یکی از صفات لازم امام، صفت علم کامل و جامع به آموزههای دین و شریعت است که در بعضی روایات، به علم غیب و علم لدنی تعبیر شده است. اهلسنت و بعضی معاصران منکر، چنین علمی شده و مدعیاند که علم امام نیز علم مادی و بشری است و هیچ مزیتی بر دیگر علوم انسانهای عادی ندارد و در نتیجه علم آنان علم اجتهادی و مشمول اصل قبض و بسط معرفت بشری و خطاپذیر خواهد بود.
تعداد کلمات 2403/ تخمین زمان مطالعه 12 دقیقه
تحلیل و بررسی
در تحلیل و ارزیابی این شبهه نکات ذیل قابل تأمل است.الف. قرائت متفاوت از حقیقت امامت
اولین نکتهای که درباره اعتبار یا عدم اعتبار علم غیب درباره امامت و شخص امام به نظر میرسد، وجود دو قرائت متفاوت از حقیقت امامت نزد اهلسنت و شیعه میباشد.[1] اهلسنت از آنجا که به امام و حقیقت امامت تنها به عنوان یک حاکم اجرایی منتخب مردم، شورا یا حتی با زور و سلطنت نگاه میکنند، ارتباط چنین مقامی را با غیب و عالم ماواری طبیعت نفی نموده و نهایت حاکم را فرد عالم به مسائل دین، در حد اجتهاد و یا کمتر، لحاظ و تفسیر میکنند.
با تأمل در آرای عالمان اهلسنت، خصوصاً با توجه به مصادیق خلفای آنان، روشن میشود که این قرائت سازگار و منطبق بر خلفای خودشان است، چراکه معتبرترین خلیفه آنان، ابوبکر و عمر، بارها به عجز و ناتوانی علمی خود، خصوصاً در برابر حضرت علی (ع) اعتراف نمودهاند؛ مردم بارها این اعتراف عمر را که «لولا على لهلک عمر» شنیده بودند.
اما شیعه با توجه به فلسفه نیاز به امامت در عصر خاتمیت و داشتن امامانی چون حضرت علی(ع)، قرائت متفاوت با اهلسنت از حقیقت امامت ارائه داده و در پرتو آن نیز، امام را شخص اعلم و دارای علم غیب تفسیر میکند.
برخی از معاصران شیعه نیز به این آفت مبتلا شدند. آنان با تنزیل مقام امامت و امامان در حد یک دانشمند که علمش عادی و در نتیجه خطاپذیر است، از درک مقام امامت و امامان واماندند. اینجا ما به این سؤال بسنده میکنیم که آیا شنیدن صدای جبرئیل و مشاهده آن توسط علی(ع) و تأیید آن از سوی پیامبر(ص) و اخبار متعدد غیبی آن حضرت، بهترین دلیل بر مدعای شیعه نیست که گوهر امامت و شخصیت امامان با انسانهای عادی غیر قابل مقایسه است؟!
ب. اعتبار علم غیب در حوزه دین
دومین نکته اینکه، علم غیب و علم لدنی که شیعه بر اعتبار و لزوم آن در امام تأکید دارد، مطلق و عام نبوده، بلکه به حوزه دین و آموزههای آن، اعم از معرفتی و شریعت اختصاص دارد؛ به این معنی که امام باید نسبت به آموزههای دین و شریعت دارای علم مؤید از طرف خداوند و غیب باشد و مسئله دینی وجود نداشته باشد که امام به آن عالم نباشد؛ اما در حوزه غیر دین، مثلاً علم غیب به گذشته و آینده و کلاً امور غیبی و پنهان که به دین ربطی نداشته باشد، مثل علم امام حسین(ع) به شهادت خویش در روز عاشورا یا علم امام علی(ع) به شهادت خود در نوزدهم و بیستویکم رمضان، میان عالمان امامیه دیدگاههای مختلفی وجود دارد و چون شیعه چنین علمی را در حقیقت امامت شرط و دخیل نمیداند،[2] نفی یا اثبات آن نیز جرحی به اصل امامت متوجه نمیکند، لذا ما نیز از تفصیل این مسئله صرف نظر کردیم.[3]ج. فلسفه امامت ملازم با علم غیب
با رحلت حضرت محمد(ص) - که حسب فرض، دیگر پیغمبری ظهور نخواهد کرد - جامعه و دین به یک امام و رهبری نیاز دارد که از هرجهت – به جز دریافت وحی – مانند پیامبر(ص) باشد تا دین نوپای اسلام را از گزند تحریف و بدعت مصون نگه داشته و در برابر مخالفان اسلام و نیز سوالهای مسلمانان و تفسیر مسائل جدید با صدق و درستی به معنای خود (مطابق با واقع) بتواند پاسخگو باشد؛ چرا که وجود امام برای تفسیر صحیح دین و آموزههای آن است و اگر علم خود امام نیز عادی و خطابردار باشد، تفسیر دین، خصوصاً دینی که مدعی خاتمیت، کمال و جاودانگی است، با مشکلات، کاستیها و چه بسا تحریف و بدعت مواجه شده و فلسفه خاتمیت و جاودانگی آن مخدوش خواهد شد.[4]د. علم غیب، رهاورد ولایت باطنی امام
اهلسنت، امام و خلیفه را در حد انسان عادی تفسیر نموده و نهایت بر او علمی در حد اجتهاد و عدالت قائلاند، اما شیعه امامت را در حد نبوت، بلکه بالاتر از آن تفسیر میکند و دلیل آن اعطای مقام امامت برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت است. بر این اساس، امام نزد شیعه دارای مقام معنوی خاص است که بر ارتباط با عالم غیب و الوهی قادر است و علم خود را نیز از این طریق به دست میآورد.اینکه ائمه اطهار با ملائکه مرتبط بوده و در روایات از آن به «مختلفالملائکه» و از ائمه به «محدث» تعبیر شده است،[5] ارتباط آنان با غیب و در نتیجه اخذ علمشان از آن را نشان میدهد.
مسئله علم امامان در عصر خود ائمه اطهار نیز، مورد سؤال اصحاب بوده است؛ این دیدگاه مطرح بوده که مبدأ علم امامان از طریق ارتباط غیبی با ملائکه صورت میگیرد؛ لذا یاران ائمه برای تأیید کامل و به اصطلاح ایمان قلبی به این نظریه، آن را از خود ائمه سؤال میکردند و در روایات مختلف ائمه نیز با تعابیر متفاوت آن را تأیید نمودند. برای مثال، حارثبنمغیره به امام صادق(ع) عرض کرد که ما پیش خودمان میگوییم علم شما از طریق قذف در قلوب و کوبیدن در گوشهایتان (نوعی الهام) است؟
قلت: انا نتحدث انه یقذف فی قلوبکم و ینکت فی آذانکم.
حضرت در تأیید پرسش گر فرمود: «او ذاک».[6]
امام باقر(ع) در پاسخ حارث نصری که اگر از امام سؤالی شود که جواب آن را نداند، از کجا بر آن علم پیدا میکند؟ فرمود: «ینکت فی القلوب نکتا او ینقسر فی الأذن نقرا».[7]اهلسنت، امام و خلیفه را در حد انسان عادی تفسیر نموده و نهایت بر او علمی در حد اجتهاد و عدالت قائلاند، اما شیعه امامت را در حد نبوت، بلکه بالاتر از آن تفسیر میکند و دلیل آن اعطای مقام امامت برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت است. بر این اساس، امام نزد شیعه دارای مقام معنوی خاص است که بر ارتباط با عالم غیب و الوهی قادر است و علم خود را نیز از این طریق به دست میآورد.
امام کاظم(ع) نیز مبدأ علم آینده خود را «قذف فی القلوب و نقر فی الأسماع» توصیف نموده، ولکن در ذیل آن برای زدودن شبهه و توهم تعارض چنین معنایی از امامت و علم با خاتمیت فرمودند که بعد از پیامبر پیغمبری ظهور نخواهد کرد.[8]
امام رضا(ع) بین امامت، به معنای مرجعیت علمی و دینی و علم از جنس الهام، ملازمه قائل شده و تأکید میفرماید که اگر خداوند بندهای برای امور بندگانش اختیار کند، چنین علم و عنایتی را اعطا میکند:
«أن العبد اذا اختاره الله عزوجل لامور عباده شرح لذلک ص دره و اودع قلبه ینابیع الحکمة و ألهمه العلم الهامة فلم یعی بعده بجواب و لایحیر فیه عن الصواب، فهو معصوم مؤید موفق مسدد قد أمن الخطایا و الزللل و العثار یخصه الله بذالک لیکون حجته على عباده و شاهده على خلقه.»[9]؛ همانا خداوند عزوجل وقتی بندهای را برای امور بندگانش انتخاب نمود، به او شرح صدر اعطا میکند و در قلبش سرچشمههای حکمت و دانش را میگشاید و علمی از جنس الهام، الهام میکند؛ به طوری که بعد از آن در جواب سؤال باز نمیماند و از صواب و صدقی متحیر نمیماند. در نتیجه چنین شخصیتی معصوم، مؤید، موفق از ناحیه خداوند است که از خطایا، کجیها و لغزشها در امان و حفظ است؛ خداوند چنین مقامی را به امام معصوم اختصاص میدهد تا برای بندگانش حجت و شاهد باشد.
ه. علم غیب لازمه صفت عصمت و حجت الهی
در روایات متعدد نبوی از امام و خصوصاً امام علی(ع) به صفات و خصوصیاتی، مانند لزوم تبعیت، حجت خدا، عصمت، میزان حق و ملازمه حق با علی(ع) و بالعکس، اهتداء به اهلبیت ملازم با نجات، معدن علم تعبیر شده است که لازمه آن علم خاص الهى خطاناپذیر است، وگرنه ترتب صفات مزبور بر امام که علمش خطاپذیر است، درست و موجه نخواهد بود.و. روایات مثبت علم غیب امامان
علاوه بر دلایل مزبور، علم غیب و الاهی امامان در روایات نبوی و ولوی نیز مورد تأکید قرار گرفته است، اگر ما از ادله عقلی پیشین صرف نظر کنیم و به اصطلاح ملاک و مبنا، تنها روایات باشد، این معنا از علم برای امامت نیز قابل اثبات میباشد که به بعضی اشاره میشود: پیامبر اسلام(ص) در یک روایت مورد اتفاق اهلسنت و شیعه فرمود:«من اراد ان ینظر الى آدم فی علمه و الى نوح فی تقواه ولی ابراهیم فی حلمه و الى موسى فی هیبته و الى عیسى فی عبادته فلینظر الى علی بن ابی طالب.»[10]؛ کسی که میخواهد به علم آدم، تقوای نوح، حلم ابراهیم، هیبت موسی و عبادت عیسی نظری بیفکند، پس به علیبنابیطالب نظر کند.
از آنجا که علم آدم به اسماء مافوق علم ملائکه بوده، معلوم میشود که علم وی علم خاص و لدنی بوده است؛ به تبع آن علم حضرت علی(ع) از جنس علم آدم و مافوق آن خواهد بود.
امام صادق(ع) فزمود:
«نحن خزّان علم الله و نحن معدن وحى الله.»[11]
«نحن ولاة امر الله و خزنة علم الله و عیبة وحی الله.»[12]
امام باقر(ع) نیز از وجود روح مخصوص برای پیامبران و اوصیا خبر میدهد که در پرتو آن، پیامبر و وصی همه اخبار و رویدادهای بین عرش و زمین را میشناسند.
«فبروح القدس - یا جابر - عرفوا ما تحت العرش الى ماتحت الثرى.»[13]
حضرت در روایت دیگر تصریح میکند که روحالقدس که با فوت پیامبر به امام منتقل میشود، نه خواب و نه غفلت دارد.[14]
امام رضا(ع) نیز فرمود:
«الامام المخصوص بالعلم ... واحد دهره لا یدانیه احد ولایعادله عالم و لا یوجد منه بدل و لاله مثل و لانظیر مخصوص بالفضل من غیر طلب منه ولا اکتساب بل اختصاص من المفضّل الوهاب... الامام عالم لا یجهل...»[15]
با توجه به روایات و دیگر نکات پیشگفته، آیا میتوان مدعی شد که امامان در هرجهت از جمله علمشان مانند علم بشری، اجتهادی و در نتیجه خطاپذیر است؟ آیا این ادعا با واقعیتهای تاریخی و نصوص قطعی دینی در تعارض نیست؟
بیشتر بخوانید: علم غیب معصومین
آیا علم غیب امامان، مجعول متکلمان است؟
از مطالب پیشین، خصوصاً تأکید بر وجود علمغیب امامان از جنس الهام و همچنین وجود این دیدگاه در عصر خود ائمه اطهار و شیوع آن در نزد شیعیان و بازگویی آن به امامان و تأیید مجدد آن نظریه توسط ائمه، روشن میشود که نسبت جعلی بودن آن و اتهام طرح آن توسط متکلمان شیعه در سدههای اولیه دوره غیبت،[16] خود جعلی و تحریف واقعیتهای دینی و تاریخی است که از تأمل طراحان شبهه در نصوص روایی نشئت میگیرد.اینکه متکلمان در تفسیر علم امامان و قلمرو آن دیدگاه واحد یا متعددی دارند، تبیین آن خود مجال مستقلی میطلبد، اما درباره برخورداری امامان از علم لدنی در حوزه دین، اتفاق نظر وجود دارد؛ اما اینکه بگوییم علم غیب امامان در منابع اصیل دینی، مانند روایات وجود ندارد و جعل و اختراع متکلمان است؛ چنانکه ذکر شد آن با منابع تاریخی و روایی همخوانی ندارد و صرف ادعا و خود جعلی است.
نفی علم غیب در بعض روایات
شاید اینجا این سؤال یا شبهه طرح شود که اگر اصل علم غیب و به تعبیر دقیقتر علم لدنی امامان، اصل مسلم است، چرا در بعض روایات نفی شده و بعض امامان در پاسخ اصحاب آن را انکار میکردند؟تحلیل و بررسی
در نقد این شبهه به نکات ذیل اشاره میشود:الف. توجه به مخاطب مقصره[17]
در قرآن کریم، علم غیب از اختصاصات خداوند شمرده شده است. «وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو.[18]»[19]
بعضی مردم، حتی شیعیان عوام نمیتوانستند بپذیرند که علم غیب، اختصاصی خداوند علم غیب ذاتی و استقلالی، اما علم غیب امامان علمی از علم الاهی است. آنان هردو صورت نسبت علمغیب به امام(ع) را برنمیتابیدند؛ لذا امامان برای ملاحظه شیعیان که قادر به تحلیل عقلانی مسئله غیب نبودند، نسبت علمغیب به خود را نفی و انکار میکردند. نمونه آن اعتراض یکی از لشکریان حضرت علی(ع) است، وقتی حضرت از فتح بصره خبر میدهد، بر حضرت اعتراض نمود که آیا تو علم غیب میدانی؟! حضرت در پاسخ فرمود: این علمغیب نیست، بلکه علم فراگرفته از پیامبر(ص) است.[20]
ب. توجه به مخاطب غالی
بعض شیعیان و مخاطبان ائمه نیز از طرف دیگر ساده و به نوعی به درک حقیقت علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند و لذا با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه، آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا خدایی، نشانده و از غلو سر در میآوردند؛ بر این اساس، وقتی امامان احساس میکردند که در سائل یا مخاطب خودش زمینه غلو وجود دارد، بالنور به مقابله با آن برمیخواستند و برای این کار، زمینه پیدایش غلو را از بین میبردند که نفی علم غیب از خودشان، یکی از راهکارهای آن است. برای مثال، سدیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) نقل میکند که من، ابوبصیر، یحیی بزار و داودبنکثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود:تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدام یک از اتاقهاست.
سدیر ادامه میدهد: وقتی حضرت از مجلس خارج و وارد منزل خود شد، من، ابوبصیر و میسر وارد خانه وی شده و به عنوان سؤال عرض کردیم تو درباره گم شدن کنیز خود این حرف را میزنی، در حالی که ما میدانیم که تو دارای علم کثیر هستی؛ البته ما نسبت علم غیب به تو نمیدهیم.
حضرت در جواب با اشاره به آوردن تخت بلقیس توسط شخصی ذرهای از علم کتاب داشت، فرمود:
او قطرهای از علم کتاب داشت، اما تمام علم کتاب پیش ماست.[21]
از این فراز تاریخی میتوان به روشنی تحلیل کرد که حضرت در بیان موضع خود، حال عوام و خواص را ملاحظه میفرمودند.
