نویسنده: سعید کاوه
اکثر همسران دانش و مهارت لازم جهت رویارویی با کج رفتاریهای همسر ناسازگار را ندارند. گاهی کارآمدترین و موفقترین همسران نیز به همسری ناسازگار تبدیل میشوند. بنابراین فردی که قصد ازدواج دارد و یا با چنین وضعیت و شرایطی روبروست، چنانچه خود را از پیش برای نامناسبترین وضع که همان مواجه شدن با همسری ناسازگار در زندگی است، آماده نماید، با مشکلات به مراتب کمتری مواجه خواهد شد. بعضی از همسران ناسازگار، دارای پست و مقامهایی مهم و مشاغلی در سطوح بالا هستند. یا افراد مشهوری هستند و همسر میداند که با آسیب خوردن به موقعیت شغلی و اجتماعی همسر، خانواده نیز آسیبهایی را متحمل خواهد شد. بر پایهی تجربههای به دست آمده در مشاوره با افرادی که با همسری ناسازگار در زندگی روبرو بودهاند، آنها معمولاً با توجه به توانمندیهای فکری و ذهنی خویش و با در نظر گرفتن تجربههای خود به یک سری واکنشهای خاص روی میآورند. برخی از متداولترین این رویهها به قرار زیر است:
1- در رویارویی با همسر ناسازگار شخص فقط با تکیه به افکار و تجارب خود پیش میرود.
2- در رویارویی با همسر ناسازگار شخص به صورت آزمایش و خطا راه کارهای مختلفی را که به ذهنش میرسد، مورد استفاده قرار میدهد.
3- زوج یا زوجه در رویارویی با همسر ناسازگار خویش با استفاه از راه کارها و ارائه طریقهای خانواده، دوستان و آشنایان پیش میرود.
4- شخص در رویارویی با همسر ناسازگار، همه چیز را به حال خود رها میکند و منتظر میماند که در پایان چه اتفاقی خواهد افتاد.
5- بعضی از همسران نیز در صورت مواجهه با همسر ناسازگار و عواقب آسیب زای زندگی با چنین همسری، وضعیتی منفعلانه در پیش میگیرند و اوضاع و احوال موجود را به تقدیر، سرنوشت و شانس نسبت میدهند.
6- عدهای دیگر در رویارویی با همسر ناسازگار با استفاده از شیوههای علمی با مشکل پیش آمده روبرو میشوند و در این مسیر از افرادی که در این زمینه از دانش مرتبط، تجربه و تخصص لازم برخوردارند، کمک میگیرند.
در ارتباط با هر یک از موارد یاد شده، توضیحاتی ارائه میگردد:
1- در رویارویی با همسر ناسازگار شخص فقط با تکیه به افکار و تجارب خود پیش میرود.
افراد معمولاً هنگام مواجهه با مشکلی، با توجه به تجربه و اطلاعاتی که در همان زمینه دارند، از خود واکنش نشان میدهند. چنین اقداماتی گاهی اوقات مؤثر واقع میشود و برخی مواقع نیز کارایی لازم را ندارد. به ندرت پیش میآید که چنین برخوردهایی مؤثر و سازنده باشد. البته گاهی اوقات چنین اقدامهایی به طور تصادفی درست از آب درمیآید.
از جمله دلایل عمدهای که شخص در رویارویی با ناسازگاریهای همسر فقط با افکار خودش پیش میرود، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: شخص به دلیل حفظ آبرو و رازداری نمیخواهد که دیگران متوجه وضعیت درونی خانواده وی شوند.
ب: بعضی مواقع همسر ناسازگار نزد دیگران وجهه و احترام قابل ملاحظهای دارد و به همین دلیل از مطرح کردن مشکلات خودداری میشود.
ج: گاهی نیز مطرح ننمودن بدرفتاریها و ناسازگاریهای همسر به دلیل مطلع نشدن خانواده و بعضی از نزدیکانی است که مخالف ازدواج آنها بودهاند.
د: زوجین معمولاً احترام همسر را احترام خود میدانند، بنابراین با رازداری و افشا نکردن مشکلات موجود، در جهت نگهداری از حرمت همسر و خویشتن تلاش مینمایند.
هـ: همسران گاهی احساس میکنند که با مطرح نمودن مشکلات همسر ناسازگار خود نزد دیگران، همه چیز بدتر از پیش خواهد شد.
و: بعضی مواقع نیز همسر ناسازگار از شریک زندگی خود میخواهد که سوء رفتارش را جهت حفظ آبرو برای دیگران بازگو نکند.
در مورد هر یک از موارد یاد شده، توضیحات مختصری ارائه میگردد.
الف: شخص به دلیل حفظ آبرو و رازداری نمیخواهد که دیگران متوجه وضعیت درونی خانواده وی شوند.
این معمولاً حق هر همسری است که چنانچه مواردی را که لازم بداند، نزد دیگران حتی فامیل درجه یک و دوستان بسیار نزدیک نیز مطرح ننماید. همسران نیز موظف به رعایت این امر هستند. مگر مطرح نکردن آن آسیب خاصی را برای هر یک از آنها یا اعضای خانواده به همراه داشته باشد.
به عنوان مثال، خانمی 28 ساله که 2سال از ازدواج وی با همسر 30 سالهاش که در ضمن همکار وی نیز بود، میگذشت و از او فرزندی نداشت، به صورت اضطراری به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او هنگام ورود به حالت لنگیدن وارد مرکز مشاوره شد. مشخص شدکه شب گذشته، با شوهر خود بر سر این که چرا در ارتباط با همکارانش تند و پرخاشگرانه برخورد میکند، به مشاجرهی لفظی پرداخته بود. شوهر در جواب میگوید که من میدانم چگونه با دیگران برخورد کنم و نیازی به مداخلهی تو ندارم. خانم نیز در پاسخ میگوید که این برخوردهای تند توهین آمیز، موقعیت تو را در محل کار تضعیف میکند، ولی شوهر همان حرفهای خود را تکرار میکرده و صحبت همسرش را نمیپذیرفته است. تا این که در نهایت کنترل خود را از دست میدهد و با خشونت با او برخورد میکند. خانم هنوز اقدامی انجام نداده بود. علت لنگیدن و ناقص راه رفتن او نیز به خاطر ضرب دیدگیهای بدنش بود. او با وجود این که بارها شدیداً از همسرش کتک خورده بود، اما هنوز موضوع را با کسی در میان نگذاشته بود. علت این بود که نمیخواست دیگران از شرایط و وضعیت آنها باخبر شوند و مطلع شدن دیگران از وضعیت موجود را نوعی ننگ و آبرو ریزی برای خود و همسرش تلقی میکرد.
ب: بعضی مواقع همسر ناسازگار نزد دیگران وجهه و احترام قابل ملاحظهای دارد و به همین دلیل از مطرح نمودن مشکلات خودداری میشود.
بعضی از همسران ناسازگار، دارای پست و مقامهایی مهم و مشاغلی در سطوح بالا هستند. یا افراد مشهوری هستند و همسر میداند که با آسیب خوردن به موقعیت شغلی و اجتماعی همسر، خانواده نیز آسیبهایی را متحمل خواهد شد. به همین دلیل از مطرح نمودن سوء رفتارهای همسر نزد دیگران خودداری مینمایند.
ج: گاهی نیز مطرح ننمودن بدرفتاریها و ناسازگاریهای همسر به دلیل مطلع نشدن خانواده و بعضی از نزدیکانی است که مخالف ازدواج آنها بودهاند.
البته در هر ازدواجی از بین والدین، خواهران، برادران، دوستان و اقوام، معمولاً یکی یا چند نفر پیدا میشوند که با ازدواج موجود مخالفت مینمایند. گاهی نیز پیش از ازدواج بین دو طرف موافق و مخالف ازدواج درگیریهای فکری نیز صورت میگیرد.
چنانچه پس از ازدواج همسری متوجه شود که شریک زندگیاش شرایط مطلوب را ندارد و همسری ناسازگار است، وضعیت ناگوار و کج رفتاریهای همسر ناسازگار را تحمل مینماید، ولی حاضر نیست که مخالفین ازدواج آنها از وضعیت نه چندان مناسب و مطلوبشان مطلع شوند.
د: زوجین معمولاً احترام همسر را احترام خود میدانند، بنابراین با رازداری و افشا نکردن مشکلات موجود، در جهت نگهداری از حرمت همسر و خویشتن تلاش مینمایند.
البته این یک نکتهی مثبت میان همسران به شمار میرود که شادی، ناراحتی، مشکل و ضعف یکدیگر را از خود بدانند. هم چنین این علامت خوبی نیست که همسران احساسی مجزا نسبت به یکدیگر داشته باشند، و یا به عبارت دیگر خود را در ضعفها و موفقیتهای یکدیگر سهیم ندانند. این گونه رفتارها، نشانهی فاصله و دوری همسران از یکدیگر و یکی دیگر از علائم همسران ناموفق و ناسالم است. این امر شاهدی بر مشکلات موجود میان زوجین است و نشانهی آن است که همسران زنجشهای بسیاری را از یکدیگر تجربه کردهاند.
چندی پیش، خانمی 45 ساله در ارتباط با مشکلاتی که با همسر خود داشت، مطالبی را مطرح نمود. شوهرش همسر ناسازگار بود و مشکلات بسیاری را برای وی به وجود آورده بود. خانم خاطر نشان کرد که اوایل زندگی، مشکلات او را مشکل خود و موفقیتهای همسر را هم موفقیت خودش تلقی میکرده است. ولی در ادامه خاطر نشان کرد که "پس از گذشت سالیانی و در شرایط حاضر موقعی که قراردادهای کاری او لغو میشود و یا در کارها مشکلی پیش میآید، در درون خوشحال میشوم، در صورتی که بایستی عکس این امر باشد. زیرا زیان او زیان همگی اعضای خانواده خواهد بود. ولی دست خودم نیست و خود به خود چنین احساسی برایم پیش میآید."
در مجموع عدم طرح مشکلات موجود، نزد دیگران به دلیل رعایت حرمت و آبروی همسر، امری مثبت تلقی میشود که از این امر میتوان در زمینههای کارآمد دیگری نیز استفاده نمود.
هـ: همسران گاهی احساس میکنند که با مطرح نمودن مشکلات همسر ناسازگار خود نزد دیگران، همه چیز بدتر از پیش شود.
فردی که با همسری ناسازگار زندگی میکند، درونی پر از ناراحتی و اضطراب پیدا میکند. از ویژگیهای اضطراب این است که شخص را بسیار محتاط و محافظهکار میکند. وقتی که مقدار قابل توجهی از نیروی فکر و ذهنی فرد صرف نگرانیهایش میشود، محافظهکار میشود و ترجیح میدهد که از خود اقدام و واکنشی نشان ندهد تا شاید اوضاع و احوال بدتر از پیش نشود.
و: بعضی مواقع همسر ناسازگار از شریک زندگی خود میخواهد که سوء رفتارش را جهت حفظ آبرو برای دیگران بازگو نکند.
در چنین مواقعی شخص نیز برای بهتر کردن اوضاع و پیروی از همسر ناسازگار که از او میخواهد این مورد را مطرح ننماید، به نوعی سعی در بهبود وضعیت موجود مینماید.
البته مطرح ننمودن مشکلات موجود در زندگی با همسر ناسازگار، در بعضی مواقع و در شرایطی خاص، مفید، مؤثر و سازنده است. ولی در اغلب موارد مطرح ننمودن چنین امری کاملاً به زیان همسران خواهد بود.
2- در رویارویی با همسر ناسازگار، شخص به صورت آزمایش و خطا راهکارهای مختلفی را که به ذهنش میرسد، مورد استفاده قرار میدهد.
در پیش گرفتن چنین شیوهای به مراتب کارآمدتر از روش قبلی است. زیرا شخص تنها از یک شیوه استفاده نمیکند، بلکه مسیرهای متعدد و مختلفی را در نظر میگیرد. چنین روشی نیاز به ذهنی بازتر دارد تا راه کارهای متفاوتی را بیازماید. بعضی مواقع نیز زن یا شوهر، مشکلات خود در رویارویی با همسر ناسازگار را نزد دوستان، آشنایان و فامیل مطرح مینماید و از نقطه نظرات آنها در برخورد با همسر استفاده میکند. البته نظر چنین افرادی در بعضی زمینهها و شرایط، کارایی لازم را دارد، ولی در شرایطی که وضعیت کمی پیچیده میشود و تجربه و دانش مرتبط با موضوع نیز مورد نیاز است، چنین رویکردی نمیتواند از کارایی لازم برخوردار باشد. اشکال عمدهای که در این شیوه از برخورد با رفتارهای ناهنجار همسر ناسازگار دارد، در این است که فرد شیوههای برخورد با همسر ناسازگار را بدون اطلاع از درست و نادرست بودن آنها مورد استفاده قرار میدهد. شیوههای برخورد با همسر با توجه به شرایط و موقعیت به وجود آمده میان همسران متفاوت است. روشی از برخورد، ممکن است در شرایطی کارآمد و در شرایطی دیگر غیرکارآمد باشد. به همین جهت روی آوردن به شیوههای برخورد به صورت آزمایش و خطا، کاری طولانی و بعضی اوقات فرسایشی و آسیب زننده خواهد بود.
ایراد دیگر در این شیوه از برخورد، این است که ممکن است شیوهای از برخورد، در کوتاه مدت و در مواقعی کارآمد باشد، ولی هنگام استفاده از آن روش برخورد، به دلیل کارآمد بودن آن، در درازمدت نیز مورد استفاده قرار گیرد. در بعضی مواقع، استفادهی طولانی مدت و به کارگیری آن در موقعیتهایی غیر از موضع اصلی آن، میتواند آسیبهایی را برای همسران به همراه داشته باشد.
به عنوان مثال، میترا 48 ساله به همراه همسرش هوشنگ 52 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمودند. در طول جلسه بیشتر هوشنگ صحبت میکرد و میترا صحبتی برای مطرح نمودن نداشت. آنها در ارتباط با پسر 17 سالهشان دچار مشکل شده بودند. در اواخر جلسه، مجدداً از خانم خواستم که نظر خود را در مورد مشکلات پیش آمده مطرح نماید. او در حالی که لبخند بر لبانش داشت و به نحوی که گویی هیچ مشکلی وجود ندارد، از همه چیز به راحتی میگذشت و خاطر نشان کرد که پسرمان کمی ناآرامی میکند، ولی موضوع چندان مهمی نیست.
در جلسهی بعد میترا به تنهایی آمد. او در غیاب هوشنگ موضوع را این طور عنوان کرد "من در زندگی یاد گرفتم که بدون حضور و همکاری شوهر کارها و مشکلاتم را حل و به انجام برسانم. زیرا در مواقعی که نیاز به کمک او داشتم. او دنبال دوستان، تفریحات و خوشیهای خودش بود. یک بار که فرزند چند ماهه ام مریض بود و تب شدیدی داشت، از او خواستم که فرزند را نزد پزشک ببریم. اتفاقاً همان روز او تصمیم داشت که به اتفاق دوستانش جهت تفریح به یکی از باغهای خارج از شهر بروند." میترا خاطر نشان کرد که تب فرزندش خیلی زیاد بوده و نگرانی شدیدی داشته که چنانچه اقدام درمانی نشود، عوارض زیان بار و غیرقابل برگشتی را به همراه داشته باشد. بنابراین میآموزد چگونه در تمامی موارد به تنهایی مشکلاتش را حل کند.
در حال حاضر هوشنگ، دوستان سابقش را از دست داده و دو پسر و یک دخترشان نیز بزرگ شدهاند. از یک طرف او دیگر نمیتواند به دنبال تفریحات سابقش برود و جمع دوستانی که او داشته همه متفرق شدهاند از سوی دیگر فرزندان او نیز به ویژه پسرشان دچار مشکل شده بود. شوهر که در حال حاضر توان این را نداشت که مشکلات موجود را به تنهایی برطرف کند، به کمک میترا نیاز داشت. میترا نیز به همان شیوهی اوایل زندگی در دنیای تنهاییاش بدون حضور و مساعدت شوهر زندگی را پیش میبرد، حتی در مرکز مشاوره نیز راضی به همکاری نبود.
همان طور که ملاحظه میشود، در پیش گرفتن شیوهای از برخورد در زمانی که شوهر از بلوغ و رشد لازم جهت درک همسر و ایفای نقش خود به عنوان شوهری مسئول برخوردار نبوده و در آن دوره برای او مؤثر وکارآمد بوده، برای سالهایی که همسر به نوعی بیداری و آگاهی از اشتباهات خود رسیده، دیگر کارایی لازم را ندارد. در این جا ضروری است خانم تغییری در رویکرد خود نسبت به شوهر خود در دورهی جدید به وجود آورد.
ایراد دیگری که روش آزمایش و خطا به همراه دارد، آن است که شخص پس از گذشت مدتی طولانی، ممکن است راه و روش صحیح را پیدا کند. گذشت مدت زمانی طولانی میتواند شرایط، اوضاع و ارتباط میان همسران را از پیش بدتر نماید.
اشکال دیگری که روش آزمایش و خطا به همراه دارد، این است که ممکن است شخص در برخورد با همسر ناسازگار اصلاً به شیوهی صحیح دست نیابد. بنابراین با در پیش گرفتن راهکارهای غیر ضروری و گاهی نادرست، به خود، همسر و خانواده آسیب بزند و گاهی نیز شرایط را از پیش سختتر مینماید.
3- زوج یا زوجه در رویارویی با همسر ناسازگار خویش با استفاده از راهکارها و ارائه طریقهای خانواده، دوستان و آشنایان پیش میرود.
بعضی مواقع نیز زن یا شوهر، مشکلات خود در رویارویی با همسر ناسازگار را نزد دوستان، آشنایان و فامیل مطرح مینماید و از نقطه نظرات آنها در برخورد با همسر استفاده میکند. البته نظر چنین افرادی در بعضی زمینهها و شرایط، کارایی لازم را دارد، ولی در شرایطی که وضعیت کمی پیچیده میشود و تجربه و دانش مرتبط با موضوع نیز مورد نیاز است، چنین رویکردی نمیتواند از کارایی لازم برخوردار باشد.
در مواردی که میتوان مشکلات حاصل از رفتارهای همسر ناسازگار را با توجه به تجربه برطرف نمود، چنین نظرخواهیهایی ، خصوصاً از سوی افرادی که از تجربه کافی برخوردار باشند، میتواند راهگشا باشد. ولی یک نکتهی بسیار مهم این است که پیدا کردن راهکار مناسب از روی تجارب دیگران همیشه کارساز و مؤثر نیست، زیرا ممکن است تجربهای در شرایط و موقعیت خاصی، برای فردی مؤثر بوده باشد، ولی دلیل بر این نیست که برای فردی و در شرایط و موقعیتی دیگر نیز مفید و سازنده باشد.
اشکال دیگری که نظرخواهی از دوستان و آشنایان به همراه دارد، این است که آنها از تمامی شیوهها و رویدادهای موجود در برخورد با چنین فردی و شرایطی آگاه نیستند. به همین دلیل فقط از همان راهکارهایی که خود دیده یا شنیده و یا تجربه کردهاند، جهت ارائهی طریق به دیگران استفاده مینمایند.
4- شخص در رویارویی با همسر ناسازگار، همه چیز را به حال خود رها میکند و منتظر میماند که در پایان چه اتفاقی خواهد افتاد.
در شرایطی که فردی با ناسازگاریهای همسر روبرو میشود، در واقع واکنشی از خود نشان نمیدهد و در انتظار میماند که در پایان کشمکشها و درگیریها و ناهنجاریهای ارتباطی چه روی میدهد. پیش گرفتن چنین روشی به دلایل مختلفی صورت میگیرد. در درجهی اول، همسر ناسازگار با آسیبهای مختلف عاطفی که به همسر خویش وارد مینماید، اضطرابهای بسیاری را نیز به وی منتقل میکند که قدرت تفکر و اندیشیدن را از شخص سلب میکند. از این رو شخص دچار ابهام و سردرگمی میشود. او نمیداند چه رویهای را در پیش بگیرد و معمولاً هم اقدامی انجام نمیدهد.
البته این که همسری در برابر شریک زندگی ناسازگار خویش اقدامی انجام ندهد، بدین معنی نیست که اقدامی مخرب باشد، بلکه گاهی اوقات به مراتب سازنده تر، مفیدتر و مؤثرتر است تا این که اقدامی اشتباه و غیر کارآمد صورت گیرد.
برخی مواقع، این ذهنیت برای فردی که با همسری ناسازگار مواجه است، پیش میآید که در کلیهی برخوردها و پیش آمدهایی که با همسر پیدا میکند، حتماً میبایست از خود واکنشی نشان دهد و به دلیل این که راه کار، حرف، حرکت و رویهای جهت برخورد با همسرش نمییابد، دچار اضطراب میشود. نکتهی بسیار مهم این است که چنانچه نمیدانید چه کاری بایستی انجام دهید، هیچ اقدامی نکنید.
در مجموع رویهی همه چیز را به حال خود رها کردن و منتظر پایان نتایج شدن، رفتاری است که در مواجهه با همسر ناسازگار از شخص سر میزند. ولی همیشه مخرب نیست، بلکه گاهی اوقات نیز میتواند بهتر از رفتاری نامناسب، نابجا و حساب نشده باشد.
5- بعضی از همسران نیز در صورت مواجهه با همسر ناسازگار و عواقب آسیب زای زندگی با چنین همسری، وضعیتی منفعلانه در پیش میگیرند و اوضاع و احوال موجود را به تقدیر، سرنوشت و شانس نسبت میدهند.
وارد بحث گستردهی جبر و اختیار نمیشویم. این که آیا انسان اسیر دست جبر زمانه است یا این که موجودی مختار و آزاد است؟ یا در یک حیطهی جبر، آزادیهایی هم وجود دارد که از آن میتوان در مسیرهایی مخرب و سازنده استفاده نمود. وارد شدن در جزئیات این بحث، در صلاحیت افراد صاحب نظر است. ولی هر فردی استنباط و برداشتی منحصر به فرد از جبر و اختیار دارد. نوع عملکرد افرادی که به جبر اعتقاد دارند، با آنها که به اختیار معتقدند، متفاوت است. فردی که به اختیار معتقد است، معمولاً حالت فعال تری نسبت به زندگی دارد. میداند که تقدیر و سرنوشتش به دست خودش است، نسبت به رویدادهای زندگی بیتفاوت نیست و از این امر آگاه است که در قبال رویدادهایی که پیش میآید، مسئولیت دارد.
افراد در شرایطی که از علت امور و رویدادها آگاهی ندارد، به هر امر و چیزی که به نظرشان درست برسد، متوسل میشوند و رویدادهای پیش آمده را به آنها نسبت میدهند.
برای مثال چندی پیش بهروز 47 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او مشکلات زیادی در ارتباط با همسرش فرانک و فرزندانش داشت. همسرش منزل را ترک کرده بود و دو دختر نوجوان او نیز بیشتر طرفدار مادر بودند و معتقد بودند که پدرشان مسیر خطایی را در برخورد با خانواده، خصوصاً مادرشان، در پیش گرفته است. او خاطرنشان کرد که عدهای او، همسر و دخترانش را جادو کردهاند. هم چنین به نوعی سرنوشت او محکوم به چنین وضعی بوده و خواهناخواه چنین وضعی برای او پیش آمد میکرده است. البته بهروز در نهایت به علل چنین وضعی و رویکردهای اشتباهش در برخورد با همسر و خانواده پی برد.
این صحبت را نیز از خانمهای بسیاری شنیده ایم که "من شانس نداشتم، ولی خواهرم یا دیگری شانس داشت و شوهر خوبی نصیبش شد." در مورد شانس نیز بررسیهای انجام شده نشان میدهد که شانس، موقعیت و شرایطی بوده که اکثریت افراد به آن دسترسی داشتهاند. به نحوی که بعضیها از آن استفاده کرده و از مواهب و نتایج مثبت آن نیز بهره مند شدهاند. برخی دیگر نیز با وجود فراهم بودن شرایط از موقعیت موجود استفاده نکرده و از نتایج مثبت و سازندهی آن موقعیت نیز بهره مند نشدهاند. ولی پس از مدتی، افرادی که از شرایط موجود استفاده نکرده اند، بیبهره ماندن خود و بهره مند شدن دیگران را به شانس و اقبال نسبت میدهند.
دختر و پسری که هر دو 26 ساله بودند، جهت مشاورهی پیش از ازدواج به مرکز مشاوره مراجعه نمودند. هر دو تحصیلات دانشگاهی داشتند. آنها از کمکهای فکری خانواده، دوستان و اطرافیان نیز جهت بررسی ازدواجی که در پیش رو داشتند، استفاده میکردند. در نهایت نیز به مشاوره روانشناسی متوسل شده بودند. ولی هم چنان معتقد بودند، که ازدواج با وجود تمامی دوراندیشیها و مشورت نمودنها باز هم چنان امری شانسی است.
بنابراین، همان گونه که ملاحظه میشود، برخی به شانس و اقبال معتقدند و مبنای تفکرشان بر پایه «گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه، به آب زمزم و کوثر پاک نمیشود»، قرار دارد. ولی در مجموع چنین نگرشی از کارآمدی چندانی برخوردار نیست. در واقع پایه و اساس همه چیز را به شانس و اقبال نسبت دادن، پی نبردن به عوامل موجود و علل دست اندرکار نیافتن است. تعطیل نمودن فکر و اندیشیدن است که موهبتی ارزشمند و الهی به شمار میرود. این دسته افراد هم چنان به همان روشهای غیر مؤثر، دیگران و عوامل بیرونی را عامل اصلی و علت العلل همهی مشکلات تلقی میکنند. البته فقط یک نکتهی مثبت در این روش از اندیشیدن وجود دارد آن هم آرامش کاذبی است که از بابت تبرئه نمودن خویش و همه تقصیر و مشکلات را به عهده عاملی موهوم و غیر مشخص انداختن است.
زیربنای این شیوه از اندیشیدن، دلیل تراشی و سهل اندیشیدن عاملی اساسی محسوب میشود، به نحوی که هیچ فردی و هیچ عامل انسانی و اجتماعی در آن دخل و تصرفی نمیتواند داشته باشد و تنها عامل همان بخت و اقبال است. به عبارت دیگر، در واقع ستم کننده و ستم پذیر، جهل و ناآگاهی همگی تبرئه میشوند، ولی زنجیرهی دردها، رنجها و ناآرامیها برقرار، و بسته بودن راه رشد، تعالی، شدن و عروج انسانیت نیز هم چنان برقرار خواهد بود.
6- عدهای دیگر در رویارویی با همسر ناسازگار با استفاده از شیوههای علمی با مشکل پیش آمده روبرو میشوند و در این مسیر از افرادی که در این زمینه از دانش مرتبط، تجربه و تخصص لازم برخوردارند، کمک میگیرند.
رویکرد علمی نسبت به امور داشتن، به این معنی است که هر امر و پدیدهای دارای علت و یا عللی است که در به وجود آمدن آن دخالت داشته است. بنابراین فردی که دارای تفکر علمی است، فقط معلول را نمیبیند بلکه عوامل ایجاد کنندهی آن را نیز میبیند.
یکی از علل موفقیت تمدن غرب، حاکم شدن و غلبه یافتن شیوهی تفکر علمی بر اذهان عمومی بود. به طوری که چنین رویکردی بر ساختارهای اجتماعی آنان تأثیر سازندهای بر جای گذاشته است. در حال حاضر اصول حاکم بر جوامع غربی بر سه اصل 1- علم (1)، 2- مشارکت آزاد (2) و 3- مردم سالاری (3) استوار است.
اصل اول مبنی بر این است که جامعهی آنان، از اصول علمی پیروی میکند. بدین صورت که هر امر و پدیدهای علت و یا عللی دارد. که با پی بردن به آن علل و تغییر در آنها میتوان تغییراتی در معلولها به وجود آورد. اصل دوم، مشارکت آزاد است. این اصل همان جامعهی بدون طبقهای است که بسیاری از ایدئولوژیها آن را مطرح و سرلوحه و شعار خود قرار میدهند. بدین صورت که هر فردی با توجه به شایستگیهای خود میتواند در امور مختلف اجتماعی مشارکت داشته باشد. به عبارت دیگر، حرکت از یک سطح یا طبقه در اجتماع به سطح و طبقهای دیگر بر اساس توانایی و شایستگی صورت میگیرد. اصل سوم نیز مردم سالاری یا دموکراسی است. بر این اساس، یک نفر یا یک گروه میتواند اشتباه کند، ولی احتمال اشتباه کل آحاد اجتماع کمتر است. بنابراین باید خواست و ارادهی مردم در تمامی زمینههای ادارهی اجتماع حاکم باشد.
یکی از مشکلات و نقطه ضعفهایی که اکثریت جوامع بشری و نوع بشر از آن رنج میبرند، فقدان شیوهی تفکر علمی در زمینههای فردی و اجتماعی است. در مواردی، حتی قشر تحصیل کرده، با این که حتی در دانشگاه سه واحد روش تحقیق علمی را میگذرانند، ولی در امور روزمرهی زندگی خود از تفکر و اندیشیدن علمی پیروی نمیکنند. به همین دلیل عملکرد بعضی تحصیل کردهها تفاوت چندانی با عوام ندارد.
با توجه به نگرش علمی، ناسازگاری همسر، معلول است و بر اثر عوامل مختلفی از قبیل مشکلات رفتاری، ارتباطی، خانوادگی، تربیتی، فرهنگی و اجتماعی به وجود میآید، که معمولاً میتوان با پی بردن به علل آن، راه کارهایی را در ارتباط با آن انجام داد و اقدام به کاهش مشکل موجود نمود. البته در مواردی که مشکل موجود با همسر ناسازگار مزمن، و علل مشخص شود، حتی اقدامهای کارشناسانه نیز ممکن است چاره ساز نباشد. در چنین شرایطی باز هم میتوان رویکردهای کارآمدی یافت تا زیانهای موجود را به حداقل رساند. در بعضی مواقع نیز میتوان با استفاده از رویکرد علمی از گسترده شدن مشکلات ناشی از ناسازگاری همسر جلوگیری نمود. در شرایطی دیگر نیز چنانچه اقدام به موقعی صورت بگیرد میتوان به برطرف نمودن و رفع مشکل اقدام نمود. نگارنده به عنوان روانشناس، روان درمانگر و زوج درمانگر شاهد بودهام که بسیاری از همسران ناسازگار پس از مشخص شدن علل و عوامل دست اندرکار و برطرف نمودن موانع و ایجاد تغییرات لازم، به همسرانی سازگار تبدیل شدهاند.
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
1- در رویارویی با همسر ناسازگار شخص فقط با تکیه به افکار و تجارب خود پیش میرود.
2- در رویارویی با همسر ناسازگار شخص به صورت آزمایش و خطا راه کارهای مختلفی را که به ذهنش میرسد، مورد استفاده قرار میدهد.
3- زوج یا زوجه در رویارویی با همسر ناسازگار خویش با استفاه از راه کارها و ارائه طریقهای خانواده، دوستان و آشنایان پیش میرود.
4- شخص در رویارویی با همسر ناسازگار، همه چیز را به حال خود رها میکند و منتظر میماند که در پایان چه اتفاقی خواهد افتاد.
5- بعضی از همسران نیز در صورت مواجهه با همسر ناسازگار و عواقب آسیب زای زندگی با چنین همسری، وضعیتی منفعلانه در پیش میگیرند و اوضاع و احوال موجود را به تقدیر، سرنوشت و شانس نسبت میدهند.
6- عدهای دیگر در رویارویی با همسر ناسازگار با استفاده از شیوههای علمی با مشکل پیش آمده روبرو میشوند و در این مسیر از افرادی که در این زمینه از دانش مرتبط، تجربه و تخصص لازم برخوردارند، کمک میگیرند.
در ارتباط با هر یک از موارد یاد شده، توضیحاتی ارائه میگردد:
1- در رویارویی با همسر ناسازگار شخص فقط با تکیه به افکار و تجارب خود پیش میرود.
افراد معمولاً هنگام مواجهه با مشکلی، با توجه به تجربه و اطلاعاتی که در همان زمینه دارند، از خود واکنش نشان میدهند. چنین اقداماتی گاهی اوقات مؤثر واقع میشود و برخی مواقع نیز کارایی لازم را ندارد. به ندرت پیش میآید که چنین برخوردهایی مؤثر و سازنده باشد. البته گاهی اوقات چنین اقدامهایی به طور تصادفی درست از آب درمیآید.
از جمله دلایل عمدهای که شخص در رویارویی با ناسازگاریهای همسر فقط با افکار خودش پیش میرود، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: شخص به دلیل حفظ آبرو و رازداری نمیخواهد که دیگران متوجه وضعیت درونی خانواده وی شوند.
ب: بعضی مواقع همسر ناسازگار نزد دیگران وجهه و احترام قابل ملاحظهای دارد و به همین دلیل از مطرح کردن مشکلات خودداری میشود.
ج: گاهی نیز مطرح ننمودن بدرفتاریها و ناسازگاریهای همسر به دلیل مطلع نشدن خانواده و بعضی از نزدیکانی است که مخالف ازدواج آنها بودهاند.
د: زوجین معمولاً احترام همسر را احترام خود میدانند، بنابراین با رازداری و افشا نکردن مشکلات موجود، در جهت نگهداری از حرمت همسر و خویشتن تلاش مینمایند.
هـ: همسران گاهی احساس میکنند که با مطرح نمودن مشکلات همسر ناسازگار خود نزد دیگران، همه چیز بدتر از پیش خواهد شد.
و: بعضی مواقع نیز همسر ناسازگار از شریک زندگی خود میخواهد که سوء رفتارش را جهت حفظ آبرو برای دیگران بازگو نکند.
در مورد هر یک از موارد یاد شده، توضیحات مختصری ارائه میگردد.
الف: شخص به دلیل حفظ آبرو و رازداری نمیخواهد که دیگران متوجه وضعیت درونی خانواده وی شوند.
این معمولاً حق هر همسری است که چنانچه مواردی را که لازم بداند، نزد دیگران حتی فامیل درجه یک و دوستان بسیار نزدیک نیز مطرح ننماید. همسران نیز موظف به رعایت این امر هستند. مگر مطرح نکردن آن آسیب خاصی را برای هر یک از آنها یا اعضای خانواده به همراه داشته باشد.
به عنوان مثال، خانمی 28 ساله که 2سال از ازدواج وی با همسر 30 سالهاش که در ضمن همکار وی نیز بود، میگذشت و از او فرزندی نداشت، به صورت اضطراری به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او هنگام ورود به حالت لنگیدن وارد مرکز مشاوره شد. مشخص شدکه شب گذشته، با شوهر خود بر سر این که چرا در ارتباط با همکارانش تند و پرخاشگرانه برخورد میکند، به مشاجرهی لفظی پرداخته بود. شوهر در جواب میگوید که من میدانم چگونه با دیگران برخورد کنم و نیازی به مداخلهی تو ندارم. خانم نیز در پاسخ میگوید که این برخوردهای تند توهین آمیز، موقعیت تو را در محل کار تضعیف میکند، ولی شوهر همان حرفهای خود را تکرار میکرده و صحبت همسرش را نمیپذیرفته است. تا این که در نهایت کنترل خود را از دست میدهد و با خشونت با او برخورد میکند. خانم هنوز اقدامی انجام نداده بود. علت لنگیدن و ناقص راه رفتن او نیز به خاطر ضرب دیدگیهای بدنش بود. او با وجود این که بارها شدیداً از همسرش کتک خورده بود، اما هنوز موضوع را با کسی در میان نگذاشته بود. علت این بود که نمیخواست دیگران از شرایط و وضعیت آنها باخبر شوند و مطلع شدن دیگران از وضعیت موجود را نوعی ننگ و آبرو ریزی برای خود و همسرش تلقی میکرد.
ب: بعضی مواقع همسر ناسازگار نزد دیگران وجهه و احترام قابل ملاحظهای دارد و به همین دلیل از مطرح نمودن مشکلات خودداری میشود.
بعضی از همسران ناسازگار، دارای پست و مقامهایی مهم و مشاغلی در سطوح بالا هستند. یا افراد مشهوری هستند و همسر میداند که با آسیب خوردن به موقعیت شغلی و اجتماعی همسر، خانواده نیز آسیبهایی را متحمل خواهد شد. به همین دلیل از مطرح نمودن سوء رفتارهای همسر نزد دیگران خودداری مینمایند.
ج: گاهی نیز مطرح ننمودن بدرفتاریها و ناسازگاریهای همسر به دلیل مطلع نشدن خانواده و بعضی از نزدیکانی است که مخالف ازدواج آنها بودهاند.
البته در هر ازدواجی از بین والدین، خواهران، برادران، دوستان و اقوام، معمولاً یکی یا چند نفر پیدا میشوند که با ازدواج موجود مخالفت مینمایند. گاهی نیز پیش از ازدواج بین دو طرف موافق و مخالف ازدواج درگیریهای فکری نیز صورت میگیرد.
چنانچه پس از ازدواج همسری متوجه شود که شریک زندگیاش شرایط مطلوب را ندارد و همسری ناسازگار است، وضعیت ناگوار و کج رفتاریهای همسر ناسازگار را تحمل مینماید، ولی حاضر نیست که مخالفین ازدواج آنها از وضعیت نه چندان مناسب و مطلوبشان مطلع شوند.
بیشتر بخوانید: بدترین شیوهها برای اصلاح رفتار همسر
د: زوجین معمولاً احترام همسر را احترام خود میدانند، بنابراین با رازداری و افشا نکردن مشکلات موجود، در جهت نگهداری از حرمت همسر و خویشتن تلاش مینمایند.
البته این یک نکتهی مثبت میان همسران به شمار میرود که شادی، ناراحتی، مشکل و ضعف یکدیگر را از خود بدانند. هم چنین این علامت خوبی نیست که همسران احساسی مجزا نسبت به یکدیگر داشته باشند، و یا به عبارت دیگر خود را در ضعفها و موفقیتهای یکدیگر سهیم ندانند. این گونه رفتارها، نشانهی فاصله و دوری همسران از یکدیگر و یکی دیگر از علائم همسران ناموفق و ناسالم است. این امر شاهدی بر مشکلات موجود میان زوجین است و نشانهی آن است که همسران زنجشهای بسیاری را از یکدیگر تجربه کردهاند.
چندی پیش، خانمی 45 ساله در ارتباط با مشکلاتی که با همسر خود داشت، مطالبی را مطرح نمود. شوهرش همسر ناسازگار بود و مشکلات بسیاری را برای وی به وجود آورده بود. خانم خاطر نشان کرد که اوایل زندگی، مشکلات او را مشکل خود و موفقیتهای همسر را هم موفقیت خودش تلقی میکرده است. ولی در ادامه خاطر نشان کرد که "پس از گذشت سالیانی و در شرایط حاضر موقعی که قراردادهای کاری او لغو میشود و یا در کارها مشکلی پیش میآید، در درون خوشحال میشوم، در صورتی که بایستی عکس این امر باشد. زیرا زیان او زیان همگی اعضای خانواده خواهد بود. ولی دست خودم نیست و خود به خود چنین احساسی برایم پیش میآید."
در مجموع عدم طرح مشکلات موجود، نزد دیگران به دلیل رعایت حرمت و آبروی همسر، امری مثبت تلقی میشود که از این امر میتوان در زمینههای کارآمد دیگری نیز استفاده نمود.
هـ: همسران گاهی احساس میکنند که با مطرح نمودن مشکلات همسر ناسازگار خود نزد دیگران، همه چیز بدتر از پیش شود.
فردی که با همسری ناسازگار زندگی میکند، درونی پر از ناراحتی و اضطراب پیدا میکند. از ویژگیهای اضطراب این است که شخص را بسیار محتاط و محافظهکار میکند. وقتی که مقدار قابل توجهی از نیروی فکر و ذهنی فرد صرف نگرانیهایش میشود، محافظهکار میشود و ترجیح میدهد که از خود اقدام و واکنشی نشان ندهد تا شاید اوضاع و احوال بدتر از پیش نشود.
و: بعضی مواقع همسر ناسازگار از شریک زندگی خود میخواهد که سوء رفتارش را جهت حفظ آبرو برای دیگران بازگو نکند.
در چنین مواقعی شخص نیز برای بهتر کردن اوضاع و پیروی از همسر ناسازگار که از او میخواهد این مورد را مطرح ننماید، به نوعی سعی در بهبود وضعیت موجود مینماید.
البته مطرح ننمودن مشکلات موجود در زندگی با همسر ناسازگار، در بعضی مواقع و در شرایطی خاص، مفید، مؤثر و سازنده است. ولی در اغلب موارد مطرح ننمودن چنین امری کاملاً به زیان همسران خواهد بود.
2- در رویارویی با همسر ناسازگار، شخص به صورت آزمایش و خطا راهکارهای مختلفی را که به ذهنش میرسد، مورد استفاده قرار میدهد.
در پیش گرفتن چنین شیوهای به مراتب کارآمدتر از روش قبلی است. زیرا شخص تنها از یک شیوه استفاده نمیکند، بلکه مسیرهای متعدد و مختلفی را در نظر میگیرد. چنین روشی نیاز به ذهنی بازتر دارد تا راه کارهای متفاوتی را بیازماید. بعضی مواقع نیز زن یا شوهر، مشکلات خود در رویارویی با همسر ناسازگار را نزد دوستان، آشنایان و فامیل مطرح مینماید و از نقطه نظرات آنها در برخورد با همسر استفاده میکند. البته نظر چنین افرادی در بعضی زمینهها و شرایط، کارایی لازم را دارد، ولی در شرایطی که وضعیت کمی پیچیده میشود و تجربه و دانش مرتبط با موضوع نیز مورد نیاز است، چنین رویکردی نمیتواند از کارایی لازم برخوردار باشد. اشکال عمدهای که در این شیوه از برخورد با رفتارهای ناهنجار همسر ناسازگار دارد، در این است که فرد شیوههای برخورد با همسر ناسازگار را بدون اطلاع از درست و نادرست بودن آنها مورد استفاده قرار میدهد. شیوههای برخورد با همسر با توجه به شرایط و موقعیت به وجود آمده میان همسران متفاوت است. روشی از برخورد، ممکن است در شرایطی کارآمد و در شرایطی دیگر غیرکارآمد باشد. به همین جهت روی آوردن به شیوههای برخورد به صورت آزمایش و خطا، کاری طولانی و بعضی اوقات فرسایشی و آسیب زننده خواهد بود.
ایراد دیگر در این شیوه از برخورد، این است که ممکن است شیوهای از برخورد، در کوتاه مدت و در مواقعی کارآمد باشد، ولی هنگام استفاده از آن روش برخورد، به دلیل کارآمد بودن آن، در درازمدت نیز مورد استفاده قرار گیرد. در بعضی مواقع، استفادهی طولانی مدت و به کارگیری آن در موقعیتهایی غیر از موضع اصلی آن، میتواند آسیبهایی را برای همسران به همراه داشته باشد.
به عنوان مثال، میترا 48 ساله به همراه همسرش هوشنگ 52 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمودند. در طول جلسه بیشتر هوشنگ صحبت میکرد و میترا صحبتی برای مطرح نمودن نداشت. آنها در ارتباط با پسر 17 سالهشان دچار مشکل شده بودند. در اواخر جلسه، مجدداً از خانم خواستم که نظر خود را در مورد مشکلات پیش آمده مطرح نماید. او در حالی که لبخند بر لبانش داشت و به نحوی که گویی هیچ مشکلی وجود ندارد، از همه چیز به راحتی میگذشت و خاطر نشان کرد که پسرمان کمی ناآرامی میکند، ولی موضوع چندان مهمی نیست.
در جلسهی بعد میترا به تنهایی آمد. او در غیاب هوشنگ موضوع را این طور عنوان کرد "من در زندگی یاد گرفتم که بدون حضور و همکاری شوهر کارها و مشکلاتم را حل و به انجام برسانم. زیرا در مواقعی که نیاز به کمک او داشتم. او دنبال دوستان، تفریحات و خوشیهای خودش بود. یک بار که فرزند چند ماهه ام مریض بود و تب شدیدی داشت، از او خواستم که فرزند را نزد پزشک ببریم. اتفاقاً همان روز او تصمیم داشت که به اتفاق دوستانش جهت تفریح به یکی از باغهای خارج از شهر بروند." میترا خاطر نشان کرد که تب فرزندش خیلی زیاد بوده و نگرانی شدیدی داشته که چنانچه اقدام درمانی نشود، عوارض زیان بار و غیرقابل برگشتی را به همراه داشته باشد. بنابراین میآموزد چگونه در تمامی موارد به تنهایی مشکلاتش را حل کند.
در حال حاضر هوشنگ، دوستان سابقش را از دست داده و دو پسر و یک دخترشان نیز بزرگ شدهاند. از یک طرف او دیگر نمیتواند به دنبال تفریحات سابقش برود و جمع دوستانی که او داشته همه متفرق شدهاند از سوی دیگر فرزندان او نیز به ویژه پسرشان دچار مشکل شده بود. شوهر که در حال حاضر توان این را نداشت که مشکلات موجود را به تنهایی برطرف کند، به کمک میترا نیاز داشت. میترا نیز به همان شیوهی اوایل زندگی در دنیای تنهاییاش بدون حضور و مساعدت شوهر زندگی را پیش میبرد، حتی در مرکز مشاوره نیز راضی به همکاری نبود.
همان طور که ملاحظه میشود، در پیش گرفتن شیوهای از برخورد در زمانی که شوهر از بلوغ و رشد لازم جهت درک همسر و ایفای نقش خود به عنوان شوهری مسئول برخوردار نبوده و در آن دوره برای او مؤثر وکارآمد بوده، برای سالهایی که همسر به نوعی بیداری و آگاهی از اشتباهات خود رسیده، دیگر کارایی لازم را ندارد. در این جا ضروری است خانم تغییری در رویکرد خود نسبت به شوهر خود در دورهی جدید به وجود آورد.
ایراد دیگری که روش آزمایش و خطا به همراه دارد، آن است که شخص پس از گذشت مدتی طولانی، ممکن است راه و روش صحیح را پیدا کند. گذشت مدت زمانی طولانی میتواند شرایط، اوضاع و ارتباط میان همسران را از پیش بدتر نماید.
اشکال دیگری که روش آزمایش و خطا به همراه دارد، این است که ممکن است شخص در برخورد با همسر ناسازگار اصلاً به شیوهی صحیح دست نیابد. بنابراین با در پیش گرفتن راهکارهای غیر ضروری و گاهی نادرست، به خود، همسر و خانواده آسیب بزند و گاهی نیز شرایط را از پیش سختتر مینماید.
3- زوج یا زوجه در رویارویی با همسر ناسازگار خویش با استفاده از راهکارها و ارائه طریقهای خانواده، دوستان و آشنایان پیش میرود.
بعضی مواقع نیز زن یا شوهر، مشکلات خود در رویارویی با همسر ناسازگار را نزد دوستان، آشنایان و فامیل مطرح مینماید و از نقطه نظرات آنها در برخورد با همسر استفاده میکند. البته نظر چنین افرادی در بعضی زمینهها و شرایط، کارایی لازم را دارد، ولی در شرایطی که وضعیت کمی پیچیده میشود و تجربه و دانش مرتبط با موضوع نیز مورد نیاز است، چنین رویکردی نمیتواند از کارایی لازم برخوردار باشد.
بیشتر بخوانید: چگونه اخلاق همسرمان را مدیریت کنیم؟
در مواردی که میتوان مشکلات حاصل از رفتارهای همسر ناسازگار را با توجه به تجربه برطرف نمود، چنین نظرخواهیهایی ، خصوصاً از سوی افرادی که از تجربه کافی برخوردار باشند، میتواند راهگشا باشد. ولی یک نکتهی بسیار مهم این است که پیدا کردن راهکار مناسب از روی تجارب دیگران همیشه کارساز و مؤثر نیست، زیرا ممکن است تجربهای در شرایط و موقعیت خاصی، برای فردی مؤثر بوده باشد، ولی دلیل بر این نیست که برای فردی و در شرایط و موقعیتی دیگر نیز مفید و سازنده باشد.
اشکال دیگری که نظرخواهی از دوستان و آشنایان به همراه دارد، این است که آنها از تمامی شیوهها و رویدادهای موجود در برخورد با چنین فردی و شرایطی آگاه نیستند. به همین دلیل فقط از همان راهکارهایی که خود دیده یا شنیده و یا تجربه کردهاند، جهت ارائهی طریق به دیگران استفاده مینمایند.
4- شخص در رویارویی با همسر ناسازگار، همه چیز را به حال خود رها میکند و منتظر میماند که در پایان چه اتفاقی خواهد افتاد.
در شرایطی که فردی با ناسازگاریهای همسر روبرو میشود، در واقع واکنشی از خود نشان نمیدهد و در انتظار میماند که در پایان کشمکشها و درگیریها و ناهنجاریهای ارتباطی چه روی میدهد. پیش گرفتن چنین روشی به دلایل مختلفی صورت میگیرد. در درجهی اول، همسر ناسازگار با آسیبهای مختلف عاطفی که به همسر خویش وارد مینماید، اضطرابهای بسیاری را نیز به وی منتقل میکند که قدرت تفکر و اندیشیدن را از شخص سلب میکند. از این رو شخص دچار ابهام و سردرگمی میشود. او نمیداند چه رویهای را در پیش بگیرد و معمولاً هم اقدامی انجام نمیدهد.
البته این که همسری در برابر شریک زندگی ناسازگار خویش اقدامی انجام ندهد، بدین معنی نیست که اقدامی مخرب باشد، بلکه گاهی اوقات به مراتب سازنده تر، مفیدتر و مؤثرتر است تا این که اقدامی اشتباه و غیر کارآمد صورت گیرد.
برخی مواقع، این ذهنیت برای فردی که با همسری ناسازگار مواجه است، پیش میآید که در کلیهی برخوردها و پیش آمدهایی که با همسر پیدا میکند، حتماً میبایست از خود واکنشی نشان دهد و به دلیل این که راه کار، حرف، حرکت و رویهای جهت برخورد با همسرش نمییابد، دچار اضطراب میشود. نکتهی بسیار مهم این است که چنانچه نمیدانید چه کاری بایستی انجام دهید، هیچ اقدامی نکنید.
در مجموع رویهی همه چیز را به حال خود رها کردن و منتظر پایان نتایج شدن، رفتاری است که در مواجهه با همسر ناسازگار از شخص سر میزند. ولی همیشه مخرب نیست، بلکه گاهی اوقات نیز میتواند بهتر از رفتاری نامناسب، نابجا و حساب نشده باشد.
5- بعضی از همسران نیز در صورت مواجهه با همسر ناسازگار و عواقب آسیب زای زندگی با چنین همسری، وضعیتی منفعلانه در پیش میگیرند و اوضاع و احوال موجود را به تقدیر، سرنوشت و شانس نسبت میدهند.
وارد بحث گستردهی جبر و اختیار نمیشویم. این که آیا انسان اسیر دست جبر زمانه است یا این که موجودی مختار و آزاد است؟ یا در یک حیطهی جبر، آزادیهایی هم وجود دارد که از آن میتوان در مسیرهایی مخرب و سازنده استفاده نمود. وارد شدن در جزئیات این بحث، در صلاحیت افراد صاحب نظر است. ولی هر فردی استنباط و برداشتی منحصر به فرد از جبر و اختیار دارد. نوع عملکرد افرادی که به جبر اعتقاد دارند، با آنها که به اختیار معتقدند، متفاوت است. فردی که به اختیار معتقد است، معمولاً حالت فعال تری نسبت به زندگی دارد. میداند که تقدیر و سرنوشتش به دست خودش است، نسبت به رویدادهای زندگی بیتفاوت نیست و از این امر آگاه است که در قبال رویدادهایی که پیش میآید، مسئولیت دارد.
افراد در شرایطی که از علت امور و رویدادها آگاهی ندارد، به هر امر و چیزی که به نظرشان درست برسد، متوسل میشوند و رویدادهای پیش آمده را به آنها نسبت میدهند.
برای مثال چندی پیش بهروز 47 ساله به مرکز مشاوره مراجعه نمود. او مشکلات زیادی در ارتباط با همسرش فرانک و فرزندانش داشت. همسرش منزل را ترک کرده بود و دو دختر نوجوان او نیز بیشتر طرفدار مادر بودند و معتقد بودند که پدرشان مسیر خطایی را در برخورد با خانواده، خصوصاً مادرشان، در پیش گرفته است. او خاطرنشان کرد که عدهای او، همسر و دخترانش را جادو کردهاند. هم چنین به نوعی سرنوشت او محکوم به چنین وضعی بوده و خواهناخواه چنین وضعی برای او پیش آمد میکرده است. البته بهروز در نهایت به علل چنین وضعی و رویکردهای اشتباهش در برخورد با همسر و خانواده پی برد.
این صحبت را نیز از خانمهای بسیاری شنیده ایم که "من شانس نداشتم، ولی خواهرم یا دیگری شانس داشت و شوهر خوبی نصیبش شد." در مورد شانس نیز بررسیهای انجام شده نشان میدهد که شانس، موقعیت و شرایطی بوده که اکثریت افراد به آن دسترسی داشتهاند. به نحوی که بعضیها از آن استفاده کرده و از مواهب و نتایج مثبت آن نیز بهره مند شدهاند. برخی دیگر نیز با وجود فراهم بودن شرایط از موقعیت موجود استفاده نکرده و از نتایج مثبت و سازندهی آن موقعیت نیز بهره مند نشدهاند. ولی پس از مدتی، افرادی که از شرایط موجود استفاده نکرده اند، بیبهره ماندن خود و بهره مند شدن دیگران را به شانس و اقبال نسبت میدهند.
دختر و پسری که هر دو 26 ساله بودند، جهت مشاورهی پیش از ازدواج به مرکز مشاوره مراجعه نمودند. هر دو تحصیلات دانشگاهی داشتند. آنها از کمکهای فکری خانواده، دوستان و اطرافیان نیز جهت بررسی ازدواجی که در پیش رو داشتند، استفاده میکردند. در نهایت نیز به مشاوره روانشناسی متوسل شده بودند. ولی هم چنان معتقد بودند، که ازدواج با وجود تمامی دوراندیشیها و مشورت نمودنها باز هم چنان امری شانسی است.
بنابراین، همان گونه که ملاحظه میشود، برخی به شانس و اقبال معتقدند و مبنای تفکرشان بر پایه «گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه، به آب زمزم و کوثر پاک نمیشود»، قرار دارد. ولی در مجموع چنین نگرشی از کارآمدی چندانی برخوردار نیست. در واقع پایه و اساس همه چیز را به شانس و اقبال نسبت دادن، پی نبردن به عوامل موجود و علل دست اندرکار نیافتن است. تعطیل نمودن فکر و اندیشیدن است که موهبتی ارزشمند و الهی به شمار میرود. این دسته افراد هم چنان به همان روشهای غیر مؤثر، دیگران و عوامل بیرونی را عامل اصلی و علت العلل همهی مشکلات تلقی میکنند. البته فقط یک نکتهی مثبت در این روش از اندیشیدن وجود دارد آن هم آرامش کاذبی است که از بابت تبرئه نمودن خویش و همه تقصیر و مشکلات را به عهده عاملی موهوم و غیر مشخص انداختن است.
زیربنای این شیوه از اندیشیدن، دلیل تراشی و سهل اندیشیدن عاملی اساسی محسوب میشود، به نحوی که هیچ فردی و هیچ عامل انسانی و اجتماعی در آن دخل و تصرفی نمیتواند داشته باشد و تنها عامل همان بخت و اقبال است. به عبارت دیگر، در واقع ستم کننده و ستم پذیر، جهل و ناآگاهی همگی تبرئه میشوند، ولی زنجیرهی دردها، رنجها و ناآرامیها برقرار، و بسته بودن راه رشد، تعالی، شدن و عروج انسانیت نیز هم چنان برقرار خواهد بود.
6- عدهای دیگر در رویارویی با همسر ناسازگار با استفاده از شیوههای علمی با مشکل پیش آمده روبرو میشوند و در این مسیر از افرادی که در این زمینه از دانش مرتبط، تجربه و تخصص لازم برخوردارند، کمک میگیرند.
رویکرد علمی نسبت به امور داشتن، به این معنی است که هر امر و پدیدهای دارای علت و یا عللی است که در به وجود آمدن آن دخالت داشته است. بنابراین فردی که دارای تفکر علمی است، فقط معلول را نمیبیند بلکه عوامل ایجاد کنندهی آن را نیز میبیند.
یکی از علل موفقیت تمدن غرب، حاکم شدن و غلبه یافتن شیوهی تفکر علمی بر اذهان عمومی بود. به طوری که چنین رویکردی بر ساختارهای اجتماعی آنان تأثیر سازندهای بر جای گذاشته است. در حال حاضر اصول حاکم بر جوامع غربی بر سه اصل 1- علم (1)، 2- مشارکت آزاد (2) و 3- مردم سالاری (3) استوار است.
اصل اول مبنی بر این است که جامعهی آنان، از اصول علمی پیروی میکند. بدین صورت که هر امر و پدیدهای علت و یا عللی دارد. که با پی بردن به آن علل و تغییر در آنها میتوان تغییراتی در معلولها به وجود آورد. اصل دوم، مشارکت آزاد است. این اصل همان جامعهی بدون طبقهای است که بسیاری از ایدئولوژیها آن را مطرح و سرلوحه و شعار خود قرار میدهند. بدین صورت که هر فردی با توجه به شایستگیهای خود میتواند در امور مختلف اجتماعی مشارکت داشته باشد. به عبارت دیگر، حرکت از یک سطح یا طبقه در اجتماع به سطح و طبقهای دیگر بر اساس توانایی و شایستگی صورت میگیرد. اصل سوم نیز مردم سالاری یا دموکراسی است. بر این اساس، یک نفر یا یک گروه میتواند اشتباه کند، ولی احتمال اشتباه کل آحاد اجتماع کمتر است. بنابراین باید خواست و ارادهی مردم در تمامی زمینههای ادارهی اجتماع حاکم باشد.
یکی از مشکلات و نقطه ضعفهایی که اکثریت جوامع بشری و نوع بشر از آن رنج میبرند، فقدان شیوهی تفکر علمی در زمینههای فردی و اجتماعی است. در مواردی، حتی قشر تحصیل کرده، با این که حتی در دانشگاه سه واحد روش تحقیق علمی را میگذرانند، ولی در امور روزمرهی زندگی خود از تفکر و اندیشیدن علمی پیروی نمیکنند. به همین دلیل عملکرد بعضی تحصیل کردهها تفاوت چندانی با عوام ندارد.
با توجه به نگرش علمی، ناسازگاری همسر، معلول است و بر اثر عوامل مختلفی از قبیل مشکلات رفتاری، ارتباطی، خانوادگی، تربیتی، فرهنگی و اجتماعی به وجود میآید، که معمولاً میتوان با پی بردن به علل آن، راه کارهایی را در ارتباط با آن انجام داد و اقدام به کاهش مشکل موجود نمود. البته در مواردی که مشکل موجود با همسر ناسازگار مزمن، و علل مشخص شود، حتی اقدامهای کارشناسانه نیز ممکن است چاره ساز نباشد. در چنین شرایطی باز هم میتوان رویکردهای کارآمدی یافت تا زیانهای موجود را به حداقل رساند. در بعضی مواقع نیز میتوان با استفاده از رویکرد علمی از گسترده شدن مشکلات ناشی از ناسازگاری همسر جلوگیری نمود. در شرایطی دیگر نیز چنانچه اقدام به موقعی صورت بگیرد میتوان به برطرف نمودن و رفع مشکل اقدام نمود. نگارنده به عنوان روانشناس، روان درمانگر و زوج درمانگر شاهد بودهام که بسیاری از همسران ناسازگار پس از مشخص شدن علل و عوامل دست اندرکار و برطرف نمودن موانع و ایجاد تغییرات لازم، به همسرانی سازگار تبدیل شدهاند.
پینوشتها:
1. science.
2. free enterprise.
3. democracy.
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.