سيماي پيامبر اعظم (ص) در آثار علامه شهيد مرتضي مطهري (قسمت دوم)

«سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي بارکنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير» (1 / اسراء) از معجزات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را که خود قرآن بطور صريح متذکر است از جمله: «سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي التي بارکنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير»[منزه است آن خدائيکه بنده خود را در شبي از مسجدالحرام به مسجد الاقصي برد و براي آن که آيات خود را به او
يکشنبه، 31 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيماي پيامبر اعظم (ص) در آثار علامه شهيد مرتضي مطهري (قسمت دوم)
سيماي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آثار علامه شهيد مرتضي مطهري رحمت الله عليه (قسمت دوم)
سيماي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آثار علامه شهيد مرتضي مطهري رحمت الله عليه (قسمت دوم)




معراج پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم

«سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي بارکنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير» (1 / اسراء)
از معجزات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را که خود قرآن بطور صريح متذکر است از جمله: «سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي التي بارکنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير»[منزه است آن خدائيکه بنده خود را در شبي از مسجدالحرام به مسجد الاقصي برد و براي آن که آيات خود را به او بنماياند.]
تا اينجا که در کمال صراحت يک سفر غير عادي جسماني را براي رسول الله نقل مي کند. آيا اين معجزه نيست؟
در زمانيکه مرکب تندرو آن روز شتر بوده و جت و جمبوجت نبوده است، رسول الله از مسجد الحرام به فلسطين در شبي سفر کند به غير از معجزه چگونه مي شود توجيه کرد؟!
وقتي اين آيه نازل شد کفار قريش گفتند تو چه دليلي داري بر اين مطلب که در آن شب سير کردي؟ رسول الله صلي الله عليه و آله در جواب آنان خصوصيات قافله اي که از شام به مکه مي آمد نقل کرد، که در فلان جا اطراق کرده بودند و چنين و چنان با يکديگر گفتگو مي نمودند و بر کفار قريش معلوم شد که او از کنار قافله گذشته است. (آشنايي با قرآن ج1و 2/ ص 234)

صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله

«ان الله ملائکته يصلون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما» (56 احزاب)
راجع به مسأله صلوات بحثي در ميان علماست که ما که صلوات بر پيغمبر مي فرستيم معنايش چيست و چه اثري دارد که در صلوات از خدا براي پيغمبر طلب رحمت و خير مي کنيم؟ يک عده مي گويند پيغمبر انسان کامل است، پس اينکه براي پيغمبر طلب رحمت مي کنيم يعني چه؟ در جواب گفته مي شود پيغمبر هم «آنا فآنا» در حال رفتن و حرکت است و الي الابد که برود اين راه پايان ندارد. پس باز تعلق به ذات پروردگار، منشأ اين نمي شود که «صيروت» انسان تبديل به «کينونت» شود. (انسان کامل/ ص 346)

ولايت پيامبر صلي الله عليه و آله بر مومنان

(النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم) (6/ احزاب)
اجتماع روي فرد اثر مي گذارد و فرد روي اجتماع. اجتماع واقعا مجموعش يک واحد است خودش روح دارد عمر دارد. اين يک مطلب عجيبي است که البته کسي که اين را خوب استنباط کرده و پرورانده است، علامه طباطبائي سلمه الله تعالي است. ايشان در کمال وضوح از قرآن استنباط مي کند که قرآن براي اجتماع شخصيت قائل است، براي اجتماع عمر قائل است: «لکل امه اجل فاذا جاء اجلهم لا يستأخرون ساعه و لا يستقدمون» (34/ اعراف)
«يستقدمون» براي اجتماع، بيماري و سلامت قائل است، براي اجتماع سعادت و شقاوت قائل است، براي اجتماع، شرکت در مسؤوليت قائل است. گاهي افرادي مي پرسند چرا اگر [اکثريت] يک قومي گناه کرده، اقليت صالحي که در ميان آن قوم است هم به عذاب آن قوم معذب مي شوند؟ نمي دانند که افراد اجتماع حکم اعضاي يک پيکر را دارند. وقتي که در عضوي از يک پيکر سرطان پيدا بشود، اعضاء ديگر نمي توانند بگويند چرا ما هم بايد از بين برويم. به همان دليل که شما با يکديگر اتصال و هم ريشگي و پيوند داريد، به همان دليل که از سعادت او بهره مند هستيد به همان دليل از بدبختي او هم بايد در اجتماع متضرر باشيد.
پس به دليل اينکه اجتماع خودش وجود دارد و به دليل اينکه اجتماع وحدت دارد و به دليل اينکه اجتماع مسير و خط سير دارد، تکامل دارد، عمر دارد، حيات و موت دارد و نمي تواند نداشته باشد، اجتماع حقوق دارد... لذا ما در قرآن آيه اي داريم: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» (پيغمبر اولي بر مؤمنين است از خودشان) يعني پيغمبر بر مؤمنين حقي دارد که از حق خود مؤمنين بر مؤمنين بيشتر است پيغمبر يک مالکيتي دارد بر نفس و مال و حيثيت شما که از مالکيت شما بر خود شما قويتر است. چرا؟ براي اينکه شما مالک نفس يا ثروت خودتان نيستيد که هر جا بخواهيد در آن تصرف بکنيد. حتي مالک حقيقت خودتان هم نيستيد.
در حديث است که مؤمن عرضش در اختيار خودش نيست. ولي پيغمبر مالک نفس مؤمنين هم هست يعني آنجا که مصلحت بداند نفس مؤمنين را هم مي تواند فدا بکند. اما اينکه پيغمبر اولويت دارد بر مؤمنين از نفس خودشان يعني چه؟
يعني خدا براي پيغمبر اين حق را قائل شده است که او همه مؤمنين را فداي نفس خودش بکند؟ نه، پيغمبر از آن جهت که ولي امر مسلمين است، از آن جهت که سرپرست اجتماع مسلمين است، از آن جهت که نماينده کامل مصالح اجتماع است، خدا اين حق را به او داده است که در آنجا که مصلحت اجتماع بداند، فرد را فداي اجتماع بکند. هيچکس چنين حرفي نزده است که پيغمبر اين حق را به نفع شخص خودش دارد. معني ندارد. اولا پيغمبر صلي الله عليه و آله از نظر شخص خودش احتياجي به مردم نداشت که بخواهد مردم را فداي زندگي شخصي خودش بکند. و ثانيا احدي چنين حرفي نمي زند. اينها دليل بر اين است که اسلام براي اجتماع حق قائل است چون براي اجتماع اصالت قائل است، چون براي اجتماع حيات قائل است. (اسلام و مقتضيات زمان/ ص 332-329)

پيامبر، نخستين مفسر قرآن

(و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم) (44/ نحل)
ايشان به نص خود قرآن اولين مفسر اين کتاب است. مفسر يعني بيان کننده و در قرآن آمده است که : «و انزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم ...» (44/نحل) (ما قرآن را بر تو فرود آورديم تا تو آنچه را که بر آنها فرود آمده بر ايشان توضيح دهي.)
و يا در آيه ديگر مي فرمايد: «هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه ...» (2/جمعه) (خداوند در ميان مردمي درس ناخوانده، پيامبري درس ناخوانده فرستاد که آيات خداوند را بر مردم تلاوت مي کند. آنها را از آلودگيها پاک مي نمايد و کتاب (قرآن) و حکمت به آنها تعليم مي دهد.) طبق نظر قرآن پيامبر اکرم (ص) خود مبين و مفسر اين کتاب است و آنچه از پيامبر رسيده ما را در تفسير قرآن ياري مي دهد و اما براي ما که شيعه هستيم و به ائمه اطهار (ع) معتقديم و اعتقاد داريم آنچه را که پيامبر از ناحيه خدا داشته به اوصياء گراميش منتقل کرده است، روايات معتبري که از ائمه رسيده نيز همان اعتبار روايات معتبري را دارد که از ناحيه رسول خدا صلي الله عليه و آله رسيده است. و لهذا روايات موثق ائمه کمک بزرگي است در راه شناخت قرآن. (آشنايي با قرآن ج 1 و 2 / ص 21-20)
دعوت پيامبر- «ادع الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن» (125/ نحل)
دعوت نبايد توأم با خشونت باشد و به عبارت ديگر دعوت و تبليغ نمي تواند توأم با اکراه و اجبار باشد. مسئله اي است که خيلي مي پرسند آيا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است؟ يعني ايمان اسلام اساسش بر اجبار است؟ اين چيزي است که کشيشهاي مسيحي در دنيا روي آن فوق العاده تبليغ کرده اند. اسم اسلام را گذاشته اند دين شمشير يعني ديني که منحصرا از شمشير استفاده مي کند. شک نيست که اسلام دين شمشير هم هست اين کمالي است در اسلام نه نقص در اسلام، ولي آنها که مي گويند «اسلام دين شمشير» است. آنها مي خواهند اينجور وانمود کنند که دستور پيغمبر اسلام اين بوده: ادع بالسيف. حالا کسي نيست بگويد پس چرا قرآن گفته: «ادع الي سبيل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن» و در عمل هم پيغمبر چنين بوده است. يک نوع خلط مبحثي مي کنند بعد مي گويند اسلام دين ادع بالسيف است دعوت و تبليغ کن با شمشير. حتي در بعضي از کتابهايشان به پيغمبر اکرم اهانت مي کنند، کاريکاتور مردي را مي کشند که در يک دستش قرآن است و در دست ديگرش شمشير و بالاي سر افراد ايستاده که يا بايد به اين قرآن ايمان بياوري و يا گردنت را مي زنم. کشيشها از اين کارها در دنيا زياد کرده اند. (سيري در سيره نبوي/ 245-244)
منبع: برگزيده از مجله ي سيماي پيامبر (صلي الله عليه و آله ) در قرآن و آثار علامه مطهري




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.