یکی از شبهات قدیمی عالمان اهلسنت برای رد اصل نصب ادعای عدم اقدام حضرت برای به دست گرفتن زمام حکومت است. آنان مدعیاند که اگر از سوی پیامبر(ص) درباره خلافت برای حضرت علی(ع) نص و به تعبیر دقیقتر نصبی صورت گرفته بود، حضرت میبایست برای گرفتن حق مسلم خویش سکوت خود را میشکست و به اقدام عملی برای تصدی حکومت دست میزد، در حالی که چنین امری اتفاق نیفتاد. این شبهه را برخی از اهلسنت و شیعیان به اصطلاح روشنفکر ذکر کردهاند.
تعداد کلمات 1078/ تخمین زمان مطالعه 6 دقیقه
تحلیل و بررسی
الف. تحصن در خانه حضرت زهرا(س)
ما در این مقام، درصدد شرح جزئیات جریان فوق نیستیم، ولی این سؤال را طرح میکنیم که اگر حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) با حکومت وقت مشکلی نداشته و آن را غیر مشروع نمیانگاشتند، چرا منزل خود را در اختیار مخالفان حکومت قرار داده و به تعبیر امروزی خانه تیمی تشکیل و خود را با حکومت و خلیفه درگیر نمودهاند؟!
ب. استنکاف از بیعت
آری، بعض مورخان اهلسنت به انگیزههای مختلف کوشیدند تا نشان دهند حضرت، بعد از رحلت پیامبر(ص) بلافاصله با خلیفه اول بیعت نمود.[2] لکن خود مورخان منصف اهلسنت[3]، حتى منتقدان حضرت مانند ابنحزم[4] چنین گزارشهایی را رد و بیارزش وصف نمودند. بلکه، بعضی از آنان افزودند: مادامی که حضرت زهرا(س) در قید حیات بود، هیچیک از بنی هاشم با ابوبکر بیعت نکردند.[5]
بیشتر بخوانید: چرا حضرت علی (ع) برای تصدی حکومت اقدام نکرد؟
ج. فعالیت محرمانه و علنی و مبارزه مسلحانه
«ثم أخذت بید فاطمة و ابنی الحسن و الحسین ثم درت على اهل بدر و اهل السابقة فناشدتهم حقی و دعوتهم إلى نصرى فما اجانبی منهم الا اربعة قطه سلمان و عمار و المقداد و ابوذر و ذهب من کنت اعتضد بهم على دین الله من اهلبیتی و بقیت بین خفیرتین قریبی العهد بالجاهلیة عقیل و العباس.»[6]
ابوبکر جوهری (م ۳۲۳ ق)، مورخ اهلسنت، نیز عین این جریان را گزارش و اضافه میکند:
بهانه عدم یاری انصار این بود که میگفتند: ای دختر پیامبر(ص)! بیعت ما به این مرد گذشته است؛ اگر پسرعمویت، «علی(ع)»، زودتر به ما رجوع میکرد، ما از او روی بر نمیگرداندیم.[7]
معاویه در نامهای به حضرت به این فعالیت اشاره میکند، ولکن از منظر باطل خود حضرت را به طلب باطل متهم میکند.[8]فعالیت حضرت برای حکومت صرفاً به جنس عدم و سلبی منحصر نشده بود، بلکه حضرت به صلاحدید خود به اقدامات ایجابی نیز دست میزد؛ نمونه بارز آن درخواست یاری و مساعدت از صحابه نامی پیامبر(ص) (حاضران در جنگ بدر و دیگر سابقه داران) بود. برای قانع نمودن صحابه جهت پاسخ مثبت به وی، حضرت به تنها یادگار دخت گرامی پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س)، و حضرت حسن و حسین(ع) متوسل شد. با سوارکردن حضرت فاطمه(س) بر مرکبی در نیمههای شب، به منازل انصار رفته و از آنان خواستار بیعت برای خودش میشد. اما افسوس که به جز 4 یا 5 نفر با این بهانه که کار از کار گذشته است، رو از حضرت برتافتند.
دیگر شاهد این فعالیت حضرت، حضرت زهرا(س) به این جریان و دعوت در خطبه معروف خویش تصریح میکند:
«توافیکم الدعوة فلاتجیبون و تأتیکم الصرخة فلاتغیثون.»[9]
کوششهای حضرت در گفتن حق مسلم خویش بعد از رحلت پیامبر(ص) به گونهای قاطع و چشمگیر بود که برخی مخالفان حضرت را به حرص و طمع در حکومت متهم میکردند. حضرت در پاسخ به جای انکار آن را چنین مشروع میداند که وی درصدد طلب حقی است که بین آن فاصله افتاده است و مخالفان وی آن را به دیگران تقدیم کردند.
«انا طلبت حقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه.»[10]
این قبیل کوششها و فعالیتهای حضرت، مورد اعتراف مخالفان منصف نیز قرار گرفته است.[11]
اما افسوس که این حرکتها و فعالیتهای حضرت با پاسخ منفی و انفعالی صحابه روبهرو شد. مطابق گزارش سلمان - که خود از دعوتشدگان بود - تنها 44 نفر جواب مثبت دادند. امام به آنان دستور داد با سرهای تراشیده و سلاح برای بیعت تا مرز شهادت، صبح هنگام در منطقه خاصی حاضر گردند، لکن صبحدم تنها چهار نفر به قول خود وفا نمودند که عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر.[12]
حاصل آنکه، با چنین فعالیتها و تلاشها که تا حدی میتوان گفت حضرت درصدد براندازی از نوع مشروع، بر علیه حکومت وقت برآمده بود. آیا میتوان به حضرت اتهام زد که در برابر حکومت سکوت در پیش گرفت و به هیچ نوع اقدامی علیه حکومت دست نزد؟!
آیا چنین اتهامی نه تنها ظالمانه، بلکه حکایت از آن ندارد که واردکنندگان آن، به تاریخ صدر اسلام نیمنگاهی هم نداشتند تا واقعیتها برایشان منکشف گردد. و اگر بر آن آشنا هستند، چرا واقعیتها را وارونه اعلام میکنند؟[13]
د. نصوص حضرت درباره امامت
نمایش پی نوشت ها:
[1] ر.ک: شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص56 و ج۲۰، ص۱4۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص126؛ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲، کتاب سلیم بن قیس، ص146؛ اعلام النساء، ج4، ص۱۱4؛ سیره ابنهشام، ج4، ص۲۳۸.
[2] ر.ک: تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۷؛ ابنکثیر، السیرة النبویة، ج4، ص495.
[3] مسعودی، التنبیه و الأشراف، ص۲۵۰؛ تاریخ یعقوبی، ص۱۲6؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص586؛ ابنکثیر، تاریخ کامل، ج۲، ص۳۲۵؛ ابنجوزی، تذکره الخواص، ص60، توضیح اینکه بعض این منابع آن را با خبر «قیل» گزارش نمودند که بر ضعف آن خبر دلالت میکند.
[4] ر.ک: ابنحزم، الفصل، ج4، ص۲۳۵.
[5] تاریخ کامل، ج۲، ص۳۳۱؛ ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۱6 و ۳۱۸؛
حلبی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳6۰.
[6] کتاب سلیمبنقیس، ص۱46 و ۱4۸؛ بحار، ج۲۹، ص419، و نیز: موسوعة الامام علىبنابیطالب، ج۳، ص۵۰ به بعد.
[7] السقیفه و فدک، ص61. حضرت نیز در پاسخ استدلال میکرد که آیا روا بود به خاطر دنیا و حکو مت من، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بدون غسل و کفن رها میساختم؟!
[8] شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج۲، ص47 و ج۱۱، ص۱۱4.
[9] بحار، ج۲۹، ص4۱۹.
[10] نهجالبلاغه، خطبه ۱۷.
[11] ر.ک: شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج۱۱، ص14؛ اعلام النساء، ج4، ص۱۱4
[12] ر.ک: ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۱، ص14؛ احتجاج طبرسی، ج۱، ص188.
[13] برای آشنایی با دیدگاههای متکلمان شیعه ر.ک: سیدمرتضى، الذخیرة، ص474؛ ابننوبخت، الیاقوت، ص۸۲؛ حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۰۰؛ محقق لاهیجی، گوهر مراد، ص4۹۰.