مهدويت ، غيبت و انتظار در فرق اسلامي

انتظار موعود عقيده اي است که در هر آيين و مذهبي وجود دارد. پيامبر اسلام نيز بر اين اعتقاد مهر تأييد زد و از جانب خداوند متعال اين موعود را آخرين حجت او و خليفه خود معرفي و از او با عنوان مهدي ياد کرد. اين گفته رسول خدا با گزارش هاي متواتر شيعه و سني نقل شده و اجماع مسلمانان را در اصل مهدويت همراه دارد. اما شيعيان در تکميل اين عقيده مي گويند مهدي که به گفته مسلمانان از نسل رسول خداست، آخرين جانشين او نيز هست و در اين ميان فرقه اماميه به پيروي از عترت
يکشنبه، 7 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مهدويت ، غيبت و انتظار در فرق اسلامي
مهدويت غيبت و انتظار در فرق اسلامي
مهدويت ، غيبت و انتظار در فرق اسلامي





انتظار موعود عقيده اي است که در هر آيين و مذهبي وجود دارد. پيامبر اسلام نيز بر اين اعتقاد مهر تأييد زد و از جانب خداوند متعال اين موعود را آخرين حجت او و خليفه خود معرفي و از او با عنوان مهدي ياد کرد. اين گفته رسول خدا با گزارش هاي متواتر شيعه و سني نقل شده و اجماع مسلمانان را در اصل مهدويت همراه دارد. اما شيعيان در تکميل اين عقيده مي گويند مهدي که به گفته مسلمانان از نسل رسول خداست، آخرين جانشين او نيز هست و در اين ميان فرقه اماميه به پيروي از عترت پيامبر، او را دوازدهمين امام و حجت غايب مي دانند که قطعا متولد شده و بر اساس مصالحي از ديده ها پنهان مي باشد.
درباره مهدي و منجي بودن او روايت هاي فراواني در منابع شيعه و اهل سنت به نقل از رسول خدا و صحابه و امامان معصوم وجود دارد. رسول گرامي اسلام بارها مي فرمود: دنيا به آخر نخواهد رسيد، مگر آن که مهدي يا مردي همنام من از خاندان من خروج کند و زمين را پر از عدل سازد. (1) يکايک امامان معصوم نيز بر موضوع مهدويت و غيبت و انتظار فرج تأکيد نموده اند که شيخ صدوق بخشي از کتاب کمال الدين را به احاديث ايشان اختصاص داده و از هر امام چند روايت درباره قائم آل محمد صلي الله عليه و آله و خروج او پس از غيبت آورده است. (2)
بنابر اين رسول خدا و ائمه معصومين عليهم السلام، شيعه و بلکه همه مسلمانان را با فرهنگ انتظار تربيت کرده (3) و از غيبت و ظهور مهدي به عنوان منجي عدالت گستر جهان سخن گفته اند. اما در طول تاريخ اسلام گروه هايي درباره ي مصداق اين منجي و مهدي به انحراف کشيده شده و درباره ي افراد زيادي ادعاي مهدويت کرده اند. اين گفتار از گروه هايي که چنين ادعاي درباره آنها صورت گرفته گفت وگو مي کند.
هدف اصلي از اين بحث آشنايي با عوامل و انگيزه هاي احتمالي جعل و تحريف در موضوع مهدويت است، زيرا فرقه هايي که مدعي مهدويت درباره ي افراد شدند در صدد بودند ظهور مهدي خود را همراه آشکار شدن نشانه هايي بدانند که چه بسا اين نشانه ها به گونه اي از زبان معصومين درباره قائم آل محمد صلي الله عليه و آله صادر شده بود و مورد سوء استفاده آنان قرار مي گرفت يا اساسا آن را جعل کردند تا منتظران مهدي موعود را به مدعي دروغين سوق دهند. اين مطلب در مواردي که يکي از اين مدعيان يا متمهديان دوران اختفا و استتاري از مريدان خود داشته بسيار جدي تر است. تذکر اين نکته ضروري است که مقصود از مدعيان مهدويت در اين بحث، لزوما به معناي ادعاي آن شخص نيست بلکه حتي منحرفاني را شامل مي شود، که اماماني از شيعه را، مهدي و زنده تصور کرده اند.
اشاره کتاب الهي به آينده جهان و پايان سراسر نور آن و تأکيد رسول خدا صلي الله عليه و آله بر ظهور مهدي به عنوان کسي که زمين را پر از عدل و داد مي کند، مسلمانان را بر آن داشت که در طول تاريخ اسلام پيوسته منتظر ظهور آن منجي عدالت گستر باشند و از سويي صفات او را بر افراد متعدد تطبيق نمايند. اين انتظار، خود بيان گر حقانيت عقيده به مهدويت و درستي احاديث مهدي و اتصال آنها به دوران رسول اکرم صلي الله عليه و آله و از زبان آن حضرت است. شايد ادعاي زنده بودن و غيبت رسول خدا که در لحظات اوليه رحلت آن حضرت از سوي عمر بن خطاب مطرح شد (4) و بي شک اهدافي سياسي يا دست کم جاهلانه را دنبال مي کرد، به اين دليل بود که اصل مهدويت و زنده بودن يا برگشتن يکي از حجت هاي الهي نزد صحابه و مسلمانان اوليه قطعي و مفروغ عنه بوده است. پس از آن حضرت نيز درباره ي جانشين واقعي او اين ادعا صورت گرفت و پيوسته مدعياني سر بر آوردند يا گروهي، اولياي حق را مهدي خواندند.
سير تاريخي موضوع مهدويت در فرقه هاي اسلامي را مي توان در دو بخش شيعه و اهل سنت طرح کرد:

الف) مهدويت در اهل سنت

سوء استفاده از عنوان مهدي و مهدويت در عصر عباسيان رواج گرفت؛ ليکن برخي از خلفاي اموي نيز با اين نام مورد خطاب شاعران قرار گرفته يا حتي لقب داده شده اند. گروهي عمر بن عبدالعزيز را مهدي دانسته اند. (5) مسعودي مي گويد: سليمان بن عبدالملک مهدي لقب داشت (6) و جرير و فرزدق هم در شعر خود او را مهدي خطاب کرده اند. (7) حارث بن سريج را نيز که عليه امويان در خراسان قيام کرد مدعي مهدويت دانسته اند. (8)
در آستانه سقوط پادشاهي بني اميه، فرزندان علي بن عبدالله بن عباس و دعوتگران آنان براي همراه کردن مردم با خود کاملا از عنوان مهدي بهره برداري کرده و مبارزه او با ظلم و ايجاد عدالت را بر خود تطبيق کرده و احاديثي نيز به نفع خود ساختند. از ابن عباس نقل کردند که مهدي و منصور و سفاح از ما هستند و همو گفته است که حسن و حسين عليهم السلام گمان مي کنند مهدي از نسل آنان است؛ اما بدانيد که سفاح و منصور و مهدي از فرزندان من هستند. (9) مسعودي مي گويد: سفاح ابتدا مهدي لقب داشت (10) و يعقوبي شعري آورده که در آن سفاح، مهدي بني هاشم خطاب شده است. (11) هنگامي که مردم با سفاح بيعت کردند عمويش داوود بن علي بر منبر گفت:خلافت در دست ماست تا آن را به عيسي بن مريم تسليم کنيم (12) و آن گاه که عمر سفاح روبه پايان بود و از فتح سند و آفريقا خبردار شد گفت: شنيده ام وقتي سند و آفريقا گشوده شود قائم آل محمد صلي الله عليه و آله خواهد مرد. (13) اين از موارد نادري است که کلمه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله بر غير از امام دوازدهم شيعيان اطلاق شده است.
جالب تر آن که در روايات ملاحم و گاه آن چه به عنوان علائم ظهور رواج داده مي شود، مي خوانيم که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در آخرالزمان و هنگام آشکار شدن فتنه ها، مردي از اهل بيت من خروج مي کند که به او سفاح گفته مي شود. (14) ابودلامه شاعر در شعري خطاب به ابومسلم گفته است: «آيا قصد خيانت در دولت مهدي را داشتي؟!» (15)
لقب مهدي براي سومين خليفه عباسيان نياز به توضيح ندارد و گويا براي همو بود که سخن رسول خدا: «مهدي هم نام و هم کنيه من است» يا «نامش نام من و نام پدرش نام فرزند من است» را اين گونه تحريف کردند که «نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است» (16). چون نام و نسب اين مهدي «محمد بن عبدالله» بود. شايد هم بني حسن آن را براي محمد بن عبدالله نفس زکيه ساختند. درباره ي پنجمين خليفه عباسي هم تعبير مهدي آمده و ابوالعتاهيه خطاب به هارون الرشيد گفته است: «براي تو دو اسم وجود دارد که از رشد و هدايت گرفته شده اند: يکي رشيد و ديگري مهدي» (17). از خلفا که بگذريم ادعاهايي درباره ي زنده بودن و مهدويت افراد ديگر وجود دارد، مانند ادعاي راونديه درباره ي ابومسلم خراساني (18) يا ادعاي مردي از باديه در سال 302 ق و حسين بن منصور حلاج در سال 309 ق. (19)

ب) مهدويت در شيعه (يا درباره ائمه شيعه)

اگر وجود فرقه اي به نام سبائيه (20) حقيقت داشته باشد و آنان مهدي بودن امير مؤمنان علي عليه السلام را داشته اند، (21) خود دليلي بر سابقه موضوع مهدويت و ذهنيت مسلمانان درباره آن خواهد بود. حتي از فرقه اي به نام محمديه که به حيات رسول الله اعتقاد داشته اند و فرقه اي به نام مفوضه که معتقد به حيات امام حسين عليه السلام بوده اند نام برده مي شود. (22) پس از آنها، قديمي ترين فرقه منتسب به شيعه که ادعاي مهدي بودن افراد را داشته اند، کيسانيه (23) است. بنابه آن چه در گزارش هاي تاريخي مي خوانيم مختار و هوادارانش محمد بن حنيفه را مهدي مي دانستند و مختار در نامه هاي خود او را مهدي خطاب کرده است. (24) گروهي هم به زنده بودن فرزندش ابوهاشم عبدالله بن محمد اعتقاد پيدا کردند. (25) قولي درباره مهدويت امام باقر عليه السلام هم وجود دارد. (26) عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار در اواخر حکومت بني اميه قيام کرد و عده اي او را مهدي و قائم دانستند و گفتند زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود. (27)
بدين ترتيب از زمان امام صادق عليه السلام ادعاي مهدي بودن بيشتر رواج يافت. برخي تصور کردند آن حضرت زنده و قائم مهدي است و ناووسيه لقب گرفتند. (28) ادعاي مهدي بودن فرزندش اسماعيل نيز در اوايل کار اسماعيليه وجود داشته است. (29) محمد بن جعفر صادق عليه السلام از اين که يک چشمش معيوب بود خوشحال شد و گفت: اميدوارم من قائم مهدي باشم، چون شنيده ام در يکي از چشمان مهدي اثري وجود دارد و به اکراه وارد قيام مي شود. محمد در زمان مأمون قيام کرد و به عنوان امير المؤمنين با او بيعت کردند. (30)
ادعاي واقفيه درباره ي مهدي بودن امام کاظم عليه السلام از مشهورترين و مهم ترين انحراف ها در اين موضوع است که در ادامه از آن بيشتر سخن خواهيم گفت. پس از آن حضرت گروهي سيد محمد فرزند امام هادي عليه السلام را زنده و مهدي موعود دانستند(31) و گروهي درباره امام عسکري عليه السلام چنين تصوري نمودند. (32)
گروه ديگري که ائمه خود را مهدي دانسته اند زيديه (33) هستند؛ به خصوص که آنان رهبري را پذيرا بودند که قائم به سيف باشد. شيخ مفيد مي گويد: زيد يه درباره ي امامان مقتول خود ادعاي زنده بودن داشتند؛ چنان که درباره يحيي بن عمر چنين اعتقادي داشتند. (34) پيش از يحيي، عنوان مهدي براي محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکيه) شهرت داشت (35) و پس از محمد نيز بسياري از امامان زيدي، مهدي خوانده شدند، از جمله درباره ي حسين بن علي بن حسن مثلث معروف به شهيد فخ (36) و درباره ي محمد بن قاسم علوي صوفي که در طالقان خروج کرد، بسياري از پيروان او گفتند زنده است و قيام خواهد کرد تا جهان را پر از عدل و داد کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده است و او مهدي اين امت است. (37)
درباره ي يحيي بن عمر علوي هم که درسال 250 ق خروج کرد و جمع زيادي از شيعيان به او پيوسته و قيامي عمومي عليه دولت وقت عباسي را شکل دادند، مهدويت جدي بود. برخي شيعيان علائم ظهور را بر او تطبيق داده و افرادي چون ابن عقده - راوي بسياري از اخبار علائم در کتاب الغيبه نعماني - انتظار داشت يحيي، مهدي موعود باشد. (38) آخرين حرکت مهمي که پيش از دوران غيبت با بهره برداري از عنوان مهدي آغاز شد و به نتيجه رسيد، نهضت پنهاني اسماعيليه (39) بود که به تشکيل دولت شيعي فاطميان در مغرب اسلامي منجر شد. عبيدالله ملقب به مهدي، اولين خليفه فاطمي پس از مدت ها دعوت مخفيانه، در اواخر قرن سوم ظهور کرد و اسماعيليه او را همان مهدي موعود دانستند. قاضي نعمان که رد اسماعيلي بودن او به راحتي امکان پذير نيست (40) در جاي جاي کتاب خود شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار و در کتب ديگرش از مهدي فاطمي سخن گفته و نشانه هاي وارد شده در روايات را بر او تطبيق کرده است.

انديشه غيبت در ميان مسلمانان

از آن چه گذشت فراواني ادعاهاي مربوط به مهدويت در اهل سنت و شيعيان روشن شد. «موضوع غيبت و پنهان زيستن بعضي از سادات علوي يکي از وقايع مرسوم در عصر خلفاي عباسي بوده است. به مجرد اين که يکي از آنان از نظرها غايب مي گرديد از دو طرف مورد توجه واقع مي شد: از يک طرف توجه توده ي ملت به سوي او معطوف مي شد، مخصوصا بدان جهت که يکي از آثار و علائم مهدي که عبارت از غيبت باشد در او به وجود مي آمد. از طرف ديگر، دستگاه خلافت نسبت به او حساسيت خاصي پيدا مي کرد». (41) از آن جا که اين مدعيان يا هواداران ايشان معتقد به حيات رهبر خود شدند انديشه غيبت نيز درباره ي آنان صادق است؛ يعني همه اين فرقه ها معتقد به غيبت مهدي خود بودند و بسيار طبيعي است که نشانه هاي ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله را بر او تطبيق دهند يا رواياتي بدين منظور بسازند. البته از اين همه فرقه ي مدعي مهدويت که تا پيش از غيبت کبرا ظهور و بروز داشتند، تنها برخي اهميت دارند و از نظر فعاليت و مدت حضور در تاريخ اسلام و هم چنين از نظر تعداد طرفدار قابل توجه هستند؛ مانند عباسيان در اهل سنت و زيديه و واقفه و اسماعيليه در شيعه.
عباسيان و اسماعيليه پيش از ظهور خود ده ها سال به دعوت مردم و حرکت هاي پنهاني روي آوردند و زيديه و واقفه پس از تشکيل، با جديت در راه تحقق اهداف و عقايد خود تلاش کردند. موضوع غيبت در هر چهار فرقه اهميت داشت، چون عباسيان علاوه بر مخفي نگاه داشتن نام رهبر خود در طول نهضت، چهل روز يا دو ماه ابوالعباس سفاح را که لقب و صفات مهدي به او داده شده بود در کوفه پنهان داشتند (42) و پس از بيعت با او گفتند ما اين نهضت را به دست عيسي بن مريم عليه السلام خواهيم داد. (43)
زيديه درباره ي بسياري از امامان خود ادعاي مهدويت و غيبت داشتند و محمد نفس زکيه که مهدي لقب داشت (44) سال ها از ديد مردم مخفي بود.
اسماعيليه معتقد بودند امامانشان مستورند و بعد از آنان قائم مهدي ظهور خواهد کرد. (45) دوره استتار آنان که پس از اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام آغاز شد تا ابتداي قرن چهارم يعني حدود 150 سال ادامه داشت. بعيد نيست فعاليت ها و دعوت مخفي آنان بر محافل اماميه نيز تأثير گذاشته باشد.
در رديف اسماعيليه و شايد مهم تر از آنان واقفه بودند که پس از شهادت امام کاظم عليه السلام به دلايلي که از جمله آنها سوء استفاده هاي مالي بود، امامت حضرت رضا عليه السلام را نپذيرفتند و ادعا کردند موسي بن جعفر عليه السلام همان مهدي است و در غيبت به سر مي برد و گزارش شهادت آن حضرت را توجيه کردند. اين انحراف که بسياري از عالمان و راويان شيعه را در کام خود فرو برد، به چندين شعبه دروني تقسيم مي شد (46) و مشکلات فراواني را براي امامان بعدي به وجود آورد. (47) شيخ طوسي مي نويسد: «اولين کساني که قائل به وقف شدند علي بن ابي حمزه بطائني و زياد بن مروان قندي و عثمان بن عيسي رواسي بودند که به طمع اموال به دنيا رو کردند و گروهي را با پرداختن اموالي که خود به خيانت برداشته بودند با خود همراه نمودند... يونس بن عبدالرحمن گفته است وقتي امام کاظم عليه السلام از دنيا رفت نزد نمايندگان آن حضرت اموال زيادي بودکه طمع در آنها باعث شد در آن امام توقف کنند و وفاتش را انکار کردند (تا اموال را به امام بعدي نپردازند) و براي خود بردارند. نزد زياد بن مروان هفتاد هزار دينار و نزد علي بن ابي حمزه سي هزار دينار بود. من که حقيقت امامت ابوالحسن رضا عليه السلام را دريافتم مردم را به او دعوت کردم؛ اما آن دو نفر بيست هزار دينار براي من فرستادند و پيغام دادند که دست از اين کار بردار، ما تو را بي نياز مي کنيم! ولي من امتناع کردم و آنان بناي دشمني با مرا گذاشتند. » (48)
اين در حالي است که زياد بن مروان و علي بن ابي حمزه از راويان مهم علائم ظهور هستند و از مجموع اين روايات چنين برداشت مي شود که بزرگان اين فرقه رواياتي را ساخته يا دست کم تحريف کرده باشند؛ (49) به ويژه که آنان از راويان امام صادق عليه السلام به شمار مي رفتند و با نقل روايات فراوان، موقعيتي نزد شيعه کسب کرده بودند. کثرت تأليف هاي اين فرقه در موضوع غيبت نشان از تلاش آنان براي اثبات عقيده خود و اثبات غيبت و مهدويت امام کاظم عليه السلام است. البته آن چه آنان در اين کتاب ها نقل کرده اند همان احاديثي است که از رسول خدا و ائمه معصومين عليهم السلام تا امام صادق عليه السلام درباره امام دوازدهم رسيده بود؛ ليکن طبيعي است که راويان واقفيه احاديثي را انتخاب کنند که با عقيده آنان سازگار است يا رواياتي را جعل کنند يا آن چه را از معصومين رسيده است به گونه اي تأويل و تفسير کنند که عقيده انحرافي آنان را اثبات کند. امام هشتم درباره ي علي بن ابي حمزه فرموده است: او اخباري مانند سفياني را به گونه اي نادرست تأويل مي کرد. (50) اين گروه هم چنين به رواياتي استدلال کرده اند که بزرگان اماميه در صدد پاسخ برآمدند. (51)

انديشه انتظار موعود در اسلام

همان گونه که درباره ي مهدي و غيبت او عقايد انحرافي در ميان مسلمانان وجود دارد اصل انديشه انتظار نيز به انحراف کشيده شده است؛ بدين معنا که گروه هايي از مسلمانان در طول تاريخ در انتظار ظهور شخصي غير از مهدي بوده اند و شايد هدف آنان مقابله با مهدي شيعيان بوده است. البته در اين بحث به جاي فرقه ها، با قبايلي روبه رو هستيم که هر کدام انتظار آمدن شخصي از قبيله يا طايفه خود را داشته اند.
از گزارش هاي تاريخي استفاده مي شود اختلاف قبيله اي و تعصب نژادي که در جاهليت رواج داشت و پس از رسول خدا بار ديگر به ميان مسلمانان بازگشت، منشأ حوادث سرنوشت ساز و گاه خونباري شد. اعراب شمالي (مکه) با جنوبي ها (يمني هاي ساکن مدينه) اختلاف داشتند و اين اختلاف پس از اسلام در قالب گروه مهاجر و انصار ادامه يافت. گاهي هم از اين دو گروه به عدناني و قحطاني تعبير مي شود. اين دسته بندي ها پس از روي کار آمدن بني اميه شدت يافت و خلفاي مرواني به آن دامن زدند و همين نزاع ها در خراسان اسباب پيروزي ابومسلم و داعيان بني عباس را فراهم کرد و بساط بني اميه را برچيد، زيرا در اين منطقه عرب هاي قحطاني و عدناني به رهبري جديع بن علي و نصر بن سيار به نزاع پرداختند و ابومسلم با استفاده از اختلاف آنان، اهداف خود را پيش برد. به اين گونه نزاع ها در بسياري از رويدادها ي تاريخ اسلام برخورد مي کنيم.
شکل جزئي تر اين اختلاف ها در قالب طوايف ربيعه و مضر که دو برادر از فرزندان نزار بودند و قيس و تميم از يک سو و کلب و ازد و کنده و قضاعه از سوي ديگر مطرح است. جالب اين که از همه ي اين قبايل و افراد منسوب به آنها در کتاب هاي ملاحم و فتن ياد مي شود و نام آنها در روايات علائم ظهور نيز به چشم مي خورد. (52) در تاريخ اسلام نيز گزارش هايي مبني بر انتظار برخي از اين قبايل نسبت به فردي از طايفه خود به عنوان موعود وجود دارد؛ مثلا وقتي عبدالرحمن بن محمد بن اشعث عليه بني اميه قيام کرد، ادعا نمود همان قحطاني است که يماني ها در انتظارش هستند. (53) از اين گزارش استفاده مي شود که يمني ها (يماني ها) در انتظار شخصي از منطقه خود و از خاندان جد مشترک خود قحطان بوده اند. از اين رو به نام قحطاني و يماني در کتب ملاحم و در روايات نشانه هاي ظهور، زياد برخورد مي کنيم. از مأمون عباسي نقل شده است که قبيله قضاعه در انتظار سفياني هستند. (54) يکي از مستشرقان از انتظار تميمي ها و کلب ها پرده برداشته مي گويد: «همان گونه که يماني ها منتظر قحطان هستند مضري ها معتقد به شخصي از قبيله بني تميم مي باشند که نام او مشخص نيست؛ ولي انتظار او را دارند. هم چنين پيش گويي هايي درباره شخصي از بني کلب وجود دارد که افراد اين قبيله انتظارش را مي کشند.» (55) گرچه «فان فلوتن» که نويسنده اين مطالب است، منبع آن را ذکر نکرده؛ ولي نگاهي به روايات ملاحم و نشانه هاي ظهور به خصوص در منابع اهل سنت به خوبي اين سخن را تأييد مي کند؛ مثلا شعيب بن صالح که در روايت هاي علائم، فراوان از او ياد مي شود از قبيله بني تميم است و پيوسته تصريح مي شود که مردي از بني تميم به نام شعيب بن صالح فرماندهي لشکر خراساني ها يا لشکر پرچم هاي سياه را بر عهده خواهد داشت. (56) حارث بن سريج نيز که در برابر بني اميه ايستاد و به عنوان صاحب پرچم هاي سياه از خراسان قيام کرد (57) از قبيله تميم است؛ چنان که سفياني را از قبيله ي کلب مي دانند. (58) توجه به اين نکته لازم است که نسل ابوسفيان در يزيد بن معاويه ادامه يافت و مادر يزيد از قبيله کلب بود.
به هر حال انديشه مهدويت، غيبت و انتظار در ميان مسلمين انگيزه اي جدي براي جعل يا تحريف در موضوع مهدويت و نشانه هاي ظهور مهدي بوده است.

پي نوشت ها:

1. براي اطلاع بيشتر از اين احاديث و مصادر آنها ر.ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 104- 179.
2. ر.ک: کمال الدين، ص320- 438.
3. امام کاظم عليه السلام به علي بن يقطين فرمود: «الشيعه تربي بالاماني منذ مائتي سنه؛ شيعه در طول دويست سال با انتظار و آرزو تربيت شده است» (نعماني، الغيبه، ص 305).
4. تاريخ طبري، ج 3، ص 200 و 202؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 61 و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1ص 178.
5. قاضي نعماني مغربي، شرح الاخبار، ج 3، ص 358.
6. التنبيه و الاشراف، ص 290.
7. ديوان فرزدق،ص 239 و شرح ديوان جرير، ص 327.
8. حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 5.
9. بلاذري، انساب الاشراف، ج 4، ص 63.
10. التنبيه و الاشراف، ص 292.
11. «انت مهدي و هداها... (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 294) لقب منصور نيز ناشي از ملاحم و برداشت از القاب مهدي است. در اين باره ر.ک: عمر فاروق، بحوث في التاريخ العباسي، ص 203.
12. تاريخ طبري، ج 7، ص 428.
13. بلاذري، همان، ص 237.
14. ابن حماد، الفتن، ص 255، ح 999؛ ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 325؛ معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 97 و عبدالعليم بستوي، الموسوعه في احاديث المهدي الضعيفه و الموضوعه، ص 268. سفاح در اين روايات به معناي بخشنده است؛ چنان که لقب دادن اولين خليفه عباسي نيز به همين دليل بود. اما آن که به دليل خون ريزي و کشتار فراوان بني اميه، سفاح ناميده شد، عبدالله بن علي عموي سفاح و منصور است (ر.ک: عمر فاروق، همان، ص 203).
15. «افي دوله المهدي حاولت غدره» (اخبار الدوله العباسيه، ص 256).
16. ممکن است شباهت دو روايت: «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابني» و «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي» باعث تصحيف شده باشد.
17. «لک اسمان شقا من رشاد و من هدي / فانت الذي تدعي رشيدا و مهديا» (مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 330).
18. نوبختي، فرق الشيعه، ص 47.
19. تاريخ طبري، ج 11، ص 49 و 219.
20. اين نام به گروهي اطلاق مي شود که درباره ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام غلو کرده او از خدا دانستند و از خلفاي نخست و صحابه برائت جستند. رهبر اين فرقه را عبدالله بن سبا يهودي تازه مسلمان مي دانند و مخالفان شيعه او را اولين کسي مي دانند که به غيبت و رجعت معتقد بود و نص بر امامت را آشکار کرد (شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 174 و نوبختي، همان، ص 22. با آن که اين فرقه هيچ ارتباطي با شيعه ندارد و بزرگان شيعه آن را منحرف مي داند، اهل سنت پيوسته پيدايش تشيع را به اين فرد نامعلوم نسبت داده و مي گويند يک يهودي تازه مسلمان اعتقادات شيعه را پايه گذاري کرد.
امروزه گروهي از محققان شيعه و اهل سنت وجود چنين فردي را انکار کرده، مي گويند: عبدالله بن سبأ شخصيتي ساختگي است. ر.ک: مرتضي عسکري، عبدالله بن سبأ و اساطير اخري؛ ابراهيم بيضون، عبدالله بن سبأ اشکاليه النص و دور الاسطوره (آراء و اصداء حول عبدالله بن سبأ و روايات سيف).
21. شيخ طوسي، الغيبه، ص 192 و شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 174.
22. شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 314.
23. گروهي که پس از امير مؤمنان و حسنين عليهم السلام، محمد ابن حنيفه را امام دانسته و گفتند او مهدي موعود است و از دنيا نرفته و در کوه رضوي در مدينه پنهان است. در اين که کيسان نام مختار يا غلام او يا فرد ديگري بوده است، اختلاف نظر وجود دارد (نوبختي، فرق الشيعه، ص 23)
24. تاريخ طبري، ج 6، ص 14، 16 و 62.
25. نوبختي، همان، ص 33.
26. حبيب الناصري، الواقفيه دراسه تحليليه، ص 46 به نقل از: الفرق بغدادي.
27. ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 22 و 23 و قاضي نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 317.
28. شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 166. درباره نام اين فرقه ر.ک: حسين مدرسي، مکتب در فرايند تکامل، ص 76- 78.
29. شيخ مفيد، الفصول العشره، ص109و نوبختي، فرق الشيعه، ص 72 و 73.
30. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص440 و 438 و قاضي نعمان بن محمد مغربي، شرح الاخبار، ج 3، ص 337.
31. نوبختي، همان، ص 94 و قاضي نعمان، همان، ص 313.
32. شيخ طوسي، الغيبه، ص 198؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 69 و شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 319.
33. طرفداران زيد فرزند امام سجاد عليه السلام که عليه بني اميه قيام کرد و به شهادت رسيد. درباره ي موضع ائمه نسبت به قيام زيد، ميان عالمان شيعه اختلاف نظر وجود دارد و اکثريت در صدد تطهير او و توجيه موافقت امام صادق عليه السلام با او هستند و مي گويند او خود ادعاي امامت نداشته است. در عين حال افراد اين فرقه و معتقدان به امامت زيد، مخالفت هايي با ائمه معصومين عليهم السلام داشته اند چون امام را کسي مي دانستند که دست به شمشير برد و قيام کند.
34. شيخ مفيد، الفصول العشره، ص 109.
35. همان.
36. جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت، ص 69.
37. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 52.
38. ر.ک: جاسم حسين، همان، ص 43، 44، 53 و 86 به نقل از: کتاب الملاحم ابن عقده (نسخه خطي). البته تلاش ما براي دست يابي به اين نسخه بي نتيجه ماند. حتي نام کتاب الملاحم در ميان تأليفات ابن عقده نيست!
39. نام گروه زيادي از شيعيان که امروزه نيز طرفداراني دارند و معتقدند پس از امام صادق عليه السلام فرزند او اسماعيل امام است. اين فرقه از قديم انشعابات فراواني داشته و با نام هاي متعددي شناخته مي شوند (ر.ک: شهرستاني، الملل و النحل، ص 167و 191 و نوبختي، فرق الشيعه، ص 67 به بعد).
40. ر.ک: جوان آراسته، «قاضي نعمان و مذهب او»، هفت آسمان، ش 9، ص 47 و يا مجموعه مقالات «اسماعيليه»، ص 309.
41. ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص 167.
42. تاريخ طبري، ج 7، ص 423 و تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 278.
43. تاريخ طبري، ج 7، ص 428.
44. درباره مهدويت محمد ر.ک: سعد اشعري، المقالات و الفرق، ص 43.
45. شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 192.
46. براي آگاهي از شعبه هاي واقفه و هم چنين بزرگاني از اماميه و حتي اصحاب اجماع که مدتي گرفتار گرداب وقف شده و سپس برگشتند ر.ک: حبيب الناصري، الواقفيه دراسه تحليليه، ج 1، ص 49- 51 و 261- 392.
47. از جمله اين مشکلات طرح شبهاتي در رد امامت حضرت ابواالحسن الرضا عليه السلام و ائمه بعدي بود. ابن قياما واسطي نامه اي به امام نوشت و گفت چگونه امام هستي ولي فرزند نداري؟ (چون عقيم بودن براي امام نقص به شمار مي آيد) از اين رو امام رضا عليه السلام فرزندش جواد را با برکت ترين مولود براي شيعه دانسته است (ر.ک: شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 277- 279).
48. الغيبه، ص 63 و 64.
49. در گزارشي به نقل از امام رضا عليه السلام آمده است: ابن ابي حمزه اخباري را تأويل کرد و در اين کار به خطا رفت. آن گاه امام موضوع سفياني را مثال مي زند. با اين که روايت قدري مغلق است ليکن از آن استفاده مي شود که امثال علي بن ابي حمزه سخنان ائمه را به سود خود تفسير کرده اند (حميري، قرب الاسناد، 351 و 352 و براي اطلاع از بيان علامه مجلسي در مورد اين گزارش ر.ک: بحارالانوار، ج 26، ص 223 و ج 49، ص 267).
50. حميري، همان، ص 351 و ر.ک: مجلسي، همان، ج 26، ص 223.
51. شيخ طوسي، الغيبه، ص 43 به بعد و شيخ صدوق، کمال الدين، ص 66 به بعد.
52. براي نمونه: درباره قحطاني ر.ک: ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 77؛ درباره ي پرچم هاي کنده و قيس ر.ک: شيخ طوسي، الغيبه، ص 449؛ درباره کلبي ها ر.ک: يوسف مقدسي، عقدالدرر، ص 46 و 69. نام يماني و شعيب بن صالح تميمي نيز در کتب علائم و ملاحم فراوان است.
53. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 272.
54. تاريخ طبري، ج 8، ص 652.
55. فان فلوتن، السياده العربيه، ترجمه حسن ابراهيم حسن (از فرانسه به عربي)، ص 122.
56. ابن حماد، الفتن، ص 213 به بعد.
57. تاريخ طبري، ج 7، ص 331.
58. ر.ک: ابن حماد، همان، ص 189 و محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 52، ص 222.

منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط