از نظر اسلام همهی مرتدان و کسانی که در عقاید یا اعمالشان تبدیل رخ داده است و منحرف شدهاند و به اصطلاح فارابی اهل مدینهی ضاله یا مبدله محسوب میشوند، همراه با رهبرانشان که باعث انحراف آنها شدهاند، عذاب میشوند و چنین نیست که فقط رهبران آنها عذاب شوند. فارابی نفس انسانی را تا زمانی که کمالات ثانویه از آن بروز نکرده و همچنان به حالت قوهی تعین یافته باقی است، صورت بدن میداند و از آنجا که صورت حالّ در ماده است و با فنای ماده نمیتواند باقی باشد، تا زمانی که نفس در این مرحله است و با فنای بدن که مادهی آن است، فانی میشود؛ اما به محض اینکه کمالات ثانیه فعلیت یافت، یعنی مفهومی کلی را بالفعل درک کرد، نفس انسانی مجرد میشود و میتواند بعد از فسا بدن باقی بماند. (2) نفس انسانی به وسیلهی عقل فعال از قوه خارج میشود و بالفعل اموری را تعقل میکند و عقل فعال مبدأ واحدی است که نسبت آن به همهی نفسها یکسان است؛ یعنی معقولات به طور یکسان از آن به عقلهای بالقوهی همهی انسانها افاضه میشود؛ اما همهی انسانها در قبول این فیض یکسان نیستند. (3) برخی از آنها هیچ بهرهای از این فیض نمیبرند و برخی، مانند دیوانگان آن را در غیر جهت خود میپذیرند و فقط کسانی که دارای فطرت سلیماند، با قبول معقولات، عقل خود را به فعلیت میرسانند، به شرط آنکه فطرت سلیم خود را به وسیلهی مباشرت به کارهای ناشایست بیمار نکرده باشند.
به این ترتیب فارابی همهی نفوس انسانی را یکسان باقی نمیداند، بلکه انسانها را به سه دسته تقسیم میکند:
1. انسانهایی که باقیاند به سعادت خواهند رسید: تنها کسانی به سعادت خواهند رسید که اهل مدینهی فاضله باشند؛ یعنی معقولات را واضح درک و به فضیلت عمل کرده باشند. آنها کسانیاند که از فطرت انسانی سلیمی برخوردارند. (4)
2. گروهی که باقیاند؛ اما در عذاب به سر خواهند برد: این گروه فقط شامل اهل مدینهی فاسقه میشوند که معقولات را درک کردهاند؛ اما به فضیلت عمل نکردهاند؛ یعنی آرای آنها آرای اهل مدینهی فاضله است و به آنچه باید اعتقاد داشته باشند، اعتقاد دارند؛ اما افعال آنها افعال اهل مدینهی جاهلیه است. (5) این نفوس از آنجا که آرا و عقاید اهل مدینه فاضله را دارند، مجردند و به فنای بدن فانی نمیشوند؛ اما از طرف دیگر اعمال ناشایست آنها موجب هیئتهای ناشایستهای برای آنها شده است؛ از این رو بعد از مرگ در عذاب و کشمکش بین هیئتهای متضاد واقع خواهند شد. (6)
3. نفوسی که با مرگ نابود میشوند: این گروه شامل سه دسته میشوند:
الف) اهل مدینهی جاهلیه: کسانی که نه آرا و عقاید اهل مدینهی فاضله را دارند و نه اعمال آنها را؛ به عبارت دیگر نه شناختی از سعادت دارند و نه به فضیلت عمل کردهاند. اگر به سعادت ارشاد شوند، نمیفهمند و از خوبیها فقط سلامت بدن، راحتی و بهره بردن از لذات را میشناسند. دوست دارند محترم و معظم باشند و هر کاری خواستند، انجام دهند. (7) نفوس آنها در مرحلهی قوه باقی میمانند و به کمال و فعلیت نمیرسند؛ از این رو از ماده مجرد نمیشوند و با فنای بدن از میان میروند؛ همان طور که حیوانات و درندگان و مارها فانی میشوند. (8)
ب) اهل مدینهی ضاله: کسانی که دارای عقاید صحیح بودهاند، ولی مرتد شدهاند و آرای فاسدی در عقایدشان راه یافته است. از نظر فارابی فقط آن کسانی که با انگیزههای جاهلی این گروه را به گمراهی کشاندهاند، در حالی که سعادت را میشناختند، بعد از مرگ باقی و معذباند، ولی بقیه که از آنها پیروی کردهاند، بعد از مرگ نابود میشوند. (9)
ج) اهل مدینهی مبدله: کسانی که جزو اهل مدینه فاضله بودهاند و سپس در عقاید و افعال آنها تبدیل رخ داده است. از نظر فارابی فقط رئیس آنها اگر عمداً چنین عملی را انجام داده باشد، بعد از مرگ معذب خواهد بود، ولی پیرامون او همه با مرگ فانی میشوند. (10)
بیشتر بخوانید: مبانی نظریه اجتماعی ابونصر فارابی
تحلیل و نقد
چنان که مشاهده میشود، به نظر فارابی بیشتر مردم با مرگ فانی میشوند؛ زیرا غالب انسانهایی که ما مشاهده میکنیم، کسانیاند که جز پیروی از هوای نفس کاری انجام نمیدهند و هدف آنها جز تحصیل زندگی مادی بهتر نیست و شناختی به سعادت واقعی خود ندارند. از نظر اسلام همهی مرتدان و کسانی که در عقاید یا اعمالشان تبدیل رخ داده است و منحرف شدهاند و به اصطلاح فارابی اهل مدینهی ضاله یا مبدله محسوب میشوند، همراه با رهبرانشان که باعث انحراف آنها شدهاند، عذاب میشوند و چنین نیست که فقط رهبران آنها عذاب شوند.فارابی میگوید: نفوس اهل سعادت بعد از مرگ به نفوس مشابه خویش متصل میشوند و هرچه نفوس مشابه بیشتری به یکدیگر بپیوندند، لذت هر یک از آن نفوس بیشتر میشود؛ زیرا هرچه نفوس بیشتر باشند، هر یک از نفوس خویشتن را و مانند خویشتن را مکرر تعقل میکند. اکنون که معلوم شد از نظر فارابی چه نفوسی بعد از مرگ باقیاند، مسئلهی اصلی و مهم اتصال و اتحاد نفوس بعد از مرگ و تشکیل نفس کلی را بررسی میکنیم. فارابی در این مورد میگوید: نفوسی که در یک درجه از کمال و نقص باشند و به عبارت دیگر در نوع مشترک باشند، به هم میپیوندند و این اتصال از قبیل اتصال اجسام نیست، بلکه از نوع اتصال معقول به معقول است. (11)
بررسی بیشتر
نخست شاید به نظر رسد لازمهی اتصال نفوسی که مجردند، رفع تعینات آنهاست و این موجب میشود نفوس انسانی بعد از مرگ یک نفس مجرد کلی را تشکیل بدهند و این خلاف ضرورت اصل معاد است؛ زیرا در قیامت بدکاران جزا و نیکان پاداش داده خواهند شد و این در صورتی امکان دارد که نفوس تعین و کثرت خود را حفظ کرده باشند، ولی این توهم با دقت در کلمات فارابی مرتفع میشود. فارابی میگوید: نفوس اهل سعادت بعد از مرگ به نفوس مشابه خویش متصل میشوند و هرچه نفوس مشابه بیشتری به یکدیگر بپیوندند، لذت هر یک از آن نفوس بیشتر میشود؛ زیرا هرچه نفوس بیشتر باشند، هر یک از نفوس خویشتن را و مانند خویشتن را مکرر تعقل میکند. (12)از این عبارات که فارابی میگوید «هر یک از نفوس خویشتن را و مانند خویشتن را مکرر تعقل میکند»، معلوم میشود از نظر او نفوس بعد از مرگ تعین خود را از دست نمیدهند. فارابی در جای دیگری تصریح میکند نفوس بعد از مرگ تعین خود را حفظ میکنند و تعین نفوس بعد از مرگ بر اثر این است که هر نفسی پیشتر به بدنی تعلق داشته است و هر بدنی مزاجی دارد؛ از این رو بعد از مرگ نفوس کثرت دارند. هر چند دیگر به بدنی تعلق ندارند، همین که در زمانی هر کدام به بدنی تعلق داشتهاند، برای اینکه بعد از مرگ از هم متمایز باشند، کافی است. (13)
از آنچه گذشت معلوم شد محمود قاسم در بیان نظر فارابی سخت در اشتباه است؛ زیرا میگوید: فارابی چون اختلاف افراد انسانی را بر اثر اختلاف ماده (بدن) میداند، قائل است نفوس انسانی بعد از مرگ به هم میپیوندند و یک نفس کلی را تشکیل میدهند که در آن، نفوس تشخص و فردیت خود را از دست میدهند. (14)
نمایش پی نوشت ها:
1. این مقاله پیشتر با مشخصات کتابشناختی زیر منتشر شده است: علی ارشد ریاحی، «تحلیل و نقد نظر نفوس انسانی با یکدیگر پس از مرگ از دیدگاه سه حکیم مسلمان: فارابی، ابن سینا و صدرالمتألهین»، علوم انسانی، دانشگاه الزهرا (علیهاالسلام)، ش 41، بهار 1381، ص 1-16 (در اینجا بخشی از مقاله گزینش شده و عنوان مقاله نیز تغییر اندکی یافته است).
2. علی مراد داودی، عقل در حکمت مشاء، ص 234.
3. جوزف الهاشم، فارابی دراسة و نصوص، ص 30-129.
4. ابونصر الفارابی، السیاسة المدینة، ص 75.
5. همو، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص 133.
6. همان، ص 143.
7. همان، ص 131.
8. همان، ص 142-143.
9. همان، ص 133 و 144.
10. همان.
11. همان، ص 137.
12. ابونصر الفارابی، السیاسة المدینة، ص 82.
13. همو، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص 135-136.
14. محمود قاسم، فی النفس و العقل لفلاسفة الاغریق و الاسلام، ص 166.
گروهی از نویسندگان، (1392) اسلام و مسئله نفس و بدن: مجموعه مقالات، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول.