عرفان اسلامی (39) بیماری های مهلک قلب
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
بيمارى هاى مهلك قلب : كفر
انكار از روى عناد ، انكار بعد از معرفت و ايمان ، خرج كردن نعمت در مسير شيطان ، از مصاديق كفر است قرآن در اين سه زمينه آيات متعددى دارد براى نمونه مى خوانيم :
( فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِينَ )( آل عمران : 56) .
پس آن گروهى كه كافر شدند در دنيا و آخرت به عذابى سخت معذب گردانيم و براى نجاتشان يارى نخواهند داشت .
( إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ )( آل عمران : 90) .
آنان كه بعد از ايمان كافر شدند ، و بر كفر خويش افزودند ، هرگز توبه آنان پذيرفته نيست و اينان در حقيقت گمراهانند .
( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ )( ابراهيم : 28) .
آيا نديدى حال مردمى كه نعمت خدا را به كفر مبدل ساخته و قوم خود را به ديار هلاك رهسپار كردند .
( ... وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ )( نمل : 40) .
و هركه شكر نعمت حق كند به نفع خويش كرده ، و هركس كفر ورزد پس خداى من بى نياز و كريم است .
توجه داشته باشيد كه فقط انكار حق ، يا خرج نعمت در راه غير خدا ، يا انكار
پس از ايمان كفر نيست ، بلكه انكار معاد ، و انكار نبوت ، و منكر ضرورى دين شدن ، و حكم دادن به غير ما انزل الله همه و همه در مرحله كفر است .
اين مرض خطرناك وقتى عارض قلب شود ، انسان را از نظر جايگاه در عالم خلقت بدتر از حيوانات كرده ، و روزنه هاى نور را به روى آدمى مى بندد ، و شاخ و برگ انسانيّت را مى خشكاند ، و از انسان درنده اى خطرناك و ديوى مهيب بوجود مى آورد .
بيمارى هاى مهلك قلب : نفاق
( إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً )( نساء : 145) .
البته منافقين را در جهنم پست ترين جايگاه است و براى آنان هرگز يارى نخواهى يافت .
منافقين مردان و زنانى هستند كه به زبان و به پاره اى از اعمال خود را مسمان نشان مى دهند ، ولى قلباً به هيچ صورت به خدا و پيامبر و احكام الهى ايمان ندارند .
منافقين كور دلانى هستند ، كه با آميزش با مسلمانان ، از اسرار مسلمين آگاه شده و آن اسرار را عليه مسلمين با ثمن بخسى با كفار معامله مى كنند .
منافقين در برخوردهاى خود با مسلمانان از روباه مكارتر ، از خوك بى غيرت تر ، از سگ پارس كننده تر ، و از گرگ درنده ترند .
قرآن مجيد در بسيارى از آيات وضع منافقين را نشان مى دهد ، و در كمتر آيه اى است كه به عذاب سخت فرداى قيامت آنان اشاره نكند .
( بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً )( نساء : 138) .
منافقين را بشارت ده ، كه براى آنان عذاب دردناكى است .
( ... إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً )( نساء : 140) .
به حق كه خداوند همه منافقين و كفار را در جهنم جمع خواهد كرد .
منافق در مسئله ايمان به خدا و در انجام فرائض الهى با خدا دو روئى مى كند ، و با خلق خدا هم در تمام روابطش دو روست .
بيمارى هاى مهلك قلب : شرك
ريا نوعى شرك است ، چيزى را در جنب خدا جهت عبادت قرار دادن شرك است ، پيروى از علماى سوء شرك است ، هوا پرستى از مصاديق بارز شرك است ، و شرك گناه بزرگى است كه اگر تا وقت مرگ قلب انسان به آن آلوده باشد ، از آمرزش و رحمت حق محروم خواهد مرد .
( إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً )( نساء : 48) .
محقق است كه خدا هركس را كه به او شرك آورد نخواهد بخشيد ، و سواى مشرك هركه را خواهد بخشيد ، و آن كس كه به خدا شرك آورد ، به دروغى كه بافته گناه بزرگى مرتكب شده است .
بيمارى هاى مهلك قلب : شك
شما حساب كنيد ، يك پيامبر ، براى اثبات صدق گفتارش به اذن حضرت حق داراى معجزه است ، چنانچه قرآن مى فرمايد : مرده زنده مى كند ، كور مادر زاد شفا مى دهد ، مرض پيسى را از بين مى برد ، از غيب خبر مى دهد ، عصا به سنگ مى كوبد از آن دوازده چشمه آب مى جوشد ، ماه را دو نيمه مى كند ، از دل كوه شتر زنده بيرون مى آورد ، قطعه خاك را با دم خدائيش تبديل به پرنده زنده مى كند و در آخرين مرحله قرآن را به عنوان آخرين معجزه و به عنوان معجزه ابدى ارائه مى كند ، و مى گويد با اين دلائل حقه من فرستاده خدايم . آنگاه يك انسان اين همه واقعيت هاى روشن تر از روز را ببيند و در مرز دو دلى قرار بگيرد كه آيا اين انسان راست مى گويد يا نه ؟!! قلب چنين آدمى واقعاً مريض است ، و شك او در برابر حق زمينه ساز هر نوع بدبختى اوست .
راستى در برابر حق آشكار، حق پيچيده به استدلال، حق برمبناى برهان و حجت، حق فروزنده تر از آفتاب جاى شك و ترديد است؟!
بيمارى هاى مهلك قلب : قساوت
( أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلاَ يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ )( حديد : 16) .
آيا نوبت آن نرسيده ، كه گرويدگان ظاهرى ، با باطن خود بگروند ، و دلهاشان براى خدا خاشع گردد ، و بر آنچه از حق نازل شده به دل توجه كنند ، و مانند كسانى كه پيش اين برايشان كتاب آسمانى آمد نباشند ، كه دوره طولانى بر آنها گذشته و دلهاشان زنگ قساوت گرفته و بسيارى از آنها فاسق و نابكارند .
( ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ... )( بقره : 74) .
شما بعد از اين كه موسى از طرف ما به شما گفت بعضى از اعضاء گاو را به بدن مقتول يزنيد تا ببينيد خدا اين گونه مرده را زنده مى كند ، چنان سخت دل شديد ، و از قبول حق امتناع نموديد ، كه دلهايتان چون سنگ يا سخت تر از آن شد !!
( فَلَوْلاَ إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ )( انعام : 43) .
چرا وقتى كه بلا به آنها مى رسيد توبه و تضرع و زارى نكردند ، تا نجات يابند ، بدين سبب به خدا باز نگشتند كه قلوبشان را قساوت گرفت ، و شيطان كار زشت آنان را در نظرشان زيبا نمود .
( فَبِمَـا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً )( مائده : 13) .
پس چون پيمان شكستند ، آنان را دچار لعنت خود كرديم ، و از رحمت و عنايت محرومشان نموديم ، و به خاطر اين پيمان شكنى قلوبشان را سخت گردانديم .
( أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُور مِن رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِن ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلاَل مُبِين )( زمر : 22) .
آيا كسانى را كه خدا براى اسلام شرح صدر عطا كرد ، پس به نور الهى روشن است ، (با مردم تاريك دل يكسانند) پس واى بر آنان كه از شقاوت و قساوت دلهاشان از ياد خدا فارغ است ، اينان هستند كه دانسته به ضلالت و گمراهى اند .
( لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفَي شِقَاق بَعِيد )( حج : 53) .
تا خدا به آن القائات شيطان كسانى را كه دلهايشان مبتلا به مرض نفاق و شك است ، يا دچار كفر و قساوت اند بيازمايد ، و همانا ستمكاران در شقاوت و دور از نجات اند .
قساوت نمى گذارد انسان حق را قبول كند ، قساوت نمى گذارد در برابر مشكلات و مصائب ديگران ، انسان عكس العمل مثبت و انسانى نشان دهد ، قساوت نمى گذارد آدمى به مظلوم و مسكين و افتاده ترحم كند .
قساوت نمى گذارد انسان در برابر خطاهايش از خدا عذر بخواهد ، و جلوى ريختن اشك چشم را مى گيرد .
