همه گویای آن است که مرکزیتی واحد و دستی مقتدر این همه را میچرخانده است؛ چندان که سیاست خشن و استبدادی حکمرانان اموی و عباسی، نسبت به جمع به هم پیوسته شیعه و تبلیغات سوء گسترده آنان علیه رهبران شیعیان، نتوانسته بود تزلزلی در اصل رابطه امامان (علیهم السلام) با پیروانشان و منزوی کردن آن بزرگواران در سطح جامعه ایجاد کند؛ هر چند در کیفیت رهبری و رابطه تأثیر داشته است.
برخی روایات بیانگر تبلیغات گسترده شیعیان در امر امامت و نحوه ارتباط امامان با آنان است که برای نمونه به یک مورد آن اشاره میکنیم. حارث بن حصیره ازدی میگوید:
مردی از کوفه به خراسان آمد و مردم را دعوت به امامت حضرت صادق (علیه السلام) نمود گروهی پذیرفتند و عدهای منکر شدند دسته سوم از احتیاط کرده و متوقف شدند. هر دسته یک نفر را به نمایندگی خدمت آن جناب فرستادند (مجلسی 1403، ج 47، ص 73).
چنانکه میبینیم، دعوت کننده، کوفی است ولی منطقه تبلیغ، خراسان، و نام مبلغ، پنهان و نامشخص و محتوای دعوت، ولایت و امامت امام صادق (علیه السلام) که حکایت دارد امام افرادی را جهت تبلیغ میفرستاد (ر.ک: شبدینی و... 1391، ص 129).
ب) تعبیرات و عناوینی همچون «باب» (3)، «وکیل»، «قّیِّم» (4)، «صاحب سر»، «مُستودَعُ سِر» (5) در روایات، حاکی از وجود این تشکیلات است.
در ارتباطات بسیار پنهانی امام (علیه السلام) با شیعیان، گاه لازم مینمود اسرار تشکیلاتی غیر مستقیم و به وسیله واسطهها میان امام و شیعیان مبادله گردد. زیرا در شرایطی که چشمها و گوشهای دشمنان درصدد کشف ارتباطات شیعیان با امام بودند، هر گونه کشف رابطهای میان امام و افراد، میتوانست سرنخ دنباله داری به سوی اعماق تشکیلات شیعه باشد.
بر این اساس است که میبینیم بابهای امامان غالباً مورد تعقیب حکومت قرار میگرفتند. «یحیی بن ام طویل» با آن وضع فجیع کشته میشود (6)؛ «جابر بن یزید جعفی» تظاهر به جنون میکند و بدین وسیله از کشته شدن که دستور آن از طرف هشام، چند روز پیش از دیوانگیاش به فرماندار مدینه رسیده بود، نجات مییابد (کشی 1348، ج 1، ص 443).
«وکیل» نیز به عنوان حافظ و مباشر جمع آوری و تقسیم اموال امام، از اسرار زیادی آگاه بود که کمترین آنها نام مؤدیان و گیرندگان آن اموال بود و این برای دشمنان، طعمه کوچکی نبود. سرنوشت «معلی بن خنیس» وکیل امام صادق (علیه السلام) در مدینه و اظهارات تقیه آمیز امام درباره «مفضل بن عمر»، وکیل آن حضرت در کوفه (کشی 1348، ج 2، ص 612) نمونه روشنی بر این ادعاست. (7)
ج) واژه «امرنا» در روایات، با توجه به صدور آنها در فضای اختناق تعبیر کنایه آمیزی از آشکار شدن حق و پیروزی آن بر باطل در قالب حکومت اسلامی به رهبری یکی از امامان (علیهم السلام) است.
مؤید این مطلب، گفتگوی زراره با امام صادق (علیه السلام) است: یکی از شیعیان، مال زیادی به مخالفان بدهکار بود و چون توان پرداخت آن را نداشت، مخفی شده بود. زراره خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: مردی از یاران ما به سبب بدهیی که (به مخالفان) دارد پنهان گشته است. اگر (این امر) نزدیک است، شخص مدیون صبر کند تا با «قائم» خروج کند و اگر در آن تأخیری هست، با طلبکار از در محالحه درآید؟ امام (علیه السلام) فرمود: خواهد شد. زراره پرسید: تا یک سال خواهد شد؟ فرمود: ان شاء الله خواهد شد. زراره دوباره پرسید: تا دو سال؟ فرمود: ان شاء الله خواهد شد. زراره مطمئن شد که حکومت حق تا دو سال دیگر واقع خواهد شد (کشی، 1348، ج 1، ص 376).
از جمله محورهای مهم فعالیتهای سیاسی - امنیتی امام کاظم (علیه السلام) رهبری تشکیلات مخفی شیعه و نظارت بر پایگاههای مردمی و تقویت و پشتیبانی آنها بود.
پیشوای هفتم (علیه السلام) به این رسالت مهم عنایتی ویژه داشت؛ چه آنکه میدید جمع انبوه شیعه چه در دوران پایانی زمامداری منصور و چه در دوران خلفای بعدی، از سوی حکم رانان، بیشترین فشار و اذیت و آزار را متحمل میشوند و چنانچه رهبری و نظارت مستقیم آن حضرت بر این جمع مظلوم و مطرود حکومت و تغذیه فکری و پشتیبانی سیاسی و اقتصادی از ایشان نبود، چه بسا تلاشهای نیاکانش در گردآوری و تشکل آنان هدر میرفت و جمعشان پراکنده میگشت.
شواهد و قراینی که وجود سازمان گستردهای را تحت رهبری آن گرامی (علیه السلام) تأیید میکند فراوان است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
حمل وجوه شرعی از نقاط مختلف کشور اسلامی، ارسال دهها نامه محتوی پرسشهای دینی و شرفیابی به محضر امام از نیشابور، ری، مغرب، هند، چین و... (کشی، 1348، ص 493).
سعایت محمد بن اسماعیل، برادرزاده آن گرامی نزد هارون که هم زمان دو خلیفه بر روی زمین؛ یکی در حجاز (موسی بن جعفر) و دیگری در عراق (هارون) فعالیت دارند و برای آنان خراج و مالیات جمع میشود! (ر.ک: نوبختی، 1361، ص 68).
وجود مفضّل بن عمر جعفی به عنوان «باب» امام (علیه السلام) و تقسیم یاران آن حضرت به افراد عادی، افراد مورد اعتماد و خواص از سوی محدثان و دانشمندان رجالی (ر.ک: خوارزمی، 1376، ج 4، ص 325).
گرفتاری محمد بن ابی عمیر به دست نیروهای امنیتی هارون و درخواست افشای اسامی شیعیان توسط وی
توصیه مؤکد آن گرامی به کتمان و هشدار یاران به اینکه افشای این امر همان و کشته شدن همان (کشی، 1348، ج 2، ص 282).
وجود عوامل و عناصر نفوذی موسی بن جعفر (علیه السلام) در تشکیلات خلافت عباسی (ر.ک: مجلسی 1403، ج 47، ص 344).
و دهها شاهد دیگر، همه از وجود تشکیلات سیاسی - امنیتی منسجم و سازمان یافته تحت رهبری الهی امام کاظم (علیه السلام) خبر میدهد.
