نویسنده: عزیزالله بیات
یادداشت راسخون: خوانندهی گرامی به یاد داشته باشید که مقالهی زیر، در سال 1367 خورشیدی نوشته شده و شاید بسیاری از دادههای آن به روز نباشد.
آذربایجان غربی از شمال به اتحاد جماهیر شوروی و ترکیه، از مشرق به دریاچهی ارومیه، از جنوب به کردستان و از مغرب به کشور ترکیه و عراق محدود است، مرکز آن ارومیه است و شهرستانهای تابعهی آن عبارتند از: خوی، مهاباد، میاندوآب، سلماس، نقده، ماکو، سردشت، پیرانشهر.
اورمیه
شهرستان اورمیه در فاصلهی 951 کیلومتری تهران قرار دارد، از شمال به سلماس، از مشرق به دریاچه ارومیه، از جنوب به نقده و از مغرب به ترکیه محدود است، دارای 37 درجه و 32 دقیقه عرض شمالی و 45 درجه و 5 دقیقه طول شرقی و ارتفاع آن از سطح دریا 1.342 متر است، ارتفاعات مهم این شهرستان عبارت است از جبال مرکزی ترکیه و عراق که مرز این سه کشور را از هم جدا میکند و ارتفاعات گردنهی قوشچی که در شمال شهرستان واقع شده و مهمترین کوههای این منطقه بشمار میرود. مهمترین رودخانههای آن ارومیه رود است، از کوه کونکبوتر سرچشمه گرفته به اسم شهریرود از شهرستان ارومیه گذشته به دریاچه میریزد، آب و هوای آن در زمستان سرد و در تابستان معتدل است. در کاوشهایی که در ناحیه ارومیه بعمل آمده است آثاری به دست آمده که قدمت بعضی از آنها به دو هزار سال قبل از میلاد میرسد. بنا به عقیدهی برخی از محققین اورمیه زادگاه زردشت بوده است، به احتمال زیاد مسلمین در دوران خلافت عمر اورمیه را فتح کردند، جغرافیانویسان قرن سوم هجری اورمیه را بعد از اردبیل و مراغه سومین شهر آذربایجان شمردهاند. بنا به گفتهی ابن حوقل در قرن چهارم هجری شهری خرم و به بزرگی مراغه بوده است، باغهای انگور زیاد داشته و تجارت آن خالی از اهمیت و اعتبار نبوده است (1). قلعه و باروی محکمی داشته و رودخانهای در شهر جریان داشته که در یک فرسخی شهر وارد دریاچه میشده است. در جنگهایی که بین طغرل بن ارسلان سلجوقی و قزل ارسلان درگرفت طغرل در سال 585 هـ. ق شهر را به تصرف خود درآورد و آن را به باد غارت داده ویران کرد، بعد از چندی به تدریج باز هم روی به آبادی نهاد و در قرن هشتم هجری توسعهی آن به جایی رسید که صورت شهر بزرگی پیدا کرد و محیط باروی آن بالغ بر ده هزار گام شد، امیرتیمور گورکانی ظاهراً اورمیه را تیول گرگین بیک نامی از افراد ایل افشار داد، تاریخ اورمیه در قرن 12 هـ. ق بستگی به تاریخ این ایل دارد که در دشت اورمیه مستقر شده بودند و دائماً با ایلات همسایه خود زد و خورد میکردند. دولت عثمانی هم کردها را علیه آنها تحریک میکرد، سرانجام نادر دست عثمانیها را از آذربایجان کوتاه کرد، بعد از کشتهشدن نادر به تصرف ابراهیم شاه افشار برادر عادلشاه که در مشهد به جای عم خود جلوس کرده بود درآمد، طولی نکشید ابراهیم خان در یکی از لشکرکشیهای خود در قم به دست هواداران شاهرخ نوهی نادر گرفتار و کشته شد. اورمیه بعد از وی به تصرف آزادخان افغان یکی دیگر از سرداران نادر درآمد ولیکن در سال 1169 هـ. ق محمدحسن خان قاجار در جنگی آزادخان را شکست داده بر اورمیه استیلا یافت، بعد از کشته شدن محمدحسن خان فتحعلیخان افشار اورمیه را تصرف کرد، وی که سابقاً از یاران آزادخان افغان بود به مخالفت کریم خان برخاست، کریم خان شیخعلیخان را به دفع او به اورمیه فرستاد، سرانجام فتحعلیخان شکست خورد و از در عذرخواهی درآمد در نتیجه اورمیه به تصرف کریم خان درآمد، بعد از انقراض سلسله زندیه ایل افشار به کمک بعضی از ایلات مجاور علیه قاجاریه متحد شدند ولی نتیجهای حاصل آنها نشد، در زمان فتحعلیشاه قاجار برای اولین بار حاکم اورمیه از طرف حکومت مرکزی منصوب شد، در جنگهای 1828 میلادی ایران و روس چندماهی اورمیه تحت اشغال سپاهیان روس درآمد، در سال 1324 هـ. ق دولت عثمانی آنجا را تصرف کرد و در سال 1329 هـ. ق به اشغال روسها درآمد و طی جنگهای جهانی اول چندین بار دست به دست گشت، از حملات عثمانیها آسیب جانی و مالی زیادی به ساکنین شهر وارد شد، بعد از انقلاب اکتبر 1917 روسیه، انجمنی مرکب از آسوریان امور شهر را در دست گرفتند و در این دوره حوادث خونینی از جمله قتل عام مسلمانان توسط مسیحیان در 1336 هـ. ق روی داد و در نتیجه در پایان جنگ جهانی اول شهر تبدیل به یک ویرانه خالی از سکنه شده بود، باز هم به مرور روی به آبادی نهاد.دربارهی وجه تسمیه آن عدهای معتقدند که چون در اورمیه رودخانههای زیاد و آب فراوان وجود دارد و در زبان سریانی (میه) یا میاه به معنی آب است و (اور) به معنی شهر است به همین جهت محل مذکور به نام اورمیه موسوم گردیده.
بعلت قدمت اورمیه آثار تاریخی بسیاری در این شهر وجود داشته که متأسفانه در اثر حوادث تاریخی و انقلابات متوالی و تهاجم اقوام و قبایل مختلف از بین رفته است.
مهمترین آثار تاریخی آن عبارت است از سه گنبد متعلق به قرن ششم هجری و مسجدجامع از آثار نیمهی دوم قرن هفتم هجری که بنای اصلی آن کلیسا بوده و در دورهی شاه عباس اول به مسجد تبدیل شده است.
خوی
شهرستان خوی در 807 کیلومتری تهران قرار گرفته، از شمال به ماکو، از مشرق به مرند، از جنوب به دریاچهی اورمیه و شهرستان سلماس و از مغرب به کشور ترکیه محدود است، دارای 38 درجه و 34 دقیقه عرض شمالی و 44 درجه و 57 دقیقه طول شرقی است، جلگهی خوی در دامنهی شرقی نجد ارمنستان واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 1.100 متر است، آب و هوای آن معتدل و رود قطورچای از سه کیلومتری جنوب آن میگذرد که پل خاتون بر روی آن ساخته شده است.خوی یکی از شهرهای قدیمی ایران است، لفظ خوی در تاریخ ظاهراً از قرن ششم میلادی به میان میآید، اقوال مختلفی دربارهی این کلمه ذکر شده که از میان آنها قولی که احتمال صحت آن بیشتر است این که خوی کلمهای کردی به معنای نمک است، نظر به اینکه کردها باقی ماندهی قوم ماد هستند و زبان خود را تا اندازهی تاکنون حفظ کردهاند، با توجه به اینکه شهر خوی از شهرهای ماد کوچک به شمار میرفته میتوان چنین نتیجه گرفت که ساکنین اولیهی آن از مادها یعنی در حقیقت از کردها بودهاند که به مناسبت وجود معادن نمک در این ناحیه به همین نام مشهور گردید.
به گفتهی بلاذری عتبةبن فرقد سلمی سردار اسلام در سال 20 هجری بعد از تصرف موصل و نواحی کردنشین به حدود خوی و سلماس رسید. وی اولین سردار اسلام است که به فتح خوی نایل گردیده (2). در دورهی خلفای راشدین (11-41 هـ. ق) خوی جزو آذربایجان بود، طبق اسناد و مدارک تاریخی در این مدت رویداد قابل ملاحظهای در آنجا به وقوع نپیوسته است. از وقایع مهم قرن دوم هجری در دوران خلفای بنیامیه (41-132 هـ. ق) هجوم خزرها به آذربایجان است که در حدود سال 112 هـ. ق مقارن با خلافت هشام بن عبدالملک (105-125 هـ. ق) اتفاق افتاد و پس از غلبه سرداران اسلام مقیم در آذربایجان دست به تاراج و کشت و کشتار زدند و به شهر خوی که در مسیر آمد و رفت آنها واقع شده بود خسارات جانی و مالی زیادی وارد آمد، در قرن چهارم هجری به علت درگیریهای خلفا با غرامطه آنطور که باید و شاید نمیتوانستند به امور ولایات دوردست رسیدگی کنند به همین علت حکام محلی از این موقعیت استفاده کرده سر به شورش برداشته دعوی استقلال کردند، از جمله یوسف بن ابوالساج بود که از اطاعت خلیفه سرپیچید، آذربایجان، ارمنستان و قزوین را به تصرف خود درآورد. خلیفه مقتدر (295- 320 هـ. ق) ناچار حکومت وی را در ولایات نامبرده تصدیق و تأیید کرد، بعد از ساجیان حکومت آذربایجان به دست دیسم کرد افتاد طولی نکشید که مرزبان سردار دیلمی، دیسم را شکست داد و آذربایجان را متصرف شده در سال 337 هـ. ق مرزبان از رکن الدوله دیلمی شکست خورده به اسارت درآمد، مقارن این ایام بار دیگر دیسم به آذربایجان آمد و آنجا را به تصرف خود درآورد، در سال 343 هـ. ق مرزبان از زندان رکنالدوله رهایی یافته بار دیگر به آذربایجان آمد، دیسم چون یارای مقاومت با وی نداشت آذربایجان را رها کرده رهسپار بغداد گردید.
استخری نویسندهی قرن چهارم هجری در تألیف معروف خود، بعد از وصف اردبیل، مراغه و اورمیه از خوی به نام یکی از شهرهای آذربایجان نیز نامبرده و فاصلهی آن را با شهرهای مهم آن زمان از جمله آمد و اردبیل معین کرده است (3). ابن حوقل از آبادی و ازدیاد جمعیت و حاصلخیزی و حصار مستحکم و لطف و صفای اهالی یاد کرده است.
بعد از درگذشت سالار مرزبان آرامش نسبی که در آذربایجان حکمفرما بود از بین رفت. آخرین فرد سالاریان ابراهیم فرزند سالار است که در سال 370 هـ. ق امرای زیردستش وی را به زندان انداختند و ابوالهیجای روادی عربنژاد جانشین او شد. از قراین موجود چنین استنباط میشود که شهر خوی از مرگ سالار تا سال 378 هـ. ق دارای امیری مستقل بوده است که هیچیک از امرای بانفوذ آذربایجان اطاعت نداشته، با این همه در این سال در مقابل روادیان سر تسلیم فرود آورد، از سال 378- 446 هـ. ق دو تن از امیران روادی به نام مملان و وهسودان که پدر و پسر بودند در آذربایجان حکومت کردهاند و به تدریج بر اثر تجاوز رومیان و ارامنه و تاخت و تاز ترکان غز قدرت روادیان رو به ضعف نهاد، سرانجام در سال 466 هـ. ق طغرل اول مؤسس سلسلهی سلجوقی بدون جنگ و خونریزی بر آذربایجان استیلا یافت. آلب ارسلان جانشین طغرل در اولین سالهای زمامداری خود به علت درگیریهایی که با مدعیان سلطنت پیدا کرد نتوانست تا سال 456 هـ. ق به آذربایجان عطف توجهی کند، در این سال به عزم جنگ با رومیان و گرجیان رهسپار آذربایجان گردید، در همین زمان به وی خبر رسید که اهالی خوی و سلماس سر به شورش برداشتند.
به فرمان آلارسلان عمید خراسان که یکی از معتمدان وی بود روانهی خوی گردید و اهالی را دعوت به آرامش و اطاعت از آلب ارسلان کرد، در نتیجه اهالی دست از شورش برداشته سر به اطاعت آلب ارسلان نهادند. بعد از درگذشت ملکشاه سلجوقی فرزندانش برای تصرف تاج و تخت به جان یکدیگر افتادند، در این گیرودار تاجالدوله به تنش عم فرزندان ملکشاه که در شام حکومت میکرد از موقعیت استفاده کرد و برای بدست آوردن تاج و تخت در سال 487 هـ. ق از راه موصل وارد آذربایجان شد و بر اثر تاخت و تاز او، به اهالی این منطقه از جمله خوی زیانهای فراوانی وارد شد. برکیارق یکی از پسران ملکشاه سلجوقی بعد از درگذشت برادرش محمود در اصفهان به تخت نشست، در این زمان محمد برادر دیگر برکیارق در گنجه بود با سپاهیان خود وارد آذربایجان شد و بر آنجا استیلا یافت، سپس روی به اصفهان نهاد لیکن از برکیارق شکست خورد، برکیارق در سال 495 هـ. ق قوامالدوله کربوقا را به حکومت آذربایجان منصوب کرد، وی هنگامی که به حدود خوی رسید مریض شد و در چهار فرسنگی شهر درگذشت، جسد او را به خوی آورده و در آنجا دفن کردند، سال بعد طرفداران محمد آذربایجان را تصرف کردند، بار دیگر جنگی در سال 496 هـ. ق بین برکیارق و سلطان محمد در حوالی خوی درگرفت که به شکست سلطان محمد منجر شد ولیکن بزودی با یکدیگر صلح کردند و قرار بر این شد که شام، دیار بکر، آذربایجان، مغان، ارمنستان و گرجستان متعلق به سلطان محمد باشد و مابقی ولایات در تصرف برکیارق درآید، بعد از درگذشت سلطان محمد پسرش محمود (511- 525 هـ. ق) به جای او نشست و به فرمان وی مسعود برادرش به حکومت آذربایجان منصوب گردید.
به طور کلی در دوران حکومت سلطان محمد و جانشینانش اهالی خوی از هر جهت در رفاه و آسایش بودند زیرا قبل از حکومت سلجوقیان ارامنه آسایش را از مردم سلب کرده بودند که در مدت زمامداری این سلسله سرکوب گردیدند و دیگر یارای تجاوز به این شهر را نداشتند.
در زمان اتابکان آذربایجان (541- 626 هـ. ق) رفاه و امنیتی که از استقرار حکومت سلجوقیان غرب در آذربایجان بوجود آمده بود ادامه یافت، در نتیجه کشاورزی و صنعت در آذربایجان ترقی و توسعه یافت و در همین زمان خوی به داشتن سکههای زر و سیم کامل عیار معروف شد. به استناد گفتههای یاقوت و حمدالله مستوفی شهر دارای بارویی مستحکم بوده و دیبای مرغوب آن شهرت داشته است.
مغولان بعد از آنکه در سال 617 هـ. ق همدان را تصرف کردند رهسپار آذربایجان شدند، گروهی از آنها خوی و سلماس و جمعی دیگر سراب را تاراج کردند و بسرعت از آذربایجان خارج شدند، بعد از رفتن مغولان اتابک ازبک بار دیگر به آذربایجان آمد و حکومت وی تا سال 622 هـ. ق ادامه یافت، در این سال آذربایجان به تصرف سلطان جلالالدین خوارزمشاه درآمد، بعد از آنکه مغولان در سال 628 هـ. ق سلطان جلالالدین را شکست دادند در کشت و کشتار اهالی بیدفاع آذربایجان بیداد کردند، در سال 651 هـ. ق هولاکوخان مأمور فتح بقایای ممالک اسلامی گردید، وی بعد از سرکوبی فرقهی اسماعیلیه و تصرف بغداد مراغه را پایتخت خود قرار داد، در همین زمان به دستور وی در خوی بتخانه ساختند. حمدالله مستوفی در قرن هشتم هجری از باروی 6.500 گامی و هوای گرم و باغهای زیاد و فراوانی انگور به ویژه امرود پیغمبری و زیبایی اهالی یاد کرده است. بعد از انقراض ایلخانان مغول شهرهای آذربایجان ضمیمهی قلمرو سلسلههای چوپانی، ایلکانی، قراقویونلو و آق قویونلو گردید تا سرانجام امیرتیمور در سال 788 هـ. ق آذربایجان را تصرف کرد، مقارن سالهای آخری سلطنت امیر تیمور کلاویخو سیاح معروف از طرف دربار اسپانیا عازم سمرقند پایتخت تیمور شد، وی شرح این مسافرت را در سفرنامهی خود تنظیم کرده و مطالب سودمندی دربارهی خوی نوشته است.
در زمان صفویه که دولتهای ایران و ترکیه غالباً با یکدیگر منازعه داشتند اهمیت این شهر به علت موقعیت جغرافیایی و نظامی که داراست بیشتر گردید، جنگ چالدران بین شاه اسماعیل اول و سلطان سلیم در سال 920 هـ. ق در 70 کیلومتری شهر درگرفت.
پس از سقوط اصفهان به توسط افاغنه دربار عثمانی از اوضاع پریشان ایران آن روزی استفاده کرده به فکر تصرف قسمتی از خاک ایران برآمد، در همین زمان امیر شهبازخان پسر مرتضی خان دنبلی از طرف دربار ایران در خوی حکومت میکرد، وی هنگامی که از نزدیک شدن سپاه عثمانی به شهر آگاه شد در قلعه خوی متحصن گردید و درصدد دفاع از شهر برآمد، لیکن سرانجام قلعه به تصرف عبدالله پاشاه سردار ترک درآمد و شهبازخان هم کشته شد و شهر به باد غارت رفت، اشرف افغان جانشین محمود برای جلب کمک دولت عثمانی به موجب عهدنامهای که با آن دولت بست نواحی غربی ایران از جمله خوی در مالکیت دولت عثمانی قرار گرفت و تا سال 1142 هـ. ق در تصرف عثمانی باقی ماند، در این سال نادر سپاه عثمانی را در میاندوآب شکست داد و آنها را مجبور به تخلیهی خاک آذربایجان کرد.
در دوران سلطنت بازماندگان نادر و سلسلهی زندیه امرای خانوادهی دنبلی مدتها در خوی حکومت کردند، در سال 1223 هـ. ق فتحعلیشاه قاجار برای مقابله با روسها عازم آذربایجان شد و در چمن سلطانیه اردو زد، در همین سال عباس میرزا نایبالسلطنه وارد خوی شد و آن را مرکز فرماندهی خود قرار داد، موقعیت مناسب نظامی شهر سبب شد که حصاری توسط هیأت اعزامی ژنرال گاردان به ضخامت 3 متر به دور شهر کشیده شود، در حال حاضر خرابههای آن باقی است، در اثر زلزلهی 1842 میلادی قسمتی از شهر ویران شد.
آثار تاریخی خوی عبارتند از: دروازهی سنگی متعلق به اواخر دوران مغول و مسجد خان و منار شمس و مسجد مطلب خان.
مهاباد
شهرستان مهاباد در 873 کیلومتری تهران واقع شده، از شمال به دریاچهی اورمیه و نقده، از مشرق به میاندوآب و از جنوب به سقز و بانه و از مغرب به سردشت و خانه محدود است، دارای 36 درجه و 46 دقیقه عرض شمالی و 45 درجه و 43 دقیقه طول شرقی است، شهر در جلگه واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 1.320 متر است، آب و هوای نقاط مختلف شهرستان به علت پستی و بلندی و بواسطه جنگلی بودن متفاوت است، بدین معنی که قسمتهای کوهستانی سردسیری و ییلاقی و قسمتهای جلگهای و جنگلی معتدل است، رودخانه مهاباد که از کوههای مرزی ایران و عراق سرچشمه میگیرد پس از آبیاری این شهرستان به دریاچهی اورمیه میریزد.مهاباد سابقاً ساوجبلاغ مکری نامیده میشد از نظر اداری و دستهبندی طوایف ساوجبلاغ به قسمتهای زیر تقسیم میشده است:
1. کردستان مکری به معنی اخص که محل سکونت کردهای مکری و دبکری بود و ساوجبلاغ (مهاباد) مرکز آن به شمار میرفت، این قسمت شامل نواحی زیر میشد: حومهی شهر ساوجبلاغ، شهر ویران، بهی، آختاچی، تورجان و گورک.
2. منطقهای که محل سکونت کردهای بلباس بود و مشتمل بر بلوک ایل تیمور، نعلین منگور، لاهیجان قدیم و لاهیجان نو میشد.
3. ناحیه سردشت.
4. سقز.
5. بانه.
ناحیهی ساوجبلاغ دارای سوابق تاریخی است و تا حدود سال 1890 میلادی در داش تپه در جنوب غربی دریاچه ارومیه کتیبهای به خط میخی و به زبان اورارتوئی وجود داشته که بعضی از محققین آن را به منوآ (4) که بین سالهای 778- 812 ق. م در وان سلطنت داشته نسبت میدهند مضافاً به اینکه راولینسن تأسیسات آبی و راهروهای زیرزمینی و پلکانهای سنگی در آبادی واقع بر ساحل چپ رودخانهی ساوجبلاغ کشف کرد که مؤید نفوذ وانیها در این منطقه است، در آبادی اندرقاش واقع در 10 کیلومتری شمال شرقی مهاباد قبری سنگی وجود دارد که یا از قبور دورهی هخامنشی و یا به عقیدهی پرفسور هرتسفلد از آثار دوره مادهاست، آبادی دریاس در 11 کیلومتری شمال مهاباد واقع شده است. بطلمیوس داریاوسا (5) را یکی از شهرهای ماد نام برده که ظاهراً مطابق دهکدهی دریاس امروزی است، دمرگان قبرهایی در نزدیکی تل گلگاتپه در محل خلیل دلیل کشف کرده که به انسهایی متعلق است که در عصر آهن میزیستهاند، تمام این مطالب ثابت میکند که کردستان مکری از زمانهای بسیار دور آباد و مسکون بوده است.
در سال 624 میلادی هراکلیوس (هرقل) در تعقیب خسروپرویز از این ناحیه گذشت، در غارهای کرفتو کتیبه یونانی به دست آورده است.
به استناد اسناد و مدارک تاریخی ناحیهی ساوجبلاغ در دورهی مغول از لحاظ رفت و آمد دارای اهمیت و اعتبار بوده که این مطلب را اسامی بعضی از آبادیهای ساوجبلاغ که به زبان مغولی است تأیید میکند، بطور کلی به علت نبودن اسناد و مدارک کافی تاریخ گذشته این سرزمین آنطور که باید و شاید روشن نیست، در مورد حوادث و وقایع تاریخی متأخر آن اطلاعات بیشتری در دست است، در سال 1297 هـ. ق شیخ عبیدالله از فرقهی نقشبندیه که در میان کردان حکاری پیروانی داشت درصدد برآمد که اکراد سرحد بین ایران و عثمانی را تحت اطاعت خود درآورد، در همین سال حمزهآقا حاکم ساوجبلاغ نیز بدو پیوست، عبیدالله فتنه و آشوبی برپا کرد و اورمیه، ساوجبلاغ، مراغه و میاندوآب را میدان تاخت و تاز و تاراج خود قرار داد، در این گیرودار شیوخ سنی ساوجبلاغ علیه پیروان مذهب تشیع اعلام جهاد کردند که این عمل باعث ریختن خون عدهی زیادی در اطراف مراغه شد، به فرمان ناصرالدین شاه حمزه میرزا حشمتالدوله مأمور سرکوبی شیخ عبیدالله شد لیکن در صائین قلعه درگذشت و به جای او میرزاحسین خان سپهسالار و امیرنظام گروسی مأمور فرونشاندن شورش شیخ عبیدالله شدند و او در حوالی اورمیه از قوای دولتی شکست خورده به عثمانی گریخت.
در سال 1905 میلادی عثمانیها اختلافات سرحدی را بهانه قرار داده لاهیجان را اشغال کردند و در جنگ جهانی اول این منطقه تبدیل به میدان مبارزه قوای روسیه تزاری و سپاهیان عثمانی گردید و متعاقب آن دستخوش غارت و ویران شد.
آثار تاریخی ساوجبلاغ، همانطور که گفته شد در دهکده اندرکش یا اندرقاش و در جنوب شرقی گردنه کاروشینکا و گلگاتپه (قلقاتپه) بقایای شهری قدیمی دیده میشود که دارای آثاری از قبل از میلاد و اوایل دورهی اسلام است، در نزدیکی این ویرانهها دخمهای به نام طاق راکا که از لحاظ شیوهی سنگتراشی به دخمههای دورهی هخامنشی شباهت دارد باقیمانده است و دخمه مادی متعلق به (550- 708 ق. م) در نزدیکی مهاباد دارای دو طبقه و چهار ستون و چندین قبر است و مدرسه شاه سلیمان صفوی از آثار قرن یازدهم هجری، سردر این مدرسه کتیبهای به خط رقاع دارد که حاکی از تاریخ خاتمهی بنای مدرسه است.
میاندوآب
شهرستان میاندوآب در 823 کیلومتری تهران واقع شده، از شمال به مراغه، از مشرق به زنجان، از جنوب به سنندج و سقز و از مغرب به مهاباد محدود است، دارای 36 درجه و 58 دقیقه عرض شمالی و 46 درجه و 6 دقیقه طول شرقی است، شهر میاندوآب در دشت واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 1.500 متر است. آب و هوای آن معتدل و به علت مجاورت با دریاچهی ارومیه تا اندازهای مرطوب است میاندوآب بین سیمینهرود و زرینهرود قرار گرفته و دارای زمینهای حاصلخیز است.سلماس
شهرستان سلماس در 854 کیلومتری تهران واقع شده، از شمال به خوی، از مشرق و جنوب به دریاچهی اورمیه و از مغرب به مرز ایران و ترکیه محدود میشود، دارای 38 درجه و 11 دقیقه عرض شمالی و 44 درجه و 46 دقیقه طول شرقی است. سلماس در جلگه واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا 1.430 متر است، کوههای آن عبارتند از: کوههای مرزی ایران و ترکیه، آب و هوای این شهرستان در قسمتهای مرزی کوهستانی سردسیری و در نواحی جلگهای معتدل است، رودخانهی زولوچای آن را مشروب میکند.مقدسی از سلماس به نام شهری نیکو که دارای بازارهای خوب و مسجدی که از سنگ ساخته شده بود و از ساکنین شهر که کرد بودهاند یاد کرده است (6). بنا به قول یاقوت حموی در قرن هفتم هجری قسمت مهمی از آن شهر ویران شده بود، بنا به گفتهی حمدالله مستوفی، یک قرن بعد علیشاه وزیر غازانخان شهر را آباد کرد، هم او گوید محیط آن 8 هزار گام است و هوایش به سردی مایل است، باغهای میوهی آن زیاد و دارای انگوری نیکو است و غلات و سایر حبوبات در آن میکارند، اهالی شهر پیرو مذهب تسنن هستند (7).
ظاهراً در دورههای اخیر شهری به نام سلماس وجود نداشته است، در اسناد و مدارک دورهی قاجاریه مرکز ولایت سلماس شهر دیلمقان ذکر شده است. جنگهای روس و عثمانی و هرج و مرجی که بعد از جنگ جهانی اول در این منطقه بروز کرد به سلماس زیانهای جانی و مالی فراوان وارد ساخت، در اردیبهشت ماه 1309 در اثر زلزله شدیدی بکلی ویران شد و عده زیادی جان خود را از دست دادند، پس از مدتی تجدید بنا گردید و نام آن به شاهپور مبدل شد که در حقیقت این نام جانشین نام دیلمقان بود.
آثار تاریخی سلماس حاکی از این است که از زمانهای بسیار قدیم آباد و مسکون بوده است، کرپورتر (1775- 1842 میلادی) نویسندهی انگلیسی ضمن مسافرت خود به ایران بناهای خلدی بر تپه زنجیر قلعه نزدیک آبادی تمر (8) را کشف کرد، آثار دیگر سلماس عبارتند از: دخمه سنگی قارنی یا رخ، این دخمه در شمال جاده بین سلماس و صومای نزدیک کوهستان قارنی یارخ واقع شده و متعلق به دوران ماد یعنی حدود 700 ق. م است و نقوش خانی تختی نزدیک شهر کنونی که از آثار دورهی اردشیر پاپکان و شاپور اول است و در گورچین قلعه نیز آثار جالبی وجود دارد و همچنین در نزدیکی آبادی کهنهشهر یا تازهشهر واقع در 7 کیلومتری جنوب غربی سلماس برج آجری وجود دارد از آثار اوایل قرن هشتم هجری و منسوب به میری خاتون دختر ارغونآغا است.
ماکو
شهرستان ماکو تا تهران 939 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به ترکیه، از مشرق به رودخانه ارس و اتحاد جماهیر شوروی، از جنوب به خوی و از مغرب به ترکیه محدود است، دارای 39 درجه و 18 دقیقه عرض شمالی و 44 درجه و 31 دقیقه طول شرقی است، شهرستان ماکو کوهستانی و ارتفاع آن از سطح دریا 1.29 متر و دارای آب و هوای معتدل است.شهر ماکو در دامنهی کوه به شکلی بنا شده که شهر را مانند چتر در پناه خود گرفته و شهر بطور نیمدایره در دامنه کوه قرار گرفته است.
ماکو در اوایل سلطنت شاه عباس اول قلعهای بیش نبود، تاریخ صحیح بنای آن سال 1012 هـ. ق میباشد، آثار تاریخی ماکو عبارتند از: دخمهی سنگی در 7 کیلومتری ماکو که به ایوان فرهاد نیز معروف است و از آثار دوره ماد است و قبرستان پیراحمد کندی واقع در 52 کیلومتری جنوب غربی ماکو متعلق به دورهی ساسانی و پل پنج چشمه، این پل تاریخی در مسیر راه ماکو به تبریز قرار گرفته دارای پنج چشمه از آثار دورهی صفوی است و کلیسای طاطاوس، این کلیسا به نام تادی مقدس هم نامیده میشود در دهکده قره کلیسای دهستان چالدران شهرستان ماکو بر فراز تپهای بنا شده و متعلق به قرن سیزدهم هجری است.
سردشت
شهرستان سردشت از شمال به خانه، از مشرق به مهاباد، از جنوب و مغرب به خاک عراق محدود است، دارای 36 درجه و 10 دقیقه عرض شمالی و 45 درجه و 32 دقیقه طول شرقی است، رود سردشت از آن میگذرد. نظر به اینکه در نزدیکی مرز ایران و عراق قرار گرفته دارای اهمیت نظامی است.پیرانشهر (خانه)
شهرستان پیرانشهر از شمال به نقده، از مشرق به مهاباد، از جنوب به سردشت و از مغرب به عراق محدود است، دارای 36 درجه و 42 دقیقه عرض شمالی و 45 درجه و 8 دقیقه طول شرقی است.در کنار مرز ایران و عراق واقع شده و به همین جهت دارای اهمیت نظامی است.
پینوشتها:
1. صورة الارض، ابن حوقل، ص 85-84.
2. فتوح البلدان، بلاذری، ترجمه دکتر آذرنوش، ص 173.
3. مسالک الممالک، استخری، به اهتمام ایرج افشار، ص 161.
4. Menua
5. Dariasa
6. احسن التقاسیم، بخش دوم، ص 550.
7. نزهتالقلوب، به اهتمام لسترنج، ص 85.
8. Tamar
بیات، عزیزالله؛ (1393)، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم