نویسنده: محمد حقانی فضل
جنگ جهانی اول باعث به وجود آمدن نوعی سرخوردگی روزافزون از الهیات لیبرال بود. بعضی از نویسندگان بر این باور بودند که شلایرماخر در حقیقت مسیحیت را تا حد تجربهای دینی تنزل داد و از این رو، آن را به موضوعی بشرمحور و نه خدامحور تبدیل کرد. به نظر این نویسندگان این جنگ نشان دهنده بیاعتباری این رویکرد بود؛ زیرا الهیات لیبرال برای ارزشهای بشری اعتبار زیادی قائل میشد و به تواناییهای انسان در دستیابی نیکی و رستگاری اعتماد داشت؛ اما بحرانهای عظیمی چون جنگ جهانی اول که با جنایات و خونریزیهای بسیاری همراه بود، این اعتماد را از بین برد. از مهمترین و تأثیرگذارترین کسانی که به الهیات لیبرال واکنش نشان دادند، کارل بارت (1886-1968) بود. او با تأکید بر «دیگر بودگی» (1) خدا معتقد بود که میتواند از بند الهیات بشر محور و محتوم لیبرال رهایی یابند. (2)
بارت نویسندهای پرکار بود و از زمان آکوئیناس به بعد نوشتهها و آثار بارت از همه الهیدانان مسیحی بیشتر است. بارت چنان تأثیرگذار است که پاپ پیوس دوازدهم بارت را بزرگترین الهیدانان پس از توماس آکوئیناس خواند. بارت در ابتدا رویکردی لیبرالی داشت، اما با مشاهده جنایات و خشونت جنگ جهانی اول دچار تردید شد و به ویژه با مشاهده این امر که تقریباً همه استادان لیبرال او در آگوست 1914 در حمایت از سیاست جنگطلبانه قیصر آلمان بیانیهای را امضا کردند، به شدت جاخورد. به نظر بارت الهیات لیبرال به بهای کاستن از شأن و منزلت خدا، به انسان شأن و منزلت بسیاری داده بود و به جای بررسی مکاشفه خدا (وحى الهی) به بررسی مذهب انسانی پرداخته بود. از همین رو، بارت تأکید زیادی بر مکاشفه خدا و کتاب مقدس داشت و خود را کسی میدانست که به اندیشهها و آرای رهبران نهضت اصلاح و به ویژه کالون بازگشته است؛ اما آثار بارت تکرار صرف سخنان آنان نبود. بارت چنان در کار خود به ابداع پرداخت که او را به متفکری برجسته و مستقل تبدیل کرد. علت نامگذاری این جریان نیز همین موضوع است که این جریان بازگشتی به راست دینی پروتستان بود و نکات مشترک بسیاری با الهیات انجیلی داشت؛ اما از آنجا که بازگشتی صرف نبود و با نوآوریهایی همراه بود آن را راست دینی جدید (نوارتدوکسی) نامیدهاند.
بارت از آن بیمناک بود که درک و فهم طبیعی انسان از خدا بر وحی خداوند مسلط شود. برای نمونه، لودویک فوئرباخ، فیلسوف آلمانی، در اثر مشهور خود جوهره مسیحیت (1841) این نظر را مطرح کرده بود که تمامی الهیات (که وظیفه آن سخن گفتن درباره خداست) در واقع، همان انسانشناسی است (که وظیفه آن سخن گفتن درباره انسان است). از نظر او گفتن اینکه خدا مهربان و حکیم است، تصدیق ارزش غایی محبت و حکمت انسانی است و در واقع، فرهنگهای مختلف صفاتی را که از نظرشان ممدوح است به خدا نسبت میدهند. آرای فوئرباخ در شکلگیری نظرات و اندیشههای مارکس، فروید و حتی شلایرماخر و بولتمان تأثیر داشت. اما بارت میگفت شناخت خدا را نباید از انسان و طبیعت شروع کنیم. او میگفت الهیات باید تنها بر اساس کلام خداوند به وجود آید نه بر اساس فلسفه انسانی.
بارت با هر شکلی از الهیات طبیعی مخالف بود یعنی الهیاتی که بر بنیان جهان آفرینش یا عقل انسانی و مستقل از مکاشفه مسیحی (وحی خداوند) بنا شده باشد. توماس آکوئیناس در قرن سیزدهم، نظامی دو وجهی به وجود آورده بود که در آن عقل وجود خدا و برخی از صفات او را اثبات میکرد و سپس بر اساس وحی و کتاب مقدس سایر آموزهها و عقاید مسیحی اثبات میشد. متفکران نهضت اصلاح این رویکرد را کنار گذاشتند و الهیات خود را تنها بر اساس کتاب مقدس بنا کردند. در قرن هجدهم و در پی نهضت روشنگری، خداباوری عقلانی، مذهبی رقیب را پدید آورد که تنها بر اساس طبیعت و عقل بنا شده بود. الهیدانان مسیحی در رویارویی با خداباوری عقلی رویکردی مشابه دیدگاه توماس آکوئیناس اتخاذ کردند؛ یعنی گفتند که الهیات طبیعی درست است، اما کافی نیست و برای آگاهی از برخی آموزهها باید به کتاب مقدس رجوع کرد. الهیدانان لیبرال نیز الهیات خود را با تکیه بر تفکر غیردینی بنا نهادند که نتایج فاجعه باری همچون جنگ جهانی را در پی داشت. راه حل بارت، منسوخ کردن هر شکلی از الهیات طبیعی و تأکید بر کلام خدا به عنوان تنها پایه و بنیاد الهیات بود. (3)
یکی از ویژگیهای الهیات بارت، تأکید بر دیگربودگی خداست. بارت میگفت خدا حقیقتی است که جدا از ما [انسانها] وجود دارد. او میخواست از این سوء تفاهم جلوگیری کند که خدا فقط «روح بشریت» یا «معیار ارزشهای جهان» است. افزون بر این، میخواست این مقصود را برساند که ما برای شناخت خدا نمیتوانیم یک انسان کامل را در نظر بگیریم و با اضافه کردن چند صفت عالی تصور کنیم که خدای واقعی را یافتهایم. او میگفت انسان، حتی در موقعی که منتهای کوشش خود را به عمل میآورد، یک خادم نالایق است که باید از خدا بخشایش بطلبد.
به علت همین تأکید بر دیگربودگی خدا، بارت میگفت ما نمیتوانیم خدا را بشناسیم مگر اینکه خودش خود را مکشوف نماید. (4) در کتاب مقدس انسان خدا را جست و جو نمیکند، بلکه خداوند به دنبال انسان میآید. با وجود اینکه در طول زمان گاه تغییراتی در الهیات بارت پدید میآمد اما تأکید او بر اینکه خدا در جست و جوی انسان است عوض نشد.
بارت نویسندهای پرکار بود و از زمان آکوئیناس به بعد نوشتهها و آثار بارت از همه الهیدانان مسیحی بیشتر است. بارت چنان تأثیرگذار است که پاپ پیوس دوازدهم بارت را بزرگترین الهیدانان پس از توماس آکوئیناس خواند. (5)
نوارتدوکسی در دهه 1930 به ویژه در ضمن آثار رینولد نیبر و دیگران در آمریکای شمالی حضور چشمگیری یافت. این آثار پیشفرضهای خوشبینانه تفکر اجتماعی پروتستان لیبرال آن زمان را به نقد کشید. (6)
حقانی فضل، محمد؛ (1393)، تاریخ مسیحیت جلد دوم از اقتدار پاپ تا تکثر معاصر، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.
بارت نویسندهای پرکار بود و از زمان آکوئیناس به بعد نوشتهها و آثار بارت از همه الهیدانان مسیحی بیشتر است. بارت چنان تأثیرگذار است که پاپ پیوس دوازدهم بارت را بزرگترین الهیدانان پس از توماس آکوئیناس خواند. بارت در ابتدا رویکردی لیبرالی داشت، اما با مشاهده جنایات و خشونت جنگ جهانی اول دچار تردید شد و به ویژه با مشاهده این امر که تقریباً همه استادان لیبرال او در آگوست 1914 در حمایت از سیاست جنگطلبانه قیصر آلمان بیانیهای را امضا کردند، به شدت جاخورد. به نظر بارت الهیات لیبرال به بهای کاستن از شأن و منزلت خدا، به انسان شأن و منزلت بسیاری داده بود و به جای بررسی مکاشفه خدا (وحى الهی) به بررسی مذهب انسانی پرداخته بود. از همین رو، بارت تأکید زیادی بر مکاشفه خدا و کتاب مقدس داشت و خود را کسی میدانست که به اندیشهها و آرای رهبران نهضت اصلاح و به ویژه کالون بازگشته است؛ اما آثار بارت تکرار صرف سخنان آنان نبود. بارت چنان در کار خود به ابداع پرداخت که او را به متفکری برجسته و مستقل تبدیل کرد. علت نامگذاری این جریان نیز همین موضوع است که این جریان بازگشتی به راست دینی پروتستان بود و نکات مشترک بسیاری با الهیات انجیلی داشت؛ اما از آنجا که بازگشتی صرف نبود و با نوآوریهایی همراه بود آن را راست دینی جدید (نوارتدوکسی) نامیدهاند.
بیشتر بخوانید: متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)
بارت از آن بیمناک بود که درک و فهم طبیعی انسان از خدا بر وحی خداوند مسلط شود. برای نمونه، لودویک فوئرباخ، فیلسوف آلمانی، در اثر مشهور خود جوهره مسیحیت (1841) این نظر را مطرح کرده بود که تمامی الهیات (که وظیفه آن سخن گفتن درباره خداست) در واقع، همان انسانشناسی است (که وظیفه آن سخن گفتن درباره انسان است). از نظر او گفتن اینکه خدا مهربان و حکیم است، تصدیق ارزش غایی محبت و حکمت انسانی است و در واقع، فرهنگهای مختلف صفاتی را که از نظرشان ممدوح است به خدا نسبت میدهند. آرای فوئرباخ در شکلگیری نظرات و اندیشههای مارکس، فروید و حتی شلایرماخر و بولتمان تأثیر داشت. اما بارت میگفت شناخت خدا را نباید از انسان و طبیعت شروع کنیم. او میگفت الهیات باید تنها بر اساس کلام خداوند به وجود آید نه بر اساس فلسفه انسانی.
بارت با هر شکلی از الهیات طبیعی مخالف بود یعنی الهیاتی که بر بنیان جهان آفرینش یا عقل انسانی و مستقل از مکاشفه مسیحی (وحی خداوند) بنا شده باشد. توماس آکوئیناس در قرن سیزدهم، نظامی دو وجهی به وجود آورده بود که در آن عقل وجود خدا و برخی از صفات او را اثبات میکرد و سپس بر اساس وحی و کتاب مقدس سایر آموزهها و عقاید مسیحی اثبات میشد. متفکران نهضت اصلاح این رویکرد را کنار گذاشتند و الهیات خود را تنها بر اساس کتاب مقدس بنا کردند. در قرن هجدهم و در پی نهضت روشنگری، خداباوری عقلانی، مذهبی رقیب را پدید آورد که تنها بر اساس طبیعت و عقل بنا شده بود. الهیدانان مسیحی در رویارویی با خداباوری عقلی رویکردی مشابه دیدگاه توماس آکوئیناس اتخاذ کردند؛ یعنی گفتند که الهیات طبیعی درست است، اما کافی نیست و برای آگاهی از برخی آموزهها باید به کتاب مقدس رجوع کرد. الهیدانان لیبرال نیز الهیات خود را با تکیه بر تفکر غیردینی بنا نهادند که نتایج فاجعه باری همچون جنگ جهانی را در پی داشت. راه حل بارت، منسوخ کردن هر شکلی از الهیات طبیعی و تأکید بر کلام خدا به عنوان تنها پایه و بنیاد الهیات بود. (3)
بیشتر بخوانید: چهره عیسی مسیح در مسیحیت معاصر (1)
یکی از ویژگیهای الهیات بارت، تأکید بر دیگربودگی خداست. بارت میگفت خدا حقیقتی است که جدا از ما [انسانها] وجود دارد. او میخواست از این سوء تفاهم جلوگیری کند که خدا فقط «روح بشریت» یا «معیار ارزشهای جهان» است. افزون بر این، میخواست این مقصود را برساند که ما برای شناخت خدا نمیتوانیم یک انسان کامل را در نظر بگیریم و با اضافه کردن چند صفت عالی تصور کنیم که خدای واقعی را یافتهایم. او میگفت انسان، حتی در موقعی که منتهای کوشش خود را به عمل میآورد، یک خادم نالایق است که باید از خدا بخشایش بطلبد.
به علت همین تأکید بر دیگربودگی خدا، بارت میگفت ما نمیتوانیم خدا را بشناسیم مگر اینکه خودش خود را مکشوف نماید. (4) در کتاب مقدس انسان خدا را جست و جو نمیکند، بلکه خداوند به دنبال انسان میآید. با وجود اینکه در طول زمان گاه تغییراتی در الهیات بارت پدید میآمد اما تأکید او بر اینکه خدا در جست و جوی انسان است عوض نشد.
بارت نویسندهای پرکار بود و از زمان آکوئیناس به بعد نوشتهها و آثار بارت از همه الهیدانان مسیحی بیشتر است. بارت چنان تأثیرگذار است که پاپ پیوس دوازدهم بارت را بزرگترین الهیدانان پس از توماس آکوئیناس خواند. (5)
نوارتدوکسی در دهه 1930 به ویژه در ضمن آثار رینولد نیبر و دیگران در آمریکای شمالی حضور چشمگیری یافت. این آثار پیشفرضهای خوشبینانه تفکر اجتماعی پروتستان لیبرال آن زمان را به نقد کشید. (6)
نمایش پی نوشت ها:
wholly other .1
2. الیستر مکگراث؛ درسنامه الهیات مسیحی؛ ص212.
3. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص415-423.
4. ویلیام هوردرن؛ راهنمای الاهیات پروتستان؛ ص112.
5. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص418. توجه داشته باشید بارت پروتستان بود و پاپ رهبر کلیسای کاتولیک.
6. الیستر مکگراث؛ درسنامه الهیات مسیحی، ص215.
حقانی فضل، محمد؛ (1393)، تاریخ مسیحیت جلد دوم از اقتدار پاپ تا تکثر معاصر، تهران: کانون اندیشه جوان، چاپ اول.