حضور شيعيان در دربار عباسيان (مناصب اداري و حکومتي)

در عصر غيبت صغري با توجه به موقعيت سياسي اي که براي شيعيان فراهم شده بود، به ويژه از نيمه دوم اين عصر، که به سبب اوضاع داخلي حکومت عباسي، اين موقعيت سياسي توسعه ي بيشتري يافت، شماري از شخصيت هاي شيعه مذهب، در مناصب اداري و حکومتي عباسيان نفوذ کرده و تصدي برخي امور را به دست گرفتند.اين امر در تغيير وضعيت عمومي شيعيان بي تأثير نبود، به خصوص که در بين اين شخصيت هاي متنفذ سياسي، افرادي چون نائب خاص امام دوازدهم و يا برخي
سه‌شنبه، 9 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حضور شيعيان در دربار عباسيان (مناصب اداري و حکومتي)
حضور شيعيان در دربار عباسيان (مناصب اداري و حکومتي)
حضور شيعيان در دربار عباسيان (مناصب اداري و حکومتي)





در عصر غيبت صغري با توجه به موقعيت سياسي اي که براي شيعيان فراهم شده بود، به ويژه از نيمه دوم اين عصر، که به سبب اوضاع داخلي حکومت عباسي، اين موقعيت سياسي توسعه ي بيشتري يافت، شماري از شخصيت هاي شيعه مذهب، در مناصب اداري و حکومتي عباسيان نفوذ کرده و تصدي برخي امور را به دست گرفتند.اين امر در تغيير وضعيت عمومي شيعيان بي تأثير نبود، به خصوص که در بين اين شخصيت هاي متنفذ سياسي، افرادي چون نائب خاص امام دوازدهم و يا برخي چهره هاي علمي و ممتاز تشيع در اين دوران به چشم مي خورند.به طور معمول بسياري از کساني که به مناصب اداري و حکومتي راه يافتند از افرادي بودند که با مقامات بالاي حکومت وابستگي داشتند، مانند اعضاي خاندان فرات، نوبختي و بريدي.

آل فرات

بني فرات از خاندان هاي مشهور شيعه مذهب در عصر غيبت بودند و دو تن از وزيران اين دوران که نقش زيادي در تحولات سياسي اين چند دهه بازي کردند، از همين خاندان بر آمدند.پيشتر، در گفتگو از وزارت علي بن فرات، درباره ي اين خاندان، و اصل و نسب و سابقه ي تشيع ايشان نکاتي گفته شد.بزرگ اين خاندان، در قرن سوم هجري، ابوجعفر محمد بن موسي بن حسن بن فرات بود که تاريخ زندگاني او به درستي دانسته نيست و اولين بار نوبختي در شرح فرقه ي نصيريه (1)از وي به عنوان يار و پشتيبان نزديک ابن نصير، بنيانگذار اين فرقه ياد کرده است.(2)ظاهرا از همين زمان، يعني پيش از غيبت صغري، فعاليت هاي او در عرصه ي سياسي و امور دولتي آغاز شد.او با وزير خليفه المعتمد حسن بن مخلد بن جراح (م263ق)دوستي داشت و از اين طريق در دستگاه دولتي مشاغلي يافت(3)و نيز مدتي کارگزار دولتي در ماسبذان و نهاوند بود.(4)تاريخ وفاتش به درستي معلوم نيست و گويا در فاصله درگذشت امام عسکري عليه السلام (م260ق)و محمد بن نصير (م270ق)، از دنيا رفته است.(5)چند تن از فرزندانش به رياست ديوان ها و مقام وزارت دست يافتند.
