نویسنده: سعید کاوه
زندگی با همسر ناسازگار انبوهی از مشکلات و ناراحتیها را به همراه دارد. به همین جهت افرادی که با همسری ناسازگار مواجه هستند، در شرایطی که به مرکز مشاوره مراجعه مینمایند. سختیها، ناراحتیها و فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشتهاند، آنها در زمان مراجعه آزردگیها، و رنجشها و اذیتهای بسیاری را تحمل کردهاند، به نحوی که پس از دسترسی به مرکز مشاوره و اقدام به مشاوره روانشناسی، یکی از مواردی را که با زوج درمانگر مطرح مینمایند، موضوع تصمیمگیری بر سر ادامهی زندگی یا جدایی است. به عبارت دیگر یکی از مواردی که افراد درگیر با همسر ناسازگار خواهان یافتن پاسخی به آن هستند، موضوع تصمیمگیری در مورد ادامه یا پایان دادن به زندگی مشترک است. یکی از نگرشهای اشتباهی که در بین بسیاری متداول است، نگرش بسیار منفی در ارتباط با طلاق است، به نحوی که اغلب افراد به طلاق به صورت امری نکوهیده و منفی مینگرند. طلاق با وجود تمامی نکات و عوارض منفی که همراه دارد، در برخی موارد باعث نجات همسران، فرزندان و خانوادههای آنها میشود، به نحوی که از عوارض منفی بیشتر پیشگیری مینماید. البته موضوع ادامه زندگی یا جدا شدن از همسر ناسازگار، امری نیست که پس از مراجعه به مرکز مشاوره مطرح شود، بلکه خیلی پیشتر طی ناراحتیها و درگیریهایی که همسر ناسازگار در زندگی به وجود آورده است، برای فرد درگیر مطرح میشود. به عبارتی فرد مواجه با همسر ناسازگار، یکی از سؤالاتی را که بایستی پاسخی برای آن پیدا کند، این است که "با وجود اوضاع و احوال حاکم بر زندگی او، کدام مسیر و اتخاذ چه تصمیمی به صلاح و مصلحت او خواهد بود؟"
معمولاً بهتر است که چنین موضوعی در مراحل پایانی مشاوره مورد بحث و بررسی قرار بگیرد، ولی افراد درگیر با همسر ناسازگار مسائل و موضوعات مطرح در ذهن خویش را به طور پراکنده مطرح مینمایند. به همین جهت نمیتوان امر یا موضوعی که ذهن فرد درگیر با همسر ناسازگار را به خود مشغول کرده، به بعد یا مراحل پایانی مشاوره موکول کرد. آنها نیاز دارند تا پاسخی برای سؤال خود بیابند.
تصمیمگیری در مورد جدایی و طلاق، برخلاف ظاهر بسیار سادهی آن، امری چند بعدی، پیچیده و دشوار است. همان طور که ازدواج و داشتن زندگی مشترک سالم نیاز به آموزش دارد. تصمیم به جدایی و اقدام به طلاق و داشتن شرایط لازم برای روبرو شدن با عوارض آن نیز امری است که نیاز به آموزش دارد. به طور معمول اغلب افرادی که تصمیم به جدایی و طلاق میگیرند، آمادگی لازم جهت مواجهه با آن و عواقب مرتبط با آن را ندارند.
تصمیم در مورد جدایی و طلاق، کار چندان راحتی نیست. برای مثال اگر باید برای ازدواج ده عامل را در نظر گرفت، برای جدایی و طلاق بایستی دهها عامل را در نظر گرفت و مورد دقت و بررسی قرار داد. بنابراین تصمیمگیری در مورد طلاق و جدایی، امری چند ده عاملی است.
یکی از ویژگیهای انسان سالم، قدرت تصمیمگیری اوست. افرادی که از موفقیتهای بیشتری در زندگی برخوردار بودهاند، در تصمیمگیری نیز توانایی بهتر و بیشتری داشتهاند. آنها این توانایی را داشتهاند که در شرایطی خاص با توجه به کلیهی عوامل موجود، تصمیم مناسب و لازم را بگیرند و از موقعیتها و فرصتهای موجود به نحو مطلوبی استفاده نمایند. به همین نسبت افراد ناموفق با توجه به دلایل مختلف، در شرایط لازم قادر نبودهاند تصمیم مناسب را اتخاد کنند.
در مشاوره با افراد درگیر با همسر ناسازگار، یکی از مواردی که حتماً بایستی در نظر گرفته شود، موضوع توانایی فرد در تصمیمگیریهای مختلف زندگی، خصوصاً تصمیم در مورد ادامهی زندگی با همسر ناسازگار است. چنانچه فرد درگیر با همسر ناسازگار، توانایی لازم در مورد تصمیمگیری در این زمینه را نداشته باشد با مشاورهی روان شناختی تواناییاش افزایش پیدا خواهد کرد.
در نهایت، تصمیم در مورد طلاق و جدایی به عهدهی خود فرد مواجه با همسر ناسازگار است. معمولاً مشاورین خانواده به طور مستقیم در این موضوع دخالتی نمیکنند. ولی تا آنجا که مراجعین و افراد درگیر با همسر ناسازگار نیاز داشته باشند با آنها مشاوره میشود، به طوری که در نهایت بتوانند به تصمیم لازم دسترسی پیدا کنند.
موضوع دیگری که بایستی در نظر گرفته شود، این است که در درون هر فردی، خردمندی بسیار کارآمدی وجود دارد که چنانچه اطلاعات درست و لازم در دسترس باشد و ابهامهای موجود برطرف شود، آن خردمندی به موقع قادر خواهد بود که تصمیم مناسب و لازم را بگیرد. علت این که بسیاری از افراد قادر به تصمیمگیری درست نیستند، آن است که یا اطلاعات لازم را در اختیار ندارند، یا چنانچه اطلاعات را در اختیار داشته باشند، به درستی نمیتوانند آنها را در تصمیمگیریها مورد استفاده قرار دهند. به همین جهت گاهی به کمکهای تخصصی و کارشناسانه نیاز دارند، تا از اطلاعات و به کار گرفتن آنها آگاهی یافته تا بتوانند تصمیم مناسب و لازم را بگیرند.
شرایطی که به طور معمول و از دیدگاهی خاص برای افراد تصمیم گیرنده پیش میآید به قرار زیر است:
1- تصمیم بین خوب و بد
2- تصمیم بین خوب و خوبتر
3- تصمیم بین بد و بدتر
تصمیمگیری در دو مورد اول، معمولاً کار چندان دشواری نیست.
تصمیم بین دو امر که یکی خوب و دیگری بد است، کار چندان سختی نیست. تصمیم بین خوب و خوبتر هم مشکل چندانی ندارد. حداکثر زیانی که متوجه فرد میشود، این است که شخص درگیر با چنین تصمیمی، خود را از مقداری امر خوب محروم مینماید. یعنی به جای خوبتر، خوب را انتخاب کند، که از این بابت تا اندازهای دچار زیان میشود. ولی یکی از مشکلترین موارد، تصمیمگیری و انتخاب بین بد و بدتر است. زیرا شخص با دو امر ناخوشایند طرف است، به نحوی که نه تنها به هیچ کدام از آنها علاقهای ندارد، بلکه هر دو مورد آنها حالتی آزارنده و ناخوشایند به همراه دارد. معمولاً در چنین وضعیتی، تصمیمگیری سخت و دشوار میشود.
به عبارت دیگر، تصمیم بین دو امر ناخوشایند، شبیه به این است که اگر فرد یک مسیر را انتخاب کند حدود 20 تا 30 درصد آسیب میبیند. ولی در صورتی که مسیر دیگر را انتخاب نماید، چیزی حدود 60 تا 70 درصد آسیب خواهد دید، بدیهی است انتخاب مسیری که آسیب کمتری حدود 20 تا 30 درصد دارد، معقولتر خواهد بود، تا انتخاب موردی که 60 تا 70 درصد آسیب به همراه داشته باشد.
تصمیم در مورد طلاق یا ادامهی زندگی نیز به همین صورت است. زیرا زندگی با همسری ناسازگار مجموعهای از مشکلات، ناسازگاریها، دردسرها و آسیبهای خاص خود را دارد. تصمیم به جدایی و طلاق نیز مشکلات و مسائل خاص خودش را در پی خواهد داشت. بنابراین چنین تصمیمی، انتخاب بین دو امر ناخوشایند خواهد بود. به عبارت دیگر در صورت روبرو بودن با همسری ناسازگار در زندگی و هیچ گونه همکاری از سوی او نداشتن و به دنبال آن تصمیمگیری در مورد ادامه زندگی یا جدایی و طلاق، انتخاب بین بد و بدتر خواهد بود.
نکتهی دیگری که در این زمینه بایستی در نظر داشت این است که هیچ دو نفری را نمیتوان یافت که وضعیت و شرایط یکسانی داشته باشند. حتی دو شخصیتی که هر دو با همسری ناسازگار روبرو باشند، هیچ گاه شرایط یکسانی با یکدیگر نخواهند داشت. بنابراین هر فردی بایستی جهت اتخاذ تصمیم با شرایط خاص خودش مواجه شود و پی به وضعیت موجود ببرد تا در نهایت بتواند تصمیم مناسب را اتخاذ کند. تصمیمگیری در مورد ادامه یا پایان دادن به زندگی مشترک نیز برای هر فردی باید با شرایط خاص خود سنجیده شود. تجربههای افراد دیگر در بعضی موارد خاص ممکن است و گاهی میتواند برای دیگران مفید باشد، ولی در بعضی دیگر از موارد و زمینهها بایستی با وضعیت خاص خود شخص مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد.
جدایی و طلاق، فینفسه امری بد یا خوب نیست. چنانچه به جا، به موقع و درست استفاده شود، امری سازنده، مفید و کارآمد خواهد بود. ولی چنانچه به درستی مورد استفاده قرار نگیرد، طبیعتاً آسیبهایی را به همراه خواهد داشت.
موضوع بسیار مهمی که باید در مورد ادامهی زندگی یا جدایی در نظر داشت، این است که تصمیم در این مورد باید پس از این که تمامی تلاشها در امور مختلف جهت ساختن و بهبود انجام شد، مدنظر قرار گیرد. بسیاری از مراجعین درگیر با همسر ناسازگار، در همان بدو ورود خواهان این هستند که بدانند کدام تصمیم برای آنها مفیدتر خواهد بود. بعضی از مراجعین به مرکز مشاوره، در ادامهی درگیریهای خود از مجتمع قضایی خانواده جهت مشاوره مراجعه مینمایند. در چنین مواردی نیز تصمیمگیری کمی مشکل میشود و بهتر است که پس از فروکش کردن درگیریها و تنشها به چنین امری اقدام نمود.
البته در شرایطی که آزار و اذیتهای بسیاری از سوی همسر ناسازگار به وجود آید و شرایط دشوار، آزاردهنده و فرسایشی شود، بدون هیچ شک و تردیدی میتوان به تصمیم مناسب دست یافت. ولی فردی که هیچ پشتوانهی مالی ندارد، از سوی خانوادهاش نیز حمایتهای عاطفی لازم نمیشود، یا خانواده او به اندازهای مشکل دارد که تمام مشکلات و آزار و اذیتهای همسر ناسازگار را به برگشتن نزد خانواده ترجیح دهد، یا خانوادهای که از لحاظ اقتصادی هیچ گونه پشتوانهای ندارد، با این که در زندگی با همسر ناسازگار چیزی عایدش نمیشود، ولی ادامهی چنین زندگی را بر جدایی ترجیح میدهد.
یکی از نگرشهای اشتباهی که در بین بسیاری متداول است، نگرش بسیار منفی در ارتباط با طلاق است، به نحوی که اغلب افراد به طلاق به صورت امری نکوهیده و منفی مینگرند. طلاق با وجود تمامی نکات و عوارض منفی که همراه دارد، در برخی موارد باعث نجات همسران، فرزندان و خانوادههای آنها میشود، به نحوی که از عوارض منفی بیشتر پیشگیری مینماید.
برای مثال مورفین مادهای مخدر و آسیب زا است، ولی بیماری که تحت عمل جراحی قرار گرفته و درد بسیاری را تحمل میکند، استفاده از مورفین برای کاهش درد تا بهبود نسبی، امری ضروری خواهد بود. در ارتباط با جدایی و طلاق نیز به همین صورت است که بعضی از همسران با زندگی در کنار یکدیگر آسیبهای بسیاری را به هم وارد مینمایند. طلاق و جدایی میتواند از آسیبهای بیشتر پیشگیری نماید.
بسیاری از افراد درگیر با همسر ناسازگار، طی مشاوره اعلام مینمایند که خودشان به این نتیجه رسیدهاند که ادامهی زندگی مشترک به سود هیچ کدام از طرفین نیست. بلکه فقط به خاطر فرزندان به زندگی خود ادامه میدهند. البته نتایج تحقیقات نشان دهنده آن است که فرزندان در سنین بیش از 17 سال، به دلیل این که از علل جدایی والدین آگاهی دارند، جدایی و طلاق والدین را راحتتر میپذیرند و مشکل چندانی ایجاد نمیکنند. ولی برای فرزندان زیر 7 سال مشکلات حاصل از جدایی والدین به مراتب بیشتر است.
سؤال دیگری که برای برخی از محققین مطرح شده بود، این بود که زوجی که همسران موفقی نیستند و فرزندان زیر 5 سال دارند، آیا ادامهی زندگی آنها برای فرزندان مفیدتر و مناسبتر است یا جدا شدن؟ آنها دو گروه از فرزندان زیر 5 سال را انتخاب میکنند. گروه اول آنهایی بودند که والدینشان با وجود ناسازگاریهایی که با یکدیگر داشتند، زندگی خود را ادامه میدادند. گروه دوم نیز فرزندان زیر 5 سالی بودند که والدینشان از هم جدا شده بودند. هر دو گروه از فرزندان از نظر رفتاری مورد سنجش قرار میگیرند. تحقیق به صورت طولی انجام شده بود. پس از 15 سال مجدداً هر دو گروه از نظر رفتاری مورد سنجش قرار میگیرند. نتایج بررسی نشان دهنده آن بود که فرزندانی که والدینشان از هم جدا شده بودند، از نظر رفتاری و شخصیتی وضعیت به مراتب بهتری داشتند تا فرزندانی که والدینشان با وجود ناسازگاری، به زندگی با یکدیگر ادامه داده بودند.
مجدداً خاطر نشان میشود که تصمیم در مورد جدایی و طلاق به سادگی امکان پذیر نیست، ولی بایستی در ارتباط با همسر ناسازگار سعی در ایجاد تغییرات لازم بشود. ولی چنانچه تغییراتی انجام نشد و موارد زیر هم چنان پابرجا بود، بدین صورت که:
1- همسر ناسازگار، برای بهبود زندگی همکاری از خود نشان ندهد.
2- همکاری که همسر ناسازگار از خود نشان میدهد، در حدی نباشد که تغییرات قابل توجهی به وجود آید.
3- همسر ناسازگار به دلیل ناآگاهی و شناختهای اشتباه، شرایط موجود را وضعیتی مطلوب بداند. به نحوی که شرایط بسیار آزارنده و توان فرسایی برای کلیه اعضای خانواده فراهم شود.
در میان همسران سالم، هر یک از طرفین ارزش و احترام خاصی برای همسر خود قائل است. به نحوی که به خاطر او حداقلی از تغییر را در رفتار و عملکرد خویش به وجود میآورد. چنانچه فردی حداقلی از ارزش و احترام را نزد همسر خود نداشته باشد که به خاطر او در رفتارش تغییر به وجود آورد، چیز ارزشمندی در زندگی مشترک به دست نخواهد آورد. بنابراین داشتن جایگاهی نزد همسر و داشتن حداقلی از ارزش و احترام، به نحوی که همسر، حتی همسر ناسازگار ابتداییترین و ضروریترین تغییرات را در رفتار و ارتباط خود در خانواده با همسر به وجود آورد، از ضروریات بسیار اولیه و حیاتی هر زندگی مشترکی است. در صورت نادیده گرفتن این امر، بعید به نظر میرسد فرد درگیر با این شرایط، زندگی مشترک سالم و موفقیت آمیزی را به دست آورد. بنابراین میتوان گفت چنانچه همسری حداقلی از ارزش و احترام را نزد همسر، حتی همسر ناسازگار خویش نداشته باشد، به نحوی که طرف مقابل به خاطر او تغییری در رفتار و ارتباطش به وجود آورد، چیز ارزشمندی در زندگی مشترک نصیب او نخواهد شد.
در اغلب زندگیهایی که به طلاق منجر شده است، چنانچه به دقت مورد بررسی قرار گیرد، شواهدی از وجود یک همسر ناسازگار که حاضر به ارائه هیچ گونه همکاری از خود نبوده است، ملاحظه میشود. بنابراین ارائهی حداقلی از همکاری جهت برطرف کردن مشکلات مابین همسران، از ضروریات اولیه هر زندگی مشترکی است. زندگی عاری از چنین همکاری، ماحصل چندانی به همراه نخواهد داشت.
صحبت نهایی که میتوان در ارتباط با ادامه یا پایان دادن به زندگی مشترک ارائه کرد، این است که فرد درگیر با همسر ناسازگار، حتی اگر ساعتهای متوالی با مشاورین خانواده مشورت کند، باز هم نمیتواند تمامی نکات و ریزهکاریهای مربوط به زندگی خویش را با آنها مطرح و مشاور خانواده را در جریان اغلب امور زندگی خویش قرار دهد. بعضی از امور را نیز همسران یا نمیتوانند و یا ترجیح میدهند که مطرح نکنند. بنابراین با در نظر گرفتن این که خودشان از کلیهی اطلاعات و اموری که لازم است در تصمیمگیری در نظر قرار گیرد، آگاهی دارند، تصمیمگیری در ارتباط با ادامهی زندگی یا جدایی امری خواهد بود که تنها فرد واجد صلاحیت در این مورد حیاتی، خود شخص درگیر با همسر ناسازگار میباشد. ولی چنانچه در موردی یا زمینههایی به ابهام برخورد کند، به نحوی که ناتوان از تصمیمگیری باشد، لازم میشود که از افراد واجد صلاحیت در زمینههای مرتبط کمکهای فکری لازم را بگیرد. به نحوی که پس از برطرف شدن ابهامها و موارد سؤال برانگیز، خودش قادر خواهد بود که تصمیم مناسبتر، منطقیتر و صحیحتری اتخاذ نماید. زیرا در هر دو صورت ادامه زندگی و یا جدایی، بحرانها و مشکلاتی در انتظار همسران خواهد بود.
چنانچه فرد دیگری غیر از خودش این مسیرها را انتخاب کرده باشد، توان رویارویی با مشکلات موجود و پیشرو در فرد بسیار دشوارتر خواهد بود. در صورتی که خودش انتخاب را انجام داده باشد، توان و آمادگی روبرو شدن با عواقب این تصمیم به مراتب راحتتر و آسودهتر خواهد بود. البته یکی از دلایل عمدهی این امر، پیشبینی نمودن اغلب مشکلات و موانع است. زیرا در شرایطی که خود فرد شخصاً به تصمیمی اقدام مینماید، سعی میکند که کلیه موارد و رویدادهای ممکن را پیشبینی نموده و از قبل آمادگی لازم جهت رویارویی با آنها را به دست آورد. تنها تفاوت در این است که چنانچه فردی از قبل بداند که با مشکل یا رویداد ناراحتکنندهای مواجه میشود، در صورت وقوع آن امر یا مشکل ناراحتیهایی را تجربه خواهد نمود. ولی شدت آن به مراتب کمتر از موقع و شرایطی خواهد بود که بدون آمادگی با چنین وضعی مواجه شود.
در واقع میتوان گفت که تمامی افراد مواجه با همسر ناسازگار چنین توانایی را دارند تا در مورد این موضوع مهم و حیاتی تصمیم بگیرند که صلاح و مصلحت خود، همسر ناسازگار و فرزندان با کدام انتخاب خواهد بود. به همین منظور چنانچه راهنماییها و اطلاعات لازم را دریافت نمایند، به خوبی از عهدهی چنین تصمیمی برخواهند آمد.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.
معمولاً بهتر است که چنین موضوعی در مراحل پایانی مشاوره مورد بحث و بررسی قرار بگیرد، ولی افراد درگیر با همسر ناسازگار مسائل و موضوعات مطرح در ذهن خویش را به طور پراکنده مطرح مینمایند. به همین جهت نمیتوان امر یا موضوعی که ذهن فرد درگیر با همسر ناسازگار را به خود مشغول کرده، به بعد یا مراحل پایانی مشاوره موکول کرد. آنها نیاز دارند تا پاسخی برای سؤال خود بیابند.
تصمیمگیری در مورد جدایی و طلاق، برخلاف ظاهر بسیار سادهی آن، امری چند بعدی، پیچیده و دشوار است. همان طور که ازدواج و داشتن زندگی مشترک سالم نیاز به آموزش دارد. تصمیم به جدایی و اقدام به طلاق و داشتن شرایط لازم برای روبرو شدن با عوارض آن نیز امری است که نیاز به آموزش دارد. به طور معمول اغلب افرادی که تصمیم به جدایی و طلاق میگیرند، آمادگی لازم جهت مواجهه با آن و عواقب مرتبط با آن را ندارند.
تصمیم در مورد جدایی و طلاق، کار چندان راحتی نیست. برای مثال اگر باید برای ازدواج ده عامل را در نظر گرفت، برای جدایی و طلاق بایستی دهها عامل را در نظر گرفت و مورد دقت و بررسی قرار داد. بنابراین تصمیمگیری در مورد طلاق و جدایی، امری چند ده عاملی است.
یکی از ویژگیهای انسان سالم، قدرت تصمیمگیری اوست. افرادی که از موفقیتهای بیشتری در زندگی برخوردار بودهاند، در تصمیمگیری نیز توانایی بهتر و بیشتری داشتهاند. آنها این توانایی را داشتهاند که در شرایطی خاص با توجه به کلیهی عوامل موجود، تصمیم مناسب و لازم را بگیرند و از موقعیتها و فرصتهای موجود به نحو مطلوبی استفاده نمایند. به همین نسبت افراد ناموفق با توجه به دلایل مختلف، در شرایط لازم قادر نبودهاند تصمیم مناسب را اتخاد کنند.
در مشاوره با افراد درگیر با همسر ناسازگار، یکی از مواردی که حتماً بایستی در نظر گرفته شود، موضوع توانایی فرد در تصمیمگیریهای مختلف زندگی، خصوصاً تصمیم در مورد ادامهی زندگی با همسر ناسازگار است. چنانچه فرد درگیر با همسر ناسازگار، توانایی لازم در مورد تصمیمگیری در این زمینه را نداشته باشد با مشاورهی روان شناختی تواناییاش افزایش پیدا خواهد کرد.
در نهایت، تصمیم در مورد طلاق و جدایی به عهدهی خود فرد مواجه با همسر ناسازگار است. معمولاً مشاورین خانواده به طور مستقیم در این موضوع دخالتی نمیکنند. ولی تا آنجا که مراجعین و افراد درگیر با همسر ناسازگار نیاز داشته باشند با آنها مشاوره میشود، به طوری که در نهایت بتوانند به تصمیم لازم دسترسی پیدا کنند.
بیشتر بخوانید: چگونه با طلاق کنار بیاییم؟
موضوع دیگری که بایستی در نظر گرفته شود، این است که در درون هر فردی، خردمندی بسیار کارآمدی وجود دارد که چنانچه اطلاعات درست و لازم در دسترس باشد و ابهامهای موجود برطرف شود، آن خردمندی به موقع قادر خواهد بود که تصمیم مناسب و لازم را بگیرد. علت این که بسیاری از افراد قادر به تصمیمگیری درست نیستند، آن است که یا اطلاعات لازم را در اختیار ندارند، یا چنانچه اطلاعات را در اختیار داشته باشند، به درستی نمیتوانند آنها را در تصمیمگیریها مورد استفاده قرار دهند. به همین جهت گاهی به کمکهای تخصصی و کارشناسانه نیاز دارند، تا از اطلاعات و به کار گرفتن آنها آگاهی یافته تا بتوانند تصمیم مناسب و لازم را بگیرند.
شرایطی که به طور معمول و از دیدگاهی خاص برای افراد تصمیم گیرنده پیش میآید به قرار زیر است:
1- تصمیم بین خوب و بد
2- تصمیم بین خوب و خوبتر
3- تصمیم بین بد و بدتر
تصمیمگیری در دو مورد اول، معمولاً کار چندان دشواری نیست.
تصمیم بین دو امر که یکی خوب و دیگری بد است، کار چندان سختی نیست. تصمیم بین خوب و خوبتر هم مشکل چندانی ندارد. حداکثر زیانی که متوجه فرد میشود، این است که شخص درگیر با چنین تصمیمی، خود را از مقداری امر خوب محروم مینماید. یعنی به جای خوبتر، خوب را انتخاب کند، که از این بابت تا اندازهای دچار زیان میشود. ولی یکی از مشکلترین موارد، تصمیمگیری و انتخاب بین بد و بدتر است. زیرا شخص با دو امر ناخوشایند طرف است، به نحوی که نه تنها به هیچ کدام از آنها علاقهای ندارد، بلکه هر دو مورد آنها حالتی آزارنده و ناخوشایند به همراه دارد. معمولاً در چنین وضعیتی، تصمیمگیری سخت و دشوار میشود.
به عبارت دیگر، تصمیم بین دو امر ناخوشایند، شبیه به این است که اگر فرد یک مسیر را انتخاب کند حدود 20 تا 30 درصد آسیب میبیند. ولی در صورتی که مسیر دیگر را انتخاب نماید، چیزی حدود 60 تا 70 درصد آسیب خواهد دید، بدیهی است انتخاب مسیری که آسیب کمتری حدود 20 تا 30 درصد دارد، معقولتر خواهد بود، تا انتخاب موردی که 60 تا 70 درصد آسیب به همراه داشته باشد.
تصمیم در مورد طلاق یا ادامهی زندگی نیز به همین صورت است. زیرا زندگی با همسری ناسازگار مجموعهای از مشکلات، ناسازگاریها، دردسرها و آسیبهای خاص خود را دارد. تصمیم به جدایی و طلاق نیز مشکلات و مسائل خاص خودش را در پی خواهد داشت. بنابراین چنین تصمیمی، انتخاب بین دو امر ناخوشایند خواهد بود. به عبارت دیگر در صورت روبرو بودن با همسری ناسازگار در زندگی و هیچ گونه همکاری از سوی او نداشتن و به دنبال آن تصمیمگیری در مورد ادامه زندگی یا جدایی و طلاق، انتخاب بین بد و بدتر خواهد بود.
نکتهی دیگری که در این زمینه بایستی در نظر داشت این است که هیچ دو نفری را نمیتوان یافت که وضعیت و شرایط یکسانی داشته باشند. حتی دو شخصیتی که هر دو با همسری ناسازگار روبرو باشند، هیچ گاه شرایط یکسانی با یکدیگر نخواهند داشت. بنابراین هر فردی بایستی جهت اتخاذ تصمیم با شرایط خاص خودش مواجه شود و پی به وضعیت موجود ببرد تا در نهایت بتواند تصمیم مناسب را اتخاذ کند. تصمیمگیری در مورد ادامه یا پایان دادن به زندگی مشترک نیز برای هر فردی باید با شرایط خاص خود سنجیده شود. تجربههای افراد دیگر در بعضی موارد خاص ممکن است و گاهی میتواند برای دیگران مفید باشد، ولی در بعضی دیگر از موارد و زمینهها بایستی با وضعیت خاص خود شخص مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد.
جدایی و طلاق، فینفسه امری بد یا خوب نیست. چنانچه به جا، به موقع و درست استفاده شود، امری سازنده، مفید و کارآمد خواهد بود. ولی چنانچه به درستی مورد استفاده قرار نگیرد، طبیعتاً آسیبهایی را به همراه خواهد داشت.
موضوع بسیار مهمی که باید در مورد ادامهی زندگی یا جدایی در نظر داشت، این است که تصمیم در این مورد باید پس از این که تمامی تلاشها در امور مختلف جهت ساختن و بهبود انجام شد، مدنظر قرار گیرد. بسیاری از مراجعین درگیر با همسر ناسازگار، در همان بدو ورود خواهان این هستند که بدانند کدام تصمیم برای آنها مفیدتر خواهد بود. بعضی از مراجعین به مرکز مشاوره، در ادامهی درگیریهای خود از مجتمع قضایی خانواده جهت مشاوره مراجعه مینمایند. در چنین مواردی نیز تصمیمگیری کمی مشکل میشود و بهتر است که پس از فروکش کردن درگیریها و تنشها به چنین امری اقدام نمود.
البته در شرایطی که آزار و اذیتهای بسیاری از سوی همسر ناسازگار به وجود آید و شرایط دشوار، آزاردهنده و فرسایشی شود، بدون هیچ شک و تردیدی میتوان به تصمیم مناسب دست یافت. ولی فردی که هیچ پشتوانهی مالی ندارد، از سوی خانوادهاش نیز حمایتهای عاطفی لازم نمیشود، یا خانواده او به اندازهای مشکل دارد که تمام مشکلات و آزار و اذیتهای همسر ناسازگار را به برگشتن نزد خانواده ترجیح دهد، یا خانوادهای که از لحاظ اقتصادی هیچ گونه پشتوانهای ندارد، با این که در زندگی با همسر ناسازگار چیزی عایدش نمیشود، ولی ادامهی چنین زندگی را بر جدایی ترجیح میدهد.
یکی از نگرشهای اشتباهی که در بین بسیاری متداول است، نگرش بسیار منفی در ارتباط با طلاق است، به نحوی که اغلب افراد به طلاق به صورت امری نکوهیده و منفی مینگرند. طلاق با وجود تمامی نکات و عوارض منفی که همراه دارد، در برخی موارد باعث نجات همسران، فرزندان و خانوادههای آنها میشود، به نحوی که از عوارض منفی بیشتر پیشگیری مینماید.
برای مثال مورفین مادهای مخدر و آسیب زا است، ولی بیماری که تحت عمل جراحی قرار گرفته و درد بسیاری را تحمل میکند، استفاده از مورفین برای کاهش درد تا بهبود نسبی، امری ضروری خواهد بود. در ارتباط با جدایی و طلاق نیز به همین صورت است که بعضی از همسران با زندگی در کنار یکدیگر آسیبهای بسیاری را به هم وارد مینمایند. طلاق و جدایی میتواند از آسیبهای بیشتر پیشگیری نماید.
بسیاری از افراد درگیر با همسر ناسازگار، طی مشاوره اعلام مینمایند که خودشان به این نتیجه رسیدهاند که ادامهی زندگی مشترک به سود هیچ کدام از طرفین نیست. بلکه فقط به خاطر فرزندان به زندگی خود ادامه میدهند. البته نتایج تحقیقات نشان دهنده آن است که فرزندان در سنین بیش از 17 سال، به دلیل این که از علل جدایی والدین آگاهی دارند، جدایی و طلاق والدین را راحتتر میپذیرند و مشکل چندانی ایجاد نمیکنند. ولی برای فرزندان زیر 7 سال مشکلات حاصل از جدایی والدین به مراتب بیشتر است.
سؤال دیگری که برای برخی از محققین مطرح شده بود، این بود که زوجی که همسران موفقی نیستند و فرزندان زیر 5 سال دارند، آیا ادامهی زندگی آنها برای فرزندان مفیدتر و مناسبتر است یا جدا شدن؟ آنها دو گروه از فرزندان زیر 5 سال را انتخاب میکنند. گروه اول آنهایی بودند که والدینشان با وجود ناسازگاریهایی که با یکدیگر داشتند، زندگی خود را ادامه میدادند. گروه دوم نیز فرزندان زیر 5 سالی بودند که والدینشان از هم جدا شده بودند. هر دو گروه از فرزندان از نظر رفتاری مورد سنجش قرار میگیرند. تحقیق به صورت طولی انجام شده بود. پس از 15 سال مجدداً هر دو گروه از نظر رفتاری مورد سنجش قرار میگیرند. نتایج بررسی نشان دهنده آن بود که فرزندانی که والدینشان از هم جدا شده بودند، از نظر رفتاری و شخصیتی وضعیت به مراتب بهتری داشتند تا فرزندانی که والدینشان با وجود ناسازگاری، به زندگی با یکدیگر ادامه داده بودند.
مجدداً خاطر نشان میشود که تصمیم در مورد جدایی و طلاق به سادگی امکان پذیر نیست، ولی بایستی در ارتباط با همسر ناسازگار سعی در ایجاد تغییرات لازم بشود. ولی چنانچه تغییراتی انجام نشد و موارد زیر هم چنان پابرجا بود، بدین صورت که:
1- همسر ناسازگار، برای بهبود زندگی همکاری از خود نشان ندهد.
2- همکاری که همسر ناسازگار از خود نشان میدهد، در حدی نباشد که تغییرات قابل توجهی به وجود آید.
3- همسر ناسازگار به دلیل ناآگاهی و شناختهای اشتباه، شرایط موجود را وضعیتی مطلوب بداند. به نحوی که شرایط بسیار آزارنده و توان فرسایی برای کلیه اعضای خانواده فراهم شود.
در میان همسران سالم، هر یک از طرفین ارزش و احترام خاصی برای همسر خود قائل است. به نحوی که به خاطر او حداقلی از تغییر را در رفتار و عملکرد خویش به وجود میآورد. چنانچه فردی حداقلی از ارزش و احترام را نزد همسر خود نداشته باشد که به خاطر او در رفتارش تغییر به وجود آورد، چیز ارزشمندی در زندگی مشترک به دست نخواهد آورد. بنابراین داشتن جایگاهی نزد همسر و داشتن حداقلی از ارزش و احترام، به نحوی که همسر، حتی همسر ناسازگار ابتداییترین و ضروریترین تغییرات را در رفتار و ارتباط خود در خانواده با همسر به وجود آورد، از ضروریات بسیار اولیه و حیاتی هر زندگی مشترکی است. در صورت نادیده گرفتن این امر، بعید به نظر میرسد فرد درگیر با این شرایط، زندگی مشترک سالم و موفقیت آمیزی را به دست آورد. بنابراین میتوان گفت چنانچه همسری حداقلی از ارزش و احترام را نزد همسر، حتی همسر ناسازگار خویش نداشته باشد، به نحوی که طرف مقابل به خاطر او تغییری در رفتار و ارتباطش به وجود آورد، چیز ارزشمندی در زندگی مشترک نصیب او نخواهد شد.
در اغلب زندگیهایی که به طلاق منجر شده است، چنانچه به دقت مورد بررسی قرار گیرد، شواهدی از وجود یک همسر ناسازگار که حاضر به ارائه هیچ گونه همکاری از خود نبوده است، ملاحظه میشود. بنابراین ارائهی حداقلی از همکاری جهت برطرف کردن مشکلات مابین همسران، از ضروریات اولیه هر زندگی مشترکی است. زندگی عاری از چنین همکاری، ماحصل چندانی به همراه نخواهد داشت.
بیشتر بخوانید: نکاتی درباره طلاق و جدایی
صحبت نهایی که میتوان در ارتباط با ادامه یا پایان دادن به زندگی مشترک ارائه کرد، این است که فرد درگیر با همسر ناسازگار، حتی اگر ساعتهای متوالی با مشاورین خانواده مشورت کند، باز هم نمیتواند تمامی نکات و ریزهکاریهای مربوط به زندگی خویش را با آنها مطرح و مشاور خانواده را در جریان اغلب امور زندگی خویش قرار دهد. بعضی از امور را نیز همسران یا نمیتوانند و یا ترجیح میدهند که مطرح نکنند. بنابراین با در نظر گرفتن این که خودشان از کلیهی اطلاعات و اموری که لازم است در تصمیمگیری در نظر قرار گیرد، آگاهی دارند، تصمیمگیری در ارتباط با ادامهی زندگی یا جدایی امری خواهد بود که تنها فرد واجد صلاحیت در این مورد حیاتی، خود شخص درگیر با همسر ناسازگار میباشد. ولی چنانچه در موردی یا زمینههایی به ابهام برخورد کند، به نحوی که ناتوان از تصمیمگیری باشد، لازم میشود که از افراد واجد صلاحیت در زمینههای مرتبط کمکهای فکری لازم را بگیرد. به نحوی که پس از برطرف شدن ابهامها و موارد سؤال برانگیز، خودش قادر خواهد بود که تصمیم مناسبتر، منطقیتر و صحیحتری اتخاذ نماید. زیرا در هر دو صورت ادامه زندگی و یا جدایی، بحرانها و مشکلاتی در انتظار همسران خواهد بود.
چنانچه فرد دیگری غیر از خودش این مسیرها را انتخاب کرده باشد، توان رویارویی با مشکلات موجود و پیشرو در فرد بسیار دشوارتر خواهد بود. در صورتی که خودش انتخاب را انجام داده باشد، توان و آمادگی روبرو شدن با عواقب این تصمیم به مراتب راحتتر و آسودهتر خواهد بود. البته یکی از دلایل عمدهی این امر، پیشبینی نمودن اغلب مشکلات و موانع است. زیرا در شرایطی که خود فرد شخصاً به تصمیمی اقدام مینماید، سعی میکند که کلیه موارد و رویدادهای ممکن را پیشبینی نموده و از قبل آمادگی لازم جهت رویارویی با آنها را به دست آورد. تنها تفاوت در این است که چنانچه فردی از قبل بداند که با مشکل یا رویداد ناراحتکنندهای مواجه میشود، در صورت وقوع آن امر یا مشکل ناراحتیهایی را تجربه خواهد نمود. ولی شدت آن به مراتب کمتر از موقع و شرایطی خواهد بود که بدون آمادگی با چنین وضعی مواجه شود.
در واقع میتوان گفت که تمامی افراد مواجه با همسر ناسازگار چنین توانایی را دارند تا در مورد این موضوع مهم و حیاتی تصمیم بگیرند که صلاح و مصلحت خود، همسر ناسازگار و فرزندان با کدام انتخاب خواهد بود. به همین منظور چنانچه راهنماییها و اطلاعات لازم را دریافت نمایند، به خوبی از عهدهی چنین تصمیمی برخواهند آمد.
منبع مقاله :
سعید کاوه، (1386) روانشناسی همسر ناسازگار، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.