در قرن چهارم، مرحله سوم خلافت عباسیان (۱۳۲ - 656) آغاز میشود و قدرت خلفای عباسی که سالها قبل، عملاً به ترکان جنگجو و متعصب منتقل شده بود، بهتدریج و با ضعف عناصر ترک، به آلبویه شیعه مذهب تعلق میگردد. قدرت سیاسی و نظامی بخش مهمی از جهان اسلام، به آلبویه میرسد و این خاندان، به اقدامات مختلف، از جمله رفع موانع عزاداری سیدالشهدا میپردازد. در این مقاله به جریان عزاداری در زمان آل بویه و تاریخ ورود شعر فارسی به عزاداری سیدالشهدا خواهیم پرداخت.
تعداد کلمات 3221/ تخمین زمان مطالعه 16 دقیقه
مقدمه
با برطرف شدن موانع شدید سیاسی، عزاداری امام حسین(علیهالسلام) گسترش شگفتی یافته و در ابعاد گوناگون ادبی-مردمی پیشرفت کرد. در این عصر، افزون بر شاعران عرب زبان، شاعران فارسیسرا نیز به جمع عزاداران پیوستند. مردم فارسی زبان در فارس، عراق عرب، عراق عجم، خراسان، ماوراءالنهر و شبهقاره هم توانستند به عزاداری امام حسین(علیهالسلام) بپردازند.بغداد که زمان آلبویه، مرکز اهالی تسنن و تشیع بهحساب میآمد و پیروان دو مذهب اسلامی در آن زندگی میکردند، پس از ورود آلبویه و عمدتاً از دهه پنجاه قرن چهارم در روزهای عاشورا بهصورت شهر تعطیل درمیآمد و مغازهها، فروشگاها، نانواییها و غیره تعطیل میشدند. گاه مردم لباس سیاه به تن میکردند و حتی برخی از اهلسنت، همراه شیعیان در قالب دسته عزاداری به خیابانها بیرون میآمدند و به نوحهخوانی، سینهزنی و عزاداری میپرداختند.[1] البته در این عزاداریها، هر از چند گاهی میان برخی اهلسنت و تشیع اختلاف و حتی زدوخورد گزارش شده است، توضیح آنکه:بزرگترین شاعری که عاشورا را در قالب اشعار نغز فارسی تقریباً برای نخستین بار به تصویر کشیده و عواطف و باورهای خود را بدین وسیله بیان داشته است، شاعر بزرگ خراسانی، ابوالحسن کسایی مروزی (م ۴۹۳) است.
اولاً، این درگیری بین برخی اهلسنت، از جمله عدهای از حنبلیها و شیعیان بوده است؛ نه همه حنبلیها یا اهلسنت.
ثانیاً، در برخی از سالها، درگیری گزارش شده است؛ نه همه ساله. گاه برخی از اهلسنت، دست به شبیهسازی میزدند و برای مصعب بن زبیر مجلس عزا برپا مینمودند یا عایشه را با سوار کردن زنی بر شتر، در یادها زنده میکردند.
ثالثاً، در شهرها و نقاط دیگری چون مصر، مردم اعم از شیعه و اهلسنت در کنار قبر ام کلثوم و نفیسه اجتماع کرده، به عزاداری میپرداختند و مبالغی بیحساب برای اطعام و عزاداری و شربت خرج میکردند. بنا به گفته مقریزی، این مراسم چنان میان مردم عمدتاً سنی مذهب عصر، ریشه دواند که بعد از سقوط فاطمیان نیز تداوم یافت و ایوبیان با همه ضدیت با فاطمیان و تشیع، نتوانستند آن را متوقف سازند.[2]
نخستین مرثیهسرایان فارسی زبان
در اواخر قرن چهارم و پس از تثبیت حاکمیت آلبویه و فعالیتهای فرهنگی و فضای به نسبت آزاد و بدون تبعیض که پیشگامان این سلسله در مورد مذاهب مختلف اسلامی بهوجود آوردند، شاعران فارسیسرا نیز مجال یافتند اندیشهها و باورها، از جمله عواطف و میل خود را به اهلبیت(علیهمالسلام) و مصیبتهای امام حسین(علیهالسلام) ابراز دارند و اشعاری درباره نهضت کربلا از خود به یادگار بگذارند.بزرگترین شاعری که عاشورا را در قالب اشعار نغز فارسی تقریباً برای نخستین بار به تصویر کشیده و عواطف و باورهای خود را بدین وسیله بیان داشته است، شاعر بزرگ خراسانی، ابوالحسن کسایی مروزی (م ۴۹۳) است. وی که اشعار متعددی در مدح امیرمؤمنان و فرزندان پاکش سروده، در قطعه زیبایی چنین به سوگواری حسینی میپردازد:
دست از جهان بشویم عزوشرف نجویم
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا
آن نازش محمد پیغمبر مؤید
آن سید ممجد شمع و چراغ دنیا
آن میر سر بریده در خاک آرمیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
از شهر خویش رانده وز ملک برفشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ملک أعدا
مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بدخواه چیره گشته بیرحم و بی محابا
بی شرم شمر کافر ملعون سفان ابتر
لشکر زده بروبر چون حاجیان بطحاء[3]
حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی (م ۴۸۱) شاعر بزرگ دیگری است که در جای جای دیوانش، از اهلبیت(علیهمالسلام) یاد کرده و از جمله درباره حادثه عاشورا سروده است:
من ز خون حسین پر غم و دردم
شاد چگونه کند خون رزانم
لعنت کنم بر آن پست کو کرد و شیعت او
حلق حسین تشنه از خون خضاب و رنگین[4]
رابعاً، در شرق و قلمرو خلفای عباسی نیز پس از سقوط آل بویه (442) از اصفهان و حاکمیت سلجوقیان متعصب و سنی مذهب، اهلسنت همراه شیعیان به زیارت علی بن ابی طالب و حسین بن علی به نجف و کربلا میرفتند و وفاداری خود را به امام حسین(علیهالسلام) و انقلاب او نشان میدادند.[5] عبدالجلیل رازی قزوینی نیز به سوگواری مردم سنی مذهب اصفهان در آن زمان اشاره میکند و مینویسد:
«آنگاه چون فروتر آیی، معلوم است که خواجه بو منصور ماشاده (اصفهانی) که در مذهب سنت در عصر خود مقتدا بوده است، هرسال این روز عاشورا این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشتهاند و هر که رسیده باشد، دیده و دانسته باشد و انکار نکند.»[6]
«در سال ۴۵۸ نیز در بغداد مغازهها تعطیل گردید و مردم با سینهزنی و نوحهخوانی و زنان با پریشان کردن مو و گریهوزاری برای امام حسین(علیهالسلام) سوگواری کردند و خلیفه عباسی تنها به این اکتفا کرد که برخی شیعیان، تندروی نکرده، رفض صحابه نکنند.»[7]
غزنویان و عزاداری سیدالشهدا
سلسله غزنویان (۳۵۱ - ۵۹۸) که تقریباً همزمان با آل بویه در شرق جهان اسلام، سالیان طولانی حکم راندند و مرکزشان شهر غزنین بود، در مورد شیعیان خصومت میورزیدند. سلطان محمود غزنوی در کنار حملات متعدد به هند، تهاجمات خونینی به غور، غرجستان و ری انجام داد که از مراکز تشیع بهشمار میرفت. او در این تهاجمات، باورها و شعایر دینی مناطق مزبور، از جمله عزاداری سیدالشهدا را تحت عنوان بدعت کوبید و مردم را به دلیل انجام آن، آزار رساند، با این همه با کاهش فشار غزنویان پس از مرگ سلطان محمود غزنوی (۴۲1) شهر غزنین، عزاداری خود را آشکار کرد، ابوالمجد مجدود سنایی غزنوی (543-612) نیز همانند کسایی مروزی (م ۳۴۸) و حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی (394-481) که شاعران پیش قراول در عاشوراسرایی و مرثیهگویی بهحساب میآیند و به مذهب شیعه باور داشتند، محرم و عاشورا را مورد تأمل عاشقانه قرار داد و اشعاری محکم و جانسوز در شهادت امام حسین(علیهالسلام) و دیگر شهدای اهلبیت(علیهمالسلام) سرود:پسر رمرتضی امیر حسین
که چنویی نبود در کونین
اصل و فرعش هم وفا و عطا
عفو و خشمش همه سکون و رضا
دری از بحر مصطفی بوده
صدفش پشت مرتضی بوده
دشمنان قصد جان او کردند
تا دمار از تنش برآوردند
عمرسعد از فساد رایی کرد
شرع را خیره پشت پایی زد
بر یزید پلید بیعت کرد
تاکه از خاندان برآرد گرد
شرم و آزرم جملگی بگذاشت
جمعی از دشمنان بر او بگماشت
تا مر او را به نامه و به حیل
از مدینه کشند در منهل
کربلا چون مقام و منزل ساخت
ناگه آل زیاد بروی تاخت
راه آب فرات بر بستند
دل او زان عناد غم خستند
شمر و عبیدالله زیاد از کین
روحشان جفت باد با نفرین
برکشیدند تیغ بی آزرم
نه ز خدا و نه ز مردم شرم
سرش از تن به تیغ ببریدند
و اندر آن فصل سود میدیدند... .
سنایی غزنوی پس از سرایش ستم بسیار و به اسارت بردن اهلبیت(علیهمالسلام) پیامبر و حمل سر مبارک امام حسین(علیهالسلام) به شام، درباره یزید و حوادث دمشق چنین ادامه میدهد:
به دمشق اندرون یزید پلید
منتظر بود تا سرش برسید
پیش بنهاد و شادمانی کرد
تکیه بر دنیس ولهانی کرد
بیش از قول خویش املا کرد
کین دیرینه جست وآنهاد
دست شومش بر آن لب و دندان
زد قضیب از نشاط و لب خندان
کین آبا بتوخته زحسین
خواسته کینهای بدر و حنین
هیچ نآورد در ره بیداد
مصطفی را ومرتضی را یاد
کرده دوزخ برای خویش معد
بوالحکم را گزید بر احمد
راه آزرم و شرم بربسته
عهد و پیمان (خویش) بشکسته
او در پایان، چنین دوستان امام حسین(علیهالسلام) را درود و رحمت نثار میکند و بر یزید لعنت:
باد بر دوستان او رحمت
باد بر دشمنان او لعنت[8]
بیشتر بخوانید: تاریخ عزادارى براى امام حسین ( علیه السلام )
عزاداری در نظامیه بغداد[9]
با همه سختگیریهای سلجوقیان (۴۲۷ - 528) و اصرار فراوان وزیران متعصب این سلسله بر لعن و نفرین به اصطلاح رافضه، به خصوص اسماعیلیه بر فراز منابر، رویکرد و اقشار غیرسیاسی اهلسنت، به تکریم اهلبیت(علیهمالسلام) و بیان مصیبتهای آنان، به ویژه عزاداری امام حسین(علیهالسلام) بود. شواهد تاریخی حاکی از عزاداری اهلسنت و نفوذ این تفکر، حتی در مدرسه نظامیه در عصر آنان است.محمد بن عبدالله بلخی (م ۵۹6)، یکی از عالمان بنام اهلسنت بوده که در منابع گوناگون رجالی و تاریخی آنان، از سفرهای طولانی و متعدد وی به خراسان، عراق، مصر، خوارزم و مکه یاد شده است. او دارای مقام والایی در دانشهای اسلامی و زهد و خطابه بود و در مدرسه نظامیه به وعظ میپرداخت.
وی پس از سخنرانی و وعظ برای عالمان، مسئولان و طلاب نظامیه اهلسنت روضه میخواند و از مظلومیتهای اهلبیت(علیهمالسلام) پیامبر یاد میکرد و مردم از شنیدن مطالب خاندان پیامبر، اشک میریختند. او گاه به آن دسته از مصائب آل رسول میپرداخت که عمدتاً در پدید آوردن آن، پای خلفای راشدین در میان است. روزی در مجلس خود گفت: روزی فاطمه میگریست علی با مشاهده وی گفت: «ای فاطمه! چرا نزد من گریه میکنی؟ آیا داراییات را گرفتهاند؟ آیا حق شما را غصب کردهاند؟ آیا چنین نمودهاند و چنان کردهاند؟» همینطور موارد مختلف را از چیزهایی که شیعیان میپندارند شیخین در حق فاطمه مرتکب شدهاند برشمرد، مجلس با شنیدن آن سخنان اشک میریخت.[10]
این تنها علامه محمدبن عبدالله بلخی نبود که در زمان حاکمیت سلجوقیان در بغداد به عزاداری میپرداخت علی بن حسین غزنوی معروف به واعظ که از جمله عالمان و خطیبان معروف بغداد بود و میان رهبران دینی اهلسنت، مقام ارجمندی داشت نیز، به سوگواری اهلبیت(علیهمالسلام) میپرداخت. وی که در دستگاه خلافت و بین دولتمردان زمان، احترام خاصی داشته، در منابع اهلبیت(علیهمالسلام) به عنوان واعظ و خطیب «ملیح الایراد و لطیف الحرکات» معرفی شده است و سلطان سلجوقی و امیران برای زیارت و درک مجالس او حاضر میشدند.[11] بنا به گفته قزوینی:
خواجه علی غزنوی حنیفی دانند که این تعزیت چگونه داشتی تا حدی که به روز عاشورا در لعنت سفیانیان مبالغتی میکرد، سائلی برخاست و گفت: «معاویه را چه میگویی به آواز بلند» گفت: «ای مسلمان! از علی میپرسی که معاویه را چه گویی؟ آخر دانی که علی، معاویه را چه گوید؟» امیر عبادی که علامه روزگار و خواجه معنا و سخن بود، او را در حضرت المتضفی لامرالله پرسیدند: «این روز که فردا عاشورا خواسته بودن که چه گویی در معاویه؟» جواب نداد تا سائل سه بار تکرار کرد. بار سوم گفت: «ای خواجه! سؤال مبهم پرسی! نمیدانم کدام معاویه را میگویی؟ این معاویه را پدرش، دندان مصطفی بشکست و مادرش، جگر حمزه بخایید و او بیست اندبار تیغ در روی علی کشید و پسرش سر حسین ببرید، ای مسلمانان! شما این معاویه را چه میگویید؟» مردم در حضرت خلافت منفی و سنی و شافعی، زبان به لعنت و نفرین بر گشودند؛ مانند این بسیار است و تعزیت حسین، هر موسم عاشورا به بغداد تازه باشد و با نوحه و فریاد؛ و اما همدلان اگر چه مشبهه را غلبه باشد برای حضور رایت سلطان و لشگر ترکان هرسال مجدالدین مذکر همدانی در موسم عاشورا این تعزیت به صفتی دارد که قمیان را عجب آید.[12]
البته شاعران مرثیهسرای اهلسنت و پس از مجدالدین کسایی مروزی که پیشگام آنان در این وادی و متعلق به تشیع است، بسیارند؛ از جمله معروفترین آنان میتوان به اینها اشاره کرد:
عمعق بخارایی (م ۵۴3) یکی از شاعران معروف خراسانی است که در روزگار سیاه و ضد شیعی سلجوقیان میزیست و آن هم بدون هیچ واهمه و تقیه مانند دیگر شیعهها، مذهب خود را به دین علی میبندد:
سپهر جاه علی، افتخار دین که زفخر
همه مناقب اولویم و مدایح او
چون شیعه مذهب خود را به دین علی بندم
به شاعری چو سخن بر سخن بپیوندم
او در سوگ شهادت سالار شهیدان و عزاداری یاران آن حضرت، میسراید:
به اهل قبله بر، از کافران رسید آن ظلم
کز آتش و تف خورشید روی بسته گیاست
سواد ساحت فرغانه بهشت آیین
چوکربلا همه آثار مشهد شهداست
کز آب چشم اسیران و موج خون شهید
نباتهاش تبر خون و خاکهاش حناست[13]
خاقانی شروانی (م ۵۹۵) که در صنعت شعر مقام والایی در ادبیات فارسی به خود اختصاص داده و به «حسّان العجم» اشتهار یافته است، در مورد امامان خاندان پیامبر سرودههایی دارد و درباره امام حسین سروده است:
زصد هزاران خلف یک خلف بود چو حسین
که نفس احمد بختی رام او زیبد
زصد هزاران بختی یکی نجیب آید
که کتف احمد جای امام او را زیبد[14]
ظهیرالدین فاریابی (م ۵۹۸) نیز در مورد خاندان پیامبر اسلام با سرودههای گوناگون ارادت نشان داده است:
ظهیر با تو چه گویم عجب که نشناسی
غریب خاک خراسان شهید خطة طوس[15]
شمس طبسی (م 624) نیز که از شاعران اهلسنت قرن هفتم است، سوز دل خود را در مورد حوادث کربلا اینگونه نشان میدهد:
بلای دور فلک چون غم از دو دیده ریخت
مگر حدیث شهیدان کربلا برداشت
زشک مردم چشمم به رسم عاشورا
ز خاک پای خداوند توتیا برداشت[16]
کمالالدین اسماعیل که در قرن هفتم در شهر اصفهان میزیست و در آن زمان مردم شهر اصفهان به داشتن مذهب تسنن شهرت داشتند، در عزاداری امام حسین(علیهالسلام) و ماه محرم و عاشورا سروده است:
چون محرم رسید و عاشورا
خنده برلب حرام باید کرد
در پی ماتم حسین بن علی
گریه از ابر وام باید کرد
لعنت به دشمنانش باید گفت
دوستداری تمام باید کرد
او درباره لعنت یزید و دلایل لزوم آن از برای مسلمانان میافزاید:
اگر کسی پسری را از آن تو بکشد
به عمر خویش ره لعنتش رها نکنی
اگر کشنده فرزند مصطفی است یزید
حدیث لعنت و نفرین او چرا نکنی
تو بر کشنده فرزند خود مکن لعنت
چو برکشنده فرزند مصطفی نکنی[17]
مصلحالدین سعدی شیرازی (م 659) که شافعی مذهب بود نیز نتوانست حزن و الم خود را در مورد شهادت سالار شهیدان پنهان دارد و امید خود را به شفاعت آنان، اینگونه بیان میکند:
فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
جلالالدین محمد مولوی بلخی (م 672) که در وادی عرفان و عشق، سرآمد عارفان و شاعران بود، درباره حادثه کربلا نیز نگاه عرفانی داشته است. او امام حسین(علیهالسلام) و یارانش را عاشقان واصل دانسته است که باید شهادت آنان را جشن گرفت. او در مورد آن حضرت و شهدای کربلا، چنین مرثیهای را بر زبان آورده است:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرنده تر ز مرغان هوایی[18]
سیف الدین فرغانی (م ۷۰۵) شاعر و عارف نامدار نیمه دوم قرن هفتم و سرآغاز سده هشتم را باید یکی از مرثیهسرایان بزرگ اهلسنت در خراسان و آسیای میانه شمرد که با کمال سوز و گداز و هنرمندی حادثه عاشورا را به زبان شعر به تصویر میکشد و مرثیه سر میدهد:
ای قوم در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگرید
با این دل مرده خنده تا چند امروز در این عزا بگریید[19]
علاءالدوله سمنانی (م ۷۳6)، از بلندپایگان عرفان و از دانشمندان به نام قرن هشتم، در قصیدهای، دوستان امام حسین را از پیروان راستین محمد دانسته است و چنین به مناقب اهلبیت(علیهمالسلام) زبان گشوده است:
کمال حسن خلق اندر حسن دادن وفا اندر شهید کربلا بین
و در قطعهای میسراید
ز حُسن حسن برخوری و ز حسین
شوی در معارف امین محمد[20]
اوحدی مراغهای اصفهانی (م ۷۳۸) از دیار اصفهان و از شاعران شهیر فارسیسرا و از پیروان اهلسنت و شافعی مذهب در مورد اهلبیت(علیهمالسلام) پیامبر چنین اشعاری سروده است:
اهلبیت(علیهمالسلام) تو سر به سر نورند
بر زمین حر و بر فلک نورند[21]
کمالالدین محمود معروف به خواجوی کرمانی (م 753) از شاعران درباری و اهلسنت قرن هشتم است که بر مدح خاندان رسالت اهتمام ورزیده است:
به خون حلق حسین و به حُسن خلق حَسن
به جد و جهد و جهاد مهاجر و انصار[22]
ناصر بخارایی (م ۷۷۳) مانند دیگر شاعران برجسته قرن هشتم، از زبان هنر و قالب شعر برای مدح اهلبیت(علیهمالسلام) پیامبر سود جسته و حادثه کربلا و فداکاری امام حسین(علیهالسلام) و نیز ضیافت یزید را چنین سروده است:
حسین خلق و حسن خلق و مرتضی دانش
که سرخ گشت ازو، روی آل پیغمبر[23]
سلمان ساوجی (م ۷۷۸) که از اهالی ساوه بود و مردم ساوه تا اوایل صفویه به داشتن مذهب اهلسنت شهرت داشتند و خود او نیز بر این مذهب بود،[24] قصیده بلندی در عزای امام حسین(علیهالسلام) و مصائب خاندان پیامبر سروده که ویژگیهای گوناگون دارد و یکی از سرودههای مشهور عاشورایی بهشمار میرود:
خاک و خون، آغشته لب تشنگان کربلا است
آخر ای جوی بلا بین خون پایت کجاست[25]
محمدبن حسام خوسفی (م ۸۷۵) از شاعران قرن نهم در موارد مختلف، به عاشورا توجه نشان داده است و و غم و اندوه خود را از فاجعه کربلا ابراز داشته است:
یا رسول الله گذر کن سوی دشت کربلا
خود تو میدانی که خاک کربلا کرب و بلاست[26]
ادامه عزاداری در خراسان و ماوراءالنهر
با کاهش فشار مضاعف سلجوقیان و روی کار آمدن خوارزمشاهیان (521-682) که خود اصالت غرجستانی داشتند و زمینههای تشیع و پیروی از اهلبیت(علیهمالسلام) پیامبر را از ادوار نخستین اسلامی دارا بودند، وضعیت عزاداری حسینی بهتر شد؛ هرچند هیچگاه موانع از بین نرفت. در این فضای به نسبت قابل تحمل، شاعران ناموری، چون قوامی و رازی (نیمه اول قرن ششم) و سخنور معروف عطار نیشابوری (۵۳۷ - 627) یاد عاشورا و فداکاریهای حسین بن علی را در قالب سوگنامههای روشنگر و جانسوز زنده نگه داشتند:کیست حق را و پیمپر را ولى
آن حسن سیرت، حسین بن على[27]
سلطان ولد (م ۷۱۲ ق) فرزند جلالالدین محمد بلخی که مانند پدر در نظم و نثر توانا بود و یکی از عارفان دوران خود بهشمار میرفت، در مورد عاشورا میگوید:
نخوت کم کن چون حسین و حسن
کبر و منی را مفزا چون یزید
کبرو فزونی علف دوزخاند
هرکه زد او کم به بهشتی خزید
او در غزلی میسراید:
چو نیست هیچ شیخی تو ورای بایزیدی
تو عزیز چون حسینی، نه ذلیل چون یزیدی
باتوجه به قصاید مختلف امام شافعی و جایگاه والای اهلبیت(علیهمالسلام) رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در میان اهلسنت که به طور طبیعی محبت خاندان پیامبر را در پیداشته، سوگواری بر مصایب آنان از جمله عزاداری برای امام حسین(علیهالسلام) را در میان آنان طبیعی مینماید. عبدالجلیل رازی قزوینی مینویسد:
معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمه فریقین، از اصحاب امام مقدم، ابو حنیفه و امام مکرم، شافعی و علما و فقهای طوایف خلفا عن سلف، این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته. اولاً، خود شافعی که اصل است و مذهب بدو منسوب است، بیرون (افزون) از مناقب او را در حسین و شهدای کربلا مراثی بسیار است و یکی از آن قصیدهای که میگوید «ابکی الحسین وارثی منه اهلبیت(علیهمالسلام) رسول الله مصباحاً» تا آخر قصیده با مبالغتی تمام و کمال و دیگر قصیدهای است که میگوید: تادّب همی ... تا آخر، همه مرثیه او است، به صفتی که بر چنان معانی دگران قادر نباشند و مراثی شهدای کربلا که اصحاب ابوحنیفه و شافعی را هست بیعدد و بینهایت است.[28]
شهرها و مناطق شیعهنشین هرچند به عنوان کانونهای عزاداری شناخته میشدند و این مناطق عبارت بودند از خراسان، قم، کاشان، آوه و مهمتر از همه شهرهای مختلف عراق چون کربلا، نجف و بعدها حله، جنوب لبنان و نیز برخی از مناطق اسماعلیه نشین مصر و شمال آفریقا، اما مراکز عزاداری به این نقاط خلاصه نمیشد، بلکه شهرها و نواحی سنی نشین بهویژه در خراسان نیز در این زمان در عزاداری امام حسین(علیهالسلام) کوتاهی نمیکردند:
و خواجه امام نجم ابوالمعالی بن ابی القاسم بزاری به نیشابور با آن که حنبلی مذهب بود، این تعزیت په غایت کمال داشتی و دستار بگرفتی و نوحه کردی و خاکت پاشیدی و فریاد از حد بیرون کردی و به وی که از امهات بلاد عالم است، معلوم است که شیخ ابوالفتوح نصرآبادی و خواجه محمود حدادی حنیفی و غیر ایشان در کاروانسرای کوشک و مساجد بزرگ روز عاشورا چه کردهاند از ذکر تعزیت و لعنت ظالمان.[29]
نمایش پی نوشت ها:
[1]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۱۱، ص 276،286،296،302،359،381.
[2]. تقی الدین مقریزی، الوعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط والأثار، ص 314-318.
[3]. کسایی مروزی، دیوان کسایی مروزی، تصحیح مهدی درخشان، ص ۷۶، سید علی رضا حجازی، حسین بن علی در آیینه شعر، ص 42-48.
[4]. معین الدین ناصر خسرو بلخی، دیوان ناصر خسرو قبادیانی، الصحیح مجتبی مینوی، ص 497.
[5]. البدایة و النهایة، ج ۱۲، ص ۷۷.
[6]. عبدالجلیل رازی قزوینی، نقض، ص 371.
[7]. همان، ص 114.
[8]. ابوالمجد مجدود سنایی غزنوی، دیوان اشعار، به کوشش مدرس رضوی، ص 470-450؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 560.
[9]. فلسفه وجودی مدارس نظامیه که به دست علی بن حسین نظامالملک طوسی بنیان نهاده شد دفاع از مذهب شافعی و گسترش عقاید اشعری بود نظام الملک طوسی و همینطور عمیدالملک کندری در ضدیت با تشیع و مذهب اهلبیت شهر تاریخ بودهاند از این نظر عزاداری برای امام حسین(علیهالسلام) در آن مدرسه خیلی شگفتانگیز است.
[10]. به نقل از: سید عبدالعزیز الطباطبایی، معجم اعلام الشیعه، ص 296.
[11]. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 5، ص 217؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 6، ص 215.
[12]. عبدالجلیل رازی قزوینی، النقض، ص 370-373.
[13]. دیوان عمعق بخارایی، تصحیح سعید نفیسی، ص 81 – 136.
[14]. دیوان خاقانی شروانی، به کوشش ضیاءالدین سجادی، ص 2، 854.
[15]. دیوان ظهیرالدین فاریابی، به کوششهاشم رضی، ص 188-280.
[16]. دیوان طبسی قاضی شمس الدین، به تصحیح تقی بینش، ص 134.
[17]. دیوان کمالالدین اسماعیل به اهتمام بحرالعلومی، ص 628-639.
[18]. کلیات دیوان شمس، تصحیح محمد عباسی، ص ۱۰۱۷.
[19]. سیف الدین محمد فرغانی، دیوان اشعار، به اهتمام و تصحیح ذبیح الله صفا، ص 176-177.
[20]. دیوان علاءالدوله سمنانی، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، ص 27،281.
[21]. نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص ۷۰.
[22]. دیوان خواجوی کرمانی، به اعتمام احمد سهیلی خوانساری، ص 571-572.
[23]. به نقل از مجله حوزه، س 19،113،114، ص 367-368.
[24]. همان، ص 368.
[25]. همان.
[26]. محمد خوسفی، دیوان. به تصحیح احمد احمدی بیرجندی و محمد تقی سالک، ص 46، 177، 178.
[27]. فریدالدین عطار نیشابوری، مصیبت نامه به تصحیح نورانی و وصالی، ص 37.
[28]. رازی قزوینی، النقض، ص 370.
[29]. همان.