عاشقان واصل

«هدف و انگيزه ام از آمدن به جبهه اين بود که در راه خدا قدمي بر دارم و اميدوارم که خداوند سعادت اين راه را نصيبم بکند. امت مسلمان، من نه سخني دارم براي گفتن و نه وصيتي، زيرا که نه زاهدم و نه راکب و نه عارف. تنها سخنم اين است که به وصيت شهدا عمل کنيد و قدر اين امام بزرگوار را بدانيد و در همه حال دنباله رو ايشان باشيد، زيرا که راه او راه انبيا «ع» است. انسان يک روز به دنيا مي آيد و روزي هم از دنيا مي رود و تنها اعمال و کردارش بر جاي خواهد ماند. حال که مرگ
پنجشنبه، 15 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عاشقان واصل
عاشقان واصل
عاشقان واصل






شمه اي از وصيت نامه شهيد منصور محمد حسن جوري
تارخي تولد: 1347
محل تولد: روستاي جور از توابع کوهبنان
تاريخ شهادت: 1367/3/23
محل شهادت: شلمچه

گوشه اي از وصيت شهيد:

«هدف و انگيزه ام از آمدن به جبهه اين بود که در راه خدا قدمي بر دارم و اميدوارم که خداوند سعادت اين راه را نصيبم بکند. امت مسلمان، من نه سخني دارم براي گفتن و نه وصيتي، زيرا که نه زاهدم و نه راکب و نه عارف. تنها سخنم اين است که به وصيت شهدا عمل کنيد و قدر اين امام بزرگوار را بدانيد و در همه حال دنباله رو ايشان باشيد، زيرا که راه او راه انبيا «ع» است. انسان يک روز به دنيا مي آيد و روزي هم از دنيا مي رود و تنها اعمال و کردارش بر جاي خواهد ماند. حال که مرگ سرنوشت ما مي باشد چه بهتر که در راه مکتب و هدفش کشته شويم. از مرگ من نگران نباشيد، زيرا نزد خداي متعال زنده هستم و روزي مي گيرم، فقط جسم من از ميان شما رفته است، از مرگم ناراحت نباشيد.
پدر و مادر جان اگر من را نديديد، حلالم کنيد. بعد از خبر شهادت من اشک نريزيد و به خواهرانم نيز بگوييد که در سوگم گريه نکنند، زيرا امام بزرگوارمان در مرگ فرزندش اشک نريخت، چون مي دانست که رضاي خدا در اين امر مي باشد. مادرجان هرچند که مي دانم نمي تواني گريه نکني، ولي وقتي گريه مي کني براي زينب«س» باشد که رنجها کشيد و تحمل کرد، اما خواهرم تو هم مرا ببخش، زير هرچه باشد تو هم بر من حق داري.
هر کس بر من حقي دارد، اگر از نظر مالي است از خانواده ام بگيرد و اگر از نظر ديگر است، مرا ببخشد، زيرا اولاً با روحيه اي باز پيش خداوند متعال رفته ام و ديگر اينکه با اين کار مرا خوشحال کرده ايد. به اميد پيوزي حق عليه باطل.والسلام.»
روحش شاد و يادش گرامي باد
و جعلنا من بين...
شهيد محسن وزوايي نقل مي کند: يک روز که به شناسايي رفته بوديم، احتياج بود که سنگرهاي عراقي بررسي شوند و اين مهم غير ممکن بود مگر اينکه از بين خود عراقي ها و مواضعشان عبور کنيم.
چاره اي نداشتيم، آيه «وجعلنا من بين ايديهم سداً و من خلفهم سداً» را خوانديم و توکل برخدا کرديم و وارد مواضع آنها شديم.
معجزه شده بود. دقيقاً شناسايي هاي لازم را انجام داديم و به اذن خدا مورد تعقيب دشمن هم قرار نگرفتيم.
برگرفته از کتاب مجموعه خاطرات 35

شهيد محسن وزوايي

مزار: گلزار شهداي بهشت زهرا«س»
قطعه:26رديف:44شماره:46
فرمانده لشگر
عمليات بدر بود. لب آب، قايقها در حال انتقال مجروحان به عقب وآوردن مهمات بودند. من امدادگر بودم و مجروحان را پانسمان مي کردم.
در همين حين متوجه شدم بسيجي هاي مجروح به برادري که در حال انتقال مهمات از قايقها بود التماس مي کردند که ايشان اجازه بدهد تا آنها به جاي او مهمات را تخليه کنند.
بچه ها روي او را مي بوسيدند و قسم مي دادند تا اين کار را به آنها بسپارد.
مانده بودم که او کيست که همه به او احترام مي گذارند. بالاخره متوجه شدم کسي که بچه ها اين همه احترام برايش قائل بودند، فرمانده لشگر 27 محمد رسول ا... (ص) حاج عباس کريمي است.
برگرفته از کتاب ياران ناب
منبع:مجله روزهاي زندگي شماره329




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.