به کودک خود احترام بگذارید

تاثیر رفتار والدین در عزت نفس کودکان

یکی از اجزای محبت واقعی، احترام گذاشتن است. اگر واقعاً کودکان خود را دوست بداریم و بخواهیم از آنها بخوبی مراقبت کنیم، احترام گذاشتن به آنها می‌تواند نقش عنصری مؤثر را در این زمینه ایفا کند. منظورم از احترام
چهارشنبه، 4 بهمن 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تاثیر رفتار والدین در عزت نفس کودکان
نقش محبت در عزت نفس کودکان و راه‌های ابراز آن (2)

نویسنده: گلن استنهاوس
مترجم: ناهید آزادمنش
 



یکی از اجزای محبت واقعی، احترام گذاشتن است. اگر واقعاً کودکان خود را دوست بداریم و بخواهیم از آنها بخوبی مراقبت کنیم، احترام گذاشتن به آنها می‌تواند نقش عنصری مؤثر را در این زمینه ایفا کند. منظورم از احترام گذاشتن این است که به ماورای این واقعیت که آنها بچه‌های ما هستند، توجه کنیم؛ از جدایی دو مسئله شخصیت و حق و حقوق آنها آگاه باشیم و به رشد آنها به عنوان یک انسان و نیز اشخاصی منحصر بفرد، توجه کنیم.
این نوع گرایش، درست نقطه مخالف اعتقاد کسانی است که بچه‌ها را جزء دارایی‌های والدینشان دانسته و معتقدند که باید همان طوری با بچه‌ها رفتار شود که والدینشان فکر می‌کنند درست است. در کارهای مربوط به تربیت فرزند، احترام گذاشتن به شخصیت آنها، اگر نگوییم اولین یا معمول‌ترین واکنش پدر و مادر است، مطمئناً گاه و بیگاه باید ذهن ما را به خود مشغول دارد. برخوردهای آمیخته با احترام ما نسبت به فرزندانمان، می‌بایستی از راه‌های دقیق و ماهرانه‌ای که در نهایت اثر مثبت و ویژه‌ای بر رشد عزت نفس آنان دارد، صورت پذیرد.

حقوق فرزند

برای نشان دادن عملی احترام گذاشتن به فرزندانمان، کمترین کاری که می‌توانیم بکنیم، برآورده ساختن اساسی‌ترین نیازهای زیستی آنهاست. باید از آنان در برابر خطرات و بیماری‌های مختلف محافظت کنیم و آنها را در معرض بدرفتاری‌های روحی و جسمی قرار ندهیم. امروزه این مسائل در بیشتر خانواده‌ها و جوامع به دست فراموشی سپرده شده است. در شرایطی که بچه‌ها نادیده گرفته شوند، مورد اذیت و آزار قرار بگیرند و یا مورد بهره برداری و استثمار واقع شوند، محیط خانواده و جامعه دچار اختلال خواهد شد. احترام گذاشتن به فرزندان در شکل مطلوب آن به این معنی است که پیش از به رسمیت شناختن حقوق آنان، نیازهای اساسی آنها را دریابیم. به بیانی دیگر، آنها را به عنوان افرادی جوان، با شخصیت‌ها و استعدادهایی خاص خودشان، بپذیریم. اگر در خانواده‌ای، حقوق اولیه کودکان یعنی تغذیه و محافظت رعایت نشود، این امر نشان می‌دهد که اساس آن خانواده به شکل فاجعه آمیزی از بین رفته است. امروزه در بیشتر کشورهای غربی، بچه‌ها در برابر اعتیاد و کار کردن در سنین کودکی مورد حمایت قانونی قرار دارند. در این کشورها، مؤسساتی وجود دارند که در شرایط نامساعد، کمک‌هایی به کودکان ارائه می‌دهند. البته هنوز هم در جوامع موفق، عده زیادی از کودکان حتی از کمترین حمایت و مراقبت نیز محرومند.
احترام گذاشتن به فرزندان در شکل مطلوب آن به این معنی است که پیش از به رسمیت شناختن حقوق آنان، نیازهای اساسی آنها را دریابیم. به بیانی دیگر، آنها را به عنوان افرادی جوان، با شخصیت‌ها و استعدادهایی خاص خودشان، بپذیریم. ما در دنیای پرآشوب و غوغای خانواده، غالباً این مسئله را نادیده می‌گیریم که فرزندانمان افرادی در حال رشد بوده و تحت قیمومیت ما قرار دارند. ما به عنوان اولیای آنها نقش و مسئولیت زیادی در زمینه حمایت و تغذیه آنها بر عهده داریم.