شیوه و شکل رهبری جنبش مکتبی توسط امامان (علیهم السلام) در هر زمان به اقتضای شرایط سیاسی - اجتماعی حاکم بر جامعه اسلامی تفاوت میکرد.
شیوه ارتباط ائمه (علیهم السلام) با مردم پیش از امامت امام هادی (علیه السلام) یا به صورت مستقیم بود، یا از طریق افراد موثق و مورد اعتمادی که به مردم معرفی میکردند. شیعیان نیز به آنان مراجعه و احادیث را از ایشان دریافت مینمودند. وجوه شرعی نیز یا توسط خود فرد و یا هر کس دیگر که مورد اعتماد طرف بود و خدمت امام (علیه السلام) میرسید به امام (علیه السلام) پرداخت میشد.
ولی شرایط بحرانی که امام هادی (علیه السلام) با آن روبهرو بود و نیز زمینهها و تمهیداتی که لازم بود از این زمان برای غیبت حضرت حجت (علیه السلام) فراهم شود، او را بر آن داشت تا برای برقراری ارتباط با پیروان خود روشی جدید در پیش گیرد.
روش ارتباطی امام هادی (علیه السلام) با شیعیان فراتر از یک ارتباط معمولی و عادی و از سازماندهی و پیچیدگی بیشتری برخوردار بود، از این رو، افراد معمولی توانایی انجام چنین مسؤولیتی را نداشتند و مسؤولیت ارتباط میان «امت» و «امامت» بر عهده افراد زبدهای مثل محمد بن داوود قمی، ابوعلی بن راشد امثال آنان گذاشته میشد، سیستمی که برقراری و تنظیم این ارتباط محکم و سازمان یافته را برعهده داشت، سیستم «وکالت» بود. رسالت اصلی این سازمان، ایجاد ارتباط منظم و تشکیلاتی میان امام (علیه السلام) و پایگاههای مردمی، پاسخگویی به سؤالات و مشکلات فقهی، اعتقادی و سیاسی شیعیان، رفع گرفتاریها و نیازمندیهای آنان، جمعآوری وجوه مالی از قبیل: خمس، زکات، نذور و هدایای مردم از مناطق مختلف و تحویل آنها به امام (علیه السلام) و... بود. سیستم وکالت علاوه بر رسالتهای یاد شده نقش مهمی در معرفی و تثبیت امامت امامِ بعدی و ثبات سیاسی و فرهنگی «جمع شیعه» و تشکّل و افزونی آن داشت.
با احضار امام هادی (علیه السلام) به سامرا و اسکان آن گرامی در محله «عسکر» و منع شیعیان از ارتباط با او، نمایندگان و وکلای آن بزرگوار که در مناطق و شهرهای مختلف پراکنده بودند، نقش حساس تر، اختیارات بیشتر و مسؤولیت سنگینتری پیدا کردند.
صاحب نظران با استفاده از منابع تاریخی، قلمرو فعالیت وکلای امام هادی (علیه السلام) را به چهار منطقه اصلی و مرکزی تقسیم کردهاند:
ناحیه نخست، بغداد، مدائن و کوفه.
ناحیه دوم، بصره و اهواز.
ناحیه سوم، قم و همدان.
و ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر (حسین، 1367، ص 137).
بطور معمول، در هر ناحیه فردی که قویتر و طبعاً دارای اختیارات بیشتری بود منصوب میشد و کارگزاران و نمایندگان محلی موظف بودند زیر نظر او انجام وظیفه نمایند. این سازمان را میتوان از دستورالعملهای امام (علیه السلام) به بعضی از وکلای مستقل خود به دست آورد.
«محمد بن عیسی» نقل میکند: امام هادی (علیه السلام) به موالی بغداد، مدائن، بینالنهرین و توابع آن، نامهای بدین مضمون نوشت:
من «ابوعلی بن راشد» را جایگزین «علی بن حسین بن عبد ربّه» و دیگر وکلای پیشین خود کردم. فرمانبری از او را هم چون فرمانبری از خود واجب؛ و نافرمانی از وی را در حکم نافرمانی از خود میدانم، و این نامه را به خط خود نوشتم (طوسی، 1411، ص 212).
سرانجام شبکه ارتباطی که از زمان امام باقر (علیه السلام) شکل گرفته بود رفتهرفته شکل انسجام یافته و پیشرفتهتری یافت و ارتباط مستقیم شیعیان با امام قطع شد و به شکل نیابت ظهور پیدا کرد.
ارتباط مردم با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران غیبت صغری که 69 سال به طول انجامید، از طریق سفیران و نایبان خاص آن حضرت بود که از سوی ایشان تعیین میشدند. آنان در هر زمان لازم با پیشوایشان دیدار میکردند و مشکلات، مسائل و خواستههای شیعیان را به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ارائه و منعکس کرده، رهنمودها و پاسخهای کتبی یا شفاهی آن بزرگوار را به شیعیان منتقل میکردند.
البته در این دوران چه بسا افراد دیگری نیز که قرب و منزلت ویژهای نزد حضرت بقیة الله داشتند، به افتخار دیدار آن گرامی نایل میآمدند، ولی سمت سفارت و نیابت خاص نداشتند.
این ابو عمرو، مورد وثوق و درست کردار است، هر آنچه به شما بگوید از جانب من گفته و هر چه به شما رساند، از جانب من رسانده است (طوسی، 1411، ص 215).
امام عسکری (علیه السلام) نیز بعد از رحلت پدر بزرگوارش وثاقت او را تأیید کرد و فرمود:
این ابوعمرو، ثقه و امین است. مورد وثوق امام پیشین و من در حیات و مرگم میباشد. هر چه به شما بگوید از سوی من گفته است و هرچه به شما ابلاغ کند از سوی من ابلاغ کرده است (طوسی، 1411، ص 215).
وی وجوهات شرعی و اموال دریافتی از شیعیان را در ظرفهای روغن جای میداد و خدمت امام هادی (علیه السلام) میفرستاد (طوسی، 1411، ص 214).
ابوجعفر محمد بن عثمان در دوران امامت امام عسکری (علیه السلام) وکیل آن حضرت بود. امام عسکری (علیه السلام) خطاب به یکی از اصحاب خود درباره او و پدرش فرمود:
عمری و فرزندش، مورد اعتماد و وثوق من هستند. هرچه بر تو روایت کنند از من روایت میکنند و هرچه به تو بگویند از من میگویند. پس به سخنان آن دو گوش فرا ده و از آنان اطاعت کن، زیرا آن دو مورد وثوق و درست کردارند (طوسی، 1411، ص 219؛ صافی 1380، ص 395). امام عسکری (علیه السلام) در سخنی دیگر در جمع گروه زیادی از شیعیان و یاران خود که از یمن به محضر آن حضرت شرفیاب شده بودند به وکالت محمد بن عثمان از طرف فرزند خود حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تصریح کرد و فرمود:
گواه باشید که عثمان بن سعید عمری وکیل من است و پسرش محمد وکیل فرزندم مهدی شما (طوسی، 1411، ص 215).
آگاهسازی حفاظتی شیعیان
از سیرههای مستمر و بارز امام صادق (علیه السلام)، آگاه سازی حفاظتی شیعیان بود، حضرت در فرصتهای مختلف و با بیانات گوناگون پیروان خود را متوجه نکات حفاظتی میکرد و آگاهیهای لازم را به آنان میداد. برخی از این آگاهیها بدین شرح میباشد:الف) عادیسازی
یکی از سیرههای حفاظتی حضرت جهت آگاه سازی علاوه بر قطع ارتباط با دستگاه حاکمه، عادی سازی ارتباطات با نیروهای غیر خودی است چنان که در موارد گوناگون به آن توصیه شده است:
ثابت گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم میفرمود:
فرو خوردن خشم از دشمن در زمان دولت و اقتدار آنها، از روی تقیه، احتیاطی است برای کسی که دوراندیشی کند، و به معرض بلای دنیا درنیاید، و مخاصمه نمودن و دشنام دادن دشمنان در زمان اقتدار آنها بدون مراعات تقیه، ترک دستور خداست، پس با مردم مدارا کنید تا عمل شما نزد آنها بزرگ و فربه شود [از شما به نیکی یاد کنند] و با آنها دشمنی مکنید که بر گردن خود سوارشان کنید و خوار و زبون گردید (کلینی، 1389، ج 2، ص 109؛ طبرسی، 1381، ص 68).
معاویة بن وهب به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد: ما در میان خانواده و عشیره خود چگونه باشیم، زیرا در بین ما افرادی هستند که با هم عقیده و فکر نیستند، حضرت فرمود:
شما بنگرید ائمه شما چگونه زندگی میکنند هر طور که آنها زندگی میکنند شما همان طور رفتار کنید به خداوند سوگند آنها بیماران را عیادت میکنند و در تشیع جنازه آنها شرکت مینمایند و به نفع و ضرر آنها شهادت میدهند و امانات آنها را بر میگردانند (عاملی، 1414، ج 12، ص 6).
عبدالله بن بکیر به همراه دو نفر دیگر خدمت حضرت صادق (علیه السلام) میرسند، یکی از آنها به امام عرض کرد: من در نماز جمعه شرکت کنم حضرت میفرماید:
آری در جمعه و جماعت شرکت کنید و تشییع جنازه نمایید و از بیماران عیادت کنید، و حقوق هم دیگر را مراعات نمایید (طبرسی، 1381، ص 67).
) انکار
معصومین (علیهم السلام) در مواردی برای حفظ شیعیان از فتنهها و خطرات جانی، توصیه به انکار مینمودند؛ چنانکه امام صادق (علیه السلام) به داود بن کثیر میفرماید:ای داود هرگاه حدیث و سخنی از ما را گفتی و به آن مشهور و شناخته شدی (و آن سبب فتنه و فساد و تباهی شده و نزد تو آمده پرسیدند که تو چنین گفتهای) آن را انکار کن و نپذیر. (مجلسی، 1403، ج 2، ص 75).
حضرت علاوه بر توصیه، خود نیز از این روش استفاده کردهاند دو نمونه آن بدین شرح است:
سعید سمّان (روغن فروش) میگوید:
من خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که دو مرد زیدی مذهب خدمت او آمدند و به او عرض کردند: در میان شما (یعنی آل محمد) امام مفترض الطاعه هست؟ فرمود: نه، راوی گوید: آن دو تن به آن حضرت عرض کردند که مردمان موثق از شما با ما خبر دادند که تو فتوی میدهی و اقرار میکنی و به آن معتقدی. ما برای شما از آنها که خبر دادند نام بریم فلان و فلان هستند که پرهیز کار و کوشا هستند و از کسانیاند که دروغ نگویند امام خشمگین شد و فرمود: من آنها را چنین فرمان ندادم، چون آثار خشم در چهره آن حضرت دیدند بیرون رفتند، آن حضرت پس از رفتن آنها رو به من کرد و فرمود: این دو را میشناسی؟ گفتم: آری، این هر دو از اهل بازار ما هستند و زیدیاند (کلینی، 1389، ج 1، ص 233).
استفاده از اسم رمز
رمز عبارت است از پیامهای کوتاه شفاهی یا کتبی که به گونهای القاء شوند که افراد بیگانه متوجه نشوند و فقط افراد خودی از آن مطلع شوند. نمونههایی از این روش انتقال معانی در سیره امام کاظم عبارتند از:حسین بن ابی الفرندس میگوید:
در منی امام کاظم (علیه السلام) را دیدم و سر دوش ردایی داشت و بر چند جوال سیاه تکیه زده بود و غلامی سیاه یک سینی رطب برایش آورد و با دست چپ از آن برداشت و تکیه زده بر دست راستش خورد، و این حدیث را به یکی از هم کیشان گفتم: گفت: تو دیدی با دست چپش خورد؟ گفتم: آری، گفت البته سلیمان بن خالد از امام ششم (علیه السلام) شنیده که فرموده: صاحب این امر امامت هر دو دستش دست راستند (ابی العباس حمیری، 1413، ص 173).
در داستان هشام بن سالم نیز نحوه پاسخ امام (علیه السلام) شایسته دقت است وقتی هشام میپرسد: آیا شما جانشین پدرتان هستید؟ حضرت میفرماید: من این را نمیگویم. هشام شیوه سؤال را عوض میکند و میپرسد: آیا شما امام دارید؟ حضرت میفرماید: نه. با این پاسخ امام (علیه السلام)، هشام متوجه حقیقت مطلب میشود.
همچنین در روایت زیر امام از اسم رمز استفاده نمودهاند و مقصود ایشان از «وُلد سابع» بنی عباس است که به طور رمزی و معکوس بیان شده، بیان علامه مجلسی در شرح روایت دوم بدین گونه است: "ولد سابع هو مقلوب عباس هکذا عبر تقیة" (مجلسی 1403، ج 98، ص 154)
هر که نامش را در دفتر ولد سابع (بنی عباس) ثبت کند خداوند او را در قیامت خوک محشور میکند (حر عاملی، 1414، ص 180).
استفاده از اسم مستعار
برخی از ائمه که در فشار و خفقان شدید بنی عباس گرفتار بودند از اسم مستعار برای بیان مقاصد خویش به شیعیان، بهره میبردند.مثلاً امام کاظم (علیه السلام) دارای کنیههایی چون: «ابوالحسن»، «ابوابراهیم»، «ابوعلی» (مناقب، ج 4، ص 323) و «ابو اسماعیل» (اربلی، 1382، ج 3، ص 2). بود و نیز لقبهای آن گرامی نیز فراوان بودند، از جمله: «عبد صالح»، «کاظم»، «نفس زکیه»، «زین المجتهدین»، «صالح»، «صابر»، «امین»، «زاهر» و «باب الحوائج الی الله» (خوارزمی، 1376، ج 4، ص 323)...؛ ملقب شدن آن پیشوای بلند مرتبت به هر یک از لقبهای یاد شده علاوه بر بیانگر بروز و تجلی مرتبهای از کمال، بیشتر برای ناشناخته ماندن حضرت بوده است.
روایت سماعهی بن مهران و تعبیر ایشان از امام (علیه السلام) به عبد صالح یکی از نمونههای فوق میباشد:
سماعة بن مهران گوید: عبد صالح (موسی بن جعفر) صلوات الله علیه به من فرمود: ای سماعة (مدعیان تشیع و دوستی ما) روی بسترهای خود آرمیدند و مرا به ترس انداختند (زیرا تقیه نکردند و فضائل ما را نزد هر کس گفتند) هان به خدا زمانی بود که در این دنیا جز یک تن خدا را نمیپرستید، و اگر میبود خدا عزوجل او را هم اضافه میکرد در آنجا که میفرماید: «همانا ابراهیم امتی بود مطیع خدا و با روش مستقیم و از مشرکین نبود» تا خدا خواست (زمانی طولانی) بدین روش گذرانید، سپس خدا اسماعیل و اسحاق را انیس او ساخت و سه تن شدند، آگاه باشید به خدا قسم، مؤمن اندک است و اهل کفر بسیارند (کلینی، 1389، ج 2، ص 243).
در سیره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز از رمز «غریم» برای نام بردن از ایشان استفاده شده است:
محمد بن صالح میگوید:
چون پدرم از دنیا رفت و کار به دست من افتاد پدرم از مردم سفتههایی داشت که از مال «غریم» یعنی حضرت صاحب الامر (علیه السلام) بود (مفید، 1413، ج 2، ص 355).
شیخ مفید گوید: این لفظ (یعنی غریم) رمزی در میان شیعیان قدیم بوده که مقصودشان از این لفظ آن بزرگوار بوده است و از روی تقیه این گونه از آن حضرت نام میبردهاند.
محمد بن شاذان بن نعیم میفرماید:
اموالی نزد من برای غریم (امام زمان) بمبلغ چهارصد و هشتاد درهم جمع شد. نخواستم این مبلغ ناتمام را خدمت حضرت بفرستم، لذا از مال خودم بیست درهم روی آن گذاردم و آن را برای محمد بن جعفر (یکی از وکلای امام زمان) فرستادم ولی از اضافه خودم چیزی ننوشتم محمد بن جعفر رسید آن را فرستاد و در آن نوشته بود، پانصد درهم رسید و بیست درهم آن مال تو بود! وکیل غیر از نائب است (ابن بابویه، 1359، ج 2، ص 482).
نفوذ
یکی از سیرههای امام (علیه السلام) استفاده از عوامل و عناصر نفوذی در تشکیلات خلافت عباسی است. در آن شرایط خفقان و استبداد که عناصر اطلاعاتی دشمن همه فعالیتها و تحرکات امام را زیر نظر داشتند، نفوذ تعدادی از چهرههای برجسته شیعی در درون دستگاه خلافت و احراز پستها و مسؤولیتهای کلیدی و حساس حکومتی تا سطح وزارت، نشانه عمق و عظمت کار اطلاعاتی پیشوای هفتم است افرادی مانند: محمد بن اسماعیل بن بزیع، فضل به سلیمان، علی بن یقطین،... اینک به دو نمونه از این افراد اشاره میشود:الف) محمد بن اسماعیل بن بزیع
محمد از یاران مخلص امام موسی بن جعفر (علیه السلام) و از صالحان و رجال برجسته و ممتاز شیعه بود که در زمینه فقه کتابهایی نوشته است. وی از موالی و خدمتکاران منصور، خلیفه عباسی بود و در دوران عباسیان سمت وزارت داشت امام رضا (علیه السلام) در ارتباط با او فرمود:خداوند بر در خانه ستمگران کسانی را دارد که... به وسیله آنان گرفتاری دوستانش را دفع و امور زندگی مسلمانان را صلاح میکند. مؤمنان به هنگام گرفتاری به آنان پناهنده میشوند و شیعیان ما به هنگام نیاز، به آنان روی میآورند و خداوند به وسیله ایشان ترس و وحشت مؤمن از دستگاه ستمگران را به ایمنی تبدیل میکند. اینان مؤمنان راستین و امینان خدا در روی زمین هستند (نجاشی، 1407، ص 330-331).
ب) علی بن یقطین
«علی بن یقطین» برخلاف پدرش که از موالیان بنی عباس بود، ارادتمند و دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) بود، وی در سایه دوراندیشی و حسن تدبیر در امور موفق شد در اندک زمانی اعتماد مهدی عباسی را جلب کند و مسؤولیت یکی از دیوانهای حکومتی را برعهده گیرد (ر.ک: ابن عبدوس، 1357، ص 166).علی همچنان در حال پیشرفت و نزدیک شدن بیشتر به مرکزیت دستگاه خلافت بود تا آنکه در دوران حکومت هارون به مقام وزارت رسید (حر عاملی، 1414، ج 8، ص 371).
وی، ارتباط نزدیک با موسی بن جعفر (علیه السلام) داشت و در همه امور از آن حضرت دستور میگرفت و ادامه همکاریاش با دستگاه خلافت در پست وزارت به دستور آن گرامی بود. وی زمانی به حضور امام (علیه السلام) رسید و از آن حضرت تقاضا کرد با استعفای وی از منصب وزارت موافقت کند. امام (علیه السلام) او را از این تصمیم بازداشت و فرمود:
«این کار را نکن! زیرا تو مونس ما و مایه عزت برادرانت هستی. امید میرود خداوند به وسیله تو مرحمی بر قلب شکستهای بنهد یا زبانههای آتش کینه دشمنان را از دوستانش دفع کند» (مجلسی، 1403، ج 48، ص 136).
بار دیگر، زمانی که امام (علیه السلام) عازم عراق شد به دیدار آن حضرت رفت و از وضع بد خود و ناخشنودی از شغلش به امام شکایت برد و از او استدعا کرد اجازه دهد از منصبش کنارهگیری کند. امام (علیه السلام) نپذیرفت و فرمود:
ای علی! خداوند در میان ستمگران، دوستانی دارد که به وسیله آنها از دوستان خودش دفع ستم میکند و تو از آنان هستی! (خویی، 1372، ج 13، ص 230).
از علی بن یقطین نزد هارون بارها سعایت شد ولی امام (علیه السلام) هر بار به یاری او شتافت و با راهنمایی و صدور دستورالعمل به موقع جان او را از خطر قطعی حفظ کرد (ر.ک: شبدینی و... 1391، ص 197).
بیشتر بخوانید:استفاده از نفوذ جهت کشف نقشه های دشمن
کنترل و حیطه بندی ارتباطات
امامان معصوم برای حفاظت از جان خود و شیعیان، ارتباطات میان خود و آنها را در محورهای زیر کنترل مینمودند و حتی از شیوههایی چون ممنوعیت ارتباط، انتخاب حفاظتیترین افراد و نیز رعایت کامل مسائل امنیتی بهره میبردند که توضیح آنها به شرح زیر است:الف) ممنوعیت ارتباط و ملاقات
امامان (علیهم السلام) علاوه بر آن که شیعیان را از هرگونه ارتباط با دستگاه حاکمه نهی میکردند، در راستای حفاظت از جان شیعیان گاهی یاران خویش را نیز از ملاقات با خود محروم میکردند. نمونههای ذیل بیانگر این مطلب است:الف) وقتی ولید بن صبیح خدمت امام صادق (علیه السلام) میرسد و از طرف زراره اجازه ملاقات میخواهد، حضرت سه بار میفرمایند:
لَا تَأذَنْ لَهُ (مجلسی، 1403، ج 5، ص 48)
به او را اجازه ورود نده.
ب) عبدالله سنان گوید روزی قصد شرفیابی حضور مبارک حضرت صادق (علیه السلام) را داشتم، مؤمن طاق گفت: برای من نیز اجازه شرفیابی بگیر، قبول نمودم، و چون شرفیاب شدم جریان را به عرض مبارک رساندم، حضرت فرمودند:
لَا تَأذَنْ لَهُ علی (ابن طاووس، 1375، ص 62).
