نگاهي از درون به دربار ناصري (دربار ناصري از چشم يك زن كرماني)

ضمن جستجو در فهارس نسخ خطی برای یافتن سفرنامه های حج، به سفرنامه ای برخوردم كه نویسنده آن یك حاجیه خانم علویه كرمانی بود. این سفرنامه مربوط به سال 1309 هجری قمری (1271ش) است. از این كه سفرنامه ای از زبان یك زن یافته ام خشنود گشتم. سالها پيش سفرنامه منظوم بانوي اصفهاني را نشر كردم و بار ديگر سفرنامه حج دختر فرهاد ميرزا را. اين سومين سفرنامه اي است كه به قلم زني يافته و منتشر مي كنم.
چهارشنبه، 27 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي از درون به دربار ناصري (دربار ناصري از چشم يك زن كرماني)
نگاهي از درون به دربار ناصري (دربار ناصري از چشم يك زن كرماني)
نگاهي از درون به دربار ناصري (دربار ناصري از چشم يك زن كرماني)





ضمن جستجو در فهارس نسخ خطی برای یافتن سفرنامه های حج، به سفرنامه ای برخوردم كه نویسنده آن یك حاجیه خانم علویه كرمانی بود. این سفرنامه مربوط به سال 1309 هجری قمری (1271ش) است. از این كه سفرنامه ای از زبان یك زن یافته ام خشنود گشتم. سالها پيش سفرنامه منظوم بانوي اصفهاني را نشر كردم و بار ديگر سفرنامه حج دختر فرهاد ميرزا را. اين سومين سفرنامه اي است كه به قلم زني يافته و منتشر مي كنم.
ضمن مرور دریافتم كه تنها اندكی بیش از یك سوم آن در باره سفر حج و عتبات است و باقی مانده آن به دوران اقامت وی در تهران مربوط می شود كه مربوط به زمانی از جُمادی الاولی سال 1310 تا صفر سال 1312 است. در این دوره، وی در دربار ناصری و حواشی آن بسر می برده و گزارش روزانه مختصری از آنچه در اطرافش بوده به دست داده است. متأسفانه نام این زن را نمی دانیم.
اطلاعاتی كه این حاجیه خانم كرمانی از دربار ناصری داده جالب و خواندنی است و برای كسانی كه در پی دانستن تاریخ اجتماعی این دوره آن هم بخش ویژه دربار ناصری هستند بسیار با ارزش خواهد بود.
در اینجا بخشی از آن مطالب را به ویژه در ارتباط با زندگی خصوصی ناصرالدین شاه ارائه خواهم كرد. متن كامل سفرنامه با عنوان «روزنامه سفر حج ، عتبات و درباری ناصری» به زودی توسط نشر مورخ منتشر خواهد شد.
محل اقامت وی در تهران منزل حشمت الدوله بوده و چون دختر وی همسر ناصرالدین شاه بوده، وی با شاه و زنان او آشنا شده است. وی در این یك سال و اندی در مراسم عقد و ازدواج و عزاداری و تعزیه و دیگر مناسبت ها مشاركت داشته واز هر قسمت، نكاتی را در این سفرنام آورده كه خواندنی است. در واقع این سفرنامه، گذری بر زندگی زنانه در دربار ناصری است.
وی به محض ورود به تهران در 25 جمادی الاولی سال 1310 می‌نویسد:‌ «یك سر رفتم خانة آقای غلامحسین خان شدم. این منزل هم پنج فرسخ بود. شب را در خدمت سركار خان و سركار خانم دختر مرحوم سپهدار، خیلی خیلی اظهار التفات فرمودند. امروز كه روز شنبه بیست و ششم است، صبح زود حضرت اشرف والا، شاهزاده حشمت‌السلطنه از آمدن بنده مخبر شدند. تشریف فرمای منزل خان شدند. زیاده از حد التفات و مرحمت فرمودند. خداوند ان‌شاء الله وجود مباركشان را از جمیع بلاها محافظت فرماید. الهی اجداد طاهرینم تلافی كنند».
زین پس وی به صورت روزانه گزارش‌های مختصر و مفصّلی از کارهای خود را ارائه می‌دهد. این کارها، غالبا مربوط به برقراری عقد و عروسی و خرید جهیزیه و رسیدگی به اموراتی از این قبیل است. در این بین ، گاه از برخی از اماکن زیارتی و موزه‌ای و همین طور محافل جشن و سرور و تعزیه و روضه گزارش می‌دهد که آنها نیز جالب توجه است. در میان این مطالب، اشاراتی به ناصرالدین شاه دارد که بسا از میان آنچه نقل شده، از بهترین‌ها باشد.
ورود وی به اندرون شاهی برای نخستین بار پانزده روز به طول می‌انجامد ودر این فاصله است که وی به دقت برنامه زندگی داخلی ناصرالدین شاه و زنان او را می‌بیند و گزارش می‌کند. بخش مهمی از این گزارش در باره رفتار ناصرالدین شاه با زنان اعم از زنان خودش و دیگران است. در این باره البته منابع دیگری از جمله «خاطرات تاج السلطنه» یا «یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه» از معیر الممالک هم هست، اما نوشته حاضر ملاحت دیگری دارد.
نخستین پدیده‌ای که او می‌بیند و بسا از آن شگفت‌زده شده و آن را وصف می‌کند، حضور هشتاد زن به عنوان همسر ناصرالدین شاه در دربار است: «روزها هی هی زن‌های شاه می‌آمدند، تماشا می‌كردم. عصرها می‌رفتیم حیاط شاه، هشتاد زن شاه همه بزك می‌كنند، زرد، سرخ، سبز، همه رنگ چارقدها كارس نازك، مثل ملائكه‌های تعزیه. شاه خودش جلو می‌افتد، زن‌ها دنبالش. دور حیاط می‌گردد، با تعجیل مثل اینكه كسی دنبالش كرده باشد. گاهی با غلام‌بچه‌ها گو بازی می‌كند. گاهی با زن‌ها شوخی می‌كند». واقعا این شاه با کدام یک از زنانش بسر می‌برد: «هر كدام سعی می‌كنند كه بهتر از دیگری بشوند، شاید شاه امشب آن را ببرد. در سر شام شاه، انیس‌الدوله [1] بایست بنشیند، ولی نمی‌خورد».
سه ساعت شام خوردن طول می‌کشد. اما داستان ادامه می‌یابد:‌ «سه ساعتی كه شام برداشته می‌شود، زن‌ها می‌روند بالا توی قصر. چند نفر از این خدمت‌كارهای خانم‌ها كه شاه صیغه كرده، آواز دارند، ساز هم می‌زنند. شاه خودش پیانو می‌زند. عزیز‌السلطان [ملیجک] رقاصی می‌كند، آن صیغه‌ها هم ساز می‌زنند. زن‌های دیگر از شاهزاده و غیره همه حاضرند. بعضی‌ها می‌نشینند، بعضی‌ها می‌ایستند. تا شش از شب رفته آنها را مرخص می‌كنند كه بروید، بروید. همه می‌روند سر منزل‌هاشان. هر كدام كه شاه خواست، بعد غلام‌بچه می‌آید كه شاه شما را خواسته. آن شخص می‌رود. عمل كه گذشت، خود برمی‌گردد، اگرچه انیس‌الدولة مقرّب باشد. آن وقت دو نفر از عمله‌جات قهوه‌خانه كه بیشتر آنها هم زن شاه هستند، می‌نشینند تا صبح شاه را می‌مالند».
حاجیه خانم کرمانی در این نوبت پانزده روز اندرون بوده است. یک شب که مراسم آتش بازی و چراغان بوده، همراهان او را به شاه معرفی کرده‌اند:‌ «امشب مطرب و بازیگر مردانه هم بود. بنده هم جزو تماشاچی‌ها ایستاده بودم. شاه گردش می‌کرد، تا رسید نزدیك من. نواب علیه خانم شاهزاده عرض كرد: شاه این حاجی خانم كرمانی از مكه آمده، می‌خواهد شاه را زیارت كند. صبر كنید شما را ببیند. فرمودند: به چشم. آمد نزدیك من. عینكش را برداشت، دستمال گردنش را باز كرد، سرش را آورد توی صورت من. از خجالت سر به سر انداختم. زود زود می‌گوید: مرا نگاه كن، ببین من مقبول هستم یا نه. آخر نگاه كردم. آن وقت گفت: چطورم. من هم عرض كردم ماشاء‌الله خیلی خوب و مقبول. فرمود دروغ مـی‌گـویی، مـن مقبـولی نـدارم، و رفـت پیـش مطـرب‌ها یك ساعتی».
گزارش‌های وی از جشن‌های درون قصر در بخش‌های بعدی هم ادامه می‌یابد. این به خصوص مربوط به محافل زنانه است که اغلب شاه هم وارد شده و با زنان دیدار دارد:‌ «امروز كه روز دوشنبه بیستم است، در خانة نایب‌السلطنه عید حضرت فاطمه(س) را می‌گیرند. بنده هم موعودم. صبح زود رفتم اندران. در خدمت نواب علیه تاج‌السلطنه و نواب علیه خانم شاهزاده، رفتیم خانة نایب السلطنه. از این حیاط به آن حیاط چادر نكردیم. آنچه آدم ندیده بودم آنجا دیدم. همه زن‌های امنای دولت، خواهرهای شاه، دخترهای شاه، خیلی خیلی آدم دیدم. شربت، شیرینی، میوه، آجیل چیده بودند. مردم هم دوره نشسته بودند. خوردند. اینها را برچیدند. شاه آمد، دورة اطاق گردش كرد. همة زن‌ها را تماشا كرد. این اطاق، آن اطاق، تا اطاقی كه پیشكش گذارده بودند برایش. ماها هم همه جا دنبال سرش بودیم، تماشا می‌كردیم. دو كیسة پول و یك انفیه‌دان مرصّع پیشكش گذارده بودند».
حضرت والا که دخترش همسر ناصرالدین شاه است، باز هم نویسندة علویه ما را به اندرون می‌برد: «امروز كه روز یك‌شنبه بیست و ششم است، آمدم خانه. حضرت والا فرمودند بایست بروی اندران. بنده را بردند اندران. باز به همان طورها التفات و مرحمت فرمودند. روزها توی این حیاط آن حیاط تماشا می‌كنم. باری باز هم هر كار كه می‌كنند با شاه روبرو بشو، خجالت می‌كشم. تا شاه از این طرف كه می‌آید، من از آن طرف می‌روم. تا مقابل من می‌رسد، پشت سر زن‌های شاه قایم می‌شوم».
مراسم تعزیه یکی از جاهایی است که شاه برای دیدن زنها و دخترها از آن استفاده کرده افرادی را گزینش می‌کند. کسانی تعمدا دخترانشان را می‌آورند تا مقبول شاه واقع شوند: «امروز که شنبه بیستم است، باز ظهر از خواب برخاسته، به طریق دیروز رفتم تعزیه. ولی شاه اینجا شب [و] روز پهلوی زن‌هایش می‌نشیند. منزل خاصی ندارد. گاهی این اطاق، گاهی آن اطاق، گاهی پشت زنبوری با زن‌ها صحبت می‌كند. دخترهای مردم را تماشا می‌كند، پول می‌دهد. مردم بی‌عار هم دخترها را می‌آورند نشان می‌دهند. دیروز تا حال شش هفت دختر سراغ دادند، پسند نكرده».
و در جای دیگر: «امروز كه شنبه هجدهم است، باز هم اندران بودم. یك خدمتكاری امین اقدس دارد، زینب نام. او را مدتی است شاه می‌خواهد. امروز او را صیغه كردند. عصری او را بزك كردند، بردند پیش شاه. امشب هم شاه او را برد».
اتفاق می‌افتاد که شاه دختری را می‌گرفت و به خواهر او هم علاقمند می‌شد و مشکلاتی پدید می‌آمد. یکی از آن موارد در بارة همین حضرت والا است که علویة نویسنده ما مرتب خانه او بوده است. حاجی محمد شال فروش از او می‌خواهد که دختر والا را برای او خواستگاری کند. تنها دلیلی که سبب رضایت حضرت والا می‌شود همین است که «چون مدتی است شاه زور آورده، می‌خواهد این دختر شاهزاده را هم بگیرد. به واسطة این كه دو خواهر در یك جا خوب نیست، فرمودند می‌دهم. از دست شاه هم باشد خواهم داد».
