نویسنده: محمدعلی قاضی محسن
افراد این دسته بسیار با احساس و متظاهرند. آنها میتوانند با حضور فعال و پر جنب و جوش خود هر جمعی را به وجد آورند. «احساس» همهی زندگیشان است. واژهی احساس بر گرفته از معنای لاتین آن است (حرکت به بیرون) و احساسگرا نیز یعنی کسی که انرژی و احساس از وجودش فوران میکند. حضور در کنارشان لذت بخش است. برای همراهان این افراد همه چیز مانند یک ماجراجویی حماسی است. آنها همیشه آمادهی مبالغه کردناند. احساسگرایان میتوانند بسیار جذاب باشند و دیگران را جذب انرژی بیپایان خود کنند. شاید شما این قدر انرژی را که آنها از خودشان نشان میدهند دوست نداشته باشید ولی در هر صورت جذب آن خواهید شد زیرا این شور و هیجان بیحد و اندازه، شما را آنقدر به وجد میآورد و بالا میبرد که ممکن است به تنهایی هیچگاه جرأت نکنید تا این اندازه اوج بگیرید. هیچگاه در اعمال و گفتار خود شک نمیکنند. وقتی جمع و گفت و گویی را که یک احساسگرا نیز در آن شرکت کرده ترک میکنید به هیچوجه نگران نباشید زیرا او همهی مطالب را به شما خواهد گفت. وجودشان سرشار از فکر بکر و ایدههای الهامبخش است. هیچ کس مثل آنها نمیتواند از احساسات خود برای تأثیرگذاری استفاده کند. احساسگرایان هیچ چیز را از دیگران پنهان نمیکنند. همیشه به شما میگویند که دوستدار روابطی قطعی و پایدارند. برخلاف جلب توجه کنندگان، احساسگرایان نیاز دارند احساسات خود را بیان کنند.
* هر موضوعی روی احساساتشان تأثیر میگذارد و همیشه به گوشی شنوا نیاز دارند. احساساتشان میتواند زلزلهای به پا کند و شهری بزرگ را ویران سازد. در مقابل هر چیزی واکنش نشان میدهند البته 90 درصد از این واکنشها بسیار شدیدند. برای یک احساسگرا همه چیز حکم یک فاجعه و مصیبت را دارد. فقط این نیست که بگوید: «شوهرم امشب 40 دقیقه دیر کرده» بلکه میگوید: «بیشک تصادف کرده و مرده و من دیگر او را نخواهم دید.» مواقعی که ناراحتند از شما توقّع دارند احساساتشان را جدی بگیرید. اغلب اوقات مات و مبهوت میشوند که چرا از دستشان ناراحتید چون یادشان نمیآید که چند ساعت پیش شاید سخنی گفته و شما را آزرده خاطر ساختهاند. احساسگرایان عاشق دنیای احساسات و به خصوص دنیای خودشاناند چون هر یک احساسات مخصوص خود را دارند. برای مثال: بعضی از آنها همیشه در حال نق زدنند و از هر چیزی شکایت میکنند. دستهای دیگر افرادی هستند که از خشونت کلامی استفاده میکنند. به عبارت دیگر با حرفهای خود دیگران را میآزارند. این دسته با بیان حرفی معنیدار و گاهی اوقات زننده، احساسات خود را بروز میدهند به طوری که انگار واقعاً میدانند چه باید بگویند تا طرف مقابل را از لحاظ روانی آشفته کنند و همیشه هم به هدف میزنند. این دسته خیلی دقیق روان دیگران را نشانه میگیرند و معمولاً خودشان از این موضوع بیخبرند. مانند گدازهای که در دل آتشفشان به جوش آمده به جوش میآیند و این گدازه را به بیرون میپاشند. بعضی از احساسگرایان اهل گریستناند. هر امری ممکن است احساساتشان را جریحهدار کند و آنها را به گریه بیندازد. گاهی اوقات گریه آنها فقط چند قطره اشک است که باعث متأثر شدنتان میشود ولی اکثر مواقع گریهشان بسیار پر سر و صداست و شما را نگران میکند و سرانجام، آخرین دسته، گروه پرتابگران و پاره کنندگاناند. آنها فکر میکنند تا وسیلهای را نشکانند و یا آن را ریز ریز نکنند نمیتوانند احساس خود را بیان کنند. از این راه میخواهند به شما بفهمانند که پایتان را از خطی نامرئی فراتر گذاشتهاید و یا کاری اشتباه انجام دادهاید و شاید کاری باید میکردید که نکردهاید.
* اغلب احساسگرایان از این جملهها زیاد استفاده میکنند و از این راه میتوانید بفهمید که شخصی از این دسته است. جملههایی چون: «خُب، این فقط احساساتمه»، «هیچ احساسی درباره اتفاق اخیر نداری؟»، یا «هرگز نمیدونی چیه که بخوای حسش کنی» شاید خود او نیز نداند که موضوع از چه قرار است ولی این لحظهها، نقاط عطف زندگی او هستند. او هنگامی شاد و خوشحال است که همه جا پُر از احساس باشد. آنها عاشق این کارند که هیجانهای خود را ابراز دارند و اگر کسی به اندازهی آنها این احساسات را بیان نکند به او شک میکنند.
*آنها عاشق خلق موارد احساسی و عاطفیاند. در یک روز آرام و زیبا که قرار است هیچ اتفاقی نیفتد، به راستی نمیدانند چه باید بکنند. در نتیجه اگر اتفاق خاصی رخ ندهد با ناخودآگاه خود رجوع میکنند تا حادثهای احساسی خلق کنند. آنها فقط از این راه میتوانند حس کنند که زندگی زیباست و ارزش ادامه دادن دارد. این نوع خلق احساسات را «درگیری احساسی» مینامند.
* با از دست دادن کنترل، بهتر ادامه میدهند. چون احساسات برای افراد این دسته بسیار مهم است و احساس، نقطه مقابل منطق است آنها به احساس بهای فراوانی میدهند. به نظر آنان رابطهای که روندی آرام و بی سر و صدا دارد، خسته کننده است و جذاب و حقیقی نیست. آنها وقتی احساس راحتی میکنند که اوضاع از کنترل خارج شود. اگر طرف مقابلشان در گفت و گویی، عادی و معمولی صحبت کند اغلب نمیفهمند چه میگوید چنانچه او نیز با احساسات کامل و حرکات سر و دست صحبت کند تازه متوجه میشوند که گفت و گویی در حال انجام شدن است. حال اگر نخواهند با کس دیگری در این باره صحبت کنند فقط احساس و نتیجهگیری خود را بیان میکنند و این کار برایشان عادی است و توجه نمیکنند که باید اصل ماجرا را همانطور که بوده بیان کنند. این موضوع را بسیار عادی میدانند.
همه ما شکست، غم، هیجان و لذت را تجربه کردهایم و احساساتی شدهایم و همیشه احتیاط کردهایم و میکنیم که به اندازه مناسب احساساتی شویم ولی احساسگرایان خیلی کم احتیاط میکنند و گاهی اوقات هم اصلاً احتیاط نمیکنند. افراد این دسته، حتی نوجوانان یاد گرفتهاند که همیشه فرار کنند و یا برای مقابله فریاد بزنند یا چیزی پرتاب کنند. هر کاری که بتوانند بقایشان را تضمین کند. این نوع واکنش که آنها از خود نشان میدهند ریشه در دوران کودکی دارد. شاید این موضوع بسیار غمانگیز باشد ولی مبارزه برای بقا، تنها حقیقت سازگار با زندگی آنهاست.
آنها برای مدت طولانی با ترس زندگی کردهاند و به راستی نمیدانند بدون آن چه باید بکنند. هر اتفاقی که بیفتد حتی اگر بسیار کوچک باشد با ترس به آن مینگرند و برای بقا میجنگند. در نتیجه از داروی شفا بخشی به نام آرامش محروم بودهاند.
احساسگرایان ابراز احساسات افراطی را عادی میدانند. اگر به یکی از آنها بگویید که برای مثال چرا فریاد میزنی یا صدایت را بالا میبری در جواب خواهد گفت «فقط میخواهم احساسم را بیان کنم.»
محیط رشد احساسگرایان محیط عصبی است. محیطی که همیشه در آن احساس وحشت و نگرانی فراوان میکنند. واکنشهای آنان چه خواسته و چه ناخواسته ناشی از ترس است.
منبع مقاله :
قاضی محسن، محمدعلی؛ (1395)، آزمونهای شخصیتشناسی، ساری: انتشارات پارسیسرا، چاپ اول.
ویژگیهای شخصیتی:
* بیش از حد احساساتیاند. در مباحث روانشناسی آنان را هیستریک (Hysterics) مینامند. همیشه دوست دارند به اعماق احساسات سفر کنند و با هر موضوعی احساساتی برخورد میکنند. هیچگاه با کلام نمیگویند که چه احساس بد و یا چه احساس خوبی دارند بلکه همیشه آن را نشان میدهند. افراد این دسته همیشه از شما میخواهند که بدانید آنها چه احساسی دارند و هیچگاه این احساسات را ساده بیان نمیکنند بلکه فریاد میزنند، تهدید میکنند، چیزی پرتاب میکنند، شیشه میشکانند و برای مثال میگویند: کار تو نابخشودنی است و در بعضی موارد نیز متوسل به خشونتهای جسمانی میشوند. برای آنها هر امری فرصتی است برای رها شدن از همه چیز. به نظر آنان رابطهای که روندی آرام و بی سر و صدا دارد، خسته کننده است و جذاب و حقیقی نیست. آنها وقتی احساس راحتی میکنند که اوضاع از کنترل خارج شود. احساساتی را که بروز میدهند اکثر ما نمیپسندیم و یا فقط در مواقع خاصی احساسات از خود نشان میدهیم. همیشه باید به آنها گفت که در هر مورد نباید احساساتی برخورد کرد. از هر اتفاقی کوچکی، نمایشی احساساتی ترتیب میدهند.* هر موضوعی روی احساساتشان تأثیر میگذارد و همیشه به گوشی شنوا نیاز دارند. احساساتشان میتواند زلزلهای به پا کند و شهری بزرگ را ویران سازد. در مقابل هر چیزی واکنش نشان میدهند البته 90 درصد از این واکنشها بسیار شدیدند. برای یک احساسگرا همه چیز حکم یک فاجعه و مصیبت را دارد. فقط این نیست که بگوید: «شوهرم امشب 40 دقیقه دیر کرده» بلکه میگوید: «بیشک تصادف کرده و مرده و من دیگر او را نخواهم دید.» مواقعی که ناراحتند از شما توقّع دارند احساساتشان را جدی بگیرید. اغلب اوقات مات و مبهوت میشوند که چرا از دستشان ناراحتید چون یادشان نمیآید که چند ساعت پیش شاید سخنی گفته و شما را آزرده خاطر ساختهاند. احساسگرایان عاشق دنیای احساسات و به خصوص دنیای خودشاناند چون هر یک احساسات مخصوص خود را دارند. برای مثال: بعضی از آنها همیشه در حال نق زدنند و از هر چیزی شکایت میکنند. دستهای دیگر افرادی هستند که از خشونت کلامی استفاده میکنند. به عبارت دیگر با حرفهای خود دیگران را میآزارند. این دسته با بیان حرفی معنیدار و گاهی اوقات زننده، احساسات خود را بروز میدهند به طوری که انگار واقعاً میدانند چه باید بگویند تا طرف مقابل را از لحاظ روانی آشفته کنند و همیشه هم به هدف میزنند. این دسته خیلی دقیق روان دیگران را نشانه میگیرند و معمولاً خودشان از این موضوع بیخبرند. مانند گدازهای که در دل آتشفشان به جوش آمده به جوش میآیند و این گدازه را به بیرون میپاشند. بعضی از احساسگرایان اهل گریستناند. هر امری ممکن است احساساتشان را جریحهدار کند و آنها را به گریه بیندازد. گاهی اوقات گریه آنها فقط چند قطره اشک است که باعث متأثر شدنتان میشود ولی اکثر مواقع گریهشان بسیار پر سر و صداست و شما را نگران میکند و سرانجام، آخرین دسته، گروه پرتابگران و پاره کنندگاناند. آنها فکر میکنند تا وسیلهای را نشکانند و یا آن را ریز ریز نکنند نمیتوانند احساس خود را بیان کنند. از این راه میخواهند به شما بفهمانند که پایتان را از خطی نامرئی فراتر گذاشتهاید و یا کاری اشتباه انجام دادهاید و شاید کاری باید میکردید که نکردهاید.