او را اجازه ورود بر من مده.
ج) عنوان بصری که نود و چهار سال از عمرش میگذشت و با مالک بن انس رفت و آمد داشت پس از اینکه حضرت صادق (علیه السلام) وارد مدینه شد در خدمت آن جناب حاضر میشود تا از محضر پر فیض او بهرهمند گردد میگردد. ولی حضرت به او میفرمایند:
من از طرف حکومت تحت مراقبت میباشم و اوراد و اذکاری دارم که به آن مشغول هستم، شما نزد مالک بن انس بروید و مانند گذشته با او رفت و آمد کنید. (مجلسی، 1403، ج 1، ص 224).
در کلام (و ملاقات) دیگری به سفیان ثوری چنین میفرمایند:
تو مرد شناخته شدهای هستی سلطان نیز برای ما جاسوسها گماشته از خانه ما برو نه به عنوان این که تو را بیرون کرده باشیم (مجلسی، 1403، ج 1، ج 47، ص 29).
د) ممنوعیت ملاقات منحصر به حضرت نبود بلکه گاهی امام (علیه السلام) یاران خویش را از ملاقات با یکدیگر منع میکردند چنانکه راوی میگوید خدمت حضرت رسیدم، از دیدار من با زراره پرسید، گفتم: چند روزی است که او را ندیده ام. حضرت فرمودند:
باکی نیست، اگر بیمار شد به عیادتش مرو، اگر مُرد به جنازهاش حاضر مشو (کشی، 1348، ص 160).
ب) انتخاب حفاظتیترین افراد
ائمه (علیهم السلام) در راستای کنترل ارتباط میان خود و شیعیان از حفاظتیترین افراد به عنوان نایب خویش بهره میجستند؛ به عنوان نمونه در سیره امام زمان میخوانیم:سلامة بن محمد میگوید:
ابن نوح میگوید: در مصر از جماعتی از علمای شیعه شنیدم که میگفتند: از ابوسهل نوبختی پرسیدند. چطور شد که حسین بن روح نائب امام زمان شد و تو نشدی؟
در جواب گفت: ائمه طاهرین (علیهم السلام) بهتر میدانند چه کسی را به این سمت برگزینند. من مردی هستم که دشمنان شیعه (اهل تسنن) را ملاقات نموده و با آنها در امور اعتقادی مناظره میکنم.
اگر من مانند ابوالقاسم (حسین بن روح) مکان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میشناختم شاید در موقع مناظره که درآوردن دلیلی معطل میشدم برای اثبات مدعا جای او را بدیگران نشان میدادم! ولی ابوالقاسم اگر امام در زیر دامنش باشد و او را با قیچی پاره پاره کنند، دامنش را نمیگشاید که دشمنان او را ببینند!! (مجلسی، 1403، ج 51، ص 358).
ج) رعایت کامل مسائل امنیتی
شرایط سیاسی - امنیتی در این دوران ایجاب میکرد که نایبان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در انجام رسالت نیابت و چگونگی ارتباط خود با امام و مردم نهایت احتیاط را بکنند. آنان در بیشتر نوشتههای خود به امام نه از خود اسمی میبردند و نه از حضرت. برای مثال، چنین مینوشتند: «کَتَبْتُ الی النَّاحِیةِ» یا «کَتَبْتُ الیه» به ناحیه مقدسه نوشتم یا به او نوشتم. «خرج الجواب» پاسخ چنین آمد (ر.ک: علم الهدی، 1347، ج 2، ص 308-310). این مسأله، منشأ ابهام در پارهای از توقیعات شریفه گشته، به گونهای که معلوم نیست به کدام یک از نوّاب القا شده است.نکته دیگری که در همین رابطه مطرح است غیر علوی بودن سفیران است، با آنکه در آن زمان چهرههای برجستهای از علویان با صلاحیت برای احراز مقام نیابت وجود داشتند؛ ولی از آنجا که رژیم عباسی حساسیت و کینه خاصی نسبت به علویان داشت و چه بسا اگر مقام سفارت بر عهده یکی از آنان گذارده میشد، مشکلات و موانع بیشتری بر سر راه تشکیلات امامت شیعی پدید میآمد. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نایبان خود را از میان غیر علویان برگزید تا از تعرض و تعقیب دشمن مصون باشند.
د) طبقهبندی اخبار
طبقهبندی اخبار در سیره معصومین عبارت است از شیوههایی که توسط ایشان اتخاذ میشد تا اخبار و روایات اهل بیت و نیز جان شیعیان از آسیب حاکمان جور در امان بماند؛ اهل بیت (علیهم السلام) بدین منظور از شیوههایی چون طبقهبندی اطلاعات، حفاظت اسناد، فریب خبری و طبقهبندی حفاظتی بهره میبردند. توضیح این موارد به شرح زیر است:جابر بن یزید جعفی میگوید:
در سن جوانی بر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم. ایشان از من پرسید: اهل کجایی؟ گفتم: اهل کوفه، برای طلب علم به اینجا آمدهام. ایشان نوشتهای به من دادند و فرمود: مطالب این نوشته را تا زمانی که بنی امیه زندهاند به کسی نگو وگرنه گرفتار لعن من و پدرانم میگردی و بعد از هلاکت بنی امیه مطالب آن را به دیگران برسان وگرنه گفتار لعن من و پدرانم میگردی و نوشتهای دیگری به من داد و فرمود: هرگز مطلبی از آن را به دیگران نگو وگرنه لعن من و پدرانم بر تو باد (مجلسی، 1403، ج 2، ص 64).
از روایت مذکور علاوه بر کتمان و رازداری نکات حفاظتی و اطلاعاتی دیگری به دست میآید که به آن اشاره میگردد.
الف) طبقهبندی و حیطهبندی اطلاعات: این که فرمودند
مطالب این کتاب را تا زمانی که بنی امیه زندهاند به کسی نگو وگرنه گرفتار لعن من و پدرانم میگردی و بعد از هلاکت بنی امیه مطالب آن را به دیگران برسان وگرنه گرفتار لعن من و پدرانم میگردی.
ب) طبقهبندی اطلاعاتی - حفاظتی و نیز آگاه سازی حفاظتی هم قابل استفاده میباشد.
ه) حفاظت اسناد
امامان معصوم برای صیانت از روایات خویش و حفاظت از اسناد و مدارک آنها، روایات را تنها در اختیار کسانی میگذاشتند که شایستگی آن را دارا باشند. نمونههای زیر شاهدی بر این مدعاست:امام باقر (علیه السلام) درباره سیره امام حسین (علیه السلام) در زمینه حفاظت از اسناد و مدارک میفرماید:
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) اراده سفر عراق داشت به ام سلمه همسر پیامبر وصیت نامه خود را سپرد و نامه و چیزهای دیگر را در اختیار او گذاشت، فرمود هر وقت بزرگترین فرزندم پیش تو آمد آنچه به تو دادم در اختیارش بگذار. پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، علی بن الحسین پیش امه سلمه آمد آنچه حضرت به او سپرده بود در اختیارش گذاشت. (مجلسی، 1403، ج 46، ص 18).
