نگاهی به شاهنامه فردوسی
چکیده:
شاید قهرمانی که بیش از دیگران در شاهنامه به ستایش خداوند پرداخته است و شرح این ستایش و نیایش در شعر فردوسی آمده است، کیخسرو باشد. میدانید که کیخسرو پادشاه اساطیری تاریخ داستانی ایران است و میگویند که هرگز نخواهد مرد. او با تن زنده و همراه با اسب سیاهش، که شبرنگ بهزاد نام دارد، از نظر مردم پنهان شد.
تعداد کلمات: 1074 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
شاید قهرمانی که بیش از دیگران در شاهنامه به ستایش خداوند پرداخته است و شرح این ستایش و نیایش در شعر فردوسی آمده است، کیخسرو باشد. میدانید که کیخسرو پادشاه اساطیری تاریخ داستانی ایران است و میگویند که هرگز نخواهد مرد. او با تن زنده و همراه با اسب سیاهش، که شبرنگ بهزاد نام دارد، از نظر مردم پنهان شد.
تعداد کلمات: 1074 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: فیروز جاویزیان
شاهنامه فردوسی با شعری آغاز می شود که تقریبا بصورت ضرب المثل درآمده است و بسیاری از مردم عادتا آن را در آغاز کلام خود، در نوشته یا گفتار، می آورند به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه بر نگذرد جز این، بسیاری دیگر از ابیات شاهنامه با نام خداوند و یاد خداوند همراه است. اما از اینها که بگذریم، اراده و عنایت خداوند در ساختن حادثه و قهرمان در شاهنامه نقش و تأثیر دارد. وجود خداوند بصورتهای مختلف در داستان پدیدار می شود. به همین علت، همواره آن را بصورت واقعیتی زنده و پناه دهنده در سراسر حماسه ملی ایران می بینیم. قهرمانان داستان همواره از خداوند استغاثه میکنند که به آنها در جنگها و دیگر اقدامات پیروزی دهد و پس از پیروزی هم به نیایش و سپاسگزاری می پردازند. گاهی نیز اراده پروردگار و حمایتی که او از بنده نیک خود می کند، موجب پیش بردن حوادث داستان می شود.
شاید قهرمانی که بیش از دیگران در شاهنامه به ستایش خداوند پرداخته است و شرح این ستایش و نیایش در شعر فردوسی آمده است، کیخسرو باشد. میدانید که کیخسرو پادشاه اساطیری تاریخ داستانی ایران است و میگویند که هرگز نخواهد مرد. او با تن زنده و همراه با اسب سیاهش، که شبرنگ بهزاد نام دارد، از نظر مردم پنهان شد. حتی در زمان ما هم بعضی ها می گویند که او را به چشم دیده اند و بر آنها ظاهر شده است و با آنها گفتگو کرده است. معروف است که در آخر زمان، کیخسرو به یاوری در رستاخیز خواهد پرداخت. تکرار شدن ستایش خداوند در داستانهای او در شاهنامه و پاسخ دادن خداوند به دعا و نیایش او، به کیخسرو چهرهای روحانی و الهی میدهد.
بیشتر بخوانید : مهر در شاهنامه فردوسی
از جمله جاهایی که ما نیایش و دعای او را برای خواستن چیزی از خداوند می خوانیم، هنگامی است که کیخسرو با مادر خود و گیو، پهلوان ایرانی، میخواهند از توران به ایرانی بگریزند. در پشت سر آنها سپاه بزرگ دشمن در حال حمله است و در پیش روی آنها رود خروشان جیحون در فصل بهار قرار دارد. او چاره ای نداشت جز آن که از این رود بزرگ با اسب بگذرد. بنابراین، خود و همراهانش را به دست خدا سپرد و تصمیم گرفت که از آب رود عبور کند تا به خاک ایران رسد. پیش از این کار، اما به درگاه پروردگار نیایش و دعا کرد:
شاید قهرمانی که بیش از دیگران در شاهنامه به ستایش خداوند پرداخته است و شرح این ستایش و نیایش در شعر فردوسی آمده است، کیخسرو باشد. میدانید که کیخسرو پادشاه اساطیری تاریخ داستانی ایران است و میگویند که هرگز نخواهد مرد. او با تن زنده و همراه با اسب سیاهش، که شبرنگ بهزاد نام دارد، از نظر مردم پنهان شد. حتی در زمان ما هم بعضی ها می گویند که او را به چشم دیده اند و بر آنها ظاهر شده است و با آنها گفتگو کرده است. معروف است که در آخر زمان، کیخسرو به یاوری در رستاخیز خواهد پرداخت. تکرار شدن ستایش خداوند در داستانهای او در شاهنامه و پاسخ دادن خداوند به دعا و نیایش او، به کیخسرو چهرهای روحانی و الهی میدهد.
فرود آمد از باره راهجوی بنالید و بر خاک بنهاد روی
همی گفت پشت و پناهم تویی نماینده رای و راهم تویی
درستی و کژی مرا فرست روان و خرد سایه پر تست
به آب اندرون دل فزایم تویی به خشکی همان رهنمایم تویی
(شاهنامه چاپ مسکو، ۱۹۶۵، جلد ۲، ص ۲۲۸)
پس از گذشتن از رود جیحون کیخسرو باز هم به نیایش و سپاسگزاری از خداوند می پردازد:
بدان سو گذشتند هر سه درست جهانجوی خسرو سر و تن پشست
بدان نیستان در، نیایش گرفت جهان آفرین را ستایش گرفت
(همان، صص ۲۲۸-۲۲۹)
در این عبور شگفت کیخسرو از رود پرآب و خروشان و همچنین در دیگر جاهایی که کیخسرو چیزی را از خداوند با دعا و نیایش می خواهد و خداوند دعای او را اجابت می کند و حاجتش را روا می دارد، به نظر می رسد که فردوسی درخواست بنده و اراده پروردگار را به جای نوعی اعجاز و کرامت به کار برده است. احتمالا در حدود دو سه هزار سال پیش، وقتی داستان کیخسرو را می گفته اند، در آن به قدرت دیگری برای کیخسرو قائل بودند که ما امروزه نمی دانیم چیست؛ شاید قدرت فره شاهی یا چیزی مانند آن بوده است که به کیخسرو امکان انجام دادن کارهای خارق العاده و چیزهایی را می داده است که برای مردم عادی ممکن نیست. اما با گذشتن زمان، بتدریج اراده خداوند و درخواست مردم از او جای چنین قدرتهای فوق انسانی را گرفته است.
در مورد رستم، پهلوان بزرگ ایرانی هم ما همین تبدیل را می بینیم، البته با مقداری اختلاف با آنچه درباره کیخسرو دیده میشود. در داستانهای پهلوانان هندواروپایی اغلب نیرویی جادویی هست که در نبرد و قهرمانیهای بزرگ آنها پدیدار می شود. در داستان قدیمی تری که از رستم در دست است و به زبان ایرانی میانه سغدی است، ما چیزهایی عجیب و غریب، مانند دیوان و جادو را بیشتر با رستم همراه می بینیم. اما در شاهنامه همه اینها شکلی نسبتا منطقی به خود گرفته است و رستم در نهایت، پهلوانی است مثل مردم عادی و قدرت جادو که به کمک می شتافت، تغییر شکل داده است. در داستان او عنایت و رحمت پروردگار است که از پهلوان حمایت میکند و نه جادو یا قدرتی جز قدرت خداوند. حتی هنگامی که یک اسطوره قدیمی و اصلی، مانند سیمرغ، در داستان رستم ناچار باید بیاید، شکل داستان طوری ترکیب شده است که این مرغ اساطیری با واسطه زال، پدر رستم، به رستم یاری و کمکهای غیرعادی می کند.
با این ترتیب است که فردوسی یا کسانی قبل از او که داستانهای ملی ایران را به شکل تازه تر آن سروده اند، وقتی به اسطوره قدیمی و شرح عجیب و غریب داستانهای قدیمی و آکنده از قدرتهای جادویی رسیده اند، به آنها صورت نو و تازه بخشیده اند. در این تغییری که پیش آمده است، همه جا قدرت خداوند و حمایت پروردگار جای نیروهای غیرعادی و غیر منطقی را گرفته است. چنین است که در شاهنامه همواره نیایش به درگاه خدا و کمک او به قهرمانان خوب داستان را می بینیم که نقش اصلی دارد و داشتن قدرت جادو فقط به ضدقهرمان باز می گردد. این گونه یاری دادن خداوند به قهرمان در داستانهای شاهنامه، البته همواره با یاد و نام او در آغاز و انجام سخن همراه است و نیز نیایشهایی که خود شاعر در ضمن اشعار خود آنها را می آورد:
می خواهم از روشن کردگار که چندان زمان یابم از روزگار
کز این نامور نامه باستان بمانم به گیتی یکی داستان
که هر کس که اندر سخن داد داد زمن جز به نیکی نگیرند یاد (همان، ص 169)
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
شاید قهرمانی که بیش از دیگران در شاهنامه به ستایش خداوند پرداخته است و شرح این ستایش و نیایش در شعر فردوسی آمده است، کیخسرو باشد. میدانید که کیخسرو پادشاه اساطیری تاریخ داستانی ایران است و میگویند که هرگز نخواهد مرد. او با تن زنده و همراه با اسب سیاهش، که شبرنگ بهزاد نام دارد، از نظر مردم پنهان شد. حتی در زمان ما هم بعضی ها می گویند که او را به چشم دیده اند و بر آنها ظاهر شده است و با آنها گفتگو کرده است. معروف است که در آخر زمان، کیخسرو به یاوری در رستاخیز خواهد پرداخت. تکرار شدن ستایش خداوند در داستانهای او در شاهنامه و پاسخ دادن خداوند به دعا و نیایش او، به کیخسرو چهرهای روحانی و الهی میدهد.
فرود آمد از باره راهجوی بنالید و بر خاک بنهاد روی
همی گفت پشت و پناهم تویی نماینده رای و راهم تویی
درستی و کژی مرا فرست روان و خرد سایه پر تست
به آب اندرون دل فزایم تویی به خشکی همان رهنمایم تویی
(شاهنامه چاپ مسکو، ۱۹۶۵، جلد ۲، ص ۲۲۸)
پس از گذشتن از رود جیحون کیخسرو باز هم به نیایش و سپاسگزاری از خداوند می پردازد:
بدان سو گذشتند هر سه درست جهانجوی خسرو سر و تن پشست
بدان نیستان در، نیایش گرفت جهان آفرین را ستایش گرفت
(همان، صص ۲۲۸-۲۲۹)
در این عبور شگفت کیخسرو از رود پرآب و خروشان و همچنین در دیگر جاهایی که کیخسرو چیزی را از خداوند با دعا و نیایش می خواهد و خداوند دعای او را اجابت می کند و حاجتش را روا می دارد، به نظر می رسد که فردوسی درخواست بنده و اراده پروردگار را به جای نوعی اعجاز و کرامت به کار برده است. احتمالا در حدود دو سه هزار سال پیش، وقتی داستان کیخسرو را می گفته اند، در آن به قدرت دیگری برای کیخسرو قائل بودند که ما امروزه نمی دانیم چیست؛ شاید قدرت فره شاهی یا چیزی مانند آن بوده است که به کیخسرو امکان انجام دادن کارهای خارق العاده و چیزهایی را می داده است که برای مردم عادی ممکن نیست. اما با گذشتن زمان، بتدریج اراده خداوند و درخواست مردم از او جای چنین قدرتهای فوق انسانی را گرفته است.
در مورد رستم، پهلوان بزرگ ایرانی هم ما همین تبدیل را می بینیم، البته با مقداری اختلاف با آنچه درباره کیخسرو دیده میشود. در داستانهای پهلوانان هندواروپایی اغلب نیرویی جادویی هست که در نبرد و قهرمانیهای بزرگ آنها پدیدار می شود. در داستان قدیمی تری که از رستم در دست است و به زبان ایرانی میانه سغدی است، ما چیزهایی عجیب و غریب، مانند دیوان و جادو را بیشتر با رستم همراه می بینیم. اما در شاهنامه همه اینها شکلی نسبتا منطقی به خود گرفته است و رستم در نهایت، پهلوانی است مثل مردم عادی و قدرت جادو که به کمک می شتافت، تغییر شکل داده است. در داستان او عنایت و رحمت پروردگار است که از پهلوان حمایت میکند و نه جادو یا قدرتی جز قدرت خداوند. حتی هنگامی که یک اسطوره قدیمی و اصلی، مانند سیمرغ، در داستان رستم ناچار باید بیاید، شکل داستان طوری ترکیب شده است که این مرغ اساطیری با واسطه زال، پدر رستم، به رستم یاری و کمکهای غیرعادی می کند.
با این ترتیب است که فردوسی یا کسانی قبل از او که داستانهای ملی ایران را به شکل تازه تر آن سروده اند، وقتی به اسطوره قدیمی و شرح عجیب و غریب داستانهای قدیمی و آکنده از قدرتهای جادویی رسیده اند، به آنها صورت نو و تازه بخشیده اند. در این تغییری که پیش آمده است، همه جا قدرت خداوند و حمایت پروردگار جای نیروهای غیرعادی و غیر منطقی را گرفته است. چنین است که در شاهنامه همواره نیایش به درگاه خدا و کمک او به قهرمانان خوب داستان را می بینیم که نقش اصلی دارد و داشتن قدرت جادو فقط به ضدقهرمان باز می گردد. این گونه یاری دادن خداوند به قهرمان در داستانهای شاهنامه، البته همواره با یاد و نام او در آغاز و انجام سخن همراه است و نیز نیایشهایی که خود شاعر در ضمن اشعار خود آنها را می آورد:
می خواهم از روشن کردگار که چندان زمان یابم از روزگار
کز این نامور نامه باستان بمانم به گیتی یکی داستان
که هر کس که اندر سخن داد داد زمن جز به نیکی نگیرند یاد (همان، ص 169)
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
بیشتر بخوانید :
جامعه شناسی،انسان شناسی،مردم شناسی
زردشت و سقراط
آینده گرایی در آیین زرتشت