اگر بخواهيد بدانيد ، علت قساوت و سنگدلى چيست برابر با معارف الهى علت قساوت دو چيز است : دورى از عبادت ، آلوده بودن به گناه .
اگر بخواهيد قساوت و سنگدلى را معالجه كنيد ، بايد به عبادت روى آورده ، و حقيقت با تمام گناهان ترك رابطه كنيد .
اگر بخواهدى قساوت را علاج كنيد ، زياد ياد مرگ كنيد ، و در مجالس موعظه شركت كرده ، دست به دامن مردان خدا بزنيد ، و با صاحب نفسان عالم مصاحبت نمائيد .
زياد ياد خدا كنيد ، و تا مى توانيد با كمال عشق و شوق قرآن بخوانيد ، و از دعاهاى عالى اسلامى به خصوص دعاى كميل ، دعاى عرفه ، مناجات خمس عشر ، دعاى ابو حمزه غفلت نكنيد .
زياد به قبرستان برويد ، و به ائمه طاهرين توسل جسته ، و قسمتى از شب را با محبوب واقعى و مقصود حقيقى خلوت كرده و از گناهان گذشته و تقصيراتى كه در عبادت داشتيد ياد كرده و گريه كنيد .
با به كار گرفتن اين سلسله مسائل به تدريج زنگ دل پاك شده ، و قلب شما به نور الهى صفا مى گيرد ، و شياطين دل شما را رها كرده ، حق در آن خانه تجلى مى كند .
بيمارى هاى مهلك قلب : ريا
ريا در اعمال عبادى به طور قطع باعث باطل شدن عمل ، و در اعمال غير عبادى علت بى ارزش شدن كوشش انسان است .
رياكار ، در حقيقت دنيا پرست است ، و خدا خواهى او پوششى براى پرده ننگين دنيا پرستى اوست .
رياكار مى خواهد در ميان مردم كسب آبرو كند، تا از اين طريق به نان و نوائى برسد، و خواسته هاى شيطانى خويش را اعمال كند .
كسى كه داراى خواسته هاى مادى و معنوى است ، و مى بيند براى رسيدن به اين خواسته ها ، بايد از نيروى مردمى استفاده كند ، و نيروى مردمى جز از طريق جلب رضا و اعتماد آنان بدست نمى آيد ، و جلب رضا و اعتماد مردم ، جز از راه نشان دادن عبادات و خوبى ها ميسر نيست ، پس به دايره عبادات قدم مى گذارد ، و دست به هر كارى خيرى مى زند ، بايد گفت او پهلوان ميدان ريا است ، و در حقيقت براى رسيدن به اهداف پليدش دست به وسائل پاك زده و اين همان راهى است كه ماديگران تاريخ در گذشته و كمونيست ها در امروز به آن معتقدند كه هدف وسيله را توجيه مى كند ، و در آيات و روايات اگر بگويند چنين شخصى مشرك است حق گفته اند .
ما در تاريخ مى خوانيم كه ستمگران و زورگويانى كه بر ملت هاى دينى حكومت مى كردند دست به كارهاى خير مى زدند ، مسجد مى ساختند ، زيارت مى رفتند ، خرج قرآن نوشتن و كتاب دينى نوشتن مى دادند ، قرآن چاپ مى كردند ، حرم ائمه تعمير مى كردند ، گاهى به نماز جماعت حاضر مى شدند ، به فقرا اطعام مى كردند ، دار الايتام و مدرسه مى ساختند ، و از طرفى مبارزان در راه حق و بى گناهان را به زندان مى انداختند ، مظلومان را مى كشتند ، حقوق مردم را پايمال مى كردند ، و خلق خدا را به انواع شكنجه ها مبتلا مى كردند !!
آيا اعمال نيك آنان را جز بر ريا و پوششى بر جناياتشان به چيز ديگرى مى توان حمل كرد ؟ قلب اگر از ريا خالى نباشد ، انسان نمى تواند عمل واقعى و با ارزش داشته باشد ، و نمى تواند ، در پيشگاه حق داراى مقام بندگى باشد ، پاكى عمل ، و ارزش آن بستگى به قلب سالم از ريا دارد ، و انسان بى ريا از بسيارى از گناهان در امان و مصونيّت است .
بسيارى از مردم هستند ، كه در تمام جوانب زندگى زياد زحمت مى كشند ، و خيلى كار خير مى كنند ، اما چون زحمات آنان آلوده به ريا است ، براى زحمات و كوشششان عاقبتى نخواهد بود ، و قرآن مجيد آنان را از زيانكارترين مردم مى داند :
( قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً )( كهف : 103 ـ 104) .
اى رسول من به امت بگو ، مى خواهيد شما را به زيانكارترين مردم خبر دهم ، زيانكارترين مردم آنها هستند ، كه عمرشان را در راه حيات دنياى فانى تباه كردند ، و به خيال باطل مى پنداشتند نيكوكارى مى كنند .
بيمارى هاى مهلك قلب :عجب
عجب خود بزرگ بينى و بى عيب دانستن خود ، و خود را از همه برتر انگاشتن است .
عجب براى انسان مورث تكبر ، و تكبر مورث بسيارى از پليديهاست !! معجب هر مقامى را حق خود مى داند ، هر موقعيتى را از آن خود حساب مى كند ، عقيده دارد ، كه مام احترامات خاص اوست ، توقع دارد همه او را بزرگ ببينند ، و در برابر مقام او خضوع كنند .
انسان گرفتار عجب در هر حدى كه از عبادت و نيكوكارى باشد ، بريده از خداست .
انسان بايد بداند كه تمام نيكى هاى ظاهر و باطن عنايت و عطاى خداست، و تمام زشتى ها و تقصيرات و عيوب از خود انسان است .
انسان هميشه در عبادات بايد خود را مقصر دانسته ، و سراسر عباداتش را آلوده به عيب ، كم اخلاصى ، و كم محتوا بداند ، و نسبت به اعمال نيكش در خوف و رجا باشد .
آدمى اگر خود را خوب بداند ، و به قول قرآن در مقام تزكيه و تعريف خويش باشد و تصور كند عبادات و نيكى ها را او انجام مى دهد ، آدمى آلوده و موجودى پليد ، و داراى رنگ شيطانى عجب است ، و اين عجب در دنيا و آخرت باعث هلاكت اوست ، قرآن مى فرمايد ، تمام نيكى ها عطاى خداست ، و شما هيچ برنامه مثبتى را از جانب خود ندانيد :
( أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُم بَلِ اللّهُ يُزَكِّيْ مَن يَشَاءُ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً )( نساء : 49) .
نمى بينى آنان كه پاك دلى و نيك نفسى كنند ، و خود را چه قدر پاك مى دانند ، در عمل چه ناپاكند ، خداست كه هركس را بخواهد از رذائل پاك و منزه دارد ، و به قدر رشته خرمائى به كسى ستم نشود .
على (عليه السلام) در مقام تعريف اهل تقوا و عاشقان حق در خطبه همام مى فرمايد :
وَإِذا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقالُ لَهُ وَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسي مِنْ غَيْري وَرَبّي أَعْلَمُ مِنّي بِنَفْسي اَللَّهُمَّ لا تُؤاخِذْني بِما يَقُولُونَ وَاجْعَلْني أَحْسَنَ مِمَّا يَظُنُّونَ .
الهى آن پير وارسته در ترجمه جمله بالا گويد :
چو آنان را به نيكوئى ستايند *** بينديشند و بر نيكى فزايند
همى گويند در پاسخ كه ما را *** سريرت هست بر خويش آشكارا
به خود مائيم داناتر ز اغيار *** ز ما به داند آن داناى اسرار
پس آن گه با نياز عشق دمساز *** همى گويند كى داناى هر راز
تو با گفتارشان بر ما مپيچى *** كه هيچى را ستايش كرده هيچى
همى گويد به دل كى پاك يزدان *** مرا برتر ز هر پندار گردان
نكوتر ساز ما را زين گمان ها *** الا اى از تو نيكو جسم و جانها
ببخشا آنچه مستور است زايشان *** ز كار زشت و افكار پريشان
امام چهارم (عليه السلام) در دعاى بيستم صحيفه عرضه مى دارد :
وَعَبِّدْني لَكَ وَلا تُفْسِدْ عِبادَتي بِالْعُجْبِ .
الهى مرا بنده خودت گردان ، و عباداتم را به عجب و خودپسندى تباه مكن .
از ديگر گناهان قلب ، كبر ، سوء ظن ، حقد ، حسادت ، حب دنيا ، تصميم بر گناه و معصيت است ، كه شرح آنها و گناهان ديگرى كه به عنوان گناهان قلب گذشت به طور مفصل در ابوابى كه مصباح الشريعه آورده خواهد آمد .
خانه قلب اگر بخواهد تجلى گاه نيّت صادقانه گردد ، بايد از تمام انى گناهان پاك شود ، قلب آلوده به اين گناهان ، قدرت بر نيّت صادقانه ندارد ، معجب ، رياكار ، حسود ، متكبر ، دارنده سوء ظن ، بخيل ، چگونه مى تواند نيّت صادقانه داشته باشد ؟ بايد در گفتار امام ششم كه فرمودند :
صاحِبُ النِّيَّةِ الصَّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّليمِ .
خيلى دقت كرد ، و جداً بايد از آلودگى قلب ترسيد ، كه قلب آلوده خالى از صداقت در نيّت است ، و عمل خالى از صداقت در نيّت ، در نزد حق تعالى كم ارزش يا فاقد ارزش است ، و انسان چون عملش بى ارزش باشد ، نجاتش بس مشكل است !!
لاَِنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْذُوراتِ تُخَلِّصُ النِّيَّةَ للهِ تَعالى فِى الأُمُورِ كُلِّها ، قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ : يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونٌ اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَليم وَقالَ النَّبِيُّ (صلى الله عليه وآله) : نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَقالَ اَلاَْعْمالُ بِالنِّيَّاتِ وَلِكُلِّ امْرِء ما نَوى .
چرا كه سلامت قلب از وساوس شيطانى ، و آلودگيهائى كه فضاى روشن دل را تاريك مى كند ، علت خلوص نيّت است ، و خداوند بزرگ فرموده :
روز قيامت روزى است كه مال و فرزندان نفع نمى دهند ، آنچه نفع دارد قلبى است كه صاحبش آن را سالم نزد خدا آورده باشد ، و پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله)فرموده : نيّت مؤمن از عملش بهتر است ، و نيز آن جناب فرموده : اعمال به نيات است ، و هر آنچه براى انسان است همان نيّت اوست .
وَلابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خالِصِ النِّيَّةِ في كُلِّ حَرَكَة وَسُكُون اِذْ لَوْ لَمْ تَكُنْ بِهـذَا الْمَعْنى تَكُونُ غافِلاً وَالْغافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُمْ اللهُ بِقَوْلِهِ اِنْ هُمْ اِلاّ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبيلاً .
عبد نه تنها در عبادات واجبه بايد براى خدا نيّت داشته باشد ، بلكه لازم است در تمام حركات و سكناتش خدا را در نظر بگيرد ، و براى خدا برخيزد و بنشيند ، كه اگر در تمام امور براى خدا نيّت كند ، خود را در حصن حصين عنايت حق قرار داده ، و از شرور نفس ، و خطرات شيطان در امان خواهد بود .
و اين خلوص نيّت در همه حركات و سكنات است ، كه از انسان موجودى پاك و با ارزش ساخته ، و آدمى را با سعادت دنيا و آخرت روبرو مى كند ، و اگر انسان اين طور نباشد جزء اهل غفلت است ، و غافلان همان بدبخت هائى هستند كه خداوند در حق آنان فرموده : نيستند مگر مانند چهارپايان بلكه راهى بدتر از آنان دارند ، در جلد دوم شرح به طور مفصل درباره غفلت مسائلى گذشت .
ثُمَّ النِّيَّةُ تَبْدو مِنَ الْقَلْبِ عَلى قَدْرِ صَفاءِ الْمَعْرِفَةِ وَتَخْتَلِفُ عَلى حَسَبِ اِخْتِلافِ الاَْوْقاتِ في مَعْنى قُوَّتِهِ وَضَعْفِهِ .
دل وقتى از كدورات و اقذار مادى و وساوس شيطانى ، و شكوك و شبهه ها و اضطرابات پاك باشد ، و هم چون آئينه مركز تجلى فيوضات محبوب باشد ، آن نيّتى كه مورد رضايت دوست است از آن دل آشكار مى شود ، و صفا و پاكى قلب ، و دور بودنش از كدورات محصول نورانيّت آن به نور معرفت است .
كسى كه از طريق تفكر در بساط هستى ، و دقت در آيات قرآن ، روايات ، نسبت به حضرت حق و شئون او معرفت پيدا كرد ، و قيامت را با چشم دل با كمك گيرى از قرآن ديد ، و براى او اين حقيقت روشن شد كه دنياى او عمرش بسيار بسيار كوتاه ، و انسان نسبت به آن مسافرى زودگذر است ، و فهميد كه ديارى غير حق وجود ندارد و هرچه هست سايه اى از اوست ، و كارى دست كسى جز خدا نيست ، به نيّت خالصانه مى رسد ، و اعمال و رفتارش با ريشه گرفتن از چنين نيّتى داراى ارزش واقعى خواهد شد .
نيّت بر حسب حالات مكلفين فرق مى كند ، مكلف در صورت اسير بودن به بندهاى شيطانى و آلوده بودن به رذائل اخلاقى ، نيّتش ضعيف و كم ارزش ، و در صورت آزاد بودن علم و قدرت و اراده اش از هواجس نفسانى نيّتش داراى قوت الهى و نزديك به حقيقت خلوص يا عين خلوص است .
صاحب نيّت تا راه به حقيقت نبرده باشد ، و پرده هاى ضلالت و گمراهى و حائل هاى نفسانى را از خود دور ننموده باشد ، و اسباب تزلزل و اضطراب را از خود دفع نكرده باشد به نيّت خالص نرسيده و نيّتش با اين همه آلودگيها از درجه اعتبار ساقط و ارزش چندانى نخواهد داشت .
وَصاحِبُ النِّيَّةِ الْخالِصَةِ نَفَسُهُ وَهَواهُ مَعَهُ مَقْهُورَتانِ تَحْتَ سُلْطانِ تَعْظيمِ اللهِ تَعالى .
معرفت واقعى به حق ، علت تجلى عظمت حضرت او در قلب است ، تجلى اين عظمت باعث مى شود ، كه غير حق در نظر انسان كوچك يا به صورت هيچ و عدم گردد ، در اينصورت انسان چون غير خدا نمى بيند ، نيّتش جز براى خدا نمى شود ، و راهى هم براى خلوص نيّت و صدق نيّت جز راه معرفت نيست ، و وقتى انسان به اين منزل والا رسيد ، يعنى غير به كلى از نظر او محو شد ، و عظمتى جز عظمت حق در ميان نماند ، حكومت اين عظمت با كمال قدرت و رحمت نفس و هو را مقهور خود كرده ، و جائى براى ورود شوائب به ميدان نيّت نمى گذارد ، در اين منزل با عظمت است ، كه صفتى براى نيّت جز صفت صدق و خلوص نمى ماند .
خداوندا ما هنوز به تماشاى حضرت تو موفق نگشته ايم ، ما هنوز به محضر مقدس تو راه پيدا نكرده ايم ، بين ما غائبان و حاضران درگاه در تمام شئون حيات فرق است ، ما در حالت غيبت به سر مى بريم ، و در اين غيبت است كه همه چيز غير تو را حاضر مى بينيم لذا همه چيز پيش ما عظيم است ، و ما هر كارى را مى خواهيم انجام دهيم به نيّت غير تو انجام مى دهيم و اين كمال بدبختى ماست ، راستى ما بدبختيم كه هنوز نتوانسته ايم در اعمال و رفتار و حركات و سكنات خود يك بار نيّت صادقانه داشته باشيم ، خداوندا به عزت و جلالت دست ما را بگير و ما را به آرزوى واقعى مان كه رسيدن به مقام قرب تو و وصل تو و يافتن عظمت تست برسان .
حكيم بزرگوار ملا عبدالرزاق گيلانى مترجم مصباح الشريعه در ذيل جمله بالا مى فرمايد : «صاحب نيّت خالص كسى است كه مجاهد و مخالفت نفس اماره كند ، و مباغضت و مخالفت اين خداعه غراره را لازم داند ، چرا كه جويندگان طريف فوز و نجات در جميع اطوار و حالات احتراز از شر اين دشمن قوى و فريب اين غرور غوى نموده ، همت بر مجاهده و مدافعه آن كه افضل اقسام جهاد است گماشته اند ، چنان كه از حضرت رسالت پناه (صلى الله عليه وآله) مروى است كه آن حضرت فرمود :
أَفْضَلُ الْجَهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْهِ .
برترين جهاد ، مبارزه با نفسى است كه بين دو پهلوست .
و از حضرت صادق مرويست كه آن حضرت فرموده :
أُحْذُرُوا أَهْوَاءَكُمْ كَما تَحْذَرُونَ أَعْدَاءَكُمْ فَلَيْسَ شَيْئىٌ أَعْدا لِلرِّجالِ مِنْ اِتِّباعِ أَهَْوائِهِمْ وَحَصائِدِ أَلْسِنَتِهِمْ ;
از هواها به مانند اين كه از دشمنانتان مى پرهيزيد ، بپرهيزيد ، چيزى براى مردم دشمن تر از پيروى از هواها و محصولات زبانشان نيست .
مجاهده نفس عبارت از آن است كه او را در هواها و خواهش هاى خود ممكن نداشته ، مسخر و مقهور عقل كه فرمانفرماى مملكت بدن است سازند ، و مجال سركشى و نافرمانى او كه موجب اختلال اركان اين بنيان الهى است نداده به معونت جنود عقليه به دفع طغيان و فساد او بپردازند ، تا سلطان عقل در قلمرو بدن تمكن و استقلال يافته و اين قلوب كه منزلگاه قوافل فيوض الهيه است از فتن و شرور اهواى نفسانى خالى و به زيور آثار خير و مرضيات ربانى حالى : (آراسته گردد» .
حياء
هرگاه انسان به توفيق الهى آراسته به نور معرفت شود ، و از طريق اين معرفت كه از بهترين و پر منفعت ترين فيوضات الهى به انسان است ، متصف به خلوص نيّت گردد ، و باطن و ظاهر و سر و علانيه اش با خدا يكى شود ، داراى حياى از خدا گردد ، و چون حيا در در وجودش پرتو افكند ، حق الهى را آن چنان كه بايد انجام خواهد داد ، و از كار مخالف رضاى او پرهيز خواهد كرد .
مگر با داشتن معرفت ، و نيّت پاك ، و اقرار به تمام برنامه هاى الهى مى توان مرتكب گناه شد ، و مى توان از حقوق الهيه چشم پوشيد ؟
بعضى از فقها ارتكاب گناه را منافى ايمان دانسته ، و قائل به خلود فساق در عذاب جهنم اند ، و عمده دليل آنان نبود معرفت در اهل گناه و در نتيجه نبود نيّت خالص ، و در حقيقت نبود حيا و شرم از مولا در وجود آنان است ، وقتى حيا نباشد ، انسان چگونه از معصيت كناره گيرى كند ، بهترين نيروئى كه آدمى را از گناه باز مى دارد حيا است .
وَهُوَ مِنْ طَبْعِهِ وَشَهْوَتِهِ وَمُنْيَتِهِ .
و اين حيا جبلى و طبيعى خلوص نيّت و آرزوى اوست ، دارنده نيّت خالص و صادق از حيا جدا نيست ، و در حقيقت حيا و خلوص نيّت لازم و ملزوم يك ديگرند و از هم جدائى ندارند .
نَفْسُهُ مِنْهُ في تَعَب وَالنَّاسُ مِنْهُ في راحَة .
صاحب نيّت صادقه ، به خاطر اين كه از خواهش ها و هواهاى بى جاى نفس و خواسته هاى غير الهى اش پرهيز دارد ، نفسش از او در رنج و ديگران از او در راحتند ، راحتى ديگران از او به خاطر اينست كه در تمام كارهايش موافق رضاى حق عمل مى كند ، و كسى كه موافق رضاى حق عمل كند ، ظلم و جورى از او صادر نمى گردد ، و هركس ظلم و جورى و آزار و اذيتى از او صادر نشود ، ديگران از او در راحتند ، يا معناى جمله اين است ، كه صاحب نيّت صادقانه ، به خاطر نيّتش دست به هر كار خيرى اعم از عبادت و خدمت به خلق مى زند ، و اين عبادت و خدمت براى او رنج است و براى ديگران راحت .
در پايان شرح حديث نيّت ، نكته مهمى را كه در ايجاد نيّت صادقانه نقش مهمى دارد ، نبايد ناگفته گذاشت ، و آن اين است كه انسان در همه شئون حيات بايد نظامات قرار دادى حضرت حق را به احسن وجه مراعات نمايد ، تا با مراعات نظامات الهى به واقعيات رسيده ، و از هر برنامه اى نتيجه لازم عايد او گردد .
ما در زندگى خود با سلسله مسائلى از قبيل اعضا و جوارح جسمى ، نفس ، قلب ، عقل ، فقيه ، امام ، نبى ، الله روبرو هستيم ، در اين سلسله مسائل تقدم واقعى با كيست و كداميك از اين واقعيات بر ديگرى حاكم است ؟
ما بايد به دستور حق ، و راهنمائى انبيا و ائمه و اوليا نظامات مربوط به اين مسائل را با كمال دقت رعايت نمائيم ، تا از زندگى بهره الهى ببريم .
خداوند در رأس همه امور است و او مفيض فيض و مبدء هر خيرى است ، حضرتش دستوراتش را به پيامبر ابلاغ مى كند ، و به صورت قرآن و وحى و الهام در اختيار او قرار مى دهد ، پيامبر آنچه دارد به امام منتقل مى نمايد و امام به فقيه ، عقل بايد تمام احكام لازم را از فقيه بگيرد ، زيرا در وجود انسان عقل واسطه دريافت است ، قلب بايد دريافت عقل را تفقه كرده و بفهمد ، سپس بايد نفس را حاضر به گرفتن يافته هاى عقل كرد ، و آن گونه بايد نفس آگاه را مؤدب نمود كه دانسته خود را بوسيله اعضا و جوارح تحقق عملى دهد ، و نتيجه اين گونه عمل هم بدون شك حيات جاويدان بهشتى است .
پس بايد اعضا و جوارح تابع نفس الهى و نفس تابع نور قلب ، و قلب تابع عقل ، و عقل پيرو فقيه جامع الشرايط باشد ، علم فقيه ريشه در امامت و امامت ريشه در نبوت و نبوت ريشه در ربوبيت حضرت حق دارد ، انسان اگر خود را حاضر كند ، در اين گردونه قرار بگيرد ، در تمام امور نيّتى جز خدا ، و اراده اى جز حضرت حق نخواهد داشت .
حكيم صفاى اصفهانى ، آن شوريده شيدا در اين زمينه فرمايد :
شبى كه ديده بديدار دوست باز كنم *** دم سپيده ز خورشيد احتراز كنم
بود وضوى من از آب چشم و طاعتم اين *** كه رو بقبله ابروى او نماز كنم
پرم به عرش حقيقت ز آشيانه آز *** دو بال بسته مرغ نياز باز كنم
مرا كه ساعد سلطان بود مساعد پاى *** چرا نشيمن خود آشيان آز كنم
شكار نسر حقيقت كنم بقوت سير *** كبوتر دل شوريده شاهباز كنم
هر آنچه يار فزايد بناز گو بفزاى *** كه هرچه هست مرا جمله را نياز كنم
من ار نياز كنم خويش را بحضرت دوست *** بهرچه هست به تأييد دوست ناز كنم
رسيده ام به ميان و به موى دلبر خويش *** اگر ميان وى از موى امتياز كنم
ز خاك كوى تو دل را دهم طراز به روى *** دل فسرده چو روى بت طراز كنم
اگر بدست من افتد شكنج طره بخت *** ز گرد راه تو آن طره را طراز كنم
ز خاك پاى تو آبى زنم بر آتش دل *** دل هوائى خود را محل راز كنم
حديث موى تو گويم دم از غم تو زنم *** به گفتگوى تو افسانه را دراز كنم
منبع:http://erfan.ir /س