گوش دادن

احترام به فرزندان را در مراحل متفاوت رشد، می‌توان با خوب گوش کردن و توجه به حرف‌های آنها، نشان داد. مثلاً می‌توان به خاطر تقویت مهارت‌های کلامی در بچه‌های نوپا، اولین کوشش‌های آنها را برای صحبت کردن، شنید. اگر برای آنها وقت بگذارید و تشویقشان کنید که صحبت کنند و در برابر حرف‌هایشان واکنش نشان دهید، در واقع کمک بزرگی به آنان کرده‌اید.

بیشتر بخوانید:تکریم و احترام کودک


در حالی که فرزندانمان به اجزاء، ساختمان جملات و پایه‌های زبان گفتاری مسلط می‌شوند، پیام‌هایشان بیانگر بینش آنها نسبت به دنیای اطرافشان خواهد بود. هنگامی که آنها در پی کشف محیط اطراف خود جستجو کرده و در مورد آن به تفکر و تجربه می‌پردازند، ما نیز باید نسبت به پرسش‌ها و توضیحات آنها واکنش نشان دهیم، زیرا با این کار به رشد ذهنی آنها کمک خواهیم کرد. از سوی دیگر، چون بچه‌های کوچک دوست دارند افکار و احساساتشان را بلافاصله پس از خطور به ذهنشان بیان کنند، دائماً شاهد پرحرفی و بیهوده گویی‌های آنان خواهیم بود. در چنین شرایطی، بهترین روش دفاعی برای ما، گفتن عباراتی مثل «جدی؟!» یا «چه جاب!» است. هیچ راهی وجود ندارد تا به بچه‌های نوپا و پیش از دبستانی خود در هر زمانی که آنها بخواهند توجه کنیم، ولی در دوره‌های سنی مختلف باید به طور کافی و متناسب با سنّشان به آنها احترام بگذاریم! مرتّباً به آنان توجه کنیم؛ واقعاً به حرف‌هایشان گوش داده و به پرسش‌های آنان تا حد ممکن با دقت پاسخ دهیم. از طریق گوش کردن و پاسخ دادن، می‌توانیم اررزش‌ها، اعتقادات و گرایش‌های کودکانمان را در مراحل مختلف رشد آنها پایه گذاری کنیم.
پاداش تلاش‌های پدران و مادرانی که پیوسته با بچه‌های خود ارتباط کلامی دارند این است که افکار و عقاید فرزندان با بزرگتر شدن آنها رفته رفته جالبتر و بهتر می‌شود. تبادل افکار با یک کودک ده ساله در مورد درست یا نادرست بودن چیزی، هم می‌تواند جذاب باشد و هم دافع. درست گوش دادن و خوب توجه کردن به دیدگاه‌ها و نظرات یک نوجوان، اثری حیاتی بر انتخاب‌ها و تصمیماتی دارد که اتخاذ می‌کند. حتی اگر با عقاید آنها کاملاً مخالف بودیم، می‌بایستی با خوب گوش کردن به صحبت‌هایشان، احترامی را که برای آنها قائلیم در عمل نشان دهیم.

صحبت کردن با بچه‌ها

راه‌های ارتباط با بچه‌ها، بیشتر به شکل: درخواست کردن، دستور دادن، راهنمایی و ارشاد یا پرسش و نظرخواهی نمود می‌یابند. به ندرت پیش می‌آید که در قالب اظهار نظر، مشاهده یا بیان آنچه در مورد فرزندانمان احساس می‌کنیم، چیزی به آنها بگوییم (معمولاً از آزار و اذیت‌هایشان می‌گوییم!» این مسئله شاید هنگامی که آنها هنوز خیلی کوچک هستند، قابل درک باشد اما به تدریج که بزرگتر شده و به سنین اواخر دوره‌ی دبستان می‌رسند، گهگاه باید آنها را در احساسات و عقایدمان شریک کرده و احساسمان را با آنها در میان بگذاریم. این گفت و گو و بیان عقیده و احساس می‌تواند درباره‌ی موضوعاتی مختلف مانند: غذای مورد علاقه، مطالب جالب روزنامه‌ها، برنامه‌های تلویزیونی و یا تجربه‌ای از دوران کودکی شما باشد. با این کار، در واقع به کودک نشان می‌دهیم که آن قدر برایش احترام قائلیم که او را در عقاید و احساساتمان شریک کرده‌ایم.
اگر اتفاقی را که طی روز برایتان رخ داده با فرزندتان در میان بگذارید و یا خاطره‌ای خوش یا ناخوش از دوران کودکی خود برایش تعریف کنید و نشان دهید که دلتان می‌خواهد او هم این موضوع را بداند، می‌توانید بیش از پیش به او نزدیک شوید و جوّی از نزدیکی واقعی بین خود و او ایجاد کنید. این امر حتی گاهی باعث می‌شود که کودک در زمینه‌ی مسائلی مشابه که زیاد هم میلی به بیان آنها ندارد، با شما همدردی کرده و ارتباط برقرار کند. شاید با این کار به او اعتماد و اطمینان کافی بدهید تا مشکلی را که به آن درگیر است مستقیماً و راحت با شما مطرح کرده و برای حل آن از شما کمک بخواهد.
در مورد چگونگی گفت و گو با فرزندانمان نیز باید خوب فکر کنیم. می‌توانیم پیام‌های حاوی مفهوم احترام را به سادگی و گاه به کمک آداب معاشرت اجتماعی، به فرزندانمان انتقال دهیم. مواردی مثل سلام و احوالپرسی دوستانه با دیگران، استفاده از کلمات «لطفاً» و «متشکرم»، عذرخواهی به موقع در صورت انجام کاری اشتباه، اجازه خواستن از کسی که قصد استفاده از اموال او را داریم و نظایر آنها، نمونه‌های مختلفی از آداب اجتماعی است که مفهوم احترام را به همراه دارند.

وقت گذاشتن برای بچه‌ها

مقدار وقتی که والدین برای بچه‌های خود صرف می‌کنند، اساس برآورده شدن خواسته‌های آنان است. وقتی کودک را در انجام کاری مشارکت می‌دهیم، در واقع پیامی غیرمستقیم به او می‌دهیم که: «برای تو ارزش زیادی قائلیم و دوست داریم وقتمان را با تو بگذرانیم، حتی اگر در شرایطی باشیم که کار و مشغله زیادی داریم که گاه برخی از آنها ارجحیت و اهمیت بساری دارد.» تجربه نشان می‌دهد کودکانی که کارهای خود را در دوران کودکی، غالباً همراه و در کنار والدینشان انجام می‌دهند، احتمال کمی وجود دارد که در آینده دست به کارهایی بزنند که سبب نگرانی و ناراحتی والدین آنها را فراهم آورد.

بیشتر بخوانید:وقت گذاشتن برای فرزند یعنی چه


همکاری و ارتباط نزدیک ما و فرزندانمان، باعث جذب هرچه بیشتر آنها به ارزش‌های مورد قبول ما خواهد شد. همچنین اگر کودکان احساس کنند که والدین برای آنها ارزش قائلند، بیشتر به ارزش‌های مورد علاقه آنها جذب می‌شوند. همچنین، احساس احترام از سوی والدین، باعث افزایش عزت نفس کودکان شده و باعث می‌شود که کمتر به دنبال هم سن و سالان شرور خود رفته و یا دست به اقداماتی خطرناک و مشکل آفرین بزنند.

نشست‌های خانوادگی

یکی از راه‌های مهم ارزش گذاشتن و احترام قائل شدن برای فرزندان در حال رشدمان این است که نظرات آنها را در مورد تصمیمات مهم خانوادگی بخواهیم. این کار را می‌توان به عنوان روشی مفید، از اوایل مدرسه در نشست‌های منظم خانوادگی انجام داد. بهترین زمان برای این کار، پس از صرف غذا و اوقاتی است که عموماً اعضای خانواده بیکارند. نشست‌های خانوادگی را برای گفت و گو و تبادل نظر در مورد موضوعاتی به کار ببرید که بین اعضای خانواده ایجاد دلواپسی یا نگرانی کرده است، چه این دلواپسی‌ها و نگرانی‌ها مربوط به والدین باشد و چه مربوط به فرزندان.
هر موضوعی که بتوان در مورد آن آزادانه بحث کرد و منجر به طرحی عملی و مفید شود، می‌تواند برای این گونه نشست‌های خانوادگی مناسب باشد. برای مثال چند موضوع کوچک را بیان می‌کنیم: برای آب دادن به گل‌های باغچه‌ای چه کار کنیم؟ اگر بخواهیم خانه مان را عوض کنیم چه نوع خانه‌ای مناسب‌تر است؟ تعطیلات را در کجا بگذرانیم؟ چطور می‌توانیم جلوی مشاجره و دعوای دائمی بین دو تا از بچه‌ها را بگیریم؟
گاهی، معضل مهم‌تر از حل یک مسئله، روش رسیدن به حل آن است. جدا از این امرِ مسلم، که این نوع بحث‌های آزاد همواره مشکل گشا بوده و غالباً به حل مسئله می‌انجامند، پیام جنبی آنها برای بچه‌هایی که در آن شرکت می‌کنند، این است که به عقاید آنها احترام و ارزش گذارده می‌شود و افکارشان مورد احترام بزرگترهاست. این امر، منافعی غیرقابل انکار و جدی برای رشد اعتماد به نفس و عزت نفس در کودکان دارد.

اعتماد کردن

احترام گذاشتن و اعتماد کردن به بچه‌ها، معمولاً توأم و همراه با یکدیگر است. اگر به این باور که بچه‌ها می‌توانند بخوبی از عهده‌ی کارها برآیند و مسئولیت پذیر باشند، اعتماد کنیم و به آنها نشان دهیم که به خواسته‌های فطری آنها یعنی حس استقلال و بی‌نیازی از دیگران اعتقاد داریم، در واقع آنها را مورد احترام و اعتماد خود قرار داده‌ایم. با اعتماد کردن به کودکان، در واقع باعث افزایش رفتارهای مستقل و مسئولانه در آنها می‌شویم. بچه‌ها همواره دلشان می‌خواهد قادر به برآوردن خواسته‌ها و انتظارات والدین خود باشند. البته خلاف این قضیه هم صادق است. وقتی بچه‌ها رفتار بدی از خود نشان می‌دهند، در واقع ما را نسبت به توانایی خود برای انجام رفتارهای معقولانه و مسئولانه بی‌اعتماد می‌کنند. حتی اگر چیزی را مستقیماً بر زبان نیاورده و ابراز نکنیم، حس بی‌اعتمادی ما به آنها کاملاً مشهور است تا حدی که در برخی موارد خودشان متوجه رفتار بد خود می‌شوند. نوع انتظار و چشمداشت ما از کودکانی که نتوانسته‌اند حس اعتماد ما را به خود جلب کنند، یکی از راه‌های برقراری ارتباط با آنهاست تا بعداً همان گونه که از آنها انتظار داریم، عمل کنند.

بیشتر بخوانید:چگونه به فرزندمان اعتماد به‌ نفس بدهیم؟


وقتی برای نخستین بار با بدرفتاری بچه‌ها مواجه می‌شویم، باید این فرصت را به آنها بدهیم تا از طریق پاک کردن ضمیر خود، بهتر کردن رفتارهای روزمره و درست انجام دادن کارها، نشان دهند که برای کسب اعتماد ما توانایی انجام رفتاری شایسته را دارند. هنگامی که کودکان مهارت جدیدی را می‌آموزند، باید تا حد ممکن آنها را راهنمایی کرده و در حد توان مورد تشویق قرار دهیم، بعد از انجام این دو کار، صرفاً باید در این زمینه که برای انجام کارهای دیگری نیز توانایی دارند اعتماد خود را به آنها نشان دهیم.
آموزش دوچرخه سواری مثال بسیار خوبی در زمینه اعتماد کردن به بچه‌هاست. آموزش در این زمینه به جایی منتهی می‌شود که سرانجام باید اجازه بدهیم کودک خود به تنهایی مسئولیت راندن دوچرخه را بر عهده بگیرد. در این حالت، ما باید تسلیم قوانین فیزیک شویم و امیدوار باشیم که نیروی جنبشی بر نیروی جاذبه غالب می‌شود! وقتی به توانایی کودکانمان در انجام درست کاری اعتماد می‌کنیم و اعتماد خود را به آنها نشان می‌دهیم، در واقع شرایط محیطی مناسبی برای رشد استعدادهای بالقوه آنان فراهم می‌آوریم. آنها در این محیط مناسب احساسی نیرومند نسبت به توانایی‌ها و ارزش‌های خود دارند و این یعنی عزت نفس و تمامی نتایجی که باید دربر داشته باشد. والدین نوجوانانی که سال‌های بحرانی بلوغ خود را می‌گذرانند، یقیناً به سختی می‌توانند همچنان به این اصل معتقد باقی بمانند که باید به کودک اعتماد کرد. به همین دلیل است که وقتی نوجوانان ما به خاطر انتخاب دوستان خود، استفاده از مواد مخدّر، رفتارهای جنسی، ادامه‌ی تحصیل و انتخاب روش زندگی با تصمیمات خطرناک و مشکل آفرینی روبه رو می‌شوند، ما باید بتوانیم به عنوان والدین آنها بر محبت همیشگی خود، آموزش‌های قبلی و حمایتی که برای به ثمر رسیدن آنان انجام داده‌ایم، تکیه کنیم.
نوجوان حتی وقتی بزرگتر شده و به سنین جوانی و بزرگسالی می‌رسد به حمایت و راهنمایی‌های ما نیاز دارد. اگر رابطه ما با آنها براساس اعتماد و احترام باشد، در صورتی که به کمکی نیاز داشته باشند حتماً از خود ما یاری خواهند خواست. البته در نهایت خود آنها انتخاب کننده هستند و نتایج انتخابشان هر چه باشد، خودشان باید با آن بسازند و این امر مربوط به خودشان می‌شود. ما اگر به توانایی آنها در تصمیم‌گیری باور و اعتماد داشته باشیم و این اعتماد تداوم داشته یاشد، حتی اگر انتخاب آنها مورد پسند و علاقه ما نباشد، باعث رشد اعتماد به نفس آنها نسبت به توانایی‌های خاص خودشان شده ایم و به آنان این فرصت را داده‌ایم که انتخابی فارغ از هر نوع فشار هیجانی داشته باشند.

بیشتر بخوانید:پرورش عزت نفس کودکان


وقتی به توانایی کودکانمان در انجام درست کاری اعتماد می‌کنیم و اعتماد خود را به آنها نشان می‌دهیم، در واقع شرایط محیطی مناسبی برای رشد استعدادهای بالقوه آنان فراهم می‌آوریم. آنها در این محیط مناسب احساسی نیرومند نسبت به توانایی‌ها و ارزش‌های خود دارند و این یعنی عزت نفس و تمامی نتایجی که باید دربر داشته باشد.
وقتی به توانایی کودکانمان در انجام درست کاری اعتماد می‌کنیم و اعتماد خود را به آنها نشان می‌دهیم، در واقع شرایط محیطی مناسبی برای رشد استعدادهای بالقوه آنان فراهم می‌آوریم. آنها در این محیط مناسب احساسی نیرومند نسبت به توانایی‌ها و ارزش‌های خود دارند و این یعنی عزت نفس و تمامی نتایجی که باید دربر داشته باشد.

احترام به تفاوت‌های فردی

تجارب روزمره و تحقیقات علمی نشان می‌دهند که تمام بچه‌ها براساس تفاوت‌های فردی ویژه‌ای متولد می‌شوند. حتی بچه‌هایی که در یک خانه و زیر یک سقف زندگی می‌کنند، به رغم تربیتی یکسانی که در مورد آنها اعمال می‌شود، از شخصیت‌های متفاوتی برخوردارند. بعضی از بچه‌ها از دوران کودکی، لجوج و عصبی هستند و برخی آرام و مسئولیت پذیر و ملایم. مطالعات وسیعی که در مورد نوزادان صورت گرفته است، تجربیات والدین را در این زمینه تأیید می‌کند. در صورت ارزیابی نوزادان از لحاظ برخی جنبه‌های زندگی مثلاً: بررسی واکنش آنها در برابر نور و صدا، بررسی نظم خواب و تغذیه آنها، بررسی میزان فعالیت‌ها و شناخت خصوصیات کلی آنها، تفاوت‌های فردی کودکان با یکدیگر بخوبی آشکار می‌شود. حتی پیش از آنکه نوع تربیت پدر و مادر در فطرت کودک اثر بگذارد، شخصیت او دارای ساختاری اولیه، ذاتی و اساسی است.
بچه‌ها به هنگام تولد، دارای مجموعه‌ای از توانایی‌ها و ناتوانی‌های فردی هستند. برای مثال بعضی از آنها هماهنگی بدنی بسیار قابل توجهی دارند و مثلاً می‌توانند به سرعت و آسانی از پس اموری مثل دویدن، بالا رفتن و راندن سه چرخه برآیند. این نوع بچه‌ها وقتی بزرگتر می‌شوند، همچنان برتری خود را در زمینه ورزش و امور مشابه حفظ می‌کنند. برخی بچه‌ها در انجام فعالیت‌هایی هنری مثل نقاشی و موسیقی و یا فعالیت‌هایی عملی مثل ساختن چیزی، استعداد و علاقه‌ی ویژه‌ای از خود نشان می‌دهند. عده‌ای در مقایسه با سنشان از توانایی تکلم بسیار بالایی برخوردارند. این گونه بچه‌ها، مهارتهای مربوط به خواندن و نوشتن را به سرعت فرامی‌گیرند. با این حال، برای بچه‌هایی که از نظر جسمی اندامی غیرمتناسب دارند، انجام ورزش‌هایی مثل دوچرخه سواری، شوت کردن توپ و یا شنا، کاری ناراحت کننده است. از سوی دیگر، برخی از بچه‌های ماهر در فعالیت‌های بدنی، قادر به تنظیم صدای خود و یا نقاشی نیستند و این کارها را با سختی و مشقت انجام می‌دهند.
نتیجه تجربیات من این است که در تمام بچه‌های دارای توانایی و مهارت‌های منحصر بفرد، خصوصیاتی عالی و پست در کنار هم وجود دارد که منحصر به خود آنهاست. وظیفه والدین، آگاهی از این خصوصیات است تا از این طریق توانایی‌های بالقوه آنان را رشد داده و بپذیرند که بچه‌هایشان حتماً و همیشه در تسلط بر بعضی از مهارت‌ها با مشکل روبه رو بوده و از انجام آن ناتوان خواهند بود. این در حالی است که پذیرش این مسئله که کودکان ما برای همیشه نمی‌توانند در تمامی جنبه‌های مهم - چه از نظر ما و چه از نظر جامعه - موفق باشند، برایمان بسیار مشکل است. وظیفه والدین کشف توانایی‌های کودکان است؛ توانایی‌هایی که بدون تردید فقط با کمی دقت و تأمل قابل مشاهده و شناسایی هستند.
اگر شخصیت و تفاوت‌های فردی بچه‌هایمان را بشناسیم و به آن احترام بگذاریم و اگر به آنها فرصت بروز استعدادهایشان را داده و آنها را برای رشد و پرورش این استعدادها مورد تشویق قرار دهیم، قطعاً به رشد عزت نفس آنها کمک کرده‌ایم.
منبع مقاله :
استنهاوس، گلن؛ (1395)، کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان، ترجمه‌ی ناهید آزادمنش، تهران: انتشارات صابرین، چاپ نوزدهم.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.