امام باقر (علیه السلام) میفرماید: وقتی امام حسین (علیه السلام) خواست به میدان نبرد برود دختر بزرگ خود، فاطمه را خواست:
و دَفَعَ إلَیها کِتاباً مَلْفُوفاً وَ وَصیَّةً ظَاهِرةً و وَصیَّةً بَاطِنَةً (ابن بابویه، 1369، ص 44).
نامهای پیچیده به او داد و یک وصیت آشکارا و یک وصیت مخفی نمود.
همچنین امام (علیه السلام) براساس مصالح گاهی فرمان به کتمان برخی مطالب میدادند و حتی بر کتمان آن تأکید میکردند روایت زیر نمونهای از آن موارد میباشد.
جابر جعفی میگوید:
حضرت باقر (علیه السلام) به من هفتاد هزار حدیث آموخت و فرمود به کسی اظهار نکنی. جابر گفت عرض کردم آقا فدایت شوم بار سنگینی بر من نهادهای از این اسرار که به من سپردی و فرمودهای بکسی نگویم گاهی از اوقات چنان سینه ام بجوش میآید که حالت شبیه جنون به من دست میدهد فرمود هر وقت چنین شد برو به طرف گورستان و گودالی بکن سرت را درون آن گودال قرار بده بگو محمد بن علی چنین و چنان گفت (کلینی، 1411، ج 1، ص 394). انتقال اطلاعات از سوی امامان معصوم (علیهم السلام) به یارانش با رعایت حیطه بندی انجام میگرفت، یعنی دسترسی به اطلاعات دارای محدودیت بود و ارتباطات با ایشان تحت اصول و تدابیر حفاظتی و همراه با حفظ اسناد و مدارک، صورت میپذیرفت. به عنوان نمونه، منزل امام هادی (علیه السلام) یکی از پایگاههای مهم مبارزه بر ضد ظلم و بیدادگری حاکمان عباسی و مفاسد اجتماعی، و وجود آن حضرت، تکیه گاه انقلابیون و پناهگاه ستمدیدگان بود.
و) فریب خبری
از دیگر شیوههای طبقهبندی اخبار توسط اهل بیت، فریب خبری است؛ ایشان برای حفظ جان شیعیان خویش، روایاتی مبنی بر لعن و بی زاری از آنان صادر میکردند، تا جاسوسان حکومتی را بفریبند.فریب خبری، در مورد وصی خود میباشد چنان که نقل شده است، پس از شهادت امام (علیه السلام)، منصور به فرماندار مدینه نوشت: " اگر او به شخص معینی وصیت کرده است او را پیش آر و گردنش را بزن" جواب دریافت میکند که او به پنج نفر وصیت کرده است ابوجعفر منصور، محمد بن سلیمان، عبدالله، موسی و حمیده (کلینی، 1411، ج 1، ص 310).
- اظهار برائت حضرت و لعن ایشان نسبت به اصحاب و یارانش نیز نوعی فریب خبری است، چنان که در اخبار زیر مشاهده میشود:
گروهی از اصحاب در حضور امام نشسته بودند، ایشان بی آن که یادی از زراره شود، بدون مقدمه سه بار فرمودند: لعن الله زرارة لعن الله زرارة لعن الله زرارة (کشی، 1348، ص 149).
مسمع کردین أبی سیار میگوید شنیدم أبا عبدالله (علیه السلام) میفرمود: لعن الله بریدا و لعن الله زراره (کشی، 1348، 239).
ز) طبقهبندی حفاظتی
در انتشار اخبار باید حیطه بندی (اصل نیاز به دانستن جهت انجام مأموریت) مد نظر قرار گیرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این مطلب را رعایت نموده و به عوامل و عناصر اطلاعاتی سفارشهای لازم را گوشزد میکرد. به عنوان نمونه، آنگاه که قریش در سرزمین احد اردو زدند، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، «حباب بن منذر را مخفیانه برای کسب خبر و ارزیابی وضعیت دشمن میان آنان فرستاد و به وی فرمود: چون برگشتی، نزد هیچ یک از مسلمانان به من گزارش مده، مگر این که بگویی دشمن را اندک دیدم. «حباب» پس از کسب خبر کاملاً مسأله حیطه بندی را رعایت کرد و گزارش خود را محرمانه به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه کرد. حضرت پس از آنکه سؤالاتی درباره دشمن کرد، فرمود:چیزی از آنها بازگو نکن خدا ما را بسنده و بهترین وکیل است. خدایا به تو پناه میبرم و کار را به تو وا میگذارم (واقدی، 1392، ج 2، ص 207).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در «فتح مکه»، نیز توجه خاصی به مسأله حفاظت اطلاعات و رعایت حیطه بندی داشت هنگامی که لشکریان اسلام در «عَرْج» فرود آمدند، مردم هنوز نمیدانستند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قصد جنگ با چه کسانی دارد. آیا میخواهد با قریش بجنگد، یا با هَوازِنْ و ثقیف، همه دوست داشتند که این موضوع را بدانند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در «عَرج» میان یاران خود به گفت و گو مشغول بود. «کَعب بن مالِک» به مردم گفت: من به حضور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میروم و امیدوارم بتوانم به مقصد حضرت پی ببرم. کعب، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و اشعاری خواند که حاکی از آمادگی جنگ با طائف بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط لبخندی زد و هیچ نگفت. مردم به کعب گفتند: «به خدا قسم! رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تو چیزی را روشن نکرد و ما نمیدانیم که با چه قبیلهای جنگ خواهد کرد، با قریش، یا ثقیف و یا هوازن»؟ (واقدی، 1392، ج 2، ص 802).
سیره امامان معصوم (علیهم السلام) نیز در حفاظت از اطلاعات، دارای طبقهبندی بود به این معنا که گاهی حضرت، هیچ کس را از طرح خویش آگاه نمیکرد؛ چنان که در سیره امیرمؤمنان (علیه السلام) آمده است که امام (علیه السلام) به فرمانده سپاهش میفرماید:
من پیشتازان سپاه خود را روانه ساختم به آنها دستور دادم که در کنار رود فرات فرود آیند. صبر کنند تا فرمان من به آنها برسد و صلاح را در این میبینم که از فرات بگذرم و به سوی مردم کمی از شما که در اطراف فرات ساکن هستند کوچ کنم و آنها را تجهیز کرده به کمک شما برای جنگ با دشمنان بیاورم (نهجالبلاغه، 1379، خطبه 48).
از جمله «صبر کنند تا فرمان به آنها برسد» برداشت میشود که آن حضرت نمیخواستند طرح عملیاتی خود را از ابتدا با سپاه خود در میان گذارند و اصول حفاظتی را در پنهان نگه داشتن طرح عملیاتی رعایت کردند.
و گاه، مخاطب مورد نظر، حق افشای محتوای آن را به دیگر اصحاب نداشت، چنانکه امام صادق (علیه السلام) خطاب به ابو بصیر میفرماید:
هرچه به تو درباره معلی بن خنیس میگویم پنهان کن. عرض کردم بسیار خوب. فرمود: او به آن مقام والایش نخواهد رسید مگر اینکه گرفتار داود بن علی شود عرض کردم داود بن علی با او چه خواهد کرد. فرمود گردنش را میزند و به دار میآویزد عرض کردم چه وقت فرمود سال دیگر. سال بعد داود بن علی فرماندار مدینه شد تصمیم کشتن معلی را گرفت او را خواست و از نام اصحاب حضرت صادق از او جویا شد، گفت اسامی آنها را بنویس. معلی گفت یک نفر را هم نمیشناسم من برای انجام کارهای امام خدمت ایشان رفت و آمد میکنم. داود گفت از من پنهان میکنی تو را خواهم کشت! معلی گفت مرا از کشته شدن میترسانی اگر اصحاب امام زیر پایم باشند پا را برنمیدارم تا آنها را ببینی داود معلی را کشت و به دار آویخت همان طور که حضرت صادق (علیه السلام) فرموده بود (خوارزمی، 1376، ج 4، ص 225).
ح) طبقهبندی مکاتبات
مکاتبه در این تحقیق نامههایی است که میان معصومین و شیعیان رد و بدل میشد و توسط معصومین با رعایت کامل اصول حیطه بندی و حفاظت اطلاعات پاسخ داده میشد. بر این اساس معصومین از شیوههایی چون امحاء اسناد، رعایت امنیت ارتباطات و... بهره میجستند که تفصیل آن بدین شرح است:1. امحاء اسناد
امامان معصوم به منظور طبقهبندی مکاتبات و جلوگیری از دستیابی جاسوسان حکومتی به آنها، از شیوه محو نمودن اسناد بهره میجستند؛ روایت زیر گواهی بر این امر است:وشاء میگوید:
عباس بن جعفر بن محمد بن اشعث از من درخواست کرد که از حضرت رضا (علیه السلام) بخواهم هر وقت نامهای او برایش فرستاد پس از خواندن نامه آن را پاره کند مبادا به دست دیگری بیافتد (ابن بابویه، ج 2، ص 219).
حضرت رضا (علیه السلام) شروع به نوشتن نامهای کرد هنوز من تقاضای عباس را که نامههایش را پاره کند عرض نکرده بودم نوشت: به دوستت بگو وقتی من نامهاش را میخوانم پاره میکنم.
2. امنیت ارتباطات
امامان معصوم به منظور طبقهبندی مکاتبات، از امنیت ارتباطات بهره میجستند؛ به عنوان نمونه، نامههایی که به دست امام معصوم (علیه السلام) میرسید، فاقد عنوان و نام و نشان بودند و بی نام بودن نامهها نشانگر رعایت اصول حفاظتی است؛ چنان که ابوهاشم جعفری میگوید:خدمت حضرت جواد (علیه السلام) رسیدم و سه نامه که عنوان نداشت، همراهم بود. از اشتباهی که در مورد نامهها رُخ داده بود، اندوهگین شدم. امام (علیه السلام) یکی از نامهها را گرفت و فرمود: این نامه ریان بن شبیب است. دومی را گرفت و گفت: این نامه «محمد بن حمزه» است و در مورد سومی نیز فرمود: این مربوط به فلانی است. من در تحیر فرو رفته بودم حضرت به من نگریست و تبسم کرد (طبرسی، 1388، ص 333).
3. حیطهبندی ارتباطات و حفاظت اسناد و مدارک
انتقال اطلاعات از سوی امامان معصوم (علیهم السلام) به یارانش با رعایت حیطه بندی انجام میگرفت، یعنی دسترسی به اطلاعات دارای محدودیت بود و ارتباطات با ایشان تحت اصول و تدابیر حفاظتی و همراه با حفظ اسناد و مدارک، صورت میپذیرفت. به عنوان نمونه، منزل امام هادی (علیه السلام) یکی از پایگاههای مهم مبارزه بر ضد ظلم و بیدادگری حاکمان عباسی و مفاسد اجتماعی، و وجود آن حضرت، تکیه گاه انقلابیون و پناهگاه ستمدیدگان بود. شیعیان از دور و نزدیک از طریق مکاتبه و فرستادن نمایندگان و راههای دیگر، با آن گرامی ارتباط داشتند، اموال و وجوه شرعی را به محضرش میفرستادند و مشکلات و مسائلشان را از حضرتش میپرسیدند. با این حال دشمن هیچ گاه نتوانست از خانه امام (علیه السلام) سند و مدرکی که گویای فعالیتهای سیاسی ایشان باشد بیابد. علّت این امر شاید این باشد که امام (علیه السلام) با نیروها و عوامل اطلاعاتی که در اختیار داشت از توطئه دستگاه خلافت علیه خود آگاه میشد و پیش از آنکه مأموران برسند آنها را در جای امنی پنهان میکرد و یا محل امن مناسب دیگری غیر از خانهاش را به این امر اختصاص داده بود. متوکل، گروهی از نظامیان ترک را مأمور کرد تا شبانه به خانه آن حضرت یورش برده، آن را تفتیش نمایند، و امام (علیه السلام) را دستگیر کرده و نزد وی ببرند. ترکان، شبانه بر خانه امام (علیه السلام) یورش بردند. دیدند امام (علیه السلام) در اتاقی در بسته در حالی که جامه پشمین بر تن دارد، بر زمینِ شن فرش، رو به قبله نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. منزل را تفتیش کردند؛ ولی چیزی نیافتند. سپس امام (علیه السلام) را با همان وضع، دستگیر کرده نزد متوکل بردند و در گزارش خود به وی گفتند: در خانهاش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن میخواند» (مروج الذهب، 1374، ج 4، ص 11).4. صحت اسناد
گاهی امامان معصوم (علیهم السلام)، صحت نامهها و اسناد را مورد تأیید خویش قرار میدادند، تا شیعیان از صحت آن اسناد و قابلیت عمل بدانها آگاه شوند؛ واقعه ذیل از این گونه موارد است:شیخ الطائفه در کتاب «غیبت» مینویسد: جمعی از علماء از ابوالحسن محمد ابن احمد بن داود قمی برای من نقل کردند که گفت: بخط احمد بن ابراهیم نوبختی و املاء ابوالقاسم حسین بن روح در پشت نامهای مشتمل بر جواب مسائل اهل قم که از حسین بن روح پرسیده بودند: آیا این جوابها از وجود اقدس امام زمان است یا از محمد بن علی شلمغانی؟ زیرا که وی گفته است: جواب این مسائل را من دادهام، نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم ما برنامه شما واقف شدیم و از مضمون آن اطلاع یافتیم تمام جوابها از ماست و آن مخذول ضال مضل معروف به عزاقری لعنه الله علیه در یک حرف آن دخالت نداشته است (مجلسی، 1403، ج 53، ص 150)
نتیجهگیری
بنابراین پژوهش، امامان معصوم همواره افرادی را برای رصد و اطلاعگیری از حاکمان جور داشتند که با حضور در دربار ظالمان، و اخبار را به ائمه انتقال داده و اقدامات پیش گیرانه را تدارک بینند و از این رهگذر بتوانند از دین، جان و مال شیعیان، محافظت نمایند. همچنین ائمه از طریق طبقهبندی اخبار و مکاتبات خویش با بهرهگیری از روشهای نوین حفظ اسناد و اخبار، فرهنگ شیعی را از اضمحلال و نابودی توسط حکام جور، حفاظت و حراست میکردند.پینوشتها:
1. دکتری فقه و اصول و پژوهشگر پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق (علیه السلام)
2. استادیار پژوهش پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق (علیه السلام)
3. ابن شهر آشوب، محدث و رجالی برجسته شیعه در شرح حال چند نفر از پیشوایان، کسی را به عنوان «باب» آن امام معرفی میکند. مثلاً در شرح حال امام سجاد (علیه السلام) مینویسد: «وَ کانَ بابُهُ یَحیَی بنُ امِّ الطویلِ المُطعِمی» و در حالات امام باقر (علیه السلام): «و بابُهُ جابرُ بنُ یزیدُ الجُعفی» و در بخش زندگی امام صادق (علیه السلام): «و بابُهُ محمدُ بنُ سِنان» (مناقب، ج 4، ص 211، 176 و 218).