اولين شخصيت برجسته ي سياسي اين خاندان در عصر غيبت صغري، ابوالعباس احمد(236-291ق)، فرزند بزرگ محمد بن محمد بن موسي بن فرات، و از ياران امام حسن عسکري عليه السلام بود که رواياتي از ايشان نقل کرده و داراي تأليفاتي نيز مي باشد.(6)برخي معتقد بودند که محمد بن نصير، به هنگام مرگ او را به جانشيني برگزيد.زندگي سياسي ابوالعباس احمد، از زمان پدرش آغاز شد و گويا با وساطت او، که با حسن بن مخلد وزير، دوستي داشت به امور ديواني راه يافت و تا سال ها بعد از مرگ پدرش در اين منصب باقي بود؛ اما در سال 278 ق، به دنبال گرفتار شدن وزير، او نيز از منصب خود برکنار شده، همراه برادرش ابوالحسن علي زنداني گرديد.(7) اندکي بعد، در سال 279 ق، با روي کار آمدن المعتضد عباسي (خلافت 279-289ق)، اين دو برادر در پي جريانات سياسي داخلي و با وساطت بعضي دوستانشان در نزد وزير، آزاد شدند.ابوالعباس پس از رهايي از زندان، به زودي به وضعيت مالي دولت سامان بخشيد و به پاداش اين خدمت، رياست ديوان خراج و ضياع را دريافت کرد.(8)ديوان جديدي را به نام ديوان الدار پديد آورد که حاصل ادغام ديوان عالي ولايتي مشرق و مغرب و ديوان سواد بود و خود رياست آن را به عهده گرفت و برادرش ابوالحسن علي را به نيابت خود گمارد.(9)
در همين زمان دو تن از خاندان بني جراح، که اعضاي اين خاندان، پيوسته با بني فرات در نزاع و ستيز بودند، به نام هاي محمد بن داوود و علي بن عيسي (وي چندين بار مقام وزارت را به دست آورد و جاي بني فرات را گرفت)،در اين ديوان زير نظر وي کار مي کردند.ابوالعباس در دوران رياست ديوان خراج، به سبب دقت در محاسبه ي درآمد شهرها و کشف برخي سوء استفاده هاي کارگزاران دولتي، و مهارت خاصش در امور مالي، دشمنان بسياري بر ضد خود برانگيخت.(10)وثاقت و اطمينان خليفه المعتضد به وي در امور مالي به حدي رسيد که حتي امور مالي مربوط به وزير را نيز زيرنظر وي قرار داد(11)و پس از مرگ عبيدالله بن سليمان وزير، در سال 288ق، قصد داشت منصب وزارت را به او دهد؛ اما مخالفت برخي از درباريان، وي را از اين کار منصرف ساخت.(12)چه بسا علت اين مخالفت ها تشيع وي بود.در همين زمان برخي ديگر از رقيبان درباري وي با سعايت نزد خليفه، درصدد بودند تا وي را از منصب مهم خود برکنار و زنداني کنند که در اين امر توفيقي نيافتند.ابن فرات، علي رغم اتهاماتي که درباره سوء استفاده هاي مالي به وي نسبت مي دادند، همچنان در کار محاسبات مالي دقيق و سخت گير بود و از امضا سند اقطاعات بي جايي که خليفه، وزير و امراء به اطرافيان خود مي دادند، خودداري مي کرد و همواره بيمناک بود که اين بخشش ها سبب کاهش درآمد دولت و تأخير در پرداخت مقرري سپاه و بروز آشوب شود.او حتي از امضاي سند زميني که خليفه به يکي از کنيزان خود بخشيده بود سرباز زد.(13)درايام او درآمد دولت فزوني يافت و کارداني و جديت او و سخت گيري در امورمالي موجب شد تا کسان بسياري زبان به ستايش او بگشايند.(14)
احمد بن فرات مردي فقيه بود برخي او را داناترين مردم به فقه مذاهب اسلامي دانسته اند.وي درادبيات و شعر نيز دست داشت و خود شعر مي سرود و خصلت هاي پسنديده اش موجب شده بود تا شاعران ممتاز اين دوره مانند ابن معتز و بحتري او را ستايش کنند.(15)او در سال 291 ق درگذشت و برخي برآنند که با توطئه ي قاسم بن عبيدالله وزير، مسموم گرديد.(16)از پسران احمد، فقط درباره ي ابوالخطاب عباس(258-338ق)اطلاعات اندکي در دست است که چندان در کارهاي سياسي دخالت نداشت.گويا يک بار که منصب وزارت به وي پيشنهاد شده بود از پذيرفتن آن خودداري کرد، (17)هر چند در زمان وزارت عموي خود ابوالحسن علي بن فرات، ظاهرا در ارتباط نزديکي با او بود و او را از شايعاتي که به سبب تحريکات دشمنانش در ميان مردم رواج داشت، آگاه مي کرد.(18)
مشهورترين چهره ي سياسي اين خاندان و شخصيت سياسي شيعه در اين زمان، ابوالحسن علي بن محمد بن موسي بن فرات وزير(241-312ق)، فرزند ديگر محمد بن موسي بن فرات بود که پيشتر درباره ي فعاليت هاي سياسي او در مناصب مختلف ديواني و اداري، تا تصدي مقام وزارت صحبت شد، حضور وي در دستگاه حکومت، زمينه را براي ورود شيعيان به عرصه هاي سياسي و حکومتي فراهم ساخته بود.ابوالحسن با استفاده از نفوذ و قدرت سياسي خود، افرادي را در مشاغل اداري و مناصب دولتي به کار مي گمارد.او سه پسر خود حسين، فضل و محسن را به کارهاي ديواني وارد ساخت و مشاغل دولتي داد.در اين ميان محسن موقعيت برتري نسبت به برادرانش داشت.و در سال 297ق، از جانب پدرش، رياست ديوان مغرب را يافت که پيشتر عموي او، جعفر بن محمد بر آن رياست مي کرد.(19)گويا در دوره ي دوم وزارت پدرش هم، همين منصب را عهده دار بود؛ زيرا اندکي پس از عزل علي بن فرات از وزارت، وي را که رياست ديوان مغرب را داشت و گريخته بود، گرفتار ساختند.در سومين دوره ي وزارت ابن فرات، او بر همه ي امور مربوط به پدر سالخورده اش اشراف داشت و بر کليه ديوان ها رياست مي نمود؛ اما خشونت و اخلاق ناپسند او، نارضايتي ديوانيان و مردم را برمي انگيخت.(20)اين کردارها، شايد واکنشي در برابر آزارهايي بود که وي و پدرش به هنگام برکناري از مقامات خود و زنداني شدن ديده بودند.(21)به هر حال او بر دشمنان پدرش و رقيبان خود سخت مي گرفت، اموال برخي را مصادره مي کرد وبرخي را هلاک مي ساخت . به نظر مي رسد پرداختن به امور سياسي ، محسن بن فرات را از بينش اعتقادي صحيح منحرف ساخته بود، به طوري که با برخي چهره هاي منفي و منحرف شيعه ارتباط داشت.محمد بن علي شلمغاني، معروف با ابن ابي عزاقر، مؤسس فرقه ي عزاقريه، که از مدعيان بابيت بود و انحراف بزرگي را در اين عصر پديد آورد، با وي در ارتباط بود.محسن او را در دستگاه وزارت وارد کرده، از وجود او براي از ميان بردن رقيبانش بهره مي گرفت(22)و در مقابل، شلمغاني تحت حمايت هاي محسن، به فعاليت خود توسعه مي داد؛ اما قدرت محسن دوام چنداني نداشت.باعزل پدرش از وزارت، وي نيز گرفتار و زنداني شد و پس از آزار و شکنجه ي فراوان، که به منظور دست يافتن بر اموال و دارايي هاي پنهان او صورت گرفت، به قتل رسيد.(23)محسن بن فرات، برخلاف پدرش که چهره اي مورد احترام و ستودني بود، نزد مردم و درباريان شخصيتي منفور داشت.او در زمان وزارت خويش، به جز فرزندانش، به کسان ديگري نيز مشاغل دولتي داد؛ از آن جمله محمد بن علي بزوفري بود که او را به حکومت برخي نواحي واسط منصوب کرد.(24)
از شخصيت هاي ديگر اين خاندان، که در دستگاه حکومت عباسيان نفوذ داشت، ابوالخطاب جعفر برادر علي بن فرات وزير است.او در روزگار المعتضد عباسي، از جانب وزير، عامل خراج برخي شهرها بود و زماني که علي بن فرات در سال 296ق به وزارت رسيد،رياست ديوان خراج مشرق و مغرب را به او سپرد . ابوالخطاب مدت يک سال تصديرياست اين ديوان را داشت و در سال 297ق درگذشت.محسن پسر ابن فرات وزير، داماد همين جعفر بن فرات بود که منصب او را هم پس از وي تصدي کرد.(25)برخي نام وي را در زمره دانشمندان ذکر کرده اند(26)و نيز گفته شده يک بار او را براي تصدي منصب وزارت فرا خواندند؛ ولي نپذيرفت.(27)ابوالخطاب پسري به نام ابوالفتح فضل داشت، که از چهره هاي سياسي برجسته ي اين عصر است.او ظاهرا فعاليت هاي سياسي خود را، پس از مرگ پدرش، و از زمان وزارت علي بن فرات آغاز کرد و در دوران وزارت هاي سه گانه ي وي، رياست ديوان الدار، ديوان مشرق و مغرب، را عهده دار بود(28)و حتي پس از قتل ابوالحسن، پس از يک دوره، دوري از کارهاي حکومتي، در سال 315 ق بار ديگر به همين منصب گمارده شد.(29)از اين پس بود که حضور او در عرصه هاي سياسي بيشتر گرديد، به طوري که در دهه سوم اين قرن به وزارت رسيد و به ابن فرات دوم شهرت يافت.پيشتر درباره دوران وزارت او سخن گفتيم.او دومين چهره ي برجسته سياسي خاندان فرات است که در طي اين چند دهه حضور و فعاليت سياسي گسترده اي داشتند.

آل نوبخت

از شخصيت هاي ديگر شيعي در عرصه ي سياست و امور دولتي و حکومتي، شماري از اعضاي خاندان نوبختي هستند که ارتباط نزديکي با خاندان فرات داشتند و به خصوص در ايام وزارت علي بن فرات، تني چند از اين خاندان در مناصب حکومتي و دولتي فعاليت مي کردند.
نوبختيان از خاندان هاي قديمي ايراني نژاد و شيعه مذهب بودند که از سال ها پيش، در امور سياسي و دربار عباسيان حضور داشتند.جد اين خاندان در روزگار اولين خلفاي عباسي به اسلام گرويد و از همان آغاز به دربار راه يافت و از آن پس اعضاي اين خاندان پيوسته در دربار عباسيان داراي مناصبي بودند.(30)
مهم ترين فرد اين خاندان در عصر غيبت صغري، ابوسهل اسماعيل بن علي (237-311ق)است که در زمان خود از بزرگان و رؤساي شيعه، و از مشاهير متکلمان اماميه و از شاعران و نويسندگان بنام بود و علاوه بر رياست جامعه ي شيعه در بغداد، و اشتغال به فعاليت هاي علمي، برخي مناصب اداري را نيز بر عهده داشت.به نظر مي رسد اشتغال او در اين مناصب هم زمان با وزارت ابن فرات اول بوده است.حضور ابوسهل در اهواز، طي سال هاي نخستين وزارت ابن فرات، حدود 200 تا 303 ق، مي تواند شاهدي بر تصدي او در امور اداري و ديواني خارج از بغداد باشد.(31)با اين حال اطلاعات دقيقي درباره ي مشاغل اداري وي در اين تاريخ و پيش از آن در دست نداريم؛ اما تأکيد برخي رجال نويسان در خصوص موقعيت اداري حائز اهميت او و اين که جايگاه او در ميان کاتبان و ديوانيان، تالي تلو مقام وزيران بوده(32)بيانگر اين است که وي در سال هاي نخست خلافت المقتدر، و وزارت هاي ابن فرات، نفوذ قابل توجهي در دربار داشته است.حدود سال 311 ق، و در سومين دوره ي وزارت علي بن فرات، او با توجه به مشاغل ديواني اش، از جانب وزير، مأمور رسيدگي به حساب هاي مالي وزير برکنار شده، گرديد و ظاهرا در همين زمان بود که ابن فرات امارت قريه مبارک، احتمالا از توابع واسط، را به وي سپرد.(33)
ابوجعفر محمد برادر ابوسهل نوبختي، از فرهيختگان شعر و ادب، نيز داراي مشاغل ديواني بود.او با ابن الرومي، شاعر بزرگ اين عصر و با تمايلات شيعي، روابط نزديک و مکاتبات شعري داشت.از يکي از مدايح اين شاعر درباره ابوجعفر نوبختي چنين برمي آيد که وي مدتي حاکم قريه ي النعمان بود.(34)
