در عصمت پیامبر(ص) میان اهلسنت و تشیع اختلافی نیست، اما شیعه عصمت را به امامان نیز تعمیم داده و آنان را نیز مانند پیامبران معصوم میانگارد، و این با اصل خاتمیت منافات دارد، چرا که با رحلت پیامبر اعظم(ع) همه شئون آن حضرت مانند عصمت، دریافت وحی منقطع و به خط خاتمیت و پایان رسید و قول شیعیان بر عصمت ائمه با خاتمیت منافات دارد. برای نقل و نقد این نظر با ما همراه باشید.
تعداد کلمات 2648/ تخمین زمان مطالعه 14 دقیقه
توصیف شبهه
پس از پیامبر اسلام(ص) دیگر هیچکس ظهور نخواهد کرد که شخصیتشبه لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد.
و در جای دیگر:
چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم درخاتمیت خللی نیفتد؟
برخی دیگر صفات عصمت، علم لدنی و اصل نصب را صفات فرابشری توصیف و نظریه رقیب آن (انکار صفات فوق) را موافق اصل ختم نبوت تفسیر میکنند.
تحلیل و نظر
اختصاص عصمت به پیامبران ادعای بدون دلیل:
1. نکته اول اینکه مقام عصمت یک عنایت الاهی همراه با نفسزکیه انسان معصوم است که از صفات لازم نبوت و انبیا به شمار میآید و به تعبیری لازمه مقام نبوت است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در پیامبران نیست.
طراحان شبهه بین این دو مسئله خلط کردهاند، آنان توهّم نمودهاند که عصمت مانند نزول وحی از صفات خاص و انحصاری نبوت است، درحالی که آنان نخست باید مدعای خود (اختصاص عصمت به نبوت) را اثبات کنند تا نظر تعمیم عصمت به غیر پیامبران مانند اهلبیت النبوة ناسازگار با نبوت تلقی گردد.افزون بر آن روایات فریقین بلکه آیاتی از قرآن کریم بر عصمت اهل البیت دلالت میکند که اشاره خواهد شد.
۲. گوهر امامت مقتضی عصمت: اینکه آیا امامت با صفت عصمت ملازمه دارد یا نه؟ به نوع نگاه و تفسیر امامت بستگی دارد، اگر امامت صرف خلافت و حکومت. چنانکه اهلسنت بر آنند - و یا حداکثر به معنای تفسیر و تبیین دین تحلیل و تفسیر شود، در این پیش فرض امامت مقتضی عصمت نیست، اما اگر امامت به معنای عالی و به تعبیر قرآنی مافوق نبوت باشد، در این پیشفرض امامت مقتضی و ملازم عصمت خواهد بود، دلیل این نظریه اعطای مقام امامت توسط خداوند برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و اواخر عمر آن حضرت است.
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.
آیه شریفه اعطای امامت را به حضرت ابراهیم بعد از گذراندن امتحان الاهی ذکر میکند که از آن بر میآید امامت فراتر از نبوت میباشد. آن حضرت با نیل به مقام الاهی امامت -که آیه آن را به جعل خدا نسبت میدهد- تقاضای اعطای آن به نسلش را میکند که با پاسخ منفی خداوند مواجه میشود و دلیل آن را خداوند صدور ظلم از نسل حضرت ابراهیم ذکر میکند و معلوم میشود مقام امامت با هرگونه ظلم و گناه قابل جمع نیست و دارنده آن باید معصوم باشد.
3.دلیل عقلی بر ضرورت وجود معصوم: دلیل ضرورت بعثت انبیا مقتضی ضرورت عصمت امام نیز است. به این صورت که خداوند برای راهنمایی بشر میبایست از باب لطف و حکمت راهنمایانی از جنس بشر اما معصوم به سوی انسانها برانگیزد، چرا که در صورت عدم عصمت پیامبران الاهی آنان ممکن است در ابلاغ پیام یا تفسیر و تبیین آن مرتکب خطا و سهو شوند و این برخلاف غرض بعثت میباشد، در دورههایی که پیامبران با فاصلههای یکی پس از دیگری میآمدند، وجود امام لازم نبود، اما با ارسال آخرین پیامبر و وحی آسمانی و وداع آخرین سفیر آسمانی از مردم، آیین آسمانی نمیتواند بدون شارع و مفسر معصوم رها گردد، چرا که تفاسیر و برداشتهای سایر انسانها حسب فرض مصون از خطا و اشتباه نیستند، لذا بایدیک میزان و شاخصی باشد تا با آن تفاسیر و قرائتهای سره از ناسره روشن گردد. در صورت نبود فرد معصوم به مرور آخرین آیین آسمانی به آفت تحریف و انحراف مبتلا میگردد و این با هدف بعثت و اصل خاتمیت ناسازگار است. به دیگر سخن اصل خاتمیت خود مقتضی ضرورت وجود امام معصوم و نه نبی است.این نکته در روایات نیز مورد تأکید و تبیین شده است.
4. دلالت ادله قرآنی بر عصمت اهلالبیت (ع): برخی از آیات قرآن مجید به صراحت بر طهارت و عصمت اهلبیت النبوة دلالت دارد که در روایات اهلبیت به امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) تفسیر شده است. آیه ذیل از آیات روشن در این موضوع است:
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.
ام سلمه از همسران پیامبر اعظم(ص) نقل میکند بعد از نزول آیه فوقپیامبر(ص)، علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع) و فاطمه(س) را فراخوانده و فرمود:
اللهم هؤلاء اهلبیتی و خاصتی اذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا.
در منابع اهلسنت مشابه همین جریان از عایشه نیز گزارش شده است.
پیامبر(ص) در روایت دیگر ضمن بیان ملازمه بین اهلبیت و عترت خود با عصمت و حق تصریح میکند:
معاشر الناس اوصیکم فی عترتی و اهلبیتی خیرا فانهم مع الحق و الحق معهم و هم الأئمة الراشدون بعدی و الأمناء المعصومون.
بیشتر بخوانید: عصمت امام با خاتمیت ناسازگار است
5. دلالت روایات نبوی بر عصمت امامان: در شماره پیشین ذکر شد که هم آیه شریفه و هم حدیث نبوی مشهور به حدیث کساء بر عصمت اهلبیت دلالت شفاف دارند، علاوه بر آن چند روایت نیز در این خصوص وارد شده که به برخی اشاره میشود:
ابن عباس از پیامبر گرامی(ص) نقل میکند که فرمود:
انا و علىّ و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون و معصومون.
حدیث نبوی معروف به حدیث ثقلین نیز بر عصمت عترت رسول خدا دلالت دارد.
وانی قد ترکت ما أن أخذتم به لن تضلو بعدی -الثقلین- واحدهما اکبر من الأخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتی اهلبیتی، الا و انهما لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض.
این حدیث به صورت متواتر از فریقین نقل شده است. در این روایت اهلبیت عدل و همطراز قرآن قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدانشدنی و باید به هردو تمسک شود، هرگز ضلالت و گمراهی در پس نخواهد داشت. (لن تضلوا، با لن نفی ابد تأکید شده است).
روشن است اگر عترت رسول خدا معصوم نباشند، هرگز نباید هم طراز و عدل قرآن شمرده و تأکید شود که تمسک به آن دو مصون از خطا و ضلالت خواهد بود. این نوع تأکید بر عصمت قرآن و عدل آن یعنی اهلبیت دلالت روشن دارد. اما اینکه اهلبیت کیستند؟ در شماره پیشین ذکر شد که مقصود امامان علاوه بر حضرت زهرا(س) میباشد.
پیامبر(ص) در روایت دیگر در وصف علی(ع) و امامان از نسل وی فرمود:
فانهم خیرة الله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب و خطیئة.
پیامبر(ص) همچنین از دو فرشته کاتب نامه اعمال علی(ع) خبر میدهد که هیچ گناهی از آن حضرت ننوشتند. آن حضرت با اشاره به آیه «اولى الأمر» مصداق آن را معصومان میداند که نفس عصمت موجب امر الاهی بر اطاعت آن شده است.
انما امر بطاعة اولی الأمر لانهم معصومون مطهرون لا یأمرون بمعصیة الله.
اطیعوا علیّا فانه مطهّر معصوم لایضل ولایشقی.
در این روایت علت امر به اطاعت علی(ع) همان صفت طهارت و عصمتآن حضرت ذکر شده است که رهاورد آن عدم ضلالت و گمراهی و افتادن شقاوت است.
أنا و على و الحسن و الحسین وتسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون.
در این حدیث پیامبر(ص) عصمت همه امامان را تأکید میکند.
پیامبر اسلام(ص) در برخی از روایات به جای تصریح به صفت عصمت امامان از لوازم آن مانند علی(ع) معیار حق و ملازمه حضرت با حق و بالعکس؛ علی(ع) ملازم با قرآن و بالعکس، علی(ع) فاروق و ملاک تمییز حق و باطل است.
الف. على(ع) معیار حق:
على مع الحق و الحق مع على ولن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض یوم القیامة.
على مع الحق و الحق مع على اللهم أدر الحق مع على حیثما دار.
فخر رازی با اشاره به روایت اخیر مینویسد:
من اقتدى فی دینه بعلی ابن ابی طالب فقد اهتدى والدلیل علیه قوله (ص).
روایات ذیل نیز بر ملازمه حضرت علی(ع) با قرآن و بالعکس تأکید میکنند:
ب. علی(ع) ملازم قرآن و بالعکس:
على مع القرآن و القرآن معه لا یفترقان حتى یردا على الحوض.
على مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع على و لن یفترقا حتى یردا علىالحوض.
ج. على(ع) مرجع تشخیص حق و باطل: پیامبر(ص) در روایات متعدد حضرت علی(ع) را صدیق اکبر و فاروق امت توصیف نموده است:
و هذا الصدیق الأکبر و هذا فاروق هذه الأمة بین الحق و الباطل.
ستکون بعدی فتنة فاذا کان ذلک، فالزموا علی بی ابی طالب فانه اول من یرانی و اول من یصافحنی یوم القیامة و هو الصدیق الأکبر و هو فاروق هذه الأمة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین.
یکی دیگر از احادیثی که عصت ائمه را اثبات میکند، حدیث معروف به «سفینه» است.
الا أن مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق.
آگاه باشید که مثل اهل من در میان شما مانند کشتی نوح است، هرکسسوار شود نجات مییابد و هرکس از آن تخلف نماید غرق خواهد شد.از نکات پیشین معلوم میشود که قول به عصمت اهلبیت نه تنها با اصل خاتمیت منافات ندارد، بلکه آن مقتضای ادله عقلی، قرآنی و روایی و اصل خاتمیت میباشد، به بیانی که گذشت.
6. دلالت روایات ولوی بر عصمت: اگر ما بخواهیم حقیقت امامت و صفات آن را درک کنیم چه منبعی نابتر از خود ائمه؟ آنان خود به صفت عصمت خودشان تأکید داشتند.
امام علی(ع) دائره عصمت را فراتر از پیامبر(ص) تفسیر نموده و آن را شامل «أولى الأمر» نیز میداند:
انما الطاعة لله عزوجل و لرسوله و لولاة الأمر و انما أمر بطاعة أولى الأمر لأنهم معصومون مطهرون لا یأمرون بمعصیته.
حضرت در تقریر صفات أهلالبیت فرمودند:
ان الله تبارک و تعالی طهّرنا و عصمنا و جعلنا شهداء على خلقه و حجته فیأرضهوجعلنامعالقرآنوجعلالقرآنمعنالانفارقهولایفارقنا.
در این روایت حضرت افزون بر مسئله عصمت به حجت الاهی بودن خودشان نیز تصریح میکند. امام سجاد(ع) در ملازمه امامت و عصمت فرمود:
الإمام ما لا یکون الا معصوما.اگر امامت صرف خلافت و حکومت. چنانکه اهلسنت بر آنند - و یا حداکثر به معنای تفسیر و تبیین دین تحلیل و تفسیر شود، در این پیش فرض امامت مقتضی عصمت نیست، اما اگر امامت به معنای عالی و به تعبیر قرآنی مافوق نبوت باشد، در این پیشفرض امامت مقتضی و ملازم عصمت خواهد بود، دلیل این نظریه اعطای مقام امامت توسط خداوند برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و اواخر عمر آن حضرت است.
امام کاظم(ع) به نقل از امام سجاد(ع) شرط و به تعبیر دقیقتر یکی از مؤلفههای امامت و امام را عصمت ذکر کرده و اضافه میکند که چون عصمت امر ظاهری نیست تا مشخص شود، لذا امام باید منصوص باشد.
الامام ما لا یکون الأمعصومة و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بما فلذلک لا یکون الا منصوصا.
امام صادق(ع) نیز شرط امامت را عدم ارتکاب گناه اعم از صغیره و کبیره هرچند با فرض توبه از آن ذکر میکند.
لا تصلح الأمامة من قد ارتکب من المحارم شیئا صغیرا کان أو کبیرة و ان تاب منه بعد ذلک.
آن حضرت در توصیف پیامبران و اوصیا فرمود:
الانبیاء و اوصیاؤهم لاذنوب لهم لاتمم معصومون مطهرون.
بحث عصمت و معنای آن در عصر ائمه اطهار طرح و شیعیان بدان ملتزم بودند، چنانکه حسین اشقری از هشام بن حکم معنای این اصل و آموزه شیعی «ان الامام لا یکون الا معصوما» را میپرسد، هشام میگوید من این سؤال را از امام صادق(ع) پرسیدم که وی فرمود:
المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله.
امام رضا(ع) در بیان حقیقت امامت و امام در حدیث بلندی فرمود:
الامام المطهر من الذنوب المیرا عن العیوب ... معدن القدس و الطهارة و النسک و الزهادة و نسل المطهرة ... فهو معصوم مؤید موفق مسدد قد أمن من الخطایا و الزلل و العثار یخصه الله بذلک لیکون حجته على عباده و شاهده على خلقه.
امام از ذنوب طاهر و از هر عیوب مبراست.امام معدن قداست، پاکی، عبادت و زهد است. امام از نسل پاکان است... او شخص معصوم مؤید و موفق از طرف الاهی است که به تحقیق از خطایا و لغزشها و گمراهیها در امان است. این ویژگی را خداوند به وی اختصاص داده تاحجت خدا بر بندگان و شاهد او بر خلقش باشد.
آن حضرت خطاب به مأمون در تعلیل لزوم عصمت امام فرمود:
لا یفرض الله تعالى بطاعة من یعلم أنه یضلهم و یغویهم.
خداوند اطاعت کسی را که میداند مردم را به گمراهی و انحراف میکشاند، واجب نمیگرداند.
در زیارت جامعه نیز وارد شده است که:
عصمکم الله من الزلل.
7.اعتقاد به عصمت توسط بعض اهلسنت: محقق منصف باید ادله عقلی و نقلی را ملاک اعتقاد و باور خود قرار دهد و به تعبیری باید ندای «نحن ابناء الدلیل» سر دهد. محقق منصف باید ملاک اعتقاد و ایمان خود را مقتضای ادله عقلی و نقلی قرار دهد.
بر این اساس برخی از منصفان عالمان اهلسنت با مرور و توجه در مبانی عقلی و نقلی عصمت و همچنین شخصیت خاص امامان به اصل عصمت معتقد شده و آن را سازگار با خاتمیت تفسیر نمودند.
ابن ابی الحدید معتزلی به عصمت امام علی(ع) اعتقاد دارد و گزارش میکند که ابومحمد بن متویه در کتاب خود به نام الکفایه نیز بدان معتقد بود.
ابن عربی عارف نامی جهان اسلام نیز به عصمت پیامبر اسلام(ص) و اهلبیتش اعتقاد داشته است. وی با تمسک به حدیث نبوی درباره سلمان «سلمان منا اهلالبیت» او را نیز به معصومان ملحق میکند.
نمایش پی نوشت ها:
بسط تجربه دینی، ص ۱۳4.
پاسخ دوم سروش به بهمن پور، سایت سروش و نیز: آینه اندیشه، شماره ۲، ص ۸4.
محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، شماره 3، اردیبهشت ۸۵، ص ۹6.
بقره: 124.
ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، صص ۲۲۱، ۲44.
احزاب: ۳۳.
سیوطی، الدر المنثور، ج ۵، صص ۱۹۸ و ۱۲۹، ذیل آیه فوق؛ سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳6۰، ح ۳۹۳۹، مسند احمد، ج 6، ص ۳۰4؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۳۱۲، حدیث ۲۵۰؛ ینابیعالمودة، ج ۱، ص ۳4۸.
صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۳۰.
ابوالقاسم قمی رازی، کفایة الأثر، ص 104.
ینابیع المودة، ج ۲، ص ۳۱6؛ فرائد السمطین، ج ۲، ص ۳۱۳؛ موسوعة الأمامة فی نصوص اهل السنة، ج ۳، ص ۲۷۹؛ بحار، ج ۲5، ص ۲۰۱.
مسند احمد، ج ۳، ص ۵۹ (۱۱۵۶۱) و ص ۲۹ (۱۱۲۱۱) و ص ۱4 (۱۱۱۰4).
بحار، ج ۲۰، ص ۱۹۳.
همان، صص ۱۹۳ و ۱۹4.
کتاب سلیم بن قیس، ص 406.
معانی الأخبار، ص ۳۵۲؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۷۵؛ بحار، ج ۳۸، ص ۸۲
الخصال، ص ۱۳۹.
تاریخ بغداد، ج 14، ص ۳۲۱؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 44۹.
سنن ترمذی، ج 5، ص ۱۳۳؛ تاریخ دمشق، ج 42، ص 44۸؛ البدایه و النهایه، ج ۷، ص۳6۱؛ مناقب خوارزمی، ص 104.
تفسیر کبیر، ج ۱، ص ۲۱۰
المعجم الأوسط، ج 5، ص ۱۳۵؛ المعجم الصغیر، ج ۱، ص ۲۵۵، الصواعق المحرقه، ص ۱۲4.
ربیع الأبرار، ج ۱، ص ۸۱۸؛ فرائد السمطین، ج ۱، ص ۱۷۷.
المعجم الکبیر، ج 6، ص ۲6۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص ۸۳6۸.
اسد الغابة، ج 6، ص ۲65؛ الأصابة، ج ۷، ص ۲۹4 و نیز: شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید،ج ۱۳، ص ۲۲۸.
بحار، ج ۲۳، ص ۱۰۵؛ المعجم الأوسط، ج ۵، ص ۳۰6؛ تفسیر روح المعانی، ج ۲5، ص ۳۲.
نقل از شیخ صدوق: علل الشرایع، ص ۵۲ و الخصال، ج ۱، ص 6۸.
کافی، ج ۱، ص ۱۹۱.
بحار، ج ۲5، ص ۱۹۹.
معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۱۳۲.
همان، ص ۲۰۰
بحار، ج ۲5، ص ۱۹۹.
معانی الأخبار، باب العصمة، صص ۱۳۲ و ۱۳۳، ح ۲ و ۳.
الکافی، ج ۱، صص ۲۰۰، ۲۰۲ و ۲۰۳؛ عیون الاخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۹۷ و ۱۹۹، نقلبا تلخیص
عیون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۲5، باب ۳۵.
من لایحضره الفقیه، ج1، ص609.
شرح نهجالبلاغه، ج6، ص276، خطبه 86.
«قد طهّره(ص) و اهل بتیه تطهیرا و اذهب عنهم الرجس و هو کل ما یشنیهم»، (الفتوحات المکیه، ج1، ص196، باب 27)؛ نکته ظریف اینکه وی اهلبیت را نه «مطهرون» بلکه «عین الطهاره» وصف میکند: «فهم المطهرون بل هم هم عین الطهاره»، (همان).
همان.