احد فرامرز قراملکی
طرح مسئله
اخلاق کاربردی برخلاف مباحث فلسفه و نظری اخلاق، صرفاً مقوله پژوهش نیست بلکه رهآوردهای علمی در اخلاق کاربردی باید به منزله بخشی از فرهنگ در جامعه ترویج گردد و در رفتار ارتباطی درونشخصی، بین شخصی و برونشخصی نهادینه گردد. سازمانها انتظار دارند متخصصان اخلاق کاربردی بتوانند ارزش و اخلاق و مسئولیتپذیری را در فرهنگ سازمانی محقق سازند. اخلاق کالای تزینی نیست بلکه آموزش اخلاق برای تأثیر عینی در زندگی فردی، محیط شغلی و زندگی اجتماعی است. همانگونه که در عرصهای مانند کشاورزی ترویج کشاورزی به منزله یک دانش کاربردی درآمده است و براساس اصول، مبانی، فنون مهارت کشاورزی بهینه را برای کشاورزان ترویج میکند، از آموزش اخلاق انتظار میرود مهارت رفتار اخلاقی را برای کاربران آن به نحو قابل سنجشی افزایش دهد توقع از آموزش اخلاق این است که به تغییر رفتار در افراد بینجامد. طرح چنین توقعی مسئلهای را به میان میآورد که آموزش مؤثر اخلاق بر چه اصولی استوار است. کسانی که به ترویج اخلاق در سازمانها و جوامع میپردازند بر چه اصولی باید اتکا کنند. امروزه روشن شده است که آموزش مستقیماً تأثیر بسیار اندکی دارد، علاوه بر آموزش مستقیم، چه شیوههایی در ترویج اخلاق وجود دارد. شناخت این اصول و به کار بستن آنها، تأثیر عملی آموزش اخلاق را افزایش میدهد و سازمانها را به سرمایهگذاری در آموزش اخلاق ترغیب میکند.در مقاله حاضر مسئله یاد شده به یکی از مؤثرترین دانشمندان معاصر ایرانی ارائه شده است. استاد مرتضی مطهری که در فلسفه اسلامی و فقه متخصص و سرآمد و در حدیثشناسی و تفسیر صاحبنظر بود، دغدغه تربیت و ترویج اخلاق را نیز داشت و در این باب در حد نگارش داستان راستان نیز اهتمام نشان داد. «اولین شرط موفقیت یک پیام، عقلی بودن، قدرت و نیرومندی محتوای آن است. یعنی اینکه خود آن پیام، برای بشر چه آورده باشد، با نیازهای بشر چگونه انطباق داشته باشد، یعنی چگونه برآورنده نیازهای بشر باشد... یک پیام در درجه اول باید منطقی باشد، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد، به گونهای باشد که جاذبه عقل انسان آن را به سوی خودش بکشد. مسئله تحقیق حاضر جستجوی اصول آموزشی مؤثر اخلاق در آثار استاد مطهری است.
اخلاق کاربردی را بخشی از اخلاق دانستهاند که به مباحث و معضلات عملی به نحو خاص و مستقیم عطف توجه میکند. (1) و لذا از طرفی به متن و جزئیات آن مینگرد و از طرف دیگر رویآورد کلیگرایانه دارد. امروزه عطف توجه به مسائل عینی در زمینههای حرفهای مهمترین جهتگیری تأملات اخلاقی است و به همین دلیل اخلاق کاربردی دائماً فربه میشود و اخلاق نظری جای خود را به اخلاق کاربردی میسپارد. لذا نیاز به شناخت معضلات اخلاقی معطوف به زندگی عینی، پیشبینی و پیشگیری از آنها سبب رشد اخلاق کاربردی شده است. برهمین اساس آموزش اخلاق کاربردی در روند اخلاقیسازی جوامع و سازمانها اهمیت خاص خود را دارد و بهره بردن از روشهای کارآمد و اثربخش نیز میتواند ما را در رسیدن به جامعه مطلوب و اخلاقی یاری نماید.
یکی از مؤثرترین راههای دستیابی به این هدف به کارگیری اصول آموزش اخلاق کاربردی است. یعنی اگر بخواهیم اخلاق کاربردی منجر به تغییر رفتار را آموزش دهیم چه باید بکنیم؟ به عبارتی دیگر اصول و قواعد کلی که فرآیند آموزش را تعیین میکنند. ما در این مقاله به بررسی اصول آموزش اخلاق کاربردی در آثار متفکر و اندیشمند معاصر شهید مطهری میپردازیم. این اصول عبارتاند از: اصل اثربخشی، اصل تبلیغ درست، اصل نصح، اصل آموزش غیرمستقیم، اصل تقدم تغییر نگرش بر تغییر رفتار، اصل تقدم آموزش خویش بر دیگران، اصل وضوح، اصل تمایز، اصل مشارکت پذیری.
1) اصل اثربخشی
اصل اثربخشی به این معناست که آموزشی بدهیم که محتوای آن مؤثر باشد و بتواند بهترین نوع تغییر رفتار را در مخاطب ایجاد نماید. شهید مطهری یکی از اصولی را که در امر آموزش مورد تأکید قرار میدهد توجه به محتوای آموزش و مؤثر بودن آن است و بدین منظور به بیان شرایط موفقیت یک پیام میپردازد.اولین اصل در آموزش اخلاق پاسخ به این سئوال است که چه چیزی را باید آموزش داد. کدام هدف را باید از آموزش اخلاق به دست آورد. تا کسی سئوال «کجا میروم» را پاسخ نیابد نمیتواند چگونه بروم را پاسخ پیدا کند.
«اولین شرط موفقیت یک پیام، عقلی بودن، قدرت و نیرومندی محتوای آن است. یعنی اینکه خود آن پیام، برای بشر چه آورده باشد، با نیازهای بشر چگونه انطباق داشته باشد، یعنی چگونه برآورنده نیازهای بشر باشد... یک پیام در درجه اول باید منطقی باشد، یعنی با عقل و فکر بشر سازگار باشد، به گونهای باشد که جاذبه عقل انسان آن را به سوی خودش بکشد.
