چو از زلف شب بازشد تابها

فرو مرد قنديل محرابها چو از زلف شب بازشد تابها بپوشيد بر کوه سنجابها سپيده‌دم، از بيم سرماي سخت فکنده به زلف اندرون تابها به ميخوارگان ساقي آواز داد
سه‌شنبه، 6 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو از زلف شب بازشد تابها
چو از زلف شب بازشد تابها
چو از زلف شب بازشد تابها

شاعر : منوچهري

فرو مرد قنديل محرابها چو از زلف شب بازشد تابها
بپوشيد بر کوه سنجابها سپيده‌دم، از بيم سرماي سخت
فکنده به زلف اندرون تابها به ميخوارگان ساقي آواز داد
بجستيم چون گو ز طبطابها به بانگ نخستين از آن خواب خوش
همي‌زد بتعجيل پرتابها عصير جوانه هنوز از قدح
بي‌آرام گشتند در خوابها از آواز ما خفته همسايگان
ز بگمازها نور مهتابها برافتاد بر طرف ديوار و بام
گرفت ارتفاع سطرلابها منجم به بام آمد از نور مي
همي‌زد زننده به مضرابها ابر زير و بم شعر اعشي قيس
و اخري تداويت منها بها و کاس شربت علي لذة
اخذت المعيشة من بابها لکي يعلم الناس اني امرو


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط