ماجراي سقوط دولت موقت

کرين برينتن بعضي انقلاب هاي دنيا را کالبد شکافي کرده و رفتارهاي مشابه آنها را درآورده است. او مي گويد مبارزان 2 دسته هستند؛ دسته اول زجرکشيده هايي که از تمام وجودشان براي تغيير نظام ظالمانه به نظامي عادلانه استفاده مي کنند و دسته دوم ميانه روهايي که بانظام ظالم مخالفند و در عين ابراز مخالفت خود، سرگرم خدمت صادقانه هستند.گروه اول، جوان و از ميان مردم معمولي اند و مردم را به عنوان پشتوانه خود مي دانند. گروه ديگر مسن و از خانواده هاي مرفه هستند و سرمايه هاي
شنبه، 3 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماجراي سقوط دولت موقت
ماجراي سقوط دولت موقت
ماجراي سقوط دولت موقت

نويسنده:حسين احتسابي



کرين برينتن بعضي انقلاب هاي دنيا را کالبد شکافي کرده و رفتارهاي مشابه آنها را درآورده است. او مي گويد مبارزان 2 دسته هستند؛ دسته اول زجرکشيده هايي که از تمام وجودشان براي تغيير نظام ظالمانه به نظامي عادلانه استفاده مي کنند و دسته دوم ميانه روهايي که بانظام ظالم مخالفند و در عين ابراز مخالفت خود، سرگرم خدمت صادقانه هستند.گروه اول، جوان و از ميان مردم معمولي اند و مردم را به عنوان پشتوانه خود مي دانند. گروه ديگر مسن و از خانواده هاي مرفه هستند و سرمايه هاي خود را پشتوانه خود مي دانند. گروه اول بعد از انقلاب، نه سابقه حکومت گرداني دارد و نه ميل به آن، پس کارگرداني را به ميانه روها مي دهد تا هم مخالفان خارجي را آرام کنند و هم حکومت را مستحکم.در اين ميان گروه اول اقدام به پاکسازي کشور از عناصر ظالم گذشته کرده و در کنار آن، به ايجاد سازمان هايي براي گسترش عدالت مي پردازد.ايرادهاي ميانه روها همان اول کار مشخص مي شود و بعد از مدتي کنار مي روند و گروه اولي ها سر کار مي آيند.انقلاب ايران جداي از اينها بود؛ چرا که 2 چيز متفاوت داشت؛ اولاً رهبري داشت که تنها به خدا ايمان داشت، نه به کرين برينتن و امثال او و ثانياً مردمي داشت که تنها پيرو رهبر خداشناس خود بودند.ولي دولت موقت، داستان همان گروه دوم برينتن بود.
هنوز شب 17 بهمن ماه نشده که آخرين وسايل ضروري زندگي بازرگان وارد مدرسه علوي مي شود. او قرار است براي مدت نامعلومي در اينجا اسکان يابد و حکمي را که ديروز برايش خوانده اند، اجرا کند. بازرگان معتقد است که در طول 72 سال عمر مشروطه، اين مهم ترين وظيفه اي است که به کسي واگذار شده.او قرار است تغيير نظام را عملي و خواست مردم را اجرا کند؛ از کندن عکس هاي شاه از بالاي سر کارمندان تا تصويب قانون اساسي، حفظ امنيت و جلوگيري از زياده خواهي بعضي گروه ها.
شوراي انقلاب به دليل سابقه اجرايي بازرگان و همچنين آمادگي او براي پذيرش اين مسؤوليت و از طرف ديگر، عدم تمايل انقلابيون به پذيرش اين سمت و نيز نبود آمادگي کافي در ميان آنها، بازرگان را به امام پيشنهاد داد تا امام او را به عنوان نخست وزير موقت انقلاب معرفي کند.
دولت بازرگان همان اول با 3 بحران بزرگ رو به رو بود.يکي اوضاع کردستان، ديگري تعريف حاکميت جديد و سومي رابطه با آمريکا.اولي به انتقاد شديد از وي انجاميد، دومي دولتش را دچار چندگانگي کرد و سومي هم پايان عمر دولتش را رقم زد.

بحران کردستان

کردستان، کوهستاني و صعب العبور بود و همين عامل کافي بود که اين منطقه هميشه براي شورشيان مناسب باشد.آنها با تحريک مردم و خريدن يکي دو پايگاه مردمي غائله به پا مي کردند و تا آنجا که مي توانستند از اين اوضاع آشفته سود مي بردند.بعد از فرار شاه که وضعيت کشور متشنج بود، بعضي گروه ها در کردستان اعلام خودمختاري کردند. آنها با حمله به پادگان ها اسلحه ها را غارت کردند و باز در اواخر اسفند با لباس مردم عادي به پادگان ارتش وارد شدند و 20 نفر را کشتند. بعد هم يک گردهمايي بزرگ تشکيل دادند ومردم را عليه انقلاب تحريک کردند. تيمسار قرني ـ وزير دفاع ـ بعد از اين کشتار، به جنايتکاران حمله کرد و در حالي که چيزي نمانده بود که غائله تمام شود، نامه شورشيان مستأصل به نخست وزير رسيد. بازرگان با پيشنهاد آنان موافقت و قرني را اخراج کرد. بازرگان با اين کار اگر چه به ظاهر غائله را خواباند اما دموکرات ها دوباره مجهز شدند. آنها از يک طرف، با مذاکره سر دولت را گرم نگه مي داشتند و از طرف ديگر، تجمعات خود را با گمراه کردن مردم به اوج مي رساندند. نتيجه هم اين شد که امام مستقيماً وارد ماجراي کردستان شد و فقط با 2 پيام، کردستان را آرام کرد. بازرگان بعدها به توجيه عملکرد خود پرداخت اما همه او را مقصر مي دانستند؛ چرا که مي توانست بين مردم کرد و دموکرات ها تفاوت قائل شود و با نمايندگان واقعي کرد صحبت کند.دولت بعد از چمران شورايي را در منطقه براي اجراي عمليات هاي عمراني تشکيل داد که بعدها در قالب کميته عمران امام به فعاليت در کردستان ادامه داد. مرحوم والي ـ اسوه خدمت و ايثارـ يکي از فعالان اين کميته بود.

تعريف نظام جديد

امام معتقد بودند راهپيمايي هاي مردم در دفاع و حمايت از جمهوري اسلامي، براي استقرار آن کافي است اما ايشان براي جواب دادن به ترديدها، رفراندوم 12 فروردين را هم لازم مي دانستند. نتيجه اين شد که موضوع اين رفراندوم تعيين شود. دولت موقت سعي داشت تا با مطرح کردن چند گزينه اي بودن رفراندوم ، جمهوري دموکراتيک اسلامي را هم به رأي بگذارد (نظر شخص بازرگان).
امام هم در جواب گفتند:«تا توانستند راجع به جمهوري اسلامي مخالفت کردند؛ مثلاً جمهوري باشد، اسلام مي خواهيم چه کنيم. آخرش که آن خوب خوب هايشان که درست و خوب صحبت مي کند (بازرگان)، مي گفت: جمهوري اسلامي دموکراتيک». امام يک کلمه گفت: «شما همه آزادانه به هر چه مي خواهيد، رأي بدهيد. من خود به جمهوري اسلامي رأي مي دهم». دولت موقت قبول کرد که سؤال همان «آري» و «نه» معروف باشد. بازرگان معتقد بود که در يک رأي گيري خوش بينانه 75 تا 80% به جمهوري اسلامي رأي مي دهند امانتيجه خيره کننده بود: 98/2 درصد آري. بازرگان در دفاع از آزادي اين انتخابات گفت که اين انتخاب، صددرصد آزاد و داوطلبانه صورت گرفت. امام 12 فروردين را عيدملي و مذهبي اعلام کردند.
درگام بعدي تغيير نظام، بازرگان معتقد بود که بايد پيش نويس قانون اساسي که توسط شوراي انقلاب نوشته شده، اصلاح شود و اين نظر را بر نظر انقلابيون تحميل کرد اما نتيجه اين شد که در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي، مردم انقلابيون را انتخاب کردند و قانون اساسي مکتبي ترين تدوين شد.
بازرگان که فهميد احزاب ملي ـ مذهبي، جايگاه کمي در ميان مردم دارند، بعدها از اين اقدام خود پشيمان شد؛ چرا که مردم با رأي دادن به نيروهاي انقلابي، اصل ولايت فقيه را در قانون گنجاندند.
مسؤول انتخابات در آن زمان، وزير کشور بازرگان، حاج سيد جوادي بود. امير انتظام و بني صدر که ديدند قانون اساسي دارد به سمت جمهوري اسلامي مي رود، تصميم گرفتند از طريق بازرگان آن را منحل کنند.اميرانتظام بعدها انتقاد کرد که بازرگان جسارت کارهاي بزرگ را نداشت.او جز 4 وزير کابينه، از بقيه امضا گرفت.بازرگان به همراه نامه، خدمت امام رفت زيرا مي دانست نامه بدون امضاي امام بي اعتبار بود. امام با تندي اين کار را خارج از صلاحيت دولت دانست واجازه پخش خبر را هم نداد. کمي بعد، قانون اساسي جمهوري اسلامي به همه پرسي گذاشته شد و به تصويب رسيد.

رابطه با آمريکا

شکي نسيت ابراهيم يزدي ـ کارشناس سابق بهداشت در ايالت تگزاس آمريکاـ با سياست ترين عضو کابينه بازرگان بود. او با سنجابي مشکل داشت و همين هم باعث شد تا جاي سنجابي را در وزارت امور خارجه بگيرد. او سياست ثابتي در مقابل آمريکا نداشت و در حالي که چشم به دهان مردم داشت، هم در سخنراني هايش عليه آمريکا موضع مي گرفت و هم به آنها اظهار برادري مي کرد؛ البته آمريکايي ها هم همين طور بودند. در سنا، ايران را تهديد مي کردند و در دولت، از انقلاب مردمي ايران تمجيد مي کردند و آن را مانند انقلاب خودشان مي دانستند اما امام در آن شرايط، تنها يک موضع درمقابل آمريکا داشت و آن هم اينکه آمريکا خوي شيطاني دارد و خوي شيطاني محکوم است. آمريکا سفيرخود را فراخواند و تصميم داشت کاتلري، سفير متخصص در امور ايجاد جنگ داخلي و ترور و کودتا را وارد ايران کند که با مخالفت يزدي مواجه شد. يزدي در مقابل ديگر اعضاي کابينه بازرگان که موافق رابطه با آمريکا بودند، آدم محکم تري بود اما هيچ وقت متوجه نشد که سگ گله اي که وارد گله غريبه مي شود و ادعاي گوسفند دوستي اش مي شود، گرگ است. امام سعي داشت اين شر را با استحکام دفع کند و يزدي سعي داشت با مذاکره کار را به پيش ببرد.نتيجه هم اين شد که هنوز چند روز از سفر يزدي به نيويورک نگذشته بود و هنوز مردم خاطره ديدن يزدي را پاي ميز مذاکره فراموش نکرده بودند که سفارت آمريکا ناگهان اشغلال شد.با اين کار، تمام اعتبار دولت زير سؤال رفت.بازرگان که ديگر حس مي کرد تمام قدرتش گرفته شده، راهي به جز استعفا نديد.مردم با راهپيماي جلوي لانه جاسوسي، نظر خوشان را اعلام کردند و او کنار رفت. امام استعفاي بازرگان را پذيرفت و شوراي انقلاب را مسؤول اداره کشور تا زمان رأي گيري رياست جمهوري کرد.

دين يا سياست

بازرگان دين را براي دنيا مي دانست و به همين دليل مي گفت بين سياست و ديانت رابطه يک طرفه اي وجود دارد.يک سياستمدار متدين مي تواند دنيا را خوب کند. او هيچ گاه حکومت دين را قبول نداشت بلکه حکومت متدينين را قبول داشت. بر همين اساس هم مي گفت که ما حکومت دموکراتيک اسلامي مي خواهيم (حکومت دموکراتيکي که ملزم باشد در چهارچوب اسلام حرکت کند) اما امام مي گفت خود اسلام يک حکومت است و آن حکومت، يک حکومت متعلق به مردم است (جمهوري اسلامي). بعضي ها مثل سروش که از افراط در اول انقلاب، حالا به جدايي دين از سياست رسيده اند. سعي دارند بازرگان را به عنوان نماد اين تغيير معرفي کنند اما بازرگان از سال 41 که از دين دفاع کرد تا سال 71 که از سياست انتقاد کرد، مباني فکري اش يک چيز بود؛ او يک دموکراتيک مسلمان بود.

ايران براي همه ملي ـ مذهبي ها

در متن حکم امام براي نخست وزيري بازرگان آمده بود:«جنابعالي را بدون در نظر گرفتن روابط حزبي و بستگي به گروهي خاص، مأمور تشکيل دولت موقت مي نمايم».اما بازرگان تمام وزرا را از ميان احزاب ملي ـ مذهبي و ملي گر انتخاب کرد. اگر چه تعدادي از آنها بسيار صادقانه کار مي کردند اما تعدادي از اعضاي کابينه وي متهم به فساد شدند و فساد چندي از آنان اثبات شد.تعدادي از آنها به خارج از کشور گريختند و عده اي هم با تضادهاي اخلاقي،خود را رسوا کردند. آنچه مسلم بود، اين بود که اين کابينه به هيچ وجه روحيه مردمي آن زمان را راضي نگه نمي داشت و افراد کابينه اکثراً از طبقات مرفه مردم انتخاب شده بودند که توسعه کشور و بنگاه هاي اقتصادي را مقدم بر توسعه انقلاب مي دانستند. در زير به تعدادي از آن وزرا پرداخته ايم.

غلامحسين شکوهي، وزير آموزش و پرورش

شکوهي دکتراي تعليم و تربيت داشت. قبل از انقلاب در دانشسراي عالي تهران به تدريس همين رشته مي پرداخت. برخي وي را پدر علم تعليم و تربيت ايران مي دانند. کتاب مباني آموزش و پرورش او بيش از 27 بار تجديد چاپ شده است. او به دليل بيماري دولت موقت را در نيمه راه رها کرد و از سال 72 نيز ناراحتي ريه اش او را وادار کرد به خارج از تهران برود. در 75 سالگي (1380) به دليل فوت همسرش دست از فعاليت کشيد.

علي اردلان، وزير اقتصاد

از قديم در جبهه ملي بود. عضو شوراي مرکزي جبهه ملي دوم ايران و همچنين از اعضاي ملي گراي کابينه بازرگان بود. تا آخر عمر دولت، وزير اقتصاد بود تا اينکه جايش را به بني صدر و سپس به رجايي داد. اردلان بعدها متهم به فساد شد.او در بيست و يکمين سالگرد به وزارت رسيدنش درگذشت.

کريم سنجابي، وزير خارجه

سنجابي تمام ويژگي هاي سياستمداران نيمه اول قرن را داشت.خان زاده بودو تحصيلات اش را در پاريس تمام کرده بود. مهم ترين اقدامش را در جواني و سر قضيه نهضت ملي نفت در دادگاه لاهه انجام داده بود.خيلي اهل زندان رفتن نبود و معمولاً قضايا را با وساطت حل مي کرد. در سال 56 به همراه بختيار و فروهر نامه اي به شاه نوشتند و او را موعظه کردند. چند هفته مانده به انقلاب به بختيار پشت کرد و از آراي عمومي براي تغيير نظام حمايت کرد. او با ابراهيم يزدي شديداً مشکل داشت.

دکتر کاظم سامي، وزير بهداري

مبارزترين فرد کابينه، از رهبران جنبش آزاديبخش ملت ايران (جاما). کمي ادبيات مارکسيستي داخل صحبت هايش بود (مثل بقيه راديکال هاي ملي ـ مذهبي).کمي بعد به دلايل صرفاً سياسي و در انتقاد به سياست هاي دولت موقت کناره گيري کرد. سرانجام غم انگيز او کشته شدن در مطبش بود. قاتل او را هنگامي پيدا کردند که خود را با کمربندش دار زده بود. او به عنوان روانپزشک، تحليل جالبي از بني صدر داشت؛ مي گفت که بني صدر يک حالت روان شناسي دارد که ضعف هاي درونش را در ديگران پيدا مي کند و از آن ضعفشان انتقاد مي کند و کتاب «کيش شخصيت»در واقع در باره خودش است.

داريوش فروهر، وزير کار

او هم از اعضاي تند کابينه و رهبر جنبش افراطي پان ايرانيسم بود. وي بعد از استعفاي دولت همچنان مشاور رئيس جمهور در امور شهرستان ها بود. فروهر اگر چه هيچ گاه حمله به منزل آيت الله کاشاني را نپذيرفت اما بدون شک يکي از زخمي هاي آن درگيري بود. فروهر آدم عجيبي بود و بعد از وزارتش به فساد متهم شد اما اين اتهام اثبات نشد.

صادق قطب زاده، رئيس صدا و سيما

نزديکان اش به او مي گفتند «صادق ديوانه» جاه طلب و بي منطق بود. او که در دور اول رياست جمهوري براي جلب نظر مردم، تمام ديوارهاي تهران را پر از شعار و تبليغ کرده بود، نتوانست بيش از 10 هزار رأي به دست آورد. او بعدها متهم به اقدام عليه نظام جمهوري اسلامي شد و با اثبات جرمش قبل از انجام کودتايي که قصد انجام آن را داشت، اعدام شد.
منبع:نشريه همشهري جوان




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.