ج. نفی علم استقلالی نه تابع
وجه سومی که در تفسیر روایات نفی علمغیب به نظر میرسد این است که مقصود ائمه از نفی علمغیب، علمغیب استقلالی است؛ به این معنی که امامان مدعی علمغیب از پیش خودشان و بدون عنایت و اذن الاهی باشند، چنین علمی مورد نفی و انکار قرار گرفته است؛ حتی علم پیامبر اسلام(ص) نیز علم تابع و با عنایت خداوند و از مخزن علوم الاهی نشئت میگیرد و اگر در آیهای پیامبر(ص) علم غیب را از خود نفی میکند، همان معنای استقلالی آن است.[22]خوشبختانه این معنا از علمغیب در روایات نیز تبیین شده است، چنانکه وقتی حضرت علی(ع) از آینده بصره خبر داد، برخی از لشکریانش به عنوان اعتراض گفتند: آیا بر تو علم غیب اعطا شده است؟ حضرت با تبسمی فرمود:
«لیس هو بعلم غیب و انما هو تعلم من ذی علم»[23]
حضرت در ادامه یادآور میشود: خداوند علم غیب خویش را به پیامبر(ص) و آن هم به من تعلیم داده است. این وجه جمع را اکثر عالمان شیعه متذکر شدند.[24]
د. نفی علم فعلی نه مطلق
نکته دیگر که از بعضی روایات استنتاج میشود آن است که ائمه اطهار، بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا میکند. عمار ساباطی از امام صادق(ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود:«لا ولکن اذا اراد ان یعلم الشیء اعلمه الله ذلک.»[25]
نمایش پی نوشت ها:
[1] توضیح آن در فصل اول گذشت.
[2] اوائل المقالات، ص ۳۱۳
[3] ر.ک: صافی گلپایگانی، شهید آگاه؛ صالحی نجف آبادی، شهید جاوید، نگارنده، کلام فلسفی، مقاله علم امام حسین به شبهات خود.
[4] ر.ک: الشافی فی الامامه، ج 1، ص 179.
[5] الدر المنثور، ج 5، ص 378، ذیل آیه 33 سوره احزاب، شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 283؛ الکافی، ج 1، ص 221 و 270.
[6] کافی، ج ۱، ص ۲64؛ بصائر الدرجات، ص ۳۱۷ و ۳۲۷.
[7] امالی طوسی، ص 4۰۸، بصائر الدرجات، ص ۳۱6.
[8] کافی، ج ۱، ص ۲64.
[9] کافی، ج ۱، ص ۲۰۲؛ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۲۱؛ معانی الأخبار، ص ۱۰۱ و نیز ری شهری، اهل البیت فی الکتاب و السنة، صص ۲۳۰ – ۲۳6
[10] فخر رازی، تفسیر کبیر، ج ۷، ص ۸6، ذیل آیه مباهله؛ ینابیع المودة، ص ۲۱4؛ شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۲۲۹؛ ابن تیمه، منهاج السنة النبویة، ج 5، ص ۵۱۰.
[11] امالى صدوق، ص ۲۵۲؛ بصائر الدرجات، ص ۱۰۳، ب 19
[12] کافی، ج ۱، ص ۱۹۲.
[13] سید هاشم بحرانی، ینابیع المعاجز، ص ۷۰.
[14] بحار، ج ۱۸، ص ۲۹4
[15] عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص 6 - ۱۹5.
[16] «عصمت، علم غیب، نصب الاهی و نص از جانب پیامبر، چهار نکتهای است که متکلمین محترم ما از حدود قرن سوم و چهارم به بعد گفتهاند ... اما یاد نداریم که سیدالشهداء، امام علی و دیگر ائمه برای معرفی خود بر جنبههای فرابشری استناد کنند.» (محسن کدیور، مجله مدرسه، اردیبهشت ۱۳۸۵، ش ۳، ص 95)
[17] مقصره به معنای کوتاهی است و در اصطلاح علم کلام به شیعهای اطلاق میشود که از درک صفات معنوی و مالی امامان درمانده و نتواند امامان را به صفات خاص مانند عصمت و علم لدنی و الهام توصیف کند... .
[18] انعام: ۵۹ و نیز: نمل: 6۵؛ اعراف: ۱۸۸.
[19] بحار، ج ۲۰، ص ۲6۷ و ۲۹4، ۳۲۲؛ الأحادیث الغیبیة للأئمة اثنی عشر، سه جلدی.
[20] نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸؛ شرح نهجالبلاغه، ج ۸، ص ۲۱۵.
[21] کافی، ج ۱، ص ۲۵۷.
[22] أعراف: ۱۸۸.
[23] نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸؛ شرح نهجالبلاغه، ج ۸ ص ۲۱5.
[24] ر.ک: مجلسی، بحار، ج ۲5، ص ۲6۸؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹6.
[25] کافی، ج 1، ص 258 و باب ان الائمه اذا شاوا علموا.