زندگی نامه ی سيد جمال الدين اسد آبادي رحمت الله علیه(1)
تولد
وي از نوادگان امام سجاد ـ عليه السّلام ـ است و خاندانش از سال 673 ق. در محلة «سيدان» اسدآباد همدان جاي گرفتهاند. اغلب آنان از اهل علم و مقتداي مردم و قاضي ديار خود بودند و از ميانشان خوشنويسان معروفي چون «ميرزكي» (برادر سيد صفدر) برخاستهاند. اين دودمان در ميان مردم اسدآباد به طايفة شيخ الاسلامي معروف بوده و هستند. مردم اسد آباد براي سيد صفدر و نياكان وي احترام خاصي قائل بودند بخصوص اينكه سلسله كرامات و سجاياي برجستهاي داشتهاند.[2]
سيد صفدر و همسرش (سكينه بيگم) از يك ريشه و اصل بودند. نياي بزرگوار آن دو، «مير اصيل الدين» فرزند «ميرزين الدين حسيني» دو پسر به نامهاي «مير رضي الدين» و «مير شرف الدين» داشت كه سكينه بيگم دختر مير شرف الدين بود. او زني با سواد و آشنا به قرآن بود كه همچون شوي خويش از تربيت خانوادگي و نجابت ذاتي برخوردار گشته، پيوسته در رونق كانون گرم زندگي ميكوشيد.
آري، سيد جمال الدين در ماه شعبان 1254 ق. (آبان 1217 ش) در چنين فضاي پاك معنوي پا به عرصة وجود نهاد.[3]
تحصيلات
در همين ايام به موجب اختلافات موجود ميان قبايل آن ديار و همچنين تنگ نظري بعضي و نيز در پي وسعت بخشدن به دانستههاي خود، زادگاه خويش را ترك ميگويد و در سال 1264 ق. به همراه پدرش «سيد صفدر» وارد شهر قزوين ميشود وچهار سال در آنجا ماندگار ميگردد.[4] وي با پشتكار و جديت در حوزة علمية اين شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتياق ياد گرفت و در ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول سرآمد همدرسان خود شد. با بهرهجويي از سرعت انتقال و توان استنتاج خارقالعاده با خواندن يك كتاب در رشتهاي از علوم، ساير كتب همان رشته را خود ميخواند يا به ديگران درس ميداد. او احساس خستگي در تحصيل را با تفكر در آفاق و انفس ميگذراند و بيهوده اوقاتش را از دست نميداد. روزي پدر براي سركشي به فرزند به قزوين ميرود. در آن موقع شمال ايران در چنگال «وبا» گرفتار آمده سيد صفدر ميگويد: ديدم پسرم مشغول مشاهدة قلب و اعضا و جوارح مردگاني است كه به مرض وبا درگذشته اند. به او گفتم: مردم همه از وبا ميگريزند، تو چگونه خود را به مردگان مشغول ميداري؟ جواب داد: ميخواهم بدانم كه اين مرض در اعضا و جوارح انسان چه تأثير دارد![5]
ورود به تهران
نبوغ علمي و فضل و كمالِ سيد بسرعت فضاي شهر تهران را فرا ميگيرد و بيشتر علما، فيض حضورش را غنيمت شمرده، به خدمتش ميرسند. آنان سپس چند روزي هم به دعوت حاج ميرزا محمود طباطبايي، در منزل وي پذيرايي ميشوند و همچنان علما و طلاب به ديدارشان ميشتابند.[7]
هجرت به نجف
سيد در سال 1266 ق. همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حركت ميكند و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثة علمي با عالمان آن شهر، به عتبات عاليات مشرف شده، به خدمت شيخ مرتضي انصاري ـ طاب ثراه ـ ميرسد. وي چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصيل علوم اسلامي ميشود و در علوم تفسيري، حديث، فقه، اصول، كلام، منطق، فلسفه، رياضي، طب، تشريح، هيئت و نجوم به تحقيق ميپردازد و در تمام اين مدت مخارج سيد جمال الدين را شيخ انصاري به عهده ميگيرد و در نهايت درجات علمي او را تصديق و به فتوا دادن در امور شرعي اجازهاش ميفرمايد. اين در حالي بود كه آوازة فراست و نبوغ سيد جمال، عالمان نجف، كربلا و سامرّا را به حيرت وا داشته بود، تا اين كه مورد حسد و كينة برخي نااهلان قرار گرفت و به توصية استاد بزرگش، در سال 1270 ق روانة شهر بمبئي در هندوستان شد.[8]
حضور در مصر
دارايي سيد در مصر، منحصر به يك كتابخانه بود كه هنگام توقيفش، كتابهاي آن را «رچرس» مستشار انگليس مالية مصر، به تصرف خود درآورد ولي بعدها ناگزير شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش به بندر بوشهر بفرستد.[10]
طلوع ديگر در هند
سيد جمالالدين در پي اين اقدام به «حيدر آباد دكن» تبعيد شد و شركت در مجامع عمومي از وي سلب گرديد. ولي او از پاي ننشست و كتاب معروف خود را در رد طبيعيون و افكار متجددانة آنان تأليف كرد. او اين كتاب را به زبان فارسي نوشت و سپس به زبان اردو و نيز به وسيلة شيخ محمد عبدو و عارف ابو تراب به عربي ترجمه شد.[13] علاوه يك جمعيت سرّ ي به نام «عُروة» را در حيدر آباد تشكيل داد.[14] و جوانان شجاع و بزرگي را در آن تربيت نمود كه بعدها شخصيّتهايي چون: محمد اقبال، شوكت علي و محمد علي جناح از شاگردان و تربيت يافتگان اين جمعيت به شمار ميآمدند.
امّا همه اين تلاشها در نهايت سبب شد تا سيد براي چندمين بار از هند اخراج گردد.[15]
پی نوشت:
[1] . اقتباس از: شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسد آبادي، لطف الله جمالي.
[2] . همان.
[3] . اسناد و مدارك درباره سيد جمال الدين، صفات الله جمالي.
[4] . اسناد و مدارك دربارة سيد جمال الدين اسدآبادي.
[5] . سيد جمال الدين پايه گذار نهضتهاي اسلامي، ص 24.
[6] . شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسد آبادي، ص 29 و 30.
[7] . همان، ص 31؛ سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، ص 25.
[8] . شرح حال و آثار سيد جمال الدين اسد آبادي، ص 31 و 32.
[9] . نقش سيد جمال الدين در بيداري مشرق زمين، ص 61.
[10] . همان، ص 62.
[11] . سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، ص 92.
[12] . نهضتهاي اسلامي در صد سالة اخير، مرتضي مطهري، ص 20.
[13] . مفخر شرق، غلامرضا سعيدي، ص 62.
[14] . سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامي، ص 93.
[15] . نقش سيد حمال الدين در بيداري مشرق زمين، ص 72، 73. سيري در انديشة سياسي غرب، ص 98.
/خ