راويان روايات علائم ظهور

در اين جا به بررسي راوياني مي پردازيم که در سلسله اسناد روايات علائم وجود دارند. از آن جا که بيشتر روايات نشانه هاي ظهور از کتاب الغيبه نعماني نقل مي شود لازم است در بررسي راويان نيز تکيه اصلي بر سندهاي اين منبع باشد. در مجموع ابواب اين کتاب نزديک به صد روايت درباره ي نشانه هاي ظهور وجود دارد (1) که در اين ميان احمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقده با بيش از چهل روايت بيشترين
يکشنبه، 7 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راويان روايات علائم ظهور
راويان روايات علائم ظهور
راويان روايات علائم ظهور





در اين جا به بررسي راوياني مي پردازيم که در سلسله اسناد روايات علائم وجود دارند.
از آن جا که بيشتر روايات نشانه هاي ظهور از کتاب الغيبه نعماني نقل مي شود لازم است در بررسي راويان نيز تکيه اصلي بر سندهاي اين منبع باشد. در مجموع ابواب اين کتاب نزديک به صد روايت درباره ي نشانه هاي ظهور وجود دارد (1) که در اين ميان احمد بن محمد بن سعيد معروف به ابن عقده با بيش از چهل روايت بيشترين سهم را در ميان راويان دارد. پس از او به ترتيب علي بن حسن بن فضال، علي بن ابي حمزه بطائني و فرزندش حسن، جعفر بن محمد فرازي، عبيدالله بن موسي علوي و علي بن احمد بندنيجي کساني اند که نام آنان در سلسله اسناد اين روايات آمده است.
کتاب الغيبه شيخ طوسي راويان متعددي دارد و تفاوت آن با کتاب نعماني در اين است که شيخ از راويان غير شيعه نيز احاديث زيادي نقل مي کند. در مجموع روايات اين منبع و کمال الدين صدوق، نام ابوبصير، محمد بن مسلم، ابن ابي عمير، جابر جعفي و معلي بن خنيس بيشتر به چشم مي خورد چنان که تعداد روايات اين چند نفر در غيبت نعماني هم معتنابه است. در کتاب الفتن ابن حماد بسياري از سندها با وليد بن مسلم يا رشدين بن سعد آغاز شده و آن چه در اين کتاب از امام باقر عليه السلام نقل مي شود به واسطه ي سعيد ابوعثمان از جابر جعفي است.
اينها نام راوياني است که در چهار منبع اصلي مربوط به نشانه هاي ظهور پيش از ديگران روايت دارند و نام آنان در مجموع روايات علائم بيشتر در سلسله ي اسناد قرار گرفته است. براي آشنايي با اين شخصيت ها به آگاهي هايي که رجال نويسان ارائه کرده اند توجه مي کنيم:
1. ابوالعباس احم بن محمد بن سعيد کوفي سبيعي معروف به ابن عقده (249- 333 ق):
وي از مهم ترين مشايخ نعماني و از راويان مشهور شيعه و اهل سنت مي باشد. رجال نويسان دو فرقه از او به نيکي و عظمت ياد کرده و او را ثقه مي دانند. نجاشي مي گويد: او مردي بزرگ در ميان اصحاب حديث و مشهور به حفظ است. (2) شيخ طوسي با عناوين «جليل القدر و عظيم المنزله» از او ياد کرده و به نقل از خود ابن عقده مي نويسد: 120 هزار حديث با سند حفظ بوده و سيصدهزار حديث ديگر در اختيار داشته است. (3) وي هم چنين مي گويد: وثاقت و بزرگواري و عظمت او در حفظ حديث مشهورتر از آن است که نياز به بيان داشته باشد. (4)
از ميان رجال شناسان اهل سنت، ذهبي از او با تعبير حافظ، علامه، نادر زمان و يکي از بزرگان حديث ياد مي کند و در عين حال به وجود ضعف در او اشاره کرده مي نويسد: خوب و بد را جمع کرده است. (5) به گفته ي دارقطني اهل کوفه متفق اند که از زمان ابن مسعود تا زمان ابوالعباس ابن عقده، حافظ تر از او نديده اند. (6) ذهبي مي نويسد: چنين نيست، اما اين که در کوفه حافظ تر از او نبوده و نخواهد بود درست است. (7) با اين همه برخي مانند ابن حنبل و دارقطني از او به بدي ياد مي کنند (8) که شايد علت اين امر نقل روايات شيعه و بدگويي او از برخي صحابه باشد. (9) ذهبي او را شيعه متوسط دانسته (10) و رجاليون شيعه او را جارودي مذهب مي دانند و مي گويند بر آن عقيده از دنيا رفت و اين که نامش در ميان اماميه ذکر مي شود به جهت آميزش او با آنان و روايت از کتاب هاي شيعه و اعتماد به اوست. (11) گويا به دليل همين انحراف مذهب است که علامه ي حلي نام او را در قسم دوم از کتاب رجال آورده و به نقل کلام شيخ و نجاشي بسنده نموده و مطلبي بر آن نيفزوده است. (12)
از آن جا که زيدي ها با اهل سنت ارتباط داشتند ابن عقده در طريق رواياتي قرار گرفته که قطعا ساخته ي مخالفان اهل بيت است، مانند آن چه به رسول خدا نسبت مي دهند که درباره ابوبکر و عمر فرمود: اين دو پيران اهل بهشت اند. (13) با اين حال عالمان شيعه او را مورد اعتماد و ثقه مي دانند، چون وي تنها در طريق نقل حديث قرارگرفته و آن چه ديگران گفته اند - راست يا دروغ - بيان مي کند. نعماني در مقدمه ي الغيبه مي گويد: اين مرد از کساني است که در وثاقت، طعني بر او وارد نمي شود و آگاهي اش به حديث و رجال جاي گفت وگو ندارد. (14)
بنابراين، اعتماد عالمان اماميه به ابن عقده راهي براي ترديد درباره او باقي نمي گذارد، آن چه هست لزوم دقت و توجه به کساني است که وي از آنان روايت مي کند. گرچه درباره ي خود او هم اين پرسش هم چنان باقي است که آيا موثق دانستن او براي نقل رواياتي از قبيل نشانه هاي ظهور کفايت مي کند؟ زيرا جاروديه (15) هم چون ديگر شعبه هاي زيديه به امامت کسي معتقد بودند که قيام مسلحانه کند. از اين رو، چندان اهميتي براي ائمه اهل بيت عليهم السلام قائل نبودند و حتي به آنان اعتراض مي کردند. البته درباره مهدويت باورهايي متفاوت از ديگر گروه هاي زيدي داشته و در اين مورد ميان خود آنان اختلاف وجود دارد. برخي محمد بن عبدالله نفس زکيه را مهدي مي دانند و برخي محمد بن قاسم حسيني را که در طالقان قيام کرد. (16)عده اي نيز يحيي بن عمر حسيني را مهدي مي دانستند که از آن جمله احمد بن محمد بن سعيد بن عقده است که تصور مي کرد يحيي همان مهدي موعود است. (17)
2. علي بن حسن بن علي بن فضال:
نعماني در موارد زيادي او را تيملي عنوان مي کند و ابن عقده بسياري از روايات خود را از او نقل کرده است. وي يکي از افراد خاندان فضال است که فطحي (18) مذهب اند و در عين حال از سوي رجاليون شيعه توثيق شده اند. (19) از آن جا که اين فرقه پس از عبدالله افطح به بقيه امامان شيعه معتقدند درباره موضوع مهدويت اتهام خاصي متوجه آنان نيست و احاديث ايشان به خصوص بني فضال در ميان شيعه جايگاه خاصي دارد. چنان که در روايت مرسلي از امام عسکري عليه السلام درباره بني فضال نقل شده است: رواياتشان را بگيريد و نظراتشان را رها کنيد. (20)
کثرت روايات علي بن حسن در موضوع نشانه هاي ظهور به جهت دو کتابي است که با عنوان الغيبه و الملاحم تأليف کرد. (21) پدرش حسن نيز از بزرگان شيعه بود و با وجود فطحي مذهب بودن (22) او را توثيق کرده اند. (23) از جمله تأليف هاي وي که به اين بحث مربوط مي شود کتاب الملاحم است. (24)
3. علي بن ابي حمزه بطائني:
وي از لحاظ کثرت روايات علائم در رديف سوم قرار دارد، «از ارکان واقفيه است» (25) و رجاليون او را توثيق نکرده اند. او از وکلاي مشهور و مورد اعتماد امام کاظم عليه السلام بود که پس از زنداني شدن آن حضرت اموال زيادي از شيعه به دست او و ديگر وکلا رسيد، ولي آنان پس از شهادت امام هفتم در اين اموال طمع ورزيدند و آن حضرت را آخرين حجت خدا و همان مهدي موعود معرفي کرده و امامت فرزندش رضا عليه السلام را منکر شدند تا اموال را تصاحب کنند. (26) شهرت آنان به واقفه يا واقفيه به دليل توقف آنان بر امام هفتم است. اما لقب ديگري که با عنوان ممطوره به آنان داده اند (27) نشان دهنده ي شدت انحراف و فاصله گرفتن اماميه از آنان است. امام هشتم در مواردي آنان را ناصبي خواند و رفت و آمد با اين گروه را ممنوع فرمود. (28)
با اين همه عالمان شيعه ي اماميه درباره روايات فراواني که واقفه نقل کرده اند اختلاف نظر دارند. آن چه مسلم است اين است که رواياتي از آنان که پيش از انحراف شنيده و بيان شده باشد پذيرفته مي شود؛ به خصوص که راويان آنان بزرگاني چون ابن ابي عمير، حسن بن محبوب و بزنطي باشند، اما مشکل جايي است که ندانيم يک روايت در چه زماني از علي بن حمزه يا ديگر هم مسلکانش نقل شده است، به ويژه در جايي که راوي او فرزندش حسن يا افرادي ديگري از واقفه باشند.
در اين ميان آن چه مربوط به بحث ماست از حساسيت بيشتري برخوردار مي باشد، زيرا محل اتهام واقفه همين روايات مهدويت و نشانه هاي ظهور است و به همين دليل پذيرش رواياتي که امثال بطائني در سند آن قرار دارند با مشکل جدي روبه روست. افرادي که به خاطر هوا و هوس از پيشواي خود روي گردان شدند، هيچ بعيد نيست در تقويت مذهب خود احاديثي بسازند يا احاديث صحيحي را تحريف نمايند تا نشان دهند قائم همان موسي بن جعفر عليهما السلام است و به زودي برخواهد گشت. در عين حال توجه به اين نکته لازم است که پس از انحراف آنان، بزرگان اصحاب ائمه از اين گروه کمتر روايت کرده اند چون در ميان ايشان جايگاهي نداشته اند.
4. حسن بن علي بن ابي حمزه:
وي نيز مانند پدرش از بزرگان واقفه به شمار مي رود (29) با اين تفاوت که اگر برخي از روايات پدر نزد عالمان شيعه معتبر است روايات پسر از هيچ اعتباري برخوردار نيست. (30) علي بن حسن بن فضال گويد: او دروغ گو و ملعون است و من روا نمي دانم چندان از او روايت کنم. (31) برخي ديگر او را «رجل سوء» و کشي او را «کذاب» معرفي مي کند. (32) حسن کتاب هاي الفتن و الملاحم، الغيبه، الرجعه و القائم را تأليف کرد. (33) با توجه به چنين آثاري از او، بر دقت در رواياتش در موضوع مهدويت و نشانه هاي ظهور تأکيد مي شود.
5. جعفر بن محمد بن مالک فرازي:
شيخ طوسي او را ثقه دانسته، مي گويد: «گروهي او را تضعيف کرده اند، او در موضوع ولادت قائم مطالب عجيبي نقل مي کند». (34) ابوغالب زراري هم به نيکي از او ياد کرده، مي گويد: پس از مرگش امر عجيبي رخ داد که اين جا محل بيانش نيست. (35) اما نجاشي وي را تضعيف کرده و به نقل از ابن غضائري گويد: او جاعل حديث بود و از افراد ناشناخته روايت مي کرد. نجاشي هم چنين با بيان اين که: شنيده ام جعفر فاسدالمذهب هم بوده است، از اين که دو تن از استادان مورد اعتمادش - از جمله ابوغلب زراري - از جعفر فزاري نقل حديث کرده اند اظهار شگفتي مي کند. (36) به هر حال توثيق صريح شيخ طوسي را نبايد ناديده گرفت و به متن روايات او نيز بايد توجه کرد.
6. عبيدالله بن موسي علوي عباسي:
نام اين شخص در سند بسياري از روايات کتاب نعماني آمده است ولي ناشناخته شده نيست.
7. علي بن احمد بندنيجي:
اگر تضعيفات ابن غضائري را بپذيريم بسياري از روايات کتاب نعماني که سند آن با اين شخص آغاز شده محل تأمل خواهد بود. ابن غضائري او را تضعيف کرده، مي گويد:پريشان گوست و به او اعتنايي نيست. (37)
8. ابوبصير:
کنيه چند نفر از راويان شيعه ابوبصير مي باشد؛ اما شهرت و روايات ابوبصير يحيي اسدي بيش از ديگران است. در موضوع نشانه هاي ظهور هم راوي اکثر روايات ابوبصير، علي بن ابي حمزه بطائني است و نجاشي مي گويد: بطائني عصاکش ابوبصير يحيي بن قاسم بود. (38) مقام وي به اندازه اي است که نياز به توضيح ندارد. او از چهره هاي سرشناس شيعه و شخصيتي موجه و موثق از روات امام باقر و امام صادق عليهما السلام (39) و جزو اصحاب اجماع است. البته اشکال روايات ابوبصير در علائم ظهور از آن جهت است که آنها را - به جز چند مورد - از علي بن ابي حمزه ي بطائني گزارش مي کند. (40)
9. محمد بن مسلم کوفي:
ايشان از فقهاي سرشناس اماميه و مورد اعتمادترين مردم (41) و او را نيز از اصحاب اجماع و از جمله حواريون امام باقر و امام صادق عليهما السلام و کساني وصف کنند که امين بر حلال و حرام و مؤثر در نشر آثار نبوت هستند. (42)
10. محمد بن ابي عمير:
او نيز از بزرگان شيعه و اصحاب اجماع، «باتقواترين، موثق ترين و عابدترين مردم بود». (43) رجال شناسان از عظمت وي نزد خاصه و عامه ياد کرده و مي گويند: به دليل مخالفت با خليفه ي وقت به زندان افتاد و حوادث تلخ و سختي را تحمل کرد. (44)
11. جابر بن يزيد جعفي:
وي همانند سه شخصيت پيش گفته از شهرت زيادي برخوردار است و روايات فراواني از او نقل مي شود با اين تفاوت که اولا: جابر در موضوع اين بحث در منابع روايي اهل سنت روايات بيشتري دارد، چنان که ابن حماد در الفتن از او فراوان نقل کرده است. ثانيا: درباره ي جابر آراي متفاوت و متناقضي وجود دارد که گويا به دليل نقل روايت خاصي از ائمه معصومين عليهم السلام است؛ چنان که روايات او در منابع شيعه و سني در موضوع نشانه هاي ظهور و ملاحم شگفت انگيز و غير قابل درک است.
در رجال کشي مي خوانيم: امام باقر عليه السلام دو کتاب در اختيار جابر قرار داد و فرمود مطالب يکي را پس از سقوط بني اميه بيان کند و کتا ب ديگر را هيچ گاه بازگو نکند. خود او مي گويد: از امام باقر عليه السلام هفتاد هزار حديث شنيدم که براي هيچ کس نقل نکرده و نخواهم کرد. (45)
نجاشي راويان او را تضعيف مي داند و درباره شخص جابر تعبير «مختلط» را به کار برده، از وثاقت او سخني نمي گويد. (46) بر خلاف وي، ابن غضائري که تضعيف هاي او نسبت به راويان شهرت دارد جابر را توثيق کرده و ضعف را متوجه راويانش مي نمايد. (47) گذشته از اين دو عالم رجالي، ديگران جرح و تعديل صريحي درباره ي جابر ندارند. تنها شيخ مفيد ضمن نام چند راوي از جمله جابر، آنان را غير قابل طعن و از افرادي مي شمرد که راهي بر مذمتشان نيست؛ (48) چنان که او را صاحب سر و ابواب امام نيز دانسته اند. (49)
يکي از اتهام هاي جابر غلو است، تا آن جا که رياست فرقه مغيريه را پس از اعدام مغيره بن سعيد غالي معروف، به جابرنسبت داده و اتهام قول به تناسخ را به او بسته اند. (50) از جمله اتهام هايي که به جابر وارد مي کنند ديوانگي است. در گزارشي آمده است که چون جابر از امام پنجم روايت مي کرد آن حضرت را با عناويني مانند وصي اوصيا و وارث علم پيامبران ياد مي کرد و مردم مي گفتند: او ديوانه شده است. (51) گويا ظرفيت بيان روايات مناقب و فضايل را آن گونه که جابر مي گفت نداشتند. در هر حال آن چه به اين نوشتار مربوط مي شود رواياتي از جابر جعفي است که در کتاب هاي الغيبه و ملاحم به چشم مي خورد و به نظر مي رسد بيش از آن چه بايد به بحث سندي آن پرداخت لازم است متن روايت بررسي شود.
12. معلي بن خنيس:
درباره او نيز ميان بزرگان شيعه اختلاف نظر وجود دارد. نجاشي در وصف او مي گويد: «ضعيف جدا لا يعول عليه» (52) اما شيخ طوسي از او تجليل کرده، در شمار «محمودين» آورده، مي گويد: از قوام امام صادق عليه السلام بود و به روش او سير مي کرد و به همين سبب داوود بن علي او را به شهادت رساند. از آن حضرت نقل شده که معلي اهل بهشت است. (53)
علامه حلي او را در شمار ضعفا آورده و به نقل از ابن غضائري مي نويسد: معلي ابتدا مغيري (منسوب به مغيره بن سعيد غالي معروف) بود سپس به محمد بن عبدالله نفس زکيه دعوت کرد و به همين دليل داوود بن علي او را کشت. ابن غضائري اضافه مي کند که غاليان مطالب زيادي به او نسبت داده اند و من به هيچ حديثي از او اعتماد نمي کنم. علامه پس از نقل اين مطالب مي گويد: درباره ي او روايات مدح و ذم وارد شده و شيخ طوسي در کتاب الغيبه بدون مدرک او را از قوام امام صادق عليه السلام و مورد ستايش او دانسته که اين مطالب نشان دهنده عدالت اوست. (54) گذشته از جرح و تعديل هايي که درباره ي معلي گفته شده، آن چه در نوشتار حاضر و براي ما قابل توجه است، گزارش ابن غضائري درباره ي حمايت معلي از نفس زکيه و هم چنين رواياتي است که غاليان به او بسته اند.
مطالبي که تاکنون بيان شد درباره ي راويان شيعه بود. از اهل سنت نيز دو نفر را مي توان نام برد که ابن حماد در کتاب الفتن از آنان زياد روايت مي کند.
13. وليد بن مسلم ابوالعباس دمشقي مولي بني اميه:
رجال نويسان عامه گاه او را توثيق و گاه تضعيف کرده اند. عجلي او را ثقه و ابوحاتم او را صالح الحديث مي داند، اما از ابن حنبل نقل شده است که وليد اشتباه زياد دارد. دارقطني گويد: وليد بن مسلم احاديث اوزاعي را از ضعفا نقل مي کرد، سپس نام ضعفا را برمي داشت و ديگران را جاي گزين مي نمود. (55) ابن حجر گويد: او ثقه است؛ اما تدليس زياد مي کند. (56)
14. رشدين بن سعد يا رشدين بن ابي رشدين:
وي نيز از شيوخ نعيم بن حماد است و روايات زيادي در فتن و ملاحم از وي نقل شده است. ابن سعد او را ضعيف (57) و نسائي متروک الحديث (58) دانسته اند. از يحيي بن معين هم نقل شده که حديث او اعتبار ندارد. (59)

پي نوشت :

1. در گفتار اول گذشت که درباب هاي 14و 18 که مخصوص نشانه هاي ظهور است 86 روايت وجود دارد. در باب دهم و شانزدهم نيز تعدادي روايت در اين باره هست. ر. ک: ص 146، 149، 150، 170، 301 و 302.
2. رجال نجاشي، ج 1، ص 240.
3. رجال شيخ طوسي، ص 409 و ر.ک: خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 5، ص 220.
4. الفهرست، ص 73.
5. سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 342.
6. تاريخ بغداد، ج 5، ص 219.
7. سير اعلام النبلاء، ج15، ص 345.
8. همان.
9. همان، ص 224 و 225.
10. تاريخ الاسلام، ج 25، ص 68.
11. رجال نجاشي، ج 1، ص 240 و فهرست طوسي، ص 73.
12. خلاصه الاقوال، ص 321.
13. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 5، ص 218 و محمد ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 343.
14. الغيبه، ص 32.
15. نام اين فرقه از ابوجارود زياد بن منذر گرفته شده که ابتدا صحابي امام باقر عليه السلام بود اما بعدها به زيديه پيوست و امام هم او را سرحوب لقب داد و فرمود اين، نام شيطاني است که در دريا زيست مي کند. از اين رو جاروديه را سرحوبيه نيز مي گويند (شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 229 و شهرستاني، الملل والنحل، ج 1، ص 159).اين گروه درباره امامت اميرالمؤمنين عليه السلام به نص وصفي معتقدند يعني رسول الله به نام او را معرفي نکرد. (شهرستاني، همان، ص 158).درباره امامان بعد از حسنين عليهم السلام نيز معتقد به شورا هستند و در عين حال مي گويند آن که قيام کرد و ادعاي امامت نمود و پيروي اش واجب خواهد شد و آن که تخلف ورزد يا ادعاي امامت کند ولي در خانه بنشيند کافر است! و پيروانش مشرک اند! (نوبختي، فرق الشيعه، ص 21 و 54). اين سخنان اگر واقعا عقيده سرحوبيه (جاروديه) باشد جز تعريض به ائمه معصومين عليهم السلام نيست. آن بزرگواران که بي شک جانشين بر حق رسول خدا بودند ادعاي امامت داشتند، ولي هيچ گاه فرصت قيام مسلحانه نيافتند چون اين حرکات را بي ثمر تشخيص داده بودند و به زيدي ها و ديگر قيام کنندگان تذکر مي دادند که حرکت آنان به شکست مي انجامد و اثري جز کشته شدن نخواهد داشت.
16. سمعاني، الانساب، ج 2، ص 9.
17. اين مطلب را جاسم حسين از نسخه اي خطي با عنوان ملاحم ابن عقده نقل مي کند (ر. ک: تاريخ سياسي غيبت، ص 86 و 44) اما چنين نسخه اي را نيافتيم. شماره ي مذکور در کتاب نامه با اصول سته عشر تشابه داشت اما در اصول سته عشر نيز اين مضمون وجود ندارد. در هر صورت وجود چنين کتابي از ابن عقده با اهميت است.
18. فطيحه يا افطحيه به فرقه اي مي گويند که پس از امام صادق عليه السلام فرزندش عبدالله معروف به افطح را امام دانستند. (سعد اشعري، المقالات و الفرق، ص 87). عبدالله شش ماه بيشتر زنده نبود و طرفداران او به امام کاظم عليه السلام رجوع کردند.
19. در خصوص علي بن حسن ر.ک: به رجال نجاشي، ج 2ص 83 و رجال، طوسي، ص 354.
20. شيخ طوسي، الغيبه،ص390.
21. رجال نجاشي، ج 1، ص 84.
22. همان، ص 129.
23. رجال طوسي، ص 354.
24. رجال نجاشي، ج 1، ص 131.
25. همان، ج 2، 69.
26. درباره اين گروه و شعبه هاي آن ر.ک: سعد اشعري، المقالات و الفرق، ص 89 - 91.
27. شيخ صدوق، کمال الدين، ص 123؛ شيخ مفيد، الفصول العشره، ص 109و شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 460 و 461. مراد از ممطوره در اين جا سگ باران خورده است که حتي نزديک شدن به او سبب آلودگي است.
28. شيخ طوسي، همان، ص 457 و460.
29. رجال نجاشي، ج 1، ص 132.
30. ابن غضائري درباره او مي گويد: «واقف ابن واقف ضعيف في نفسه و ابوه اوثق منه» (رجال ابن الغضائري، ص 51).
31. شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 552.
32. همان، ص 443.
33. رجال نجاشي، ج 1،ص 13.
34. رجال طوسي، ص 418.
35. رساله ابي غالب الزراري، ص 150.
36. رجال نجاشي، ج 1، ص 303.
37. رجال ابن غضائري، ص 82.
38. رجال نجاشي، ج 2، ص 69 و ج 1، ص 133.
39. همان، ج 2، ص 411.
40. تقريبا در همه ي اين موارد هم راوي بطائني فرزندش حسن است. براي نمونه ر.ک: نعماني، الغيبه، ص 259، 262، 270، 271و 276 و شيخ طوسي، الغيبه، ص 449، 453 و 460.
41. رجال نجاشي، ج 2، ص 199.
42. شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 10و 170.
43. همو، الفهرست، ص 142.
44. همان؛ اختيار معرفه الرجال، ص 590 و رجال نجاشي، ج 2، ص 205.
45. شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 193و 194.
46. رجال نجاشي، ج 1، ص 314.
47. رجال ابن غضائري، ص 110.
48. الرساله العدديه، ص 25 و 35.
49. بحارالانوار، ج 47، ص 345.
50.ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 8 و سعد اشعري، المقالات و الفرق، ص 43.
51. شيخ طوسي، اختيار معرفه الرجال، ص 192.
52. رجال نجاشي، ج 2، ص 363.
53. الغيبه، ص 347.
54. خلاصه الاقوال، ص 409.
55. تهذيب الکمال، ج 31، ج 94 - 97 و ر.ک: ابن حماد، کتاب الفتن، پاورقي ها.
56. تقريب التهذيب، ج 2، ص 289.
57. الطبقات الکبري، ج 7، ص 358.
58. تهذيب الکمال، ج 9، ص 195.
59. همان.

منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.