شاخه‌های گوناگون مسیحیت چه برخوردی با یکدیگر داشتند؟

تو را محکوم می‌کنیم که سوزانده شوی!

کاتولیک‌ها، لوتری‌ها، کالونی‌ها و انگلیکن‌ها، اینها گروه‌های اصلی مسیحی در قرن شانزدهم بودند؛ البته گروه‌های دیگری نیز وجود داشتند که مانند این چهار گروه قدرت نداشتند. هر یک از این گروه‌ها تفسیر
پنجشنبه، 27 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
تو را محکوم می‌کنیم که سوزانده شوی!
تو را محکوم می‌کنیم که سوزانده شوی!

نویسنده: محمد حقانی فضل
 
کاتولیک‌ها، لوتری‌ها، کالونی‌ها و انگلیکن‌ها، اینها گروه‌های اصلی مسیحی در قرن شانزدهم بودند؛ البته گروه‌های دیگری نیز وجود داشتند که مانند این چهار گروه قدرت نداشتند. هر یک از این گروه‌ها تفسیر متفاوتی از کتاب مقدس، عقاید گوناگونی درباره آیین‌های مقدس و رسوم متفاوتی داشتند. از سویی هر کدام نیز اندیشه‌ها و عقاید خویش را حق می‌دانستند و سایر گروه‌ها را منحرف و مستحق هلاک ابدی معرفی می‌کردند؛ به همین دلیل می‌کوشیدند تا حقانیت سخنان و افکار خویش را به سایرین اثبات کنند و آنان را از منجلاب گمراهی نجات دهند و به آغوش کلیسای حقیقی بازگردانند.
مناظره و گفت و گو میان گروه‌های رقیب نیز رواج بسیاری داشت. لوتر و دوستش ملانشتون و عده‌ای دیگر از پروتستان‌های آلمان با تسوینگلی و جمعی از پروتستان‌های سوییس، در شهر ماربورگ، به بحث و مذاکره بر سر مسائل اختلافی خویش پرداختند؛ اما به علت نپذیرفتن سخنان یکدیگر با ناراحتی از هم جدا شدند. سایر مناظره‌ها و گفت و گوها و حتی کتاب‌ها و موعظه‌ها نیز نتیجه امیدوارکننده‌ای در پی نداشتند و در بسیاری از موارد اختلاف‌ها را تشدید می‌کردند. چیزی نگذشت که نبرد الهیاتی تبدیل به جبهه‌گیری در برابر همدیگر و در نهایت جنگ‌هایی فراوان و خونین شد. اولین راه برای ترویج اندیشه خود و ابطال اندیشه مقابل، نوشتن کتاب بود. ایگناتیوس، مؤسس فرقه یسوعیان، باور داشت در حالی که پروتستان‌ها با کتاب و موعظه، سخن خویش را گسترش می‌دهند، کلیسای کاتولیک در نشر اندیشه صحیح کوتاهی کرده است:
بدعت گذاران الهیات باطل خود را رواج داده و آن را در حد ظرفیت عموم مردم عرضه کرده‌اند. ایشان آن را میان مردم موعظه می‌کنند و در مدارس تعلیم می‌دهند و جزوه‌هایی پخش می‌کنند که بسیاری می‌توانند آنها را بخرند و بفهمند، هنگامی که نمی‌توانند با موعظه تأثیرگذار باشند، به وسیله نوشته‌هایشان مؤثر واقع می‌شوند... .
جامعه ما باید برای متوقف کردن شروری که از طریق بدعت‌گذاران به کلیسا وارد شده است... از راه‌های زیر استفاده کند: اول، ... خوب است خلاصه‌ای بسیار کوتاه از الهیات با عناوین مهم و غیر اختلافی تهیه شود... با این شیوه، در زمان کوتاهی می‌توان متألهانی تربیت کرد که بتوانند در جاهای زیادی بر موعظه و تعلیم نظارت کنند... وسیله عالی دیگر برای کمک به کلیسا افزودن دانشکده‌ها و مدارس است... بدعت‌گذاران جزوه‌ها و رساله‌های فراوانی تهیه می‌کنند... باید افراد ما نیز پاسخ‌هایی به شکل رساله‌هایی کوتاه و خوش قلم بنویسند... . (1)
مناظره و گفت و گو میان گروه‌های رقیب نیز رواج بسیاری داشت. لوتر و دوستش ملانشتون و عده‌ای دیگر از پروتستان‌های آلمان با تسوینگلی و جمعی از پروتستان‌های سوییس، در شهر ماربورگ، به بحث و مذاکره بر سر مسائل اختلافی خویش پرداختند؛ اما به علت نپذیرفتن سخنان یکدیگر با ناراحتی از هم جدا شدند. (2) سایر مناظره‌ها و گفت و گوها و حتی کتاب‌ها و موعظه‌ها نیز نتیجه امیدوارکننده‌ای در پی نداشتند و در بسیاری از موارد اختلاف‌ها را تشدید می‌کردند. چیزی نگذشت که نبرد الهیاتی تبدیل به جبهه‌گیری در برابر همدیگر و در نهایت جنگ‌هایی فراوان و خونین شد.

بیشتر بخوانید: پروتستانتیسم و اندیشه های اجتماعی

 

تسوینگلی علیه لوتر

لوتر و تسوینگلی تقریباً به صورت همزمان به تلاش برای اصلاح کلیسا پرداختند و در بسیاری از موارد عقایدی مشابه داشتند؛ اما هر دوی آنها نمی‌پذیرفتند که مدیون دیگری هستند. تسوینگلی به یکی از دوستانش نوشت: «آنها تمام تعالیم مسیح را «لوتری» می‌خوانند بدون اینکه توجه کنند از جانب چه کسی بیان می‌شود... لوتر هیچ چیز به من نیاموخت». لوتر نیز به دوست و همراهش یوهان برنز نوشت: «نمی‌دانم تسوینگلی چه جور آدمی است، زیرا او نسبت به دستور زبان و دیالکتیک [ارائه منطقی مباحث] بسیار ناآگاه است...».
لوتر و تسوینگلی هر دو این اندیشه را ترویج می‌کردند که هرکس خود باید کتاب مقدس را بخواند و بفهمد؛ اما در عمل، تفسیری متفاوت با تفسیر خودشان را تحمل نمی‌کردند. برای نمونه، لوتر و تسوینگلی درباره تفسیر آیین عشای ربانی نظرات متفاوتی داشتند؛ اما هر دوی آنان تفسیر طرف مقابل را باطل می‌دانست. لوتر می‌گفت: «در یک کلام، یا آنها یا ما باید خدمتگزار شیطان باشیم. در اینجا هیچ جایی برای مذاکره با میانجیگری وجود ندارد».
نتیجه این مخالفت‌ها آن بود که هر گروه تشکیلات خودش را بنا کرد. نه تنها کلیساها بلکه مدارس و بیشتر شهرها از هم جدا شده بودند. لوتری‌ها اجازه ثبت نام در دانشگاه‌های پیروان تسوینگلی را نداشتند و به عکس. بعضی از شهرها و روستاها به صورت دژهای هر گروه درآمده بودند و مخالفان از آنجا بیرون رانده می‌شدند. (3)

نبرد تسوینگلی و کاتولیک‌ها در سوییس

تا سال 1525 چند شهر سوییس به تسوینگلی پیوسته بودند که مهم‌ترین آنها زوریخ، بازل و برن بود، اما هنوز بخشی از سوییس کاتولیک بودند. کاتولیک‌ها در مه 1529، یکی از پروتستان‌های زوریخی را که برای تبلیغ به شهر شویتس آمده بود، آتش زدند. شورای شهر زوریخ، به تحریک تسوینگلی، به اتحادیه کانتون‌های (4) کاتولیک اعلام جنگ کرد، اما در اثر مذاکرات، دو طرف به پیمان صلح رضایت دادند. چندی بعد در سال 1531، مجمع نمایندگان زوریخ تصمیم گرفتند که کانتون‌های کاتولیک نشین را وادارند تا آزادی تبلیغ دینی را در سرزمین‌های خود تأمین کنند. به همین دلیل کانتون‌های کاتولیک را در محاصره اقتصادی قرار دادند و از رسیدن کالاهای ارسالی به آن مناطق جلوگیری کردند. پس از مدتی جنگ میان طرفین آغاز شد. تسوینگلی که فرماندهی اصلاح طلبان را بر عهده داشت، در همین جنگ کشته شد. کاتولیک‌ها بدن وی را قطعه قطعه کردند و بر توده‌ای از فضله آتش زدند. (5) گفته می‌شود وقتی مارتین لوتر از خبر مرگ تسوینگلی باخبر شد، با یادآوری مناظره ماربورگ، گفت: او به سزای اعمالش رسید. (6)

تقابل در انگلستان

پس از رواج اندیشه‌های اصلاحی در انگلستان، در سال 1533 ماری خون آشام به سلطنت رسید. ماری کاتولیک بود؛ اما در ابتدا کوشید تا انتقام‌جو نباشد. او پس از مدتی اعلام کرد که قصد دارد با فیلیپ دوم، پادشاه اسپانیا ازدواج کند. مردم انگلستان نمی‌توانستند سلطه توأم کاتولیک و اسپانیا را تحمل کنند، به همین دلیل به اعتراض پرداختند. ماری با سرکوب پروتستان‌ها پاسخ داد. از سال 1555 تا 1558، 237 پروتستان در انگلستان سوزانده شدند که در این میان 51 نفر زن و 55 نفر اسقف بودند. بسیاری از پروتستان‌های انگلیس به سایر نقاط اروپا گریختند.
ماری در سال 1558 از دنیا رفت و خواهر ناتنی‌اش الیزابت که یک پروتستان بود به سلطنت رسید و در سال 1559 انگلستان دوباره پروتستان شد. حالا نوبت کاتولیک‌ها بود که آزار شوند. کاتولیک‌ها از داشتن برخی مناصب محروم بودند و این واقعیت که آنها مجبور بودند مخفیانه در مراسم عشای ربانی شرکت کنند نشان می‌داد که آنها شهروند درجه دوم بودند. این تبعیض تا مدت‌ها ادامه یافت که حتی هنوز هم آثار آن را می‌توان در جامعه انگلستان دید؛ برای نمونه، حرفه بسیاری از کاتولیک‌های انگلیس موسیقی است. علت این امر آن است که در دوره‌ای، تنها کار موسیقی برای آنان مجاز بوده است و آنان مجاز نبودند که به سایر مشاغل بپردازند. (7)

اعدام میشل سروه (میکائیل سروتوس)

شعار پروتستان‌ها بازگشت به کتاب مقدس بود و در این راه همه را به مطالعه کتاب مقدس تشویق می‌کردند و می‌گفتند فهم و برداشت هر کس از کتاب مقدس محترم است و تفسیر کتاب مقدس حق انحصاری کلیسا نیست. سروه در سال 1511 در اسپانیا متولد شد. زمانی که برای نخستین بار به متن کامل کتاب مقدس دست یافت، تصمیم گرفت هزار بار این کتاب را بخواند. او همچنین به مطالعه آثار اراسموس، متفکر انسان‌گرا، پرداخت و سپس قرآن و تفسیرهای ربی‌های یهودی را نیز مطالعه کرد. او به این نتیجه رسید که مسیحیان از یگانه پرستی دور شده‌اند و خدایان متعدد را می‌پرستند. او در سال 1530 به آلمان رفت و در آنجا با این پروتستان آشنا شد و به آن دل بست. در سال‌های 1531 و 1532 مهم‌ترین اثر خویش، اشتباه تثلیث، را دوبار به چاپ رسانید. این کتاب احاطه کامل او بر کتاب مقدس را نشان می‌داد. او با مطالعه دقیق عهد جدید مشاهده کرده بود که آموزه تثلیث- که مسیحیان بر اساس اعتقادنامه نیقیه به آن ایمان داشتند- در عهد جدید وجود ندارد. (8) او می‌گفت: «همه کسانی که به سه گانگی ذات آفریدگار عقیده دارند، سه گانه پرستند». از نظر سروه، عیسی تنها از این نظر فرزند خدا بود که خداوند حکمت خویش را بر او مکشوف کرده بود و ممکن است همین حکمت را به دیگران نیز ببخشد- و از این نظر برای عیسی مقامی همچون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قائل بود.
دادگاه تفتیش عقاید در سال 1532 فرمان بازداشت او را صادر کرد، اما او به پاریس گریخت و با نام مستعار به تحصیل پرداخت. او افزون بر الهیات، سال‌ها به تحصیل ریاضیات، جغرافیا و نجوم و پزشکی پرداخت. سروه کاشف جریان ریوی خون است.
او بعدها کتابی به نام تصحیح و اصلاح دین مسیح نوشت (این کتاب درست در مقابل کتابی بود که کالون با نام مبادی دین مسیحی، برای تحکیم مبانی مسیحیت نوشته بود) و آن را برای کالون فرستاد، اما کالون به او پاسخی نداد. با وجود این، سروه به ژنو، مقر حکومت کالون، رفت؛ اما در آنجا شناسایی و دستگیر شد. او را در شرایطی سخت زندانی کردند. در دادگاه از او خواسته شد تا توبه کند و از سخنان خویش دست بکشد؛ اما او بر عقاید خویش پافشاری کرد. آخرین جملات حکم دادگاه چنین بود: «...‌ای میشل سروه، تو را محکوم می‌کنیم که با زنجیری که بر دست و پا داری به شانیل برده شوی و در آنجا با کلیه کتاب‌های چاپی و دست‌نوشته‌هایت سوزانده شوی تا تنت خاکستر شود.». (9)

لوتری‌ها علیه کاتولیک‌ها

در زمان حیات لوتر، بخش‌هایی از آلمان به او گراییده بودند و در سال 1529 آلمان به دو بخش تقسیم شده بود: مناطق حامی نهضت اصلاح و مناطق حامی کلیسای کاتولیک. در این سال امپراتور همه را به جلسه‌ای در شهر اشپیر دعوت کرد تا موضوع را فیصله دهد. این مجلس حکمی را تصویب کرد که طی آن کلیساهای لوتری حق داشتند در ایالاتی که حاکم لوتری داشت، فعالیت کنند. در ضمن این ایالت‌ها باید به کلیسای کاتولیک اجازه فعالیت بدهند؛ اما کلیساهای لوتری حق فعالیت در مناطق کاتولیک را نداشتند. پیروان لوتر به این حکم اعتراض (10) (پروتست) کردند. از آن به بعد کسانی را که بر ضد کلیسای کاتولیک می‌شوریدند، پروتستان نامیدند. (11)
پس از این حکم، کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها همواره آماده جنگ با یکدیگر بودند. با گسترش بیشتر آیین لوتری، لوتر به همراه ملانشتون و چند تن دیگر از هم‌کیشانشان در بیانیه‌ای اعلام کردند صلح و آرامش تنها در صورتی امکان دارد که پاپ و روحانیون کاتولیک از «خطا و بت پرستی» دست بکشند و به اعتراف نامه پروتستانی آگسبورگ گردن نهند. در ادامه این بیانیه آمده است: «حتی اگر پاپ به معتقدات و مراسم ما تن دردهد، ناگزیر با او چون جفاکاران و مطرودان رفتار خواهیم کرد؛ زیرا وی در قلمرو دیگران از خطاهای خویش دست نخواهد شست... دیگر امیدی برای پاپ نیست، همان گونه که برای خدای او، شیطان، امیدی نمانده است». (12) این حالت خصمانه نه جنگ نه صلح تا زمان مرگ لوتر باقی ماند.
لوتر در اواخر عمر بسیار تند مزاج و عصبی شده بود. او در سال 1545 با خشونت به پیروان تسوینگلی اهانت می‌کرد و زمانی که نظرش را درباره شرکت پروتستان‌ها در شورایی به رهبری پاپ پرسیدند، در پاسخ، بیانیه‌ای مفصل و مملو از ناسزا به نام «علیه دستگاه پاپی رم که به وسیله شیطان تأسیس شده است» منتشر کرد. این بیانیه با نقاشی‌هایی اهانت‌آمیز تزیین شده بود. اولین نقاشی کتاب پاپ را در حالی نشان می‌داد که دیوها او را در میان گرفته بودند و زباله‌دانی را، مانند تاج، بر سر او می‌گذاشتند. لوتر در این رساله پاپ را «پدر جهنمی»، «مخنث رومی» و ... نامید و درباره کاردینال‌ها گفت: «آنها کودکان سرگردان شیطان ... حماران ابله ...» هستند که «انسان آرزو می‌کند آذرخش آنان را به خاکستر مبدل سازد، آتش دوزخ آنها را در کام خود فرو بَرَد و طاعون، سیفلیس، صرع، باد سرخ، اسقربوط، جذام، سیاه زخم و همه بیماری‌ها بر آنان عارض شود». (13)
لوتر با این سخنان، آتش جنگ و کشتار را شعله‌ور می‌ساخت؛ اما خود او یک سال قبل از جنگ پیروانش با کاتولیک‌ها از دنیا رفت. در سال 1545، پاپ به شارل پنجم وعده داد که اگر با همه نیروی خویش به سرکوبی مخالفان کلیسای کاتولیک بپردازد، یک میلیون و صد هزار دوکات پول به همراه دوازده هزار مرد جنگی و پانصد اسب به او خواهد داد. امپراتور نیز می‌اندیشید که با سرکوب پروتستان‌ها و یکپارچگی دین امپراتوری، فرمانروایی خویش را مستحکم کند. در سال 1546 امپراتور سپاه خویش را تجهیز کرد. پاپ نیز طی نامه‌ای مخالفان امپراتور را تکفیر کرد و کسانی که امپراتور را در این جهاد مقدس یاری می‌کردند به رایگان مورد آمرزش قرار داد. (14)
این جنگ تا سال 1555 ادامه یافت. در این سال توافق نامه‌ای میان طرفین امضا شد. این توافق نامه تا حدودی، آزادی دینی را برای هر دو بخش همراه با اصل «منطقه هرکس، دین او» تثبیت کرد تا دین رسمی هر بخشِ آلمان با ایمان فرمانروای آن تعیین شود. این آتش بس تا سال 1618- سال آغاز جنگ‌های سی ساله که سراسر اروپا را جنگ فراگرفت- دوام یافت. (15)

سرکوب آناباپتیست‌ها

آناباپتیست‌ها گروهی از پروتستان‌ها بودند نسبت به سایر گروه‌ها شیوه و مبانی تندتری داشتند. آناباپتیست‌ها گروه‌های مختلف و متعددی بودند که به علت برخی از مشترکات اعتقادی با یک عنوان نامیده می‌شدند. آنان تعمید کودکان را باطل می‌دانستند، (16) همه مؤمنان را با هم برابر می‌دانستند، قائل به مالکیت اشتراکی اموال بودند، از سربازی و نظامی‌گری پرهیز می‌کردند و خلاف کاتولیک‌ها و سایر پروتستان‌ها، به جدایی کامل کلیسا و دولت باور داشتند.
هم کاتولیک‌ها و هم پروتستان‌ها معتقد بودند که آناباپتیست‌ها نه تنها دین مسیح را به خطر انداخته بودند، بلکه دولت‌ها و اقتدار غیرروحانی را نیز در معرض مخاطره قرار داده بودند. در واقع کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها تنها درباره یک مسئله عمده با هم توافق داشتند و آن هم مبارزه و مقابله با آناباپتیست‌ها بود.
میخاییل ساتلر از راهبان بزرگ کاتولیک بود که سپس به لوتر پیوست و در آخر، کیش آناباپتیست‌ها را پذیرفت. او در سال 1527 رساله‌ای هفت ماده‌ای تدوین کرد که نخستین اعتراف نامه ایمانی رسمی آناباپتیست‌ها به شمار می‌رود. او به وسیله مقامات اتریشی محاکمه شد و جزای او چنین تعیین شد:
در سال 1572، تصمیم بر آن شد که یکی از زنان سلطنتی که کاتولیک بود با هانری دوناوار، که هوگنو بود، ازدواج کند تا شاید اختلاف‌ها پایان یابد. تمام گیزها و سران هوگنوها برای عروسی دعوت شده بودند. اما عده‌ای به پادشاه گفتند هوگنوها تا پروتستان شدن تمام فرانسه و بر تخت نشستن یک پروتستان آرام نخواهند شد. به همین دلیل، شاه شش روز پس از این عروسی، در 24 اوت 1572، روز سن بارتلمی، دستور داد به تمام رهبران هوگنوها در پاریس و سایر نقاط فرانسه حمله کردند و هزاران هوگنو را کشتند. دادگاه سلطنتی با تشکیل مراسم شکرگزاری این کشتار را جشن گرفت. به دست اعدام کنندگان سپرده شود تا او را به مکان اعدام ببرند و زبانش را ببرند. سپس در جلوی گاری محکم ببندند و با انبر سرخ شده از آتش دو بار گوشت بدنش را پاره پاره کنند و بعد از آنکه به بیرون دروازه بردند او را به همین روش پنج بار دیگر لایه لایه کنند... . (17)

جنگ‌های مذهبی فرانسه

در نیمه قرن شانزدهم پروتستان‌های زیادی در فرانسه زندگی می‌کردند و حتی برخی از افراد خانواده سلطنتی نیز به آیین کالونی گراییده بودند. کالونیست‌های فرانسه به هوگنوها (18) معروف بودند.
هانری دوم، پادشاه فرانسه، از پیشرفت پروتستان‌ها در فرانسه هراسان شده بود و تصمیم به سرکوب بدعت گرفت. او دادگاهی برای رسیدگی به مجازات پروتستان‌ها تأسیس کرد که به آن «اتاق آتش» (اتاق سوزان) می‌گفتند و محکومان را زنده آتش می‌زدند. (19) با وجود این کارها، هر ساله تعداد پروتستان‌ها افزوده می‌شد.

بیشتر بخوانید: اندیشه های سیاسی- اجتماعی مسیحیت وکلیسا


در آن زمان یکی از خانواده‌های قدرتمند فرانسه «خاندان گیز» (20) بودند. آنها کاتولیک بودند و قصد داشتند تا پروتستانیسم را در فرانسه ریشه کن کنند. پس از مرگ هانری، بیوه او، کاترین دومدیسی، نایب السلطنه شد. او برای آنکه اختلاف مذهبی در فرانسه را پایان دهد، در سال 1562، دولت را متقاعد کرد تا به هوگنوها اجازه دهد تا بیرون از خانه و به طور علنی به عبادت بپردازند. اما این برای خانواده گیز غیرقابل تحمل بود. چندی بعد دوک گیز، (21) در مسیر خویش با هوگنوهایی روبه رو شد که در طویله‌ای به عبادت مشغول بودند. به آنها دستور داد که آنجا را ترک کنند؛ هوگنوها او را «طرفدار پاپ و بت پرست» خواندند و به سوی او سنگ پرتاب کردند. همراهان مسلح دوک نیز به طرف آنها تیراندازی کردند و 63 نفر را کشتند و این سرآغاز جنگ بود. هوگنوها در پاسخ به این کشتار به نابود کردن کلیساهای کاتولیک و تخریب مجسمه‌ها و نقاشی‌ها و نان مقدس عشای ربانی دست زدند. این نبردها حدود ده سال طول کشید.
در سال 1572، تصمیم بر آن شد که یکی از زنان سلطنتی که کاتولیک بود با هانری دوناوار، که هوگنو بود، ازدواج کند تا شاید اختلاف‌ها پایان یابد. تمام گیزها و سران هوگنوها برای عروسی دعوت شده بودند. اما عده‌ای به پادشاه گفتند هوگنوها تا پروتستان شدن تمام فرانسه و بر تخت نشستن یک پروتستان آرام نخواهند شد. به همین دلیل، شاه شش روز پس از این عروسی، در 24 اوت 1572، روز سن بارتلمی، دستور داد به تمام رهبران هوگنوها در پاریس و سایر نقاط فرانسه حمله کردند و هزاران هوگنو را کشتند. دادگاه سلطنتی با تشکیل مراسم شکرگزاری این کشتار را جشن گرفت. پاپ گریگوری سیزدهم نیز در موعظه‌اش خدا را به دلیل این پیروزی شکر گفت و دستور داد برای بزرگداشت این واقعه، مدالی ضرب کنند.
این کشتار دیگربار آتش جنگ را برای سال‌ها شعله‌ور کرد. در سال 1589 هانری دوانار (هانری چهارم)- که کشتار روز سن‌بارتلمی پس از ازدواج او رخ داد- به سلطنت رسید. اما کاتولیک‌ها از به تخت نشستن او جلوگیری کردند. او ده سال پاریس را محاصره کرد، اما موفق نشد. از آنجا که اکثریت مردم فرانسه کاتولیک بودند، هانری روش دیگری پیش گرفت؛ او به مذهب کاتولیک گروید تا بتواند پاریس را بگیرد. هانری در سال 1598، برای خاتمه دادن به جنگ‌های مذهبی، فرمان نانت را صادر کرد که آزادی مذهبی را در فرانسه تضمین می‌کرد. (22)
البته در آن روزگار سراسر تعصب و خشونت بی‌مهار نیز عده‌ای بودند که به دنبال مدارای دینی و جست و جوی حقیقت بودند. برای نمونه، بالتازار هوبمَیر، رهبر آناباپتیست جنوب آلمان، در 1524 رساله‌ای نوشت و در آن از مدارای دینی سخن گفت:
بدعت گذاران کسانی هستند که شرورانه با کتاب‌های مقدس مخالفت می‌کنند که اولین آن شیطان بود... فرد باید با دانش مقدس بر آنان غلبه کند، نه از روی خشم... شریعتی که بدعت‌گذاران را به آتش محکوم می‌کند، صهیون را در خون و اورشلیم را در آتش بنا می‌کند... سوزاندن بدعت‌گذاران در ظاهر اعتراف به مسیح و در واقع انکار اوست... حقیقت را نمی‌توان کشت. (23)
اما این دعوت به حق‌جویی و مبنا قرار دادن حقانیت در آن روزگار طالبی نداشت و پس از آن، در عصر روشنگری و مدرنیته نیز نگاه صحیح به دین زیر حملات نگاه علم‌زده فراموش شد.

نمایش پی نوشت ها:
1. رابرت وان وورست؛ مسیحیت از لابه لای متون، ص391-393.
2. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج6، ص488.
3. سارا فلاورز؛ اصلاحات، ص94.
4. به هر یک از ایالات (بخش‌هایی) که کنفدراسیون سوییس را تشکیل می‌دهند، یک کانتون گفته می‌شود.
5. ویل دورانت؛ پیشین، ص488-490.
6. جکسن اشپیل فوگل؛ تمدن مغرب زمین؛ ج1، ص595.
7. «دنیای اسقفی»، گفت و گو با سراسقف پاتریک کلی، هفت آسمان؛ شماره38، ص33.
8. جان ناس؛ تاریخ جامع ادیان؛ ص687.
9. مرتضی رواندی؛ تاریخ تحولات اجتماعی، ج2، ص55-56.
10. Protest .
11. سارا فلاورز؛ اصلاحات؛ ص66.
12. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن؛ ج6، ص527.
13. همان، ص531-532.
14. همان، ص536.
15. رابرت وان وورست؛ مسیحیت از لابه لای متون؛ ص394.
16. به همین دلیل به آناباپتیست (ana=دوباره، Baptist= تعمیددهنده) معروف شدند؛ زیرا لازم می‌دانستند افراد با وجود آنکه در کودکی تعمید داده شده بودند، بار دیگر در بزرگسالی تعمید داده شوند.
17. جکسن اشپیل فوگل؛ تمدن مغرب زمین؛ ج1، ص595-598.
18. Huguenots.
19. ویل دورانت؛ تاریخ تمدن، ج6، ص614.
20. Guise.
21. خاندان گیز بر منطقه دوک نشین گیز حکمرانی می‌کردند.
22. سارا فلاورز؛ اصلاحات؛ ص100-105.
23. رابرت وان وورست؛ مسیحیت از لابه لای متون؛ ص391.

منبع مقاله :
حقانی فضل، محمد؛ (1393)، تاریخ مسیحیت جلد دوم از اقتدار پاپ تا تکثر معاصر، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.