حجاب‌های عقل (5)

حجاب کبر، مایه‌ی آفت عقل است

کبر یعنی خودبزرگ‌بینی و برتر دیدن خود نسبت به دیگران، به واسطه‌ی دارا بودن کمالات یا انجام کارهای نیک. کبر، هر کسی را تهدید می‌کند و از همه بیشتر، عابدان و عالمان در معرض خطر آنند. هر که
سه‌شنبه، 11 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
حجاب کبر، مایه‌ی آفت عقل است
 حجاب کبر، مایه‌ی آفت عقل است

نویسنده: امیرمسعود جهان‌بین
 

کبر، از آثار عُجب است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرموده‌اند:
«شَرُّ آفاتِ العَقْلِ الْکِبْرُ.» (1)
«بدترین آفت عقل، کبر است.»
کبر یعنی خودبزرگ‌بینی و برتر دیدن خود نسبت به دیگران، به واسطه‌ی دارا بودن کمالات یا انجام کارهای نیک. کبر، هر کسی را تهدید می‌کند و از همه بیشتر، عابدان و عالمان در معرض خطر آنند. هر که کمالات بیشتری دارد، در خطر بیشتر و سقوطش دردناک‌تر است. کسی که مالی نزد او به امانت نهاده‌اند، نشاید و نباید با مالِ غیر، به دیگران فخر بفروشد و کبر ورزد. کمالات ما نیز ودایعی است که به امانت نزد ما نهاده شده است. البته مُمَلِّکِ این کمالات، اجازه‌ی تصرّف در آنها را در چارچوب خاصّی به ما داده و ما را به حرکت در این محدوده می‌آزماید. اگر انسان خود را با دیگران مقایسه کند و عاقلانه نیندیشد، ممکن است دچار کبر شود. اما اگر به خود تذکر دهد که علم از آن خودش نیست، بلکه نور علم حقیقتی خارج از اوست که قلب ظلمانی‌اش را منوّر ساخته است؛ آنگاه به فقر خود متنبّه می‌شود و خضوع و تواضع، جای کبر را می‌گیرد. در مقابل، هر اندازه کبر به قلبی داخل شود، به همان میزان عرصه بر عقل تنگ می‌گردد:
«ما دَخَلَ قَلبُ امْرِءٍ شَیْءٌ مِنَ الکِبْرِ، إِلا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ مِثلُ ما دَخَلَهُ مِنْ ذلِکَ، قَلَّ ذلِکَ أَوْ کَثُرَ.» (2)
«هیچگاه در قلب کسی، چیزی از کبر داخل نمی‌شود، مگر آنکه به همان مقدار که کبر داخل شده است - کم یا زیاد - از عقل او کاسته می‌شود.»
از این رو، در روایات، تکبّر را عین حماقت دانسته‌اند: التَّکَبُّرُ عَیْنُ الحِماقَةِ.» (3)
حماقت در مقابل علم و عقل است. در حدیث دیگری در توصیف حقیقت جنون (دیوانگی واقعی)، یکی از خصال مجنون را تکبّر معرفی کرده‌اند:
به نقل امام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر جماعتی گذشتند و پرسیدند:
«عَلی مَا اجْتَمَعْتُم؟»
«برای چه امری گرد آمده‌اید؟»
آنها پاسخ دادند:
«یا رسولَ اللهِ! هذا مَجنُونٌ یُصْرَعُ، فاجْتَمَعْنا عَلَیهِ.»
«ای پیامبر خدا! این مجنونی است که دچار صرع می‌گردد و بر او گرد آمده‌ایم.»
حضرت فرمودند:
«لَیْسَ هذا بِمَجْنُونٍ وَ لکِنَّهُ المُبتَلی.»
«این مجنون نیست، بلکه مبتلا (بیمار) است.»
سپس فرمودند:
«أَلا أُخْبِرُ کُمْ بِالمَجْنُونِ حَقَّ المَجْنُونِ؟»
«آیا شما را از مجنون حقیقی آگاه نسازم؟»
گفتند: «آری، ای پیامبر خدا.»
حضرت فرمودند:
«إِنَّ المَجنُونَ حَقَّ المَجنونِ، المُتَبَخْتِرُ فی مِشْیَتِهِ، النّاظِرُ فی عِطْفَیْهِ، المُحَرِّکُ جَنْبَیْهِ بِمِنْکَبَیْهِ، یَتَمَنّی عَلی اللهِ جَنَّتَهُ و هُوَ یَعْصیهِ، الَّذی لا یُؤْمَنُ شَرُّهُ وَ لا یُرجی خَیرُهُ. فَذلِکَ المَجنُونُ و هذا المُبتَلی.» (4)
«مجنون حقیقی، کسی است که در راه رفتن خود تکبر می‌ورزد، خودپسند است. (5) دو پهلویش را همراه با شانه‌هایش حرکت می‌دهد (کنایه از راه رفتن همراه با خودبزرگ‌بینی)، امید بهشت خداوند را دارد در حالی که معصیت او را مرتکب می‌شود. (مجنون حقیقی) همان (است) که امان از شرّ او نیست و خیر از او امید نرود. چنان کسی مجنون است. و اما این شخص، مبتلا (بیمار) است.»

بیشتر بخوانید: کلاس گذاری ؛ مصداق تفاخر ، تبذیر و کمبود شخصیت


گفته شد که «کبر»، امری باطنی است که در قلب می‌رود و عقل را بیرون می‌راند. در حدیث یاد شده، آثار ظاهری شخص متکبر مانند راه رفتن با غرور و نخوت را، برشمرده‌اند. بدیهی است که این آثار، از همان امر قلبی درونی سرچشمه می‌گیرد. وقتی کسی چنین شد، عقل و قلبش پوشیده می‌شود و به معنای واقعی کلمه، باید او را «مجنون» نامید.
باید همچون امیرمؤمنان (علیه‌السلام) چشم خویش بگشاییم و بنگریم از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم، تا از کبر متکبران به شگفت آییم:
«عَجِبْتُ لِمُتَکَبِّرٍ کانَ أَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ فی غَدٍ جیفَةٌ.» (6)
«در شگفتم از متکبری که دیروز نطفه‌ای بوده و فردا مرداری (چگونه کبر می‌ورزد؟)»
عاقل، به گذشته‌ی خویش بازمی‌گردد و سرآغاز خود را مایعی عَفِن و نجس می‌بیند. از سویی به آینده‌ی خود می‌نگرد که بعد از مرگ به مرداری بدبو مبدّل می‌گردد، آنگاه به حقیقتِ سراپا نیاز خود بیشتر متذکر می‌شود و دیگر جایی برای کبر ورزیدن نمی‌بیند. او می‌یابد که کمالات مادّی و معنوی چون سلامت، قدرت، جمال، علم و... را خود به دست نیاورده است. همه‌ی آنها را در هر لحظه قابل زوال و در معرض نیستی می‌بیند. از این رو، دلیلی برای کبر ورزیدن نمی‌بیند. «لواقح» در لغت به معنی بارورکننده‌ها است. لواقح الکبر، یعنی اموری که کبر را بارور می‌کنند، یعنی زمینه‌ی ایجاد کبر را در انسان فراهم می‌آورند و بستر رشد و ریشه‌دار شدن آن را هموار می‌سازند. کسی که مالی نزد او به امانت نهاده‌اند، نشاید و نباید با مالِ غیر، به دیگران فخر بفروشد و کبر ورزد. کمالات ما نیز ودایعی است که به امانت نزد ما نهاده شده است. البته مُمَلِّکِ این کمالات، اجازه‌ی تصرّف در آنها را در چارچوب خاصّی به ما داده و ما را به حرکت در این محدوده می‌آزماید. اما انسانِ ناسپاس، چشم و گوش دل بر این حقائق می‌بندد، آنگاه می‌پندارد همه‌ی دارایی‌هایش ملک طلق اوست و می‌تواند با آنها بر دیگران برتری جوید و تکبّر ورزد.
خداوند حکیم لطیف، بشرِ فراموشکار را به آغاز و انجام او (نطفه و جیفه) تذکر داده است. همچنین به وسیله‌ی تقلبات و تحوّلات این دنیایی او را به آفرینش همراه با ضعف خود توجه می‌دهد. با این همه، صد شگفت که باز هم تکبّر، گریبان این انسان را رها نمی‌کند. امام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در بیانی مشابه حدیث اخیر، یکی از مصادیق ضعف و عجز بشر در این دنیا و انگیزه‌های تکبّر ستیزی را پیش چشمان او می‌نهد:
«عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَمَ، أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ و آخِرُهُ جِیفَةٌ وَ هُوَ قائِمٌ بَیْنَهُما وِعاءً لِلْغائِطِ، ثُمَّ یَتَکَبَّرُ.» (7)
«از فرزند آدم در شگفتم. آغاز او نطفه‌ای است و انجام او مرداری و او در میان آن دو به عنوان ظرفی از پلیدی ایستاده است، با این وجود تکبر می‌ورزد.»
عجب موجودی! ابتدایش نجاست، انتهایش نجاست و در میانه‌ی این دو نجاست، ظرفی است از نجاست! باز هم تکبّر؟!
چون چنین است، باید توفیق مبارزه با کبر را از خداوند طلبید. و از کبر به او پناه می‌برد:
«إِسْتَعیذُوا بِالله مِنْ لَواقِحِ الکِبْرِ، کَما تَسْتَعیذُونَ بِهِ مِنْ طَوارِقِ الدَّهْرِ و استَعِدُّوا لِمُجاهَدَتِهِ حَسَبَ الطّاقَةِ.» (8)
«از زمینه‌های ایجاد کبر به خداوند پناه برید، همان‌گونه که از حوادث روزگار به او پناه می‌برید. و برای مجاهدت با آن، به قدر توان آماده شوید.»
«لواقح» در لغت به معنی بارورکننده‌ها است. لواقح الکبر، یعنی اموری که کبر را بارور می‌کنند، یعنی زمینه‌ی ایجاد کبر را در انسان فراهم می‌آورند و بستر رشد و ریشه‌دار شدن آن را هموار می‌سازند. اصلی‌ترین لواقح کبر، همان عواملی است که انسان را از تذکّر به ضعف و عجزهایش غافل می‌سازد و باید با آنها به مبارزه پرداخت تا کبر، ریشه‌کن شود.

نمایش پی نوشت ها:
1. غررالحکم/ ح 849.
2. امام باقر (علیه‌السلام)، بحارالانوار/ ج 78/ ص 186.
3. غررالحکم/ ح 7117.
4. خصال/ ج 1/ ص 333/ ح 31.
5. لاروس/ ص 1462: عِطفَا الرَّجُلِ: دو جانب مرد... «هُوَ یَنْظُرُ فی عِطْفَیْهِ»: او خودپسند شد.
6. همان/ ح 7130.
7. علل الشرائع/ ج 1/ ص 275.
8. غررالحکم/ ح 7121.

منبع مقاله :
جهان‌بین، امیرمسعود؛ (1385)، کتاب عقل دفتر سوم نشانه‌های و حجاب‌های عقل، تهران: انتشارات نبأ، چاپ اول
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط