یکی از موضوعات درباره شهادت امام حسین(علیهالسلام) و فاجعه کربلا، دخالت یا تبرئه یزیدبنمعاویه از این فاجعه است. گروهی هرچند اندک، به گونهای جدی و بهتآور، هنگامی که از راههای گوناگون و با دستاندازی به بهانههای مختلف نتوانستهاند چهره یزید را بشویند و فقاهت، عدالت و حتی دیانت او را برای دیگر اهلسنت اثبات کنند، دست به حذف صورت مسئله زدهاند و دخالت او را در شهادت امام حسین(علیهالسلام) و یارانش انکار کردهاند. در این مقاله به بررسی دلایل و رد آنها می پردازیم.
تعداد کلمات 3061/ تخمین زمان مطالعه 15 دقیقه
شبهه عدم دخالت یزید در واقعه کربلا
به دنبال وی، ابوبکربنعربی نیز به این شبهه توجه نشان داده است و برای بیان برائت یزید از قتل امام حسین(علیهالسلام) چنین گزارش کرده است: شاید نخستین فردی از اهلسنت که در دست داشتن یزید در شهادت امام حسین(علیهالسلام) و یارانش تردید کرده، امام ابوحامد محمد غزالی است. وی درباره جواز لعن بر یزید با صراحت موضع گرفته، میگوید: «قتل حسین به دست یزید یا به دستور وی به اثبات نرسیده است. پس جایز نیست گفته شود یزید، حسین را به قتل رسانده و یا به آن امر کرده است.»«یزید هنگامی که سر حسین نزدش آورده و جلوش نهاده شد، اندوهگین گردید و چشمانش پر از اشک شد و به حامل سر او گفت: به خدا سوگند اگر من به حسین میرسیدم، او را میبخشیدم. خداوند حسین را بیامرزد. ای حسین! اگر من همراهت بودم، تو را نمیکشتم.»[1]
محمد عزة[2] دروزه نیز با توضیح بیشتر، گفتۀ ابنعربی را تأیید میکند و میافزاید: در تاریخ و اسناد موجود، هیچ شاهدی وجود ندارد که نسبت قتل حسینبنعلی را به یزید جایز بداند. یزیدبنمعاویه، دستور جنگ با حسین را صادر نکرده است، چه رسد فرمان قتل او را داده باشد.[3] او در ادامه پا را فراتر نهاده، عبیداللهبنزیاد را نیز تبرئه کرده است؛ چنانکه مینویسد: «و همین کلام را درباره عبیداللهبنزیاد نیز میتوان گفت؛ این مطلب درباره همه فرماندهان لشکر کوفه و شام که در برابر حسین در عاشورا شرکت کرده بودند نیز صحیح است». دو نویسنده اخیر در جای دیگر از طبری نقل کردهاند:
هنگامی که خاندان حسین بر عبیداللهبنزیاد وارد شد، عبیدالله به آنان، سرپناه و منزل داد و غذای لازم و لباس و دیگر نیازهای آنان را فراهم کرد و سپس به سوی یزید فرستاد.[4]
دروزه با استناد به روایت یادشده، دست به قلمفرسایی زده و درباره روابط نیک یزید و عبیدالله با اهلبیت(علیهمالسلام) حسین و حتی گریه یزید در مصیبت امام حسین(علیهالسلام) توضیح داده است.
پاسخ شبهه
الف) با مراجعه به تاریخ و گفتههای دانشمندان و رهبران اهلسنت، به روشنی به دست میآید که دست داشتن یزید و دخالت وی در فاجعه کربلا، تردیدناپذیر است. تواتر گزارش کربلا و حتی جزئیات حوادث آن، بسی بیشتر و قویتر از دو اثری است که غزالی درباره قتل عمر به دست ابولؤلؤ یا شهادت امام علی و به دست ابنملجم پذیرفته است و از این رهگذر، لعن آنان را مجاز میداند.[5]
چنانکه اشاره شد، منابع گوناگون تاریخی در دخالت یزید در قتل امام حسین(علیهالسلام) و یارانش، کمترین تردید را روا ندانستهاند؛ یعقوبی درباره مرگ معاویه و به قدرت رسیدن یزید مینویسد:
یزید هنگام مرگ معاویه در دمشق نبود و زمانی که وارد آن شهر شد، برای ولیدبنعتبةبنأبا سفیان، حاکم مدینه، نوشت: هرگاه نامه من به دستت رسید، حسینبنعلی و عبداللهبنزبیر را احضار کن و از آنان برای من بیعت بگیر و اگر سرپیچی کردند، گردنشان را بزن و سرشان را برایم بفرست و مردم را به بیعت وادار کن و هرکس امتناع ورزید، دستور پیشگفته را در موردش جاری ساز و موکداً درباره حسینبنعلی و عبداللهبنزبیر، والسلام.[6]
او در ادامه، داستان امام حسین(علیهالسلام) را نزد ولید، حاکم مدینه، میآورد و واکنش مروانبنحکم، فرمانروای پیشین مدینه را گزارش میکند که از آن به خوبی به دست میآید که در متن نامه یزید، دستور قتل امام حسین(علیهالسلام) در صورت امتناع از بیعت بوده است. از این رو، مروان به ولید گفت: حسینبنعلی و عبداللهبنزبیر را به بیعت وادار کن و در صورت امتناع، گردنشان را بزن»[7]
ابوجعفر محمدبنجریر طبری (۲۲۴-۳۱۰)
1. درک مروان و ولید از نامه یزید
طبری گزارش میکند وقتی معاویه از دنیا رفت و یزید به قدرت تکیه زد، به والیان مختلف سرزمینهای اسلامی، مرگ معاویه و حاکمیت خود را اعلام داشته، از آنان خواست برایش بیعت بگیرند. در این میان، به ولیدبنعقبه، والی مدینه، چنین نوشت: «... فخذ حسینة و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بالبیعة اخذأ شدیدأ و لیست فیه رخصة حتى یبایعوا والسلام»[8]؛ پس از حسین و عبدالله، فرزند عمر و عبدالله، پسر زبیر، بیعت بگیر و بیعت باید به شدت گرفته شود و هیچگونه رخصتی در آن نیست تا آنکه بیعت کنند.
این نامه هرچند دارای عبارت یا کلمهای نیست که در آن، صریحاً دستور قتل امام حسین(علیهالسلام) را از سوی یزید نشان دهد، ولی بهروشنی بر جواز قتل وی، در صورت مخالفت از بیعت یزید دلالت میکند؛ چنانکه مروانبنحکم، از نزدیکان یزید و حاکم مدینه، اینگونه فهمید. از این رو، پس از مخالفت آن حضرت از بیعت یزید، رو به ولیدبنعقبه کرد و گفت: «به خدا سوگند اگر این لحظه از نزد تو دور شود، بدون آنکه بیعت کرده باشد، هرگز بر او برای انجام چنین هدفی قدرت نخواهی یافت، مگر آن که کشتههای فراوانی در میان دو طرف به روی خاک افتند. او را زندانی کن و نگذار از نزدت خارج شود؛ پیش از آنکه بیعت کند یا گردنش را بزن. امام حسین(علیهالسلام) با شنیدن این جملات از جا پرید و گفت ای پر زرقا! تو مرا میکشی یا او؟[9]
ولید، حاکم مدینه، نیز برداشتِ مروان را تکذیب نکرد[10] و در پاسخ او نگفت چنین وظیفهای ندارد و یزید راضی نیست، بلکه همان درک مروان را از منظور یزید و نامهاش داشت. از این رو، در پاسخ مروان گفت: «تو به من گزینهای را پیشنهاد کردی که در آن نابودی دین من است. به خدا سوگند دوست ندارم تمام دنیا و آنچه در آن است و آفتاب بر آن طلوع و غروب میکند از آن من باشد، ولی در مقابلش حسین را بکشم. سبحانالله! حسین را به قتل برسانم برای آنکه گفت بیعت نمیکنم؟ من به خدا سوگند هیچ چیزی را نمیشناسم که با خون حسین برابری کند و هر چیزی با خون حسین سنجیده شود، روز قیامت در نزد خداوند سبک خواهد بود»[11]
2. عزل ولیدبنعقبه
3. طبری و گزارش نظریه امام حسین(علیهالسلام)
4. موارد دیگر
نصایح برخی سران مسلمانان، از جمله عبداللهبنعباس و عبداللهبنجعفر نیز بیانگر این امر است که به امام حسین(علیهالسلام) میگویند در صورت مخالفت با بیعت یزید، خود و فرزندانت هلاک شده، به دست او به قتل خواهید رسید. از این نظر، باید از این قیام و مخالفت با بیعت یزید منصرف شوید.[15]
5. قاتلان حسین و اجرای فرمان او
اگر یزید اراده قتل حسین را نداشت، هرگز نه تنها عمربنسعد، شمربنذیالجوشن، خولی و دیگران اراده قتل حسین نمیکردند. برخی آنان با وجود دستور یزید، در اجرای آن تردید مینمودند؛ زیرا آن را در برابر حق و اراده خداوند میدانستند و خود را در انتخاب حق و باطل و دنیا و آخرت سرگردان میدیدند. آنها سرانجام دنیا و یزید را بر آخرت و حسینبنعلی ترجیح دادند.[16]
ابنزیاد هم پس از ورود اسیران کربلا در دارالاماره کوفه، ضمن تجلیل از سپاه خود، تلاش آنان را به منظور نصرت به اصطلاح امیر مؤمنان یزید دانست و پاداش بیشتر قاتلان حسین را به حضور در مجلس یزید موکول کرد.[17]
6. شادمانی یزید از شهادت امام حسین(علیهالسلام)
بیشتر بخوانید: نقش یزید بن معاویه درحادثه عاشورا
علیبنحسین مسعودی (۳۴۵)
«پس ابنزیاد، اسیران حسینی را همراه سر بریده امام حسین(علیهالسلام) به سوی یزید فرستاد. اسیران وارد مجلس یزید شدند. ... یزید سر بریده حسین را در برابرش نهاد و سپس با چوب نی، بر لب و دندان او مینواخت.»[20]
ابیمحمد احمدبناعثم کوفی (م ۳۱۴)
او در ادامه، داستان احضار امام حسین(علیهالسلام) را به دارالحکومۀ مدینه مطرح کرده و واکنش مروانبنحکم و والی مدینه را آورده است که نشاندهنده قصد یزید بر کشتن حسینبنعلى است؛[22] زیرا مروان پس از پیشنهاد قتل امام حسین(علیهالسلام) از سوی ولید، رسماً اینگونه تهدید میکند: «اگر در قتل، بهخصوص حسین عجله نکنید، اطمینان دارم منزلت نزد امیر مؤمنان تنزل یابد.»[23]
ابناعثم، ماجرای ورود اهلبیت(علیهمالسلام) را به مجلس یزید را به تفصیل مطرح کرده و در آن، توجیهات یزید را در مورد دست نداشتن در جنایت کربلا آورده است. سرانجام یزید با چوب خیزران، بر لب و دندان حسین زد که با واکنش شدید اَبوبَرْزه اَسْلَمی مواجه شد. او گفت: «شهادت میدهم که پیامبر اسلام تا این لب و دندان و همینطور لب و دندان برادرش حسن را نوازش نموده، میفرمود:
«شما سید و سرور جوانان بهشت هستید. خداوند قاتل شما را بکشد و مورد لعن قرار دهد و برایش آتش جهنم را آماده کند و چه بد جایگاهی است.»[24]
عزالدینابناثیر (۵۵۵ - ۶۳۰)
در موارد متعدد، معاویةبنابیسفیان خود به دلیل مخالفت امام حسین(علیهالسلام) با بیعت یزید، قصد شهادت او را داشت، ولی بدین کار موفق نشد. یزید سرانجام، این کار را در عاشورای ۱۱ هجری در کربلا تحقق بخشید.[25]
او مانند دیگر تاریخنگاران اهلسنت، نامه یزید به ولیدبنعقبه، والی مدینه را آورده است و تصریح میکند که یزید دو نامه به ولید نوشت: در نامه نخست، مرگ معاویه را خبر داد و در دومی، بر بیعتگیری از حسین به على عبداللهبنعمر و عبداللهبنزبیر تأکید کرد و در آن آورد که در این باره هیچ ملاحظه و گذشتی در کار نیست. آنگاه قصه مشورت ولید با مروانبنحکم را که به قول ابناثیر، پس از عزل مروان از حاکمیت مدینه و روی کار آمدن ولید، با هم قهر بودند و قطع رابطه کرده بودند، آورده است. در آن جلسه، مروان چنین نظر میدهد: «من چنین نظر میدهم که حسین و دیگران را اکنون احضار کن و دستور بده بیعت کنند. اگر بیعت کردند، از آنان بپذیر و از آسیب رساندن آنان خودداری کن و اگر اِبا ورزیدند، آنان را پیش از آنکه از مرگ معاویه آگاه شوند، گردن بزن؛ زیرا اگر این افراد از مرگ معاویه آگاه کردند، هر یک به گوشه و ناحیهای رو میآورد.»[26] ابناثیر آنگاه نظریه ولید را که طبری و دیگران نقل کردهاند، او آورده است. در ادامه، نیت امویان، بهویژه یزید را مبنی بر کشتن حسینبنعلی به هر وسیله ممکن را، از زبان آن حضرت بیان میکند.
وی در جای دیگر، شادمانی یزید را از قتل حسینبنعلی و چوب زدن لب و دندانش آن را به دست فرزند معاویه در شام آورده است و با این گزارشها، دخالت یزید را در قتل امام حسین(علیهالسلام) مسلم دانسته است.[27] ابناثیر نیز عزل ولید را از حاکمیت مدینه به دست یزید گزارش کرده است و این که او در پاسخ مروانبنحکم اموی گفت: «دنیا و تمام اموال و دارایی آن با ارتکاب خون حسین قابل مقایسه نیست و در برابر آن ارزش ندارد.[28]
شمس الدین ذهبی (م 748)
1. پیشگویی پیامبر اسلام در مورد حادثه عاشورا، بهویژه قاتلان امام حسین(علیهالسلام) که در برخی گزارشها، از زبان آن حضرت و از سوی فرزندش حسین بن علی بیان شده است.
2. این تاریخنگاران جریان ملاقات امام حسین(علیهالسلام) را با شاعر معروف، فرزدق، نقل کرده است: «امام حسین(علیهالسلام) رو به فرزدق که از کوفه باز میگشت، گفت: اوضاع مردمی را که دیدی گزارش کن. فرزدق گفت: از فردی آگاه سؤال کردی؛ دلهای مردم با تو و شمشیرهای آنان با بنیامیه است و تقدیر نیز از آسمان فرا خواهد رسید و خداوند آنچه را بخواهد، انجام خواهد داد.»[29] این قرائن که با صراحت در متون مختلف تاریخی نقل شده است، دخالت یزید را در فاجعه عاشورا تشکیکناپذیر دانسته و مردم کوفه، در مجموع، نگاهی گذرا به متون تاریخی و گفتهها و نوشتههای عالمان اهلسنت در مورد حادثه کربلا، نشان میدهد که نه تنها بیشتر عالمان اهلسنت که یزید را لعن و تکفیر کردهاند، وی را عامل قتل امام حسین(علیهالسلام) و یارانش در روز عاشورای سال شصتویکم هجری میدانند؛ بلکه همانگونه که در مبحث لعن یزید خواهد آمد، پژوهشگران معاصر و حتی مخالفان لعن یزید، قتل امام حسین(علیهالسلام) را به دست یزید و به دستور وی پذیرفتهاند؛ اما این گناه بزرگ را از جهات گوناگون چنان توجیه کردهاند که کفر وی را به بار نیاورد.شام و حتی قاتلان حسینبنعلی را در حد آلت دست نشان میدهد که در اختیار بنیامیه بودند و برای اجرای خواستههای یرید و بر خلاف باور و احساسات خود، دست به جنایت زدند. بنا بر گزارش این منابع، حاکم مدینه نیز کمترین تردیدی در اینکه مشورتها و گفتههای مروانبنحکم مطابق خواست و نامه یزید است، روا نمیدارد؛ ولی برای نکشتن حسینبنعلی در آن شب، دلایل دیگری مطرح میکند.
ابنخلدون نیز چنانکه گذشت - با آنکه در برخی از موارد با غزالی و ابنعربی همداستان است، ولی در دخالت یزید در قتل امام حسین(علیهالسلام) به گفته آنان توجه نکرده و آن را از مسلمات تاریخ شمرده است: «شهادت امام حسین(علیهالسلام) به دست یزید، یکی از اعمالی است که فسق و فقدان عدالت او را تأکید میکند. حسین در این واقعه شهید شد و نزد خدا مأجور است».[30]
جلالالدین سیوطی، از عالمان و تاریخنگاران معروف اهلسنت، به نامه یزید به حاکم عراق اشاره میکند: «یزید به والی خود در عراق، عبیداللهبنزیاد، نوشت که با حسین بجنگد و آنان جز به جنگ رضایت ندادند و در نتیجه حسین کشته شد.[31] وی در ادامه، یزید، عبداللهبنزیاد و همکاران آنها را به همین دلیل لعن میکند.»[32]
در مجموع، نگاهی گذرا به متون تاریخی و گفتهها و نوشتههای عالمان اهلسنت در مورد حادثه کربلا، نشان میدهد که نه تنها بیشتر عالمان اهلسنت که یزید را لعن و تکفیر کردهاند، وی را عامل قتل امام حسین(علیهالسلام) و یارانش در روز عاشورای سال شصتویکم هجری میدانند؛ بلکه همانگونه که در مبحث لعن یزید خواهد آمد، پژوهشگران معاصر و حتی مخالفان لعن یزید، قتل امام حسین(علیهالسلام) را به دست یزید و به دستور وی پذیرفتهاند؛ اما این گناه بزرگ را از جهات گوناگون چنان توجیه کردهاند که کفر وی را به بار نیاورد.
ب) اما آنچه بعد از آنان در مورد اهلبیت(علیهمالسلام) پیامبر ستم روا داشته شد و چنان روشن و زشت بود که قابل مخفی نمودن و انکار نیست و جای اشتباه آرا وجود ندارد و حتی جمادات و و افراد لال شهادت میدهند و برای آن اهالی زمین و آسمان اشک میریزند، کوه فرو میریزد و صخرهها میشکافد و این عمل زشت با گذشت زمان کهنه نمیشود. خداوند مباشران، راویان و زمینهسازان آن را به سختترین عذاب آخرت و ماندگارترین درد گرفتار سازد. اگر گفته شود برخی از علما با آن که میدانند یزید مستحق آن چیزی است که بالاتر از لعن است، ولی لعن او را تجویز نمیکنند، در جواب میگویم این عدم جواز، به دلیل این نیست که واقعأ لعن یزید را نکنند یا جایز ندانند، بلکه به دلیل احتیاط از دین است که در اجرای لعن بالا و بالاتر نروند، چنانکه شعار روافض در دعاها و برنامههاشان این است که لعن خلفا را میکنند... وگرنه، لعن یزید اتفاقی است و کسی که آشکارا جواز و استحقاق را میگویند، چرا اتفاق را نقل نکنند. پس بر لعن یزید اتفاق علمای اسلام است.[33]
نمایش پی نوشت ها:
[1]. ابوبکربنالعربی، اعواصم من القواصم، ص 241.
[2]. محمد عزة دروزه، یکی از علمای معاصر اهلسنت و دارای گرایش وهابی است و کتابی تحت عنوان تاریخ الجنس العربی دارد. در مورد مطالب کتاب ابنعربی به نام العواصم من القواصم و تفسیر و حواشی آن، در یکی از چابهای آن از انجیل بیروت، از نوشتههای او چند نفر همفکرش به عنوان پاورقی استفاده شده است؛ اما در دیگر نسخههای کتاب یاد شده از جمله چاب دارالشفافه دوحه، از آوردن حواشی وی خودداری شده است.
[3]. به نقل از همان، ص 242.
[4]. همان.
[5]. ابوحامد، احیاء العلوم، ج ۳، ص ۱۳۵.
[6]. ابنواضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴۱.
[7]. همان.
[8]. محمدبنجریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص ۳۳۸.
[9]. همان، ص ۳۴۰.
[10]. ابنقتیبه دینوری، الأمامه والسیاسه، ج 1، ص ۱۷۵-۷۶۰؛ محمدبنجریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 340.
[11]. همان. بر خلاف ولیدبنعقبه، حربنیزید تمیمی وقتی با حسین مواجه میشود، اظهار میدارد که او در این مرحله، مأموریت کشتن حسین را ندارد، بلکه وظیفه دارد او را تعقیب و از ورودش به کوفه جلوگیری کند. (محمدبنجریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 4۰۱-4۰۰).
[12]. همان، ص ۳۴۳.
[13]. همان، ص ۳۸۵.
[14]. همان، ص ۳۸۱-380.
[15]. همان، ص ۳۸۳.
[16]. برای توضیح بیشتر، به فصل دوم این نوشتار، بهویژه زندگینامه عوامل یزید مراجعه کنید.
[17]. محمدبنجریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵ ص ۴۵۸.
[18]. همان، ص 4۶۱-۴۶۵.
[19]. علیبنحسین مسعودی، مروج الذهب و معان الفضه، تحقیق دکتر مفید نمیحه، ج ۳، ص 75.
[20]. همان.
[21]. احمدبناعثم کوفی، الفتوح، همان، ص 9.
[22]. همان، ص ۱4.
[23]. همان، ص ۱۰.
[24]. همان، ص ۱۵۰.
[25]. عزالدینابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۵۲ - ۳۵۶.
[26]. همان، ص ۵۲۶.
[27]. همان، ص ۵۷۶–۵۷۷.
[28]. همان، ص 532.
[29]. همان، ص ۵۴۷.
[30]. عبدالرحمان ابنخلدون، مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج ۱، ص 418-417.
[31]. عبدالرحمان سیوطی، تاریخ خلفاء، ص 183.
[32]. همان.
[33]. شرح المقاصد، ج ۲، ص ۳۰۷-۳۰۶، به نقل از جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج ۱، ص ۲۲۹.