حراجي پاساژ در بازار...
ما ايراني ها کمي تا قسمتي خوشبختيم؛ از اين لحاظ که در بيشتر شهرهاي مملکت مان، هم بازارهاي سنتي وجود دارد و هم پاساژ.در جاهايي مثل تجريش هر دو جفت در کنار هم زندگي مسالمت آميز دارند. خريد از هر جايي هم يک حس و حال خاص دارد و چندتايي قلق. مي پرسيد مثلاً چه جور؟
چطور خرج کنيم؟
با قطره چکان
يادتان نرفته که با چه جان کندني اين پول ها را به دست آورده ايد- يا به دست آورده اند- پس به جاي حيف وميل کردن، سعي کنيد ذره ذره هزينه اش کنيد.
خريدها را فهرست کنيد
توي اين مرحله مي توانيد خيال کنيد که گنج قارون داريد و هرچه که دوست داشتيد در سال جديد نونوار شود را فهرست کنيد؛ کنتور که نمي اندازد، بنويسيد.آرزو که بر جوانان عيب نيست، بنويسيد و يک قيمت احتمالي را هم بگذاريد جلويش.يک متفرقه هم بگذاريد براي چيزهايي که به ذهنتان نرسيده. اگر مستقل شده ايد، يادتان باشد که براي سفر و ميهمان هاي نوروزي هم بايد پولي را کنار بگذاريد؛ ضمن اينکه اگر متأهل هستيد، بايد سر اين فهرست با همسرتان به توافق برسيد و گرنه جاي آن در سطل آشغال است! حالا همه را با هم جمع بزنيد.
غيرلازم ها را خط بزنيد
خب، در 99 درصد موارد پولتان به همه چيزهايي که رديف کرده ايد نمي رسد؛ طبيعي است. بالاخره اگر آدم همه چيز را يکهو به دست آورد، ديگر آرزويي برايش نمي ماند!حالا شروع کنيد و هرچي غير لازم است را خط بزنيد؛ مثل همان چيزهايي که گفتيم فقط آدم به خاطر رسم دم عيد مي خرد، نه نياز واقعي. حالا يکي يکي رقم را کم کنيد تا برسد به موجودي حاضرتان. رسيد؟ حالا 3 -2 تا چيز ديگر را هم با عرض معذرت خط بزنيد چون که خرج هاي پيش بيني نشده توي تعطيلي دم عيد بسيار است.بعد از هر خطي که مي زنيد، يک «ايشالا سال بعد بگوييد» و برويد به مرحله بعد.
رقم ها را واقعي تر کنيد
اين مرحله ديگر خيلي به سبک خريدتان ربط دارد. براي اصلاح قيمت هاي تخميني فهرست تان يک دوري بزنيد. خدا را چه ديديد، يکدفعه مي بينيد قيمت بعضي چيزها پايين تر از آن چيزي است که فکر مي کرده ايد و بعضي ها بالاتر ومجبور نمي شويد به فهرست تان دست بزنيد. اما اگر همه قيمت ها مشمول تورم دم عيد شده بودند، لطفاً يک بار ديگر خودکار قرمز را برداريد و خط بزنيد!
حساب جيب را داشته باشيد
وقتي که خريد مي کنيد، هميشه بدانيد چقدر در جيبتان است. کمک گرفتن از فهرست نهايي مرحله قبل خيلي کمک مي کند.
از کجا بخريم؟
محله خودمان
به هر حال خريد کردن از کسي که هر روز خدا شما را دارد مي بيند، براي خودش يک پا صله رحم است؛ ضمن اينکه مطمئن ايد که اگر خواستيد جنس را عوض کنيد يا پس بدهيد، لااقل فاصله خانه تا مغازه کمتر است و دلتان خوش است که آشنا هستيد و احتمالاً قيمت ها واقعي تر است.
قلق عباس آقا بقال محل را براي همين گذاشته اند که برويد و ماست تان را از او بخريد.وقتي دنبال مارک و جنس و مدل خاصي نيستيد، بهترين و راحت ترين جا براي خريد، همان محله خودتان است؛ براي دولنگه جوراب که ديگر لازم نيست بگوييد و برويد آن سر شهر؛ ضمن اينکه به محله خودتان آشنا هستيد و از جنسي که مي خريد، مطمئن تريد. حالا بد هم اگر بود، مي شود يک جوري با عباس آقا کنار آمد. اگر با صاحب مغازه آشنا باشيد، مي توانيد بسپريد برايتان جنس خوب هم کنار بگذارد. اين کار خصوصاً براي ميوه و شيريني شب عيد خيلي به دردتان مي خورد.
دستفروش
حس ترحمتان گل کرده است؛ جنس هم که معمولاً ارزان تر است. فکر مي کنيد داريد همزمان، هم به خودتان کمک مي کنيد هم به او؛ البته گاهي هم شايد احساس گناه کنيد که به سد معبر و جا افتادن فرهنگ ماليات ندادن هم کمک کرده ايد. اوووه کي مي رود اين همه راه را! به هر حال خيلي ها حالشان با خريد از دستفروش ها خوب مي شود.
قلق بر خلاف چيزي که خيلي ها فکر مي کنند، خريد از دستفرش الزاماً ضرر نيست و حتي مي تواند سود هم داشته باشد. دستفروش ها چون جنسشان را عمده مي خرند و قيمت اجاره مغازه را هم روي آن نمي کشند، قيمت خوبي دارند؛ مي ماند کمي (وشايد بيشتر از کمي) سود که آن هم خوراک چانه زدن است. در خريد از دستفروش اگر چانه نزنيد، باخته ايد. با چانه زدن مي شود جنس را از دستفروش به نصف قيمت خريد.
اين را هم به خاطر داشته باشيد که خريد از دستفروش هيچ راه برگشتي ندارد و اگر جنس را برديد و بد بود، عمراً ديگر پيدايش نمي کنيد که پسش بدهيد؛ پس اگر جنس و کيفيت سرتان مي شود، بي خيال دستفروش شويد و سراغ همان مغازه هاي معتبر برويد.
حراجي ها
حس مي کنيد داريد مي بريد. فکر مي کنيد داريد با يک پول کمتر جنس بهتري مي خريد. فکر مي کنيد داريد صرفه جويي مي کنيد. فکر مي کنيد چه فروشنده خوبي. البته در بيشتر از 50 درصد موارد فقط فکر مي کنيد، در 50 درصد باقيمانده شما واقعاً برده ايد و تشخيص اين 2 تا واقعاً سخت است.
قلق روزهاي اول حراجي، برگ برنده است. وقتي مي گذاريد و روز آخر حراجي مي رويد، انتظار نداشته باشيد چيزخوبي نصيبتان شود. در حراجي، خوب حواستان را جمع کنيد که جنس را خوب برانداز کنيد چون معمولاً جنس هاي مشکل دار به حراج گذاشته مي شوند و البته امکان پس دادن هم وجود ندارد.
اگر خيلي از اجناس تان را از يک مغازه خاص مي خريد، گوش به زنگ حراجي آن باشيد تا موقع حراج فهرست اجناس تان را تکميل کنيد. حواستان باشد فوري گول اسم حراجي را نخوريد؛مغازه اي که هميشه اجناسش را به 2 برابر قيمت معمول مي فروشد، 20 درصد تخفيفش هم ضرر است.
حراجي مغازه هاي خاص را هم اگر دنبال کنيد، بد نيست. مارک هاي معروف، معمولاً روزها آخر هرفصل، اجناس مانده را به حراج مي گذارند و تخفيف خوبي هم مي دهند.با اين حال، حراج هاي دم عيد را جدي نگيريد؛ روزهاي قبل از عيد همه جا پر مي شود از حراجي و در هيچ کدام هم خبري از حراج نيست. خيلي از فروشنده ها روز آخر و ساعت هاي آخر مانده به عيد آتش مي زنند به مالشان و مي خواهند جنس را به هر قيمتي شده قبل از عيد به فروش برسانند؛ اگر حوصله شلوغي و ترافيک ساعت هاي قبل از عيد را داريد، اين را هم مي توانيد امتحان کنيد.
بازارهاي سنتي
حس و حال؛ نوستالژي محض؛ قدم گذاشتن به جايي که لااقل از 100از سال پيش آدم هاي هر دوره اي خريدهاي شب عيدشان را آنجا انجام داده اند؛ رنگ هاي درهم و برهم، جنس هاي ارزان تر از مراکز خريد؛ عرضه غير حرفه اي کالاها به صورت انبوه و مهم تر از همه در 50 درصد موارد نبودن اتاق پرو. در اينجاها روي هم رفته حتي اگر خريد هم نکنيد، حالتان خوب مي شود.
قلق اگر بازارهاي قديمي را فقط به خاطر خريد جنس انتخاب کرده ايد، اشتباه کرده ايد. در اين بازارها بيشتر از خريد، فضاي بازار است که آدم را مجذوب مي کند. موقع خريد مواظب باشيد ترو تميزي مغازه هاي جديد گولتان نزند. مطمئن باشيد پيرمردهاي قديمي و مغازه هاي قديمي ترشان، هم با انصاف تر هستند و هم خريد کردن ازشان بيشتر کيف مي دهد.
اگر دنبال کيسه و سفيداب يا پنير محلي و روغن حيواني هستيد، بازارهاي سنتي انتخاب مناسبي هستند. در بازارهاي سنتي اجناس واقعاً ايراني فروخته مي شوند، پس مطمئن باشيد که جنس مارک دار خارجي پيدا نمي کنيد.
بهترين جا براي خريدن اجناس قديمي هم همين جاست؛ مثلاً اگر بخواهيد سيني مسي و چراغ لاله بخريد، واقعي اش (يعني جنس اصل و غير فانتزي اش) را همين جا مي توانيد پيدا کنيد. نکته آخر هم اينکه گاهي سرتان را از روي اجناس بلند کنيد و به درو ديوارها و سقف بازار نگاه کنيد و گرنه لذت اصلي بازار سنتي را از دست مي دهيد.
فروشگاه هاي زنجيره اي
ديدن يک دنيا جنس جورواجور با يک عالمه مارک که عمراً همه شان را در مغازه هاي ديگر بتوانيد کنار هم ببينيد؛ داشتن حس حق انتخاب بيشتر؛ فکر به اينکه با خيال راحت همه خريدتان را توي يک فضاي 100 متر در 100متر تمام مي کنيد و خلاص و البته حس اينکه آدم مدرني هستيد که داريد از يک جاي مدرن خريد مي کنيد و يک حس گمگشتگي مدرن سينمايي!
قلق ازشير مرغ تا جان آدميزاد؛ اين شعار فروشگاه هاي زنجيره اي است. اگر حوصله ماندن در ترافيک و بالا و پايين کردن شهر را نداريد، اينجا راست کارتان است.
يادتان باشد که فروشگاه هاي بزرگ نه جاي چانه زدن هستند و نه اجناس خيلي خاص در آنها پيدا مي شود؛ همه چيز معمولي و مقطوع است. موقع خريد از اين فروشگاه ها داشتن يک فهرست جديد، واجب اکيد است چون وسط آن همه جنس، يادتان مي رود چه چيزي مي خواسته ايد و تازه حساب هم از دست تان در مي رود و بيخود جوگير مي شويد و کلي چيزهاي الکي مي خريد که نمي خواسته ايد؛ اين را هم وقتي مي فهميد که کارپرداز از فروشگاه فاکتور خريدتان را مي گذارد جلوي رويتان.
يادتان باشد اگر داريد کسي را براي خريد مي فرستيد، همه جزئيات جنسي را که مي خواهيد(مثل مارک و اندازه و...)ذکر کنيد چون اگر فقط بنويسيد شامپو، چند قفسه انتخاب وجود دارد.
بورس ها
حس اينکه يک شبه داريد در يک صنف خاص و مارک هاي يک جنس خاص متخصص مي شويد؛ حس اينکه اصلاً از اولش هم بايد مي آمديد اينجا؛ حس اينکه به يک منبع لايزال واوريجينال دست پيدا کرده ايد و حس حق انتخاب بي نهايت؛ مخصوصاً اولين دور خريد را که مي زنيد.
قلق براي کسي که مي داند دنبال چه چيزي آمده، بورس جاي بي نظيري است اما براي تماشا کردن و انتخاب، جز سرگيجه و استرس بيخودي، چيزي ندارد. بورس اجناس با کلي تنوع درانتخاب، باعث ايجاد حالت توهم ضرر مي شود؛ حالتي که در آن هرچقدر هم که بگرديد و پرس وجو کنيد، آخرش نگرانيد که چيزي را نديده باشيد و وقتي هم که خريد مي کنيد، نگرانيد که انتخاب هاي بهتري را از دست داده باشيد؛ بنابراين اگر معمولاً دچار اين توهم هستيد يا درست مطمئن نيستيد که چه جور چيزي مي خواهيد، توصيه مي کنم بورس را بي خيال شويد.در عوض اگر به جنس وارديد و مي دانيد چه مي خواهيد، بورس بهترين انتخاب تان است. يادتان باشد در بورس اجناس، هيچ وقت از اولين مغازه خريد نکنيد. وقتي جنس را انتخاب کرديد، همان را در چند مغازه ديگر هم قيمت کنيد که ضرر نکنيد.
مراکز خريد
راستش بستگي دارد به روحيه خودتان. مراکز خريد بيشتر ديدني هستند تا خريدني. شما پول شيک بودن محل را مي دهيد نه قيمت واقعي جنس را. البته با کمال معذرت، فکر پزدادن با نام مرکز خريدي که از آن خريد کرده ايد، همان موقع خريد دارد در سر خيلي هايتان مي چرخد. بعضي ها هم کلاً از تيريپ اين مغازه ها و فروشنده ها و خريد کننده هاي اين مراکز حالشان بد مي شود. اين هم يک حس و حال است ديگر!
قلق اگر تصميم گرفته ايد برويد و از پاساژها خريد کنيد، هر چه ديديد از چشم خودتان ديده ايد.اجازه مغازه در اين مراکز خريد بالاست و صاحب مغازه هم بالاخره يک جوري بايد اين جا را در بياورد؛ ازکجا؟ از جيب شما!
اگر به هر دليلي دوست داريد از پاساژ خريد کنيد، دنبال مغازه هاي معتبر و معازه دارهاي با انصاف تر بگرديد. يک پيشنهاد هم براي آنها که به خاطر مدل هاي خاص، مراکز خريد را انتخاب مي کنند؛ اول پاساژ را بگرديد و مدل انتخابي تان را پيدا کنيد، بعد برويد به بازار اصلي يا بورس همان جنس و همان مدل انتخابي تان را به قيمت پايين تري بخريد.
«چانه»باهوده!
بعضي ها فکر مي کنند چانه زدن فقط وقتي به درد مي خورد که بخواهند از يکي از حجره هاي بازار تجريش خريد کنند اما اينجا ايران است و در 90 درصد موارد، چانه جواب مي دهد. براي اينکه چانه زدن فقط فک زدن بيهوده نباشد، بهتر است اين راه ها را امتحان کنيد.
قيمت پايه را هوشمندانه انتخاب کنيد
بعضي ها هميشه از هر جنسي هزارتومان کم مي کنند تا 500 تومان تخفيف بگيرند؛ حالا چه جنس شان 50هزارتومان باشد چه 6هزار تومان.
راه درست اين است که درصدي قيمت پايه را تعيين کنيد. فروشنده ها معمولاً درصد مشخصي روي جنس شان مي کشند؛ مثلاً مي توانيد 10 درصد از قيمت جنس کم کنيد تا 5 درصد تخفيف بگيريد.
روان شناس باشيد
اصولاً بعضي از فروشنده ها تخفيف نمي دهند؛ فرقي نمي کند؛ چه قيمت واقعي را با شما حساب کنند، چه به اندازه خون پدرشان بکشند روي جنس. نشانه هاي اين تخفيف ندادن هم فقط تابلو «قيمت ها مقطوع» نيست؛ اين آدم ها کلاً زورشان مي آيد که شما حتي از پرو مغازه شان استفاده کنيد و اين از خوش اخلاق نبودن شان پيداست. بعضي ها هم نرم تر هستند و مثلاً وقتي قيمت را مي پرسيد مي گويند «حالا توافق مي کنيم»؛ همين نرم بودن يعني که شايد بتوانيد يک عالمه تخفيف بگيريد؛ ضمن اينکه شما هم بايد خيلي قاطعانه قيمت پيشنهادي تان را بدهيد و از دهان باز فروشنده تعجب نکنيد؛ فروشنده ها کلاً بازيگران خوبي هستند. قيمت پيشنهادي را بالا ببريد و کم کم فيگور رفتن از مغازه را بگيريد. اگر فروشنده از پشت ميز آمد اين طرف، برگرديد.
از هر بهانه اي استفاده کنيد
اينجا ايران است.شما مي توانيد اگر آخر شب خريد مي کنيد، به بهانه «آخر چراغ» بودن چانه بزنيد، اگر اول صبح بود به بهانه«دشت اول»، اگر دم غروب بود با ترفند «سرچراغي » بودن يا به بهانه دانشجو بودن، کارمند بودن، شروع زندگي متأهلي و.... با کلمه ها بازي کنيد و حس «همذات پنداري» فروشنده را بيدار کنيد. بالاخره الان توي خانه هر فروشنده اي يک دانشجو پيدا مي شود و البته بسياري از دانشجوها هم فروشنده هستند.
منبع:مجله همشهري جوان شماره 159
/خ
چطور خرج کنيم؟
با قطره چکان
يادتان نرفته که با چه جان کندني اين پول ها را به دست آورده ايد- يا به دست آورده اند- پس به جاي حيف وميل کردن، سعي کنيد ذره ذره هزينه اش کنيد.
خريدها را فهرست کنيد
توي اين مرحله مي توانيد خيال کنيد که گنج قارون داريد و هرچه که دوست داشتيد در سال جديد نونوار شود را فهرست کنيد؛ کنتور که نمي اندازد، بنويسيد.آرزو که بر جوانان عيب نيست، بنويسيد و يک قيمت احتمالي را هم بگذاريد جلويش.يک متفرقه هم بگذاريد براي چيزهايي که به ذهنتان نرسيده. اگر مستقل شده ايد، يادتان باشد که براي سفر و ميهمان هاي نوروزي هم بايد پولي را کنار بگذاريد؛ ضمن اينکه اگر متأهل هستيد، بايد سر اين فهرست با همسرتان به توافق برسيد و گرنه جاي آن در سطل آشغال است! حالا همه را با هم جمع بزنيد.
غيرلازم ها را خط بزنيد
خب، در 99 درصد موارد پولتان به همه چيزهايي که رديف کرده ايد نمي رسد؛ طبيعي است. بالاخره اگر آدم همه چيز را يکهو به دست آورد، ديگر آرزويي برايش نمي ماند!حالا شروع کنيد و هرچي غير لازم است را خط بزنيد؛ مثل همان چيزهايي که گفتيم فقط آدم به خاطر رسم دم عيد مي خرد، نه نياز واقعي. حالا يکي يکي رقم را کم کنيد تا برسد به موجودي حاضرتان. رسيد؟ حالا 3 -2 تا چيز ديگر را هم با عرض معذرت خط بزنيد چون که خرج هاي پيش بيني نشده توي تعطيلي دم عيد بسيار است.بعد از هر خطي که مي زنيد، يک «ايشالا سال بعد بگوييد» و برويد به مرحله بعد.
رقم ها را واقعي تر کنيد
اين مرحله ديگر خيلي به سبک خريدتان ربط دارد. براي اصلاح قيمت هاي تخميني فهرست تان يک دوري بزنيد. خدا را چه ديديد، يکدفعه مي بينيد قيمت بعضي چيزها پايين تر از آن چيزي است که فکر مي کرده ايد و بعضي ها بالاتر ومجبور نمي شويد به فهرست تان دست بزنيد. اما اگر همه قيمت ها مشمول تورم دم عيد شده بودند، لطفاً يک بار ديگر خودکار قرمز را برداريد و خط بزنيد!
حساب جيب را داشته باشيد
وقتي که خريد مي کنيد، هميشه بدانيد چقدر در جيبتان است. کمک گرفتن از فهرست نهايي مرحله قبل خيلي کمک مي کند.
از کجا بخريم؟
محله خودمان
به هر حال خريد کردن از کسي که هر روز خدا شما را دارد مي بيند، براي خودش يک پا صله رحم است؛ ضمن اينکه مطمئن ايد که اگر خواستيد جنس را عوض کنيد يا پس بدهيد، لااقل فاصله خانه تا مغازه کمتر است و دلتان خوش است که آشنا هستيد و احتمالاً قيمت ها واقعي تر است.
قلق عباس آقا بقال محل را براي همين گذاشته اند که برويد و ماست تان را از او بخريد.وقتي دنبال مارک و جنس و مدل خاصي نيستيد، بهترين و راحت ترين جا براي خريد، همان محله خودتان است؛ براي دولنگه جوراب که ديگر لازم نيست بگوييد و برويد آن سر شهر؛ ضمن اينکه به محله خودتان آشنا هستيد و از جنسي که مي خريد، مطمئن تريد. حالا بد هم اگر بود، مي شود يک جوري با عباس آقا کنار آمد. اگر با صاحب مغازه آشنا باشيد، مي توانيد بسپريد برايتان جنس خوب هم کنار بگذارد. اين کار خصوصاً براي ميوه و شيريني شب عيد خيلي به دردتان مي خورد.
دستفروش
حس ترحمتان گل کرده است؛ جنس هم که معمولاً ارزان تر است. فکر مي کنيد داريد همزمان، هم به خودتان کمک مي کنيد هم به او؛ البته گاهي هم شايد احساس گناه کنيد که به سد معبر و جا افتادن فرهنگ ماليات ندادن هم کمک کرده ايد. اوووه کي مي رود اين همه راه را! به هر حال خيلي ها حالشان با خريد از دستفروش ها خوب مي شود.
قلق بر خلاف چيزي که خيلي ها فکر مي کنند، خريد از دستفرش الزاماً ضرر نيست و حتي مي تواند سود هم داشته باشد. دستفروش ها چون جنسشان را عمده مي خرند و قيمت اجاره مغازه را هم روي آن نمي کشند، قيمت خوبي دارند؛ مي ماند کمي (وشايد بيشتر از کمي) سود که آن هم خوراک چانه زدن است. در خريد از دستفروش اگر چانه نزنيد، باخته ايد. با چانه زدن مي شود جنس را از دستفروش به نصف قيمت خريد.
اين را هم به خاطر داشته باشيد که خريد از دستفروش هيچ راه برگشتي ندارد و اگر جنس را برديد و بد بود، عمراً ديگر پيدايش نمي کنيد که پسش بدهيد؛ پس اگر جنس و کيفيت سرتان مي شود، بي خيال دستفروش شويد و سراغ همان مغازه هاي معتبر برويد.
حراجي ها
حس مي کنيد داريد مي بريد. فکر مي کنيد داريد با يک پول کمتر جنس بهتري مي خريد. فکر مي کنيد داريد صرفه جويي مي کنيد. فکر مي کنيد چه فروشنده خوبي. البته در بيشتر از 50 درصد موارد فقط فکر مي کنيد، در 50 درصد باقيمانده شما واقعاً برده ايد و تشخيص اين 2 تا واقعاً سخت است.
قلق روزهاي اول حراجي، برگ برنده است. وقتي مي گذاريد و روز آخر حراجي مي رويد، انتظار نداشته باشيد چيزخوبي نصيبتان شود. در حراجي، خوب حواستان را جمع کنيد که جنس را خوب برانداز کنيد چون معمولاً جنس هاي مشکل دار به حراج گذاشته مي شوند و البته امکان پس دادن هم وجود ندارد.
اگر خيلي از اجناس تان را از يک مغازه خاص مي خريد، گوش به زنگ حراجي آن باشيد تا موقع حراج فهرست اجناس تان را تکميل کنيد. حواستان باشد فوري گول اسم حراجي را نخوريد؛مغازه اي که هميشه اجناسش را به 2 برابر قيمت معمول مي فروشد، 20 درصد تخفيفش هم ضرر است.
حراجي مغازه هاي خاص را هم اگر دنبال کنيد، بد نيست. مارک هاي معروف، معمولاً روزها آخر هرفصل، اجناس مانده را به حراج مي گذارند و تخفيف خوبي هم مي دهند.با اين حال، حراج هاي دم عيد را جدي نگيريد؛ روزهاي قبل از عيد همه جا پر مي شود از حراجي و در هيچ کدام هم خبري از حراج نيست. خيلي از فروشنده ها روز آخر و ساعت هاي آخر مانده به عيد آتش مي زنند به مالشان و مي خواهند جنس را به هر قيمتي شده قبل از عيد به فروش برسانند؛ اگر حوصله شلوغي و ترافيک ساعت هاي قبل از عيد را داريد، اين را هم مي توانيد امتحان کنيد.
بازارهاي سنتي
حس و حال؛ نوستالژي محض؛ قدم گذاشتن به جايي که لااقل از 100از سال پيش آدم هاي هر دوره اي خريدهاي شب عيدشان را آنجا انجام داده اند؛ رنگ هاي درهم و برهم، جنس هاي ارزان تر از مراکز خريد؛ عرضه غير حرفه اي کالاها به صورت انبوه و مهم تر از همه در 50 درصد موارد نبودن اتاق پرو. در اينجاها روي هم رفته حتي اگر خريد هم نکنيد، حالتان خوب مي شود.
قلق اگر بازارهاي قديمي را فقط به خاطر خريد جنس انتخاب کرده ايد، اشتباه کرده ايد. در اين بازارها بيشتر از خريد، فضاي بازار است که آدم را مجذوب مي کند. موقع خريد مواظب باشيد ترو تميزي مغازه هاي جديد گولتان نزند. مطمئن باشيد پيرمردهاي قديمي و مغازه هاي قديمي ترشان، هم با انصاف تر هستند و هم خريد کردن ازشان بيشتر کيف مي دهد.
اگر دنبال کيسه و سفيداب يا پنير محلي و روغن حيواني هستيد، بازارهاي سنتي انتخاب مناسبي هستند. در بازارهاي سنتي اجناس واقعاً ايراني فروخته مي شوند، پس مطمئن باشيد که جنس مارک دار خارجي پيدا نمي کنيد.
بهترين جا براي خريدن اجناس قديمي هم همين جاست؛ مثلاً اگر بخواهيد سيني مسي و چراغ لاله بخريد، واقعي اش (يعني جنس اصل و غير فانتزي اش) را همين جا مي توانيد پيدا کنيد. نکته آخر هم اينکه گاهي سرتان را از روي اجناس بلند کنيد و به درو ديوارها و سقف بازار نگاه کنيد و گرنه لذت اصلي بازار سنتي را از دست مي دهيد.
فروشگاه هاي زنجيره اي
ديدن يک دنيا جنس جورواجور با يک عالمه مارک که عمراً همه شان را در مغازه هاي ديگر بتوانيد کنار هم ببينيد؛ داشتن حس حق انتخاب بيشتر؛ فکر به اينکه با خيال راحت همه خريدتان را توي يک فضاي 100 متر در 100متر تمام مي کنيد و خلاص و البته حس اينکه آدم مدرني هستيد که داريد از يک جاي مدرن خريد مي کنيد و يک حس گمگشتگي مدرن سينمايي!
قلق ازشير مرغ تا جان آدميزاد؛ اين شعار فروشگاه هاي زنجيره اي است. اگر حوصله ماندن در ترافيک و بالا و پايين کردن شهر را نداريد، اينجا راست کارتان است.
يادتان باشد که فروشگاه هاي بزرگ نه جاي چانه زدن هستند و نه اجناس خيلي خاص در آنها پيدا مي شود؛ همه چيز معمولي و مقطوع است. موقع خريد از اين فروشگاه ها داشتن يک فهرست جديد، واجب اکيد است چون وسط آن همه جنس، يادتان مي رود چه چيزي مي خواسته ايد و تازه حساب هم از دست تان در مي رود و بيخود جوگير مي شويد و کلي چيزهاي الکي مي خريد که نمي خواسته ايد؛ اين را هم وقتي مي فهميد که کارپرداز از فروشگاه فاکتور خريدتان را مي گذارد جلوي رويتان.
يادتان باشد اگر داريد کسي را براي خريد مي فرستيد، همه جزئيات جنسي را که مي خواهيد(مثل مارک و اندازه و...)ذکر کنيد چون اگر فقط بنويسيد شامپو، چند قفسه انتخاب وجود دارد.
بورس ها
حس اينکه يک شبه داريد در يک صنف خاص و مارک هاي يک جنس خاص متخصص مي شويد؛ حس اينکه اصلاً از اولش هم بايد مي آمديد اينجا؛ حس اينکه به يک منبع لايزال واوريجينال دست پيدا کرده ايد و حس حق انتخاب بي نهايت؛ مخصوصاً اولين دور خريد را که مي زنيد.
قلق براي کسي که مي داند دنبال چه چيزي آمده، بورس جاي بي نظيري است اما براي تماشا کردن و انتخاب، جز سرگيجه و استرس بيخودي، چيزي ندارد. بورس اجناس با کلي تنوع درانتخاب، باعث ايجاد حالت توهم ضرر مي شود؛ حالتي که در آن هرچقدر هم که بگرديد و پرس وجو کنيد، آخرش نگرانيد که چيزي را نديده باشيد و وقتي هم که خريد مي کنيد، نگرانيد که انتخاب هاي بهتري را از دست داده باشيد؛ بنابراين اگر معمولاً دچار اين توهم هستيد يا درست مطمئن نيستيد که چه جور چيزي مي خواهيد، توصيه مي کنم بورس را بي خيال شويد.در عوض اگر به جنس وارديد و مي دانيد چه مي خواهيد، بورس بهترين انتخاب تان است. يادتان باشد در بورس اجناس، هيچ وقت از اولين مغازه خريد نکنيد. وقتي جنس را انتخاب کرديد، همان را در چند مغازه ديگر هم قيمت کنيد که ضرر نکنيد.
مراکز خريد
راستش بستگي دارد به روحيه خودتان. مراکز خريد بيشتر ديدني هستند تا خريدني. شما پول شيک بودن محل را مي دهيد نه قيمت واقعي جنس را. البته با کمال معذرت، فکر پزدادن با نام مرکز خريدي که از آن خريد کرده ايد، همان موقع خريد دارد در سر خيلي هايتان مي چرخد. بعضي ها هم کلاً از تيريپ اين مغازه ها و فروشنده ها و خريد کننده هاي اين مراکز حالشان بد مي شود. اين هم يک حس و حال است ديگر!
قلق اگر تصميم گرفته ايد برويد و از پاساژها خريد کنيد، هر چه ديديد از چشم خودتان ديده ايد.اجازه مغازه در اين مراکز خريد بالاست و صاحب مغازه هم بالاخره يک جوري بايد اين جا را در بياورد؛ ازکجا؟ از جيب شما!
اگر به هر دليلي دوست داريد از پاساژ خريد کنيد، دنبال مغازه هاي معتبر و معازه دارهاي با انصاف تر بگرديد. يک پيشنهاد هم براي آنها که به خاطر مدل هاي خاص، مراکز خريد را انتخاب مي کنند؛ اول پاساژ را بگرديد و مدل انتخابي تان را پيدا کنيد، بعد برويد به بازار اصلي يا بورس همان جنس و همان مدل انتخابي تان را به قيمت پايين تري بخريد.
«چانه»باهوده!
بعضي ها فکر مي کنند چانه زدن فقط وقتي به درد مي خورد که بخواهند از يکي از حجره هاي بازار تجريش خريد کنند اما اينجا ايران است و در 90 درصد موارد، چانه جواب مي دهد. براي اينکه چانه زدن فقط فک زدن بيهوده نباشد، بهتر است اين راه ها را امتحان کنيد.
قيمت پايه را هوشمندانه انتخاب کنيد
بعضي ها هميشه از هر جنسي هزارتومان کم مي کنند تا 500 تومان تخفيف بگيرند؛ حالا چه جنس شان 50هزارتومان باشد چه 6هزار تومان.
راه درست اين است که درصدي قيمت پايه را تعيين کنيد. فروشنده ها معمولاً درصد مشخصي روي جنس شان مي کشند؛ مثلاً مي توانيد 10 درصد از قيمت جنس کم کنيد تا 5 درصد تخفيف بگيريد.
روان شناس باشيد
اصولاً بعضي از فروشنده ها تخفيف نمي دهند؛ فرقي نمي کند؛ چه قيمت واقعي را با شما حساب کنند، چه به اندازه خون پدرشان بکشند روي جنس. نشانه هاي اين تخفيف ندادن هم فقط تابلو «قيمت ها مقطوع» نيست؛ اين آدم ها کلاً زورشان مي آيد که شما حتي از پرو مغازه شان استفاده کنيد و اين از خوش اخلاق نبودن شان پيداست. بعضي ها هم نرم تر هستند و مثلاً وقتي قيمت را مي پرسيد مي گويند «حالا توافق مي کنيم»؛ همين نرم بودن يعني که شايد بتوانيد يک عالمه تخفيف بگيريد؛ ضمن اينکه شما هم بايد خيلي قاطعانه قيمت پيشنهادي تان را بدهيد و از دهان باز فروشنده تعجب نکنيد؛ فروشنده ها کلاً بازيگران خوبي هستند. قيمت پيشنهادي را بالا ببريد و کم کم فيگور رفتن از مغازه را بگيريد. اگر فروشنده از پشت ميز آمد اين طرف، برگرديد.
از هر بهانه اي استفاده کنيد
اينجا ايران است.شما مي توانيد اگر آخر شب خريد مي کنيد، به بهانه «آخر چراغ» بودن چانه بزنيد، اگر اول صبح بود به بهانه«دشت اول»، اگر دم غروب بود با ترفند «سرچراغي » بودن يا به بهانه دانشجو بودن، کارمند بودن، شروع زندگي متأهلي و.... با کلمه ها بازي کنيد و حس «همذات پنداري» فروشنده را بيدار کنيد. بالاخره الان توي خانه هر فروشنده اي يک دانشجو پيدا مي شود و البته بسياري از دانشجوها هم فروشنده هستند.
منبع:مجله همشهري جوان شماره 159
/خ