نویسنده: احمد پاکتچی
مسئله قراءات همواره در طول تاریخ علوم قرآنی، یکی از مسائل مطرح در این حوزه بوده و افزون بر تأثیر گستردهای که بر روخوانی قرآن کریم دارد، دست کم در برخی از موارد اختلاف قرائت، معنا را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. از همین روست که هم مفسران و هم مترجمان که با معانی قرآن سر و کار داشتهاند، ناگزیر در مواضعی درگیر اختلاف قرائات شدهاند. تا آنجا که مفسران مربوط میشود، آنان به سبب مجال گستردهای که در اختیار دارند، آنگاه که درگیر قرائات شده باشند، به روشنی درباره اختلافات موجود میان قاریان، وجه استنادی و تبیین لغوی و نحوی این قرائات و ترجیح خود سخن میآورند. اما برای مترجم چنین مجالی وجود ندارد و او تنها میتواند در فرآیند دریافت متن، یکی از قرائات را بر دیگران ترجیح دهد، ترجمه خود را بر اساس آن قرائت مرجح انجام دهد و قرائات دیگر را نادیده انگارند و همه اینها در حالی است که هیچ تصریحی در عبارت مترجم به اصل اختلاف قرائت، اینکه کدام قرائت را ترجیح داده و این که وجه ترجیح او چیست، نمیتواند وجود داشته باشد. بر این پایه هر سخنی درباره تأثیر قرائات در ترجمههای قرآن گفته شود، کاملاً استنباطی است. در شرق جهان اسلام به خصوص در سدههای متأخر تا امروز مصحف شریف در انطباق با قرائت حفص از عاصم مبنای عمل عالمان دینی و عموم مسلمانان بوده است در مروری بر اختلاف قرائات و تأثیر آن بر ترجمهها، باید یادآور شد که گاه اختلاف قراء گونهای اختلاف گویشی در تلفظ یک واژه با یک ارزش معنایی است و لذا چنین اختلافی تنها در روخوانی اثرگذار است، حال آنکه معنا از ثبات برخوردار است. از آنجاکه این نوع اختلاف قرائت تأثیری بر معنا ندارد، به طبع در فرآیند ترجمه نیز اثرگذار نخواهد بود. به عنوان نمونه میتوان به قرائت واژه "الرهب" در آیه زیر اشاره کرد:
(اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ) (قصص/ 32).
میدانیم که از میان قاریان دهگانه، عاصم به روایت حفص این واژه را رَهب، نافع، ابن کثیر و ابوعمرو بن علاء آن را رَهَب، و دیگر قراء آن را رُهبخواندهاند، (1) در حالی که این هر سه، تلفظهای مختلف از مصدر فعل رَهَبَ به معنای ترسیدن است و تفاوت در خوانش آن، تأثیری در معنا نمیگذارد. آنچه در ترجمه زیر در برگردان واژه "الرهب" دیده میشود، عملاً در دیگر ترجمهها نیز با تنوعی جزئی در عبارتپردازی قابل مشاهده است:
موسوی گرمارودی: "دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بیآسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بیگمان آنان قومی نافرمانند."
در شرق جهان اسلام به خصوص در سدههای متأخر تا امروز مصحف شریف در انطباق با قرائت حفص از عاصم مبنای عمل عالمان دینی و عموم مسلمانان بوده است، و بر این پاین انتظار میرود روایت حفص از قرائت عاصم، دست کم در این برهه تاریخی و حوزه جغرافیایی چنین محوریتی را داشته باشد؛ عملاً نیز گذاری بر ترجمههای جدید فارسی نقشی این چنین برای روایت حفص از عاصم را تأیید میکند، اما به هیچ روی قابل تعمیم به قرون متقدم و میان نیست. برای روشن شدن این که روایت حفص تا چه اندازه بر ترجمهها تأثیر گذارده است، میتوان نمونههایی را مورد تدقیق قرار داد که در آنها نه تنها عاصم در مقابل تمامی نه قاری دیگر از قراء عشر قرار گرفته است، بلکه حتی در روایت از عاصم، ابوبکر بن عیاش مانند نه قاری دیگر روایت کرده و تنها حفص روایتی متفاوت با آنان داشته است. اگر بتوان در چنین مواردی تأثیرگذاری روایت حفص بر ترجمهها را نشان داد، این اوج تأثیرگذاری است که از آن انتظار میرود. به عنوان نمونهای از این دست میتوان به آیه زیر اشاره کرد:
(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ) (یوسف / 109)
شاهد مثال در عبارت " نُوحِی إِلَیْهِمْ" است که حفص به همین شکل مضبوط در مصاحف متداول نزد ما، آن را به نون و کسرِ حاء، یعنی فعل متکلم معالغیر و مبنی للفاعل (فعل معلوم) قرائت کرده است؛ این در حالی است که نزد تمام نه قاری دیگر و نیز روایت ابوبکر بن عیاش از عاصم خواندن کلمه با یاء و فتح حاء است، یعنی فعل غایب مفرد و مذکر، و مبنی للمفعول (فعل مجهول) انگاشته شده است. (2)
در این باره میان ترجمههای متأخر و معاصر، با ترجمههای مربوط به قرون متقدم و میانه تفاوتی آشکار وجود دارد و به وضوح میتوان دید که در دورههای میانه، روایت حفص از عاصم به اندازه قرون متأخر و معاصر بر محافل قرآنی ایران سیطره نداشته است. به دلیل حساسیت موضوع عین عبارت ترجمههای متقدم و میانه نقل میشود:
اسفراینی: و نفرستیدیم از پیش تو یا محمد الا مردانی را که وحی کردندی به ایشان از اهل امصار...
ابوالفتوح رازی: نفرستادیم ما از پیش تو مگر مردانی را که وحی کردند به ایشان از اهل شهرها...
نسفی: و نفرستادیم پیش از تو پیامبران، مگر مردمان و شهریان، که وحی میآمد به ایشان...
کشف الاسرار: و نفرستادیم پیش از تو به پیغام، مگر مردانی از شهرهای پراکنده... ترجمه قرن دهم: و نفرستادیم از پیشت مگر مردانی پیغام کرده شود به ایشان از مردمان دهها...
همان گونه که دیده میشود همه این ترجمهها از قرائت اکثر تبعیت کرده و روایت حفص را به کنار نهادهاند.
موردی استثنایی و غریب از میان ترجمههای متقدم ترجمه تفسیر طبری است که همین غریب بودن شیوهاش موجب شده است تا برخلاف انتظار الگوی ارائه شده در آن برای ترجمه این آیه، در ترجمههای بعدی اصلاً پیروی نشده است. در ترجمه طبری واژه یوحی به گونهای ترجمه شده است که گویی مترجم واژه عربی "یُوحی"، به صورت غایب مفرد مذکر و فعل معلوم ترجمه کرده است که فاعل مقدر آن باری تعالی است:
ترجمه تفسیر طبری: و نه فرستادیم از پیش تو مگر مردانی وحی میکند سوی ایشان از گروه دهها...
آن اندازه که در منابع قرائت و تفسیر در اختیار ماست، چنین خوانشی نه قرائات مشهور، بلکه حتی در میان قرائات شاذ هم ضبط نشده است، اما حمل آن بر بیدقتی نیز دشوار است و دور نیست که چنین قرائتی نیز در آن روزگار شناخته بوده است.
اما آنچه در ترجمههای متأخر و معاصر فارسی دیده میشود، سیطره روایت حفص و پیروی از آن در معادل یابی است. اکثریت این ترجمههای واژه "نوحی" را به وحی میکردیم یا تعبیری هم ارزی آن برگرداندهاند که با روایت حفص تطبیق دارد. برخی از ترجمهها نیز وجه متکلم مع الغیر در روایت حفص را حفظ کردهاند، اما به رعایت زیبندگی عبارت در فارسی، از افعال ماضی ساده "وحی کردیم" و هم ارزهای آن مانند ترجمه رهنما، معزی، حلبی و انصاریا، یا ماضی نقلی" وحی نمودهایم" و هم ارزهای آن - مانند ترجمه بروجردی و نوبری، استفاده کردهاند که همچنان سیطره حفص بر آنها دیده میشود. یک صورتبندی متفاوت در میان ترجمههای معاصر مربوط به الهی قمشهای و مترجم بیان السعادة است با این تعبیر:
الهی قمشهای: و ما هیچ کس را پیش از تو به رسالت نفرستادیم جز آنکه رسولان همه (مانند تو) مردانی بودند از اهل شهرهای دنیا که به وحی ما مؤیّد شدند...
در این ترجمه از سویی ساخت فعل فارسی به تبع قرائت اکثریت قراء ساخت مجهول است و از سوی دیگر، ساخت متکلم مع الغیر به تبع روایت حفص در قطعه "به وحی ما" بازتاب یافته است، گویی مترجم به دنبال راهی برای جمع میان دو قرائت بوده است.
به عنوان نمونهای دیگر از تعهد ترجمههای فارسی به روایت حفص، میتوان به ترجمههای آن زیر توجه کرد:
(فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاَ نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً) (فرقان/ 19)
بر اساس منابع قرائی، میدانیم که تنها عاصم به روایت حفص در این آیه فعل "تَسْتَطِیعُونَ" را با حرف مضارعه تاء، یعنی مخاطب و دوم شخص خوانده و تمامی نه قاری دیگر و نیز ابوبکر بن عیاش در روایت از عاصم، آن را با حرف مضارعه یاء و به عنوان غایب و سوم شخص قرائت کردهاند. (3)
در میان ترجمههای کهن فارسی، آنچه دیده میشود پیروی از قرائت اکثریت قراء و نه روایت حفص است؛ از جمله میتوان به این ترجمهها توجه کرد که کاملاً فعل را به صورت غایب برگردان کردهاند:
ترجمه تفسیر طبری: بدرستی که بدروغ زن داشتند ترا و آنچه همی گویند و نه همی توانند گردانیدن و نه یاری کردن و هر که ستم کند از شما بچشانیم او را عذابی بزرگ.
