عرفان اسلامی (52) شکر نعمت ها

قرآن مجيد به مسئله شكر در آيات با عظمتش اشاره مى كند ، و در مسائل گوناگونى به چهره شكر تصريح مى نمايد . در قسمتى از آيات وجوب شكر را گوشزد مى نمايد ، و اين كه دارنده نعمت بايد از دهنده نعمت تشكر كند ، البته اسلام شكر نعمت را به گفتن الحمد لله نمى داند ، الحمد لله لفظ شكر است ، بلكه مهم ترين مرحله شكر عملى است و آن نعمت را در همان راهى كه حضرت حق معين فرموده مصرف كردن است .
سه‌شنبه، 20 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عرفان اسلامی (52) شکر نعمت ها
عرفان اسلامی (52) شکر نعمت ها
عرفان اسلامی (52) شکر نعمت ها

نويسنده: استاد حسین انصاریان




شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

قرآن و مسئله شكر

قرآن مجيد به مسئله شكر در آيات با عظمتش اشاره مى كند ، و در مسائل گوناگونى به چهره شكر تصريح مى نمايد .
در قسمتى از آيات وجوب شكر را گوشزد مى نمايد ، و اين كه دارنده نعمت بايد از دهنده نعمت تشكر كند ، البته اسلام شكر نعمت را به گفتن الحمد لله نمى داند ، الحمد لله لفظ شكر است ، بلكه مهم ترين مرحله شكر عملى است و آن نعمت را در همان راهى كه حضرت حق معين فرموده مصرف كردن است .
در پاره اى از آيات به اين معنى اشاره مى كند ، كه يكى از خواسته هاى مهم انبيا و اوليا اين بوده كه خداوند به آنان توفيق شكر عنايت كند .
در برخى از آيات به اين حقيقت اشاره رفته كه شكر سود بسيارى براى شاكر دارد ، و باعث رضايت حق از عبد ، و ازدياد نعمت است .
و در قسمتى از آيات به نعمت ها اشاره شده و از اكثريت به خاطر غفلتى كه از شكر نعمت دارند سخت گلايه شده ، در اينجا لازم است براى هريك از اين موارد نمونه اى از آيات ذكر شود :
( وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ )( 1 ـ لقمان : 12) .
به حق كه ما به لقمان مقام حكمت عنايت كرديم ، و امر كرديم خدا را در
برابر نعمت هاى بى نهايتى كه به تو داده شكر كن ، به حقيقت كه هركس شكر حق كند به نفع خود اوست ، و هركه ناسپاسى ورزد ، خدا بى نياز و ستوده صفات است .
( فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ )( بقره : 152) .
پس مرا ياد كنيد ، تا شما را ياد كنم ، و حتماً شكر مرا به جاى آوريد و در برابر نعمت هاى من ناسپاسى نكنيد .
( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ إِن كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ )( همان : 172) .
اى اهل ايمان از روزى حلالى كه نصيب شما كرده ايم بخوريد و شكر خداى را به جاى آوريد و تنها سپاس به پيشگاه او بريد اگر به طور خالص خدا را مى پرستيد .
( فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ )( نحل : 114) .
پس شما مؤمنان از آنچه خدا روزى حلال و پاكيزه قرار داده بخوريد ، و اگر حقيقتاً خدا را مى پرستيد شكر نعمت او را به جاى آوريد .
( فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ )( عنكبوت : 17) .
پس از خداوند روزى بطلبيد و او را پرستيده ، شكر نعمت وى را به جا آريد ، بدانيد كه بازگشت شما به سوى اوست .
( كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ )( سبا : 15) .
از رزق خداى بخوريد و شكر وى را به جا آوريد ، كه مسكنتان شهرى نيكو و خداى شما غفور و مهربان است .
( اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ )( همان : 13) .
اينك اى آل داود شكر و سپاس خدا را به جا آوريد ، هرچند از بندگان من عده كمى اهل شكرند .
( وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ )( نمل : 19) .
سليمان از حضرت حق در خواست كرد : مرا توفيق شكر نعمتى كه به من و پدرم عنايت كردى مرحمت كن و مرا به عمل صالح و كردار پسنديده اى كه مورد رضاى تو است موفق بدار ، و مرا در بندگان شايسته ات داخل كن .
( قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ )( احقاف : 15) .
گفت خدايا مرا بر نعمتى كه به من و پدرم و مادرم عطا كردى شكر بياموز ، و به كار شايسته اى كه رضا و خوشنودى تو در آن است مرا موفق بدار و فرزندان مرا صالح گردان ، بارالها من به درگاه تو به دعا باز آمده و از تسليمان فرمان توام .
( وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ )( نمل : 40) .
سليمان گفت : و كسى كه در برابر نعمت هاى الهى شكر كند به نفع خودش كرده و هركس ناسپاسى ورزد به تحقيق خداى من بى نياز و مهربان است .
( نِعْمَةً مِنْ عِندِنَا كَذلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ )( قمر : 35) .
نجات اهل بيت لوط به نعمت و لطف ما بود ، آرى ما شكرگزاران را چنين پاداش مى دهيم .
( مَا يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِراً عَلِيماً )( نساء : 147) .
اگر شما از لطف خدا شكر گزار باشيد و به او ايمان آوريد ، چه غرضى دارد كه شما را عذاب كند ، كه خدا در برابر نعمتى كه شكر مى كنيد شكر شما را مى پذيرد و عملش به صلاح خلق محيط است .
( وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ )( ابراهيم : 7) .
و به خاطر آوريد وقتى كه خداوند اعلام كرد ، كه شما بندگان اگر شكر نعمت به جاى آريد ، بر نعمت شما مى افزايم و اگر كفران كنيد به عذاب شديد گرفتارتان مى كنم .
( ... وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )( مائدة : 6) .
اوست كه مى خواهد شما را پاكيزه كند ، و نعمتش را بر شما تمام نمايد باشد كه او را شكر كنيد .
( وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ )( اعراف : 10) .
ما شما را در زمين تمكين و اقتدار بخشيديم و از هرگونه نعمت براى معاش شما در آن مقرر كرديم اما اندكى از شما شكر نعمت حق را به جاى مى آوريد .
( وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )( نحل : 14) .
و هم او خدائى است كه دريا را براى شما مسخر كرد تا از گوشت ماهيان حلال آن تغذيه كنيد و از زيورهاى آن استخراج كرده و تن را بيارائيد و كشتى ها در آن برانيد تا از فضل خدا روزى طبيد ، باشد كه شكر خدا به جاى آريد .
( وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )( همان : 78) .
خدا شما را از بطن مادران بيرون آورد ، در حالى كه هيچ نمى دانستيد و به شما چشم و گوش و قلب عنايت كرد تا مگر شكر اين نعمت ها را به جا آريد .
( إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْل عَلَى النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ )( بقره : 243) .
خدا را در حق بندگان فضل و كرم بسيار است اما بيشتر مردم سپاس گزار حق نيستند .
قرآن مجيد به انواع نعمت هاى مادى و معنوى حق كه از باب فضل و رحمت به انسان عنايت شده اشاره مى كند ، و راه مصرف آن نعمت ها را به انسان مى آموزد ، و در اين زمينه حجت خدا را بر مردم تمام مى كند .
حكم عالى عقل اقتضا مى كند كه انسان در برابر منعم به شكر نعمت هايش اقدام كند ، و نعمت را برابر با خواسته منعم مصرف نمايد ، و از هرگونه تخلف و عصيانى نسبت به نعمت حضرت حق بپرهيزيد ، و برابر با آيات قرآن بداند ، كه اگر شكر نعمت هاى الهى را به جا آرد ، نعمت بر او افزون شده و ثابت و پايدار خواهد ماند ، و اگر ناسپاسى ورزد ، هم نعمت از دست او مى رود ، و هم به مجازات سنگينى دچار خواهد گشت .
وَأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّة يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِها دُونَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ .
عادى ترين و پست ترين مرحله شكر اين است كه تمام نعمت ها را اعم از مادى و معنوى مستقيماً از حضرت حق بدانى ، و قلبت به جز به اين حقيقت به مسئله ديگر تعلق و توجه نداشته باشد .
قرآن مجيد درباره تمام بودن و كامل بودن نعمت هاى حق بر انسان در سوره لقمان مى فرمايد :
( أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ... )( لقمان : 20) .
آيا شما مردم به حس و وجدان مشاهده نمى كنيد ، كه خداوند انواع موجوداتى را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخر كرده و نعمت هاى ظاهر و باطن خود را براى شما تمام و فراوان فرمود .
قرآن مجيد علاوه بر اين كه نعمت مادى و معنوى را بر انسان كامل و تمام مى داند ، در بسيارى از آيات متذكر اين معنى مى شود كه تمام اين نعمت ها از جانت خداست ، و احدى غير او در ساختن نعمت و ارائه و مرحمت آن به انسان دخالت ندارد .
قرآن براى شخص انسان و نعمت هائى كه در اختيار اوست ، در عالم آفرينش جايگاه بلندى قائل است ، و او را از بسيارى از موجودات غيبى و شهودى از نظر استعداد و قوه برتر مى داند .
انسان در خانه خلقت ميهمان عزيز خداست ، و ساير موجودات عالم بنا به فرموده قرآن خدمنگزار او در كنار سفره جهانند .
انسان بين خدا و تمام نعمت ها قرار گرفته ، و چيزى بر او مقدم نيست ، و وظيفه و تكليف و مسئوليت سنگين او در اين است ، كه نعمت را طبق دستور به خود منتقل كند ، و خويش را با آراسته كردن به نعمت ها كه در وجود او تبديل به قدرت مى شود ، به مقام قرب حضرت دوست برساند .
تمام نعمت هاى الهى در راه كمالند ، ولى براى رسيدن به كمال بايد از كانال وجود انسان بگذرند ، بنابراين تمام نعمت ها به انتظار اين هستند كه انسان آنها را به خود منتقل كند و خدا به انتظار اين است كه انسان پس از صرف نعمت ها خويش را به خدا برساند .
در حقيقت نعمت ها بايد به حضرت حق برگردند ، و راهى به جز اين ندارند ، كه دست به دامن انسان بزنند و از طريق او به حق برسند .
واى به حال كسى كه از اين معنى غافل گردد ، نعمت را از خدا نبيند ، و آن را مصرف كرده ، پس از مصرف در گردونه گناه قرار دهد ، آن زمان است كه از رسيدن نعمت ها به كمال جلوگيرى كرده ، و در حقيقت به تمام نعمتهائى كه مصرف كرده است خيانت ورزيده آن هم خيانت در سطحى كه حسابش از عهده انسان خارج است .
اگر كارگاه وجود انسان به نور معرفت روشن باشد ، و به حقيقت تربيت آراستگى داشته و از هدايت الهى بهره مند باشد ، نعمتى كه مصرف مى كند ، نتيجه آن نعمت نتيجه مثبت خواهد بود .
نعمت در حقيقت نور و روشنائى است ، اگر انسان با تربيت و متوجه حضرت حق از راه شرعى نعمت را كسب كند ، چون راه شرعى هم در حقيقت نور است پس نور را از طريق نور بدست آورده ، چون بدينگونه كسب نعمت كند ، و در راه مصرف كردن نعمت راه نور را بپيمايد ، يعنى برابر با خواسته حضرت حق مصرف كند ، اين گونه مصرف در حقيقت عبادت و در ذات نور است ، البته يك چنين انسانى آنچه از او صادر مى شود چون برابر با فرمان الهى است ، صادر از او داراى مقام علو است و عمل او كه عبارت از عبادات او نسبت به حق و خدمات او نسبت به خلق است ميل برترى و حركت به سوى منبع نور را دارد ، و در نتيجه عمل او خود را به قبولى و رضايت حق مى رساند ، و اين رضايت در قيامت به صورت بهشت الهى كه داراى نعمت هاى جاويد است به او عنايت مى شود ، شخص تا وارد بهشت مى شود و چشمش به آن نعمت ها مى افتد ناگهان فرياد مى زند ، اين نعمت همانها هستند كه در زمان قبل يعنى در دنيا هم روزى من شده بود !! آرى وقتى نعمت تبديل به عبادت شود ، عبادت تبديل به قبولى مى گردد ، و قبولى تبديل به بهشت و اين همان است كه قرآن مجيد در سوره بقره آيه 25 مى فرمايد :
( وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَة رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) .
مژده ده آنان را كه ايمان آوردند و نيكوكار شدند به يقين براى آنهاست
باغهائى كه جاريست در آنها نهرهاى آب و چون روزى دهند آنها را از ميوه هاى بهشت روزى آماده ، مؤمنين مى گويند اين مانند همان ميوه هائى است كه پيش از اين در دنيا به ما دادند و هر ميوه و خوردنى براى آنان بياورند به يكديگر شبيه است و ايشان را در بهشت جفت هاى پاك و پاكيزه است و در آن بهشت هميشه جاويد خواهند زيست .

مسأله شگفت انگيز نعمت ها

مسئله نعمت ها ، و به خصوص آنچه انسان با آن در ارتباط است ، از بهت آورترين مسائل و شگفت انگيزترين برنامه هاست .
نه كسى قدرت بر شمردن نعمت ها را دارد ، و نه كسى قادر به درك حقيقت يك نعمت از نعمت هاى الهى است ، و نه كسى توان اداى شكر يك نعمت را هرچند به اندازه يك ارزن باشد دارد !!
در تمام نعمت ها وقتى دقت شود ، واضح و آشكار با چشم قلب خدا را در آن نعمت مى توان ديد ، و منظور قرآن هم از بيان نعمت ها ، كسب معرفت و اداى شكر نسبت به آن جناب است ، زيرا هرچه هست از اوست و سرائى خالى از دلبر نيست ، به قول فيض آن مست جام عشق :
اى فداى عشق تو ايمان ما *** وى هلاك عفو تو عصيان ما
گر كنى ايمان ما را تربيت *** عشق گردد عاقبت ايمان ما
آتش خوف تو آب ديده ها *** زآب حكمت آتش طغيان ما
اى به ما آثار صنع تو پديد *** وى تو پنهان در درون جان ما
اى تو هم آغاز و هم انجام خلق *** وى تو هم پيدا و هم پنهان ما
گوش ها را سمع و چشمان را بصر *** در دل و در جان ما ايمان ما
اى جمالت كعبه ارباب شوق *** وى كمالت قبله نقصان ما
عاجزيم از شكر نعمت هاى تو *** عجز ما بين بگذر از كفران ما
اى بدى از ما و نيكوئى زتو *** آن خود كن پرده پوش آن ما
فيض را از فيض خود سيراب كن *** اى بهشت و كوثر و رضوان ما

نعمت حيات

البته سرّ حيات بر احدى آشكار نيست ، و تاكنون كسى نتوانسته به حقيقت مسئله حيات برسد ، فقط عقلا مى دانند حيات و هستى وجود دارد ، اما حقيقت آن چيست آن را نمى دانند .
صاحب راز آفرينش انسان مى گويد : در اسرار پيدايش حيات نكته اى است كه علما از درك آن عاجز مانده و بواسطه فقدان دليل نسبت به توضيح آن سكوت اختيار كرده اند .
درباره خود حيات (يعنى آثار آن) توضيحات بسيار و دلائل كافى علمى بدست داده شده ، اما آغاز حيات يا كيفيت پيدايش آن چنان مرموز و عجيب است و نتايج حاصله از آن به درجه اى مختلف و متفاوت است كه از فهم متعارف خارج مى باشد ، و حتى دانشمندترين علماى علم الحيات نيز در برابر اسرار آن متحير مانده اند .
بزرگان از علم بر اثر تجربيات خود و آزمايش ديگران به چشم مى بينند كه همه موجودات اين جهان از يك سلول زنده ذره بينى سرچشمه مى گيرند و به تدريج رشد و نمو مى كنند .
به اين سلول اوليه حيات ، قدرت عجيبى تفويض شده است كه با سرعتى وصف ناكردنى به توالد و تناسل بپردازد ، و توليد مثل كند و تمام سطح زمين و گوشه ها و زواياى آن را با هزاران نوع و شكل موجودات زنده انباشته كند .
علما درباره اين سلول زنده كه اساس و سرچشمه حيات است متفق القولند ، ولى خود اين سلول جهانى اعجاب انگيز و دنيائى محير العقول است و در خود او حقيقتى است كه بنيان حيات بر آن استوار مى باشد .
آن چيزى است كه از خلقت زمين و سيارات حتى از همه كون و مكان به استثناى وجود مقدس حق كه خالق و آفريننده است بالاتر و مهم تر است !!
اين شيئى مهم كه هستى عالم امكان مديون آن است ذره بسيار كوچك و نامرئى است به نام «پرتوپلاسم» يا جرثومه حيات كه جسمى نرم و شفاف است و قوه حركت دارد ، و از آفتاب كسب نيرو مى كند .
اين ذره به وسيله به كار بردن نور خورشيد اسيد كربنيك هوا را تجزيه مى كند و ذرات آن را متلاشى مى سازد و ئيدروژن را از آب گرفته هيدروكربن مى سازد و به اين طريق مواد غذائى خود را از يكى از غامض ترين تركيبات شيميائى عالم تحصيل مى نمايد .
اين ذره يك سلولى و اين قطره شفاف بخار مانند ماده اصلى حيات را به اذن حق در دل خود مى پروراند و قدرت آن را دارد كه خلقت حيات را به همه موجودات زندب اين عالم از خرد و كلان تفويض نمايد و هركس را به تشريف حيات آراست ، محيط او را متناسب با شرايط دوام و زيست او نمايد ، خواه در اعماق دريا باشد ، خواه بر فراز آسمان ها .
زمان و محيط موجودات جاندار زمين را در قالب هاى متنوع و گوناگون ريخته است تا با مقتضيات اقليم و هوا جور آيند و با رنگ محيط هماهنگ باشند ، و اگر در اين تحولات پاره اى از خصايص وجودى خود را از دست مى دهند در عوض با محيط متناسب خويش مأنوس مى شوند و راحت تر به رشد و توسعه مى پردازند .
قدرت و نيروى اين قطره ناچيز حيات يعنى پروتوپلاسم از همه نباتاتى كه سطح كره ارض را مى پوشانند و از همه جانورانى كه هواى زمين را استنشاق مى كنند فزون تر است ، زيرا نشانه حيات ، خود از اين قطره مايه گرفته و بدون آن هيچ موجود جاندارى به وجود نمى آيد .
انسان هم مانند ساير موجودات طفل رضيعى است كه از سرچشمه حيات سرمدى اكسير زندگانى يافته و هرچند با ضعف و زبونى در عرصه عالم شروع به راه رفتن كرده است معهذا بر همه جانوران و موجودات زنده ديگر برترى دارد .
ساختمان بدن او بى نهايت پيچيده و دقيق است و مغز و دماغ او طورى تعبيه شده است ، كه پرتو عقل كل يا آنچه آن را به نام روح مى خوانند در آن به سهولت پرتوافكن شده است .
حيات پر از اسرار واقعيتى است الهى ، كه در كالبد تمام موجودات دميده شده و ايجاد و عطايش وقف حريم مقدس كبرياست .
امروز با تمام قواعد علمى ثابت شده كه هر قدر محيط مناسب و مساعد به حال حيات باشد ممكن نيست بتواند ايجاد حيات نمايد ، همچنين با هيچ نوع امتزاج و تركيب مواد شيميائى نمى توان جرثومه حيات را بوجود آورد . قبلا گفتيم در آغاز ظهور حيات در كره زمين اتفاق عجيبى رخ داده است كه زندگى موجودات زمين اثر فوق العاده داشته است .
يكى از سلول ها داراى اين خاصيت عجيب شده كه به وسيله نور خورشيد پاره از تركيبات شيميائى را تجزيه كند و از نتيجه اين عمل مواد غذائى براى خود و ساير سلول هاى مشابه تدارك نمايد .
اخلاف و نوادگان يكى از اين سلول هاى اوليه غذائى كه توسط مادرشان تهيه شده بود تغذيه كردند و نسل حيوانات را بوجود آوردند ، در حالى كه اخلاف سلولى ديگر كه به صورت نبات درآمده بود رستنى هاى عالم را تشكيل داده و امروز كليه مخلوقات زمينى را تغذيه مى نمايد .
آيا مى توان باور كرد كه فقط بر حسب اتفاق يك سلول منشأ حيات حيوانات و سلول ديگر ريشه و اصل نباتات گرديده است !!
به قول الهى آن عارف وارسته در اين كه در آئينه وجود موجودات فقط او پيداست :
تو مهر و ماه بينى من رخ يار *** تو شام تار و من گيسوى دلدار
تو گل بينى و من روى گل آرا *** تو سنبل من خم آن زلف طرار
تو بينى روز و شب من روى و موئى *** كزان نقشى است روز و شب نمودار
من و مستى از آن چشم خمارين *** تو و صهباى تاك و كوى خمار
از آن شب نزد من باشد به از روز *** كه چون گيسوى يار آمد شب تار
به عالم جز رخ زيباى دلبر *** نمى بينم به چشم دل پديدار
به هشيارى نگر در نرگس مست *** كه گردد مست او هر چشم هشيار
جهان در چشم هشياران عالم *** بود آئينه حس رخ يار
ز دام تن رهان سيمرغ جان را *** كه گيرد آشيان در طرف گلزار
نكوئى كن به خلقان از بد و نيك *** الهى گر نشان دارى از اخيار
نكته جالب توجه تعادل بسيار دقيق و عجيبى است كه بين حيات حيوانى و نباتى برقرار شده است .
تقسيم سلول ها بين نبات و حيوان يك موضوع بسيار عمده و اساسى براى اصل حيات است و بدون آن ادامه حيات غير مقدور مى شد ، به اين معنى كه اگر حيات منحصر به حيوانات بود ، اكسيژن زمين تماماً مصرف مى شد ، و اگر منحصر به نبات بود همه اسيد كاربونيك زمين به كار مى رفت و نتيجه اين قضيه مرگ و تباهى هر دو طبقه از جانداران مى بود .
قبلا اشاره شد كه در آغاز پيدايش زمين اكسيژن به صورت آزاد در هواى محيط وجود نداشت و كليه اكسيژن هاى زمين در قشر خارجى آن و در آب دريارها و درون اسيد كاربونيك نخفى وشناور بود .
بنابراين كليه اكسيژنى كه ما امروز مصرف مى كنيم از پرتو وجود نباتات در دسترس ما گذاشته شده است ، زيرا به طورى كه مى دانيم نباتات اسيد كاربونيك مصرف مى كنند و اكسيژن بيرون مى دهند ، از اين عجيب تر آن كه در هر دو عالم حيوانى و نباتى از همان روزى كه حيات آغاز گرديد جنس نر و ماده بوجود آمد .
( سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ )( يس : 36) .
تا بدين وسيله هر طبقه از موجودات موافق خصائص و سنن خود توليد مثل نمايند و نسل آنها ادامه يابد .
ظاهراً دستجات سلول ها اگر در مجاورت همديگر قرار گيرند بهتر مى توانند زيست كنند و از همين رو شروع كردند به اختلاط و امتزاج با يكديگر در دسته هاى دوتائى و چهارتائى و صدتائى و هزارتائى و عاقبت در گروه هاى چند ميليونى .
براى هر سلول واحدى تكليف و وظيفه تعيين شده بود و همين كه افراد به انجام وظايف خود شروع كردند ، دستجات سلولها نيز به انجام همان تكاليف پرداختند .
پاره اى از اين سلول ها موظف به تهيه غذا بودند ، و جمعى ديگر مأمور مصرف آن ، عده اى غذا را از نقطه اى به نقطه ديگر بدن نقل مى كردند ، دسته ديگر مسئول حفاظت موجودات شده و مأموريت تشكيل پوست درخت و پوست بدن انسان را به عهده دارند ، جمعى هم استخوان تن انسان و چوب تنه درختان را بوجود مى آورند .
به عبارت ديگر هرچه جنبده و جاندار در روى كره زمين است از يك سلول منفرد بوجود آمده و همين سلول كليه اعقاب خود را مجبور ساخته است كه به تبعيت از قوانين خلقت سلول هاى تازه با همان شكل و خاصيت و وظايف اوليه توليد نمايد .
از مسائل بسيار اعجاب انگيز اين است ، كه سلول ها ناگريزند شكل و هيئت و حتى طبيعت اصلى خويش را بنا به مقتضيات محيط و احتياجاتى كه با آن زيست مى كنند و خود جزئى از آن هستند تغيير بدهند و خود را با آن هم آهنگ سازند .
هر سلولى كه در بدن موجودات جاندار بوجود مى آيد بايد خود را آماده سازد كه گاهى به صورت گوشت و گاهى به صورت پوست ، و گاهى ميناى دندان و گاهى اشك چشم و گاهى به صورت بينى و گاهى ثعالب گوش در آيد !!
در هر حال هر سلولى موظف است خود را به همان شكل و كيفيتى در آورد كه براى انجام وظايف آن مساعد است . «به آيه 14 سوره مؤمنين كه از آيات اعجاب انگيز قرآن است مراجعه كنيد .»
سلول ها به طور كلى داراى قابليت انعطاف و رنگ پذيرى محيط هستند ، به همين جهت در هر نقطه بدن واقع شدند ، مثلا در گوش چپ يا گوش راست درست به كيفيت ذاتى همان عضو در مى آيند و چون گوش هاى ما يكى در طرف راست و يكى در طرف چپ است سلول هاى هر دو گوش عيناً مشابه يكديگرند و اندك اختلافى با هم ندارند .
شرح داستان حيات در خور هزاران كتاب هم نيست ، تنها درباره خلقت انسان و سلول هاى بدن او و وظايفى كه سلول ها به عهده دارند و هماهنگى تمام نواحى وجود با يكديگر هزاران كتاب به رشته تحرير كشيده شده ، كه اين هزاران كتاب از نشان دادن يك گوشه وجود انسان عاجز است قرآن مى فرمايد :
( هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ )( حشر : 24) .
اوست پروردگار عالم كه خالق و موجد و صورت بخش موجودات ، مهم ترين و زيباترين نامها از اوست ، موجودات آسمانها و زمين همواره تسبيح او گويند و او خداوند عزيز و حكيم است .
توضيح و تشريح همين آيه هزاران صفحه لازم دارد ، آن هم نه به وسيله يك نفر ، بلكه دسته هاى مختلفى از دانشمندان علوم متعدده لازم است كه در مسئله خالقيّت و بارئيّت و مصوريّت كار كنند تا به ظاهرى از آيه برسند ، نعمت حيات ، از اعظم نعم الهى است ، و اسرار و رموز آن فوق العاده زياد است ، آن قدر هست كه ما با اين معرفتى كه نسبت به دور نماى آن داريم بايد به اداى شكر آن برخيزيم و شكر آن به اين است كه حيات را خرج خود صاحب حيات كه حضرت حق است بنمائيم .
كارل در قسمت اول كتاب پر قيمتش «انسان موجود ناشناخته» درباره جهل ما نسبت به اين نعمت عظيم كه همراه با هزاران مسائل محيّر العقول است مى گويد :
محققاً بشريت تلاش زيادى براى شناسائى خود كرده است ، ولى با آن كه ما امروز وارث گنجينه هائى از مطالات دانشمندان و فلاسفه و عرفا و شعرا هستيم هنوز جز به اطلاعات ناقص در مورد انسان دسترسى نداريم كه آنها نيز زائيده روشهاى تحقيقى ماست ، و حقيقت وجود ما د رميان جمع اشباحى كه از خود ساخته ايم مجهول مانده است .
در واقع جهل ما از خود زياد و نواحى وسيعى از دنياى درونى ما هنوز ناشناخته مانده است و بيشتر پرسش هائى كه مطالعه كنندگان زندگى انسان طرح مى كنند بدون پاسخ مى ماند .
چگونه مولكول هاى اجسام شيميائى در ساختمان پيچيده و موقتى سلول ها سهم مى گيرند و زندگى خود را نگه مى دارند ؟
چگونه ژنهاى موجوده در هسته سلول هاى جنسى خصائص ارثى را مشخص و نمودار مى كنند ؟
سلول ها با اجتماعات خود چگونه اشكال بافتى و اندامى را بوجود مى آورند؟
گوئى اينها نيز مانند زنبور عسل ، و مورچه وظيفه اى را كه در اجتماع به عهده دارند از پيش مى دانند ولى طرقى را كه آنها براى ايجاد يك بدن پيچيده و در عين حال ساده به كار مى برند نمى شناسيم .
ماهيت حقيقى عمر انسانى يعنى زمان روانى و زمان فيزيولوژيكى چيست ؟ اگرچه مى دانيم كه تركيبى از بافت ها و اندام ها و هومورها و نفس عاقله هستيم ، ولى چگونگى روابط اعمال روانى با سلول هاى مغزى بر ما پوشيده است و ما حتى به فيزيولوژى سلول هاى مغزى آشنائى نداريم .
در چه حدودى اراده مى تواند در تغيير وضع موجود مؤثر باشد ؟ چگونه حالت اعضاء بر روحيه تأثير مى نمايد ؟ خصائص عضوى و روانى كه هركس از پدر و مادر خود به ارث مى برد ، چطور با شرايط خاص زندگى محيط و تحت تأثير مواد شيميائى اغذيه و آب و هوا و اصول فيزيولوژيكى و اخلاقى تغيير مى كند ؟
ما هنوز براى شناسائى روابطى كه بين رشد استخوان ها و عضلات و اندامها با فعاليت روانى و معنوى ما در كار است ناتوانيم و همچنين عامل تأمين كننده تعادل دستگاه عصبى و مقاومت در برابر بيماريها و خستگى را نمى شناسيم .
اهميت نسبى فعاليت هاى فكرى و اخلاقى و جمالى و عرفانى تا چه اندازه است ؟
شكل خاصى از انرژى كه موجود تلپاتى مى گردد كدام است ؟ بلاشك بعضى عوامل بدنى و روانى وجود دارند كه بدبختى و نيك بختى هركس وابسته به آنهاست ولى اين ها براى ما مجهول است .
به خوبى واضح است كه مساعى تمام علومى كه انسان را مورد مطالعه قرار داده اند ، به جائى نرسيده است و شناسائى ما از خود هنوز نواقص زيادى دربر دارد .
عزيزان اين است صفحه هستى و وجود ما ، كه دانشمندان جهان از توضيح و تشريحش عاجزند ، چرا ؟ چون دنيائى است فوق العاده وسيع كه فقط خالق آن از تمامى نواحى وجود آن آگاه است ، و اين كارگاه عظمت را با نعمت هاى ديگر در اختيار ما قرار داده كه ما د رتمام شئون زندگى بنده او باشيم و اين بندگى در حقيقت شكر ما نسبت به عنايت او باشد .
بيائيد بر عمر گذشته تأسف خورده ، و از اين كه نعمت با عظمت حيات را در راه غير محبوب مصرف كرده ايم زار زار بناليم ، و شبى در گوشه خلوت زانوى غم بغل گرفته و به اين مناجات كه سوز دل فقيرى دل شكسته است زبان را طراوت دهيم :
دل ز گنه تيره و افسرده شد *** گلشن جانم همه پژمرده شد
رفت ز كف عمر گرانمايه ام *** لحظه مرگ آمده بى مايه ام
روز و شب و سال و مهم شد تباه *** حاصل عمرم نبود غير آه
كو عمل صالح و ايمان من *** كو دل من رفت كجا جان من
از چه اسيرم به كف ديو و دد *** از چه گناهم شده بيرون ز حد
از چه شدم غرق به درياى نفس *** واى من و واى دل و واى نفس
اى تو مرا چشمه فضل و كرم *** سايه لطفت ز وفا بر سرم
خالق من داور من يار من *** هر نفس اى دوست تو غمخوار من
ساتر من نور دل و جان من *** فيض عميم من و جانان من
اى تو مرا رب غفور و ودود *** اى ز تو برپا شده بود و نبود
اى كرمت نور چراغ وجود *** مرحمتت شامل غيب و شهود
گر تو نگيرى ز من خسته دست *** پشت وجودم همه خواهد شكست
اى ره من عشق من و دين من *** در دو جهان مهر تو آئين من
كن نظرى بر من مسكين زار *** تا كه شود نيك مرا روزگار
منبع: http://erfan.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط