نویسنده: امیرمسعود جهانبین
امل یعنی امید و آرزو. امل میتواند ممدوح یا مذموم باشد؛ بسته به آنکه به چه چیزی تعلق گیرد. آن املی نکوهیده است که به امور واهی و غیر واقعی نظیر مطامع دنیوی تعلق بگیرد. چنین آرزوهایی مانع از روشنگری عقل میشود. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند:
«إعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یُسْهِی الْعَقْلَ وَیُنْسِی الذِّکْرَ فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَصَاحِبُهُ مَغْرُورٌ.» (1)
«بدانید که آرزو، عقل را به سهو وا میدارد و ذکر را میفراموشاند. پس آرزو را دروغ بدانید، زیرا که فریب است و صاحب آن فریفته.» آرزوهای دراز، مرگ را به فراموشی میسپارد و فراموشیِ مرگ، از بدترین مصائب بشر است. عقل - بما هو عقل - خطا نمیکند. بنابراین تعبیر «اسهاء عقل» (به سهو انداختن عقل) بدین معناست که در اثر آرزوپردازی، توجه عقلانی انسان سلب میشود. گرفتار آرزو، نگاهی واقعبینانه به خود و دنیای پیرامون و آیندهی در انتظار ندارد و لذا خطا میکند. امل، ذکر را نیز از خاطر میبرد. یعنی انسان را به غفلت از واقعیّات، دچار میسازد.
در کتاب «پنجاه درس اخلاقی» از مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمه الله) دربارهی طول امل میخوانیم:
«قالَ امیرُ المَؤمِنینَ (علیهالسلام): إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الْأَمَلِ.» (2)
طول امل، عبارت است از آرزوهای بسیار و امیدهای دور و دراز و توقّع زندگانی در دنیا. و سبب آن دو چیز است:
یکی: جهل و غرور. چه، جاهل اعتماد میکند بر جوانی یا صحّت مزاج خود. و بعید میداند مرگ را در عهد شباب و در حال صحّت. و غافل است از مردن اطفال و جوانهای بیشمار و عروضِ مرضهای ناگهانی و مرگهای مفاجات. (3)
دوم: محبت دنیای دنیّه و اُنس به لذات فانیه است. چه، انسان مادامی که گرفتار این محبت و انس شد، مفارقت از آنها بر او گران است. لهذا دل به زیر بار فکر مردن نمیرود. و گاهی اگر در دل او خطور کند، خود را به فکر دیگر میاندازد. و اگر احیاناً به یاد اخرت بیفتد، شیطان و نفس اماره او را به وعده فریب دهند که: «تو هنوز در اول عمری، حال چندی به کامرانی و جمع اسباب مشغول باش تا بزرگ شوی، آنگاه توبه کن و مهیای کار آخرت شو.»
و چون بزرگ شود، گوید: «حال جوانی هنوز به جا است تا وقت پیری.» چون پیر شود، گوید: «إن شاء الله این مزرعه را آباد کنم یا این دختر را جهازگیری نمایم یا این خانه را آباد نمایم، بعد از آن دست از دنیا بکشم و به فراغت بال در گوشهای مشغول عبادت شوم.»
و پیوسته هر شغلی که تمام میشود، شغل دیگر پیدا میشود. و هر روز امروز و فردا میکند که: ناگهان بانگی برآید، خواجه مُرد. و این بیچاره غافل است از اینکه آنکه او را وعدهی فردا میدهد، فردا هم با او است و (غافل از) آنکه فراغت از خیالات و شغلهای دنیا حاصل نخواهد شد. و فارغ، کسی است که یکباره دست از آنها بردارد.» (4)
ثمرهی امل، بیعقلی است:
«وَ اعْلَمُوا عِبادَاللهِ أَنَّ الأَمَلَ یُذْهِبُ العَقْلَ و یُکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یَحُثُّ عَلَی الْغَفْلَةِ وَ یُورِثُ الحَسْرَةَ.» (5)
«و بدانید ای بندگان خدا! که آرزو، عقل را از میان میبرد، وعدهها را به دروغ میرساند، انسانها را به غفلت برمیانگیزد و حسرت به میراث مینهد.»
همچنین فرمودهاند:
«ما عَقَلَ مَنْ أَطالَ أَمَلَهُ.» (6)
«کسی که آرزویش را دراز داشت، عاقل نیست.»
«ما عَقَلَ» یعنی نفهمید. به بیان دیگر، بهرهی او از نور عقل کاسته میشود. البته این بیعقلی، سبب میشود که انسان، عاقلانه عمل نکند. لذا حدیث اخیر را اینگونه هم میتوان معنا کرد: «کسی که آرزویش را دراز بدارد، عاقلانه عمل نمیکند.» همچنانکه فرمودهاند:
«ما أَطالَ أَحَدٌ فِی الأَمَلِ إلاّ قَصَّرَ فِی العَمَلِ.» (7)
«کسی آرزوی دراز نپرورد، مگر آنکه در عمل کوتاهی کند.»
طول امل از دو لحاظ ممکن است نکوهیده باشد:
گاه مورد اَمَل، امری محال و دست نایافتنی است. در این باره فرمودهاند:
«رَغْبَتُکَ فِی المُسْتَحیلِ جَهْلُ.» (8)
«میل تو به امر محال، نادانی است.»
به عنوان مثال: اگر کسی آرزو داشته باشد که در دنیا هیچ ناملایمتی نبیند و حتی هرگز نمیرد، این آرزو به امری محال تعلّق گرفته، پس یکی از مصادیق جهل است.
و گاه زمان دستیابی به مأمول، بسیار دور از حال است. چنانکه گرفتار آرزو، اجل را فراموش میکند و غافل میشود از اینکه هر مدتی را سرآمدی است.
«الأَمَلُ یُنْسِی الأَجَلَ.» (9)
«آرزو، اجل را از یاد میبرد.»
مهمترین سرآمد، سرآمدی است که برای عمر آدمی مطرح میباشد که با مرگ او فرا میرسد. و اجل در معنای خاصّ آن، مرگ است که وقتی بیاید، لحظهای تقدیم و تأخیر در آن راه نخواهد یافت. آرزوهای دراز، مرگ را به فراموشی میسپارد و فراموشیِ مرگ، از بدترین مصائب بشر است. در مقابلِ کسی که از یاد مرگ غافل است، آن فردی قرار دارد که این کلام امام کاظم (علیهالسلام) دربارهی او تحقق یافته است:
«یا هشامُ! لَوْ رَأَیْتَ مَسیرَ الأَجَلِ، لأَلْهاکَ عَنِ الأَمَلِ.» (10)
«ای هشام! اگر سیر کردن اجل را ببینی، تو را از امل بازمیدارد.»
انسان عاقل دائماً به سیر کردن اجل، یعنی نزدیک شدن مرگ خویش میاندیشد و به تعبیر امام (علیهالسلام) آن را با چشمان خود میبیند. این توجه، سبب میشود که هرگز آرزوهای دراز و محال را در سر نپرورد، و یقین کند که مرگ میان او و آرزوهایش به راحتی حائل میشود.
بیشتر بخوانید: واژهی اَمَل (آرزو) در قرآن
مقصود از آرزوی دور و دراز، فقط آرزوهای چندین ساله نیست. نقل شده که اسامة بن زید کنیزی به صد دینار، یکماهه خرید. خبر به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید. ایشان فرمودند:
«ألا تَعْجَبُونَ مِنْ أُسامَةَ، الْمُشْتَری إِلی شَهْرٍ؟! إِنَّ أُسامَةَ لَطَویلُ الأَمَلِ.»
«از اسامه به شگفت نمیآیید که یک ماهه خرید کرده؟! به راستی که اسامه، دراز آرزوست.»
شگفتا! برداشت ما از طول امل کجا و بیان حضرت از آن کجا! حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسامه را «طویل الامل» میخوانند. اگر آدمی عاقل باشد، هر لحظه احتمال میدهد که مرگش فرا رسد. و لذا هیچ امر خیری را به آینده وا نمیگذارد. البته نباید تصور شود که خریدهای نسیه همگی نکوهش شدهاند. اعتقاد قلبی انسان و نحوهی عملکرد او، در این امر اثر دارد. همچنین مهم است که انسان بر چه اساسی خرید نسیه انجام میدهد. اگر به دلیلی دست انسان تنگ است و به ضروریاتی از زندگی نیاز دارد، از باب انجام وظیفه در رسیدگی به خانواده خرید نسیه اشکالی ندارد. به شرط آنکه امیدش در پرداختِ بدهی خود فقط به خداوند متعال و توفیق او باشد. اما در مورد خرجهای غیر ضروری و مقروض شدن به خاطر امری فراتر از احتیاج، اگر کمی عاقلانه بیندیشیم، در مییابیم که ضرورتی برای خرید نسیه وجود ندارد. از کسی که این مطلب عقلی را در مییابد، انتظار میرود که بدان عمل کند. و اگر چنین نکند، میتوان او را «طویل الامل» خواند. بدیهی است که حدیث به همین مرتبهی بالا اشاره دارد.
به بیان دیگر طول امل، متناسب با میزان تنبّه عقلیِ شخص مراتب و درجات دارد. شأن حدیث در اینجا، بیدارسازی و تنبیه بر مرتبهی بالای عقل است، تا هر کسی به مقداری که متنبّه گردد، به این امر - یعنی پرهیز از طول امل - ملتزم شود؛ چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) - که در بالاترین مرتبه عقل قرار دارند - در ادامهی همان کلام، در وصف خود میفرمایند:
«وَ الَّذی نَفْسُ مُحمدٍ بِیَدِهِ، ما طَرَفَتْ عَیْنایَ إِلا ظَنَنْتُ أَنَّ شُفْرَیَّ لا یَلْتَقیانِ، حَتّی یَقْبِضَ اللهُ رُوحی. وَ ما رَفَعْتُ طَرْفِی وَ ظَنَنْتُ أَنِّی خافِضُهُ حَتّی أُقبَضَ. وَ لا تَلَقَّمْتُ لُقْمَةً إلا ظَنَنْتُ أَنْ لا أُسیغَها، أَنْحَصِرُ بِها مِنَ الْمَوْتِ.»
«قسم به کسی که جان محمد، در دست اوست، هر بار دو چشم بر هم خورد، پنداشتم که پلکهایم هم نمیآیند مگر اینکه خداوند روحم را بگیرد. و هر بار چشمم را گشودم، امید نداشتم که آن را میبندم شاید قبض روح شوم. و هر لقمهای را در دهان نهادم، گمان داشتم که آن را فرونبرم، بسا که به سبب آن لقمه گرفتار مرگ آیم.» (11)
سپس حضرت فرمودند:
«یا بَنی آدمَ! إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ، فَعُدُّوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ المَوتی وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ إِنَّ ما تُوعَدُونَ لآتٍ وَ ما أَنتُمْ بِمُعجِزینَ.» (12)
«ای فرزندان آدم! اگر عاقلید، خودتان را از مردگان شمارید. قسم به کسی که جانم به دست اوست، آنچه به شما وعده دادهاند (قیامت) فرا میرسد و شما (خدا یا ملک الموت را از اینکه جانتان را بستاند) عاجز نمیکنید.»
آری! اگر آدمی عاقل باشد، هر لحظه احتمال میدهد که مرگش فرا رسد. و لذا هیچ امر خیری را به آینده وا نمیگذارد.
پیشتر به تقابل امل و اجل اشاره شد. بحث امل را با کلامی نورانی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهجالبلاغه به پایان میبریم:
«أَلَا وَإِنَّکُمْ فِی أَیَّامِ أَمَلٍ، مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ. فَمَنْ عَمِلَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ. فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَلَمْ یَضْرُرْهُ أَجَلُهُ. وَمَنْ قَصَّرَ فِی أَیَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ وَضَرَّهُ أَجَلُهُ.
أَلَا فَاعْمَلُوا فِی الرَّغْبَةِ، کَمَا تَعْمَلُونَ فِی الرَّهْبَةِ.
أَلَا وَإِنِّی لَمْ أَرَ کَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا، وَلَا کَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا.
أَلَا وَإِنَّهُ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْبَاطِلُ، وَمَنْ لَا یَسْتَقِیمُ بِهِ الْهُدَى یَجُرُّ بِهِ الضَّلَالُ إِلَى الرَّدَى.
أَلَا وَإِنَّکُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ، وَدُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ. وَإِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَطُولُ الْأَمَلِ، فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً.» (13)
«آگاه باشید! شما در دورهی آرزویی هستید که از پسِ آن، سرآمدی است. هر که در دورهی آرزویش عمل کند پیش از آنکه سرآمدش فرا برسد، عملش او را سود بخشد و اجلش بدو ضرری نرساند. و هر که در دورهی آرزویش کوتاهی کند پیش از آنکه سرآمدش فرا رسد، عملش را نابود کرده و اجلش بدو زیان رساند.
آگاه باشید! همانگونه که در رهبت (ترس و نگرانی) عمل میکنید، در رغبت نیز آنگونه عمل کنید.
آگاه باشید! من هیچ چیز را مانند بهشت ندیدم که خواهان آن در خواب باشد و چیزی مانند آتش (دوزخ) ندیدم که گریزانِ از آن، در خواب باشد.
آگاه باشید! هر که را حق سودی نرساند، باطل زیان رساند. و هر که هدایت، او را به راه راست نکشاند، گمراهی بر هلاکتش رساند.
آگاه باشید! یقیناً شما به کوچ (کردن از دنیا) امر شدهاید، و به (فراهم کردن) توشه راهنمایی گشتهاید. به راستی، بیش از هر چیز من از دو عامل بر شما نگران و هراسانم: پیروی از هوی و طول امل. پس در دنیا، از دنیا توشهای برگیرید که فردا، خود را به وسیلهی آن نگاه دارید.»
سید رضی (رحمه الله) درباره این کلام پرمعنای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چنین میگوید:
«اگر سخنی باشد که گردنها را بگیرد و به سوی زهد در دنیا بکشاند و انسانها را به عمل برای آخرت وادارد، همین کلام است. همین سخن برای بریدن علاقه به آرزوها، برافروختن آتشگیرههای پندها و دست برداشتن از کارهای خلاف، کفایت میکند.»
برخی از نکات این سخن نغز امیرالمؤمنین (علیه السلام) را برمیشماریم:
1- حضرتش در ابتدا، به حقیقتی یقینی - اما مورد غفلت آدمیان - تذکار دادهاند: روزگاری که ما در آن به سر میبریم، پایانی دارد. این قضیه را دربارهی افراد در گذشتهی معاصر خود دیدهایم. آنها رفتند و ما نیز میرویم. ولی افسوس که نسیان رهایمان نمیکند، لذا گرفتار آرزوهای دور و دراز میشویم، و فرصت طلایی عمل را در ایام امل، از دست میدهیم.
2- مردمان براساس عملکردشان در روزهای امل و توجهی که به اجل دارند به دو دسته تقسیم میشوند: یا در زندگی دنیا به اقدام و عمل میپردازند؛ در این صورت از اعمالشان بهره میبرند و رسیدن اجل، ضرری به ایشان نمیزند. یا آنکه پیش از مرگ، کوتاهی میکنند؛ در نتیجه اعمالشان تباه میشود و از مرگ زیان میبینند. زیرا مرگ، پُلی است که آنان را به وادی حساب و سپس عقاب (کیفر) وارد میسازد.
3- امام (علیهالسلام) فرمودهاند، در زمان رغبت همانگونه رفتار کنید که در رهبت عمل میکنید. ظاهراً مراد این است که همانطور که به هنگام بروز دشواری فقر، بیماری، ناامنی و مانند آن - همواره به یاد خداوند متعال هستید، از او مدد میجویید و وظائف خود را صحیح و دقیق انجام میدهید، به هنگام خوشی نیز - که اوضاع و احوال دنیا به کام شماست - از یاد خداوند غافل نشوید و زندگی در سلامت و ثروت و امنیت، شما را از انجام وظائف، باز ندارد.
4- مولا (علیهالسلام) - که در برترین مرتبه معرفت نسبت به حقیقت بهشت و دوزخ قرار دارند - دربارهی طلب واقعی بهشت و فرار حقیقی از آتش میفرمایند که من چیزی با ارزش و طلب کردنی مانند بهشت ندیدم که طلب کنندهی آن، بدینگونه در خواب غفلت فرو رفته باشد. و نیز ندیدم چیزی ترسناک و گریختنی همچون آتش دوزخ که گریزان از آن تا این حدّ در خواب غفلت باشد. به امور مادی زندگی دنیا نظری بیفکنیم: وقتی برای دستیابی به چیزی مصمم میشویم، نهایت کوشش خود را برای آن به خرج میدهیم، زیرا باور کردهایم که برای حصول اهداف مادی، باید از همین عوامل و اسباب عادی بهره جوییم. و یقین داریم که هر قدر کسب آن هدف، ضروریتر و اهمیت آن برای ما بیشتر باشد، باید تلاشِ بیوقفهی خود را افزونتر کنیم و هیچ غفلتی را جائز نشماریم. هرگز در این گونه امور، کار را به دست سرنوشت نمیسپاریم و دل به استثناءها خوش نمیداریم.
به عنوان مثال، کسانی را دیدهایم که برای ورود به دانشگاه، روز و شب را از هم باز میشناسند، تمام همّ و غمّ خود را به سوی هدف خویش نشانه میروند. و حواشی زندگی را فدای مقصود اصلی میکنند.
اما بیشتر انسانها در امور معنوی سستی میورزند؛ با آنکه حیات و سعادت ابدی آنها بدان وابسته است. طبع بشر چنین میپسندد که در طلب بهشت، تنبلی کند و برای رهایی از دوزخ نیز همّت نورزد. در حالی که اساساً مقایسهی بهشت و جهنم با امور مطلوب و غیر مطلوب دنیوی قیاسی مع الفارق است. نعمات بهشتی همگی باقیاند، حال آنکه بهرههای این دنیا همگی فانیاند. هرگز کسی در بهشت، از نعمت ملول نمیشود، ولی در دنیا لذائذ، همواره با ناخوشیها درآمیخته است. همین تفاوتها بین آخرت و دنیا و همین ویژگیهای بهشت است که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را از طالب بهشت در عین غفلت ورزیدن، به شگفت میآورد.
در مورد جهنم نیز، وقتی از رنجهای پایانناپذیر و نیز غیرقابل تحمّل آن آگاه میشویم و آن را با دردهای گذرا و نسبتاً سبکتر دنیا میسنجیم، اذعان میکنیم که نمیتوان به راستی گریزان از عذاب آخرت بود و در عین حال در خواب غفلت فرو رفت. پس اگر با این همه اوصاف که از بهشت و دوزخ شنیدهایم، به حقانیت آنها رسیده باشیم عقلاً باید از خواب غفلت به درآییم و برای رسیدن به آن اهداف عالی معنوی بکوشیم. نیز هرچه بیشتر دنیا و آخرت را بشناسیم، طلب حقیقیِ بهشت در ما ریشهدارتر میگردد. این معرفت البته، جز با رجوع به آیات قرآن کریم و روایات معصومین (علیهمالسلام) ممکن نیست. این هم وجهی از وجوه نیاز علمی بشر به کتاب خداوند و سخنان اهل بیت (علیهمالسلام) است که دربارهی آن سخن گفتهایم.
5- امام امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به تقابل حقّ و باطل و هدایت و گمراهی اشاره فرمودهاند. اگر حق به حال کسی سود ندهد، باطل به او ضرر میزند و جایگاهی میان این دو نیست. سودبخشیِ حق و هدایت، به این است که انسان با شنیدن حق، از آن تبعیت کند و هدایت پذیرد. وگرنه گمراهی، انسان را به هلاکت میرساند. دیدیم که عاملی که میان حق و باطل فرق میگذارد، چیزی جز نور عقل نیست و هموست که انسان را به پذیرش هدایت فرا میخواند. لذا دعوتِ عقل را لبیک گفتن، سعادت آفرین و دست رد به سینهی آن زدن، هلاکتآور است.
6- حضرت در مقام نتیجهگیری، باز هم این حقیقت را یادآور میشوند که شما را به «کوچیدن» امر کردهاند و به برگرفتن زاد و توشه رهنمون شدهاند. آری! انسانی که باور به کوچ دارد، اولاً در هر منزلگاهی به آراستن و ساختن آن توقفگاه بیش از حدّ نیاز نمیپردازد، همچنانکه هیچ عاقلی روی پل و گذرگاه، خانه نمیسازد. ثانیاً میداند که شرط راحتیِ سفر، سبکباری و در عین حال، همراه داشتنِ توشهی کافی است.
7- نکتهی دیگر در کلام حضرتش، هشدار دادن ایشان نسبت به پیروی از هوی و درازی آرزوست که هیچ چیز بسان این دو عامل، نگران کننده نیست. پیروی از خواهشهای نفسانی، انسان را به گناه و نافرمانی میکشاند و طول امل، انسان را از جبران گناهان گذشته و خویشتنداری در زمینهی معاصی آینده باز میدارد.
از خداوند میخواهیم که توفیق عمل به این تعالیم متعالی را به ما عنایت فرماید که با وجود این سخنان و شنیدن آن، راه هرگونه عذر و بهانهای بسته شده، حجت تمام گشته و نوبت عمل فرا رسیده است.
نمایش پی نوشت ها:
1. نهجالبلاغه/ ص 118/ خطبه 86.
2. نهجالبلاغه/ ص 83/ خطبه 42.
3. «مفاجات» یعنی ناگهان و بدون مقدمه.
4. کلمات طریفه، پنجاه درس اخلاقی/ صص 49-50.
5. تحف العقول/ ص 152.
6. غررالحکم/ ح 7227.
7. همان/ ح 7621.
8. همان/ ح 7218.
9. همان/ ح 7265. در تغییری مشابه فرمودهاند: الأَمَلُ حِجابُ الأَجَلِ (همان/ 7266).
10. تحف العقول/ ص 399.
11. این بخش به صورت آزاد، ترجمه شد تا معنای فارسی آن به فهم نزدیکتر باشد.
12. مستدرک الوسائل/ ج 2/ ص 109.
13. نهجالبلاغه/ ص 71/ خطبهی 28.
جهانبین، امیرمسعود؛ (1385)، کتاب عقل دفتر سوم نشانههای و حجابهای عقل، تهران: انتشارات نبأ، چاپ اول