از چهره هاي شاخص نوبختيان که در اين دوره از نفوذ سياسي قابل توجهي برخوردار بود، حسين بن روح نوبختي است، که پس از درگذشت محمد بن عثمان عمري، به عنوان نائب سوم امام دوازدهم معرفي گرديد.ابن روح علاوه بر جايگاه اجتماعي والايش به سبب موقعيت خانوادگي خود، از موقعيت سياسي خوبي نيز بهره مند بود و در دوران خلافت المقتدر و وزارت ابن فرات اول، در دربار عباسيان احترام فوق العاده و حضور فعالي داشت.به گفته ي جهشياري، وي مدتي مسئول املاک خاصه خليفه بود.(35)موقعيت سياسي و جايگاه اجتماعي او سبب شده بود تا مورد توجه درباريان قرار گيرد، به طوري که پس از برکناري ابن فرات از وزارت و در طي تصدي اين مقام توسط حامد بن عباس(وزارت 306-311ق)، منزل ابن روح محل ملاقات هاي غيررسمي دبيران، اشراف و وزيران برکنار شده، به ويژه اعضاي خاندان فرات بود.(36)طبيعي بود که ابن روح از موقعيت سياسي خود، در جهت رفع مشکلات شيعيان و رسيدگي به امور آنان بهره گيرد.احتمالا او از نفوذ خود براي شيعياني که در دستگاه خلافت بودند استفاده مي کرد و آنان را تشويق مي نمود تا هم کيشان خود را در دستگاه حکومتي به کار گيرند و به نيازمندان شيعه کمک کنند.پيشتر درباره ي روابط نزديک ابن روح وعلي بن فرات وزير، سخن گفتيم، بنا به اظهارات برخي منابع، رهنمودهاي ابن روح به وسيله ي وزير به اجرا درمي آمد.(37)
با اين حال ابن روح و ساير شيعيان در مناصب دولتي، ناگزير بودند مذهب خود را پنهان دارند و در اين خصوص تقيه کنند، تا جايي که به عنوان نمونه، او خادم خود را که با صراحت تشيع خود را ابراز مي داشت و بر معاويه لعنت مي فرستاد، اخراج کرد.(38)اين بدان جهت بود که رقيبان سياسي و مذهبي ايشان، که پيوسته درصدد از ميان بردن آنان و حذف ايشان از صحنه ي سياسي بودند، بهانه و انگيزه اي براي اقدام عليه آنان نداشته باشند.با اين وجود مي بينيم که در سال 311ق، حسين بن روح به اتهام تشيع و همکاري با قرمطيان دستگير و زنداني مي شود و ابوالحسن وزير نيز به همين اتهام از وزارت خلع و همراه پسرش اعدام مي گردد.(39)ابن روح پس از اين واقعه و آزادي از زندان، موقعيت سياسي و اجتماعي خويش را بازيافت.در همين زمان افراد ديگري از خاندان نوبختي در حکومت عباسيان مشاغل ديواني و اداري داشتند؛ از آن جمله از اسحاق بن اسماعيل(م322ق) و پسرش يعقوب نام برده شده است.(40)و نيز از علي بن عباس (م325ق)، که مدتي دبير اميرالامراء، محمد بن رائق بود و پسرش حسين نيز در کارهاي ديواني اشتغال داشت.(41)بي شک حسين بن روح از وجود اين شيعيان در دستگاه حکومتي، براي پيشبرد اهداف خويش و نشر تشيع و حمايت از شيعيان بهره مي گرفت.او در دوران خليفه الراضي(خلافت 322-329ق)در بغداد موقعيت عالي داشت و بزرگان و رجال درباري همواره با وي در ارتباط بودند و بعضي از ايشان در پيشبرد کارهاي سياسي خويش از نفوذ او کمک مي گرفتند چنان که مثلا در سال 325ق ابوعلي ابن مقله، که اندکي بعد به وزارت رسيد، براي حل مشکلاتش در دربار به او پناه آورد و ابن روح از طريق حسين بن علي نوبختي اين مشکل را رفع کرد.(42)شخصيت متنفذ ابن روح حتي توجه خليفه را جلب کرده بود و به گفته ي صولي، تاريخ نگار اين عصر، خليفه الراضي پيوسته از نفوذ وي در بغداد سخن مي گفت.(43)

بريديان

يکي ديگر از خاندان هاي سياسي متنفذ در غيبت صغري، بريديان هستند که در تحولات سياسي اواخر عصر غيبت صغري سهم زيادي داشتند و برخي از اعضاي اين خاندان تا مرز وزرات واميرالامرايي پيش رفتند.
بريديان خانداني ايراني بودند که در قرن چهارم هجري در خوزستان به سر مي بردند.نام اين خاندان برگرفته از شغل پدر آنان، ابوعبدالله حسن بن عبدالله بريدي است که رياست سازمان بريد بصره را داشت.(44)پسران وي ابو عبدالله احمد (م332ق)، ابوالحسين عبدالله(م333ق) و ابويوسف يعقوب(م332ق)نيز در مناصب اداري و حکومتي اشتغال داشتند.پيشتر درباره وزارت ابوعبدالله احمد بريدي و تلاشهاي او براي دستيابي به منصب اميرالامرايي صحبت شد.وي پيش از وزارت نيز سال ها عهده دار مناصب درباري و اداري بود.در سال 315ق، او که بزرگ خاندان به شمار مي رفت، عهده دار املاک خاصه ي خليفه در اهواز و رامهرمز گرديد(45)و با حمايت او بود که در سال 316ق ابن مقله به وزارت دست يافت(46)و وزير در قبال اين خدمت او و با دريافت مبلغي گزاف، تمام امور اهواز، جز شوش و جندي شاپور را به وي واگذار کرد.(47)با برکناري ابن مقله از وزارت، ابوعبدالله بريدي نيز مناصب خود را از دست داد و زنداني شد، اما پس از چندي از زندان رهايي يافته و موقعيت سابق خويش را در اهواز بازيافت.(48)از اين زمان قدرت وي در خوزستان افزايش يافت.او تلاش مي کرد با جلب حمايت جناح هاي سياسي مختلف، از آن ها در مقابله با رقيبان خود و کسب امتيازات سياسي بيشتر سود ببرد، از اين رو گاه با امراي آل بويه در فارس عليه عمال خليفه هم دست مي شد و گاه با اميرالامراء براي دفع رقيبان خود در منطقه هم پيمان مي گرديد.تلاش هاي او براي رسيدن به وزارت ثمر بخشيد؛ ولي منصب اميرالامرايي مدعيان پرقدرت تري داشت که اجازه ي ورود او را به اين عرصه نمي دادند.نزاع هاي مستمر وي با جناح هاي مختلف سياسي، قدرت وي را به تحليل برد و اختلافات داخلي بين او و برادرانش را برانگيخت.او در سال 322ق، برادرش ابويوسف را که قصد توطئه عليه او داشت به قتل رسانيد.(49)خود او نيز عمر زيادي نکرد و چندي بعد در همين سال از دنيا رفت.
برادران ديگر ابواعبدالله بريدي اهميت و نقش سياسي وي را نداشتند؛ ولي از عوامل مهم تحولات سياسي اين دوران بودند که در مواضع بسيار در کنار برادر خود فعاليت مي کردند.درهمان زماني که ابوعبدالله عهده دار املاک خليفه در خوزستان بود(سال 315ق)، ابويوسف بريدي مأمور گردآوري ماليات برخي روستاهاي اهواز بود(50)و در زمان وزارت ابن مقله اداره املاک خاصه خليفه در اهواز، يعني منصب برادرش به وي واگذار گرديد.(51)وي در آغاز سال 320ق عهده دار بصره و توابع آن شد.(52)در دوران گرفتاري برادرش ابوعبدالله، وي و برادر ديگرش ابوالحسين نيز زنداني شدند.از اين پس او همه جا در کنار برادرش ابوعبدالله فعاليت مي کرد و براي دست يابي به مناصب و موقعيت هاي برتر تلاش مي نمود؛ اما اين وضعيت ادامه نيافت و با ضعف تدريجي ابوعبدالله بريدي، ابويوسف وجاهت بيشتري در بين هواداران بريديان پيدا کرد، به گونه اي که حتي سپاه ابوعبدالله به او متمايل گشتند و اين در حالي بود که ابوعبدالله ناچار شده بود براي حفظ سپاهيان خود از وي درخواست کمک مالي کند.به نظر مي رسد که او در همين زمان(سال 332ق)، قصد داشت با توطئه اي عليه برادرش رياست سپاه را به دست بگيرد، اما ابوعبدالله از اين امر آگاه گشته و او را به قتل رسانيد.(53)برادر ديگر اين خاندان، ابوالحسين بريدي نيز فعاليت هاي سياسي مختلفي در کنار ساير اعضاي خانواده داشت.او در حدود سال 316ق از جانب ابن مقله وزير، امارت فراتيه را عهده دار بود (54)و از آن پس مدت ها در خدمت برادرش ابوعبدالله به سر برد.او به هنگام حمله ابوعبدالله به بغداد و تصرف آن وي را همراهي کرد و فرماندهي لشکر را به عهده داشت.(55)با مرگ ابوعبدالله، ابوالحسين جاي او را در بصره گرفت، اما چون با سپاه بدرفتاري مي نمود، سپاهيان شورش کردند و ابوالقاسم پسر ابوعبدالله را به فرماندهي گماردند.ابوالحسين به هجر، نزد قرمطيان گريخت و از آنان ياري خواست، ليکن ميان او و ابوالقاسم صلح افتاد و ابوالحسين به بغداد نزد اميرالامراء توزون، رفت.(56)ابوالحسين در دربار تلاش مي کرد جاي منشي توزون را بگيرد؛ اما منشي توزون، ابوجعفر ابن شيرزاد ،فتوايي از فقيهان در باب قتل ابوالحسين به دست آورد و با طرح آن به قتل وي اقدام کرد و در سال 333 ق وي را به قتل رساندند.(57)
با مرگ اين سه برادر در فاصله اي بسيار نزديک، سه دهه فعاليت هاي سياسي آنان پايان يافت.ابوالقاسم پسر ابوعبدالله مدتي پس از اين به فعاليت هاي خود ادامه داد و تا سال 349 ق بر بصره حکومت داشت.

پي نوشت ها:

1-نصيريه يکي از فرقه هاي شيعه بودند که عقايد غلوآميزي داشتند.بنيان گذار اين فرقه، محمد بن نصير نميري بود که به الوهيت امام دهم عليه السلام قائل شد و خود را رسول او ناميد و پس از شهادت امام عسکري عليه السلام مدعي مقام بابيت گرديد.نوبختي، فرق الشيعه، ص 87 و طوسي، الغيبه، ص 224.
2-نوبختي، فرق الشيعه، ص 87.
3-همداني، تکمله تاريخ الطبري، ص 46 و مسکويه، همان، ص 15.
4-بجنوردي، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 383.
5-همان.
6-اشعري، المقالات و الفرق، ص101.
7-ر.ک:طبري، تاريخ، ج10، ص22.
8-صابي، الوزراء، ص 13و 14 و 87.
9-همان، ص 148.
10-همان، ص 191-193.
11-همان، ص207.
12-ابن کثير، البدايه و النهايه، ج 11، ص 91.
13-صابي، همان، ص199-202.
14-ر.ک:همان، ص 205-208.
15-ر.ک:همان، ص86 و 87 و ...، و ديوان بحتري، قصيده 240.
16-همان، ص152 و تنوخي، نشوار المحاضره، ج 3، ص 271.
17-خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج12، ص 159.
18-مسکويه، تجارب الامم، ج1، ص52.
19-صابي، همان، ص292.
20-مسکويه، تجارب الامم، ج1، ص125.
21-ر.ک:تنوخي، نشوار المحاضره، ص 229.
22-مسکويه، همان، ص123 و ابن اثير، الکامل، ج8، ص290.
23-همان.
24-اقبال، خاندان نوبختي، ص13 و جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت، ص198 به نقل از تجارب الامم، ج1، ص 123.
25-قرطبي، صله تاريخ الطبري، ص29 و 34.
26-ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج14، ص109.
27-ابن خلکان، وفيات الاعيان، ج3، ص424.
28-قرطبي، همان، ص34.
29-مسکويه، همان، ص 150.
30-جد آن ها نوبخت زرتشتي در زمان منصور عباسي(158ق) اسلام آورد و منجم دربار منصور گرديد.پسر او ابوسهل نيز همين منصب را داشت.از نوادگان او يعقوب بن اسحاق، نديم مأمون عباسي بود و اسحاق بن ابي سهل، مدير بيت الحکمه اي بود که مأمون در بغداد تأسيس کرده بود.ر.ک:اقبال، خاندان نوبختي درباره ي زمان گرايش اين خاندان به تشيع اطلاع دقيقي در دست نيست.ابن نديم گفته است که ايشان به داشتن ولايت علي عليه السلام مشهور بودند.النديم، الفهرست، ص 177.روايتي نيز نقل شده است حاکي بر ارتباط هارون بن سهل، پسر نوبخت،با امام صادق عليه السلام و استفتاي وي از آن حضرت درباره ي مشروعيت علم نجوم ر. ک :مجلسي، بحارالانوار، ج14،ص132؛ اما ارتباط هارون بن سهل و امام صادق عليه السلام به لحاظ تاريخي امکان ندارد و شايد او با يکي ديگر از ائمه مکاتبه کرده باشد.به هر روي اين روايت حاکي از ارتباط اعضاي اين خاندان با امامان شيعه است.
31-او در اهواز در طي سال هاي قبل از 301 و 303ق مباحثات و مناظراتي با منصور حلاج و ابوعلي جبائي، رئيس متکلمين معتزله داشت که حاکي از حضور وي در اهواز طي اين سال ها مي باشد.ر.ک:طوسي، الفهرست، ص58 و نجاشي، رجال، ص 23.
32-قرطبي، صلة تاريخ طبري، ص 39.
33-ر.ک:جاسم حسين، همان، ص 198.
34-ر.ک:اقبال،همان، ص124.
35-جهشياري، الوزراء و الکتاب، ص300.
36-اقبال، همان، ص 217.
37-جاسم حسين، همان، ص198.
38-طوسي، الغيبه، ص 386.
39-قرطبي، سله تاريخ الطبري، ص 82.
40-اقبال، همان، ص 181 به بعد.
41-همان، ص 139 به بعد.
42-صولي، کتاب الاوراق، ص87.
43-همان، ص 154.
44-سمعاني، الانساب، ج1، ص 334.
45-مسکويه، تجارب الامم، ج1، ص152.
76-همان، ص 185 و ابن اثير، الکامل، ج8، ص184.
47-مسکويه، همان، ص 158 و ابن اثير، همان، ص185.
48-ابن اثير، همان، ص 238 و 246.
49-مسکويه، همان، ج2، ص 58 و ابن اثير، همان، ص409.
50-مسکويه، همان، ج1، ص 152 و ابن اثير، همان، ص 185.
51-ابن اثير، همان، ص 185.
52-همان، ص 238.
53-مسکويه، همان، ج 2، ص 58 و ابن اثير، همان، ص409.
54-مسکويه، همان، ج1، ص158.
55-همان، ج2، ص22.
56-مسکويه، همان، ص58-62 و ابن اثير، همان، ص 410.
57-مسکويه، همان، ص 78.

منبع: کتاب اوضاع سياسي، اجتماعي و فرهنگي شيعه در غيبت صغري




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.