همچنین برای اینکه محتوای یک پیام غنی و نیرومند باشد، باید با احساسات بشر انطباق داشته باشد. توافق و هماهنگی با احساسات و تا حدی اشباع احساسات عالی و رقیق بشر و نیز هماهنگی با نیازهای زندگی و نیازهای عملی و عینی بشر، از دیگر شرایط غنی بودن محتوای یک پیام است. اگر پیامی با نیازهای طبیعی بشر ضدیت داشته باشد، نمیتواند موفق باشد». (2)
2) اصل فرایند محور بودن آموزش اخلاق
عدهای در آموزش به طورکلی، به صورت مستقیم و با محوریت «پیام»، محتوی و موضوع به آن میپردازند، گویی یادگیری فعالیت یک طرفه است و آموزش دهنده باید تلاش کند تا مطالب را تعلیم دهد، در حالی که آموزش یک فعالیت دو طرفه است و تعامل بین دو فرایند تعلیم و تعلم (3) میتواند به یادگیری بیانجامد و این محتاج فرایند محور بودن آموزش است که فراتر از پیامهای اخلاقی به تفکر اخلاقی بیانجامد. فرد بتواند، در موقعیتهای خاصی که قرار میگیرد با مهارت کافی به تجزیه و تحلیل مسائل اخلاقی، حل اثربخش معضلات و تصمیمسازی اخلاقی دست یابد. در آموزش فرایندمحور افزایش مهارت اندیشیدن در زیست اخلاقی مقصد اصلی است نه دستیابی به اصطلاحات و اطلاعات اخلاقی. (4) استاد مطهری این بحث را از طریق تمایز دانستن اندیشیدن در فرآیند آموزش بیان میکند.در اینجا ما دو مسئله داریم، یکی مسئله پرورش عقل و دیگری مسئله علم. مسئله علم همان آموزش دادن است. «تعلیم» عبارتست از یاد دادن. از نظر تعلیم، متعلم فقط فراگیرنده است و مغز او به منزله انباری است که یک سلسله معلومات در آن ریخته میشود، ولی در آموزش کافی نیست که هدف این باشد. امروز هم این را نقص میشمارند که هدف آموزگار فقط این باشد که یک سلسله معلومات، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بریزند، آنجا را انبار بکنند و ذهن او بشود مثل حوضی که مقداری آب در آن جمع شده است.
هدف معلم باید بالاتر باشد و آن اینست که نیروی فکری متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتکار او را زنده کند... چنین به نظر میرسد که آنجا که راجع به عقل و تعقل، در مقابل علم و تعلم، بحث میشود همان حالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که انسان قوه استنباط داشته باشد. این مسئله که باید در افراد و در جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا بشود یعنی قوه تجزیه و تحلیل در مسائل پیدا بشود، یک مطلب اساسی است. یعنی در همین آموزشها و تعلیم و تربیتها در مدرسهها وظیفه معلم بالاتر از اینکه به بچه یاد میدهد، اینست که کاری بکند که قوه تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد، نه اینکه فقط در مغز او معلومات بریزد، که اگر معلومات خیلی فشار بیاورد ذهن بچه راکد میشود». (5)
استاد مطهری در موضعی دیگر اهمیت ایجاد فرصت تفکر برای کاربر آموزش را یادآوری میکند. این امر در آموزش اخلاق اهمیت فراوانی دارد. در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانشآموز داده بشود و او به فکر کردن ترغیب گردد ولی تفکر بدون تعلیم و تعلم امکانپذیر نیست. مایه اصلی تفکر، تعلیم و تعلم است و اینکه اسلام دارد که تفکر عبادت است غیر از اینست که تعلم عبادت است. این دو مسئله است. یکی در باب تعلیم و تعلم داریم که عبادت است، تعلم عبادت است، یکی در باب تفکر داریم که تفکر عبادت است و آنچه در باب تفکر داریم بیشتر است از آنچه در باب تعلم داریم. (6)
3) اصل کارایی
براساس این اصل، روش آموزش اخلاق کاربردی باید روشی مناسب و مؤثر باشد، پس در اینجا سخن از روش کارآمد در آموزش است. آنچه را که در آثار شهید مطهری تا حدودی میتوان مرتبط با این اصل دانست، نکاتی است که ایشان در مورد شرایط تبلیغ و دعوت کردن براساس آیات قرآن آوردهاند. اگرچه این مطالب در میان وی عام است اما در خصوص آموزش اخلاق بیشتر صدق میکند. که به بعضی موارد آن اشاره میشود:یک، روش نفوذ در دل:
روش مؤثر آموزش اخلاق، انتقال مفاهیم محسوس نیست بلکه در آموزش اخلاق باید از ظواهر فراتر رفت و ترویج اخلاق و ابلاغ پیام را به مخاطبی ژرفتر رساند. آموزش اخلاق باید در عقل و آنگاه دل و روح مخاطب نفوذ کند. و این محتاج ابزارها و فنون مناسب است. از نظر استاد مطهری شیوه ترویج اخلاق بلکه به طور کلی تبلیغ دین و برنامه تربیت نزد انبیاء به همین الگو بوده است:«... بالاتر از ابلاغ به چشم یا گوش مثلاً، ابلاغ به عقل و فکر است. یعنی مطلب را آنچنان بیان کردن که تا عقل نفوذ بکند... آیا این کافی است؟ نه. این تازه مرحله اول مطلب است. یک معلم وظیفهاش فقط همین است که سخن خودش را، علم خودش را به عقل دانشآموز برساند. میآید پای تخته سیاه میایستد، دانشآموز آنجا نشسته است، مسئله ریاضی را برایش طرح میکند. اول که مسئله را طرح میکند دانشآموز عقلش هنوز نمیداند که واقعاً این جور هست یا نه. ولی دلیل میخواهد بعد که معلم برهان و دلیل ریاضی اقامه کرد، آنجاست که مدعای او وارد عقل دانشآموز شده است. اما پیامبران نیامدهاند که فقط مدعاهایی را وارد عقل مردم بکنند... پیام الهی گذشته از اینکه در عقلها باید نفوذ کند، در دلها باید نفوذ کند، یعنی باید در عمق روح بشر وارد بشود و تمام احساسات او یعنی تمام وجودش را در اختیار بگیرد و لذا پیغمبراند که میتوانند بشر را در راه حقیقت به حرکت درآورند نه فیلسوفان.
پیغمبران کار بزرگتری که دارند اینست که پیامشان را به دل برسانند، یعنی به سراسر وجود که دیگر چیزی باقی نمیماند. آن که مرید یک پیغمبر میشود یعنی به یک پیغمبر ایمان میآورد، سراسر وجودش وابسته به او میشود. پس قرآن هم کلمه بلاغ را به کار برده است و هم گفته است بلاغ مبین، آشکار و آشکار کننده.
آن دعوت کنندهای، آن داعی و آن مبلغی در هدف خودش به نتیجه میرسد که بلاغش مبین باشد، بیانش در عین اینکه در اوج حقایق است ساده باشد، روشن باشد، عموم فهم باشد، مردم حرفش را بفهمند و درک کنند». (7)
دو، نصح یا خلوص سخن:
یکی از شیوههای تأثیر سخن، خیرخواهی و خواص است. در متون دینی از آن به نصح تعبیر شده است. یعنی مروج اخلاق سخن باید خلوص داشته باشد، یعنی از کمال خیرخواهی طرف و از سوز دل برخاسته باشد. آن کسی میتواند داعی الی الله و مبلغ پیام خدا باشد که سخنش نصح باشد، یعنی هیچ انگیزهای جز خیر و مصلحت مردم نداشته باشد، سخنش از سوز دل برخیزد که: «إن الکلام إذا أخرج من القلب دخل فی القلب و إذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذن».شهید مطهری در زمینه روشهای مناسب و کارآمد در آموزش اخلاق و تربیت انسانی، به ذکر عوامل و موانع حصول این امر پرداخته است که دو مورد از آنها در اینجا میآوریم:
سه، اجتناب از ترس و ارعاب:
ترس و ارعاب و تهدید، در انسانها عامل تربیت نیست. (تربیت به همان معنای پرورش) یعنی استعدادهای هیچ انسانی را از راه ترساندن، زدن، ارعاب و تهدید نمیشود پرورش داد. همانطور که یک غنچه گل را نمیشود به زور به صورت گل درآورد، مثلاً غنچه را بکشیم تا گل بشود، یا نهالی را که به زمین کردهایم و میخواهد رشد بکند با دست خودمان بگیریم و به زور بکشیم تا رشد بکند. رشد آن به کشیدن نیست. اعمال زور آنجا مفید نیست. فقط از راه طبیعی که احتیاج دارد به قوه زمینی و خاک، آب و هوا، نور و حرارت رشد میکند. همانهایی را که احتیاج دارد باید به او بدهیم، خیلی هم با لطافت و نرمش و ملایمت یعنی از راه خودش تا رشد بکند. از نظر تربیت و آموزش انسانها هم، ترس و ارعاب عامل پرورش نیست.چهار، رعایت حالت روح:
در نهجالبلاغه در کلمات قصار در سه موضع جملهای به این معنی آمده که: «ان للقلوب شهوه و اقبالاً و ادباراً»؛ دل میلی دارد و اقبالی و ادباری. «فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها، کوشش کنید دلها را از ناحیه میل آنها پرورش بدهید، به زور وادارشان نکنید. قلب اگر مورد اکراه و اجبار قرار گیرد کور میشود یعنی خودش وا پس میزند. (8)در حکمت 188 میفرماید: «ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحکمه»؛ یعنی همینطور که تن انسان خسته میشود و احتیاج به استراحت دارد، دل انسان هم گاهی خسته میشود و احتیاج به استراحت دارد (مقصود از دل روح است) در این صورت فکرهای سنگین را به او تحمیل نکنید، حکمتهای طرف و طریف، یعنی اعجابانگیز و خوشحال کننده- از قبیل ذوقیات و ادبیات را به او عرضه بدارید تا سرنشاط و سرحال بیاید.
براساس حکمت 304 عبادت را هم نباید بر روح تحمیل کرد بلکه باید آن را نرمش بر روح وارد نمود، یعنی از میل و حالش باید استفاده کرد میفرماید:
«ان للقلوب اقبالاً و ادباراً، فاذا اقبلت فاحملوها علی النوافل»؛ وقتی که دیدید دل نشاط دارد، حال دارد، اقبال دارد، آن وقت وادارش کنید نافله را هم بخواند. چون حالش را دارد. «و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرائض»؛ وقتی هم میبیند که میل ندارد، به همان فرائض اکتفا کنید. اینها همه نشان میدهد که حالت روح را باید خیلی ملاحظه کرد حتی در عبادت. عبادت هم اگر بر روح انسان جنبه زور و تحمیل داشته باشد علاوه بر اینکه اثر نیک نمیبخشد، اثر سوء نیز میبخشد. (9)
ایشان یکی از روشهای کارآمد و مؤثر در اخلاق و تربیت را اهمیت عبادت در اسلام دانسته و در اینباره مینویسد:
«در اسلام، عبادات گذشته از اصالتی که دارند جزء برنامه تربیتی آن هستند... عبادات همان برنامه تربیتی اسلام هستند. به این معنا که اسلام میخواهد افراد را چه از نظر اخلاقی و چه از نظر اجتماعی تربیت بکند، یکی از وسائلی که برای این کار اتخاذ کرده و از قضا این وسیله از هر وسیله دیگری در اخلاق و روح بشر مؤثرتر و نافذتر است، عبادت است. حالا چگونه است، این مطلب را توضیح میدهم. محور مسائل اخلاقی خود را فراموش کردن و از خود گذشتن و از منافع خود صرفنظر کردن است... مشکلی که بشر هم در اخلاق دارد و هم در اجتماع از جنبه اجرایی اینهاست. آموزش اخلاق کاربردی باید مبتنی بر تغییر نگرش و دید فرد نسبت به یک موضوع باشد تا رفتار او نیز به همان نسبت تغییر یابد و اصلاح گردد. تلقی ما از امور رفتار با آن امور را سامان میدهد. تلقی اخلاقی از کسی سبب رفتار اخلاقی با او میشود. دشمنانگاری رقیب تلقی خاصی از اوست که به رقابت غیراخلاقی میانجامد. پس در آموزش اخلاقی باید تغییر و بهینه سازی تلقی اولویت یابد. یکی از عواملی که در انسان موجب رفتار غلط و انحرافی و ورود به ورطه گمراهی میشود، پیروی از ظن و گمان به جای پیروی از علم و یقین است. با شناخت این عوامل میتوان روشهای تغییر و بهینهسازی تلقی و نگرش را به دست آورد. آن وقتی که انسان میخواهد یک اصل اخلاقی را رعایت کند میبیند منافعش در یک طرف قرار گرفته و اخلاق در طرف دیگر... آن چیزی که پشتوانه اخلاق و عدالت است و اگر در انسان وجود پیدا کند انسان به سهولت راه اخلاق و عدالت را در پیش میگیرد و سود را کنار میزند تنها ایمان است. چه ایمانی؟ ایمان به خود عدالت و ایمان به خود اخلاق. چه وقت انسان به عدالت و اخلاق ایمان پیدا میکند؟ آن وقت که به اصل و اساس تقدس، یعنی خدا ایمان داشته باشد... ایمان مذهبی که آمد اخلاق و عدالت هم میآید. لذا در اسلام مسئله پرستش خدا به صورت یک امر مجزا از اخلاق و عبادات قرار داده نشده است». (10)
4- اصل آموزش غیرمستقیم
فرآیند آموزش در اخلاق کاربردی را به سه شکل میتوان ارائه داد: آموزش مستقیم، (11) آموزش حین عمل (12) و آموزش با عناصر فرهنگی (13) و (اجتماعی). در آموزش اخلاق در سازمانها کمترین بهرهوری از آن روش اول و بیشترین بهرهوری از آن روش سوم است. (14) مخصوصاً هنگامیکه هدف از آموزش تغییر رفتار باشد نه صرف دانشافزایی. این اصل عموماً در بحثهای مربوط به امر به معروف و نهی از منکر ایشان مطرح شده است که آن را یکی از راههای مؤثر در اصلاح و تغییر رفتار دیگران برشمردهاند. ایشان مینویسد: «شما اگر بخواهید به شکل غیرمستقیم امر به معروف بکنید، یکی از راههای آن اینست که خودتان صالح و باتقوا باشید، خودتان اهل عمل و تقوا باشید. وقتی خودتان اینطور بودید مجسمهای خواهید بود از امر به معروف و نهی از منکر. هیچ چیز بشر را بیشتر از عمل تحت تأثیر قرار نمیدهد. شما میبینید مردم از انبیاء و اولیاء زیاد پیروی میکنند ولی از حکما و فلاسفه آنقدرها پیروی نمیکنند. چرا؟بیشتر بخوانید: راز موفقیت شهید مطهری
برای اینکه فلاسفه فقط حرف میزنند، فقط مکتب دارند، فقط تئوری میدهند، در گوشه حجرهاش نشسته است هی کتاب مینویسد و تحویل مردم میدهد. ولی انبیاء و اولیاء تنها تئوری و فرضیه ندارند، عمل دارند. آنچه میگویند اول عمل میکنند. حتی اینطور نیست که اول بگویند بعد عمل کنند، اول عملی میکنند بعد میگویند. وقتی انسان بعد از آنکه خودش عمل کرد، گفت، آن گفتهاش اثرش چندین برابر است». (15)
در حدیث است: «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»؛ مردم را به دین حق و صلاح دعوت کنید اما با ابزاری غیر از ابزار زبان یعنی با ابزار عمل. در حدیث دیگری است که معمولاً مورد استناد فقها در باب امر به معروف و نهی از منکر است. «ما جعل الله بسط اللسان و کف الید و انما جعلهما یبسطان معاً و یکفان معاً». (16) یعنی چنین نیست که خدا اجازه داده باشد که تنها زبان باز باشد ولی دست بسته باشد، بلکه اگر باز است هر دو باید باز باشد، و اگر میخواهد بسته باشد هر دو بسته باشد، یعنی اگر عمل در کار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد...
علی (علیه السلام) میفرماید: «من نصب نفسه للناس اماماً فلیبداً بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم». (17) یعنی آنکس که میخواهد پیشوای مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهی دعوت کند، پیش از آن خود را مخاطب قرار دهد و به خودش تعلیم و تلقین نماید. پیش از آنکه میخواهد مردم را با زبان خود تربیت کند، با عمل و روش اخلاقی خوب و اخلاق صحیح، خود را تربیت کند. آن کس که خودش را تعلیم تلقین میکند و خودش را تربیت و تأدیب میکند برای احترام و تکریم شایستهتر است از آنکه معلم و مربی دیگران است. (18)
استاد مطهری در نقد روشهای مستقیم در آموزش اخلاق نکته مهمی را طرح میکند. این نکته غالباً در آموزشها مورد غفلت قرار میگیرد و نتایج مدنظر ما را برآورده نمیکند. نکته این است که نباید از زبان و گوش کاربر توقع بیش از حد داشت: «این خود یک غفلت عظیم و اشتباه بزرگی است امروز در اجتماع ما که برای گفتن و نوشتن و خطابه و مقاله و خلاصه برای زبان و مظاهر زبان ارزش زیادی قائلیم و بیش از اندازه انتظار داریم. در حقیقت از زبان اعجاز میخواهیم. مسلماً گفتن و نوشتن خصوصاً اگر همانطوری باشد که قرآن فرموده، حکمت و موعظه حسنه باشد، حقایق را روشن کند، تنها به صورت پندهای تحکمآمیز و آمرانه نباشد، شرط لازمی است ولی به اصطلاح شرط کافی و یا علت تامه نیست. چون از زبان بیش از اندازه انتظار داریم و از گوش مردم هم بیش از اندازه انتظار داریم و میخواهیم تنها با زبان و گوش همه کارها را انجام دهیم ولی انجام نمیشود و ناراحت میشویم و ناله فغان سر میدهیم که:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من *** آنچه البته به جائی نرسد فریاد است». (19)
5) اصل تقدم تغییر نگرش بر تغییر رفتار
براساس این اصل آموزش اخلاق کاربردی باید مبتنی بر تغییر نگرش و دید فرد نسبت به یک موضوع باشد تا رفتار او نیز به همان نسبت تغییر یابد و اصلاح گردد. تلقی ما از امور رفتار با آن امور را سامان میدهد. تلقی اخلاقی از کسی سبب رفتار اخلاقی با او میشود. دشمنانگاری رقیب تلقی خاصی از اوست که به رقابت غیراخلاقی میانجامد. پس در آموزش اخلاقی باید تغییر و بهینه سازی تلقی اولویت یابد. یکی از عواملی که در انسان موجب رفتار غلط و انحرافی و ورود به ورطه گمراهی میشود، پیروی از ظن و گمان به جای پیروی از علم و یقین است. با شناخت این عوامل میتوان روشهای تغییر و بهینهسازی تلقی و نگرش را به دست آورد.شهید مطهری همین موضوع را براساس آیاتی از قرآن کریم تحت عنوان لغزشگاههای اندیشه از نظر قرآن، متذکر شده است: «قرآن مجید که دعوت به تفکر و نتیجهگیری فکری میکند و تفکر را عبادت میشمارد و اصول عقاید را جز با تفکر منطقی صحیح نمیداند، به یک مطلب اساسی توجه کرده است و آن اینکه لغزشهای فکری بشر از کجا سرچشمه میگیرد و ریشه اصلی خطاها و گمراهیها در کجاست؟ اگر انسان بخواهد درست بیندیشد که دچار خطا و انحراف نگردد چه باید بکند؟ در قرآن مجید یک سلسله امور به عنوان موجبات و علل خطاها و گمراهیها یاد شده است که ذیلاً ذکر میکنیم:
الف- تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین. قرآن میگوید: اکثر مردم چنیناند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه میکنند، برای اینکه تکیهشان بر ظن و گمان است (نه بر یقین) تنها با حدس و تخمین کار میکنند. (20) قرآن کریم در آیات زیادی به شدت با پیروی از ظن و گمان مخالفت میکند و میگوید: مادامی که به چیزی علم و یقین حاصل نکردهای آن را دنبال مکن. (21) امروز از نظر فلسفی مسلم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات همین بوده است. دکارت هزار سال پس از قرآن اولین اصل منطقی خویش را این قرار داد و گفت، هیچ چیز را حقیقت نمیدانم مگر اینکه بر من بدیهی باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگر آنکه چنان روشن و متمایز باشد که هیچگونه شک و شبههای در آن نماند. (22)
ب- میلها و هواهای نفسانی. انسان اگر بخواهد صحیح قضاوت کند باید در مورد مطلبی که میاندیشد کاملاً بیطرفی خود را حفظ کند، یعنی کوشش کند که حقیقتخواه باشد و خویشتن را تسلیم دلیلها و مدارک نماید، درست مانند یک قاضی که روی پروندهای مطالعه میکند، باید نسبت به طرفین دعوا بیطرف باشد... انسان در تفکرات خود اگر بیطرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیش به یک طرف باشد، خواه ناخواه و بدون آنکه خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانیش متمایل میشود.
این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش و انحراف میشمارد. پیروی نمیکنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش میکنند. (23)
ج- شتابزدگی. هر قضاوت و اظهارنظری، مقداری معین مدارک لازم دارد و تا مدارک به قدر کافی در یک مسئله جمع نشود هرگونه اظهارنظر، شتابزدگی و موجب لغزش اندیشه است. قرآن کریم مکرر به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوتهای بزرگ اشاره میکند و اظهار جزم را دور از احتیاط تلقی مینماید. آن مقدار علم و اطلاعی که به شما رسیده اندک است و برای قضاوت کافی نیست. (24) امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند در قرآن بندگان خویش را با دو آیه اختصاص داد و تأدیب فرمود: یکی اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند تصدیق نکنند (شتابزدگی در تصدیق) و دیگر اینکه تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، تا به مرحله علم و یقین نرسیدهاند رد و نفی نکنند. (شتابزدگی در انکار)». (25)