و این رویه در ترجمههای بعدی مانند برگردان ابوالفتوح رازی، نسفی و کشف الاسرار ادامه یافته است.
در ترجمههای متأخر و معاصر، با وجود آنکه اکثریت به پیروی از روایت حفص روی آوردهاند، سیطره حفص بر ترجمه این آیه به اندازه آیه پیشین نیست. در ترجمه ناشناس قرن دهم، پیروی از روایت حفص در گزینش وجه مخاطب دیده میشود:
قرن دهم: پس هر آینه به دروغ داشتند شما را به آنچه همی گویید پس نتوانید گردانیدن عذاب از ایشان را و نه یاری دادن را مر ایشان را. و هر که ستم کند از شما، بچشانیم او را عذابی بزرگ.
این پیروی در ترجمه کسانی چون دهلوی ادامه یافته و در میان معاصران، اکثریت ترجمههای فارسی را تشکیل داده است. اما عدول از روایت حفص به قرائت اکثریت، در ترجمههای متأخر نزد صفی علیشاه دیده میشود:
صفی علیشاه: پس بتحقیق تکذیب نمودند شما را بآنچه میگویید پس نتوانند گردانیدنی و نه یاری کردنی و هر که ستم کند از شما میچشانیم او را عذابی بزرگ. آنچه در راستای مواجهه با مشکلی از جنس و به خصوص در آیه مورد مثال، مترجمان را نسبت به رفتار خود متقاعد کرده، و از منظر منتقد بیرونی هم رفتار آنان را توجیه میکند، تأییدی است که از سیاق آیه بر این دریافت وجود دارد. به هر روی، به عنوان نتیجه میتوان یادآور شد که اختلافات نظری میان صرفیان چندان اسباب نگرانی مترجمان را فراهم نکرده و همان دریافت بدوی و مشهور برای آنان مبنای عمل بوده است. و در میان معاصران همچنان در ترجمه کسانی چون شعرانی، پاینده، بانوی اصفهانی، حلبی، خواجوی، مصطفوی و ترجمه فارسی المیزان دیده میشود.
در پایان بحث از تأثیر قرائات بر ترجمهها، باید یادآور شد برخی از آیههای ویژه در قرآن کریم به سبب شهرتی استثنایی و آشنایی گستردهتر اهل قرآن با قرائتهای مختلف آن، چندان تابع رسم مصاحف متداول نبوده و آزادی عمل مترجمان در پیروی قرائات مختلف در آن بیشتر بوده است. بهترین نمونه از این دست قرائت واژه "مالک" در فاتحة الکتاب است که به سبب ابتلای عمومی به آن در قرائت نماز، از حساسیت بیشتری برخوردار بوده است:
(مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ) (فاتحة الکتاب/ 4)
بر اساس منابع قرائی، میدانیم که از میان قاریان دهگانه، عاصم، کسایی، یعقوب و خلف واژه را "مَالِکِ" بر وزن اسم فاعل به معنای صاحب و دارنده، و دیگر قاریان آن را "مَلِکِ" بر وزن صفت مشبهه و به معنای پادشاه قرائت کردهاند. (4)
همان گونه که انتظار میرود وجه مرجح در ترجمههای کهن فارسی، قرائت عاصم نیست و برگردان واژه به پادشاه در این ترجمهها غلبه دارد. از جمله:
ترجمه تفسیر طبری: پادشاه روز جزا.
الگویی که در ترجمههای دیگر از قرون میانه و متأخر مانند برگردان ابوالفتوح رازی، نسفی و ترجمه قرن دهم پیروی شده است. برخی از ترجمههای کهن فارسی نیز با استفادهای از واژه فارسی "خداوند"، کوشیدهاند الگویی برای جمع بین دو قرائت بیابند، با وجود آنکه مالک و ملک در عربی، معنایی متمایز دارند، ولی واژه فارسی خداوند، به خصوص در سدههای گذشته هم به معنای پادشاه و هم به معنای مالک و صاحب کاربرد داشته (5) و میتوانسته است برای چنین جمعی بین دو قرائت به کار آید. این الگو در ترجمههای اسفراینی و کشف الاسرار دیده میشود:
اسفراینی: خداوند روز جزا دادن.
ترجمههای متأخر و معاصر را میتوان در سه گروه طبقهبندی کرد: گروه نخست که به سان ترجمه تفسیر طبری، به صراحت قرائت مخالف عاصم، یعنی قرائت مَلِک را ترجیح دادهاند و واژه را به پادشاه - مانند صفی علیشاه و بروجردی، فرمانروا- مانند پاینده، معزی، برزی، آیتی، صفارزاده، جلال الدین فارسی و پورجوادی، و سلطان و حاکم - مانند بانوی اصفهانی برگردان کردهاند.
گروه دوم ترجمههایی که آشکارا قرائت عاصم - به هر دو روایت حفص و ابوبکر بن عیاش - را ترجیح دادهاند، واژه را مالک خواندهاند و آن را به مالک - رهنما، فیض الاسلام، طالقانی، مکارم شیرازی، موسوی گرمارودی و شماری دیگر، صاحب - مانند ارفع، مجد، کاویانپور و انصاریان، یا اسم فاعل فارسی "دارا" - مانند یاسری ترجمه کردهاند.
گروه سوم، ترجمههایی معاصر هستند که الگوی جمع بین دو قرائت را در پیش گرفتهاند و همچون اسفراینی و کشفالاسرار از واژه "خداوند" بهره جستهاند - مانند آنچه نزد دهلوی، شعرانی، مصباح زاده و شماری دیگر دیده میشود، یا مانند سراج در ترجمه خود از ترکیبی همچون "صاحب اختیار" استفاده کردهاند که هم بر مالک و هم بر پادشاه اطلاق میشود. به همین دسته سوم، باید ترجمههایی را علاوه کرد که با استفاده از عطف یا علایم نقطهگذاری، دو واژه مالک و پادشاه / فرمانروا را با هم ترکیب کردهاند، مانند آنچه نزد الهی قمشهای، فولادوند، خواجوی، طاهری و مشکینی دیده میشود.
گاه مسئله اختلاف قرائات با اختلاف علمای صرف در تجزیه واژه نیز همراه گشته است. در واقع، موارد نادری در قرآن کریم وجود دارد که درباره فرآیند ساخت صرفی یک واژهای که با اختلاف قرائت رو به روست، میان اهل علم اتفاق نظر وجود ندارد و صورتبندیهای مختلفی برای تجزیه آن ارائه شده است. یکی از شاخصترین نمونهها در این باره، کیفیت ساخت واژه قَرنَ در آیه زیر است:
(وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) (احزاب / 33)
ابوالبقاء عکبری از دانشوران شاخص در حیطه تجزیه و ترکیب قرآن کریم، اقوال مختلف در این باره را شرح داده است: اگر مبنا قرائت واژه به کسر قاف باشد، در آن دو وجه وجود دارد: وجه اول آن است که این واژه فعل امر جمع مؤنث از فعل وَقَرَ یَقِرُ به معنای ثابت شدن و ثبات یافتن باشد که واژه وقار نیز از آن ریشه است؛ در این صورت فاء الفعل واو به قواعد اعلال حذف شده است. وجه دوم آن است که این واژه از فعل قَرَّ یَقِرُّ به معنای قرار گرفتن ساخته شده باشد که یکی از دو راء در آن برای گریز از تکرار حذف شده است، مانند رخدادی که در حذف یکی از لامها در فعل ظلمت نیز دیده میشود. اگر مبنا قرائت به فتح قاف باشد تنها احتمال اشتقاق آن از قَرَّ یَقِرُّ است که یکی از راءها در آن حذف شده است؛ وی ضمن توجه به این که عین الفعل در صیغه مضارع قَرَّ یَقِرُّ مکسور است، یادآور میشود تنها توجیه برای فتحه قاف گویشی در میان عرب است که عین الفعل یقرُّ را به جای کسر، با فتح تلفظ میکند. (6) باید افزود که قرائت قَرنَ به فتح قاف مربوط به عاصم، نافع و ابوجعفر مدنی است و دیگر قراء آن را به کسر خواندهاند. (7) به هر حال دیده میشود که قول به حذف راء برای گریز از تکرار و بازگرداندن فتحه قاف به گویشی از عرب، آن هم بدون تعیین، خالی از تکلف نیست و نشان میدهد که تجزیه این واژه از مشکلات صرفیان بوده است. عادیترین حالت برای اشتقاق چنین فعلی آن بود که در قرائت فتح، امر جمع مؤنث از فعلی فرضی مانند قار یَقارُ مانند خاف یَخافُ خَفنَ، و در قرائت کسر، از فعلی فرضی مانند قارَ یَقیرُ مانند باَع یبیعُ بِعنَ، بوده باشد؛ اما وجود هیچ یک از این دو فعل در فرهنگهای عربی تأیید نشده است.
اما آنچه در ترجمهها دیده میشود، نادیده گرفتن همه این چالشهاست و این که فعل امر "قَرنَ" به آسانی به معنای "قرار گیرید" یا معادلی فارسی برای آن ترجمه گردد. ترجمه این فعل به "بیارامید" در ترجمه تفسیر طبری و تفسیری نسفی، به "آرام گیرد" در کشف الاسرار و ترجمه ناشناس قرن دهم، و به "بمانید" در ترجمه دهلوی هم الگوهایی است که از دریافت واحدی از معنای آیه برآمدهاند و یکایک این الگوها در ترجمههای معاصر دنبال شدهاند. به اینها باید ترجمههایی را اشاره کرد که با استفاده از وامواژه قرار، آن فعل را به "قرار گیرید" ترجمه کردهاند، برگردانی که در ترجمه صفی علیشاه دیده میشود و در شماری از ترجمههای معاصر دنبال شده است. در ترجمهها به زبانهای دیگر نیز الگوهای مشابهی دیده میشود که بازگشت آن به همین معنای قرار و آرام گرفتن است؛
آنچه در راستای مواجهه با مشکلی از جنس و به خصوص در آیه مورد مثال، مترجمان را نسبت به رفتار خود متقاعد کرده، و از منظر منتقد بیرونی هم رفتار آنان را توجیه میکند، تأییدی است که از سیاق آیه بر این دریافت وجود دارد. به هر روی، به عنوان نتیجه میتوان یادآور شد که اختلافات نظری میان صرفیان چندان اسباب نگرانی مترجمان را فراهم نکرده و همان دریافت بدوی و مشهور برای آنان مبنای عمل بوده است.
پاکتچی، احمد، (1392)، ترجمهشناسی قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم.
(اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِنْ رَبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ) (قصص/ 32).
میدانیم که از میان قاریان دهگانه، عاصم به روایت حفص این واژه را رَهب، نافع، ابن کثیر و ابوعمرو بن علاء آن را رَهَب، و دیگر قراء آن را رُهبخواندهاند، (1) در حالی که این هر سه، تلفظهای مختلف از مصدر فعل رَهَبَ به معنای ترسیدن است و تفاوت در خوانش آن، تأثیری در معنا نمیگذارد. آنچه در ترجمه زیر در برگردان واژه "الرهب" دیده میشود، عملاً در دیگر ترجمهها نیز با تنوعی جزئی در عبارتپردازی قابل مشاهده است:
موسوی گرمارودی: "دست در گریبان خویش فرو بر (و برآور) تا سپید بیآسیب بیرون آید و (در پرهیز) از بیم، بازویت را به خویش بفشر که این دو (معجزه)، دو برهان از پروردگار تو برای فرعون و سرکردگان اوست، بیگمان آنان قومی نافرمانند."
در شرق جهان اسلام به خصوص در سدههای متأخر تا امروز مصحف شریف در انطباق با قرائت حفص از عاصم مبنای عمل عالمان دینی و عموم مسلمانان بوده است، و بر این پاین انتظار میرود روایت حفص از قرائت عاصم، دست کم در این برهه تاریخی و حوزه جغرافیایی چنین محوریتی را داشته باشد؛ عملاً نیز گذاری بر ترجمههای جدید فارسی نقشی این چنین برای روایت حفص از عاصم را تأیید میکند، اما به هیچ روی قابل تعمیم به قرون متقدم و میان نیست. برای روشن شدن این که روایت حفص تا چه اندازه بر ترجمهها تأثیر گذارده است، میتوان نمونههایی را مورد تدقیق قرار داد که در آنها نه تنها عاصم در مقابل تمامی نه قاری دیگر از قراء عشر قرار گرفته است، بلکه حتی در روایت از عاصم، ابوبکر بن عیاش مانند نه قاری دیگر روایت کرده و تنها حفص روایتی متفاوت با آنان داشته است. اگر بتوان در چنین مواردی تأثیرگذاری روایت حفص بر ترجمهها را نشان داد، این اوج تأثیرگذاری است که از آن انتظار میرود. به عنوان نمونهای از این دست میتوان به آیه زیر اشاره کرد:
(وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدَارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ) (یوسف / 109)
شاهد مثال در عبارت " نُوحِی إِلَیْهِمْ" است که حفص به همین شکل مضبوط در مصاحف متداول نزد ما، آن را به نون و کسرِ حاء، یعنی فعل متکلم معالغیر و مبنی للفاعل (فعل معلوم) قرائت کرده است؛ این در حالی است که نزد تمام نه قاری دیگر و نیز روایت ابوبکر بن عیاش از عاصم خواندن کلمه با یاء و فتح حاء است، یعنی فعل غایب مفرد و مذکر، و مبنی للمفعول (فعل مجهول) انگاشته شده است. (2)
در این باره میان ترجمههای متأخر و معاصر، با ترجمههای مربوط به قرون متقدم و میانه تفاوتی آشکار وجود دارد و به وضوح میتوان دید که در دورههای میانه، روایت حفص از عاصم به اندازه قرون متأخر و معاصر بر محافل قرآنی ایران سیطره نداشته است. به دلیل حساسیت موضوع عین عبارت ترجمههای متقدم و میانه نقل میشود:
اسفراینی: و نفرستیدیم از پیش تو یا محمد الا مردانی را که وحی کردندی به ایشان از اهل امصار...
ابوالفتوح رازی: نفرستادیم ما از پیش تو مگر مردانی را که وحی کردند به ایشان از اهل شهرها...
نسفی: و نفرستادیم پیش از تو پیامبران، مگر مردمان و شهریان، که وحی میآمد به ایشان...
کشف الاسرار: و نفرستادیم پیش از تو به پیغام، مگر مردانی از شهرهای پراکنده... ترجمه قرن دهم: و نفرستادیم از پیشت مگر مردانی پیغام کرده شود به ایشان از مردمان دهها...
همان گونه که دیده میشود همه این ترجمهها از قرائت اکثر تبعیت کرده و روایت حفص را به کنار نهادهاند.
موردی استثنایی و غریب از میان ترجمههای متقدم ترجمه تفسیر طبری است که همین غریب بودن شیوهاش موجب شده است تا برخلاف انتظار الگوی ارائه شده در آن برای ترجمه این آیه، در ترجمههای بعدی اصلاً پیروی نشده است. در ترجمه طبری واژه یوحی به گونهای ترجمه شده است که گویی مترجم واژه عربی "یُوحی"، به صورت غایب مفرد مذکر و فعل معلوم ترجمه کرده است که فاعل مقدر آن باری تعالی است:
ترجمه تفسیر طبری: و نه فرستادیم از پیش تو مگر مردانی وحی میکند سوی ایشان از گروه دهها...
آن اندازه که در منابع قرائت و تفسیر در اختیار ماست، چنین خوانشی نه قرائات مشهور، بلکه حتی در میان قرائات شاذ هم ضبط نشده است، اما حمل آن بر بیدقتی نیز دشوار است و دور نیست که چنین قرائتی نیز در آن روزگار شناخته بوده است.
اما آنچه در ترجمههای متأخر و معاصر فارسی دیده میشود، سیطره روایت حفص و پیروی از آن در معادل یابی است. اکثریت این ترجمههای واژه "نوحی" را به وحی میکردیم یا تعبیری هم ارزی آن برگرداندهاند که با روایت حفص تطبیق دارد. برخی از ترجمهها نیز وجه متکلم مع الغیر در روایت حفص را حفظ کردهاند، اما به رعایت زیبندگی عبارت در فارسی، از افعال ماضی ساده "وحی کردیم" و هم ارزهای آن مانند ترجمه رهنما، معزی، حلبی و انصاریا، یا ماضی نقلی" وحی نمودهایم" و هم ارزهای آن - مانند ترجمه بروجردی و نوبری، استفاده کردهاند که همچنان سیطره حفص بر آنها دیده میشود. یک صورتبندی متفاوت در میان ترجمههای معاصر مربوط به الهی قمشهای و مترجم بیان السعادة است با این تعبیر:
الهی قمشهای: و ما هیچ کس را پیش از تو به رسالت نفرستادیم جز آنکه رسولان همه (مانند تو) مردانی بودند از اهل شهرهای دنیا که به وحی ما مؤیّد شدند...
در این ترجمه از سویی ساخت فعل فارسی به تبع قرائت اکثریت قراء ساخت مجهول است و از سوی دیگر، ساخت متکلم مع الغیر به تبع روایت حفص در قطعه "به وحی ما" بازتاب یافته است، گویی مترجم به دنبال راهی برای جمع میان دو قرائت بوده است.
به عنوان نمونهای دیگر از تعهد ترجمههای فارسی به روایت حفص، میتوان به ترجمههای آن زیر توجه کرد:
(فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاَ نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذَاباً کَبِیراً) (فرقان/ 19)
بر اساس منابع قرائی، میدانیم که تنها عاصم به روایت حفص در این آیه فعل "تَسْتَطِیعُونَ" را با حرف مضارعه تاء، یعنی مخاطب و دوم شخص خوانده و تمامی نه قاری دیگر و نیز ابوبکر بن عیاش در روایت از عاصم، آن را با حرف مضارعه یاء و به عنوان غایب و سوم شخص قرائت کردهاند. (3)
در میان ترجمههای کهن فارسی، آنچه دیده میشود پیروی از قرائت اکثریت قراء و نه روایت حفص است؛ از جمله میتوان به این ترجمهها توجه کرد که کاملاً فعل را به صورت غایب برگردان کردهاند:
ترجمه تفسیر طبری: بدرستی که بدروغ زن داشتند ترا و آنچه همی گویند و نه همی توانند گردانیدن و نه یاری کردن و هر که ستم کند از شما بچشانیم او را عذابی بزرگ.
و این رویه در ترجمههای بعدی مانند برگردان ابوالفتوح رازی، نسفی و کشف الاسرار ادامه یافته است.
در ترجمههای متأخر و معاصر، با وجود آنکه اکثریت به پیروی از روایت حفص روی آوردهاند، سیطره حفص بر ترجمه این آیه به اندازه آیه پیشین نیست. در ترجمه ناشناس قرن دهم، پیروی از روایت حفص در گزینش وجه مخاطب دیده میشود:
قرن دهم: پس هر آینه به دروغ داشتند شما را به آنچه همی گویید پس نتوانید گردانیدن عذاب از ایشان را و نه یاری دادن را مر ایشان را. و هر که ستم کند از شما، بچشانیم او را عذابی بزرگ.
این پیروی در ترجمه کسانی چون دهلوی ادامه یافته و در میان معاصران، اکثریت ترجمههای فارسی را تشکیل داده است. اما عدول از روایت حفص به قرائت اکثریت، در ترجمههای متأخر نزد صفی علیشاه دیده میشود:
صفی علیشاه: پس بتحقیق تکذیب نمودند شما را بآنچه میگویید پس نتوانند گردانیدنی و نه یاری کردنی و هر که ستم کند از شما میچشانیم او را عذابی بزرگ. آنچه در راستای مواجهه با مشکلی از جنس و به خصوص در آیه مورد مثال، مترجمان را نسبت به رفتار خود متقاعد کرده، و از منظر منتقد بیرونی هم رفتار آنان را توجیه میکند، تأییدی است که از سیاق آیه بر این دریافت وجود دارد. به هر روی، به عنوان نتیجه میتوان یادآور شد که اختلافات نظری میان صرفیان چندان اسباب نگرانی مترجمان را فراهم نکرده و همان دریافت بدوی و مشهور برای آنان مبنای عمل بوده است. و در میان معاصران همچنان در ترجمه کسانی چون شعرانی، پاینده، بانوی اصفهانی، حلبی، خواجوی، مصطفوی و ترجمه فارسی المیزان دیده میشود.
در پایان بحث از تأثیر قرائات بر ترجمهها، باید یادآور شد برخی از آیههای ویژه در قرآن کریم به سبب شهرتی استثنایی و آشنایی گستردهتر اهل قرآن با قرائتهای مختلف آن، چندان تابع رسم مصاحف متداول نبوده و آزادی عمل مترجمان در پیروی قرائات مختلف در آن بیشتر بوده است. بهترین نمونه از این دست قرائت واژه "مالک" در فاتحة الکتاب است که به سبب ابتلای عمومی به آن در قرائت نماز، از حساسیت بیشتری برخوردار بوده است:
(مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ) (فاتحة الکتاب/ 4)
بر اساس منابع قرائی، میدانیم که از میان قاریان دهگانه، عاصم، کسایی، یعقوب و خلف واژه را "مَالِکِ" بر وزن اسم فاعل به معنای صاحب و دارنده، و دیگر قاریان آن را "مَلِکِ" بر وزن صفت مشبهه و به معنای پادشاه قرائت کردهاند. (4)
همان گونه که انتظار میرود وجه مرجح در ترجمههای کهن فارسی، قرائت عاصم نیست و برگردان واژه به پادشاه در این ترجمهها غلبه دارد. از جمله:
ترجمه تفسیر طبری: پادشاه روز جزا.
الگویی که در ترجمههای دیگر از قرون میانه و متأخر مانند برگردان ابوالفتوح رازی، نسفی و ترجمه قرن دهم پیروی شده است. برخی از ترجمههای کهن فارسی نیز با استفادهای از واژه فارسی "خداوند"، کوشیدهاند الگویی برای جمع بین دو قرائت بیابند، با وجود آنکه مالک و ملک در عربی، معنایی متمایز دارند، ولی واژه فارسی خداوند، به خصوص در سدههای گذشته هم به معنای پادشاه و هم به معنای مالک و صاحب کاربرد داشته (5) و میتوانسته است برای چنین جمعی بین دو قرائت به کار آید. این الگو در ترجمههای اسفراینی و کشف الاسرار دیده میشود:
اسفراینی: خداوند روز جزا دادن.
ترجمههای متأخر و معاصر را میتوان در سه گروه طبقهبندی کرد: گروه نخست که به سان ترجمه تفسیر طبری، به صراحت قرائت مخالف عاصم، یعنی قرائت مَلِک را ترجیح دادهاند و واژه را به پادشاه - مانند صفی علیشاه و بروجردی، فرمانروا- مانند پاینده، معزی، برزی، آیتی، صفارزاده، جلال الدین فارسی و پورجوادی، و سلطان و حاکم - مانند بانوی اصفهانی برگردان کردهاند.
گروه دوم ترجمههایی که آشکارا قرائت عاصم - به هر دو روایت حفص و ابوبکر بن عیاش - را ترجیح دادهاند، واژه را مالک خواندهاند و آن را به مالک - رهنما، فیض الاسلام، طالقانی، مکارم شیرازی، موسوی گرمارودی و شماری دیگر، صاحب - مانند ارفع، مجد، کاویانپور و انصاریان، یا اسم فاعل فارسی "دارا" - مانند یاسری ترجمه کردهاند.
گروه سوم، ترجمههایی معاصر هستند که الگوی جمع بین دو قرائت را در پیش گرفتهاند و همچون اسفراینی و کشفالاسرار از واژه "خداوند" بهره جستهاند - مانند آنچه نزد دهلوی، شعرانی، مصباح زاده و شماری دیگر دیده میشود، یا مانند سراج در ترجمه خود از ترکیبی همچون "صاحب اختیار" استفاده کردهاند که هم بر مالک و هم بر پادشاه اطلاق میشود. به همین دسته سوم، باید ترجمههایی را علاوه کرد که با استفاده از عطف یا علایم نقطهگذاری، دو واژه مالک و پادشاه / فرمانروا را با هم ترکیب کردهاند، مانند آنچه نزد الهی قمشهای، فولادوند، خواجوی، طاهری و مشکینی دیده میشود.
گاه مسئله اختلاف قرائات با اختلاف علمای صرف در تجزیه واژه نیز همراه گشته است. در واقع، موارد نادری در قرآن کریم وجود دارد که درباره فرآیند ساخت صرفی یک واژهای که با اختلاف قرائت رو به روست، میان اهل علم اتفاق نظر وجود ندارد و صورتبندیهای مختلفی برای تجزیه آن ارائه شده است. یکی از شاخصترین نمونهها در این باره، کیفیت ساخت واژه قَرنَ در آیه زیر است:
(وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَ أَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) (احزاب / 33)
ابوالبقاء عکبری از دانشوران شاخص در حیطه تجزیه و ترکیب قرآن کریم، اقوال مختلف در این باره را شرح داده است: اگر مبنا قرائت واژه به کسر قاف باشد، در آن دو وجه وجود دارد: وجه اول آن است که این واژه فعل امر جمع مؤنث از فعل وَقَرَ یَقِرُ به معنای ثابت شدن و ثبات یافتن باشد که واژه وقار نیز از آن ریشه است؛ در این صورت فاء الفعل واو به قواعد اعلال حذف شده است. وجه دوم آن است که این واژه از فعل قَرَّ یَقِرُّ به معنای قرار گرفتن ساخته شده باشد که یکی از دو راء در آن برای گریز از تکرار حذف شده است، مانند رخدادی که در حذف یکی از لامها در فعل ظلمت نیز دیده میشود. اگر مبنا قرائت به فتح قاف باشد تنها احتمال اشتقاق آن از قَرَّ یَقِرُّ است که یکی از راءها در آن حذف شده است؛ وی ضمن توجه به این که عین الفعل در صیغه مضارع قَرَّ یَقِرُّ مکسور است، یادآور میشود تنها توجیه برای فتحه قاف گویشی در میان عرب است که عین الفعل یقرُّ را به جای کسر، با فتح تلفظ میکند. (6) باید افزود که قرائت قَرنَ به فتح قاف مربوط به عاصم، نافع و ابوجعفر مدنی است و دیگر قراء آن را به کسر خواندهاند. (7) به هر حال دیده میشود که قول به حذف راء برای گریز از تکرار و بازگرداندن فتحه قاف به گویشی از عرب، آن هم بدون تعیین، خالی از تکلف نیست و نشان میدهد که تجزیه این واژه از مشکلات صرفیان بوده است. عادیترین حالت برای اشتقاق چنین فعلی آن بود که در قرائت فتح، امر جمع مؤنث از فعلی فرضی مانند قار یَقارُ مانند خاف یَخافُ خَفنَ، و در قرائت کسر، از فعلی فرضی مانند قارَ یَقیرُ مانند باَع یبیعُ بِعنَ، بوده باشد؛ اما وجود هیچ یک از این دو فعل در فرهنگهای عربی تأیید نشده است.
اما آنچه در ترجمهها دیده میشود، نادیده گرفتن همه این چالشهاست و این که فعل امر "قَرنَ" به آسانی به معنای "قرار گیرید" یا معادلی فارسی برای آن ترجمه گردد. ترجمه این فعل به "بیارامید" در ترجمه تفسیر طبری و تفسیری نسفی، به "آرام گیرد" در کشف الاسرار و ترجمه ناشناس قرن دهم، و به "بمانید" در ترجمه دهلوی هم الگوهایی است که از دریافت واحدی از معنای آیه برآمدهاند و یکایک این الگوها در ترجمههای معاصر دنبال شدهاند. به اینها باید ترجمههایی را اشاره کرد که با استفاده از وامواژه قرار، آن فعل را به "قرار گیرید" ترجمه کردهاند، برگردانی که در ترجمه صفی علیشاه دیده میشود و در شماری از ترجمههای معاصر دنبال شده است. در ترجمهها به زبانهای دیگر نیز الگوهای مشابهی دیده میشود که بازگشت آن به همین معنای قرار و آرام گرفتن است؛
آنچه در راستای مواجهه با مشکلی از جنس و به خصوص در آیه مورد مثال، مترجمان را نسبت به رفتار خود متقاعد کرده، و از منظر منتقد بیرونی هم رفتار آنان را توجیه میکند، تأییدی است که از سیاق آیه بر این دریافت وجود دارد. به هر روی، به عنوان نتیجه میتوان یادآور شد که اختلافات نظری میان صرفیان چندان اسباب نگرانی مترجمان را فراهم نکرده و همان دریافت بدوی و مشهور برای آنان مبنای عمل بوده است.
نمایش پی نوشت ها:
1. ابوعمرو دانی، 1930، ص171.
2. ابن مهران، 1407، ص 248؛ ابوعمرو دانی، 1930، ص 130؛ ابن جزری، النشر، ج2 ص296.
3. ابن مهران، 1407، ص 323؛ ابن جزری، النشر، ج2 ص 334؛ قس: ابوعمرو دانی، 1930، ص 163.
4. ابن مهران، 1407، ص 86؛ ابوعمرو دانی، 1930، ص 18؛ ابن جزری، النشر، ج1 ص 271.
5. معین، 1371، ج2 ص 1005.
6. ابوالبقاء عکبری، 1399، ج2 ص 192.
7. ابوعمرو دانی، ص 179؛ ابن جزری، النشر، ج2، ص 348.
پاکتچی، احمد، (1392)، ترجمهشناسی قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم.