کلام و عقاید و آداب و رسوم جامعه
چکیده:
آداب و مراسم قدیمی را و همچنین سخنان کهنی را که گاهی ظاهری ساده و حتی نامعقول دارند، نباید چندان سرسری و ساده گرفت و سبک انگاشت. هم آیینها و هم کلمات اساطیری قدیمی احتمال می رود که معنایی ژرف یا نقش و کاربردی جدی و مهم داشته باشند.
تعداد کلمات: 1353 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
آداب و مراسم قدیمی را و همچنین سخنان کهنی را که گاهی ظاهری ساده و حتی نامعقول دارند، نباید چندان سرسری و ساده گرفت و سبک انگاشت. هم آیینها و هم کلمات اساطیری قدیمی احتمال می رود که معنایی ژرف یا نقش و کاربردی جدی و مهم داشته باشند.
تعداد کلمات: 1353 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: کتایون مزداپور
سخن گفتن در این انجمن خجسته هم شکوهمند است و هم مایه سرافرازی. شکوهمند است از آن روی که انجمنی است از یادگاران ارجمند مخ مردان و موبدان راستینی که در طی چند هزاره، چون جریانی فرهنگی، خرد و دانایی را در جهان راهبری کرده اند؛ مایه سرافرازی است از آن روی که این «انجمن وه مازدیسنان» نیت و آهنگ آن دارد که بار دیگر همان ابزار و اسلحه دیرینه خود را به کار گیرد که تنها وسیلۂ بقا و راز بازماندن است، یعنی سازگار گشتن با شرایط زمانه و هماهنگ شدن با روزگاران تازه و دنیای مدرن؛ بدین معنی که می کوشد تا از دستاورد دانش در جهان امروزی برای توضیح دادن و بیان مجدد حکمت کهن و زنده خویش سود جوید.شما سروران خردمند بهتر از بنده میدانید که آموزه های دینی و رسم و روشهای کنونی کیش ما، که یادگار نیاکان راستگو و دانای ما است، مبتنی بر دو پایه جداگانه است: یکی آموزه های گاهانی خود پیامبر زرتشت، و دیگری آداب و رسوم دیرپایی که از گذشتگان برای ما به یادگار مانده است.
آنچه بنده در اینجا می خواهم بگویم این است که همین بخش دوم، یعنی آداب و مراسم قدیمی را و همچنین سخنان کهنی را که گاهی ظاهری ساده و حتی نامعقول دارند، نباید چندان سرسری و ساده گرفت و سبک انگاشت. هم آیینها و هم کلمات اساطیری قدیمی احتمال می رود که معنایی ژرف یا نقش و کاربردی جدی و مهم داشته باشند. باید آنها را سنجید و به منظور و معنای بنیادین آنها پی برد و تا جایی که با اصولگاهانی پیام زرتشت در تضاد و مغایرتی روشن قرار نگیرند، کنار نهادن و به فراموشی سپردن آنها ضرورتی ندارد.
بیشتر بخوانید : انسان شناسی و فرهنگ گرایی
مطالعه تاریخی کیش زرتشتی به ما می آموزد که اشو زرتشت فرزندی از خاندانهای روحانی روزگار خویش بوده است. در آن جامعه کهن، مجموعه بزرگی از کلام و عقاید و آداب و رسوم فراهم آمده و پیامبر در دامان آنها پرورش یافته بوده است. با ظهور پیامبر، همه آن باورها و آیینهای کهن از میان نرفت، بلکه از صافی پیام آسمانی گاهان گذشت و پالوده و تصفیه شد و بخش نیکوی آن بازماند. در اینجا مایلم آن عقاید کهن و نیز آنچه را بعدا شاگردان و پیروان پیامبر، خود بر آموزههای زرتشت افزوده اند، با نام «سنت دیرپای کهن» بخوانم که برگردانی است با تساهل از اصطلاح اوستایی وسود .
کوشش عظیمی که از زمان انکتیل دوپرون فرانسوی (۱۷۳۱-۱۸۰۵، پاریس) و به دنبال انتشار زند اوستای او در ۱۷۷۱ میلادی، که ترجمه متون باستانی مقدس زرتشتی به زبان فرانسه بود، آغاز شد؛ مطالب بسیاری را درباره کیش نیاکانی ما، برای خود ماء روشن کرد. از مجموعه این تلاشهای دشوار و پیگیر چنین برمی آید که «سنت دیرپای کهن» ریشه هایی دور دست دارد. روزگاری، در حدود ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، یعنی ۷۵۰۰ سال پیش از این، نیاکان ما با نیاکان هندوان و اروپائیان با هم زندگانی می کردند و زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. از مقایسه اوستا و فارسی باستان، یعنی زبان کتیبه های هخامنشیان با وداهای هندی و ادبیات و آثار یونانی و لاتینی کهن و آثار دیرینه دیگر این نتایج به دست می آید. در بسیاری موارد، جامعه زرتشتی بویژه بهتر از دیگران آن آداب و مراسم کهن را نگاه داشته است.
درباره کوشش و تلاش علمی برای مطالعه اوستا و نوشته های پهلوی و فرهنگ کهن زرتشتی، باید گفت که سرآغاز آن بیشتر به یک معجزه شباهت دارد تا حادثه ای تاریخی. خلاف زبان سانسکریت و ادبیات هنگفت آن که در قرون و اعصار، اکثریت هندوان آن را تا اکنون پاسداری کرده اند و هنوز زبانی زنده به شمار می رود؛ خلاف زبانهای باستانی لاتین و یونانی که در مدارس متعدد اروپایی تدریس میشد و زبان رسمی کلیسا بود؛ خلاف اینها، دو زبان ایرانی معاصر آنها، یعنی فارسی باستان و اوستا وضعی دیگر داشت. فارسی باستان را سنگ و کوه نگاهداری می کرد و اوستا و کتابهای پهلوی را فقط و فقط موبدان ایرانی؛ همین نیاکان ارجمند شما، با دست تنگ و در ستم و رنج سخت. در ایران، موبدان کهنه کتابهای نیاکانی خود را می نوشتند و باز می نوشتند و می خواندند و می آموختند تا روزگاری رسید که دیگر قادر به نگاهداری آنها نبودند. در این زمان بود که معجزه روی داد و علم اروپایی آن کتابها و میراث کهن را کشف کرد و اینک بیش از دویست سال است که به مطالعه این آثار گرانقدر می پردازد.
آنچه بنده در اینجا می خواهم بگویم این است که همین بخش دوم، یعنی آداب و مراسم قدیمی را و همچنین سخنان کهنی را که گاهی ظاهری ساده و حتی نامعقول دارند، نباید چندان سرسری و ساده گرفت و سبک انگاشت. هم آیینها و هم کلمات اساطیری قدیمی احتمال می رود که معنایی ژرف یا نقش و کاربردی جدی و مهم داشته باشند. باید آنها را سنجید و به منظور و معنای بنیادین آنها پی برد و تا جایی که با اصولگاهانی پیام زرتشت در تضاد و مغایرتی روشن قرار نگیرند، کنار نهادن و به فراموشی سپردن آنها ضرورتی ندارد.
در پرتو این کوشندگی و تلاش، امروز ما درباره سنت و زبان و فرهنگ خویش و پیشینه آن، چیزهایی تازه میدانیم، هم نکته هایی ریز و کوچک و هم مسائلی بزرگ و مهم: می توانیم گاهان را با قرائت و خوانشهای متفاوت بخوانیم و بکوشیم تا آن را بفهمیم؛ میدانیم که بزرگداری و حرمت آتش در آتشکده یادگاری است از دین مشترک هندواروپایی و قداست آتش در کیش کهن آنان؛ میدانیم که برگزاری آیین و آداب برای درگذشتگان در مراسم کنونی زرتشتی بازمانده آدابی دیرینه است که برگزاری آن در نزد همان جوامع باستانی هندواروپایی رواج داشت؛ می دانیم که زبان دری زرتشتی جایگاهی ویژه در میان زبانهای ایرانی دارد و قواعد زبانی و واژه های آن سزاوار بحث و بررسی بسیار است. نکته های ریز دیگر هم بسیار است، مثلا این که آیا میدانید که دو کلمه «لووگ» (1uvog) دری و lady انگلیسی خویشاوندی دیرینه دارند؟
اما آنچه علم جدید درباره پیام آسمانی اشو زرتشت به ما می آموزد، دو جنبه متفاوت دارد. یکی همان است که زبانشناسی تاریخی و بررسی واژه و جمله در زبانهای هندواروپایی در شناخت گاهان عرضه داشته است. امروزه با یاری این علم می توانیم کوشش کنیم تا دریابیم که پیامبر به پیروان خود چه آموخته است. دومین وجه و جنبه علمی که دانش جدید در شناخت دین زرتشتی در اختیار ما می گذارد، مجموعه دستاورد دانایی امروزین بشر، در زمینه های مختلف علوم است. بویژه علوم انسانی، شناخت فرهنگها و روانشناسی، یاری می کند که عمق و ژرفای اندیشه دینی جهان بینی زرتشت را بهتر دریابیم. قرار دادن آموزه های گاهانی در میان همه آموزه های علمی و فلسفی دنیای مدرن نشان می دهد که بخوبی می توان امروزه آن پیام آسمانی را از سر نو بازخوانی کرد و درک و دریافتی تازه و مدرن، با اعتبار و ارزشی جهانی از آن به دست آورد.
اما این اشتیاق و شگفت زدگی و بینش و برداشت ما البته چیزی تازه نیست و اختصاصی به روزگار ما ندارد. در «سنت دیرپای کهن»، هم در اوستای غیرگاهانی و هم در آثار پهلوی و نوشته های فارسی زرتشتی می شود نظائر آن را یافت و دید که در هر زمانه، جهان بینی و دانش هر مفسر چگونه بر گوشه های مختلف سنت دیرپای کهن اثر خود را بر جای نهاده است. مثلا موبدی را با نام سوشیانس می شناسیم که ایستار و نظرگاه عرفانی او در فصل ششم کتاب پهلوی از موبد دیگری به نام نیوگشسب در تفسیر بر بند ۴۲، از زند فرگرد سوم وندیداد (ص ۱۰۰، سطرهای ۸-۱۰، چاپ دستور هوشنگ، ۱۹۰۷) نقل شده است که از پیروان هر داد و قانون، و ناگزیر در هر جایی، احتمال دارد مردمی «اشو» باشند و وی همه مردم اشوو پارسا را در سراسر جهان بهشتی می شمارد .
از آنجا که اوستا در این بندها بر فروهرهای مردان و زنان توران و دیگر ممالک بیگانه درود می فرستد، نیوگشسب نظر می دهد و حکم می کند که همه نیکان، حتی اگر ایرانی و زرتشتی نباشند، به بهشت برین خواهند رسید. اما در برابر این نظریه
جهان شمول و مبتنی بر جهان بینی امروزی، دیگرانی هم حکم داده اند که فقط مؤمنان و پیروان گروههای خاصی از برخی موبدان سزاوار رسیدن به بهشت برین اند .(شایست ناشایست، فصل ۱۲، بند ۲).
ادامه دارد..
منبع:
کوشش عظیمی که از زمان انکتیل دوپرون فرانسوی (۱۷۳۱-۱۸۰۵، پاریس) و به دنبال انتشار زند اوستای او در ۱۷۷۱ میلادی، که ترجمه متون باستانی مقدس زرتشتی به زبان فرانسه بود، آغاز شد؛ مطالب بسیاری را درباره کیش نیاکانی ما، برای خود ماء روشن کرد. از مجموعه این تلاشهای دشوار و پیگیر چنین برمی آید که «سنت دیرپای کهن» ریشه هایی دور دست دارد. روزگاری، در حدود ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، یعنی ۷۵۰۰ سال پیش از این، نیاکان ما با نیاکان هندوان و اروپائیان با هم زندگانی می کردند و زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. از مقایسه اوستا و فارسی باستان، یعنی زبان کتیبه های هخامنشیان با وداهای هندی و ادبیات و آثار یونانی و لاتینی کهن و آثار دیرینه دیگر این نتایج به دست می آید. در بسیاری موارد، جامعه زرتشتی بویژه بهتر از دیگران آن آداب و مراسم کهن را نگاه داشته است.
درباره کوشش و تلاش علمی برای مطالعه اوستا و نوشته های پهلوی و فرهنگ کهن زرتشتی، باید گفت که سرآغاز آن بیشتر به یک معجزه شباهت دارد تا حادثه ای تاریخی. خلاف زبان سانسکریت و ادبیات هنگفت آن که در قرون و اعصار، اکثریت هندوان آن را تا اکنون پاسداری کرده اند و هنوز زبانی زنده به شمار می رود؛ خلاف زبانهای باستانی لاتین و یونانی که در مدارس متعدد اروپایی تدریس میشد و زبان رسمی کلیسا بود؛ خلاف اینها، دو زبان ایرانی معاصر آنها، یعنی فارسی باستان و اوستا وضعی دیگر داشت. فارسی باستان را سنگ و کوه نگاهداری می کرد و اوستا و کتابهای پهلوی را فقط و فقط موبدان ایرانی؛ همین نیاکان ارجمند شما، با دست تنگ و در ستم و رنج سخت. در ایران، موبدان کهنه کتابهای نیاکانی خود را می نوشتند و باز می نوشتند و می خواندند و می آموختند تا روزگاری رسید که دیگر قادر به نگاهداری آنها نبودند. در این زمان بود که معجزه روی داد و علم اروپایی آن کتابها و میراث کهن را کشف کرد و اینک بیش از دویست سال است که به مطالعه این آثار گرانقدر می پردازد.
آنچه بنده در اینجا می خواهم بگویم این است که همین بخش دوم، یعنی آداب و مراسم قدیمی را و همچنین سخنان کهنی را که گاهی ظاهری ساده و حتی نامعقول دارند، نباید چندان سرسری و ساده گرفت و سبک انگاشت. هم آیینها و هم کلمات اساطیری قدیمی احتمال می رود که معنایی ژرف یا نقش و کاربردی جدی و مهم داشته باشند. باید آنها را سنجید و به منظور و معنای بنیادین آنها پی برد و تا جایی که با اصولگاهانی پیام زرتشت در تضاد و مغایرتی روشن قرار نگیرند، کنار نهادن و به فراموشی سپردن آنها ضرورتی ندارد.
در پرتو این کوشندگی و تلاش، امروز ما درباره سنت و زبان و فرهنگ خویش و پیشینه آن، چیزهایی تازه میدانیم، هم نکته هایی ریز و کوچک و هم مسائلی بزرگ و مهم: می توانیم گاهان را با قرائت و خوانشهای متفاوت بخوانیم و بکوشیم تا آن را بفهمیم؛ میدانیم که بزرگداری و حرمت آتش در آتشکده یادگاری است از دین مشترک هندواروپایی و قداست آتش در کیش کهن آنان؛ میدانیم که برگزاری آیین و آداب برای درگذشتگان در مراسم کنونی زرتشتی بازمانده آدابی دیرینه است که برگزاری آن در نزد همان جوامع باستانی هندواروپایی رواج داشت؛ می دانیم که زبان دری زرتشتی جایگاهی ویژه در میان زبانهای ایرانی دارد و قواعد زبانی و واژه های آن سزاوار بحث و بررسی بسیار است. نکته های ریز دیگر هم بسیار است، مثلا این که آیا میدانید که دو کلمه «لووگ» (1uvog) دری و lady انگلیسی خویشاوندی دیرینه دارند؟
اما آنچه علم جدید درباره پیام آسمانی اشو زرتشت به ما می آموزد، دو جنبه متفاوت دارد. یکی همان است که زبانشناسی تاریخی و بررسی واژه و جمله در زبانهای هندواروپایی در شناخت گاهان عرضه داشته است. امروزه با یاری این علم می توانیم کوشش کنیم تا دریابیم که پیامبر به پیروان خود چه آموخته است. دومین وجه و جنبه علمی که دانش جدید در شناخت دین زرتشتی در اختیار ما می گذارد، مجموعه دستاورد دانایی امروزین بشر، در زمینه های مختلف علوم است. بویژه علوم انسانی، شناخت فرهنگها و روانشناسی، یاری می کند که عمق و ژرفای اندیشه دینی جهان بینی زرتشت را بهتر دریابیم. قرار دادن آموزه های گاهانی در میان همه آموزه های علمی و فلسفی دنیای مدرن نشان می دهد که بخوبی می توان امروزه آن پیام آسمانی را از سر نو بازخوانی کرد و درک و دریافتی تازه و مدرن، با اعتبار و ارزشی جهانی از آن به دست آورد.
اما این اشتیاق و شگفت زدگی و بینش و برداشت ما البته چیزی تازه نیست و اختصاصی به روزگار ما ندارد. در «سنت دیرپای کهن»، هم در اوستای غیرگاهانی و هم در آثار پهلوی و نوشته های فارسی زرتشتی می شود نظائر آن را یافت و دید که در هر زمانه، جهان بینی و دانش هر مفسر چگونه بر گوشه های مختلف سنت دیرپای کهن اثر خود را بر جای نهاده است. مثلا موبدی را با نام سوشیانس می شناسیم که ایستار و نظرگاه عرفانی او در فصل ششم کتاب پهلوی از موبد دیگری به نام نیوگشسب در تفسیر بر بند ۴۲، از زند فرگرد سوم وندیداد (ص ۱۰۰، سطرهای ۸-۱۰، چاپ دستور هوشنگ، ۱۹۰۷) نقل شده است که از پیروان هر داد و قانون، و ناگزیر در هر جایی، احتمال دارد مردمی «اشو» باشند و وی همه مردم اشوو پارسا را در سراسر جهان بهشتی می شمارد .
از آنجا که اوستا در این بندها بر فروهرهای مردان و زنان توران و دیگر ممالک بیگانه درود می فرستد، نیوگشسب نظر می دهد و حکم می کند که همه نیکان، حتی اگر ایرانی و زرتشتی نباشند، به بهشت برین خواهند رسید. اما در برابر این نظریه
جهان شمول و مبتنی بر جهان بینی امروزی، دیگرانی هم حکم داده اند که فقط مؤمنان و پیروان گروههای خاصی از برخی موبدان سزاوار رسیدن به بهشت برین اند .(شایست ناشایست، فصل ۱۲، بند ۲).
ادامه دارد..
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
بیشتر بخوانید :
انسان شناسی و ساختارگرایی
انسان شناسی در ایران
انسان شناسی و تطورگرایی