
مهمترین هدف و فلسفه عاشورا، اجرای فریضه امربهمعروف و نهیازمنکر بود
چکیده
اهل سنت در برخی موارد در مورد قیام حضرت سیدالشهدا(ع) گزارشهای خلاف واقعی را ارائه کردهاند؛ اما با تأمل و بررسی سخنان امام حسین(علیهالسلام) که در منابع اهلسنت گزارش شده است، میتوان اهداف متعدد و فلسفه جامع این انقلاب بزرگ تاریخی را به دست آورد که با صراحت هرچه تمام، انواع شبههها و سوالات مربوط در این زمینه را پاسخ دهد. در این مقاله به اهداف و انگیزه های حضرت از منابع خود اهلسنت اشاره خواهیم کرد.
تعداد کلمات 1731/ تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه
اهل سنت در برخی موارد در مورد قیام حضرت سیدالشهدا(ع) گزارشهای خلاف واقعی را ارائه کردهاند؛ اما با تأمل و بررسی سخنان امام حسین(علیهالسلام) که در منابع اهلسنت گزارش شده است، میتوان اهداف متعدد و فلسفه جامع این انقلاب بزرگ تاریخی را به دست آورد که با صراحت هرچه تمام، انواع شبههها و سوالات مربوط در این زمینه را پاسخ دهد. در این مقاله به اهداف و انگیزه های حضرت از منابع خود اهلسنت اشاره خواهیم کرد.
تعداد کلمات 1731/ تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه

انقلاب کربلا که یکی از مهمترین پدیدههای اجتماعی بود و چون دیگر پدیدههای اجتماعی، جهات گوناگونی داشت و از فلسفه جامع و عوامل متعددی پیروی میکرد. طبعاً نادیده گرفتن این جامعیت و تکیه بر یک بعد و به طور کلی هرگونه یکسونگری، بزرگترین آفت در فهم صحیح فلسفه آن به شمار میرود. افزون بر این، تنها جامعنگری و ملاحظه همه جانبه عواملی که فلسفه آن را تشکیل میدهند، نمیتواند تمام حقیقت را در این باره روشن سازد، بلکه مسئله مهمتر از آن، دادن سهم درخور و مناسب برای هریک از عوامل و به حساب آوردن هریک از جهات به اندازه استحقاق آن، روی دیگر این سکه است.
رویهمرفته، در سخنان امام حسین(علیهالسلام) که برای تبیین و اعلام فلسفه قیام خویش بیان کرده، عنصری که پیش از همه بر آن تأکید شده، عمل به تکلیف الاهی و انجام وظیفه دینی است. حضرت، این تکلیف الاهی را در پاسخ عبداللهبنجعفر با صراحت بیان میکند: «من مأمور به تکلیفی شدهام و بر اساس آن حرکت میکنم.»[1] در مسیر مکه به کوفه هم هنگامی که با سپاه حربنیزید مواجه میشود و از طرف آنها با تکلیف رفتن به کوفه و بیعت با یزید یا توقف در مکانی غیر از کوفه و مدینه روبهرو میگردد، خطاب به یاران خود چنین میفرماید:انقلاب کربلا که یکی از مهمترین پدیدههای اجتماعی بود و چون دیگر پدیدههای اجتماعی، جهات گوناگونی داشت و از فلسفه جامع و عوامل متعددی پیروی میکرد. طبعاً نادیده گرفتن این جامعیت و تکیه بر یک بعد و به طور کلی هرگونه یکسونگری، بزرگترین آفت در فهم صحیح فلسفه آن به شمار میرود. افزون بر این، تنها جامعنگری و ملاحظه همه جانبه عواملی که فلسفه آن را تشکیل میدهند، نمیتواند تمام حقیقت را در این باره روشن سازد، بلکه مسئله مهمتر از آن، دادن سهم درخور و مناسب برای هریک از عوامل و به حساب آوردن هریک از جهات به اندازه استحقاق آن، روی دیگر این سکه است.
هرکس سلطان ستمگری را مشاهده کند که محرمات الاهی را حلال میشمارد، پیمان خدا را میشکند، مخالف سنت پیامبر است و در میان مردم با گناه و خصومت رفتار میکند و او را با کردار و گفتار تغییر ندهد، بر خداوند سزا است که آن شخص را در جایگاه سلطان مزبور وارد کند. آگاه باشید امویان و کارگزاران آنها، پیروی شیطان را ملتزم شدهاند، اطاعت خداوند را ترک گفتهاند و بهطور آشکار، مرتکب فساد میگردند و حدود الاهی را به تعطیلی کشاندهاند و در بیتالمال مسلمانان، تبعیض و انحصار روا میدارند و محرمات الاهی را حلال میدانند و حلال الاهی را حرام میشمارند.[2]
امام حسین(علیهالسلام) در ادامه مسیر، در منطقهای به نام «رذی خشم» نیز پس از سپاس خداوند و ثنای ذات باریتعالی، خطاب به همرزمان خود و شاید لشکر حربنیزید که آنان را مراقبت میکرد فرمود:
شما در جریان هستید، شرایطی پیش آمده است که مشاهده میکنید دنیا و زمانه دگرگون شده و اوضاع تیره و زشت گردیده است. معروف و خوبیها پشت کرده و به طوری این شیوه جا افتاده است. ...آیا مشاهده نمیکنید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد؟! در چنین اوضاعی باید مؤمن برای ملاقات خداوند (شهادت) آماده باشد و من مرگ در این راه را، جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و نکبت نمیبینم.[3]
امام حسین(علیهالسلام) در این خطبهها، عوامل گوناگونی را که در قیام او نقش داشته و در کل، فلسفه انقلاب کربلا را تشکیل میدهد، بیان کرده و معضلات مختلف جامعه آن روز، بهویژه حاکمان اموی را بر شمرده است. در واقع آن حضرت بر اساس وظیفه الاهی و احساس تکلیف شرعی به مبارزه با:
- حاکم ستمگر؛
- حرامخواری و بدعتگذاری (و حرام را حلال شمردن)؛
- شکست عهد و پیمان الاهی؛
- سنتشکنی؛
- ستم و زورگویی به مردم پرداخت.
در خطبه دیگر، ایشان میفرمایند، در شرایطی که:
- به حق عمل نمیشود؛
- و به باطل رو آورده شده باشد، وظیفه هر مسلمان و مؤمن را، مبارزه و آمادگی برای قبول شهادت میداند و تصریح میکند که زندگی در چنین شرایطی جز ذلت نیست و مرگ را در راه مبارزه با این همه انحرافات و کژیها، سعادت میشمارد.
همانطور که از نظر گذشت، امام در سخنان یاد شده به طور صریح اهداف نهضت خود را بیان داشته و در آنها، هیچ اشارهای به دعوت مردم کوفه نکرده، بلکه دعوت اهل کوفه را در گفتوگو با آنها مطرح کرده است. ایشان برای آن در این حد ارزش قائل شده است که کوفه را محل انجام نهضت خود قرار میدهد و پس از آنکه پیمانشکنی آنان را مشاهده کرد، از همان آغاز فرمود: «هرکس عهدشکنی کند، همانا بر طرد خودش شکسته است و به زودی خداوند مرا از شما بینیاز خواهد کرد.»[4]
رویهمرفته، در سخنان امام حسین(علیهالسلام) که برای تبیین و اعلام فلسفه قیام خویش بیان کرده، عنصری که پیش از همه بر آن تأکید شده، عمل به تکلیف الاهی و انجام وظیفه دینی است. حضرت، این تکلیف الاهی را در پاسخ عبداللهبنجعفر با صراحت بیان میکند: «من مأمور به تکلیفی شدهام و بر اساس آن حرکت میکنم.»[1] در مسیر مکه به کوفه هم هنگامی که با سپاه حربنیزید مواجه میشود و از طرف آنها با تکلیف رفتن به کوفه و بیعت با یزید یا توقف در مکانی غیر از کوفه و مدینه روبهرو میگردد، خطاب به یاران خود چنین میفرماید:انقلاب کربلا که یکی از مهمترین پدیدههای اجتماعی بود و چون دیگر پدیدههای اجتماعی، جهات گوناگونی داشت و از فلسفه جامع و عوامل متعددی پیروی میکرد. طبعاً نادیده گرفتن این جامعیت و تکیه بر یک بعد و به طور کلی هرگونه یکسونگری، بزرگترین آفت در فهم صحیح فلسفه آن به شمار میرود. افزون بر این، تنها جامعنگری و ملاحظه همه جانبه عواملی که فلسفه آن را تشکیل میدهند، نمیتواند تمام حقیقت را در این باره روشن سازد، بلکه مسئله مهمتر از آن، دادن سهم درخور و مناسب برای هریک از عوامل و به حساب آوردن هریک از جهات به اندازه استحقاق آن، روی دیگر این سکه است.
هرکس سلطان ستمگری را مشاهده کند که محرمات الاهی را حلال میشمارد، پیمان خدا را میشکند، مخالف سنت پیامبر است و در میان مردم با گناه و خصومت رفتار میکند و او را با کردار و گفتار تغییر ندهد، بر خداوند سزا است که آن شخص را در جایگاه سلطان مزبور وارد کند. آگاه باشید امویان و کارگزاران آنها، پیروی شیطان را ملتزم شدهاند، اطاعت خداوند را ترک گفتهاند و بهطور آشکار، مرتکب فساد میگردند و حدود الاهی را به تعطیلی کشاندهاند و در بیتالمال مسلمانان، تبعیض و انحصار روا میدارند و محرمات الاهی را حلال میدانند و حلال الاهی را حرام میشمارند.[2]
امام حسین(علیهالسلام) در ادامه مسیر، در منطقهای به نام «رذی خشم» نیز پس از سپاس خداوند و ثنای ذات باریتعالی، خطاب به همرزمان خود و شاید لشکر حربنیزید که آنان را مراقبت میکرد فرمود:
شما در جریان هستید، شرایطی پیش آمده است که مشاهده میکنید دنیا و زمانه دگرگون شده و اوضاع تیره و زشت گردیده است. معروف و خوبیها پشت کرده و به طوری این شیوه جا افتاده است. ...آیا مشاهده نمیکنید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد؟! در چنین اوضاعی باید مؤمن برای ملاقات خداوند (شهادت) آماده باشد و من مرگ در این راه را، جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و نکبت نمیبینم.[3]
امام حسین(علیهالسلام) در این خطبهها، عوامل گوناگونی را که در قیام او نقش داشته و در کل، فلسفه انقلاب کربلا را تشکیل میدهد، بیان کرده و معضلات مختلف جامعه آن روز، بهویژه حاکمان اموی را بر شمرده است. در واقع آن حضرت بر اساس وظیفه الاهی و احساس تکلیف شرعی به مبارزه با:
- حاکم ستمگر؛
- حرامخواری و بدعتگذاری (و حرام را حلال شمردن)؛
- شکست عهد و پیمان الاهی؛
- سنتشکنی؛
- ستم و زورگویی به مردم پرداخت.
در خطبه دیگر، ایشان میفرمایند، در شرایطی که:
- به حق عمل نمیشود؛
- و به باطل رو آورده شده باشد، وظیفه هر مسلمان و مؤمن را، مبارزه و آمادگی برای قبول شهادت میداند و تصریح میکند که زندگی در چنین شرایطی جز ذلت نیست و مرگ را در راه مبارزه با این همه انحرافات و کژیها، سعادت میشمارد.
همانطور که از نظر گذشت، امام در سخنان یاد شده به طور صریح اهداف نهضت خود را بیان داشته و در آنها، هیچ اشارهای به دعوت مردم کوفه نکرده، بلکه دعوت اهل کوفه را در گفتوگو با آنها مطرح کرده است. ایشان برای آن در این حد ارزش قائل شده است که کوفه را محل انجام نهضت خود قرار میدهد و پس از آنکه پیمانشکنی آنان را مشاهده کرد، از همان آغاز فرمود: «هرکس عهدشکنی کند، همانا بر طرد خودش شکسته است و به زودی خداوند مرا از شما بینیاز خواهد کرد.»[4]
بیشتر بخوانید: ابعاد و فلسفهی قیام عاشورا
در مجموع میتوان با بررسی سخنان و دیدگاههای امام حسین(علیهالسلام) که رهبر و سکاندار بزرگ این انقلاب خونین و تاریخی بود، فلسفه آن را به دو دسته تقسیم کرد: عوامل اصلی که تحت عنوان کلی امربهمعروف و نهیازمنکر شکل یافته است و عوامل شتابزا:
الف) عوامل اصلی (امر به معروف و نهیازمنکر)
مهمترین هدف و فلسفه عاشورا، اجرای فریضه امربهمعروف و نهیازمنکر بود. در بین انواع منکرات، نابودی نظام سیاسی فاسد که خود بزرگترین منکر و عامل دیگر منکرات بود، نخستین و عمدهترین اولویت کاری و هدف نهضت به شمار میرفت. البته نابودی آن در صورت یاری مردم کوفه میتوانست صورت بگیرد. با عهدشکنی آن مردم، باز از اولویت آن چیزی کاسته نشد و امام و یارانش با نثار خونشان، بزرگترین پشتوانه آن را که وجهه دینی و شعار خلافتمندی و اسلاممداری آن باشد، مورد تهاجم قرار داد و با شهادت خود، توانست پیام خویش را مبنی بر ناشایستگی یزید برای خلافت مسلمانان و طاعت نامبرده از شیطان و پیروی نکردنش از «رحمان» و «جائره بودن» و منشأ مفاسد مختلف بودن او را به گوش مردم برساند. امام در واقع توانست نخستین مرحله نابودی نظام یزیدی و به طور کلی خلافت اموی را انجام دهد و با قیام حماسی و بیداری بخش خود، پشتوانه و ایدئولوژیکی شرعی یزید و رعب و وحشت مردم یا جهل و غفلت آنان را به چالش بخواند.
1. بر پایی نظام حق
طبیعی است برای مرحله بعد از نابودی نظام اموی نیز، آن حضرت بدون برنامه نبود. او بر ویرانه نظام سفیانی، حکومت اهلبیت(علیهمالسلام) را پیشنهاد میکرد؛ چنانکه فرمود: «دو نحن اهلبیت(علیهمالسلام) اولی بولایت هذا الامر علیکم من هولاء المعین ما لیس لهم والسائرین فیکم بالجور و العدوان»[5]؛ ما اهلبیت(علیهمالسلام) به تصدی و ولایت امر حکومت و زمامداری مردم، اولی هستیم از آنان که به دروغ، مدعی چیزهایی هستند که ندارند. آنان که در بین شما با ظلم و زورگویی حکم میرانند.
برنامه حکومت پیشنهادی او و ویژگیهای ولایت اهلبیت(علیهمالسلام)، در مقابل نظام ظالمانه اموی بود؛ یعنی قرار گرفتن ولیِ عادل به جای سلطان ظالم در رأس امور و برنامهها و خط مشئها.
برنامه حکومت پیشنهادی او و ویژگیهای ولایت اهلبیت(علیهمالسلام)، در مقابل نظام ظالمانه اموی بود؛ یعنی قرار گرفتن ولیِ عادل به جای سلطان ظالم در رأس امور و برنامهها و خط مشئها.
2. احیای دین و ارزشهای آن
درست در مقابل نظام یزیدی که اطاعت شیطان را باب کرده و از پیروی «رحمان» روی برتافته بود، حسینبنعلی در صدد احیای دین از راه اجرای احکام الاهی و اطاعت خداوند و نابود کردن خط شیطان و سیاستهای آن برآمد و انقلاب خود را در راستای چنین هدفی سامان داد
3. ایجاد اصلاح
نظام یزیدی و به طور کلی امویان و بستگان و همفکران آنها، اظهار فساد میکردند. امام در صدد اصلاح برآمد و یکی از مؤلفههای فلسفه انقلاب او را، طرح ایجاد اصلاح به خود اختصاص میداد تا امور مردم را سامان بخشد و آنها در سایه آن، از مفاسد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مصون بمانند و زندگی شرافتمدانه پیدا کنند.
4. عمل به پیمان الاهی
خداوند با فرستادن پیامبران، بهویژه اشرف و خاتم آنان حضرت محمد(ص)، از انسان پیمان گرفته است که در روابط خود با خداوند، پایبند توحید الاهی و نفی شرک باشند و دیگران را در عبادت الاهی شریک نکنند و در میان مردم و همنوعان، به عدالت رفتار و از هرگونه ستم، بیعدالتی و تبعیض خودداری کنند.
5. احیای سنت پیامبر
پیامبر در رهبری امت اسلامی و ابلاغ دین توحیدی، مسیر و سنت روشنی داشت که متأسفانه پس از رحلت او، به تدریج فراموش شد و در زمان یزید، کمترین نشانهای از آن در زمامداران مسلمان و فرمانروایان مشاهده نمیشد؛ چنانکه مردم نیز از آن سنت و ارزشها فاصله گرفته بودند. امام حسین(علیهالسلام) به عنوان فرزند پیامبر و بزرگترین رهبر و عالم دینی و جانشین بر حق دینی و علمی آن حضرت، در صدد احیای آن سنت بر آمد و اجرای سیره و سنت رسول خدا را یکی از عناصر فلسفه انقلابش معرفی کرد.
6. اجرای حدود
در حکومت یزید، حدود الاهی تعطیل شده بود. امام یکی از اهداف قیام خود را، اجرای حدود قرار داد که بنابر نص قرآن کریم «فی القصاص حیاة»؛ حیات جامعه بشر به اجرای حدود بستگی دارد و امنیت پایدار، جز در سایه اجرای حدود به دست نمیآید.
7. عدالت اجتماعی
امام حسین(علیهالسلام) و برتری دادن در فئ و تبعیض در بیتالمال را، یکی از نقاط تاریک و منکرات نظام یزیدی میدانست. از این رو، ایجاد عدالت و نفی نظام فاسد طبقاتی، استعمارگری، برده داری و نژادگرایی، یکی از اجزای فلسفه انقلاب عاشورا بود.
8. معرفی و ترویج فرهنگ شهادت
یکی از ویژگیهای حکومت یزید، حلال را حرام شمردن و حرام را حلال دانستن از سویی و عادت دادن مردم به زندگی در سایه نظام ظالم و سلطان ستمگر و ترس از مرگ در هر شرایط، از سوی دیگر بود. امام هم تا آخرین لحظه حیات، بر رد مفاسد و منکرات یادشده و ترویج فرهنگ شهادت برای مبارزه با آن پای فشرد. بازماندگان وی نیز این راهورسم را به خوبی تبلیغ کردند و فلسفه انقلاب کربلا را پاس داشتند. بیعت یزید با هیچیک از این اهداف، سازگاری نداشت و نابودی نظام او با شهادت در این مسیر، مهمترین هدف او برای طرح این خواستهها و زمینهسازی برای اجرا و احیای آنها تلقی میگردید.
ب) عوامل شتابزا
1. دعوت یزید از عامل خود، ولیدبنعقبه برای بیعت گرفتن از امام حسین(علیهالسلام)، یکی از عوامل شتابزا بود که بر سرعت این انقلاب و زمان وقوع آن افزود و آن را شتاب بخشید.
2. دعوت کوفیان از امام حسین(علیهالسلام) نیز یکی از عوامل فرعی و شتابزا و صحنهساز این جریان بود، زیرا همانگونه که میدانیم و در بخش نخست این نوشتار گذشت، دعوت مردم کوفه در زمان معاویه نیز مطرح بود و به تدریج آشکار شده؛ نامهنگاریهای مروانبنحکم به معاویه و سپس نامهنگاری معاویه به امام حسین(علیهالسلام) را در پیداشت. اگر دعوت مردم کوفه، یکی از عوامل تعیینکننده میبود، باید در همان زمان، قیام حسینی را برمیانگیخت، ولی تاریخ نشان داد که در زمان یزید که شرایط شرعی و دینی انقلاب فراهم شد و ولایتعهدی او نیز مزید بر علت گردید، امام در پاسخ مردم کوفه، بدان سمت حرکت کرد و کوفه را صحنه انقلاب خود قرار داد. دعوت مردم کوفه توانست هم بر شتاب انقلاب و تعیین مکان و سرزمین آن نقش ایفا کند.
2. دعوت کوفیان از امام حسین(علیهالسلام) نیز یکی از عوامل فرعی و شتابزا و صحنهساز این جریان بود، زیرا همانگونه که میدانیم و در بخش نخست این نوشتار گذشت، دعوت مردم کوفه در زمان معاویه نیز مطرح بود و به تدریج آشکار شده؛ نامهنگاریهای مروانبنحکم به معاویه و سپس نامهنگاری معاویه به امام حسین(علیهالسلام) را در پیداشت. اگر دعوت مردم کوفه، یکی از عوامل تعیینکننده میبود، باید در همان زمان، قیام حسینی را برمیانگیخت، ولی تاریخ نشان داد که در زمان یزید که شرایط شرعی و دینی انقلاب فراهم شد و ولایتعهدی او نیز مزید بر علت گردید، امام در پاسخ مردم کوفه، بدان سمت حرکت کرد و کوفه را صحنه انقلاب خود قرار داد. دعوت مردم کوفه توانست هم بر شتاب انقلاب و تعیین مکان و سرزمین آن نقش ایفا کند.
نمایش پی نوشت ها:
[1]. محمدبنجریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۱۳۸۸.
[2]. همان، ص ۴۰۳.
[3]. همان، ص ۴۰۴؛ تذکرة الخواص، ص ۲۴۰؛ البدایة والنهایة، ج ۸، ص ۱۷۲.
[4]. محمدبنجریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، همان، ص ۴۰۳
[5]. همان، ص ۴۰۲؛ شیخ عبدالله علاٹلی، برترین هدف در برترین نهاد، ترجمه دکتر محمد مهدی جعفری، ص ۸۸ – ۸۹.