4. درباره (معلی بن خنیس) از قول امام صادق (علیه السلام) تعبیر به «قیِّم» و اختیاردار اموال و خانواده او شده که تعبیر دیگر «وکیل» است.
5. در برخی منابع رجالی امام صادق (علیه السلام) از زراره، بُرید، محمد بن مسلم و ابوبصیر به «مُستودَعُ سِری» (امانتدار راز من) تعبیر کرده است.
6. حجاج بن یوسف ثقفی دستها و پاهای وی را در حالی که هنوز زنده بود قطع کرد سپس او را به قتل رسانید (رجال کشی، ج 1، ص 338).
7. وکیل کسی بود که از طرف امام مسئول جمع آوری اموال شرعی و سئوالات شرعی را به عهده داشت و از طرف ایشان منصوب میشد و مسیر ارتباطی امام با شیعیان محسوب میگردید و این باب از دوران امام محمد باقر (علیه السلام) آغاز گردید و رو به توسعه گذاشت تا جایی که امامان (علیهم السلام) در تمام مناطق شیعه نشین کسی را به عنوان وکیل منصوب مینمودند.
* قرآن کریم
* نهجالبلاغه، ترجمه دشتی، (1379 ش)، انتشارات صحفی، قم.
* ابن احمد خوارزمی، موفق، المناقب، (1376 ش)، مترجم: ابوالحسن حقیقی، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم.
* ابن بابویه، محمد بن علی، (1362 ش)، الامالی، اسلامیه، تهران.
* عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، (1377 ق)، تحقیق لاجوردی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
* من لایحضره الفقیه، (1410 ق)، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
* کمالالدین و تمام النعمه، (1359 ق)، تصحیح: علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
* علل الشرایع، (1381 ق)، مترجم: سید هدایت الله مسترحمی، کتابفروشی بوذرجمهری (مصطفوی).
* ابن طاوس، علی بن موسی، (1374 ش)، کشف المحجة، مترجم: اسدالله مبشری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
* ابن فارس بن زکریا، ابی الحسین احمد، (1361 ش)؛ به تحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
* ابن عبدوس جهشیاری، محمد (1357 ش)، الوزراء و الکتّاب، مطبعه مصطفی البابی، مصر.
* اربلی، علی بن عیسی، (1382 ش)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ترجمه زوارهای، علی بن حسن، مصحح: میانجی، ابراهیم، انتشارات اسلامی، تهران.
* امین، سید محسن، (1403)، اعیان الشیعه، انتشارات دارالتعارف بیروت للمطبوعات، بیروت.
* ابی العباس عبدالله بن جعفر الحمیری؛ (1413 ق)، قرب الاسناد، مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) لاحیاء التراث، قم.
* بلاذری، احمد بن یحیی، (1353 ش)، انساب الاشراف، مصحح: محمدباقر محمودی، مؤسسهی الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
* حر عاملی، محمد بن حسن، (1414 ق)، وسائل الشیعه، ج 11، مؤسسه آل البیت (علیه السلام)، دار احیاء التراث.
* حسین، جاسم، (1367 ش)، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) / ترجمه محمدتقی آیت اللهی، تهران: امیرکبیر.
* خویی، ابوالقاسم، (1372 ش)، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، قم.
* خوارزمی، خطیب، المناقب، (1376 ش)، مترجم: ابوالحسن حقیقی، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم.
* دهخدا، علی اکبر، (1373 ش)، لغت نامه، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی، مقدمه بقلم گروهی از نویسندگان، دانشگاه تهران، تهران.
* راغب اصفهانی، ابی القاسم الحسین بن محمد، (1332 ش)، المفردات فی غریب القرآن، مکتبه البوذر جمهری المصطفوی، تهران.
* زبیدی، محمد مرتضی، (1386 ق)، تاج العروس، دار لیبیا بنغازی، لیبی.
* شبدینی، محمد، (پاییز 1391 ش)، سیره حفاظتی و اطلاعاتی امامان معصوم (علیهم السلام)، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، انتشارات زمزم هدایت، چاپ اول.
* شریف قرشی، باقر، (1389 ق)، حیاه الامام موسی بن جعفر (علیه السلام) دراسه و تحلیل، محمد رشاد عجنیه، نجف.
* صفار، محمد بن حسن، (1389 ش)، بصائر الدرجات فی علوم آل محمد (علیه السلام)، ترجمه، تصحیح، تعلیقه و اعراب گذاری علیرضا زکی زاده رنانی، وثوق، قم.
* فیروزآبادی شیرازی، مجدالدین، (1267 ق)، قاموس المحیط و قابوس الوسیط، تهران.
* کلینی، محمد بن یعقوب، (1401 ق)، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت.
* صافی گلپایگانی، لطف الله، (1380 ش)، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، مکتب آیه الله لطف الله الصافی الگلپایگانی، قم.
* طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، (بی تا)، الاعلام الوری بالعلام الهدی، دارالمعرفه، بیروت.
* طبرسی، علی بن حسن، (1381 ش)، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، قم، مؤسسه آل البیت.
* طوسی، (1411 ق)، الغیبه، مؤسسه معارف اسلامی، قم.
* طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، (1365 ش)، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چ چهارم.
* علم الهدی، محمد بن محسن (1347 ق)، تصحیح علی اکبر غفاری معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه (علیهم السلام)، کتابخانه وزیری، یزد.
* مامقانی، عبدالله بن محمد حسن، (1349 ق)، تنقیح المقال فی احوال رجال، مطبعه رضویه، مطبعه مرتضویه، نجف.
* مجلسی، محمدباقر، (1403 ق)، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
* مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین، (1374 ش)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، پنجم، تهران.
* مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413 ق)، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم، اول.
* تصحیح الاعتقادات، تصحیح: جعفری، (1388 ش)، محمدرضا، روشنای مهر، تهران.
* نجاشی، احمد بن علی، (1365 ش)، رجال النجاشی، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، قم.
* نوبختی، حسن بن موسی، (1386 ش)، فرق الشیعه، مترجم: مشکور، محمد جواد، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران.
* طبرسی، فضل بن حسن، (1372 ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: رسولی، هاشم و یزدی طباطبایی، فضل الله، ناصرخسرو، تهران.
* کشی، محمد بن عمر، (1348)، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی، تلخیص: محمد بن حسن طوسی، مصحح: حسن مصطفوی، دانشگاه مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مرکز تحقیقات و مطالعات، مشهد مقدس.
* محمدمعین، (1388 ش)، فرهنگ معین، چ بیست و ششم، تهران.
منبع مقاله :
کمالی، مرتضی؛ (1395)، اطلاعات و سیره ممعصومین (علیهم السلام)، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه اطلاعات و امنیت ملی، اول.