اصول تربيت اسلامي (قسمت دوم)
1-ارسال رسل و انزال كتب، خود دليل روشنى است بر مختار بودن انسان و اين كه خدا و پيامبران، آدميان را مختار مى دانند.
2-آن دسته از آياتى كه در مورد ابتلاء و آزمون انسان وارد شده است مانند:انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا (دهر /2)ما انسان را از نطفه اى مختلط آفريديم تا او را بيازماييم. از اين رو او را شنوا و بينا قرار داديم.انا جعلنا ما علي الأرض زينة لها لنبلوهم أيهم أحسن عملا (کهف /7)در حقيقت، ما آنچه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند.
3-مبشر و منذر بودن پيامبران:«كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين» وعد و وعيد و تبشير و انذار در مورد موجود مختار معنا دارد.
4-آيات عهد و ميثاق خدا با عموم انسان ها يا گروه خاصى از آنان:ألم أعهد اليکم يا بني آدم أن لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين و أن اعبدوني هذا صراط مستقيم (يس / 60-61)اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وى دشمن آشكارشماست؟ و اينكه مرا بپرستيد، اين است راه راست.عهد خدا با انسان مجبور و فاقد اختيار معنى ندارد. علاوه بر اين دلايل، آدمى باوجدان و با علم حضورى در مى يابد كه مختار است. انسان بر سر دو راهى، به طورطبيعى يك راه با اختيار برمي گزيند.آنچه موجب ارزش انسان مى شود اين است كه افعال او منتخب يك راه از چند راه باشد. انسان از نيرويى برخوردار است كه مى تواند از حالت انفعالى، خارج و حاكم برغرائز و جاذبه هاى مختلف گردد و خواسته اى را بر خواسته ي ديگر ترجيح دهد. اين ارزش فقط در مورد موجودى صادق است كه داراى گرايش ها و كشش هاى متضاد ومتزاحم باشد كه در مقام عمل قابل جمع نباشند. (2)
مفهوم اختيار از نظر روان شناسى رشد عبارت است از نوعى توانايى روانى مخصوص انسان كه براساس آن مى تواند خود را از تأثيرات زيستى و محيطى مصون نگه دارد و آنها را تحت سلطه ي خو يش در آورد و با انتخاب خود، رفتار و مسير رشد خويش را آگاهانه برگزيند.قلمرو اختيار و اراده انسان، ابعادى از وجود آدمى است كه رشد آن ها در گرو اعمال و رفتار اوست و شامل رشد جنبه هاى فيزيولوژيك و سيستم عصبى و امثال آنها كه به طور طبيعى و خود به خود رشد مي کنند، نمى شود.اين واقعيت را مى توان از بيان امام صادق (عليه السلام) كه اطاعت و عصيان را امورى ارادى مى دانند و خصوصيات بيولوژيك و فيزيولوژيك را از قلمرو اختيار خارج مى دانند استفاده كرد. آن گرامى در ضمن حديثى چنين فرمود:هر فعلى كه بتوانى بنده را بر آن ملامت كنى فعل اوست و آنچه نتوانى بنده را بر آن ملامت كنى، فعل خداست. خداى تعالى مى فرمايد: چرا عصيان كردى؟ چرا فاسق شدى و از خط عبوديت بيرون رفتى؟.. اين فعل بنده است، ولى به او نمي گويد: چرا مريض شدى؟ چرا قد توكوتاه است؟ چرا سفيدپوستى؟ چرا سياه پوستى؟ زيرا اين فعل خداى تعالى است. (3)
در قرن نوزدهم ميلادى در فضاى فرهنگى حاكم بر غرب و پيدايش جو علم زدگى،عنصر اختيار و اراده، سال ها از عرصه روان شناسى حذف گرديد، ولى پس از مدت هادوباره به تدريج به عنوان يكى از ويژگى هاي روانى انسان كه نقش تعيين كننده اي دررفتار و رشد او دارد، مورد توجه مكاتب روان شناسى قرار گرفت.اراده آدمى در قلمرو افعال اختيارى و رفتار آگاهانه، عاملى تعيين كننده و موثر است.عوامل زيستى و محيطى، مستعد كننده زمينه روانى و شرايط محيطى براى بروز رفتارخاصند. مهيا بودن زمينه ها و شرايط، عامل جبرى براى بروز رفتار خاص به شمارنمى آيند، بلكه اين خود انسان است كه در نهايت امر، ميان انجام يا ترك يك رفتار، يكىرا برمي گزيند. البته اين نكته را نمى توان ناديده گرفت كه هر چه عوامل زيستى و محيطى مناسب با انجام يك رفتار، بيشتر فراهم باشد، انتخاب ترك آن رفتار، دشوارتر است.نوجوانى كه در يك گروه همسن بزهكار قرارگرفته است و مرتب نسبت به كارهاي خلاف،تشويق مى شود، به آسانى نمى تواند در برابر وسوسه ي ارتكاب جرم، مقاومت و ايستادگى كند، به ويژه اگر خود داراى زمينه هاي مناسب اخلاقى و روانى براى ارتكاب بزهكاري باشد؛ و البته اينبدان معنى نيست كه دچار حالت اى محض در حد سلب اراده و اختيار گرديده باشد.اختيار و اراده آدمى نه تنها از عوامل موثر در رشد اوست، بلكه خود از ابعاد رشد يابنده در وجود آدمى است. نخستين نمودهاى اراده و اختيار را در «نه» گفتن هاى كودك دو ساله مى توان يافت. «نه» گفتن او حتى در مقابل كارهاي مورد علاقه اش، نشانه ي استقلال طلبى وجوانه زدن عنصر اراده و اختيار در ساختار شخصيت اوست. ولى چون نيروهاي شناختى او به اندازه ي كافى رشد نكرده است، انتخاب او با بصيرت همراه نيست. اما هنگامى كه به نه سالگى رسيد به پايه اي از شناخت دست مى يابد كه بايد زمينه ي رشد و تقويت اراده او را فراهم ساخت.كودك نه ساله را به روزه كه موجب كفّ نفس و تقوا و تقويت اراده مى شود بايد وادار نمود، ولى بايد ظرفيت و ضعف هاى فيزيولوژيك او را مراعات كرد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:... فمروا صبيانکم اذا کانوا ابناء تسع سنين بما اطاقوا من صيام فاذا غلبهم العطش افطروا (4)
كودكان خود را وقتى به نه سالگى رسيدند به روزه گرفتن وا داريد به قدرى كه توانايى دارند و هرگاه تشنگى بر آن ها روى آورد، روزه خود را افطار كنند.استاد شهيد مطهري در مورد اختيار و آزادي انسان و نقش تربيتى آن مى فرمايد:انسان به حكم آن كه داراى جوهر روحانى مستقل است و اراده اش از حاق ذات روحانيش سرچشمه مي گيرد، مختار و آزاد است، هيچ جبرى و ضرورتى، آزادى و اختيار را از او سلب نمي کند، لهذا مسئول خويشتن و جامعه ي خويشتن است.(5)
انسان از دو جهت يك سلسله توانائى ها دارد كه ساير جاندارها ندارند: يكى از جهت اين كه در انسان يك سلسله ميل ها و جاذبه هاى معنوى وجود دارد كه در ساير جاندارها وجود ندارد،اين جاذبه ها به انسان امكان مى دهد كه دايره فعاليتش را از حدود ماديات توسعه دهد و تا افق عالى معنويات بكشاند، ولى ساير جاندارها از زندان ماديات نمى توانند خارج شوند. ديگراز آن جهت كه به نيروى، «عقل» و «اراده» مجهز است، قادر است در مقابل ميل ها مقاومت وايستادگى نمايد و خود را از تحت تاثير نفوذ جبرى آنها آزاد نمايد و بر همه ي ميل ها «حكومت»كند. انسان مى تواند همه ي ميل ها را تحت فرمان عقل قرار دهد و براى آنها جيره بندى كند و به هيچ ميلى بيش از ميزان تعيين شده ندهد و به اين وسيله «آزادى معنوى» كه با ارزش تريننوع آزادى است كسب نمايد. ...مالكيت نفس و تسلط بر خود و رهايي از جاذبه ي ميل ها هدف اصلى تربيت اسلامى است. غايت و هدف چنين تربيتى آزادى معنوى است.(6)
5-اصل ايمان
ايمان يكى از اصول تربيت اسلامى است. ايمان، به آدمى، عشق و اميد وگرمى ومقصد خوب خواستن مى دهد و الهام مى بخشد كه چه بايد كرد. ايمان، انسان ساز است و به انسان نيروي فراوان و زيبايى روح و احساس و امنيت درونى مى دهد. ايمان انسان رادر مقابل اضطراب ها، تنهائى ها، احساس بى پناهى ها و پوچ انگاري ها ايمنى مى بخشد.ويل دورانت، نويسنده كتاب «تاريخ تمدن»، با آن كه غير مذهبى است، در مورد نيازانسان به ايمان، چنين مي گويد: «ثروت، خستگى آور است، عقل و حكمت، نور ضعيف سردى است؛ اما عشق است كه با داداري خارج از حدود بيان دل ها را گرم مي کند. (7)
ايمان دينى است كه انسان را از غرق شدن در خودخواهى و ترديد و سرگردانى مى رهاند. به او حيات طيبه مى بخشد و او را به تلاش وا مى دارد. اگر كسى با خدا و عالم غيب آشنا باشد و با آن ارتباط پيدا كند، محال است قدرت، مقام يا چپزهاى ديگر او را به خود جلب كند. بى جهت نيست كسانى كه با دستگاه الوهيت و عالم ملكوت آشنا شدند، اگرآفتاب و ماه را در دست هاي آن ها مي گذاردند، حاضر نبودند از آن حقيقت و ترويج آن روي برتابند؛ و نيز تعجب ندارد آنان كه به آن عالم، ايمان آوردند، سرما و گرما و زجر ديدن وكشته شدن را با آغوش باز مى پذيرفتند.(8)
نگاهى به تاريخ صدر اسلام و تاريخ صدر انقلاب شكوهمند اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس، گواه روشنى بر اين مدعا است.وقتى كه مردم به نور ايمان حقيقى روشن شده باشند.. به همه ي لذت ها و شهوت ها پشت پامى زنند. آن ها خود را و همه چيز را از خداوند ازلى دانسته و همه را به او تفويض مي کنند.بنابراين، كسى كه دلش به نور حقيقى روشن شده مى تواند بگويد: چقدر سعادتمند هستم كهدست خداوند بر سر من است اين ها مردمى آزاد هستند كه فارغند از رنج عذاب و اميد بهشت و ثواب، در يك زندگى تسليم مطلق به خداوند، آزاد، سوزان از عشق حبت بسر مى برند...(9)
ايمان از اين جهت از اصول تربيت اسلامى شمرده شده كه قيافه ي جهان را در نظرانسان تغيير مى دهد و عناصر نامحسوس ساختمان جهان را ارائه مي کند و جهان راهدف دار و ذى شعور جلوه مى دهد و آن را در افق نگاه انسان بسيار گسترده مى سازد.ايمان، آدمى را با دستگاه آفر ينش، هماهنگ و همسو قرار مى دهد:أفغير دين الله يبغون و له أسلم من في السموات و الأرض طوعا و کرها و اليه يرجعون(آل عمران/ 83)آيا غير دين خدا را جستجو مي کنند، در حالى كه هر كه در آسمان و زمين است، در برابر فرمان او تسليم است.رويكرد حق گرايانه به دين، همسويى با فطرت و سرشت الهى است كه خداوند،مردم را بر آن سرشته است:فاقم وجهک للدّين حنيفا فطرة الله الّتي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلک الدّين القيّم و لکن أکثر الناس لا يعلمون (روم / 30)پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى، تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند.آثار تربيتى ايمان به خدا (10)
ايمان و ارتباط با خدا آثار و فوايد تربيتى فراوانى دارد؛ برخى از آن ها به قرار زير است:
الف-خوش بينى نسبت به نظام آفرينش
ايمان دينى، تلقى انسان از جهان را دگرگون مى سازد و عناصري غير از عناصرمحسوس به ساختمان جهان مى افزايد. بسط گستره جهان و هدفدار و ذي شعور معرفى كردن آن و مرتبط ساختن آدمى با كانون حيات و هستى و جمال وكمال، موجب بهجت وانبساط خاطر و خوشبينى به جهان و خلقت و هستى است. آدمى وقتى از چارچوبمحدود ماديات بيرون آيد و به هدفداري جهان و انسان آگاه شود و بداند كه آدمى عبث آفريده نشده است، بلكه هدف از خلقت او عبوديت و دستيابى به كمال و سعادت است،ديد او نسبت به نظام هستى تغيير مي کند و به قوانين حاكم بر جهان با خوشبينى مى نگردد و در تعالى وانحطاط، براي خود نيز مسئوليت و نقشى قائل است.
ب-بصيرت و نورانيت دل وقتى آدمى به حكم ايمان مذهبى، جهان را به نور حق و حقيقت روشن ديد، فضاي روح و جان او هم منوّر مي گردد. مشعل اين ايمان، درون او را روشن مي کند. خداى سبحان اورا از ظلمت ها مى رهاند و به سوي نور، هدايت مي کند. اما آنان كه از بصيرت و ايمان بى بهره اند و با خدا ارتباط ندارند، زندگى تاريك و دشواري دارند و (11) جهان را پوچ وتاريك مى بينند. از نور به سوى ظلمات مى روند. تحت ولايت طاغوت قرار دارند. ازبينش و بصيرت و نورانيت بى بهره اند و جهان را چون تاريكخانه اى مى پندارند. از اين رو،خانه ي دل آنان نيز ظلمانى و تاريک است.
ج-اميدوارى اميدوارى به نتيجه ي خوب تلاش خوب، يكى ديگر از آثار ايمان است. عكس العمل جهان از نظر يك فرد مادى و بى ايمان نسبت به صالح و طالح يكسان است و نتيجه ي اعمال آدميان بسته به ميزان تلاششان است و بس.اما عكس العمل جهان در منطق يك فرد با ايمان، نسبت به صالح و طالح، و عادل وظالم يكسان نيست. دستگاه آفرينش حامى كسانى است كه در راه خير و صلاح و حق وحقيقت تلاش مي کنند.
قرآن كريم مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا ان تنصروا الله ينصرکم و يثبت أقدامکم (محمد / 7)فاصبر ان العاقبة للمتقين (هود / 49)ان الله لا يضيع أجر المحسنين (توبه / 120)و اين اميد نشأت گرفته از ايمان، مايه ي مسرت و بهجت و انبساط خاطر انسان مى شود.
د-اطمينان و آرامش دل همه آدميان در جستجوي سعادت و خوشبختى اند و از تصور دستيابى به سعادت،غرق در مسرت و انبساط خاطر مى شوند و از تصور محروميت و ناكامى دچار دلهره واضطراب مي گردند.سعادت آدمى به طوركلى درگرو دو عامل است: 1- تلاش و كوشش خود انسان 2- اطمينان به شرايط محيط . اگر يك دانشجو تلاش كند، ولى نسبت به استادان و مديران ودست اندركاران دانشگاه از نظر رعايت عدالت و دادن نمره اى كه استحقاق آن را دارد،اطمينان نداشته باشد، قهراً در اضطراب و نگرانى به سر خواهد برد، ولى اگر هم خود اوسعى و كوشش كند و هم به شرايط محيط دانشگاه اطمينان داشته باشد، در اين صورتبه موفقيت خود، مطمئن خواهد بود.ايمان دينى به انسان، اين آرامش و اطمينان را مى بخشد كه رفتار جهان نسبت به صالح وطالح، و صادق وكاذب، و امين و خائن، يکسان نيست. نتيجه صلاح و صدق و امانت و ديگركارهاى خوب، سعادت است و ثمره دروغ و خيانت و شر و بدى، شقاوت و محروميت:فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره (زلزال / 7-8)
هـ-برخوردارى از لذات معنوى آدمى دوگونه لذت دارد: يكى لذت حاصل از ارتباط حواس انسان با يك پديده خارجى؛مثل لذت چشم از مناظر زيبا، و لذت گوش از نغمه ي بلبل يا صوت دلنشين قرآن.اما نوع ديگر لذت، لذت معنوي است كه بسيار عميق است و به هيچ عضو خاص ازاعضاى انسان مربوط نيست و از تماس و ارتباط با يك ماده خارجى، حاصل نمى شود.مانند لذتى كه انسان از علم و دانش، احسان و خدمت به خلق خدا، عبادت و ارتباط باخداى سبحان مى برد. اين لذت نيرومندتر و پايدارتر از لذت مادي است.اگر لذت ترك لذت بدانى دگر لذت نفس لذت نخوانى ايمان و مناجات با محبوب حقيقى، داراي لذت و حلاوتى است كه به وصف درنيايد وكسى كه آن را تجربه كند به لذايذ مادي دل نبندد. در شرح حال خواجه نصيرالدين طوسى آورده اند وقتى پس ازكوشش و تلاش فراوان به حل يك معضل علمى دست مى يافت، لذتى به او دست مى داد كه به بيان در نمى آمد و مى فرمود «اين الملوك و ابناء الملوك من هذه اللذة».
و-بهبود روابط اجتماعى زندگى سالم اجتماعى آن است كه افراد يك جامعه قوانين و حدود و حقوق يكديگررا محترم شمارند، عدالت را امرى مقدس بدانند. به يكديگر مهر بورزند، هر يك براي ديگرى آن را دوست بدارد كه براى خود دوست مى دارد و آن را نپسندد كه براي خويش نمى پسندد، به يكديگر اعتماد و اطمينان داشته باشند، هر فردى خود را در برابر اجتماع متعهد و مسؤول بداند، در پنهان ترين نهانخانه ها به همان اندازه تقوا و عفاف را رعايت كنند كه در ملأ عام، در مقابل ظلم و ستم به پا خيزند و به ستمگر و فسادگر مجال ستمگري و افساد ندهند، ارزش هاى اخلاقى را محترم بشمارند، نسبت به يكديگر مانند اعضاى يك پيكر، متحد و متفق باشند.ان چيزى كه بيش از هر چيز حق را محترم، عدالت را مقدس، دل ها را به يكديگر مهربان، واعتماد متقابل را ميان افراد برقرار مى سازد، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمى نفوذ مى دهد،به ارزش هاى اخلاقى اعتبار مى بخشد، شجاعت مقابله با ستم ايجاد مي کند و همه ي افراد رامانند اعضاى يك پيكر به هم پيوند مى دهد و متحد مي کند، ايمان مذهبى است.(12)
ز-كاهش ناراحتى ها زندگى انسان، آميزه اى از شيرينى ها و تلخى ها، فرازها و فرودها، و راحتى ها وناراحتى ها است. برخى از ناراحتى ها قابل پيشگيرى و بر طرف شدن است، ولى بعضى چون پيري و ضعف جسمانى و مرگ، غير قابل پيشگيرى و بر طرف شدن است.ايمان دينى به انسان نيروي مقاومت مى بخشد تا در مقابل مصائب و ناملايمات بايستد و تلخى ها را به شيرينى تبديل كند. ايمان دينى به انسان مي گويد در جهان، هرچيز حساب معينى دارد. اگر عكس العمل آدمى در مقابل حوادث ناگوار، منطقى ومطلوب باشد، به فرض آن كه نتواند با آن ها مقابله كند، خداى سبحان به نحو ديگرى جبران مي کند. وانگهى پيرى و فراغت را مى توان با عبادت، به شكل مطلوب در آورد واز لذت انس با خداى سبحان بهره گرفت. مرگ هم در نظر كسى كه به خدا و آخرت ايمان و يقين دارد، به معنى زوال و نابودي نيست؛ بلکه انتقال از دنيا به عالمى بسيار وسيع وزيباست. از اين رو، افراد با ايمان و متقي، چند صباحى در مقابل شدايد و ناملايمات،صبر و مقاومت مي کنند و راحتى طولانى را نصيب مى برند. «صبروا اياما قصيرة اعقبتهم راحة طويلة» (13) و (14)
ح-دورى از گناه از جمله آثار ايمان، پرهيز از آلودگى و معصيت است. كسى كه حلاوت و طعم ايمان وحيات طيبه و پاكيزه ايمانى را تجربه كند، ديگر مي کوشد كه از گناه كناره بگيرد و حيات خود را به تشويش و اضطراب ناشى از گناه، آلوده نکند. تا زمانى كه روح ايمان با انسان است، دامن به گناه نمى آلايد. مومن تا به زيور ايمان آراسته است، از گناه و انحراف،مصون است. از امام باقر (عليه السلام) از سخن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: «إذا زني الرّجل فارقه روح الايمان» سئوال شد، قال: «هو قوله عزوجل : و ايّدهم بروح منه ذلک الّذي يفارقه» (15)
اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دقيقا سخن خداى سبحان در قرآن كريم است كه فرمود: «و آنان رابه روحى از جانب خود تاييد كرد.» همين روح (ايمان) است كه وقتى كسى مرتكب زناشود، از او جدا مى شود.مؤيد اين واقعيت، روايت ديگري است كه به حضرت على (عليه السلام) منسوب است:«سئل الامام علي (عليه السلام) عن الکبائر تخرج من الايمان ؟ فقال : نعم ، و ما دون الکبائر ، قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) : لا يزني الزاني و هو مومن ، و لا يسرق السارق و هو مومن.» (16)
از اما على (عليه السلام) از گناهان كبيره سئوال شد كه آيا مومن را از ايمان بيرون مى برند، فرمود: بله،حتى پائين تر از گناهان كبيره هم موجب خروج از حوزه ايمان مى شود. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: زانى زنا نمي کند در حالى كه مومن است و سارق نيز با وجود ايمان دزدي نمي کند. (يعنى ابتدا ايمان از آنها جدا مى شود و سپس به اين اعمال مبادرت مى ورزند. )گناه جوهره و حقيقت و به تعبير پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روح ايمان را از گناهكار مي گيرد.
6-اصل عبادت عبادت، هر چند غالبا يكى از اهداف تربيتى به شمار مى رود، ولى از آن جهت كه منشأنيل به قرب حضرت حق مي گردد، مى توان آن را از اصول تربيت اسلامى قلمداد كرد.عبادت و پرستش، عكس العمل و مولود معرفت توحيدي است. وقتى انسان به اين معرفت و شناخت دست يابد كه جهان آفريدگارى دارد، يگانه، جامع تمام صفات كمال وجمال، فيّاض و عطوف و رحمان و رحيم، در آن صورت در او عكس العملى پديد مى آيد كه از آن به پرستش تعبير مى شود.پرستش، حاكى از نوعى رابطه است ميان انسان و خداى سبحان، رابطه اي بر پايه خضوع و ستايش و سپاس؛ و چون هستى يك كانونى است و «ماهيت از اويى و به سوى اويى» دارد، اين چنين رابطه اي بايد فقط ميان انسان و مبدا هستى برقرار باشد. از اين روعبادت و پرستش ، مخصوص خداي تعالى است و هيچكس ديگر نبايد در آن شريك گردد. واين، يكى از اقسام توحيد، يعنى توحيد در پرستش است.پرستش بر دو قسم قولى و عملى است؛ پرستش قولى، جملات و اذكار خاصى است كه انسان بر زبان مى راند، مانند قرائت سوره حمد و ذكر ركوع و سجود و تشهد و ذكرلبيك در حج. پرستش عملى، مانند وقوف در عرفات و مشعر و طواف بر گرد خانه خدا،و ركوع و سجود و امثال آن. اكثر عبادت ها متمل بر پرستش قولى و عملى هستند.پرستش اعم از پرستش قولى و عملى، يك كار معنى دار است. يعنى براى اثر تكوينىآن و ابراز حقايقى انجام مي گيرد نه آن كه علامت و سمبل مقاصد ديگري باشد. انسان باپرستش قولى و پرستش عملى، حقايق زير را ابراز مى دارد:
1-ثنا و ستايش خدا به اوصافى كه به او اختصاص دارد مثل اوصافى كه حاكى ازكمال مطلق، جمال مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق و اراده مطلق است.
2-تسبيح و تنزيه خداي سبحان از هر گونه نقص و كاستى؛ مثل بخل، و ظلم ومحدوديت و فنا و امثال آن ها.
3-شكر و سپاس خداي تعالى به عنوان منعم اصلى و منشأ خيرها و نعمت ها.
4-ابراز عبوديت و تسليم محض و اطاعت بى چون و چرا در مقابل او.
5-قائل به شريك نشدن براي او در موارد فوق.(17)
عباداتد و جنبه دارند:1-جنبه ي ظاهري 2-جنبه ي باطنى.و ما بايد به سرّ و باطن عبادات پى ببريم. مهم ترين راز عبادت، طهارت ضمير و پاكسازي جان از غير خداى سبحان است. انسان برخوردار از طهارت ضمير، محبوب خداست:... فيه رجال يحبون أن يتطهروا و الله يحب المطهرين (توبه / 108)در آن مردانى اند كه دوست دارند خود را پاك سازند، و خدا كسانى را كه خواهان پاكى اند دوست مى دارد.عبادت، هدف خلقت جن و انس است:و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (ذاريات / 56)جن و انس را نيافريدم مگر اين كه مرا عبادت كنند.عبادات داراي سه جنبه ي احكام، آداب و اسرارند و انسان با سرّ عبادات، محشورمى شود و سرّ عبادت، در حقيقت باطن و روح آن است.بنابراين تربيت بايد معطوف به اصل عبوديت باشد و بر اساس آن بنا شود. نسل نو خاسته رابايد به گونه اي پرورش داد كه روح عبوديت در آنها تقويت شود و فقط بندگى خدا كنند تا ازبندگى شرق و غرب و طواغيت برهند و به آزادى معنوي دست يابند. عبوديت براي نيل به تقواو تقوا براى راهيابى به مقام قرب الهى است؛ از اين رو، بايد در مسير عبوديت و بندگى گامبرداشت و يقظه، مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه را همواره مدّ نظر داشت. تربيت در صورتى تأارد كه آدمى به خواب غفلت فرو نرود. صبحدم با خود شرط كند که از جاده عبوديت،منحرف نشود و در طول روز همواره مراقب باشد و كشيك نفس بكشد و شامگاهان كه مى خواهد به بستر برود، به دقت بنگرد كه سرمايه ي عمر را در چه راهى صرف كرده است؟ آيانفسش به شرط خود وفا كرده است؟ نفس خود را مورد بازخواست و محاسبه قرار دهد و اگرخطايى از او سر زده است، تنبيهش نمايد.
7-اصل عمل صلاح
يكى ديگر از اصول تربيت اسلامى، عمل صالح است. در قرآن كريم همواره ايمان باعمل صالح همراه است. تربيت آدمى در صورتى نتيجه بخش است و استعدادهاي إو راشكوفا مى سازد و او را به كمال لايق او كه قرب حضرت حق است مى رساند كه علاوه برايمان، مجموعه ي اعمال صالح را انجام دهد و به وظايف اجتماعى خود نيز عمل كند.همان گونه كه براي پرورش گل ها وگياهان، بايد يك سلسله كارهاي مناسب كه موجبرشد آنها است، صورت پذيرد، آدمى نيز در صورتى به كمال نهايى دست مى يابد كه اعمال او مطابق موازين دينى باشد. صرف تلاش و كوشش و انجام هر گونه عملى،موجب قرب انسان به خداي سبحان نمي گردد. از اين رو كلمه ي صالح از ريشه ي صلاح، وصلاح به معناي لياقت و شايستگى است. صلاح، گاهى به عمل انسان نسبت دادهمى شود: «فليعمل عملا صالحا» (كهف/ 110) و گاه به خود انسان نسبت داده مى شود:و أنکحوا الأيامي منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم (نور / 32)بى همسران خود، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيده اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خويش بى نياز خواهد كرد، و خدا گشايشگر داناست.مفهوم عمل صالح براساس آثاري كه در قرآ به آن نسبت داده شده، عبارت است از:
1-عملى كه رضايت الهى را در پى دارد:
والذين صبروا ابتغاء وجه ربهم(رعد / 22)
و كسانى كه براى طلب خشنودى پروردگارشان شكيبائى كردند.
2-عملى كه صلاحيت پاداش دارد:
ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا (قصص / 80)
براى كسى كه گرويده و كار شايسته كرده پاداش خدا بهتر است.
3-عملى كه كلمه هاى طيبه را به سوي خداى سبحان را بالا مى برد:
اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (فاطر / 10)
سخنان پاكيزه به سوي او بالا مى رود، و كار شايسته به آن رفعت مى بخشد.
بنابراين، صلاح عمل به معنى آمادگى و لياقت آن است براى آنكه جامه ي كرامت بپوشد و به صعود كلام طيّب به سوي خداى تعالى كمك كند.عمل صالح در تربيت نسل صالح، نقش اساسى دارد. از اين رو، قرآن كريم هشتاد وهفت مرتبه از عمل صالح به صور گوناگون سخن گفته است؛ زيرا عمل صالح نشانه ي وجود ايمان در دل انسان و تجلى و درخشش آن در عرصه هاى مختلف زندگى اوست.ايمان بدون عمل صالح، چون درخت بى بر است. حتى مى توان گفت كه نسبت عمل صالح به ايمان، نسبت تنه و شاخه به ريشه است. تكامل هر يك مايه تكامل ديگري وآسيب پذيرى هر كدام، مايه ي آسيب پذيرى ديگري است.مبادى و ريشه هاى عمل صالح در بسيارى از آيات قرآن كريم، ايمان به مبدأ و معاد با عمل صالح، همراه يكديگرذكر شده اند. در هر موردى كه قرآن از عمل صالح سخن گفته، از ايمان نيز با صراحت ياكنايه سخن گفته است. عمل صالح در صورتى پذيرفته است که ريشه ي درخت عمل از آبزلال ايمان، سيراب گردد نه از آب آلوده به عجب و ريا و جلب آراى مردم.ايمان به خدا و روز قيامت، دعوت به خداى متعال و اميد به لقاءالله را از جمله مبادى و ريشه هاي عمل صالح مى توان قلمداد كرد.(18)
علت اين كه عمل صالح بايد از ايمان به خدا و معاد نشأت گيرد، اين است كه غايت عمل صالح، ارتقاى معنوى و تكامل روحى انسان است و اين در صورتى تحقق مى يابدكه عمل آدمى از هر گونه خودخواهى و سودجويى پيراسته گردد و عشق خداى تعالى وكسب رضايت او محرك انسان باشد.عمل صالح مايه ي حيات طيبه و ورود به بهشت و برخورداري از روزي بي حساب الهى است.در اين جهت، جنسيت و سن و نژاد مطرح نيست. قرآن كريم در آياتى به اين حقيقت تصريح كرده است؛ از جمله:
1-مَن عمل صالحا مِن ذکر أو أنثي و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة و لنجزينهم أجرهم بأحسن ما کانوا يعملون (نحل / 97)هركس- از مرد يا زن- كار شايسته كند و مومن باشد، قطعأ او را با زندگى پاكيزه اى حيات[حقيقى] بخشيم، و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهيم داد.
2-مَن عمل سيئة فلا يجزي الا مثلها و مَن عمل صالحا مِن ذکر أو أنثي و هو مومن فأولئک يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب (غافر / 40)هركه بدى کند، جز به مانند آن كيفر نمى يابد، و هركه كار شايسته كند- چه مرد باشد يا زن-در حالى كه ايمان داشته باشد، در نتيجه آنان داخل بهشت مى شوند و در آنجا بى حساب روزى مى يابند.
پي نوشت ها:
1-ر.ك: فلسفه تعليم و تربيت، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، ج 1، ص 481-504.
2-معارف قرآن، ص 374- 378.
3-بحارالانوا ر، ج 5، ص 59.
4-ميزان الحكمة، ج 10، ص 722، ر. ك: روان شناسى رشد، ج 1، ص 244- 257.
5-مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، ص 223.
6-همان. ص 262- 263.
7-لذات فلسفه ويل دورانت، ص 135.
8-ر.ک: دين و روان. ويليام جيمز، ترجمه ي قاينى، مقدمه.
9-همان، ص 21.
10-در اين مبحث از كتاب انسان و ايمان استاد مطهرى استفاده شده است.
11-و من اعرض عن ذکري فان له معيشة ضنکا. (طه، 124)
12-مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى (انسان و ايمان)، ص 38.
13-نهج البلاغه ، خ 193.
14-ر.ک : مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي (انسان و ايمان) ص 38.
15-بحارالانوار، ج 69، ص 190.
16-همان، ص 63.
17-ر.ك:مقدمه اي بر جهان بينى اسلامى (جهان بينى توحيدي)، ص 83-85
18-ر.ک :بقره ، 62؛ فصلت ، 32 و کهف، 110.
/خ