برخی از اهلسنت شبهه میکنند که چرا نام خاص حضرت علی(ع) در قرآن نیامده است تا اصل قضیه و امامت آن حضرت مورد نزاع و مناقشه قرار نمیگرفت؟ این شبهه در عصر ائمه اطهار مانند امام باقر(ع) مطرح بوده و برخی از معاصران نیز به آن پرداختند.
تعداد کلمات 1959/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
در پاسخ شبهه فوق نکات ذیل قابل تأمل است:
الف. ذکر اوصاف خاص کافی و بینیاز از ذکر نام: در آیات پیش گفته روشن شد که خداوند با نزول آیات مزبور در صدد معرفی حضرت علی(ع) به عنوان امام و خلیفه بعد از پیامبر(ص) بوده است. با این تعداد آیات به ذکر نام خاص نیازی نبود، چرا که برخی از آیات مصداق منحصره جز علی(ع) نداشتند که آیه ولایت و اعطای زکات در حال رکوع نمونه آن است و برخی از آیات نیز در مورد شخصیت حضرت علی(ع) و معرفی وی به عنوان امام، ولی، مولی، هادی و اهلالبیت نازل و دلالت شفاف داشتند که مورد اتفاق همه یا اکثریت صحابه بود.پس در اصل تطبیق آیات ولایت، اهلبیت، أولىالأمر، هادی و مولی به حضرت علی(ع) هیچ مشکل و کژفهمی وجود نداشت تا به ذکر نام خاص آن حضرت نیاز و ضرورت احساس شود. مثلاً اگر پدری هنگام مرگ وصیت کند که وصی من از میان فامیلیا پسرانم کسی است که حافظ همه قرآن باشد و بنابر فرض نیز تنها یک پسر به نام X حافظ کل قرآن باشد، در این فرض به ذکر نام پسر نیازی احساس نمیشود و بر پدر اشکال حقوقی گرفته نمیشود که چرا نام وصییا حافظ قرآن را به صورت خاص مشخص نمیکند. چرا که گفته میشود، حافظ کل قرآن در میان پسران یکی بیش نیست. علاوه بر این، اگر پدر قبل از مرگ خود نیز به حافظ بودن پسر خود یا وصی بودنش تأکید و اهتمام داشته باشد. در مورد خلیفه و امام بودن حضرت علی(ع) نیز عین این جریان بلکه افزونتر از آن تکرار شده است.
ب. تحویل شبهه به شبهه دیگر: باری ممکن است شخص یا اشخاصی که در تطبیق آیات و صفات گفته شده بر حضرت علی(ع) بلکه در تفسیر مفاهیم و معانی آن شبهه و تردید نمایند، مثلاً بگویند درست است که قرآن حضرت علی(ع) را «ولی مؤمنان» یا «اهلالبیت» یا «هادی» تفسیر و تطبیق کرده است، اما سخن در معنای «ولی» است که آیا به معنای رهبری امام و خلیفه است یا به معنای دوست؟ در این صورت باید گفت پس اصل شبهه به عدم ذکر نام علی(ع) در قرآن برنمیگردد، چرا که فرضاً اگر در قرآن صریح هم گفته میشد: «علی بن ابیطالب ولی مؤمنان» است، شبهه میشد که مقصود از «ولی» در آیه چیست؟ پس شبهه به تفسیر و توجیه معنای اوصاف آن حضرت میگردد. به دیگر سخن شبهه از موضوع خود (عدم ذکر نام علی در قرآن) به شبهه دیگر (اجمال و ابهام اوصاف علی(ع) تحویل میگردد و این خود شبهه دیگر میشود.
در حل این شبهه نیز ما با قرائن و شواهد مختلف در آیات و همچنین تمسک به روایات نبوی روشن خواهیم کرد که اصل دلالت اوصاف حضرت علی(ع) بر مسئله حکومت و امامت روشن و شفاف است.
ج. ذکر نام حضرت در روایات نبوی: اگر مقصود از ذکر نام خاص حضرت، شناخت و فهم امامت آن حضرت در اسلام و از طرف خداوند باشد باید گفت این غایت، غایت عقلانی و دینی است، لکن تحصیل آن به بردن نام خاص حضرت علی(ع) در قرآن منحصر نیست، بلکه راهکارهای دیگر میتواند از آنجا که قرآن کتاب محدود است و امور جزئی غیر متناهی میباشد، روشن است که کتاب محدود باید به امور کلی بپردازد لذا قرآن تبیین امور جزئی از جمله امامت را به پیامبر خویش واگذار نموده است.وجود داشته باشد که یکی از راهکارهای شفاف ذکر اسم خاص حضرت در روایات پیامبر اسلام(ص) حامل وحی و مفسر قرآن است. در صفحات آینده ما به تعداد متعدد و متواتر روایات نبوی اشاره خواهیم کرد که آن حضرت میکوشید با راهکارهای مختلف حضرت علی(ع) را جانشین و خلیفه بعدی خود معرفی و نصب کند. با این فرض غایتیعنی فهم و شناخت خلیفه پیامبر(ص) با مراجعه به روایات نبوی قابل حصول و دست یافتنی است و با این فرض دیگر به ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن نیازی احساس نمیشود.
باری اگر کسی بگوید که من -العیاذ بالله- پیامبر(ص) را قبول ندارم و باید نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر میشد، باید گفت اولاً: کسی که آورنده قرآن یعنی پیامبر را قبول ندارد، چگونه به کتاب آسمانی بودن آن علم پیدا کرده است و ثانیا: چنین شخصی نمیتواند مسلمان باشد و خوشبختانه ما نیز بر چنین قائلی دست نیافتهایم.
د. تفویض امور دینی به پیامبر: قرآن کریم خود تفسیر و تبیین امور و آموزههای لازم دینی را به پیامبر(ص) تفویض و واگذار نموده است.
وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ.[1]
یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ.[2]
در این آیات خداوند تبیین ذکر یعنی قرآن کریم و تعلیم آن را به عهده پیامبر واگذار نموده است، لذا احکام تشریعی آن حضرت که در قرآن نیست، مانند تعداد رکعات نماز، تعداد هفتگانه طواف حج در مکتب اهلسنت و شیعه حجت الاهی به شمار میآید و بر این اساس چون بنابر آیات پیش گفته و روایات نبویپیامبر(ص) تعیین امامت حضرت علی(ع) را به امر الاهی نسبت میدهد، امامت آن حضرت آسمانی و الاهی تلقی و برای همه مسلمانان نیز حجت شرعی خواهد بود.
این جواب در روایت منقول از امام باقر(ع) آمده است که آن حضرت در پاسخ علت عدم ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن فرمود:
قولوا لهم: أن الله أنزل على رسوله الصلوة ولم یسّم ثلاثا او اربعا حتی کان رسول الله هو الذی یفسّر ذلک و انزل الحج فلم یزل طوفوا سبعا حتى فسرّ ذلک لهم رسول الله ....[3]
به دیگر سخن از آنجا که قرآن کتاب محدود است و امور جزئی غیر متناهی میباشد، روشن است که کتاب محدود باید به امور کلی بپردازد لذا قرآن تبیین امور جزئی از جمله امامت را به پیامبر خویش واگذار نموده است.[4] به تعبیر آخر امور جزئی نامحدود است و شامل اهم مسائل دینی میشود از قبیل بحث وجود خدا مثلاً جسم است یا نه؟ صفات خدا که آیا با ذات متحد است یا نه؟ در این مسائل که اساس و رکن است، قرآن نیز وارد جزئیات نشده و مورد اختلاف متکلمان و مفسران قرار گرفته است که اگر قرار باشد، قرآن در جزئیات نیز وارد شود میبایست این امور را نیز تبیین میکرد که در اینصورت دهها بلکه صدها جلد کتاب آسمانی به نام قرآن لازم بود.
بیشتر بخوانید: عدم ذکر نام علی (علیه السلام) در قرآن
هـ. جلوگیری از تحریف قرآن: یکی از نکاتی که در توجیه عدم ذکر نام حضرت علی (ع) در قرآن گفته شده این است[5] که آن حضرت مخالفان تندی داشت که همه فکر و هم خود را برای به دست گرفتن زمام حکومت و خلافت مبذول و برای این منظور به هر وسیلهای تمسک میکردند، پیشتر اشاره شد که خلیفه دوم برای جلوگیری از نوشتن وصیت پیامبر(ص) در آخرین روزهای پر برکتش در مورد خلیفه خود، حتی حاضر شد رسول خدا را - العیاذ بالله - به زدن حرف نامربوط متهم کند (به حدیث قلم و دوات در ذیل عنوان وصیت نانوشته مراجعه شود).
با این فرض و جو حاکم بر صدر اسلام، اگر نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر می شد، محتمل بود مخالفان حضرت، پیامبر اسلام(ص) را به نظیر اتهام ایام آخر عمر شریفش متهم کنند یا در صدد حذف آیه مربوطه برآیند که آن به تحریف قرآن منجر میشد. خداوند برای صیانت آخرین کتاب آسمانی به جای ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن به اوصاف منحصره آن حضرت و همچنین روایات نبوی اکتفا نمود تا هم اصل غرض یعنی معرفی و نصب حضرت علی(ع) به خلافت و هم جلوگیری از تحریف قرآن قابل تحقق باشد.
و. پیشگیری از آسیبهای سیاسی و امنیتی: نکته دیگری به نظر نگارنده خطور کرده و آن اینکه خداوند متعال در عدم ذکر نام حضرت علی(ع) به عنوان جانشین و امام و حاکم بعدی تعمد داشته است، نه به دلیل اینکه خداونداز این طریق مؤمن واقعی و به اصطلاح سره را از ناسره معلوم و تفکیک کند، اگر اسم حضرت علی(ع) به عنوان امام و خلیفه بلافصل در قرآن ذکر میشد برای این تلقی و قرائت از «امامت» مجالی باقی نمیماند، چرا که منکر امامت حضرت علی(ع) مانند منکر اصل نبوت یا نماز تلقی و بر وی حکم مرتد جاری میشد.
پس خداوند از باب لطف و خیر خواهی مسلمانان نام حضرت علی(ع) را در قرآن به عنوان فوق ذکر نکرده است.بلکه به این دلیل که خداوند با علم ازلی خویش میدانست بحث حکومت و سیاست عرصه مناقشات، رقابتها و چه بسا جنگهای سیاسی و خونین است. اگر در قرآن و وحی به طور خاص و به صورت یک اصل و رکن نام حضرت علی(ع) به عنوان خلیفه و امام بعدی ذکر شود، طرفداران و مخالفان حضرت علی(ع) یکی به دلیل دفاع از اصل قرآنی و دیگری به بهانههای مختلف مانند توجیه مقام امامت، خلافت یا گرفتن هرم حکومت و قدرت به مقابله و ستیز با همدیگر روی آورده و این برای درخت نوپای اسلام آفت بلکه چه بسا اصل حیات آن را تهدید میکرد. در ذیل بحث شبهه تکفیر مواردی را ذکر شده که متعصبان اهلسنت و تشیعیکدیگر را به کفر وخروج از اسلام متهم نموده و به قتل و ترور مخالف خود نیز دست زدند و تاریخ صدها بلکه هزاران نفر را در خود ثبت کرده است. در حالی که اسلام و قرآن هیچ بیان و اختلافی از مخالف حضرت علی(ع) بالصراحه ذکر نکرده است. حال اگر چنین نصی در قرآن بود آمار نزاعها، درگیریها، قتلها و تکفیرها به صورت جهشی بالا میرفت و این خود بزرگترین آسیب اسلام و مسلمانان میشد، درحالی که هدف از امامت تقویت اسلام و رهبری بوده و این خلاف غرض محسوب میشد.[6]
لذا خداوند برای پیشگیری از تضعیف و آسیب اسلام و مسلمانان امامت حضرت علی(ع) را مطلقا ترک ننمود بلکه آن را با ذکر اوصافی در قرآن یا روایات پیامبر ذکر و تبیین نمود تا هم اصل مطلب بیان و روشن گردد و هم از بسترسازی برای ظهور مناقشات و آسیبها جلوگیری شود.
ز. لحاظ مصلحت مسلمانان: نکته دیگری که به نظر میرسد اینکه اگر نام حضرت علی(ع) در قرآن به عنوان یک اصل یا آموزه دینی در کنار آموزههایی مانند نبوت و معاد یا احکام فقهی مثل نماز و روزه وارد میشد، تردیدیا انکار آنها به منزله انکار پیامبر و خداوند و با کفر و الحاد و ارتداد مساوی تلقی میشد که لازمه آن خروج از دایره اسلام و صراط مستقیم است؛بنابراین اگر نام حضرت علی(ع) در قرآن ذکر میشد مخالفان حضرت با انواع حیلهها و راهکارها به انکار و تکذیب اصل فوق روی آورده و کثیری از مردم را نیز به سوی اهداف خود میکشیدند که این موجب خروج جمع زیادی از اسلام و مسلمانی میشد و این برخلاف غایت حکمت و رحمت الاهی است.
عالمان شیعه که امامت را نه رکن دین «اصول دین» بلکه از فروع مذهب تلقی میکنند به مسئله امامت از همین منظر نگاه میکنند و معتقدند برادران اهلسنت با انکار اصل امامت حضرت علی(ع) نه از دین بلکه از مذهبتشیع خارج شدهاند.[7]
اما اگر اسم حضرت علی(ع) به عنوان امام و خلیفه بلافصل در قرآن ذکر میشد برای این تلقی و قرائت از «امامت» مجالی باقی نمیماند، چرا که منکر امامت حضرت علی(ع) مانند منکر اصل نبوت یا نماز تلقی و بر وی حکم مرتد جاری میشد.
پس خداوند از باب لطف و خیر خواهی مسلمانان نام حضرت علی(ع) را در قرآن به عنوان فوق ذکر نکرده است.
نمایش پی نوشت ها:
[1]نحل: 44
[2]آل عمران: 164.
[3]شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۱.
[4]ر.ک: مطهری مجموعه آثار، ج 4، ص ۹۰4، کتاب امامت و رهبری امام خمینی، کشف الاسرار، صص ۱۳۰ و ۱۳۱.
[5]امام خمینی، کشف الاسرار، صص ۱۱۲ - ۱۱۶؛ علامه حسینی طهرانی در امام شناسی این نکته را به علامه طباطبایی استناد داده است که آن را از علامه در پاسخ سوال فوق شنیده است. (امام شناسی، ج ۱۳، ص ۱۵۹). از عبارت ذیل استاد مطهری نیز این نکته استفاده می شود که در توجیه عدم ذکر نام حضرت علی(ع) در قرآن می گوید: «پیغمبر اکرم یا خدای تبارک و تعالی نمی خواست در این مسئله ای که بالاخره هوا و هوس ها دخالت می کند مطلبی به این صورت طرح شود، آثار، ج 4، ص ۹۰۰).
[6]نگارنده بعد از تدوین این جواب آن را در ضمن پاسخ امام خمینی (ره) یافتم. (کشف الاسرار، صص ۱۱۲ - ۱۱4).
[7]برای توضیح بیشتر ر.ک: نگارنده، کلام فلسفی، فصل امامت از اصول مذهب