6) اصل تقدم تعامل اخلاقی با خویش بر تعامل بر دیگران
یکی از شروط مهم اثرگذاری امر آموزش بر آموزش گیرنده اینست که انسان تغییر رفتار را ابتدا از خود شروع کند و سپس درصدد اشاعه آن به دیگر افراد باشد. مراد از این اصل این است که ابتدا باید افراد را به رفتار ارتباطی اخلاقی با خویش دعوت کنیم. مادامی که کسی در تعامل با خویش بر احترام، رازداری، صداقت، محاسبهگری و امثال آنها ورزیده نشود، در تعامل با دیگران نمیتواند به این ارزشها پایبند باشد. از کوزه همان تراود که در اوست. در آموزش اخلاق ابتدا باید افراد را به لحاظ اخلاقی معطوف به خویش کنیم و شهید مطهری در اینباره میگوید: «... بزرگان دین گفتهاند: آن کس که در قلب خود واعظی برای خود ندارد، موعظه موعظهکنندگان فایدهای به حالش نمیبخشد. یا اینکه گفتهاند: خودتان از خودتان حساب بکشید پیش از آن که از شما حساب کشیده شود، خودتان خودتان را وزن کنید و بسنجید و به سود و زیان خود برسید قبل از آنکه شما را وزن کنند و بسنجند. همه اینها ناظر به یک اصل است و آن اینکه انسان این فرق را با سایر امور تربیتپذیر دارد که مربیان خارجی برای تربیت وی کافی نیستند، هر کسی باید در خودش حالت «مربیگری» نسبت به خودش پیدا بشود، دو شخصیت پیدا کند: از یک نظر فرمانده باشد و از یک نظر فرمانپذیر. از یک نظر پندده باشد و از یک نظر پندپذیر، از یک نظر ملامت کن باشد و از یک نظر ملامتپذیر. (26)از سخنان علی (علیه السلام) است که قسم میخورد و میفرماید: ممکن نیست که من شما را امر کنم به کار نیکی مگر آنکه قبلاً خودم آن عمل نیک را انجام داده باشم و ممکن نیست که شما را از کار زشتی نهی کنم مگر آنکه خودم در ترک آن کار زشت پیشقدم شده باشم. تاریخ نورانی و پرافتخار علی (علیه السلام) دلیل قاطع این ادعاست. (27)
یکی از علل عمده عدم موفقیت ما مردم در اصلاح جامعه خود همین است که هر فرد آگاهی که به خودش نگاه میکند و به اعمال خودش نظر میافکند عینک خوشبینی به چشم میزند، و آنگاه که به دیگران و اعمال دیگران نظر میکند عینک بدبینی و بدگمانی، و نتیجه اینست که هیچ کس شخص خود را تقصیر کار نمیداند و چنین میپندارد که تقصیر متعلق به دیگران است. ای کسانیکه ایمان آوردهاید بر شما باد مراقبت نفسهای خودتان. فرضاً دیگران گمراه باشند گمراهی آنها به شما صدمهای وارد نمیکند. اگر شما خودتان راه یافته باشید و در راه باشید. (28)
7) اصل وضوح
یعنی آموزههای اخلاقی را با واضحترین مفاهیم و تعابیر آموزش دهیم و از بکار بردن کلمات مغلق، مبهم و نامفهوم خودداری نماییم. رساندن یک پیام، اسلوب و روش صحیح میخواهد و تنها با روش صحیح است که تبلیغ موفقیتآمیز خواهد بود. اگر عکس این روش را انتخاب بکنید، نه تنها نتیجه مثبت نخواهد داشت، بلکه نتیجه معکوس خواهد داد. قرآن کریم سبک و روش تبلیغ را یا خودش مستقیماً یا از زبان پیغمبران بیان کرده است. یکی از چیزهایی که قرآن مجید راجع به سبک و روش تبلیغ روی آن تکیه کرده است، کلمه «البلاغ المبین» است، یعنی ابلاغ و تبلیغ واضح، روشن، آشکارا. به طوری که طرف در کمال سهولت و سادگی، آن را فهم و درک نماید. (29) نکتهای را که تا حدودی میتوان مرتبط با این اصل دانست، مطلبی است که ایشان در کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر در مورد آموزش مفهوم خدا به کودکان و آسیبشناسی آن پرداختهاند: «در خانوادههای مسیحی اغلب اطفال در اوائل عمر به وجود خدایی شبیه انسان ایمان میآورند. مثل اینکه بشر به شکل خدا آفریده شده است. این افراد هنگامی که وارد محیط علمی میشوند و به فرا گرفتن و تمرین مسائل علمی اشتغال میورزند این مفهوم انسانی شکل و ضعیف خدا نمیتواند با دلائل منطقی و مفاهیم علمی جور در بیاید و بالنتیجه بعد از مدتی که امید هرگونه سازش از بین میرود مفهوم خدا نیز به کلی متروک و از صحنه فکر خارج میشود. علت مهم این کار آنست که دلائل منطقی و تعریفات علمی، وجدانیات یا معتقدات پیشین این افراد را عوض نمیکند و احساس اینکه در ایمان به خدا قبلاً اشتباه شده و همچنین عوامل دیگر روانی باعث میشوند که شخص از نارسایی این مفهوم بیمناک شود و از خداشناسی اعراض و انصراف حاصل کند... علت این سوء تفاهم آنست که فکر و عقیده به خدا را در کودکی از کسانی فرامیگیرد که مدعی خداشناسی هستند ولی خدا را نمیشناسند، طوری تعلیم میکنند که با عقل و علم و منطق جور نمیآید، یک مفهوم نامعقولی از خدا و دین به مردم تعلیم میکنند، بدیهی است که دانشمند پس از آنکه با عقل و علم و منطق آشنا شد نمیتواند معانی و مفاهیم نامعقول و غیرمنطقی را بپذیرد. ناچار آن ایمان نامعقول جا خود را در ذهن دانشمند به انکار و نفی میدهد و چون میپندارد عقیده به خدا جز به همان شکل غیرمنطقی نباید باشد منکر خدا میشود.مسلماً علت انکار و اعراض بسیاری از افراد تحصیلکرده اینست که مفاهیم مذهبی و دینی به طرز صحیحی به آنها تعلیم نشده است، در واقع آن چیزی که آنها انکار میکنند مفهوم واقعی خدا و دین نیست، چیز دیگری است. افرادی مانند من که با پرسشهای مردم درباره مسائل مذهبی مواجه هستیم، کاملاً این حقیقت را درک میکنیم که بسیاری از افراد تحت تأثیر تلقینات پدران و مادران جاهل یا مبلغان بیسواد افکار غلطی در زمینه مسائل مذهبی در ذهنشان رسوخ کرده است و همان افکار غلط اثر سوء بخشیده و آنها را درباره حقیقت دین و مذهب دچار تردید و احیانا ً انکار کرده است. این بنده سالهاست که این مطلب را احساس کردهام و وظیفه خود دانستهام که فعالیتهای مذهبی خود را تا حدودی که توانایی دارم در راه تعلیم صحیح و معقول مفاهیم دینی و مذهبی متمرکز کنم. تجربه نشان داده است که اینگونه فعالیتها بسیار ثمربخش است». (30)
8) اصل تمایز
براساس این اصل آموزههای اخلاقی باید به شکل کاملاً مشخص و متمایز ارائه شود، مانند مفاهیمی که اصطلاحاً زوجهای مشتبه نامیده میشوند مانند ذلت نفس و فروتنی، مدح و چاپلوسی، حسد و غبطه. شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت اسلامی پس از توضیح در مورد کرامت نفس و ضرورت آن به ذکر همین نکته میپردازد که گاهی مفاهیم اخلاقی در ظاهر ممکن است با یکدیگر متضاد به نظر برسند، اما با نظر دقیق میبینیم که با یکدیگر تضادی ندارند مانند کرامت نفس که با تواضع و فروتنی تضادی ندارد. میفرماید: «در تعلیمات اسلامی، تعلیمات دیگری میبینم که آنها را بیشتر از اینها میشناسیم و نقطه مقابل اینها تلقی میشوند. مثلاً وقتی میگویی عزت نفس، پس با تواضع چه کنیم؟ مگر تواضع غیر از تذلل است؟ اگر بناست که عزت نفس خود را حفظ کنیم پس نباید متواضع باشیم. آیا عزت نفس ضد تواضع است یا نه؟ همچنین است علو نفس. میبینیم که در قرآن از یک طرف میفرماید: «و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین» ولی در جای دیگر اراده علو را مذمت میکند و میفرماید: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض ولا فساداً و العاقبه للمتقین». (31) یا مثلاً در باب قوت و ضعف... یا در مورد نفاست نفس.مگر نفس همان موجود پلیدی نیست که تشبیه به سگ و هر موجود پلیدی شده؟ پس چطور در اینجا به عنوان یک شیء نفیس معرفی میشود؟ و همینطور است تعبیرات دیگر از قبیل حریت، کرا مت و امثال اینها و اساساً مگر نه اینست که در اسلام جهاد با نفس توصیه شده؟ یا میبینیم عجب مذموم است و همینطور تکبر. اینها با آن تعبیرات چطور جور میآید؟ آیا تناقض است؟ یا نه تناقض نیست. سپس شهید مطهری به بیان پاسخ این اشکال پرداخته و میفرماید: انسان دارای دو خود است. یک خود که خوب دیدن او عجب است، بزرگ دیدن او کبر است. و یک خود دیگر که باید آن را عزیز و مکرم و محترم داشت، باید حریت و آزادیش را حفظ کرد، باید قدرت و قوتش را حفظ کرد و آلوده به ضعفش نکرد... انسان دارای دو خود است به این معناست که دارای یک خود واقعی و حقیقی و یک خود مجازی است که آن خود مجاری ناخود است و مبارزه با نفس که ما میگوییم مبارزه با خود، در واقع مبارزه خود با ناخود است. (32)
9) اصل مشارکتپذیری
منظور از این اصل اینست که آموزشها تعاملی باشد نه یک طرفه. یعنی با گفتگوی اثربخش و زایا انجام شود آنچنان که سقراط در گفتگوهای خود با مخاطبان خود عمل میکرد. به عقیده استاد از این الگو در بسیاری از آیات قرآن کریم استفاده شده است. مثلاً در آیه «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (33) قرآن در این آیه استفهام تقریری میکند؛ ایشان در برداشت خود از این آیه در پاورقی همان صفحه مینویسد: این روش را در متد تعلیم و تربیت روش سقراط میگویند. میگویند سقراط در تعلیمات خودش از همین روش استفاده میکرده است، وقتی میخواست مطلبی را به طرف ثابت کند از بدیهیترین مسائل شروع میکرد و به صورت سئوال میگفت: آیا این مطلب اینطور است یا آنطور؟ چون مسئله روشن بود او همان طرفی را که سقراط میخواست انتخاب میکرد. همین که آن را به صفحه روشن ذهن مخاطب میآورد یک سئوال بالاتر مطرح میکرد. باز او همان طرفی را که سقراط میخواست انتخاب میکرد... این کار را ادامه میداد تا اینکه یکدفعه طرف مقابل متوجه میشد که خودش به مدعای سقراط اعتراف کرده بدون اینکه سقراط یک کلمه حرف زده باشد. یعنی از درون مخاطب جوابها را بیرون میکشید. (پایان پاورقی)قرآن در این روش خود (استفهام تقریری) که یک روش خاصی در قرآن است، مسائل را به صورت سئوال مطرح میکند. وقتی میخواهد دعوت به ایمان و عمل صالح کند میفرماید:
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ»؛ (34) یعنی ما سئوال میکنیم خودتان جوابش را بدهید. (35)
کلام آخر
با توجه به مطالبی که از خلال آثار شهید مطهری در رابطه با موضوع مقاله آورده شد به این نتیجه میرسیم که آموزش صحیح اخلاقیات به نحو مؤثر و کاربردی از دغدغههای استاد شهید بوده است و ایشان اگرچه به طور مستقیم و مشخص چنین بحثی را در کتب خود مطرح نکرده است، اما در مباحث تربیتی و اخلاقی کتابهای خود و به طور پراکنده، اصول راهبردی آموزش را مطرح کرده و شرایط، عوامل، موانع و روشهای مؤثر در امر تبلیغ و آموزش را بیان کرده است که توجه به آنها میتواند فعالان این عرصه را در رسیدن به موفقیت و کامیابی در امر خطیری که به عهده دارند یاری نماید.نتیجه
آموزش اخلاق کاربردی در روند اخلاقیسازی جوامع و سازمانها اهمیت زیادی دارد و بهره بردن از روشهای کارآمد و اثربخش نیز میتواند ما را در رسیدن به جامعه مطلوب و اخلاقی یاری نماید. یکی از مؤثرترین راههای دستیابی به این هدف بکارگیری اصول آموزش اخلاق کاربردی است. این نوشتار به بررسی اصول آموزش اخلاق کاربردی در آثار شهید مطهری پرداخته است. این اصول عبارتاند از: 1. اصل اثربخشی: یعنی آموزش بدهیم که محتوای آن مؤثر باشد و بتواند بهترین نوع تغییر رفتار را در مخاطب ایجاد نماید، 2. اصل فرایند محور بودن آموزش اخلاق. در آموزش فرایندمحور افزایش مهارت اندیشیدن در زیست اخلاقی مقصد اصلی است نه دستیابی به اصطلاحات و اطلاعات اخلاقی، 3. اصل کارایی: در اینجا سخن از روش کارآمد در آموزش است، 4. اصل آموزش غیرمستقیم: فرآیند آموزش را به سه شکل میتوان ارائه داد. آموزش مستقیم، آموزش حین عمل و آموزش با عناصر فرهنگی و (اجتماعی)، 5. اصل تقدم تغییر نگرش بر تغییر رفتار. تلقی ما از امور رفتار با آن امور را سامان میدهد، 6. اصل تقدم تعامل اخلاقی با خویش بر تعامل بر دیگران. یکی از شروط مهم اثرگذاری امر آموزش بر آموزش گیرنده اینست که انسان تغییر رفتار را ابتدا از خود شروع کند و سپس درصدد اشاعه آن به دیگر افراد باشد، 7. اصل وضوح. یعنی آموزههای اخلاقی را با واضحترین مفاهیم و تعابیر آموزش دهیم و از بکار بردن کلمات مبهم و نامفهوم خودداری نماییم، 8. اصل تمایز. آموزههای اخلاقی باید به شکل کاملاً مشخص و متمایز ارائه شود، مانند مفاهیمی که اصطلاحاً زوجهای مشتبه نامیده میشوند مانند ذلت نفس و فروتنی 9. اصل مشارکتپذیری. منظور از این اصل اینست که آموزشها تعاملی باشد نه یک طرفه.نمایش پی نوشت ها:
1- تفصیل سخن در ماهیت اخلاق کاربردی را مراجعه کنید به:
Beauchamp Tom. L, The Nature of applied ethics, In: A companion To Applied Ethics, R.G. Freyand Chistopher heath Wellman (ed.), oxford, Blackwell, 2005
2- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، جلد1، (تهران، صدرا، 1371)، ص197.
3- Teaching-Learnig process
4- تفصیل سخن در این مقام مراجعه کنید به: حجازی، سید یوسف و همکاران؛ رویکردهای توسعه حرفهای معلمان، (تهران، دانشگاه تهران، 1388)، ص111.
5- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، (تهران، صدرا، 1373)، ص22.
6- همان، ص26.
7- مرتضی مطهری، سیری در سیرهی نبوی، (تهران، صدرا، 1368)، ص193-198.
8- فإن القلب اذا اکره عمی. نهج البلاغه، حکمت 184.
9- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 57-59.
10- مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی، (تهران، صدرا، 1373)، ص80.
11- Direct Learning
12- Action Learning/Learning at work
13- Social Learning
14- احد فرامرز قراملکی، اخلاق حرفهای، تهران، نشر مجنون، 1383، بخش سوم.
15- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج2، (تهران، صدرا، 1372)، ص106.
16- کلینی، اصول کافی، (قم، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، 1388)، ج2، ص78، باب ورع.
17- نهج البلاغه، حکمت 73.
18- مرتضی مطهری، ده گفتار، (تهران، صدرا، 1368)، ص86.
19- همان، 86.
20- «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ» (انعام/116).
21- «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» اسراء/36.
22- مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج1، انسان و ایمان، (تهران، صدرا)، ص67.
23- «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ» نجم/22.
24- «وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً» اسراء/85.
25- مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ج1، انسان و ایمان، ص 68-70.
26- مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، (تهران، صدرا، 1372)، ص67.
27- همان، ص226.
28- «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ...» مرتضی مطهری، بیست گفتار، (تهران، صدرا، 1370)، ص286.
29- مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص240.
30- مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، (تهران، صدرا، 1354)، ص41-43.
31- قصص/83.
32- مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص220-224؛ همو، فلسفه اخلاق، (تهران، صدرا، 1372)، ص167.
33- زمر/9.
34- صاد/28.
35- مرتضی مطهری، فطرت، (تهران، صدرا، 1370)، ص52.
نمایش منبع ها:
حجازی سیدیوسف و همکاران؛ رویکردهای توسعه حرفهای معلمان، تهران، دانشگاه تهران، 1388.
رضی، سید شریف، نهج البلاغه، ضبط صبحی صالح، بیروت، 1387ق.
کلینی، اصول کافی، قم، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، 1388.
فرامرز قراملکی، احد، اخلاق حرفهای، تهران، مجنون، 1383.
مطهری، مرتضی، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران، انتشارات صدرا، 1354، چاپ اول.
مطهری، مرتضی، بیست گفتار، تهران، انتشارات صدرا، 1370، چاپ هفتم.
مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1373، چاپ بیست و سوم.
مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، جلد اول، تهران، انتشارات صدرا، 1388، چاپ چهاردهم.
مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، جلد دوم، تهران، صدرا، 1371، چاپ پانزدهم.
مطهری، مرتضی، حکمتها و اندرزها، تهران، انتشارات صدرا، 1372، چاپ سوم.
مطهری، مرتضی، ده گفتار، تهران، انتشارات صدرا، 1368، چاپ پنجم.
مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، تهران، انتشارات صدرا، 1368، چاپ ششم.
مطهری، مرتضی، فطرت، تهران، انتشارات صدرا، 1370، چاپ دوم.
مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، تهران، انتشارات صدرا، 1372، چاپ یازدهم.
مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، تهران، انتشارات صدرا، 1373، چاپ چهاردهم.
مطهری، مرتضی، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، انسان و ایمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هشتم.
Beauchamp Tom. L, The Nature of applied ethics, In: A companion To Applied Ethics, R.G. Freyand Chistopher heath Wellman (ed.), oxford, Blackwell, 2005
فرامرز قراملکی، احد، (1389) اخلاق کاربردی در ایران و اسلام، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.