جغرافیای تاریخی اصفهان

واحه اصفهان، به عنوان منطقه‌ای موفق از زندگی کشاورزی، در نهایت پایه‌گذار شهری بزرگ شد که موقعیت استراتژیک‌ آن به تسلط این منطقه بر کل سرزمین ایران کمک کرد. در یک عرض جغرافیایی
چهارشنبه، 9 خرداد 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
جغرافیای تاریخی اصفهان
جغرافیای تاریخی اصفهان

نویسنده: خاویر دو پلانول (Xavier de Planhol)
مترجم: ساجده اعتباری
منبع:راسخون


مدخلی از دانشنامه ایرانیکا
( Historical Geography of Isfahan): مروری کلی از زمان‌های قدیم
واحه اصفهان، به عنوان منطقه‌ای موفق از زندگی کشاورزی، در نهایت پایه‌گذار شهری بزرگ شد که موقعیت استراتژیک‌ آن به تسلط این منطقه بر کل سرزمین ایران کمک کرد. در یک عرض جغرافیایی تقریبا در وسط ایران، اصفهان، در حداکثر درجه طول جغرافیای شرق، جایی که ارتباطات میان بخش‌های شمالی و جنوبی کشور هنوز هم قابل کنترل است، قرار دارد. از سمت شمال، با انحراف کمی به سمت غرب، به دامنه‌های البرز و تهران و از طریق قم به غرب دشت کویر و چندین آبگیر کوچک و جزئی با قطعه های نادر بیابانی می‌رسد. از سمت جنوب، از طریق گذرگاه‌های پست و پایینی به فارس دسترسی پیدا می‌کند. از سمت غرب نیز، به سرعت به مناطق پرجمعیت زاگرس با کشت دیم و بارش‌های سنگین خواهیم رسید؛ از این رو اصفهان نخستین پایه کنترل قبایل، در دوره مدرن، خصوصا ایل قدرتمند بختیاری می‌باشد. از سمت جنوب‌شرقی نیز فرورفتگی‌های طولانی بین کوه‌ها که امروزه از طریق راه‌آهن به هم وصل شده، به آسانی اصفهان را به شهرهای بزرگی مانند یزد و کرمان که لبه اصلی زاگرس نشان می‌دهند، متصل می‌کند. با پیدایش سلجوقیان، برای نخستین بار شرایط جغرافیایی و سیاسی برای تبدیل اصفهان به پایتخت یک دولت که مرکز ثقل آن در فلات ایران به طور فزاینده‌ای افزایش یافته بود، فراهم و از آن پس از لحاظ سیاسی خودمختار شد، در حالی که هنوز رسما ه خلفای بغداد وابسته بود. شکل1: نقشه تاریخی اصفهان و با استحکاماتش در زمان حکومت‌های آل بویه، آل کاکویه، و صفویه
پایتخت ایران یا مرکز فرهماندهی استانی؟ نام شهر اصفهان از همان ابتدا این مفهوم مرکزیت را القا می‌کرد. اصفهان در نوشته‌های پتولمی (Geographia 6.4.4) با نام " اسپادانا " به معنی " مکان جمع شدن برای ارتش " آورده شده است. اما برای اینکه این موقعیت جغرافیای مثبت به طور کامل مورد بهره‌برداری قرار گیرد، شرایط سیاسی مطلوب نیز مورد نیاز بود. دو شرط باید فراهم باشد. اولا از دیدگاه دقیق جغرافیایی، کشور باید متحد و یک‌پارچه باشد تا شهر تقریبا در مرکز کشور قرار بگیرد، بنابراین شرایط مناسب برای حکومت فراهم شود. دوما، از دیدگاه استراتژیک، تهدیدات خارجی دولت باید به طور مساوی از تمام مناطق اطراف دفع شود و یا اینکه جزئی و بی‌اهمیت بوده و نیازی به مداخله مداوم در یک جهت نباشد. در مورد دوم، پایتخت کشور باید در حاشیه و در نزدیکی منبع اصلی خطر احتمالی و بالقوه قرار بگیرد. بنابراین، برای اینکه اصفهان پایتخت ایران شود، لازم بود کشور کم و بیش به همان اندازه‌ای که در حال حاضر هست، محدود شده و قدرتمند باشد و نسبت به تهدیدات خارجی نسبتا ضعیف نیز بی‌تفاوت باشد. این دو شرط در طول تاریخ کشور تنها گهگاهی فراهم شده است.
در طول دو هزاره ابتدایی موجودیت سیاسی، این امر مورد واضح و مهمی نبود. زمانی که نخستین سازمان سیاسی میان قبایل ایرانی با ظهور امپراطوری مادها ایجاد شد، متحد کردن قبایل امری بعید به نظر می‌رسید. قدرت مرکزی تنها می‌توانست در مرکز سرزمین تحت حکومت خود قرار بگیرد. زمانی که ایرانی‌ها حکومت قدرتمند هخامنشیان را در خانه تاریخی خودشان، یعنی فارس، تشکیل دادند، به سرعت با غلبه بر منطقه هلال حاصلخیز ( نام بخش تاریخی از خاورمیانه و دربرگیرنده بخش‌ های شرقی دریای مدیترانه، میانرودان و مصر باستان )، مرزهای خود را تا فراتر از سرزمین ایران گسترش دادند. برای یک امپراطوری که از Assyro-Babylonian پیروی می‌کند، جایگاه سیاسی ( Susa ) طبیعتا در بین‌النهرین که یک سنت و آرایش مجلل شهری به آن داده شده بود، قرار داشت؛ که این به ضرر مرکز پیشین یعنی پرسپولیس ( تخت جمشید ) بود. این امپراطوری از بین‌النهرین به سمت غرب یعنی مصر و آناتولی ( بخش آسیایی ترکیه ) گسترش یافت. پس از پیروزی اسکندر، سلوکیان که ایران و بین‌النهرین را بخشی از میراث خود می‌دانستند و دغدغه و محل قبلی‌شان یونان بود، به طور طبیعی این سنت را حفظ کردند. زمانی که یک قدرت ایرانی خاص با ظهور پارت‌ها دوباره در ایران ایجاد شد و به دنبال آن ساسانی‌ها روی کار آمدند، درگیری در غرب با امپراطوری روم به منظور فراهم کردن شرایط قرار دادن بین‌النهرین به عنوان مرکز اصلی، ادامه یافت. با پیوستن ایران به قلمرو وسیع خلافت امویان و و اوایل حکومت عباسیان ( به پایتختی شام [ دمشق ] و بغداد )، غلبه اسلام نتوانست فرصتی برای تغییر وضع موجود فراهم کند.
در طول این دوره، موقعیت اصفهان تنها به عنوان یک استان بود. با این حال، نام‌های متفاوت این استان در سایت‌های گوناگون که یافتن دقیق آن‌ها کار چندان آسانی نیست، نشان دهنده این است که به نحوی اهمیت خود را حفظ کرده است. در طول قرن‌ها، استان نام اصلی خود را حفظ کرده است ( مانند اسپهان، بخشی از امپراطوری ساسانی، در آثارMoses of Khorene: Markwart, Eranšahr, ص 29-28 )؛ در حالی که نام شهرها و حتی افراد بر روی شهرها گذاشته می‌شده است. در طول لشکرکشی اسکندر، نام این شهر گابای یا تابای (Ptolemy, Geog. 4.4.7 )، محل مهمی دارای اقامت‌گاه سلطنتی هخامنشیان، بوده است. (basileion, Strabo, 15.3.3; Quintus Curtius, 5.13.2; Polybius, 31.9.3)
این شهر پایتختی برای مردم گابیویی بوده (Ptolemy, Geog. 6.4.3) که قلمرو آن فراتر از کوه‌های اطراف و تا بالای خوزستان می‌رسید و واضح است که مرزهای جغرافیایی آن فراتر از واحه بوده است. با این حال، این شهر به عنوان مرکز منطقه گابی، منطقه‌ای ثروتمند بود که ارتش می‌توانست در آن منابع تازه به دست آورد. جی، نامی است که در بسیاری از متون جغرافی‌دانان مسلمان که برای اولین بار تصویر دقیقی از کشور، به صورت عربی، ارائه کرده‌اند، آورده شده است. ( در حال حاضر نیز منطقه‌ای به نام جی در اصفهان وجود دارد ) در طول دوره پس از پیروزی اعراب، جی یکی از دو شهر همسایه، اما بسیار متمایز، نزدیک اصفهان بود. بخشی از شهر دیگری که حدود سه کیلومتری غرب اصفهان قرار داشت، محل زندگی یک گروه از یهودیان بود که توسط جغرافی‌دانان عرب " یهودیه " نام‌گذاری شده بود.
چه زمانی این شهرها ایجاد شده و چگونه باهم همسایه شدند؟ پاسخ به این سوال بسیار دشوار است، زیرا اطلاعاتی که توسط جغرافی‌دانان قرون وسطایی جمع‌آوری و نگهداری شده بسیار متناقض بوده و عمدتا در تاریخ تاسیس این شهرها اختلافاتی وجود دارد. (Schwarz, V، ص 90-587؛ همه منابع را جمع‌آوری کرد، اما به نتیجه خاصی دست نیافت. ) در مورد جی، اگر کسی بخواهد حکایت‌های افسانه‌ای مربوط به حماسه‌های ایرانی را معیار قرار دهد، از نظر اکثر مولفان (Ebn al-Faqih, Ṭabari, Qodama, Ḥamza) ساخت شهر و دیواره‌های آن از اقدامات اسکندر است. دمشقی (ed. Mehren, ص 79-278؛ tr، ص 405 ) به تنهایی معتقد است که شهر توسط پادشاه ساسانی، فیروز یا پیروز پسر یزدگرد ( حکومت 484-459 )، بنا شده است؛ با این حال، این موضوع با اطلاعات مربوط به یهودیه هم‌خوانی ندارد. علاوه بر این، متن بالا به وجود گابای در زمان اسکندر اشاره داشته و نشان دهنده این است که یک شهر در آن مکان وجود داشته؛ و در صورت وجود، سهم فاتحان تنها محدود به تقویت و شاید سازمان‌دهی مجدد شهر است. در مورد یهودیه، موضوع حتی مبهم‌تر است. تنها یک تاریخ مطمئن به نظر می‌رسد. این شهر بدون شک 430 سال قبل از میلاد، زمانی که اصفهان به عنوان محل سکونت اسقف مسیحی شناخته می‌شده، وجود داشته است. (Guidi, ص 369؛ Markwart, Eran-šahr, ص 30 ) همان‌طور که مشهور است، اولین استقرار مسیحیان در ایران، مستقیما با حضور شهرک‌های یهودیان در ارتباط بوده است (Schwarz, V، ص 590 )؛ این موضوع احتمال اینکه پیروز، جی را بنا کرده باشد، رد می‌کند. با توجه به منشا اصلی و نهایی یهودیه، یک سنت اغلب تکرار شده، آن را به خروج یهودیان از اورشلیم بعد از نابودی نبوچادنزار دوم نسبت می‌دهد. (587 B.C.E.; Demašqi; Ebn al-Faqih; Moqaddasi; Mostawfi) اثبات این موضوع بعید به نظر می‌رسد، زیرا همه شهرهای یهودی‌نشین قدیم تلاش می‌کردند منشا تاسیس خود را به اولین خروج یهودیان نسبت دهند و نویسندگان عرب نیز تنها آن‌چه به آن‌ها گفته شده را تکرار کرده‌اند. اگر این ادعا پذیرفته شود، مورد توجه قرار خواهد گرفت؛ چراکه می‌توان تاریخی برای قبل از وجود گابای ( جی ) تنظیم و تعیین کرد که به نظر می‌رسد بدون شک یهودیه در آن پیش‌بینی شده است. نخستین جغرافی‌دانان عرب، با اینکه هر دو شهر را می‌شناختند، همیشه تمایل داشتند جی، یا بهتر بگوییم اصفهان را به عنوان شهر اصلی مورد توجه قرار دهند. ( منابع در Schwarz, V, ص 586 ) علاوه بر این، پذیرفتن این نظریه سخت به نظر می‌رسد که یهودیان، یک شهر جدید که در اطراف شهری از قبل ساخته شده قرار نداشته است را، از هیچ ساخته‌اند.
به هرحال ممکن است شهرهای دوقلو، بخاطر زمین، ثروت و مکان جغرافیایی مطلوب‌ خود، توجه لشکرکشان مسلمان را به خود جلب کرده باشند. جغرافی‌دانان عرب این مکان‌ها را بارها در نوشته‌های خود ستوده‌اند، تا جایی که این سرزمین را " بهشت " ( Moqaddasi ) یا " بغداد دوم " (Ebn al-Faqih ) می‌نامند. با این حال به دلایلی که در بالا ذکر شد، برای فاتحان امکان اینکه این شهر را پایتخت ایران قرار دهند، وجود نداشت. در اواخر دوره آل‌بویه، اگرچه اصفهان به یک مرکز فرمان‌دهی شبه_مستقل تبدیل شده بود، اما " ری " که در نزدیکی منطقه اصلی آل‌بویه در دیلم قرار داشت، اصلی‌ترین مرکز سیاسی باقی ماند.
با پیدایش سلجوقیان، برای نخستین بار شرایط جغرافیایی و سیاسی برای تبدیل اصفهان به پایتخت یک دولت که مرکز ثقل آن در فلات ایران به طور فزاینده‌ای افزایش یافته بود، فراهم و از آن پس از لحاظ سیاسی خودمختار شد، در حالی که هنوز رسما ه خلفای بغداد وابسته بود. ( و به رهبران آن لقب " سلطان " داده شده بود. ) قریب یک قرن، امپراطوری سلجوقی، بخشی از قلمرو شاه ترکیه که کم و بیش مستقل از شاخه اصلی در آناتولی، سوریه ( دمشق و حلب )، عراق، کرمان و خوارزم بود، را در اختیار داشتند، در حالی که غزنویان در جنوب شرق به یک دولت خراج‌گذار تبدیل شده بودند. این مناطق تحت اختیار امیران که در حاشیه قرار داشتند، با درگیری‌های خارجی مواجه می‌شدند، اما سلسله مرکزی آرامشی نسبی داشت که گهگاه با نزاع‌هایی پیرامون جانشینی این آرامش مختل می‌شد. موقعیت مرکزی اصفهان، کنترل رضایت‌بخش روابط با دولت‎های خراج‌گذار و در نهایت هماهنگی کل امپراطوری را تسهیل می‌کرد. بنابراین جای تعجب نیست که این شهر توسط طغرل بیگ در سال 1050/442 انتخاب شد تا وی از " ری " که همه دارایی‌ها، تدارکات و سلاح‌هایش در آن‌جا بود، برای اقامت دائم به اصفهان نقل مکان کند. (Ebn al-Aṯir, IX، ص 17،234 )
پس از مرگ سنجر ( 1157/552 ) و فروپاشی امپراطوری بزرگ سلجوقی و همپنین قوانین بعدی مغول‌ها که مرکز فرماندهی خود در ایران را در شمال کشور قرار دادند ( آذربایجان و پس از آن سلطانیه )، اصفهان نقش مرکزیت خود را از دست داد. پس از یک دوره طولانی تقسیمات سیاسی، در دوره صفویه بود که ایران که تا آن زمان بین تیموریان و آق قویونلوها در کشمکش بود، وحدت و تمامیت ارضی لازم را به دست آورد. البته تا پایان قرن شانزدهم به دلیل جنگ‌های مداوم میان صفویان و عثمانی‌ها در نیمه اول قرن، این امر محقق نشد و لازم بود موقعیت و مرکز قدرت ابتدا در آذربایجان و سپس در قزوین باشد. در سال 1589/1006 شاه عباس اول اصفهان را به عنوان پایتخت امپراطوری خود انتخاب کرد. فاکتورهای انتخاب او عبارت بود از: ثبات مرزهای غربی امپراطوری پس از صلح آماسیه ( 1555/962 )، تهدید رو به رشد ازبک‌ها در شمال شرق و حضور اروپایی‌ها در خلیج فارس که نیازمند نظارت دقیق بر سواحل جنوبی بود. اصفهان تا زمان تخریب آن توسط افغان‌ها در سال 1722/1135، پایتخت ایران باقی ماند. این شهر دیگر هرگز به چنین وضعیتی را تجربه نکرد، زیرا در پایان قرن 18ام، تغییر ملاحظات استراتژیک برای مقابله با تهدیدات روسیه و ترکمنستان، سلسله قاجار را مجبور کرد تا تهران را به عنوان پایتخت جدید انتخاب کند.
ساختار و توسعه مجموعه کلانشهر. چشم‌انداز باشکوه شهری، که اصفهان را به گوهر معماری در ایران تبدیل و شاهدی ابدی برای فرهنگ آن است، در طول دو دوره محدود -دوره اول تقریبا یک قرن و دوره دوم یک قرن و ربع قرن- شکل گرفته است.
مهم‌ترین اصل برای تکامل یک شهر، پیش‌روی آن در مسیر رودخانه است. شهرهای دوقلو شاید به دلیل ترس از وقوع سیل، در حدود 3 کیلومتری شمال رودخانه ایجاد شدند؛ این موضوع تا زمانی که توسعه کانال‌های آبیاری درون واحه برای انحراف آب از مسیر رودخانه به اندازه کافی نبود تا این خطر را کاملا برطرف سازد، به عنوان یک دغدغه و نگرانی محسوب می‌شد. هم‌زمان با پیشرفت واحه، تکامل طبیعی، منطقه مسکونی را به دلیل مقاصد کاربردی ( آب برای مصرف داخلی و تولید صنایع دستی؛ که مورد دوم در حال حاضر نیز انجام می‌شود، به گونه‌ای که فرش‌های بختیاری در فصل‌های کم آب در رودخانه شسته می‌شوند. ) و هم چنین به دلایل تفریحی و زیبایی محیط، به رودخانه نزدیک‌تر کرد. این روند تا دوره مدرن نیز ادامه داشت.
نقطه شروع این پیشرفت یهودیه بود که در اوایل دوره اسلامی تقریبا جای جی را گرفت. تمام اطلاعات گرفته شده از جغرافی‌دانان عرب نشان می‌دهد که انحطاط و زوال جی خیلی زود اتفاق افتاد. علائم این ادعا در قرن دهم در شرحیات و گزارشات استخری ( ص 5/182 و 6/199) یافت می‌شود که بر طبق آن، جی تقریبا نصف شهر دوقلویش بود و این موضوع توسط مقدسی ( ص 6/225 ) نیز تایید شده است. بازنویسی متن استخری در نسخه گوتا، شاید در همان زمان، نشان می‌دهد که همه فعالیت‌های تجاری در یهودیه متمرکز بوده است. ( ص 199؛ Schwarz, V, ص 604 ) این وضعیت ممکن است به دلیل تخصص یهودیان در تجارت، که به میزان چشمگیری از غلبه مسلمانان سود می‌بردند، باشد. همانطور که یاقوت حموی قبلا به آن اشاره کرده بود (III, ص 196؛ VIII, ص 532 )، جی به تدریج ویران شد.

بیشتر بخوانید: نقش اصفهان در تاریخ


این موضوع احتمالا دو نکته را توضیح می‌دهد: یکی اینکه چرا طغرل مسجد جامع بزرگ خود را که هنوز هم پا برجاست، در یهودیه ساخت، که دلیلش به احتمال زیاد مکان قبلی مسجد است؛ و دیگر اینکه چرا او یکی دیگر از ویژگی‌های مهم قسمت جنوبی بازار، یعنی میدانی بزرگ برای رژه رفتن و تمرینات نظامی ( میدان کهنه ) که مکان آن امروزه هم قابلیت ساخته شدن دارد، را برپا کرد. (Gaube، ص 32-231 ) او در آن‎جا محوطه‌ای دایره‌ شکل ساخت ( همان، ص 46 ) که طرح آن را از " شهر دایره‌ای "، که در نقشه‌های شهری مسلمانان از زمان پایه‌گذاری شهر بغداد معروف شده بود، الهام گرفت. با توجه به مساحت زمین داخل این محوطه ( حدود 7/1 کیلومتر مربع )، جمعیت شهر می‌توانست بالغ بر ده‌ها هزار نفر باشد. فعالیت در بازار، همانطور که ناصر خسرو در اواسط قرن یازدهم مشاهده کرده بود، بسیار قابل توجه بوده است. در آن تاریخ، سلسله مراکز متمرکز عمده فروشی ( کاروان‌سراها ) و خرده فروشی مجزا در این بازار وجود داشت، به همین دلیل این بازار نشان دهنده قدیمی‌ترین نمونه از ساختار کلاسیک یک بازار مرکزی در جهان اسلام است. (Planhol, 1987 )
گرایش به سمت جنوب و رودخانه که در دوره سلجوقیه مشهود بود، بعدا مشخص‌تر و مشهودتر شد. در این راستا، اتصال سازه‌های قبلی به یک بازار جدید که ورودی آن به میدان جدید و بزرگ شاه عباس برای برگزاری نمایش‌های نظامی رسیده؛ و هم‌چنین طراحی شهری عالی صفویان با خیابان زیبا و وسیع چهارباغ که به زاینده‌رود می‌رسد، به نمایش گذاشته شده است. سپس چندین پل با معماری عالی بر روی زاینده‌رود ساخته شد: پل الله وردی خان ( سی و سه پل )، پل خواجو و سد، پل کانال ( پل چوبی ) که این پل‌ها به پل قدیمی شهرستان اضافه شدند که مکان ساخت آن در سمت شرق، با توجه به موقعیت جی انتخاب شده بود. پس از آن شهر در سرتاسر مسیر رودخانه گسترش یافت، جایی که بخاطر زیبایی و جذابیتش ساکنان زیادی را به خود جلب کرد؛ هم‌چنین در همان حوالی تعداد قابل توجهی ارمنی محله‌ای در جلفا بنا کردند، محله‌ای که وضعیتی تقریبا خودمختار و ده‌ها هزار نفر جمعیت داشت. بنابراین شهر بزرگ ایران تبدیل به کلانشهری شد که، هر چند تعیین تعداد دقیق جمعیت آن ممکن نیست، اما بر اساس مشاهدات مسافران و ساکنان اروپایی ( مثلاHerbert و Chardin ) جمعیتش حداقل به صدها هزار نفر می‌رسید؛ به علاوه تعداد زیادی خارجی که در نزدیکی بازار سکونت داشتند. ( این تخمین‌ها در Brown خلاصه و توضیح داده شده است. ) این شهر در همه جهات، نه تنها در جنوب رودخانه، بلکه از سمت غرب جایی که تجار خارجی محله‌ای در نزدیکی بازار ایجاد کرده بودند؛ و هم‌چنین در جهت شرق به سمت جی سابق و به مراتب فراتر از آن، گسترش یافت. این موضوع نشان دهنده این واقعیت است که مسافری که در قرن نوزدهم از شرق به اصفهان می‌رسید، می‌بایست 16 تا 18 کیلومتر قبل از رسیدن به شهر، از خانه‌های مخروبه عبور کند. (Floyer, ص 367 )
اصفهان در ایران معاصر : از افول تا تجدید. بعد از پایان سلسله صفویه، در واقع از سال 1722، شهر به شدت مورد هجمه و تخریب قرار گرفت. پس از تهاجم افغان‌ها و قتل عام‌های بعدی، اصفهان دو بار دیگر نیز مورد غارت قرار گرفت، پس از ترور نادرشاه افشار و هم‌چنین توسط بختیاری‌ها و دیگر شورشیان لر. در دهه 1810، یک سیاح انگلیسی اینگونه می‌نویسد: " ممکن است تصور شود نفرین و لعنت خدا بر بخش‌هایی از شهر سایه افکنده، همانطور که این اتفاق در شهر بابل ( قدیم ) رخ داد. خانه‌ها، بازارها، مساجد، کاخ‌ها و همه خیابان‌ها در معرض رهایی کامل هستند؛ و من چندین مایل در میان خرابه‌ها راه رفتم، بدون آنکه هیچ موجود زنده‌ای ببینم، مگر یک شغال بر روی دیوار یا یک روباه که به سوراخش برود. ( Morier, ص 134 ) در دهه 1960، یک فرد اروپایی ساکن کشور تنها می‌توانست از خرابی و ویرانی اصفهان سخن بگوید و توضیح دهد که باغ‌های قبلی آن به مزارع گندم تبدیل شده است. (Polak, I, ص 95، 100 ) در سال 1890، یک بانوی انگلیسی که از شمال به اصفهان می‌آید، وقتی به شهر می‌رسد، انبوه خرابه‌ها را می‌بیند و از وجود آن‌ها گله می‌کند: " این مایل اصفهان یا قسمتی بیش از آن، یکی از ناخوشایندترین قسمت‌های سفر بود " (Bishop, I, ص 244 )؛ و او تنها در جلفا ( که تقریبا 3000 ساکن، شامل یک گروه اروپایی در میان ارمنی‌ها، داشت. ) توانست محیطی دلچسب با باغ‌هایی خوب پیدا کند. ( همان، ص 244 ) در اواخر سال 1990، پیر لوتی (Pierre Loti ) که در آن‌جا بازاری شلوغ و باغ‌هایی لوکس کشف کرده نیز، از این ویرانی‌های ملال‌آور و ناراحت کننده سخن می‌گوید. ( ص 163 )
درحقیقت تنها در دهه 1920 بود که رنسانس و تحول شهر، نیروی محرک اصلی صنعتی شدن، واقعا آغاز شد. ذخیره آب فراوان و موقعیت مرکزی شهر در ایران نیز دوباره به عنوان عوامل تعیین کننده ظاهر شدند. اولین مرحله در صنعت نساجی متمرکز بود. در اوایل دهه 1920، یک شرکت پیشگام ( به نام " وطن " که بعدها نامش را به " میهن " تغییر داد ) با حمایت دولتی در این منطقه تاسیس و پس از سال 1925، تحت حمایت رضاشاه به میزان زیادی تقویت شد. ( به مقاله‌های INDUSTRIALIZATION ii و TEXTILE INDUSTRY در سایت iranica.com مراجعه شود. ) تا دهه 1960، صنعت نساجی تقریبا تنها حوزه مهم صنعتی در آن منطقه باقی ماند؛ در آن زمان 15000 نفر ( 18000 در سال 1972 )، یعنی حدود سی درصد کارکنان نساجی در کل کشور، در این شرکت مشغول به کار بودند. تا آن زمان سهم مالکیت توسط سرمایه خصوصی به تدریج افزایش یافت.
مرحله دوم در توسعه صنعت فولاد اتفاق افتاد. مکان آن در مجتمع بزرگ " آریامهر " در حدود 25 کیلومتری جنوب شرقی مرکز شهر و در سمت چپ ساحل زاینده‌رود باعث رونق و منفعت این صنعت شد. این صنعت سنگین که تحت حمایت دولت و با کمک شوروی، در نزدیکی اصفهان و با فاصله دور از منبع مواد خام، که صدها کیلومتر دورتر در حوضه زغال سنگ شمال کرمان و معادن سنگ آهن منطقه بافق، بین کرمان و یزد قرار دارد، ساخته شده است. عوامل انتخاب اصفهان به عنوان مکان ساخت این صنعت عبارت اند از : ذخیره آب قابل توجه، تامین نسبتا آسان انرژی توسط خط لوله‌های استان‌های تولید کننده نفت در خلیج فارس و وجود و تمرکز نیروی کار ماهر که قبلا برای انجام کارهای صنعتی آموزش دیده بودند. با اینکه مکان آن برای اولین بار در اواخر دهه 1960، در چم‌زمان که در مسیر سیستم راه‌آهن ایران قرار داشت و هم‌چنین از منابع آهن در شمس آباد چندان دور نبود، پیشنهاد شد، اما این پیشنهاد پذیرفته نشد. (Korby, ص 93-92 ) تولید فولاد در سال 1937 با 7000 نیروی کار و 600 هزار تن ظرفیت آغاز شد و در دهه 1980 تا 4 میلیون تن افزایش یافت. در اطراف این کارخانه‌های اصلی، به تدریج چشم انداز صنعتی متنوعی ( یک پالایشگاه نفت، پالایشگاه قند و دیگر صنایع مصرفی ) ایجاد شد و باعث شد که اصفهان، بعد از تهران، به عنوان دومین منطقه تولیدی در ایران مطرح شود. منطقه اصلی صنعتی، در جنوب منطقه مسکونی و در امتداد سواحل زاینده‌رود ایجاد شده است.
به دلیل این پیشرفت‌های اقتصادی، جمعیت از دهه 1920 به طور مرتب رشد کرده است. با اینکه قطع به یقین جمعیت تا اوایل قرن 20ام به بیش از 50000 نفر نرسید، اما در دهه 1930 این جمعیت نزدیک به 100000 نفر شد، و با گذشت زمان جمعیت اصفهان به 254000 نفر بر طبق سرشماری انجام شده در سال 1956، 661000 نفر در سال 1976 و 1266000 نفر در سال 1996 رسید. این رشد جمعیت، عمدتا به دلیل مهاجرت بالا از مناطق کوهستانی غرب زاگرس در نزدیکی شهر و هم‌چنین از خوزستان از زمان جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. ( نقشه هجوم مهاجر در Hourcade، ص 53 را ببینید ) باید جوامع بزرگ و پرجمعیت درون واحه پهناور و وسیع که اکنون شهرهای اطراف اصفهان را تشکیل می‌دهند، را به نیز جمعیت خود شهر اضافه کرد؛ که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به خمینی شهر ( که قبلا همایون شهر نام داشت ) با جمعیتی بالغ بر 165000 نفر و نجف آباد با 178000 نفر در سال 1996 اشاره کرد. در مجموع، شهر و واحه در حال حاضر بیش از 2 میلیون نفر جمعیت دارد و بنابراین اصفهان بدون شک دومین شهر بزرگ ایران است.

نمایش کتاب‌شناسی:
Ali. Bakhtiar, “The Royal Bazar of Isfahan,” Iranian Studies 7/1-2, 1974, pp. 320-47.
Mirza Bala, “Isfahan,” in IṟA V/2, 1950, pp. 1068-72.
Elizabeth Beazley, “The Pigeon Towers of Isfahan,” Iran 4, 1966, pp. 105-9.
Pierre Briant, Histoire de l’Empire Perse. De Cyrus à Alexandre, Paris, 1996.
Mrs. Bishop, Journeys in Persia and Kurdistan, 2 vols., London, 1891.
Wilfrid Blunt and W. Swaan, Isfahan, Pearl of Persia, London, 1966.
J. Brown, “A Geographical Study of the Evolution of the Cities of Tehran and Isfahan,” unpubl. Ph.D. thesis, Durham, 1965.
Jean-Claude Cordonnier, “Les tendances nouvelles de l’agriculture irriguée dans l’oasis d’Isfahan,” Revue Géographique de l’Est 4, 1964, pp. 387-92.
Sherban Cantacuzino and Kenneth Browne, “Isfahan,” Architectural Review150/951, 1976, pp. 253-322.
Jean Chardin, Voyages en Perse et autres Lieux de l’Orient, 10 vols., ed. and annot. L. Langlès, Paris, 1811.
V. F. Costello, Kashan: A City and Region of Iran, London and New York, 1976.
Šams-al-Din al-Demašqi, Noḵbat al-dahr fi ʿajāʾeb al-barr wa’l-baḥr, ed. M. A. F. Mehren as Cosmographie de Chems-ed-din Abdallah Mohammed ed-Dimichqui, Saint-Pétersbourg, 1866; repr., Leipzig, 1923; tr. Mehren as Manuel de la cosmographie du Moyen Age, Copenhagen, 1874.
Ebn al-Athir, al-Kāmel fi’l-taʾriḵ, ed. C. J. Tornberg, 13 vols., Beirut, 1966.
Ebn al-Faqih, Moḵtaṣar Ketāb al-boldān, ed. M. J. de Goeje, Leiden, 1967, pp. 261-63.
Eckart Ehlers, “Capitals and Spatial Organization in Iran: Esfahan, Shiraz, Tehran,” in Chahryar Adle and Bernard Hourcade, ed., Téhéran capitale bicentenaire, Bibliothèque Iranienne 37, Paris and Tehran, 1992, pp. 155-72.
Paridokht Fesharaki, L’oasis d’Isfahan. Thèse inédite de Doctorat en Géographie, Université de Paris-Sorbonne, 1967.
Ernest Ayscoghs Floyer, Unexplored Baluchistan, London, 1882.
Food and Agricultural Organization of the United Nations, Islamic Republic of Iran, FAO Agriculture Series No. 31, Rome 1998; online at http://www.irvl.net/food-Iran.htm. Heinz Gaube, Iranian Cities, New York, 1979.
Idem and Eugen Wirth, Der Basar von Isfahan, Wiesbaden, 1976.
Lisa Golombek, “Urban Patterns in Pre-Safavid Isfahan,” Iranian Studies 7/1-2, 1974, pp. 18-48.
J. Guidi, “Ostsyrische Bischöfe und Bischofssitze im V., VI. und VII. Jahrhundert,” ZDMG 43, 1889, pp. 388-414.
Thomas Herbert, Travels in Persia, ed., William Foster, London, 1928.
Renata Holod, ed., Studies on Isfahan, special issues of Iranian Studies 7/1-2 and 7/3-4, 1974.
Bernard Hourcade et. al., Atlas de l’Iran, Montpellier-Paris, 1998.
Hans Knübel, “Das erste Eisenhüttenwerk im Iran bei Isfahan,” Geographische Rundschau 23, 1971, pp. 368-70.
Wilfried Korby, Probleme der industriellen Entwicklung und Konzentratien in Iran, Wiesbaden, 1977.
Gerhard Kortum, “Geographische Grundlagan und Entwicklung der iranischen Textilindustrie,” Orient 2, 1972, pp. 68-74.
Ann K. S. Lambton, “The Regulation of the Waters of the Zayandeh Roud,” BSOAS9, 1937-39, pp. 663-73.
Idem and Janine Scurdel-Thomine, “Isfahan,” in EI2 IV, 1978, pp. 97-107.
Laurence Lockhart, Persian Cities, London, 1960. Pierre Loti, Vers Ispahan, Paris, 1936.
Josef Markwart [Marquart], A Catalogue of the Provincial Cities of Ērānshahr, ed. G. Messina, Rome, 1931.
Ḥamd-Allāh Mostawfi, Tāriḵ-e gozida, ed. ʿAbd-al-Ḥosayn Navāʾi, Tehran, 1960.
Moṭahhar b. Ṭāher Moqaddasi, Ketāb al-badʾ wa’l-taʾriḵ, ed. and tr. Clément Huart as Le livre de la création et de l’histoire, 6 vols., Paris, 1899-1919.
James Morier, A Second Journey through Persia, Armenia and Asia Minor to Constantinople, between the Years 1810 and 1816, London, 1818.
Abu Moʿin Ḥamid-al-Din Nāṣer-e Ḵosrow, Safar-nāma, ed., M. Dabirsiāqi, Tehran, 1966; French tr. C. Schefer, Paris, 1881.
Xavier de Planhol, “L’oasis d’Isfahan d’après P. Fesharaki,” Revue Géographique de l’Est 9, 1969, pp. 391-96.
X. de Planhol, “Sur la genèse du bazar,” in Régions, villes et aménagement, Mélanges jubilaires offerts à Jacqueline Beaujeu-Garnier, Paris, 1987, pp. 445-74.
J. E. Polak, Persien. Das Land und seine Bewohner, 2 vols., Leipzig, 1860.
Rosamarie Quiring-Zoche, Isfahan im 15. und 16. Jahrhundert. Ein Beitrag zur persischen Stadtgeschichte, Islamkundliche Untersuchungen 54, Berlin, 1980.
Sirus Šafaqi, Joḡrāfiā-ye Eṣfahān, Isfahan, 1974. Paul Schwarz, Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen, 9 vols., Leipzig, Zwickau, and Stuttgart, 1896-1935; repr. in one vol., Hildesheim and New York, 1969; see vol. V, pp. 587-90.
G. Shankland, The Planning of Isfahan, A Report for UNESCO, Indo-Pacific Fisheries Council, 1968.
Mohammad-Ali Soltani-Tirani, Handwerker und Handwerk in Esfahan: Räumliche, wirtschaftliche und soziale Organisationsformen – Eine Dokumentation, Marburger Geographische Schriften, 87, Marburg/Lahn, 1982.
Friedrich Spiegel, Eranische Altertumskunde, 3 vols., Leipzig, 1871-78.
Brian Spooner, “City and River in Iran: Urbanization and Irrigation of the Iranian Plateau,” Iranian Studies 7, 1974, pp. 681-713.

 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.