* اغلب احساسگرایان از این جملهها زیاد استفاده میکنند و از این راه میتوانید بفهمید که شخصی از این دسته است. جملههایی چون: «خُب، این فقط احساساتمه»، «هیچ احساسی درباره اتفاق اخیر نداری؟»، یا «هرگز نمیدونی چیه که بخوای حسش کنی» شاید خود او نیز نداند که موضوع از چه قرار است ولی این لحظهها، نقاط عطف زندگی او هستند. او هنگامی شاد و خوشحال است که همه جا پُر از احساس باشد. آنها عاشق این کارند که هیجانهای خود را ابراز دارند و اگر کسی به اندازهی آنها این احساسات را بیان نکند به او شک میکنند.
*آنها عاشق خلق موارد احساسی و عاطفیاند. در یک روز آرام و زیبا که قرار است هیچ اتفاقی نیفتد، به راستی نمیدانند چه باید بکنند. در نتیجه اگر اتفاق خاصی رخ ندهد با ناخودآگاه خود رجوع میکنند تا حادثهای احساسی خلق کنند. آنها فقط از این راه میتوانند حس کنند که زندگی زیباست و ارزش ادامه دادن دارد. این نوع خلق احساسات را «درگیری احساسی» مینامند.
* با از دست دادن کنترل، بهتر ادامه میدهند. چون احساسات برای افراد این دسته بسیار مهم است و احساس، نقطه مقابل منطق است آنها به احساس بهای فراوانی میدهند. به نظر آنان رابطهای که روندی آرام و بی سر و صدا دارد، خسته کننده است و جذاب و حقیقی نیست. آنها وقتی احساس راحتی میکنند که اوضاع از کنترل خارج شود. اگر طرف مقابلشان در گفت و گویی، عادی و معمولی صحبت کند اغلب نمیفهمند چه میگوید چنانچه او نیز با احساسات کامل و حرکات سر و دست صحبت کند تازه متوجه میشوند که گفت و گویی در حال انجام شدن است. حال اگر نخواهند با کس دیگری در این باره صحبت کنند فقط احساس و نتیجهگیری خود را بیان میکنند و این کار برایشان عادی است و توجه نمیکنند که باید اصل ماجرا را همانطور که بوده بیان کنند. این موضوع را بسیار عادی میدانند.
تفاوت احساسگرایان با دیگران
در زندگی هر انسانی لحظههایی وجود دارد که احساساتی میشود و احساس خود را کامل بروز میدهد. برای احساسگرایان این لحظهها همیشگی است. بنابراین همیشه بیش از اندازه احساسات به خرج میدهند و نمیدانند چگونه باید در هر موقعیتی متناسب با آن احساساتی شوند و احساسات خود را حفظ کنند تا در جایی که به راستی لازم است آن را نشان دهند.همه ما شکست، غم، هیجان و لذت را تجربه کردهایم و احساساتی شدهایم و همیشه احتیاط کردهایم و میکنیم که به اندازه مناسب احساساتی شویم ولی احساسگرایان خیلی کم احتیاط میکنند و گاهی اوقات هم اصلاً احتیاط نمیکنند. افراد این دسته، حتی نوجوانان یاد گرفتهاند که همیشه فرار کنند و یا برای مقابله فریاد بزنند یا چیزی پرتاب کنند. هر کاری که بتوانند بقایشان را تضمین کند. این نوع واکنش که آنها از خود نشان میدهند ریشه در دوران کودکی دارد. شاید این موضوع بسیار غمانگیز باشد ولی مبارزه برای بقا، تنها حقیقت سازگار با زندگی آنهاست.
آنها برای مدت طولانی با ترس زندگی کردهاند و به راستی نمیدانند بدون آن چه باید بکنند. هر اتفاقی که بیفتد حتی اگر بسیار کوچک باشد با ترس به آن مینگرند و برای بقا میجنگند. در نتیجه از داروی شفا بخشی به نام آرامش محروم بودهاند.
احساسگرایان ابراز احساسات افراطی را عادی میدانند. اگر به یکی از آنها بگویید که برای مثال چرا فریاد میزنی یا صدایت را بالا میبری در جواب خواهد گفت «فقط میخواهم احساسم را بیان کنم.»
بیشتر بخوانید: فهرستی از احساسات انسان
توصیه به احساسگرایان
افراد این دسته باید بیاموزند که راههای دیگری هم برای دوست داشتن و ابراز احساسات وجود دارد. این که بدون سر و صدا نیز میتوان به اوج احساسات رسید و گاهی اوقات بیان احساسات با آرامش، خیلی بیشتر به دل مینشیند تا این که بخواهند با سر و صدای فراوان آن را نشان دهند. احساسگرایان باید بدانند یک رابطه، ترکیبی از لحظههای پرهیجان و آرامش است. گاهی اوقات واکنشهای افراطی احساسی باعث به وجود آمدن ناراحتیهای جدی میشود. آنها در حالی که موارد بسیاری را دربارهی زندگی احساسی و اهمیت و عمق احساسات به ما میآموزند؛ خودشان نیز باید نکتههای فراوانی را دربارهی احساسات یاد بگیرند. این که چگونه در بیان احساسات خود میانه رو باشند و احساساتشان را به نحوی شایسته ابراز دارند. برای مثال باید بدانند هر خطا و اشتباهی مجازات اعدام ندارد.چرا احساسگرایان را دوست داریم؟
آنها افرادی بسیار مهیج و متغیّرند. به ما نشان میدهند که زندگی پر از احساس است و احساسات زیاد نیز یکی از تجربههای زندگی است. با احساساتی که نسبت به مسائل ساده و به ظاهر بیاهمیت نشان میدهند، رضایت خاطر فراوانی به ما میدهند و زیبایی و عمق احساس را به دیگران میشناسانند. به ما میفهمانند که ثروت احساسات یکی از بزرگترین منابع بشری است. افرادی که احساسات خود را سرکوب کردهاند یا افرادی که به آنها اجازه داده نشده احساسات منطقی خود را ابراز دارند جذب احساسگرایان میشوند چون احساسگرایان به قدری در بیان احساسات مبالغه میکنند که دنیای نامرئی احساسات را مرئی و واقعی جلوه میدهند. آنها تقویت کننده انرژیاند به همین دلیل افراد افسرده و کسل جذب آنها میشوند. احساسگرایان بهترین پادزهر برای افراد کم انرژی یا کم احساساند.چگونه ما را آزرده خاطر میسازند؟
احساسات آنها مانند آتشفشانی است که هر لحظه ممکن است فوران کند. از لحاظ احساسی همیشه میتوانید به آنها اطمینان کنید. چون بسیار احساسیاند میخواهند همه مسائل را بررسی نمایند بنابراین فشار زیادی را برای حفظ کردن احساسات در درون خود، تحمل میکنند و بدان مفهوم است که میخواهند غیر مستقیم به شما بگویند ممکن است چه احساس بدی نسبت به هر چیزی داشته باشند و میخواهند که از خودتان دفاع کنید و از آنها بخواهید شما را ببخشند و تلخی زهرشان را تحمل کنید. نتیجه این که آنها خسته کننده میشوند. رابطه را سخت و ناآرام و زندگی را همانند راهی ناهموار میکنند. گاهی اوقات انسان را میترسانند. البته قرار گرفتن در برابر چنین احساساتی ترسناک نیز هست. ما نمیدانیم چه باید بکنیم. احساس ضعف میکنیم چون انرژی زیادی لازم است تا با احساسات فوران کردهی یک احساسگرا روبرو شویم. آنها ما را خسته میکنند چون دوست نداریم زندگیمان این قدر طاقتفرسا و مشکل باشد. هم چنین میتوانند آدمهای خونسرد و خوش اخلاق را برای چند لحظه، چند ساعت و حتی کل زندگی به احساسگرایی تبدیل کنند که به دنبال حقوق خودش است چون آنها دوست دارند همیشه جوّی احساسی ایجاد کنند و این باعث میشود که دیگران به فکر چاره و محافظت از خود بیفتند.محیط رشد احساسگرایان محیط عصبی است. محیطی که همیشه در آن احساس وحشت و نگرانی فراوان میکنند. واکنشهای آنان چه خواسته و چه ناخواسته ناشی از ترس است.
منبع مقاله :
قاضی محسن، محمدعلی؛ (1395)، آزمونهای شخصیتشناسی، ساری: انتشارات پارسیسرا، چاپ اول.