و در جای دیگر: «امروز كه دوشنبه دهم است، صبحی مهمان‌ها آمدند. زن‌های شاه از نیاوران آمدند. شاه خودش آمد. وقتی كه همه جمع شدند، شاه آمد این حیاط. تمام زن‌های مردم را تماشا كرد. با هر كدام كه جوان بودند وخوشگل، یك انگشتی رساند و صحبتی كرد. ما هم عروس را بزك می‌كردیم».
و در جای دیگر از یک محفل عروسی که زنان و دختران نشسته‌اند سخن به میان می‌آید: «بعد از ظهر كه شد، شاه آمد این اطاق آن اطاق گردش كرد. با زن‌های فرنگی خیلی محبّت كرد. رفت آن اطاقی كه عصرانه برایش گذارده بودند و پیشكش، آنجا نشست، عصرانه خورد. زن‌های نایب‌السلطنه را تماشا كرد. بعد آمد در آن اطاقی كه عروس آوردند نشاندند، عروس را تماشا كرد. آن وقت افتاد توی زن‌های مردم و دخترهای مردم. یك دختری هم پسند كرد، گفت فردا بیاورند اندران».
و در جای دیگر سخن از یک میهمانی شاه با حضور زنانش است که اسامی شماری از آنها هم ارائه شده و به واقع فهرست شده‌اند:‌ «امروز كه یك‌شنبه ششم است، زودتر نهار خوردیم. آمدیم توی باغ، در تدارك بودیم. پنج ساعت به غروب مانده زن‌های شاه آمدند. از جمله انیس‌الدوله، تاج‌الدوله، شمس‌الدوله، اختر‌السلطنه، زینت‌السلطنه، بدر‌السلطنه، خانم شاهزاده، از دخترهای شاه تاج‌السلطنه، سلطان خانم، قمر سلطان خانم هم بودند. آمدند اول توی چادر نشستند. چادرها را برداشتند، قدری بزك‌ها را درست كردند. بعضی‌ها جواهر زدند. مشغول خوردن شدند كه شاه آمد. با عزیزالسلطان توی چادر یك قدری با زن‌هایش شوخی كرد. دورة باغ گردش كرد. این حیاط آن حیاط، تا رفتند توی آن تالاری كه برای خودش اسباب چیده بودند، نشست. گفت امروز می‌خواهم عینیت كنم. بروید نایب‌السلطنه و ملك‌آرا و عزّ‌الدوله كه برادرهایش باشند، بیاورید تو، زن‌ها رو نگیرند. اینها آمدند. اوّل خودش نشست با ملك‌آرا بازی كرد. بعد برخاست روی صندلی نشست. گفت با زن‌ها شریك بشوید، بازی كنید. تاج‌الدوله [و] انیس‌الدوله طرف ملك‌آرا شدند. اختر‌السلطنه [و] شمس‌الدوله طرف عزّ‌الدوله شدند، نشستند به بازی. عزیز‌الدوله هم سوای پیشكش شاه به هر خانمی ده پنج هزاری، هشت پنج هزاری، پنج پنج هزاری به تفاوت دادند. پول بازی به عزیز‌السلطان هم سی دانه پنج هزاری دادند. هی اینها بازی كردند و شاه عصرانه خورد، از همه جور و همه چیز. باز برخاستند، آمدند توی این باغ كوچكی گردش كردند. غروبی اول شاه رفت، آن وقت زن‌های شاه رفتند. امشب هم بودم. حساب كردیم، چهارصد تومان خرج این مهمـانی شـاه شـده بـود. العلم عند الله».
و در جای دیگر «مسألة نماز [و] روضه [روزه] می‌گوید. بینی و ما بین الله [کذا] زن‌های [شاه] همه مؤمنین و مقدس هستند. نماز [و] روزه‌شان به قاعده است. مابین دو نماز، شاه آمد توی صف‌ها گردید. وقتی می‌آید هیچ كدام از جای خود برنمی‌خیزند، مگر با هر زنی كه شوخی می‌كند؛ بیشتر با انیس‌الدوله. رفت از مسجد بیرون. نماز [و] موعظه كـه تمام شد، آمدیم خـانه. در تـدارك عیـد مشغول بودیم».
و در جای دیگر:‌ «امروز كه پنج‌شنبه بیست و دوم است، اوّل می‌روند مسجد ... در حیاط آقاباشی كه اعتماد الحرم است، تعزیه است. شاه هم می‌آید. در یك اطاق پیش زن‌ها می‌نشیند. دوره اطاق است. هر اطاقی مال خانمی است و كلفتش. بعضی خانم‌ها كه پیش شاه می‌نشینند. شاه از پشت زنبوری با زن‌ها صحبت می‌كند، پول می‌دهد به زن‌ها. امروز كه جمعه بیست و سوم است، رفتیم تعزیه. این خانم‌ها هر كدام دوست [و] رفیقی دارند، وعده می‌گیرند. دایه‌ها، دختر دایه‌ها، امروز سه دختر از توی آدم‌های خانم‌ها پسند كرد. تعزیه كه تمام شد، اینها را بردند حیاط امین اقدس. خوب زیر [و] روی اینها را دید. گفت امشب اینها را نگاه دارید، فردا صبح من می‌خواهم عكس اینها را بیندازم. امروز كه شنبه بیست و چهارم است، شاه صبح از خواب برخاست. دخترها را بردند حیاط امین اقدس. جواهر زیادی آوردند، اینها را جواهر زدند. روی صندلی نشستند. شاه خودش عكس اینها را انداخت. ما هم رفتیم تماشا. یكی از اینها را پسند كرد. سپرد به دست همان خانمی كه بسته‌بان بود». «امروز كه پنج‌شنبه بیست و نهم است، دختره‌ای كه شاه سپرده بود، آوردند، صیغه خواندند. شب بزك كردند، بردند برای شاه».
حضور وی در میان درباریان و بستگان شاه، و محبوبیت او نزد حضرت والا حشمت السلطنه و دیگران، سبب شده است تا وی از نزدیک با آداب و رسوم داخل دربار آشنا شود.
از جمله مواردی که گزارش وی جالب توجه است، داستان شرکت او در تعزیه‌های تکیه دولت و مطالبی است که در باره نوع نشستن افراد از طبقات مختلف به دست داده و همین طور فهرست تعزیه‌هایی است که در آنجا برگزار می‌شده است. شاه به طور معمول در تعزیه شرکت کرده، خود و زنانش جایگاه ویژه‌ای داشتند. اما چنان که نویسنده ما می‌نویسد: «شب یا روز كه شاه تعزیه می‌نشیند، دو سه دفعه برمی‌خیزد، دوره توی بالاخانه‌های زن‌ها می‌آید. قدری شوخی می‌كند. تقلید تعزیه‌ها را بیرون می‌آورد، باز می‌رود. این بالاخانه دوره تمام به هم راه دارد». از آنچه که این نویسنده در باره تعزیه در تکیه دولت آورده، فهرست جامعی از تعزیه‌هایی را که هر شب برگزار می‌شد به دست داده است: «امروز كه بیست و چهارم است، باز تعزیة بازار شام بود. یزید را سوار فیل بزرگ كردند. با دستگاه هر چه تمام‌تر آوردند. تخت فیلی با رواندازش از هندوستان برای شاه آورده‌اند، هشتاد هزار تومان». شب آخر هم پول میان مردم حاضر می‌پاشند: «امروز كه روز بیست وهفتم است، انعام دادند به روضه‌خوان‌ها و فقرا وسادات. اوّل که دستی می‌دادند، بعد یك کیسه پولی پاشیدند. همه ریختند به هم. هر سال این كار را می‌كنند كه شاه بخندد».
افزون بر تعزیه در تکیه دولت، یک دوره‌ای هم زنان درباری روضه‌خوانی دارند به طوری که هر کدام از سه روز تا ده روزه روضه‌ می‌گیرند. نویسنده شرحی هم از این مراسم داده است. مراسم روز عاشورا هم در اندرون تفاوتی با بیرون ندارد: «امروز كه دوشنبه عاشورا است، از صبح علم‌ها را برداشتند. دور حیاط شاه روضه‌خوان‌ها نوحه می‌خواندند، آنها سینه زدند تا ظهر». تفصیلی که نویسنده در این بخش دارد قابل توجه است.
نکتة دیگر آن که، آداب خواستگاری و عقد و عروسی و بردن خونچه‌ها و وسائل دیگر به طور گسترده‌ای در این اثر آمده است. در مدت یک سال و نیمی که این خانم در تهران است بارها و بارها در خواستگاری و عقد و عروسی مشارکت دارد به طوری که خودش جایی می‌نویسد: «الحمد لله از روزی كه وارد طهران شدم، همه را به عروسی مشغول بودیم».
یکی از نخستین خواستگاری‌هایی که وی در آن مشارکت کرد، مجلس جشن تاج السلطنه است که با دقت وصـف کـرده و از قضـا خـود تاج السلطنه هم در خاطراتش (25 – 28) آن حکایت را به تفصیل آورده است. یکبار تاج السلطنه تا مرز نام بردن از این سیده علویه ما هم می‌رسد اما از کنار آن عبور می‌کند. وی از دلبرخانم که او را بزک کرده یاد می‌کند و نویسنده ما هم با وصف آن صحنه، نقش و سهم اساسی خود را در بزک کردن این دختر خوشگل ناصرالدین شاه که آن موقع فقط نه سال داشته، بیان کرده است.
اطلاعات مربوط به اشخاص در این سفرنامه اندک است، با این حال، نسبت به عزیزالسلطان که ملیجک ناصرالدین بوده و نیز برخی از رفتارهای شگفت او مطالبی دارد: «امروز كه یك‌شنبه بیست و یكم است، باز هم به همان طریق رفتم تعزیه. عزیز‌السلطان روزها گاهی میان مزغان‌چی‌ها سنج می‌زند، گاهی سوار می‌شود، نی بر می‌دارد. گاهی چوب بر می‌دارد مردم را می‌زند. ماشاء‌الله از عقل تمام است. خداوند بخت بدهد». علاوه بر آن مراسم ختنه سرور عزیزالسلطان را هم در سن هیجده سالگی گزارش می‌کند: «اینقدر شال و پول و جواهر از هر جا آورده بودند كه حساب نداشت. امروز دو سه روز است ختنه كردند. هر روز، هر شب شاه پول فرستاده: برای این که غصه نخوری. نمی‌دانم چه محبتی است خدا به دل این داده... عزیز‌السلطان هجده سال دارد. حالا ختنه‌اش كرده بودند. توی رختخواب خوابیده. زنش هم آمد. پهلوی او نشسته بود. یكی از دخترهای شاه نامزدش هست. تا حالا شاه می‌گفت عزیز دردش می‌آید. حالا خودش راضی شده... شاه گفت آنچه خرج ختنة عزیز جان شده خودم می‌دهم. به همه انعام [و] خلعت خودم می‌دهم... خداوند بخت بدهد. شب آمدیم خانه».... « خداوند بخت بدهد، نه پدر به درد می‌خورد، نه مادر، نه نجابت. الان، اوّل شاه است، دویم عزیز‌السلطان. یك نفر از اولادهایش به این مقام [و] مرتبه نیست. این دسته‌ها، سینه‌زن‌ها، تعزیه‌خوان‌ها، همه كه دعا می‌كنند، اوّل شاه را دعا می‌كنند، دویم عزیز‌السلطان. دیگر كسی را دعا نمی‌كنند».
اين بود يك مرور اجمالي بر برخي از گزارش اين حاجيه خانم كرماني از دربار ناصري.

پي‌نوشت‌ها:

[1]. زن روستايي محبوب شاه كه ابتدا نزد جيران بود و بعد از مرگ جيران، تمام زندگی او به این زن تعلق گرفت. وی به رغم آن که صورت نیکویی نداشت سیرتی عالی داشت و محبوب ناصرالدین شاه بود. بنگرید به خاطرات تاج السلطنه:‌ص 25

منبع: www.historylib.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط