عرفان اسلامی (51) شکر

در جمله بالا بيشتر دقت كنيد ، جمله اى كه عين حقيقت و حق حقيقت در آن منعكس شده ، شما نفسى مى كشيد و خيال مى كنيد فقط مقدارى اكسيژن بوسيله دستگاه تنفس به بدن ملحق مى كنيد ، و سوخته آن را به نام كربنيك بر مى گردانيد ، نه به اين سادگى نيست ، براى ايجاد شدن يك نفس در وجود شما ميليارد ! ميليارد چرخ در اين كارگاه با عظمت هستى به حركت مى آيد ، يا در حركت است تا نفسى براى شما ساخته شود ، چون فرو رود ممد حيات شود ، و چون بيرون آيد مفرح ذات ، پس در هر نفسى
دوشنبه، 19 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان اسلامی (51) شکر
عرفان اسلامی (51) شکر
عرفان اسلامی (51) شکر

نويسنده: استاد حسین انصاریان




شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

باب ششم : در بيان شكر

قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) : في كُلِّ نَفَس مِنْ أَنْفَاسِكَ شُكْرٌ لازِمٌ بَلْ أَلْفٌ أَوْ أَكْثَرٌ وَأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّة يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِها دُونَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَالرِّضا بِما أَعْطى وَأَلاّ يَعْصِيَهُ بِنِعْمَتِهِ أَوْ يُخَالِفَهُ بِشَيْئى مِنْ أَمْرِهِ وَنَهْيِهِ بِسَبَبِ نِعْمَتِهِ .
وَكُنْ للهِِ عَبْداً شَاكِراً عَلى كُلِّ حال يَجِدِ اللهَ رَبّاً كَريماً عَلى كُلِّ حال ، وَلَوْ كانَ عِنْدَ اللهِ عِبادَةٌ يَتَعَبَّدُ بِها عِبادُهُ الْمُخْلِصُونَ أَفْضَلُ مِنَ الشُّكْرِ عَلى كُلِّ حَال لاََطْلَقَ لَفْظَهُ فيهِمْ مِنْ جَميعِ الْخَلْقِ بِها ، فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ أَفْضَلُ مِنْها خَصَّها بَيْنَ الْعِباداتِ وَخَصَّ أَرْبابَها فَقَالَ تَعالى : وَقَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ .
وَتَمامُ الشُّكْرِ إِعْتِرافُ لِسانِ السِّرِّ خاضِعاً للهِِ تَعالى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنى شُكْرِهِ لاَِنَّ التَّوْفيقَ لِلشُّكْرِ نِعْمَةٌ حادِثَةٌ يَجِبُ الشُّكْرَ عَلَيْها وَهِيَ أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَةِ الَّتي مِنْ أَجْلِها وُفِّقْتَ لَهُ فَيَلْزَمُكَ عَلى كُلِّ شُكْر شُكْرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إلى مَا لا نِهايَةَ مُسْتَغْرِقاً في نِعَمِهِ قاصِراً عاجِزاً عَنْ دَرْكِ غايَةِ شُكْرِهِ .
وَأَنّى يَلْحَقُ شُكْرَ الْعَبْدِ نِعْمَةَ اللهِ وَمَتى يَلْحَقُ صَنيعُهُ بِصَنيعُهُ بِصَنيعِهِ وَالْعَبْدُ ضَعيفٌ لا قُوَّةَ لَهُ أَبَداً إلاّ بِاللهِ .
وَاللهُ غَنِيٌّ عَنْ طاعَةِ الْعَبْدِ قَوِيٌّ عَلى مَزيدِ النِّعَمِ عَلَى الاَْبَدِ فَكُنْ للهِِ عَبْداً شَاكِراً عَلى هـذا الاَْصْلِ تَرَى الْعَجَبَ .
قَالَ الصَّادِقُ (عليه السلام) : في كُلِّ نَفَس مِنْ أَنْفَاسِكَ شُكْرٌ لازِمٌ بَلْ أَلْفٌ أَوْ أَكْثَرٌ .
امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : در هر نفسى از نفسهايت شكرى لازم است ، بلكه هزار شكر يا بيشتر !!
در جمله بالا بيشتر دقت كنيد ، جمله اى كه عين حقيقت و حق حقيقت در آن منعكس شده ، شما نفسى مى كشيد و خيال مى كنيد فقط مقدارى اكسيژن بوسيله دستگاه تنفس به بدن ملحق مى كنيد ، و سوخته آن را به نام كربنيك بر مى گردانيد ، نه به اين سادگى نيست ، براى ايجاد شدن يك نفس در وجود شما ميليارد ! ميليارد چرخ در اين كارگاه با عظمت هستى به حركت مى آيد ، يا در حركت است تا نفسى براى شما ساخته شود ، چون فرو رود ممد حيات شود ، و چون بيرون آيد مفرح ذات ، پس در هر نفسى ميلياردها نعمت موجود است و بر هر نعمتى شكرى واجب ، و براى توفيق يافتن به هر شكرى نيز شكرى واجب ، تا جائى كه وجوب تعداد شكر نسبت به حق از نهايت بگذرد ، اينجاست كه فرياد همه انبيا و امامان و بيداران و عاشقان بر آمده كه :
از دست و زبان كه برآيد *** كز عهده شكرش بدر آيد
و به قول فيض آن عارف شوريده حال :
كسى كو چشم دل بيدار دارد *** نظر پيوسته با دلدار دارد
بهرجا بنگرد چشم خدابين *** تماشاى جمال يار دارد
تماشا در تماشا باشد آن را *** كه در دل ديده بيدار دارد
دل هشيار هرجا افكند چشم *** روان چشم را بيدار دارد
تماشا باشدش پيوسته آن كو *** سرمست و دل هشيار دارد
دلى كو ميتواند عشق ورزيد *** نشايد خويش را بيكار دارد
درون شادست و خرم عاشقان را *** برون شان گرچه حال زار دارد
دلش با دوست تن با غير عاشق *** دل خرم تن بيمار دارد
چه پروا دارد از تاريكى زلف *** كه از شمع رخش انوار دارد
دو روزى فيض رامهلت ده اى عمر *** دلش با عشق بازى كار دارد
براى ايجاد شدن يك نفس مى دانيد بايد چه نعمت هاى عظيمى به كار بيفتد ، تا انسان بتواند يك نفس راحت بكشد .
زمين بايد به دور خورشيد بگردد تا فصول مهيا شود ، به دور خود بگردد تا شب و روز معتدل بوجود آيد ، آفتاب بايد بر زمين بتابد ، تا قسمتى از آب ها تبخير گردد ، تا گياهان و درختان برويند ، تا موجودات زنده به حيات خود ادامه دهند ، تا ميكرب ها و ويروس هاى مضر نابود شوند ، تا عمل كربن گيرى بوسيله هزاران ميليارد گياه و درخت انجام گرفته ، اكسيژن زمين تأمين گردد ، تا بين اكسيژن و ازت تعادل حاصل شود ، و پس از آن ميليياردها سلول در بدن بايد فعاليت هماهنگ كنند ، تا دستگاه تنفس بتواند كار كند ، و بشود يك نفس كشيد ، شما تفصيل اين فعل و انفعالاتى كه يك هزار مش گفته نشد اگر بخواهيد در كتب مربوطه ببينيد ، بايد يك كتابخانه عظيم را از اول تا آخر مطالعه كنيد تا ماهيت يك نفس كشيدن براى شما روشن شود ، آنگاه به اين معنى پى ببريد ، كه براى هر نفس ميلياردها عدد نعمت بكار گرفته مى شود ، پس براى نفس ميلياردها بار شكر لازم است و براى هر شكرى نيز شكرى واجب ، و در اين آفرينش كدام قدرت است كه از عهده شكر آن حضرت برآيد ؟!!
ما اگر بخواهيم نسبت به مسئله شكر حق انصاف دهيم ، بايد بگوئيم نسبت به يك نعمت حق كه به نظر ما ساده مى آيد اداى شكر نكرده ، و حقى بجا نياورده ايم .
شكر معلول معرفت نعمت است و ما بخصوص براى كدام يك از نعمت هاىالهى قدم معرفت برداشته ايم ، تا پس از آگاه شدن به موقعيت نعمت در زندگى خويش به اداى شكر برخيزيم ؟!!
به قول عاشق عارف حضرت الهى :
گر اين بود عمرى كه از دست ما شد *** دريغا كه يكسر بباد فنا شد
دريغا كه سرمايه زندگانى *** هدر گشت و بر باد رفت و هبا شد
بباطل گذشته است ايام عمرى *** كه بى ياد حق رفت و صرف هوا شد
ببازيچه بگذشت دور جوانى *** فغان كين چنين گوهرى بى بها شد
زچرخ اى جوانان دوران بپرسيد *** كه دور جوانى پيران كجا شد
گلى بر شد از باغ و از جور دوران *** گرفتار بيداد خار جفا شد
گلى ناگشوده پى خنده لب را *** كه گريان بر او بلبل خوش نوا شد
گلى چهره بنمود و خنديد و خُرّم *** دو روزى زالطاف باد صبا شد
بگرييد روز ديگر ابر بر وى *** چو ديدش بباد خزان مبتلا شد
پى سود و سوداى اوهام عالم *** زكف رايگان گوهرى پر بها شد
برفت از كفت قيمت وقت ارزان *** تو واپس نگر نقد عمرت چه ها شد
خيالى بجا مانده اكنون زعمرى *** كه صرف خيالات چون و چرا شد
رود عمر و ماند بجا حسرت و غم *** بر آن دل كه غافل زياد خدا شد
خوشا حال جانى كه با ياد جانان *** بسر برد و با شوق او زين سرا شد
الهى زخوبان عالم طلب كن *** رفيقى كه روشن زنور خدا شد

دستگاه تنفس و عوامل نَفَس

امام ششم (عليه السلام) در ابتداى روايت باب شكر مى فرمايد : در هر نفسى از نفس هايت شكرى لازم ، بلكه هزار شكر يا بيشتر لازم است ، اين مسئله جداً احتياج به توضيح و تشريح دارد ، و در اين زمينه لازم است عزيزانى كه كه دنبال معرفت نسبت به حقايقند ، اطلاعات مهمى در زمينه هاى مربوط به شكر كسب كنند .
شكر چون در ارتباط با نعمت هاى معنوى و ماديست ، نعمت هائى كه بىواسطه و به واسطه انسان با آن سر و كار دارد ، اگر بخواهد به نحو مفصل مورد بحث قرار بگيرد از چند جلد كتاب و شايد از مجلدات غير قابل شمارشى تجاوز كند ، و براى يك انسان با اين عمر كوتاه و گرفتاريهاى گوناگون ميسر نيست ، بنابراين بايد از حد امكان خود و كمى دقت و مطالعه اهل دل استفاده كرد ، و تا جائى كه امكان دارد به مطلب چهره كلى و دور نمائى داد ، در قسمت اول لازم است دور نماى دستگاه تنفس كه عامل نفس كشيدن انسان است و حضرت صادق در مرحله اول روايت به مسئله نفس و شكر آن اشاره فرموده توضيح داده شود ، سپس در شرح بقيه حديث شريف با كمك گيرى از آيات قرآن و روايات با خواست حضرت دوست اقدام گردد .
در كتاب پر قيمت «فيزيولوژى انسان» ، كه كتابى است تحقيقى و علمى و بر اساس تحقيقات و تجربيات علمى و عملى هزاران فيزيولوژيست به رشته تحرير كشيده شده ، درباره دستگاه تنفس در بخش نهم آن در صفحه دويست و نود و يك مى خوانيم :
ساده ترين تعريف تنفس عبارت است ، از روشى كه توسط آن مبادلات گازى بين يك سلول زنده و محيط آن به انجام مى رسد .
بنابراين تنفس شامل كيفيت هاى ديگر به غير از عمل مكانيكى نفس كشيدن است ، دستگاه گردش خون با همه اهميتى كه دارد ، نمى تواند اكسيژن و انيدريد كربنيك را به سوى سلول و يا بالعكس حمل كند . مگر اين كه دستگاه تنفس عمل خود يعنى قرار دادن اكسيژن در اختيار خون ، و گرفتن انيدريد كربنيك از آن را انجام دهد ، پس تنفس مجموعه اى از چندين عمل بوده ، همكارى و شركت تعداد از اعضاى اندام را در بر مى گيرد .
ابتدا ما تنفس را به دو مرحله متمايز تقسيم مى كنيم :
1 ـ تنفس خارجى
2 ـ تنفس داخلى
تنفس خارجى شامل حركت هوا به داخل ريه ها و بالعكس است ، انتقال اكسيژن از ريه ها به خون و انتقال انيدريد كربنيك از خون به ريه ، وسائلى كه اكسيژن توسط آن به سلول ها ميرسد ، و وسايلى كه توسط آنها انيدريد كربنيك از سلول ها به طرف ريه برگردانده مى شود .
تنفس داخلى با استفاده از اكسيژن و توليد انيدريد كربنيك توسط سلول ها سر و كار دارد ، و غالباً تنفس سلولى ناميده مى شود ، تنفس داخلى در كتابهاى شيمى شرح داده مى شود و ما از ذكر آن در اينجا خوددارى مى كنيم .
تنفس خارجى تحت عناوين زير مورد بحث قرار مى گيرد :
1 ـ حركات تنفسى
2 ـ كنترل تنفس
3 ـ شيمى تنفس
حركات تنفسى : دو حركت اصلى در تنفس وجود دارد ، كه عبارتند از عمل دم كه در جريان آن هوا به داخل ريه ها آورده مى شود ، و عمل بازدم كه در جريان آن هوا از ريه ها بيرون رانده مى شود .
عمل دم توسط انقباض ديافراگم و عضلات بين دنده اى خارجى شروع مى شود ، اين انقباض توسط امواج عصبى دستگاه عصبى مركزى كه توسط اعصاب فرنيك به ديافراگم ، و توسط اعصاب بين دنده اى به عضلات دنده اى برده مى شود برقرار مى گردد .
انقباض ديافراگم سبب مى شود كه اين عضله به طرف پائين حركت كند و اين امر قفسه سينه را از بالا به پائين بزرگ مى كند .
عضلات شكمى به تدريج كه ديافراگم پائين مى آيد شل مى شوند ، انقباض عضلات بين دنده اى دنده ها را بالا كشيده و در همان زمان آنها را كمى چرخش مى دهد ، و به اين ترتيب استخوان جناغ را به جلو ميراند ، اين عمل قفسه سينه را از طرفين و همچنين از جلو به عقب بزرگ مى كند .
بزرگ شدن حجم قفسه سينه توليد يك كاهش فشار در اين محفظه مى كند ، به طورى كه فشار در ريه ها كمتر زا فشار جو مى شود و در نتيجه هوا به داخل ريه هاهجوم مى برد ، جريان هوا به داخل ريه ها آنقدر ادامه مى يابد تا فشار در ريه ها برابر با فشار جو گردد .
جريان هوا به داخل ريه ها بستگى به اختلاف بين فشار جو و فشار هواى داخل حبابچه ها داشته و همچنين به مقاومت مجارى هوايى در برابر جريان هوا نيز بستگى دارد ، بيشترين مقاومت در برابر جريان هوا در بينى وجود دارد !!
عمل بازدم در تنفس آرام يك عمل غير فعال يا پاسيو است به اين معنى كه در نتيجه رفع انقباض عضلات دمى و بازگشت ارتجاعى ريه ها كشيده شده حادث مى شود و حجم قفسه سينه به تدريج كه به حجم استراحت باز مى گردد كاهش مى يابد . يك انقباض همزمان عضلات شكمى احشاء را به طرف بالا رانده و به اين ترتيب به بالا رفتن ديافراگم كه در هنگام رفع انقباض انجام مى شود كمك مى كند .
فشار هوا در ريه ها بر اثر اين اعمال از فشار جو بيشتر مى شود ، چون ريه ها به طور آزاد با محيط خارج ارتباط دارند لذا هوا آنقدر از ريه ها خارج مى شود ، تا فشار دوباره با فشار جو برابر گردد و به اين ترتيب عمل بازدم كامل مى شود ، بازدم عميق احتياج به انقباض پر قدرت عضلات تنفسى دارد .
بر اثر حركات عادى تنفسى قسمتى از هواى موجود در ريه ها با هر عمل دم تجديد شده و هواى مانده در هر عمل بازدم خارج مى گردد ، به اين ترتيب هوا در داخل حبابچه ها به طور نسبى تازه نگاه داشته مى شود !!
«خوانندگان عزيز ، ملاحظه كنيد براى يك نفس كه به نظر ما چيزى نيست چه اعمال عجيب و غريب ، و مراحل شگفت انگيز انجام مى گيرد ؟ راستى كدام انسان است كه بتواند از عهده شكر يك نفس برآيد ؟!!
انقباض عضلات تنفسى در هنگام دم موفق به بزرگ كردن حفره سينه مى شود ، و اين امر سبب جريان هوا به داخل ريه ها مى گردد .
هنگامى كه عضلات دمى شل شده ، و قفسه سينه حجم استراحت خود را باز مى يابد هوا به طرف خارج جريان پيدا مى كند ، جريان هوا بستگى به اختلاف فشار بين جو و سينه دارد .
دو ناحيه در سينه وجود دارد كه در آنها تغييرات فشار حادث مى شود ، يكى در فضاى داخل جنبى و ديگرى در ريه ها ، شرح بيشتر اين تغييرات فشار به درك چگونگى حركت هوا به داخل ريه ها و بالعكس كمك خواهد كرد .
فشار داخل جنبى فشارى است ، كه بين دو لايه جنب يا بين جدارهاى قفسه سينه و ريه ها وجود دارد ، فشار داخل جنبى در تنفس عادى هميشه كمتر از فشار جو است ، زيرا قفسه سينه از ريه ها كه هميشه به علت خاصيت ارتجاعى شان تمايل به روى هم خوابيدن دارند بزرگ تر است . اين عمل بازگشت ارتجاعى ريه به طور دايم كششى بر روى جدارهاى سينه اعمال مى كند ، به تدريج كه قفسه سينه در هنگام دم بزرگ مى شود ، فشار داخل جنبى بيشتر منفى مى گردد ، زيرا جدار سينه از ريه ها بيشتر دور مى گردد ، اما ريه ها بايد از حركت رو به خارج جدارهاى سينه تبعيت كند ، و در نتيجه متسع مى شوند ، فشار داخل جنبى به تدريج كه ريه ها از هوا پر مى شوند كمتر منفى مى گردد .
ناحيه دومى كه در آن تغييرات فشار حادث مى شود مجارى هوائى و حبابچه هاى ريه ها هستند ، اين فشار موسوم به فشار داخل ريوى است ، هنگامى كه هيچ گونه جريان هوا به داخل ريه يا بالعكس وجود ندارد ، فشار در حبابچه ها برابر با فشار جو است .
در هنگام عمل دم فشار داخل ريوى در نتيجه اتساع ريه ها به تبعيت از بزرگ شدن حجم قفسه سينه از فشار جو كمتر مى شود ، و هو آن قدر به درون ريه ها جريان مى يابد تا فشار داخل ريوى مجدداً با فشار جو برابر گردد ، به تدريج كه حجم قفسه سينه بر اثر انقباض عضلات دمى كاهش مى يابد و ريه هاى ارتجاعى روى هم مى خوابند فشار داخل ريوى از فشار جو بيشتر مى شود و هو آنقدر به خارج جريان مى يابد تا فشار داخل ريوى مجدداً با فشار جو برابر گردد و در اينجا دوره تنفسى تكميل مى شود .
عاملى كه اهميت زيادى در پر كردن ريه ها از هوا دارد ، كشش سطحى است ، هر دو سطح مرطوب به علت كشش سطحى به طور محكم به يك ديگر مى چسبند ، كشش سطحى سبب مى شود كه دو لايه جنب (لايه اى كه ريه را مى پوشاند و لايه اى كه قفسه سينه را مفروش مى كند) هنگام بزرگ شدن قفسه سينه از يك ديگر جدا نشوند و بنابراين ريه ها را وادار به اتساع مى كند ، يعنى ريه ها بايد از حركات قفسه سينه پيروى كنند .
كشش سطحى همچنين در سطوح مرطوب داخلى ريه ها اعمال مى شود و در نتيجه اين سطوح تمايل پيدا مى كنند كه به يكديگر چسبيده و اتساع حبابچه ها را محدود كنند .
از اثر اين چسبندگى توسط وجود يك ماده ليپوپروتئينى موسوم به ماده كاهش دهنده فشار سطحى يا سرفكتنت كه كشش سطحى بين سطوح مرطوب بافت ريه را كاهش داده و به اين ترتيب اجازه مى دهد حبابچه ها با سهولت نسبى متسع شوند جلوگير مى شود .
هدف نهائى دستگاه تنفس رساندن هواى تازه به حبابچه ها براى انتقال اكسيژن آن به خون از يك طرف ، و خارج كردن هواى مصرف شده از طرف ديگر است .
مبادله هوا در سطح حبابچه اى تهويه آلوئولى ناميده مى شود ، البته تمام هوائى كه وارد مجارى تنفسى مى شود به حبابچه ها نمى رسد و قسمت بزرگى از آن فقط مجارى تنفسى را كه براى انتقال هوا و نه براى مبادله گازها بين هوا و خون بوجود آمده اند پر مى كند .
يك همگامى زياد براى انجام انقباض عضلات تنفسى در زمان مناسب و به ميزان متناسب براى برآوردن احتياجات متغير بدن به اكسيژن مورد لزوم است . يك مركز تنفسى لازم است تا فعاليت عضلات تنفسى را با يك ديگر مربوط سازد و چنين مركزى شامل قسمت هاى دمى و بازدمى در پياز مغز تيره قرار گرفته است .
مركز تنفسى مى تواند تحت تأثير امواج عصبى قسمت هاى مختلف دستگاه عصبى و امواج عصبى صادره از هر نقطه بدن و همچنين توسط تركيب شيميائى و درجه حرارت خونى كه از آن مى گذرد قرار گيرد ، به عبارت ديگر تنفس ، هم توسط عوامل عصبى ، و هم توسط عوامل شيميائى كنترل مى شود .
مى توان كنترل عصبى تنفس را به عنوان يك عامل تنظيم كننده در نظر گرفت زيرا دستگاه تنفس را قادر مى سازد كه احتياجات متغير بدن را برآورده سازد ، از طرف ديگر مى توان كنترل شيميائى را به عنوان يك پايه اصلى در نظر گرفت زيرا شخص را مجبور مى سازد كه با وجود كوششى كه براى كنترل تنفس به طور ارادى به عمل مى آورد ، به تنفس ادامه دهد و اين عامل حتى هنگامى كه كنترل عصبى مثلا در هنگام خواب به حداقل مى رسد تنفس را ادامه دهد .
مدت زيادى فيزيولوژيست ها تصور مى كردند ، يك مركز تنفسى در پياز مغز تيره وجود دارد كه مسئول ارسال ريتميك امواج عصبى از راه اعصاب حركتى عضلات تنفسى است و بنابراين مركز كنترل تنفس است .
امروزه ما مى دانيم كه مراكز مهم ديگرى كه با مركز تنفسى پياز مغز تيره مربوط هستند نيز براى تنفس طبيعى ضرورى اند .
امروزه اين موضوع مورد قبول عموم است كه سه مركز عمده وجود دارند كه مى بايستى براى همگام كردن انقباض و انبساط عضلات تنفسى با يك ديگر همكارى كنند و به اين ترتيب تجديد هواى تازه و دفع هواى مانده از ريه ها را تأمين كنند .
اين سه مركز عمده عبارتند از :
1 ـ مركز پياز مغز تيره كه مى تواند حركات دمى و بازدمى را به طور ريتميك با توالى مناسب پيش ببرد ، اگرچه اين حركات نمودار آنچه ما حركات طبيعى مى ناميم نيستند .
2 ـ مركز آپنوستيك كه در پل مغزى قرار داشته و در صورتى كه تحت تأثير ساير مراكز قرار نگيرد سبب اسپاسم دمى مداوم يا آپنوز مى گردد .
3 ـ مركز پنوموتاكسيك كه آن نيز در پل مغزى قرار گرفته و با همراهى اعصاب واگ براى قطع دوره اى امواج عصبى صادره از مركز آپنوستيك عمل مى كند .
اعصاب واگ نقش زيادى در عمل تنفس دارند ، به اين ترتيب كه امواج عصبى مركز بر توليد شده در ريه ها توسط اعصاب واگ به مركز تنفسى پياز مغز تيره انتقال مى يابند .
غشاء مخاطى كه مجارى تنفسى را مفروش مى كند ، محتوى گيرنده هائى است كه به مواد محرك حساس هستند ، يك ماده محرك از قبيل فلفل در بينى توليد يك عطسه مى كند ، وجود يك تكه كوچك نان در حنجره يا ناى سبب يك حمله سرفه مى شود ، رفلكس هائى كه توسط تحريك گيرنده هاى مخاط مجارى تنفسى ايجاد مى شوند از نوع حفاظتى بوده ، و تمايل دارند جسم محرك را از بدن خارج كنند .
اعمال مكانيكى تنفس را كه چگونگى حركت هوا را به داخل ريه ها و بالعكس تعيين مى كنند ، و نيز كنترل حركت عضلات تنفسى توسط دستگاه عصبى مركزى از راه رفلكس هائى كه توسط گيرنده هاى فشارى و گيرنده هاى شيميائى شروع مى شوند مى توان به طريق زير خلاصه كرد :
مركز تنفس پياز مغز تيره امواج عصبى را از راه اعصاب حركتى به عضلات بين دنده اى و ديافراگم مى فرستند ، ميزان تخليه مركز پياز مغز تيره تحت تأثير مراكز مجاور در پل مغزى موسوم به مركز آپنوستيك و مركز پنوموتاكسيك و همچنين تحت تأثير گيرنده هاى حسى موجود در ريه ها و سينوس هاى سباتى و آئورتى و نيز گيرنده هاى شيميائى موجود در پياز مغز تيره و اجسام سباتى و آئورتى قرار مى گيرد .
امواج عصبى مركز بر اين گيرنده ها كه تعداد و دامنه تنفس را تعيين مى كنند توسط احتياجات دائماً متغير بدن ، به اكسيژن و نيز دفع انيدريدكربنيك تغيير مى كند .
كنترل كننده هاى متعدد ميزان اكسيژن و انيدريدكربنيك در خون و بافت ها براى نگاهدارى مقادير مناسب از اين گازها در بدن با يك ديگر همكارى مى كنند .
خوانندگان عزيز ، اين گوشه بسيار بسيار مختصرى از دستگاه با عظمت تنفس بود ، كه خداوند مهربان از باب لطف و محبت به انسان عطا كرده ، و كمترين اختلالى در اين دستگاه باعث زحمت فوق العاده بشر و رنج و مرارت او خواهد شد ، آيا براى هر نفسى شكرى واجب نيست ، يا به قول امام ششم براى هر نفسى هزار شكر يا بيشتر واجب و ضرورى است ، اما مسئله نعمت هوا كه مورد نياز دستگاه تنفس است ، حقيقتى است كه انسان با معرفت به آن غرق در اعجاب گشته و اگر اهل انصاف باشد با كمال عشق حاضر مى گردد ، با تمام هستى در برابر عظمت خالق عالم صورت ذلت به خاك عبادت بگذارد .

نعمت باعظمت هوا

مسئله هوا كه در حيات انسان و موجودات داراى نقش ضرورى است از نعمت هاى بسيار بزرگ خدا است .
قدر دادن اين نعمت بزرگ و ساير نعمت ها آنهائى هستند ، كه هماهنگ با خواسته هاى محبوب زندگى مى كنند .
طاغيان و عاصيان ، غاصبانى هستند كه به حكم قرآن بايد دچار خزى دنيا و عذاب آخرت گردند .
براى شناساندن هوا و ارتباط آن با اقيانوس ها و وضع كره زمين و موقعيتى كه در حيات موجودات زنده دارد ، دانشمندان بزرگ مسائلى بسيار مهم مطح كرده اند كه دانستن آن مسائل به عنوان معرفت به نعم الهى و در نتيجه شكر آن لازم و واجب است .
نويسنده كتاب «راز آفرينش انسان» كه اكثر تحقيقات و مسائل كتابش مطابق با آيات قرآن و بعضى از خطبه هاى «نهج البلاغه» است ، و انسان با خواندن كتاب او تصور مى كند اين دانشمند خارجى با قرآن و نهج البلاغه و پاره اى از روايات آشنائى كامل داشته درباره هوا مى گويد : اگر قبول كنيم كه حرارت زمين در موقع جدائى از خورشيد معادل حرارت خود آفتاب يعنى دوازده هزار درجه بوده است ، در اين صورت كليه عناصر به حالت خالص در آن وجود داشته و هيچ گونه تركيبات شيميائى قابل ملاحظه اى در آن يافت نمى شده است .
به تدريج كه زمين يا قطعات پراكنده آن شروع به سرد شدن كرد ، اختلاط عناصر شروع گرديد و هسته مركزى زمينى كه ما امروز آن را مى شناسيم آغاز شد .
اكسيژن و هيدروژن نمى توانستند با هم مخلوط شوند ، تا آنكه حرارت زمين به چهار هزار درجه فارنهايت رسيد و آن وقت اين دو عنصر به سرعت با يكديگر مخلوط شده و از تركيب خود آب را بوجود آوردند .
آنچه ما امروز به تحقيق مى دانيم اين است كه در اين دوره از تكوين زمين ، هواى محيط آن بايستى فوق العاده غليظ و سنگين بوده باشد .
همه درياها در آسمان بودند و كليه عناصرى كه با يكديگر تركيب شده بودند ، در جو هوا پراكنده بودند .
آب كه در هواى خارج زمين تشكيل شده بود به سمت زمين روانه شد ، اما چون هواى محيط زمين به مراتب گرم تر و سوزان تر از هواى چند هزار كيلومتر خارج از زمين بود ناچار آب تا به مجاورت آن مى رسيد تبخير مى شد و چيزى از آن به سطح كره زمين نمى رسيد ، به تدريج كه هواى زمين سردتر مى شد ، دريائى كه در هوا معلق بود به طرق زمين سرازير مى شد ( به آيات 14 تا 16 سوره عمّ و خطبه اول نهج البلاغه مراجعه كنيد) ، و آن وقت سيلاب هاى مهيبى كه جارى مى گرديد از قوه تصور و تخمين ما خارج بود ، تا مدت چند ميليون سال انقلابات جوّى و طوفان هاى عظيم بر سطح كره زمين غوغا مى كرد و در گير و دار اين رستاخيز عجيب گاز اكسيژن با مواد ديگرى كه قشر خارجى زمين را تشكيل مى داد تركيب مى شد و از آن جمله با گاز هيدروژن زمين مخلوط شد و تشكيل درياها را داد .
يقيناً مقادير هنگفتى از گاز هيدروژن تا قبل از سرد شدن زمين از تحت تأثير جاذبه زمين فرار كرده و از محيط آن در رفته است و گرنه حجم آب در كره ما به قدرى زياد مى شد كه تمام سطح زمين را تا ارتفاع چندين كيلومتر فرا مى گرفت .
محتمل است كه در حدود يك ميليارد سال پيش انقلابات و طوفانهاى كره ما آرام شده و در نتيجه وضع فعلى سطح كره زمين سخت و درياها و هوا به صورتى كه امروز ديده مى شود پديد آمده است .
تركيب و اختلاط عناصر به قدرى كامل انجام گرفته است كه باقيمانده آنها يعنى هوا ـ شامل اكسيژن و نيتروژن ـ فقط يك قسمت از يك ميليون و نيم كليه وزن زمين را تشكيل مى دهد .
اما چرا همه اين گازها جذب نشده و از محيط زمين بيرون نرفته است ؟ يا چرا تناسب مقدار آنها خيلى بيش از ميزان فعلى نشده است ؟ زيرا در هريك از آن دو صورت حيات انسانى غير مقدور مى شد ، و به فرض آن هم كه در زير چنان فشار سهمگينى حيات بوجود مى آمد تازه انسان به شكل و هيئت كنونى تكوين نمى شد ، در اين باره ما بيشتر بسط مقال نمى دهيم ، فقط متذكر اين نكته مى شويم كه در اين جابجا شدن عوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزه كارى به كار رفته است .
مثلا اگر قشر خارجى كره زمين ده پا كلفت تر از آنچه هست مى بود ، اكسيژن يعنى ماده اصلى حيات وجود پيدا نمى كرد ، يا هرگاه عمق درياها چند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كليه اكسيژن و كربن زمين جذب مى شد و ديگر امكان هيچ گونه زندگى نباتى يا حيوانى در سطح خاك باقى نمى ماند .
به احتمال قوى كليه اكسيژن موجود را قشر زمين و آب درياها جذب كرده ، و انسان براى نشو و نماى خود بايد منتظر بنشيند تا نباتات برويند و از پرتو وجود آنها اكسيژن لازم به انسان برسد .
با حسابهاى دقيقى كه به عمل آمده معلوم شده است ، اكسيژن براى تنفس انسانى از منابع مختلف ممكن است بيايد ، اما نكته مهم آن است كه مقدار اين اكسيژن درست به اندازه اى كه براى تنفس ما لازم است در هوا پخش شده . اگر هواى محيط زمين اندكى از آنچه هست رقيق تر مى بود اجرام سماوى و شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند ميليون عدد به آن اصابت مى كنند ، و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند ، دائماً به سطح زمين مى رسيدند ، و هو گوشه آن را مورد اصابت قرار مى دادند .
اين اجرام فلكى به سرعت هر ثانيه از شش تا چهل ميل حركت مى كنند و به هر كجا برخورد كنند ايجاد انفجار و حريق مى نمايند .
اگر سرعت حركت اين اجرام كمتر از آنچه هست مى بود ، مثلا به اندازه سرعت يك گلوله بود همه آنها به سطح زمين مى ريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود ، از جمله اگر خود انسان در مسير كوچك ترين قطعه اين اجرام سماوى واقع مى شد ، شدت حرارت آنها كه به سرعتى معادل نود برابر سرعت گلوله حركت مى كنند او را تكه پاره و متلاشى مى ساخت .
غلظت هواى محيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كونيه را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد و كليه جرثومه هاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد ، و ويتامين هاى مفيده را ايجاد مى نمايد .
با وجود ابخره مختلفى كه در طى قرون متمادى از اعماق زمين برآمده و در هوا منتشر شده است و غالب آنها هم گاز سمى هستند ، ولى هواى محيط زمين آلودگى پيدا نكرده و هميشه به همان حالت متعادل كه براى ادامه حيات انسانى مناسب باشد باقى مانده است .
دستگاه عظيمى كه اين موازنه عجيب را ايجاد مى نمايد ، و تعادل را حفظ مى كند همان دريا و اقيانوس است كه مواد حياتى و غذائى و باران و اعتدال هوا و نباتات و بالاخره وجود انسان از منبع فيض آن سرچشمه مى گيرد ( به آيه 30 سوره انبيا و 14 و 61 سوره نحل مراجعه كنيد) .
خوانندگان عزيز مسئله تشكيل هوا ، تعادل هوا ، سود هوا ، و عظمت اين نعمت و موقعيتش را در حيات موجودات زنده و غير زنده ملاحظه كرديد ، و دانستيد چه عوامل گوناگونى در طول ميلياردها سال به اراده حضرت حق باعث بوجود آمدن هوا شده ، و به اين حقيقت رسيديد كه براى يك نفس ما چند ميليارد نعمت مشغول فعاليت است ، پس از اين همه واقعيت به حرف امام صادق (عليه السلام) مى رسيم كه فرمود : در هر نفسى شكرى لازم بلكه هزار شكر يا بيشتر لازم است ، اما كو آن انسانى كه بتواند شكر يك نفس را به جاى آورد ، ما كه نمى توانيم شكر يك نفس را به جا آوريم بيائيد لااقل از خرج كردن نفس در راه مخالفت با حضرت دوست پرهيز كنيم و از گناهان گذشته خود در كمال خجالت و شرمسارى توبه كنيم .
اين فقير پريشان ، و عذر خواه پيشگاه جانان در مقام انابه به حضرت دوست گفته ام :
بفريادم برس من رفتم از دست *** گنه پشت مرا اى دوست بشكست
متاب از من تو روى رحمتت را *** مخواه اين بنده ات را بيش از اين پست
به كام من شراب از عشق خود ريز *** كه گردم تا ابد از گرميش مست
دل هركس به كويت گشت مايل *** زقيد عالم و از بند خود رست
جهان بى تو بود زندان رندان *** خوشا عبدى كه در كوى تو بنشست
چه خوش باشد بريدن از دو عالم *** از آن خوشتر دلى كو با تو پيوست
هر آن باشد جدا از رحمت تو *** بود بيچاره و زار و تهى دست
اميد قلب مسكين مقصد من *** مرا از عشق خود بنماى سرمست
منبع:http://erfan.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.