شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ

شب تا به سحر گريه‌ي جانسوز و دگر هيچ شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ در پرده يکي وعده‌ي مرموز و دگر هيچ افسانه بود معني ديدار، که دادند مردانگي و عشق بياموز و دگر هيچ خواهي که شوي باخبر از کشف و کرامات
يکشنبه، 28 تير 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ
شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ
شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ

شاعر : ملک الشعرا بهار

شب تا به سحر گريه‌ي جانسوز و دگر هيچ شمعيم و دلي مشعله‌افروز و دگر هيچ
در پرده يکي وعده‌ي مرموز و دگر هيچ افسانه بود معني ديدار، که دادند
مردانگي و عشق بياموز و دگر هيچ خواهي که شوي باخبر از کشف و کرامات
گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هيچ زين قوم چه خواهي؟ که بهين پيشه‌ورانش
لوحي سيه و چند بدآموز و دگر هيچ زين مدرسه هرگز مطلب علم که اينجاست
ديدار رخ يار دل‌افروز و دگر هيچ خواهد بدل عمر، بهار از همه گيتي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط