نویسنده: مهدی صدری
در روایات شیعه و سنی از مؤمن آلیاسین بدین نام یاد کردهاند و وی را از صدیقین سهگانه (آنانی که هیچگاه در کردار و گفتار نسبت به خداوند کفر نورزیدهاند) بر شمردهاند. ابی لیلی گوید، رسول خدا فرمود: صدیقین سه نفرند: حبیب نجّار که مؤمن آل یاسین است و در قرآن از زبان وی گوید: «یا قوم اتبعوا المرسلین» (ای قوسم پیرو این پیامبران شوید)، دیگری حزقیل که مؤمن آل فرعون است و در قرآن از زبان وی گوید: «أتقتلون رجلاً یقول ربیالله» (آیا میکشید مردی را که میگوید پروردگار من خداوند است) یا اینکه (میخواهید مردی را به جرم خداپرستی بکشید؟) و سه دیگر علی بن ابیطالب که افضل ایشان است. بعضی از مفسران گویند مراد از این آیت در قرآن مجید اوست: «و جاء من أقصی المدینة رجلٌ یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین» مردی (با ایمان) از نقطهی دوردست شهر با سرعت و شتاب به سراغ گروه کافران آمد و گفت: ای قوم! از فرستادگان خدا پیروی کنید.
اگر چه در مورد نام این مرد و حرفهاش اختلاف وجود دارد، لکن غالباً نامش را «حبیب» و حرفهاش را درودگری ذکر کردهاند. وی از کسانی است که در برخوردهای نخستین با رسولان پروردگار به حقانیّت دعوت آنها و عمق تعلیماتشان پی برد و مؤمنی ثابت قدم و مصمم از کار درآمد. در کتب تاریخ داستان وی را به گونههای مختلف آوردهاند و در تفاسیر ذیل آیهی 20 سورهی یس بدین امر پرداختهاند. از جمله در مجمعالبیان آمده است: «عیسی (علیه السلام) دو فرستاده از حواریین خویش را به شهر انطاکیه گسیل داشت هنگامی که به نزدیکی شهر رسیدند پیرمردی که گوسفندهای خود را میچرانید بدیدند او حبیب، صاحب یس بود. بر وی سلام کردند حبیب گفت: شما کیستید؟ گفتند: فرستادگان عیسی هستیم که شما را از پرستش بتها به پرستش خداوند رحمان فرا میخوانیم حبیب گفت: آیا نشانهای با خود دارید؟ گفتند: آری ما بیمار را به اذن خدا بهبود میبخشیم و نیز نابینای مادرزاد و برصزده را. حبیب گفت: من فرزندی بیمار دارم که حدود دو سال زمینگیر است گفتند: ما را به خانهی خویش ببر تا حالش ببینیم آنان رفتند و بر قامت فرزند حبیب دستی کشیدند و در همان هنگام به اذن خداوند شفا یافت ...» در قصص الانبیاء آمده است: «در شهر انطاکیه که مردمانش بتپرست بودند سه پیامبر به نامهای صدوق و صلوم و صادق مبعوث گردیدند و پیوسته دعوی پیامبری کردند، لکن مردم ایمان نیاوردند و قصد کشتن آن سه پیامبر خدا نمودند. روزی جمع شدند که ایشان را هلاک کنند حبیب نجّار حاضر بود، مردی پارسا و غریب بود ... حبیب نجار بیامد تا یاری آنان کند. مردم بتپرست به حبیب نجار گفتند: تو در این شهر غریبی و نمک ما میخوری و یاری ایشان میکنی و با ایشان یکی شدی او را چندان بزدند که هلاک شد. گفته شد حبیب نجار را به بهشت برید چون درآوردند و نعمتهای بهشت بدید گفت: کاشکی قوم من میدانستند که حق تعالی مرا بیامرزید و در بهشت جای داد تا ایشان متابعت کردندی پس خدای تعالی ایشان را به بانگ جبرئیل هلاک کرد».
مجملالتواریخ و القصص گوید: اندر عهد اشکانیان بسیار حوادث و عجائب بوده است از جمله نبوّت زکریا ... مقتل یحیی ... و قصهی صدوق و صادق و صلوم آن که ایزد تعالی همی فرماید: «فَعَزَّزنا بثالث» و حبیب نجار هم در این عصر بود آن که ایزد تعالی ذکر کرده است در قرآن مجید: «و جاء من اقصی المدینة رجلٌ یسعی» (یس، 20).
مستفوی در تاریخ گزیدهی خویش (59) گوید: «صادق و صدوق و سلوم، حق تعالی مر این سه را پیغمبری داد و به قوم شهر انطاکیه فرستاد، مکردم شهر تکذیب ایشان کردند. درودگری حبیب نام بدیشان ایمان آورد شهریان چندان را بزدند که بمرد»
در لغتنامهی دهخدا آمده است: به گمان ما این حبیب نجّار تواریخ اسلامی «ثاوفیلس»: است که در اول انجیل لوقا و در اول کتاب اعمال الرسل به او خطاب شده است. و نیز شهری که در آیهی 20 سورهی یس بدان اشارت رفته است شهر انطاکیه است و در عقدالفرید این شهر را شهر حبیب نجار معرفی کرده و میگوید مسجدی در آنجا بدو منسوب است.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.
اگر چه در مورد نام این مرد و حرفهاش اختلاف وجود دارد، لکن غالباً نامش را «حبیب» و حرفهاش را درودگری ذکر کردهاند. وی از کسانی است که در برخوردهای نخستین با رسولان پروردگار به حقانیّت دعوت آنها و عمق تعلیماتشان پی برد و مؤمنی ثابت قدم و مصمم از کار درآمد. در کتب تاریخ داستان وی را به گونههای مختلف آوردهاند و در تفاسیر ذیل آیهی 20 سورهی یس بدین امر پرداختهاند. از جمله در مجمعالبیان آمده است: «عیسی (علیه السلام) دو فرستاده از حواریین خویش را به شهر انطاکیه گسیل داشت هنگامی که به نزدیکی شهر رسیدند پیرمردی که گوسفندهای خود را میچرانید بدیدند او حبیب، صاحب یس بود. بر وی سلام کردند حبیب گفت: شما کیستید؟ گفتند: فرستادگان عیسی هستیم که شما را از پرستش بتها به پرستش خداوند رحمان فرا میخوانیم حبیب گفت: آیا نشانهای با خود دارید؟ گفتند: آری ما بیمار را به اذن خدا بهبود میبخشیم و نیز نابینای مادرزاد و برصزده را. حبیب گفت: من فرزندی بیمار دارم که حدود دو سال زمینگیر است گفتند: ما را به خانهی خویش ببر تا حالش ببینیم آنان رفتند و بر قامت فرزند حبیب دستی کشیدند و در همان هنگام به اذن خداوند شفا یافت ...» در قصص الانبیاء آمده است: «در شهر انطاکیه که مردمانش بتپرست بودند سه پیامبر به نامهای صدوق و صلوم و صادق مبعوث گردیدند و پیوسته دعوی پیامبری کردند، لکن مردم ایمان نیاوردند و قصد کشتن آن سه پیامبر خدا نمودند. روزی جمع شدند که ایشان را هلاک کنند حبیب نجّار حاضر بود، مردی پارسا و غریب بود ... حبیب نجار بیامد تا یاری آنان کند. مردم بتپرست به حبیب نجار گفتند: تو در این شهر غریبی و نمک ما میخوری و یاری ایشان میکنی و با ایشان یکی شدی او را چندان بزدند که هلاک شد. گفته شد حبیب نجار را به بهشت برید چون درآوردند و نعمتهای بهشت بدید گفت: کاشکی قوم من میدانستند که حق تعالی مرا بیامرزید و در بهشت جای داد تا ایشان متابعت کردندی پس خدای تعالی ایشان را به بانگ جبرئیل هلاک کرد».
بیشتر بخوانید: واژهی حَبل در قرآن
مجملالتواریخ و القصص گوید: اندر عهد اشکانیان بسیار حوادث و عجائب بوده است از جمله نبوّت زکریا ... مقتل یحیی ... و قصهی صدوق و صادق و صلوم آن که ایزد تعالی همی فرماید: «فَعَزَّزنا بثالث» و حبیب نجار هم در این عصر بود آن که ایزد تعالی ذکر کرده است در قرآن مجید: «و جاء من اقصی المدینة رجلٌ یسعی» (یس، 20).
مستفوی در تاریخ گزیدهی خویش (59) گوید: «صادق و صدوق و سلوم، حق تعالی مر این سه را پیغمبری داد و به قوم شهر انطاکیه فرستاد، مکردم شهر تکذیب ایشان کردند. درودگری حبیب نام بدیشان ایمان آورد شهریان چندان را بزدند که بمرد»
در لغتنامهی دهخدا آمده است: به گمان ما این حبیب نجّار تواریخ اسلامی «ثاوفیلس»: است که در اول انجیل لوقا و در اول کتاب اعمال الرسل به او خطاب شده است. و نیز شهری که در آیهی 20 سورهی یس بدان اشارت رفته است شهر انطاکیه است و در عقدالفرید این شهر را شهر حبیب نجار معرفی کرده و میگوید مسجدی در آنجا بدو منسوب است.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرةالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.