الجزایر میان دو جنگ جهانی

الجزایر معاصر، اسلام جهادی را از خلال انقلاب امیر عبدالقادر علیه استعمار فرانسه در قرن 19 م، و انقلاب آزادی‌بخش در اواسط سده‌ی 20 م شناخت و اسلام سیاسی و اصلاح‌طلب را از طریق «جمعیت العلماء
چهارشنبه، 4 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
الجزایر میان دو جنگ جهانی
الجزایر میان دو جنگ جهانی

نویسنده: عباس برومند اعلم

 

الجزایر معاصر، اسلام جهادی را از خلال انقلاب امیر عبدالقادر علیه استعمار فرانسه در قرن 19 م، و انقلاب آزادی‌بخش در اواسط سده‌ی 20 م شناخت و اسلام سیاسی و اصلاح‌طلب را از طریق «جمعیت العلماء المسلمین»، که عبدالحمید بن بادیس در دهه‌ی 30 قرن 20 پایه‌گذاری کرد و فعالیت فکری و فرهنگی را همردیف فعالیت سیاسی قرار داد، شناخت، و گونه‌هایی را از آنچه به اصطلاح اسلام توده‌ای نامیده می‌شود در نمایندگان صوفیه و طریقت‌های دینی و اهالی مرابطان و زاویه‌ها درک کرد، و این مورد اخیر پدیده‌ای بسیار با اهمیت است، چرا که انتشار و فعالیت وسیعی در طبقات مختلف جامعه داشت. (1)
در خلال فترت شدت یافتن استعمار، بین سال‌های 1870 تا 1930 م، مردم الجزایر از هرگونه ابزاری برای بروز وجود خود محروم بودند. پیش از این به تلاش برای غلبه بر هویت الجزایری‌ها اشاره کردیم، مدارس دینی تعلیم قرآن تعطیل شده بود و روزنامه‌های واقعی الجزایری محدود و توقیف می‌شدند، در چنین شرایطی ادبیات الجزایری بیش از هر زمان محل تجلّی هویّت ملّت الجزایر و آرزوهایش بود و به بقای ارزش‌های الجزایری و استمرار آن کمک می‌کرد و در پیروزی انقلاب الجزایر و زمینه‌سازی برای آن نیز نقش داشت. (2)
در سال 1930 م، برگزاری جشن‌های صدمین سال اشغال الجزایر توسط فرانسه نیز نتوانست شکست ناخوش آیند فرانسه را در «مسئله‌ی بومی‌سازی» پنهان نماید. اصلاحاتی که فرانسه قول انجام آن را داده بود، واقعیت پیدا نکرد و حتی مسلمانان طرفدار فرانسه (افراد به اصطلاح انتخاب شده‌ی محلی که از حق حضور در مجامع برخوردار می‌شدند و به آنها مسلمانان طرفدار فرانسه می‌گفتند) و لیبرال‌ها از فقدان اصلاحات ملموس ناخشنود بودند. افکار اصلاح‌طلبانه‌ی اسلامی، گرچه برای نخستین بار توسط محمد عبده و اصلاح‌طلبان اسلامی تونس وارد الجزایر شده بود، اما تا بعد از جنگ جهانی اوّل هیچ جنبش اصلاح‌طلبانه‌ای در این منطقه شکل نگرفت. مسلمانان از رکود اقتصادی بین‌المللی به شدت رنج می‌بردند، بی‌کاری به سطح بسیار وحشتناکی رسیده بود و تقریباً بر تمامی طبقات بومی، به خصوص کشاورزان که با خشک‌سالی نیز مواجه بودند، اثر گذاشت. علاوه بر این، الجزایری‌های بومی از اجحاف معمول مقامات فرانسوی و رؤسای قبایل رنج می‌کشیدند، تحمل خواری و تحقیر، نبود آزادی‌ها، تهدید علیه مطبوعات عربی و همه نوع تحقیرهای دیگر، بر بی‌اعتباری نظام استعماری می‌افزود. این وضعیت رقت‌بار در سال 1934 م به یک سلسله شورش‌ها و تظاهرات انجامید. وضعیت آن چنان وخیم شد و به مرحله‌ای رسید که از آن با عنوان «بیماری الجزایر» یاد می‌شد. رفتارهای تحقیر‌آمیز فرانسویان نسبت به اسلام و زبان عربی، مسلمانان را بسیار خشمگین می‌کرد و به آشتی دوباره‌ی مسلمانان طرفدار فرانسه و علما و نیز به حمایت آشکار و بدون ابهام از زبان عربی، آزادی مذهب و آزادی مطبوعات دامن می‌زد. (3)
افکار اصلاح‌طلبانه‌ی اسلامی، گرچه برای نخستین بار توسط محمد عبده و اصلاح‌طلبان اسلامی تونس وارد الجزایر شده بود، اما تا بعد از جنگ جهانی اوّل هیچ جنبش اصلاح‌طلبانه‌ای در این منطقه شکل نگرفت. جنگ جهانی اول تا حد زیادی باعث تضعیف صوفیان روستایی گردید؛ آن‌ها در نتیجه‌ی مهاجرت کارگران روستایی به شهرها بسیاری از نیروهای طرفدار خود را از دست دادند و در نتیجه‌ی همکاری با فرانسویان، در نزد مردم بی‌اعتبار شدند. با رشد طبقات کارگر شهری، در واقع از میزان ایمان و اعتقاد مردم به صوفیان کاسته شد. (4)
بدین ترتیب، جنبش اصلاح‌طلبی در بین خرده بورژواها، به ویژه در شهرهای ساحلی مثل قسنطین، اوراس و الجزیره و همچنین در روستاهایی که دچار خلأ قدرت شده بودند (به دلیل تضعیف صوفیان و رهبران قبیله‌ای خود) طرفداران بسیاری پیدا کرد. گسترش این جنبش در روستاها حاکی از جذب مناطق روستایی در اقتصاد ملی و ظهور نظام طبقاتی جدیدی در جامعه بود. جنبش اصلاح‌طلبی نیز خود را با شرای محلّی روستاها و شهرهای مختلف هم‌آهنگ کرد و بدین ترتیب در الجزایر به وزنه‌ی فرهنگی مهم و نیرومندی تبدیل شد و به خوبی توانست تلاش‌های فرانسویان را برای ضمیمه کردن الجزایر به کشور خود ناکام بگذارد. (5)
مقارن دهه‌ی 30، الجزایر در اثر فعالیت‌های «جمعیت العلماء» شاهد ظهور تشکل‌هایی به صورت محلی بود که اهتمام بیش‌تری بر مواضع و مسایل سیاسی داشتند؛ به ویژه پس از جنگ جهانی اوّل و در اثر ارتباط با سایر جوامع مستعمره و نیز بحران اقتصادی ناشی از جنگ و همچنین پاره‌ای اقدامات فرانسوی‌ها، این حرکت‌های مردمی تشدید شده بود. «جمعیت العلماء» نیز، گرچه رسماً از ورود به سیاست پرهیز داشت، اما در راستای یکپارچه کردن این حرکت‌ها تلاش می‌کرد. پیشنهاد تأسیس کنفرانس اسلامی در الجزایر در سال 1936 م بر مبنای همین رویکرد بود.
روی کار آمدن دولت چپ‌گرا در فرانسه، جمعیت را در همکاری با گروه‌های نخبه‌ی الجزایری، حتی گروه‌های مارکسیست، بیش‌تر تشویق می‌کرد. مطالبه‌ی اصلی آنها هم برخورداری الجزایری‌ها از حقوق مساوی شهروندی با فرانسو‌ی‌ها بود. به ویژه برخی همکاری‌های جمعیت در این راستا با مارکسیست‌ها از عجایب این دوران است.
واکنش ابن بادیس به مقاله‌ی معروف فرحت عباس، که در آن منکر وجود تاریخی ملّت الجزایر و هویّت الجزایری در سال 1936 م شده بود، در همین راستا بود؛ وی در روزنامه‌ی الشهاب نوشت: تاریخ به ما می‌گوید که ملت مسلمان الجزایر تاریخ شریفی دارد و دارای وحدت دینی و زبانی و فرهنگی و نیز سنن خود است... . الجزایر، جامعه‌ی مسلمان فرانسه نیست و نمی‌تواند فرانسوی باشد و علاقه‌ای ندارد که فرانسوی باشد. ملت الجزایر بیش‌ترین فاصله را در زبان و دین و حیاتش با ملّت فرانسه دارد و علاقه‌ای به ادغام در فرانسه ندارد و خود صاحب وطنی است با مرزهای مشخص که سرزمین الجزایر است. (6)
در کنار «جمعیت العلماء»، حرکت ملی دیگری در بین گروه‌هایی از کارگرانی که در کارخانه‌های فرانسه کار می‌کردند، شکل گرفت. آنان می‌دیدند که حقوقشان از همتایان فرانسوی‌شان کم‌تر است، و حال آن که فعالیت‌شان سنگین‌تر از آنها بود. آنان علت این امر را به هویّت الجزایری و دین اسلام‌شان نسبت می‌دادند و ضمن بیان مطالبات به هویت‌شان اعتزاز می‌کردند. مردم الجزایر آشکارا می‌دیدند که آنان اسماً جزو جمهوری فرانسه محسوب می‌شوند، اما رسماً از آزادی و حقوق فرانسویان برخوردار نیستند. «مصالی الحاج» موتور محرکه‌ی این جریان بود که تشکیلات «ستاره‌ی شمال آفریقا» را راه‌اندازی کرد و تمرکز فعالیتش را بر کارگران مزبور گذاشت. وی فعالیتش را در سال 1926 م آغاز کرد. و در سال 1929 م تعداد اعضای جمعیت وی به چهار هزار نفر رسید، فعالیتش توسعه یافت و منشورات و روزنامه‌هایی را راه‌اندازی کرد. نیروهای فرانسوی در سال مزبور به بهانه‌ی فراخوان این جمعیت برای قیام بر ضد حکومت فرانسه و استقلال شمال آفریقا، آن را منحل اعلام کردند. در آن زمان، مصالی الحاج 29 ساله بود. به رغم انحلال، جمعیت مزبور به طور زیرزمینی فعالیت می‌کرد، تا سال 1933 م که یک ظهور ناگهانی و این بار با نام «الاتحاد الوطنی للمسلمین المغاربة» داشت. جمعیت مزبور با «جمعیت العلماء» درباره‌ی مطالبه‌ی تبدیل زبان عربی به عنوان زبان رسمی الجزایر متفق شده و خواستار تدریس آن در مدارس گردیده بود، چنان که درباره‌ی ضرورت اتحاد مسلمانان شمال آفریقا برای دست‌یابی به استقلال هم‌نظر بودند، لکن در مسایل اقتصادی با هم فاصله داشتند، چرا که «ستاره‌ی شمال آفریقا» در این حوزه به افکار چپ متمایل بود. در این زمینه آنها به حزب دستوری جدید در تونس نزدیک بودند و درباره‌ی قومیّت عرب و اسلام بر اساس تفکّرات شکیب ارسلان می‌اندیشیدند. (7)
روزنامه‌ی الامّه، ارگان جمعیت مذکور در سال 1933 م، برنامه‌ی سیاسی مجمع عمومی را انتشار داد: استقلال کامل و انتخابات عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. (8)
در طی زد و خوردهای سال‌های دراز، در حدود هزاران تن از مردم الجزایر به دست تجاوزگران فرانسوی به قتل رسیده بودند. مردم الجزایر آشکارا می‌دیدند که آنان اسماً جزو جمهوری فرانسه محسوب می‌شوند، اما رسماً از آزادی و حقوق فرانسویان برخوردار نیستند؛ می‌دیدند فرانسویان خود را از نژاد برتر می‌دانند و بر آنان تحقیر روا می‌دارند و آنان را قومی کم ادراک، تنبل و کثیف و ناشایسته برای نیل به تمدن می‌انگارند؛ می‌دیدند یک بار این مردم متمدن از حال کارگران خود نمی‌پرسند که «چگونه زندگانی می‌کنند» اما پیوسته می‌پرسند «چقدر کار می‌کنند»؛ می‌دیدند بیگانگان مال و جان و همه‌ی منابع ملی آنان را در خدمت خود گرفته‌اند، اما با آنان رفتارهایی می‌شود که با چارپایان نمی‌کنند؛ می‌دیدند آن مردم که برای حفظ حقوق انسان، دانشکده‌های حقوق دارند و هر سال برای حفظ حقوق بشر سمینارها تشکیل می‌دهند و کتاب‌ها می‌نویسند، مردم الجزایر را در زندان‌های پنهانی سازمان امنیت شکنجه‌ها می‌دهند و به نام دین و تمدن با آنان اعمالی انجام می‌دهند که وحشیان چنان نمی‌کنند. (9)
از آن پس، یعنی از سال 1945 م به بعد، شکل مبارزات تغییر کرد و علنی‌تر شد، به ویژه این مسئله با تحولات پدید آمده در فرانسه نیز همزمان بود. در سال 1943 م فرحت عباس، که رهبر جریان‌های میانه‌رو محسوب می‌شد، هم بیانه‌ای را، معروف به «بیانیه‌ی خلق الجزایر»، صادر کرد و در طی آن خواستار پایان یافتن سلطه‌ی استعماری فرانسه بر الجزایر گردید فرحت عباس در این بیانیه همچنین خواستار تدوین قانون اساسی‌ای برای الجزایر شد که بر اساس آن مسلمانان نیز بتوانند در حکومت کشور خود شرکت داشته باشند؛ برابری زبان عربی با زبان فرانسوی، آزادی مطبوعات و آموزش همگانی از دیگر خواسته‌های عباس در این بیانیه بودند. میانه‌روهای الجزایری با هدف پیشبرد اهداف بیانیه‌ی مذکور، در سال 1947 م «اتحادیه‌ی دموکراتیک هواداران بیانیه‌ی الجزایر» را بنیان نهادند. (10)
ملاحظه می‌شود که به تدریج رشد سیاسی رهبران الجزایر رو به کمال گذاشت. فرحت عباس با شخصیت سیاسی ممتاز و قابل ملاحظه و با صراحت و صداقت ذاتی‌اش در سال 1946 م نوشت: تصدیق می‌کنم که نظر پیشین من در تقاضای تابعیت و ملیّت کامل فرانسوی و امکان استفاده از تمام مزایای فرانسوی بودن برای ملت الجزایر عملی نیست، بلکه دولت‌های متوالی فرانسه و حتی دولت سوسیالیست بلوم، این نوید پوچ را دست‌آویز و بهانه‌ای برای فریب افکار عمومی الجزایر قرار داده‌اند و نظر امروز من این است که فقط استقلال و ملیت کامل الجزایری و آزادی واقعی می‌تواند الجزایر را خوش‌بخت سازد و تکامل ملت را به طرف پیشرفت تأمین نماید. (11) به دنبال آن، به دست مصالحی الحاج نیز تشکلی به نام «جنبش برای پیروزی آزادی‌های دموکراتیک» تأسیس گردید.
در سال 1947 م طرحی از سوی نخبگان الجزایر تقدیم پارلمان فرانسه شد که در آن پیشنهاد شده بود کشور الجزایر به عنوان یک جمهوری فدرال شناخته شود. دولت فرانسه این طرح را رد کرد و در سپتامبر 1947 م «قانون الجزایر» را تصویب نمود. بر اساس این قانون، الجزایر به عنوان جزئی از جمهوری فرانسه باقی ماند و به چند بخش مختلف تقسیم شد که همه‌ی آنها تحت اداره‌ی یک فرمان‌داری کل قرار گرفت. البته، بر اساس قانون مذکور، مردم الجزایر از مجلس منتخب و خودمختاری محدودی در زمینه‌ی امور مالی و اجرای برخوردار شدند. در این قانون همچنین زبان عربی و اعتقادات اسلامی به رسمیت شناخته شدند و بر لزوم برابری همه‌ی الجزایری‌ها با یکدیگر تأکید گردید. در عین حال، این قانون کلیه‌ی خواسته‌های الجزایری‌ها را برآورده نمی‌کرد، به علاوه دولت فرانسه از اجرای کامل همین قانون نیز خودداری کرد و با دست‌کاری در انتخابات مجلس الجزایر، از راه یافتن احزاب مهم مسلمان در این مجلس ممانعت به عمل آورد. بدین ترتیب بود که اندیشه‌ی رهایی مسالمت‌آمیز و آرمان اتحاد با فرانسه کاملاً از بین الجزایری‌های مسلمان رخت بربست. (12)
کوشش‌ها و اقدامات «جمعیت العلماء» که نسبت به «جنبش برای پیروزی آزادی‌های دموکراتیک» (چپ‌ها) و «جبهه‌ی دمکراتیک بیانیه‌ی الجزایر» (میانه روهای لیبرال) و دیگر احزاب و گروه‌های سیاسی پیوند عمیق‌تر و نزدیک‌تری با توده‌های محروم الجزایر داشت و از حمایت روستاییان، کسبه و بازاریان برخوردار بود، در دوران سلطه‌ی استعمار و خفقان سیاسی ادامه داشت و تنها سازمانی بود که قادر شد توده‌ها را به طور مؤثر علیه قدرت حکومت استعماری بسیج کند. (13)
به هر حال، تا اوایل دهه‌ی 1940 م، مقدمات فرهنگی لازم برای انقلاب و کسب استقلال فراهم گردیده بود. از این زمان به بعد، خواسته‌های مردم الجزایر شدیدتر و پاسخ‌های فرانسه متناقض‌تر گردید. گروه‌های نخبگان مسلمان الجزایر مشترکاً خواسته‌های خود را مبنی بر استقلال مطرح می‌کردند، اما نهایتاً دولت فرانسه سیاست سرکوب را در پیش گرفت، مدارس و مطبوعات اصلاح‌طلب را بست و ارتباط خود را با بورژواهای لیبرال مسلمان قطع کرد. سال‌ها بود که فرانسویان در راستای شکل‌گیری یک گروه تحصیل کرده‌ی لیبرال در بین مسلمانان الجزایر تلاش کرده بودند تا به وسیله‌ی آن بتوانند اهداف خود را پیش ببرند، اما این گروه نه تنها به عامل دست آن‌ها تبدیل نشد، بلکه علیه منافع فرانسه نیز به پا خواست؛ از این رو، دولت فرانسه، سیاست حمایت از تحصیل کردگان لیبرال را کنار گذاشت و طرح «بلوم ویولت»، مبنی بر اعطای شهروندی به الجزایری‌ها با حفظ قوانین مدنی اسلام، را پس گرفت. بدین ترتیب، تمام امیدها برای انجام گرفتن اصلاحات و استقلال این کشور از فرانسه، نقش بر آب شد. (

پی‌نوشت‌ها:

1. الراسی، همان، ص 8.
2. شرف، همان، ص 45.
3. ماتیل، همان، ج1، ص 71.
4. لاپیدوس، همان، ص 955.
5. همان، صص 958- 959.
6. ویلیس، همان، صص 33- 34.
7. جلال یحیی، همان، ج2، صص 680- 681 و 684.
8. صدر، همان، ص 92.
9. روا، همان، ص 11.
10. لاپیدوس، همان، ص 960؛ ازغندی، همان، ص 35.
11. صدر، همان، صص 93- 94.
12. لاپیدوس، همان، ص 960.
13. ازغندی، همان، صص 36- 37.
14. لاپیدوس، همان، ص 936.

منبع مقاله :
برومند اعلم؛ عباس، (1392)، بررسی تطبیقی جنبش‌های اسلامی الجزایر و تونس (تبار اندیشه‌ای و دگرگونی تاریخی)، تهران: پژوهشکده‌ی تاریخ اسلام، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.